دانیال و دعبل
اولین سفر راهیان نوری که رفتم زمانی بود که اصلا سفرهای راهیان نور شکل نگرفته بود، حدود سه دهه پیش. تابستان بود و هوای گرم و شرجی و طاقت فرسای جنوب یاد سختی های دوران جنگ را بیشتر زنده می کرد. آقا رضا دادپور مسئول کاروان بود. آقا رضا خودش مداح و از بچه های پرجنب و جوش و فرهنگ دوست زمان جنگ است که او را باید پایه گذار سفرهای راهیان نور لااقل در سطح شهرستان بابل دانست. از جمله نقاطی که در خوزستان رفتیم و بسیار هم به من خوش گذشت شهر دزفول بود. هم زیارت سبزه قبا هم شنا در رود شفاف و خنک دز که از وسط این شهر می گذرد. همان وقت تصمیم گرفتم اگر روزی قرار شد ساکن خوزستان شوم شهر دزفول را برای زندگی انتخاب کنم. سبزه قبا را دوست دارم، پسر بلافصل حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است. اینبار خانوادگی رفتیم دقایقی را به دستبوس ایشان. بعد رفتیم کنار روز زیبای دز که البته مسئول فروش بلیت پارکینگ وقتی دید غریبه ایم کارت بانکی را با مبلغی بیشتر از قیمت واقعی ورودی، کشید. بعد رفتیم به شهر شوش، محضر جناب دانیال نبی که علی علیه السلام او را برادر خود خوانده و به زیارت بارگاهش سفارش نموده. حیف است که کاروان های راهیان نور فرصت بازدید از این قدمگاه نورانی شهدا که خلوتگاه بسیاری از معراجیان بود را از دست می دهند. از دانیال نبی خواستم فردا شب میهمان برادرش امیرالمومنین باشم و قول دادم سلامش را به محضر حضرت ابلاغ کنم. روبروی مرقد دانیال، موزه آثار باستانی شهر متمدن و کهن شوش قرار دارد در قلعه ای تاریخی که البته نای بالا رفتن از پله هایش را با توجه به خستگی سفر نداشتیم و گذاشتیم ان شاءالله برای فرصتی دیگر. دلم می خواست زودتر به زیارت قبر مطهر دعبل خزاعی برویم. این یکی را جدیدا کشف کرده ام! شاعر شیعی متولد کوفه که مورد تفقد امام رضا علیه السلام بود و پیراهن حضرت را جایزه گرفت. او به خاطر اشعاری که بر ضد بنی عباس و در تمجید ائمه اطهار می سرود مورد غضب این خاندان پلید قرار گرفت و با اینکه 98 سال سن داشت توسط عوامل بنی عباس در شوش به شهادت رسید. مزارش معماری قشنگی دارد در دو کیلومتری بارگاه دانیال نبی که رفتیم برای زیارتش. او عاشق اهل بیت بود از او هم که در زمره شهدای اهل هنر است خواستم ریش گرو بگذارد سفر کربلای ما جور شود به نیابت او و همه شهدا بروم. بارگاه او حقیقتا زیباست.
این از روز اول سفر ما بود که شکر خدا برکت داشت. شب را در هتلی گذراندیم که به نظرم منفی سه ستاره داشت! تمیز نبود و امکاناتش مسخره بود. موکتهایش از زمین کثیف تر بود. دستشویی اش در دید مستقیم دشمن قرار داشت! ولی خب با آن خستگی شدید ما می شد برای یک شب تحملش کرد. بندگان خدا البته خیلی احترام گذاشتند. با دلهره ای که برای روز دوم سفر داشتم نتوانستم زیاد بخوابم. سرمای اتاق و سر و صدای تشک های روی تخت هم البته مزید بر علت بود. نگران بودم آیا فردا میتوانیم از مرز چذابه سفر یک روزه ای به عتبات داشته باشیم یا نه؟
دعبل خزاعی صحیحه نه خزایی