اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۲۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ شهادت» ثبت شده است

آیا از جده ام حضرت زهرا هم نا امید شده اید؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ ب.ظ

 

... من این حرفها را متوجه می شدم. تحمل این شرایط و این حرفها بسیار برایم سخت بود.

روزها گذشت تا اینکه یک روز با اشاره به مادرم گفتم: مرا رو به قبله بخوابان. دیگر از همه چیز خسته شده بودم. مدتی بود که سربار دیگران شده بودم.

با دلی شکسته، متوسل به مولا امیرالمومنین علیه السلام شدم. با گریه و با زبان بی زبانی به آقا عرض کردم: من خسته شده ام. یا شفای مرا از خدا بگیرید، یا از خدا بخواهید مرا از این دنیا ببرد.

با حالت عنابه و استغاثه خوابدیم. در عالم رویا دیدم، گوشه دیوار ترک برداشت و یک فرد نورانی سوار بر اسب وارد شد. ایشان چیزی شبیه نقاب بر صورت داشت.

با تعجب پرسیدم: شما چه کسی هستید؟

ایشان پرسید: شما چه کسی را خواسته بودی؟

گفتم: من مولا و سرورم حضرت علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام را خواسته بودم.

گفت: من علی هستم.

رکاب اسبش را گرفتم و گفتم: شفای من را از خدا بگیرید. اگر خوب نمی شوم من را از دنیا ببرید. خسته شدم...

حضرت فرمود تو را شفا دادیم. اما باید به دیدار امام خمینی بروید.

به محض اینکه این کلام را شنیدم از خواب پریدم. تمام بدنم خیس عرق شده بود. نفس نفس می زدم.

فقط گریه می کردم. همه دور تخت من جمع شده بودند و می پرسیدند چی شده؟...

بعد از نیم ساعت متوجه شدند من خواب دیده ام. با چشم و ابرو عکس امام را نشان می دادم.1

++++++

آن روز وقتی در خدمت حضرت امام در قم بودیم، بحث پزشکان ایرانی و خارجی به میان آمد و بعد هم پدر ما گفت: همه آنها از درمان پسرم ناامید هستند.

حضرت امام مکثی کردند و فرمودند:

"خب از جده ام حضرت فاطمه زهرا هم ناامید شده اید؟ من قول می دهم که خوب شود. شما صبر کنید."

حضرت امام در این مدتی که با پدرم صحبت می کرد چایی را هم می زد. همین جور که چای را هم می زد، دقایقی هم بر آن دعا خواند. بعد استکان چای را از روی زمین برداشت و مقداری از آن را میل کرد. بعد با دست مبارکشان باقیمانده چای را به دهان غلامرضا نزدیک کرد و از او خواست چای بخورد.

غلامرضا نمی توانست چیزی بخورد. وقتی چای یا آب می خورد از اطراف دهانش به پایین می ریخت. آب دهانش و چای شُره می کرد و به پایین می ریخت.

حضرت امام دستمالی را از جیبش در آورد و لب های غلامرضا را تمیز  کرد. بعد به مادرم فرمودند: این قندها را بگیرید و همراهتان ببرید و بدهید به مریض های اسلام. اینها تبرک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

مادرم قندان قند را برداشت و در گوشه چادرش خالی کرد و با خودش آورد.

پدرم از حضرت امام تشکر کردند و گفتند: ما اینجا نیامده بودیم تا شما را اذیت کنیم. ما آمده بودیم تا غلامرضا شما را از نزدیک زیارت کند.

زمان زیادی طول کشید تا از محضر امام مرخص شدیم. شاید نیم ساعت تا چهل دقیقه.

موقع خداحافظی دوباره حضرت امام فرمودند: "بروید و توسل کنید به جده ام حضرت فاطمه زهرا سلام الله. من به شما قول می دهم بچه شما خوب شود."

بعد از دیدار با حضرت امام، ما از قم به تهران برگشتیم. غلامرضا در منزل پدرم دوران نقاهت را می گذراند.

چند روز بعد از آن دیدار، سیزده رجب سال 1358 یعنی سالروز تولد حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

من متأهل بودم و از پدر و مادرم جدا زندگی می کردم. مادرم به مغازه سر کوچه ما زنگ زد و از صاحب مغازه خواست محمد عالی را بگویید بیاید با من صحبت کند.

شاگرد مغازه دوان دوان آمد و به من گفت: محمدآقا! مادرتان تلفن کرده و با شما کار دارد.

ترسیدم. با خودم گفتم: نکند که غلامرضا...

سریع آمدم. گوشی تلفن را گرفتم و به مادرم سلام کردم.

مادر با یک هیجان خاصی گفت: محمد! پا شو بیا که غلامرضا به صحبت افتاده و دارد حرف میزند. بیا که داداشت شفا گرفته ....

فوری به خانه پدرم آمدم و دیدم غلامرضا پشت سر هم می گوید: علی علی علی.2

1- شهید غلامرضا عالی

2- محمد عالی، برادر شهید

کتاب شب چهلم/ ص 65- 75/ انتشارات شهید ابراهیم هادی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خودتان را جای پدر و مادر روح الله بگذارید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ق.ظ

پدر شهید عجمیان بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندش چه گفت؟ - خبرگزاری مهر |  اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

 

از دیروز عصر خبری در گروههای مجازی منتشر شد با این مضمون که خانواده شهید سید روح الله عجمیان شکایت خود از قاتلان فرزندشان را پس گرفته و از آنها گذشت کرده اند.

بعضی هم البته این خبر را تکذیب نمودند. عده ای هم از خانواده شهید خواستند برای تنبّه سایر جنایت پیشگان از شکایت خود نسبت به قاتلان فرزندشان دست نکشند.

حالا این خبر صحیح است یا نه کاری ندارم. اینکه خانواده شهید مذکور بسیار نجیب و اهل دل و از سادات صاحب کرامت و گذشت هستند هم بماند. اینکه قطعا با توجه به تعدد متهمان پرونده، بستگان و واسطه هایشان از در و دیوار بر سر خانواده شهید ریخته تا از آنها رضایت بگیرند هم معمول و متداول و قابل پیش بینی و آزاردهنده است؛

اما

یک دقیقه از فیلم اعترافات یکی از قاتلان شهید در دادگاه، یادآور صحنه عاشورا بود که دل همه ما را ریش کرد. اینجا ببینید:

https://www.aparat.com/v/hOFYy

 

حالا خودتان را بگذارید جای پدر و مادری که باید ساعتها در دادگاه بنشینند یکی یکی قاتلان بیایند و هر یک از زاویه ای نقش خود در شهادت جوان رعنایشان را توصیف کند. شهیدی که با قتل صبر و با زجر و شکنجه جان داد. آدم از آهن هم که باشد تحمل شنیدن این سطح از قساوت همنوعانش را ندارد چه برسد به یک پدر و مادر که باید شرح شهادت فجیع جگرگوشه شان را از زبان انبوه قاتلان پست فطرت حیوان صفت گوش بدهند و ذره ذره آب شوند.

کاش تدبیری اندیشیده می شد پدر و مادر شهید از حضور در دادگاه و استماع این حجم درنده خویی قاتلان فرزندشان که میوه های کرم خورده فضای مجازی و حاصل اموال و خورد و خوراک حرام هستند، معاف می شدند.

این نکته را هم باید خاطرنشان کرد که قاتلان شهید عجمی نه بخاطر تسویه حساب یا انتقام شخصی که به نیابت از همه فواحش عالم به قتل یک بسیجی به عنوان نماد انقلاب اسلامی و عصاره فرهنگ دیانت و مذهب دست زدند. این پرونده اصلا یک ماجرای شخصی نیست که رسیدگی به آن نیاز به شاکی خصوصی داشته باشد. مدعی العموم موظف است در راستای ایجاد امنیت و دفاع از حقوق عامه در قبال اوباش مسلح و غیر مسلحی که هدفشان ایجاد رعب و مزاحمت و ناامنی در سطح جامعه است پیگیر اشد مجازات و قصاص و تنبیه مجرمان باشد؛ حتی اگر پدر و مادر بزرگوار شهید از سبعیت آنان گذشت نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تونس، هم تونست هم نتونست!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۳۹ ب.ظ

photo_2022-11-30_20-33-58_ipey.jpg

 

بازی تونس و فرانسه بسیار جذاب بود. تونسی ها توانستند قهرمان جهان را در یک بازی تهاجمی و دلاورانه و پر هیجان یک بر صفر شکست دهند اما نتوانستند به مرحله بعدی جام جهانی صعود کنند.

یکی از حواشی جالب بازی، سیاه پوست بودن تعداد قابل توجهی از بازیکنان کشور اروپایی فرانسه و سفید پوست بودن بازیکنان کشور آقریقایی تونس بود. البته تونسی ها در آفریقای شمالی به سر می برند و سفید پوست بودن آنها طبیعی است اما فرانسوی ها که مدتها تونس و بعضی کشورهای آفریقایی را در اشغال و مستعمره خود نگه داشته و جنایتهای فراوانی در آنجا انجام داده بودند مدعی برتری نژاد اروپایی نسبت به سیاهان بودند. حالا همین کشور فرانسه برای اینکه در فوتبال جهان حرفی برای گفتن داشته باشد محتاج استفاده از بازیکنان سیاه پوست است.

مسابقه بین تونس و فرانسه البته بهانه ای است برای یاداوری شهید فرانسوی - تونسی دفاع مقدس که در گلزار شهدای قم دفن است.

کمال کورسل مادری فرانسوی و مسیحی و پدری تونسی داشت که البته در فرانسه به دنیا آمد و رشد کرد. گویا پدر زندگی جداگانه ای داشت و کمال بیشتر تحت تعلیم مادر قرار گرفت. او در ابتدای جوانی، اسلام را پذیرفت و مدتی بعد ضمن آشنایی با دعای کمیل و نهج البلاغه به مذهب شیعه گرایید. آشنایی او با انجمن اسلامی دانشجویان پاریس باعث دلبستگی اش به انقلاب اسلامی و امام خمینی گردید.

زمانی که عزم سفر و اقامت در ایران داشت، مادرش که یک مسیحی معتقد بود تنها یک سوال از او پرسید: آیا ایرانی ها خدا را قبول دارند؟!

کمال کورسل در قم به حوزه علمیه رفت و درس دین آموخت. دلش می خواست در جبهه نیز حضور پیدا کند که مسئولان امر مانع شدند. در نهایت با کنیه ای عربی توانست به تیپ بدر پیوسته و همراه نیروهای عراقی حامی جمهوری اسلامی در عملیات مرصاد شرکت کند. محاصره آنها در هوای گرم جبهه های غرب باعث گلایه بعضی نیروهای رزمنده مسلمان عراقی گردید. کمال در میانشان برخاست و رجز خواند و یادآور شد که عمری آرزو داشتند تشنگی اباعبدالله در صحرای کربلا را درک کنند و به یاران شهیدش بپیوندند.

کمال با تشنگی به شهادت رسید و به دلیل استفاده از نام مستعار، غریبانه در قم تشییع شد. معدودی از دوستان طلبه او با شناسایی وی مسئولان را از شهادت این رزمنده غیور فرانسوی آگاه نمودند و برایش مجلس یادبود گرفتند. پدر و مادر او چند سال بعد به ایران آمده و در قم به زیارت مزار فرزند دلبند خود رفتند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میشود کمی خجالت بکشید؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۱۶ ب.ظ

برنامه امشب ثریا را دیدید؟ روایت فتح دوباره ای بود با جان مایه وام گرفته از خلوص و نگاه فطری سید مرتضی آوینی.

22 دقیقه فیلم بود مستند اگر ندیدید حتما دنبالش باشید برای تماشا.

صدا و سیما همین یک برنامه را پخش کند و کرکره اش را پایین بکشد کفایت میکند.

دفاع مقدس که گذشت تهاجم نه، شبیخون نه، ناتوی فرهنگی دشمن آغاز شد. همان محاسبه ای که بعد از شکست در اشغال دائمی خرمشهر و فتح اهواز و آبادان و مهران و... استراتژیستهای ایالات متحده و بریتانیای مکار را به اینجا رساند که ورای همه تسلیحات و آمادگی های رزمی و تجهیزات مادی نیروهای مسلح ایران، قوه دیانت و ایمان و پای اراده و ایثار و فرهنگ شهادت است که نیرنگ بدخواهان را پشت دروازه های جمهوری مقدس اسلامی ناکام گذاشته است. کنت دمارانش هم که در پوشش نیروی صلیب به رصد فاتحان فاو در اردوگاههای حزب بعث پرداخت بر این حقیقت نورانی صحه گذاشت که شکست برای چنین مردانی معنا نخواهد داشت. پیام روح خدا را در فتح الفتوح بستان بخوانید پرورش جوانانی را معجزه انقلاب اسلامی دانست که بی اعتنا به جاذبه های فریبنده عالم مادی، سودای وصال حق و اتصال با معشوق یکتا را در سر پرورانده و در بزم فمنهم من قضی نحبه، جام می بندگی را سرکشیده و قهقهه مستانه عند ربهم یرزقون را سر داده اند.

بمباران رسانه ای و فرهنگی و انبوه آلاینده های تبلیغی جریان مادی گرایی اگر چه در سالهای بعد جنگ، در تخریب روح و ذهن لایه هایی از جوانان جامعه بی تأثیر نبود؛ اما ظهور جوانانی چون مسلم کیخا و محمد گلدوی در سیستان و اندکی بعد حسین غلام کبیری ها و علی خلیلی ها و مدافعان حرم چون محمود رادمهر و بیضایی و نوری و نوروزی و... نشان وعده صادق پیر خمخانه جماران بود که فرمود: خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.

خیزش شیطانی جریان داعشی شهوانی دوماه اخیر که قله آمالشان بوسه جنس مخالف و سلف مختلط و آغوش رایگان است، گرد و غبار زودگذری است که خیر نطلبیده آن رونمایی از نسل زلال و مومنی از جوانان تربیت یافته مکتب قرآن همچون آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و مهدی زاهدلویی و... است.

پدر سید روح الله، کارگری فصلی و روزمزد با سی ماه سابقه جبهه و جانبازی است که در فقیرترین محله استان البرز، مستاجر خانه ای ساده و بی آلایش است. دل پاک و رزق حلال او پرورش فرزندی چون سید روح الله را رقم زد که کارگری میکرد و دغدغه محرومان را داشت.

همه خانواده عجمیان، پدر و مادر و خواهر با لبخند افتخار قد برافراشته اند که ما بدهکار انقلابیم و سهممان از سفره انقلاب مهر و اطاعت رهبری است و... اللهم تقبّل منّا هذالقربان...

به امام عصر(عج) باید تبریک گفت که در آخرالزمانِ هجوم غرایز و حاکمیت عطش دنیا و در سراشیب سقوط معنای انسانیت، یارانی عاشورایی در قلمرو دلدادگی او پر و بال گرفته اند که سر در آسمان عشق و رستگاری و سعادت دارند.

تبریک باید گفت به سید علی خامنه ای که همت و باکری ها و خرازی و کاظمی و سلیمانی هایش دوباره جوانه زده اند که رجز عاشورایی شان از خیمه کوخ نشینان بی ادعا، کاخ های سیاه استکبار و استبداد را به لرزه می اندازد.

ماندگاری این نظام مرهون خون این بچه های پاپتی و دعای دل سوخته پدران و مادرشان است. آمریکا تا چنین جوانانی را میبیند هوس حمله به این مرز و بوم را نخواهد داشت.

آن دست از مسئولان خوش نشین رانت خوار طبقه بالایی خودبرتر بین یقه سفید عافیت طلبی که شعارهای انقلاب را فیش حقوقهای نجومی خود ساخته، تفاله های مفت خورشان باد آقازادگی به غبغب انداخته و آرمانهای سرخ اسلام و انقلاب را به سخره گرفته اند بروند زندگی سید روح الله عجمیان را ببینند، پای مکتب خانه مادر و پدر آرمان علی وردی زانو بزنند شاید از این حجم طلبکاری و چپاول قانونی خزانه اعتماد مردم خجالت بکشند.

تمدن نوین اسلامی را نه موسسات اقماری نفتی به ظاهر فرهنگی که بیوت محقر و نورانی مردان و زنانی رقم خواهد زد که انفاس قدسی آیات حق را مفاتیح الجنان حیات معنوی خویش ساخته و در خلوت شبانه با معبود، رزق هدایت و نعمت شهادت و فیض جهاد فی سبیل الله را طلب میکنند.

photo_2022-11-13_20-10-39_umnh.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تو غلط میکنی بگویی من سیاسی نیستم!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۱۳ ب.ظ

هویت شهدای حادثه تروریستی امامزاده شاه‌چراغ مشخص شد

 

هیاتی غیر سیاسی نداریم.

اولا اصلا آدمها نمیتوانند غیر سیاسی باشند. حتی آدم معمولی که می گوید من نه سر پیازم نه ته آن خودش دارد یک حرف سیاسی می زند و با سکوتش جبهه باطل را تقویت می کند. کسی را ببینی تصادف کرده، با بدن مجروح کنار جاده افتاده و بی تفاوت رد بشوی در واقع در مرگ احتمالی او شریک هستی.

این برای آدم عادی.

چه برسد به بچه هیأتی و مداح و سخنران که بعد از این همه حسین حسین گفتن و فریاد زدن و اشک ریختن و بر سر و سینه کوبیدن هنوز نفهمیده است حسین علیه السلام در گلخانه یا کنار جویبار و دشتی باصفا ننشسته بود که ناگاه فرشته مرگ به سراغش بیاید، امام بر اثر سانحه و حوادث غیرمترقبه از دنیا نرفت، اختلافش سر ارث و میراث نبود...

امام قیام کرد و در قبال ظلم و سیاهی ساکت نبود. نمی توانی دم از حسین بزنی و در مقابل جنایت حیوانی داعشی هایی که جوانی مذهبی را تکه تکه کرده اند، چادر از سر زن مسلمان کشیده اند، مسجد را سوزانده اند و... سکوت پیشه کنی.

حسین در میان باشد در مقابل سرباز پیاده های اسرائیل و آمریکا و آل سعود که کمر به هدم ارزشها و احکام شیعه بسته اند، بی تفاوت می ماند؟

تو خط قرمزت امام حسین است اما نمی فهمی کسانی که زائران بی گناه شاهچراغ را به خاک و خون کشاندند دستشان برسد هیات تو را هم به آتش خواهند کشید؟ دقیقا خط قرمز بودن امام حسین یعنی چه؟ باید چه اتفاقی بیفتد که رگ غیرتت اندکی بجنبد؟

آدم مدعی زیاد است برادر من! مداح و سخنران و گریه کن و میاندار باید بداند یاران حسین هفتاد و دو تن نبودند، اینها تعداد یاران شهید اباعبدالله است، چه بسیار مدعیانی که در بزنگاه خطر، جانشان را برداشتند و از معرکه گریختند و چه بسیارتر از آنان مدعیان به ظاهر دین داری که دلهایشان با حسین بود و شمشیرهایشان بر ضدش!

اولین گریه کن مصائب حسین، عمر سعد بود. حمله به خیمه گاه را که دید و تنهایی و غربت حسین را، نمی از اشک بر گوشه چشمش نشست؛ خب، چه فایده؟!

آن کس که زیور فاطمه بنت حسین، همسر حسن بن حسن مثنی را به یغما برد هم همزمان می گریست که ببینید چه بر سر اهل بیت رسول الله آمده است و جالب آنکه با گریه می گفت اگر من این زیورآلات را به یغما نبرم، دیگری غارت میکند!

اشکی که نتواند مسئولیت بیاورد، نمایشی فریبنده است.

یک بخش عمده ای از بچه هیاتی ها، بچه مسجدی و شهدایی هستند، دمشان گرم پای انقلاب ایستادند؛ اما بخش پر هیاهوی پشمکی توخالی عربده کش و قلیانی و صیغه باز، پا پس کشیده اند که مثلا اگر نظام نماند، گزندی به آنها نرسد! زهی خیال باطل که اگر نظام نباشد، دم و دستگاه شما هم برچیده خواهد شد. رنگ پاکتهای تپلتان را دیگر نخواهد دید مگر شب هفتی اموات، گوشه قبرستانی، مجلسی نصیبتان شود و تحفه ای عایدتان که قبل از انقلاب نیز وضعی چنین داشتید.

آنهایی که حسین را کشتی نجات دانستند، خودسازی و عمل به سلوک و مشی او را نیز برگزیدند و حیا و عفت و رشادت و جهاد و شهادت را سرلوحه خویش ساختند و آنانی که حسین را برای سرگرمی و سفره چرب و نرم داعیه داری عَلَمش انتخاب کردند کف روی آب ماندند و در سیرت و خلق و خوی دینی و انسانی ذره ای تغییر و اصلاح و شباهت به خود راه ندادند.

خودت را و ملت را با حسین حسین گفتن های مشقی ات گول نزن برادر من.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مکتب علی کشتی تایتانیک نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۴۸ ق.ظ

photo_2022-11-06_09-16-18_jdka.jpg

 

شاید خسته باشید، کسالت داشته باشید، سن و سالی ازتان گذشته باشد؛ اما آنهایی که پشت سرتان کیلومترها ایستاده اند و ساعتها سر پا هستند تا به سخنرانی گوش بدهند و در مراسم حضور داشته باشند و شکوه حماسه شان پشت دشمن را بلرزاند هم چه بسا پیر و بیمار و خسته و خواب آلود باشند.

اگر گمان کرده اید بابت جایگاهی که دارید محترم ترید و خونتان رنگین تر که واویلا در مکتبی که ان اکرمکم عندالله اتقاکم معیار شرافت انسانهاست بسی عقب مانده اید و در تحجر به سر می برید.

علی اینگونه نبود. حتی اگر عده ای از مردمش غذای خوب نداشتند غذای خوب نمی خورد جامه نو نمی پوشید تا شبیه ترین باشد به مردمی که پای حکومت او ایستاده اند و به مردان دین اعتماد کرده اند.

شهدا هم اینگونه نبودند. آب سرد نمینوشیدند، میوه نمی خوردند، غذایشان گرم و حسابی نبود، لباس نو نمی پوشیدند مگراینکه مطمئن شوند همه نیروهایشان به غذا و میوه و لباس و جای راحت دسترسی دارند.

اما شما نه شبیه علی هستید نه مثل شهدا.

بعضی هایتان که با حقوق نجومی و وام های کلان کم بهره و بالای شهر نشینی و ... خو گرفته اید و این تنعم و سفره رنگی را حق خود می دانید. تصورتان از انقلابی بودن شعار انقلابی دادن است  و شرکت در راهپیمایی ها و صندوق رای و فیش حقوقی تپل و حکم مسئولیت و میز لوکس ریاست؛ نه زندگی انقلابی.

جنگ باشد شما نیستید، فتنه بشود نه شما نه فرزندانتان که یک کدامشان طعم فقر و بیکاری و محرومیت و مدرسه دولتی را نچشیده حضور ندارند، ولی در راهپیمایی ها و نمازجمعه ها همیشه صف اول هستید و اگر دهها هزار نفر سر پا بایستند شما باید روی صندلی بنشینید و ادعایتان هم بشود که راه علی را پی گرفته اید و البته عدالتخواهی را مشکل اول کشور و دسیسه مخرّب دشمن معرفی کنید. معضلی به نام شکاف طبقاتی از همین خوی خودبرتر بینی های طلحه و زبیری شکل گرفت و آه از نهاد مردم بلند کرد و به گسلی برای میدان داری و ماهیگیری دشمن بدل شد.

یک چیز را به شما بگویم اگر این مملکت تا کنون عطر ولایت علی را داشته و مکتب حسین در آن درخشیده نه به حُسن تدبیر و ملک و ریاست و خدم وحشم و برنامه های راهبردی و فرهنگی نفتی شماست که به برکت زلالی خون سرخ شهدا و دعای دل سوخته پدران و مادران شهدا از گزند حوادث در امان مانده است.

اگر از این فتنه جنسی اوباش خودباخته غرب هم به سلامت عبور میکنیم به برکت مظلومیت آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و شهدای شاهچراغ و تک تک بچه بسیجی های بی ادعایی است که سهمشان از سفره انقلاب جز جام می عشق مولا و خون دل غربت اندیشه انقلاب و پیکر خونین فدایی مکتب ثارالله نبوده است.

این را خوب توی گوشتان فرو کنید این مردم نه برای حمایت از شما که برای دفاع از حریم تفکر اسلام ناب و صیانت از شعائر مکتب وحی و پاسداشت خون شهداست که باز هم پا به میدان جهاد و رشادت نهاده اند.

عکس/ منزل شهید مدافع امنیت «سید روح‌الله عجمیان»

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تقدیم به حاج قاسم سلیمانی، سید حمیدرضا هاشمی و سجاد شهرکی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۴:۰۷ ب.ظ

در گورستان کشتار دسته جمعی مردم توزلا کتیبه ای وجود دارد که این عبارت از ماک دیستار روی آن نقش بسته است:

این جا، انسان برای این زندگی نمی کند که زنده بماند

این جا، انسان برای این زندگی نمی کند که بمیرد

این جا، انسان برای این می میرد که دیگران زنده بمانند.

 

photo_2022-11-04_14-51-31_v5mn.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دعا و مرد بی ادعا!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۲:۱۰ ب.ظ

photo_2022-10-31_12-51-36_rdo.jpg

 

ما تو را دعا کنیم؟! تو ما را دعا کن پسر! این جا غریبی. امتیازت عشق به اباعبدالله بود که پا به دیار غربت نهادی، به دفاع از حریم خواهرش شتافتی و پیکرت میهمان خاک قم ماند و روحت کبوتر حرم کریمه اهل بیت گردید امتیاز حسین!

در میان خیل شهدای پاکستانی مدافع حرم در بهشت حضرت معصومه سلام الله علیها، قبر ساده امتیاز حسین نظرم را به خود جلب کرد که رویش با خطی معمولی نوشته شده بود برایم دعا کنید. فدای شهید بزرگواری که حتی بابت قطرات خونش و درد زخم و گلوله و غم فراق از خانواده و ... منّتی بر سر کسی ندارد که هیچ، باز هم تمنای دعای مردم دارد و در محضر خدا بی ادعاست.

ما را دعا کن برادر در این ظلمات حیرانی و سرگشتگی، کشتی نجات حسین علیه السلام را بیابیم و از امواج خروشان غفلت و خودخواهی رها شویم. دعایمان کن امتیاز حسین که نَمی از یَم عنایت شاگردان ممتاز مکتب حسین بر ردای بندگی مان جا خوش کند شاید که در زمره الذین انعمت علیهم الهی، به پیوست عاشقان کوی رستگاری، شهدی از حلاوت وصال با معبود، گوارای کام تشنه مان قرار گیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در آغوش خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۰۹ ق.ظ

photo_2022-10-29_06-01-46_t5br.jpg

 

پرستش به مستی است در کیش مهر

 برون‌اند زین جرگه هشیارها

به شادی و آسایش و خواب و خور

ندارند کاری دل‌افگارها

به جز اشک چشم و به جز داغ دل

نباشد به دست گرفتارها

کشیدند در کوی دلدادگان

میان دل و کام، دیوارها

چه فرهادها مرده در کوه‌ها

چه حلاج‌ها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهر یار

مگر توده‌هایی ز پندارها

ولی رادمردان و وارستگان

نبازند هرگز به مردارها

مهین مهر ورزان که آزاده‌اند

بریزند از دام جان تارها

به خون خود آغشته و رفته‌اند

چه گل‌های رنگین به جوبارها

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ممنونم برادر لباس شخصی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_۲۰۲۲-۱۰-۲۸_۱۸-۱۹-۳۹_gtz7.jpg

 

چندباری فیلمهای مرتبط با حمله عنصر تروریست به حرم شاهچراغ را نگاه کردم، فردی هست لباس شخصی، میانسال با کت و شلوار قهوه ای که اولین نفری است که مقابل فرد تروریست می ایستد و با اسلحه کمری به سمتش تیراندازی می کند. در یکی از گزارش ها نیز خواندم که وی ظاهرا از نمازگزاران بوده و به مقابله با تروریست پرداخت تا اندکی بعد نیروی انتظامی نیز از راه رسید و اقدام به دستگیری مهاجم مجروح نمود.

وظیفه خودم می دانم از این برادر لباس شخصی که اگر چه مامور امنیتی بوده اما برای نماز و زیارت و بعنوان شهروند عادی به حرم رفته بابت این شهامتش تشکر کنم.

در واقعه رژه اهواز دیدیم که بعضی ماموران با این که مسلح بودند برای دفاع و شلیک به مهاجمین دچار تعلل و تردید شدند و منتظر دستور از بالا ماندند.

از طرف دیگر در عملیاتهای تروریستی غافلگیرانه همیشه این احتمال وجود دارد که فرد مهاجم دارای یک یا چند همراه مسلح باشد که وظیفه پوشش و حمایت از او را دارند یا اساسا مجهز به جلیقه انفجاری باشد و نزدیک شدن و شلیک به او خظرناک باشد. این تردیدها در زمانی که شما تنها و فاقد برنامه و دستور باشید بیشتر سراغتان آمده و قدرت تصمیم گیری را از شما سلب می کند. برای همین معتقدم سرعت عمل و شهامت این برادر لباس شخصی ستودنی و قابل تقدیر است که بی توجه به این گمانها مردانه ایستاد و مهاجم را هدف قرار داد. البته خوب است یاداوری کنم در واقعه ماه رمضان مشهد و حمله ضارب مجهز به سلاح سرد به طلاب زائر حرم رضوی، باز هم این نیروهای مستقل مردمی بودند که قبل از ورود نیروهای امنیتی و انتظامی به طور خودجوش وارد عمل شده و مهاجم را دستگیر و خلع سلاح نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدای مرا می شنوی خانم؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۱۰ ب.ظ

photo_2022-10-27_17-04-59_7cnp.jpg

 

خوشا به حال شهدا، کبوتر حرم شاه چراغ شدند. امشب دست در دست ملائک تا کبریایی ترین جلوه عشق و دلدادگی پرواز نموده و بر خوان کرامت سیدالشهداء در بزم وصال و در وادی لایتناهی توحید، میِ ناب از جام طهور جاودانگی می نوشند.

خوشا به حال کبوتران مقیم بارگاه مستی و خدا پرستی.

خانوم جان! آن برادرت مشهد و این برادرت شیراز، گلچین زائرانشان را تا معراج رستگاری بدرقه نمودند؛ پله صعود و سکوی پرتاب ما جاماندگان غافل باش  با این دل رسوای منجمد و سیاه، چند صباحی است سودای پرواز در کوی عصمت خاندان تو را داریم و حسرت کبوترانه جلوس بر گنبد حبّ و مودّت تو را در سینه پرورانده ایم.

شراب ناب وصال را میهمان این کام تشنه و تلخی چشیده ایام، ساز.

بگذار مزد عاشقی ما هم غلتیدنی سرخ بر فرش عرشی صحن و سرای بهشتی ات باشد، معصومه جان.

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه ...

نظری کن بر آه دل سوخته ای که منتهای آمالش عنایت کریمانه توست شاید بار عصیان سالهای غفلت و تباهی از شانه های خمیده آن زدوده گشته و لبخند رحمانی دوست، آغوش کهکشانی جنت الحسین را به رویش بگشاید. نسیم رحمتت جواز ورودمان به قافله نور باشد و تربت پاک وادی ایمن را رزق ابدی این دل سازد؛ ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای پروانه عاشقی که پر کشید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ

photo_2015-08-12_21-13-43_3gxf.jpg

 

او را باید پدر فعالان فرهنگی بابل نامید. از قبل از انقلاب که بعضی از روحانیون هم شهامت مقابله با دژخیمان پهلوی را نداشتند او در قامت یک طلبه بازاری سلسله جلساتی را ترتیب داد که رویش نسل جوان انقلابی مبارز را در اوایل دهه پنجاه رقم زد تا همین سالها تا لحظه ای که توانی در بدن داشت برای مردم و انقلاب، دوید و خسته نشد. از چپ تا راست بابل، از صفاریان و نریمان تا قاسم واثقی و حاج آقا مویدی عضو جلسات قبل از انقلاب او بودند. شاید برایتان جالب باشد بدانید حتی آیت الله محمدی، تولیت مدرسه علمیه روحیه  بابل نیز در ابتدای جوانی در جلسات او شرکت می نمود. هم خودش این موضوع را برای ما تعریف می کرد و از این که بعد از چند دهه هنوز بساط جلسات دایر است و میزبان طیف جوان، خوشحال بود، هم حاج آقا یزدانی از جوانی های آیت الله محمدی بر دقت نظر و پیگیری های علمی او تاکید داشت و خاطره می گفت و از ما میخواست قدر چنین استادی را بدانیم و از او الگو بگیریم.

حاج آقا یزدانی برای انقلاب، عمرش را وقف کرد، آبرو هم داد و بدترین تهمت ها را به جان خرید، نوجوان ماه رویش را هم تقدیم کرد و خودش حالا با کوله باری از خدمت در عرصه تربیت و فرهنگ و نیز مشکل گشایی از ملت راهی دیار جاودانگی شد؛ رحمت الله علیه. افتخار می کنم چند سالی را در محضر و مکتب یزدانی تلمذ کردم و از تجربیات گرانقدرش به خصوص در عرصه انقلابی گری و مبارزه با فساد و کمک به ضعفا بهره بردم، هر چند میان امثال من و قله های عرفان و اخلاص این پدر بزرگوار شهید و خادم بی ادعای مردم فرسنگ ها فاصله است.

در اوج فقر و فشار اقتصادی با تمام شهرتی که داشت نمک گیر مفسدان و تبهکاران و بدنامان اقتصادی شهر نشد ولو با توجیه کار فرهنگی نخواست پولهای مشکوک اهل تزویر، برکت فعالیت های مذهبی و فرهنگی را تحت الشاع قرار دهد. والله با چشم خود دیدم وجهی که برای روزه استیجاری در جیبش داشت و مایه قوت روزانه اش بود، دو دستی تقدیم کرد به بچه های نوجوان مسجد که پول خرید توپ فوتبال نداشتند.

هر جا می شنید بچه های بسیجی مظلوم واقع شده اند خودش را می رساند و از آنها دفاع می کرد. برای همین است که می گویم خیلی حرف و تهمت شنید و ... اما خدا می داند خم به ابرو نیاورد. یکبار هم به شوخی گفت این طرف شهر به من میگویند ابوذر آن طرف می گویند منتظری! و می خندید. نه تعریف و تمجیدها بادی در غبغبش می انداخت نه تحقیر و تهمتها اندوهی به دلش می کشاند. پولاد آبدیده بود این مرد خدا.

پسرش هم می خواست استخدام شود حاضر نشد از نفوذش استفاده کند. نامزد شورا که شد یک تومان خرج نکرد. دوستان و مریدانش برای او مایه گذاشتند. بروید از نمازگزاران مسجد حضرت ابوالفضل بپرسید چگونه آن مسجد  و آن محل را احیا کرد. چه جمعیتی را به مسجد کشاند آنهم در سه وعده نماز. راه خانه اش دور بود. ماشین هم نداشت. پیاده راه می افتاد از بیدآباد تا ایستگاه آمل، نماز شبش را گاه توی راه می خواند. می رسید و چراغ مسجد را روشن می کرد. بچه های حمزه کلا بچه های بیدآباد بچه های مسجد ابوالفضل و... نفس قدسی او چه نیروهایی را تحویل اسلام و انقلاب داد بی هیچ مزد و منتی، بی حب دیده شدن بدون گزارش کار، بدون تبلیغات. اصلا برکت کارهای فرهنگی به همین دیده نشدن است. به قول حاج قاسم به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم.

بگذریم. روحش شاد. امشب محمدعلی، میزبان باباست، سر سفره اباعبدالله؛ اولئک هم الفائزون. خدا کند کبوتر آه دل، سلام جاماندگی مان را به گنبد حریم جاودانگی برساند.

 

پدرمعنوی هیأت‌های مذهبی بابل به دیار حق شتافت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چند لحظه ای در هوای بهشت تنفس کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۱۵ ب.ظ

photo_2022-09-30_17-33-03_4z9y.jpg

۲۰۲۲۰۹۳۰_۱۵۲۲۱۹_oeuz.jpg

۲۰۲۲۰۹۳۰_۱۵۳۷۰۵_uly5.jpg

۲۰۲۲۰۹۳۰_۱۵۴۴۳۶_qrj.jpg

 

امروز چهار اتوبوس از کاروان زائران پاکستانی را دیدم که آمده بودند بهشت معصومه سلام الله علیها در قم. پای مزار شهدای پاکستانی مدافع حرم عود روشن کردند، گل هدیه دادند، یکی برایشان مداحی میکرد، روضه و سینه زنی، چه اشکهای زلالی که صورت خسته شان را آذین بسته بود.

بهشت معصومه آرامگاهی است که در بیرون شهر قم قرار دارد. از قم که به سمت تهران خارج میشوید، بعد از عوارضی، سمت راستتان بهشت معصومه است. یا از تهران که به قم نزدیک میشوید، قبل از عوارضی، سمت چپ.

داخل بهشت معصومه پرچم بزرگی شما را به خود فرا میخواند. آنجا مزار چهارصد و اندی لاله پرپر جبهه بین المللی اسلام است. جبهه ای که قرار است تمدن جهانی اسلام را به زودی در همه نقاط عالم رقم بزند.

گلزارهای شهدای قم جای دیگری است.

سالها پیش روزی که پیکر چند شهید گمنام را در بهشت معصومه به خاک سپردند خیلی ها نگران بودند که این شهدا اینجا غریب هستند. مسیر آرامستان خارج از شهر است و قطعه ای برای شهدا در آن وجود ندارد و...

به مرور شهدای مدافع حرم از گرد راه رسیدند. اکنون چهار صد و خورده ای شهید مدافع حرم افغانستانی و پاکستانی، مزار شهدای گمنام بهشت معصومه را چون نگینی در بر گرفته اند. شهدای گمنام دیگر غریب نیستند. آنها در کنار فرزندان تربیت شده فرهنگ شهادت، محصول زیبای آیین دلدادگی خویش را به نظاره نشسته اند.

خیلی از این شهدا هیچ فامیل و قوم و خویشی در ایران ندارند.

شهدای قمی مدافع حرم در گلزار شهدای قم یا زادگاهشان دفن می شدند. طلبه شهید احمد مکیان وصیت کرد او را در بهشت معصومه پیش شهدای غریب افغانستانی و پاکستانی به خاک بسپارند. روی سنگ قبرش هم بنویسند: تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی. مکیان طلبه ای اهل خوزستان و مقیم پردیسان قم بود. می گفت از غربت شهدای غیر ایرانی خجالت میکشم... بعد از او شهید مصطفی نبی لو نیز همین خواسته را مطرح کرد.

بعضی از این شهدا آنقدر غریب هستند که حتی تاریخ تولد دقیقشان هم مشخص نیست. تاریخهای فرضی 1/1 یا 10/11 روی بسیاری از سنگ قبرها رخ نشان میدهد.

چند سنگ قبر را هم البته هنوز تکمیل نکرده اند.

عصرهای پنج شنبه که اینجا غلغله ای است. هیچ شهید مدافع حرمی احساس غربت نمی کند. امروز جمعه کاروان زائران پاکستانی هم اینجا محفل زیبایی داشتند. جالب آن که بر سر مزار احمد مکیان و نبی لو نیز مینشستند و فاتحه ای نثار میکردند.

مسیرتان که به قم افتاد این قطعه جدا مانده از بهشت خدا را زیارت کنید. حال خوشی خواهید داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقای مسئول، یک وقت به خودت نگیری!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۹ ق.ظ

کاریکاتور/بدرقه شهدا به شیوه خاص!

 

برادر بزرگوار شکم گنده و یقه سفیدی که از کل ادبیات انقلاب، آقا آقا گفتن و تکرار "منویات رهبری" را یاد گرفته ای و همان را هم در سطح دو واژه دهان پر کن نگه داشته ای و عامل نبوده ای! مسئول عزیزی که برای حفظ میز و ارتقای پست و درجه ات، چشم بر هر عیب و نقصی بسته ای و تن به هر خفتی داده ای، آقای مدیر که در شعاع دوکیلومتری خاندانت حتی یک جوان بیکار پیدا نمی شود، بار چند نسل بعدت را هم بسته ای و به ریش مستضعفان می خندی، آهای مسئولان زرورق پیچیده رانتخوار و بالاشهر نشین! آاااای پشت میزی های زیگزاگ رو و عافیت طلب سهام خوار همیشگی سفره انقلاب که آخر هفته ها در ویلاهای شمالی تان بی اعتنا به مرزبندی های من درآوردی فتنه آلود امت کُش چپ و راست و سنتی و مدرن، می نشینید و به سلامتی کاخ های بنا شده بر کوخ زندگی امت رسول الله، دور هم جوج می زنید و از شکم های قلمبه تان آروغ حفظ نظام بیرون می دهید!

جناب مدیر، آقای رییس، وزیر، وکیل و.... که وقتی به پستوهایتان می روید، آن کار دیگر می کنید! شمایی که تا حرف از عدالت میشنوی، رو ترش میکنی!

این بچه های پاپتی بسیج، خط مقدمی های همیشگی انقلاب خمینی و سربازان جانبرکف خامنه ای و علمداران حقیقی تمدن نوین اسلامی و یاران راستین نهضت مهدوی، برای توی نفت خور هزینه ساز منفعت گرا، به کف خیابان نیامدند.

بچه های جوان و نوجوان بسیجی که این شبها و روزها بی هیچ توقع و چشمداشتی، جام شهادت به دست گرفته و جان خود را سپر بلا قرار داده اند نه برای توجیه مفت خوریها و کم کاریها و رانت بازی ها و غفلت های توی رفاه طلب و سوداگر قدرت و شهوت پرست و شهرت طلب که به گل لبخند مبارک مولایشان برای دفاع از حریم غیرت و عزت و توحید پا به میدان خطر نهاده اند.

به خودت نگیر آقای مسئول! فرزند کدام یکتان برای صیانت از آرمانهای مظلوم شهدا، کنج عافیت و مستی را رها نموده و ردای شهامت و شهادت بر تن کرده و عَلَم جهاد فی سبیل الله را برافراشته است؟

این بچه های کوچک و بزرگ بسیجی، شیرمردانی که پا جای پای نسل صیاد و باکری گذاشته اند خودشان دل پری از تملق گویی ها و خوش نشینی ها و باندبازی ها و پرونده سازی های شما دارند. اگر این شبها به خیابان آمده و مجروح و شهید گشته اند فقط و فقط برای دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی بود و بس؛ خودت را کسی فرض نکن که خودت گاه با رفتارها و برنامه ها و تصمیمات ضعیف و نابخردانه ات بدتر از هر فتنه گر یاغی تیشه به ریشه انقلاب زده ای.

اگر آمریکا و سگ های حلقه به گوشش تمام این سالها رویای حمله به دشمن درجه یک استکبار و استعمار، یعنی جمهوری اسلامی را جز در خواب و خیال نجسته اند نه بخاطر تدبیر و حضور مدیران و مسئولان و مقامات ما که از صدقه سر واهمه از شیران خروشان بیشه ولایت، بسیجیان بی ادعای شهادت طلب جبهه حق، لب و دندان به هم دوخته و شمشیر در غلاف انداخته اند.

یادت باشد آقای مسئول، خرت که از پل گذشت کمتر مایه آبروریزی حزب الله باشی و رسالتت را از پیش، بیشتر بدانی. در آینه گفتمان حقیقی مکتب اسلام، هر مسئولی که بیشتر به مردم خدمت کند انقلابی تر است و هر مسئولی که خیر کمتری داشته و به فکر منافع دور و بری هایش باشد به یقین در زمره منافقان و ذیل خیمه بدخواهان و دشمنان انقلاب قرار دارد در هر پست و لباس و قامتی که باشد، لکه ننگ دامان پاک انقلاب اسلامی است.

مصاف ما با فرهنگ و تمدن مهاجم و مخرب غرب است که جلوه ای از آن در غریزه محوری و بی قیدی و فساد اجتماعی اوباش فرهنگی و برهنه تفکر مادی نظام سرمایه داری است که این روزها به میدان ستیز با دین و غیرت و فطرت آمده اند و جلوه دیگر آن در رفاه طلبی و رانت خواری و منفعت طلبی مدیران نالایق ظاهر فریبی نمایان است که پشت نقاب تزویر، دغدغه ای جز چپاولگری و زالو صفتی و خودکامگی ندارند. امت رسول الله هیچ یک از جلوه ها و رشحات اندیشه مادی نظام سلطه را برنمی تابد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قدرت بندگی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۴۳ ق.ظ

 

یادم هست یک روز تو بحبوحه کار، وقتی که ما ناامید شدیم، فرمانده شهید حسین دهستانی ، خاطر جمع و با اطمینان حرف هایی زد که ما را از این رو به آن رو کرد. او می گفت: ما اروند و کارون را به حول و قوه الهی تسخیر می کنیم؛ خداوند در قرآن فرموده که ما کوه و زمین و همه چیز را به تسخیر بندگان خودمان در آورده ایم.

تا حرفش بهتر جا بیفتد ادامه داد: بچه ها! همه ما باید بنده خدا بشیم تا این اروند و این کارون زیر پای ما مسخّر بشن؛ شرط مسخّر شدن، بندگی است. برین دنبال عبودیت، برین نماز شب بخونین تا به کمک و عنایت خداوند، موفق بشیم.

هنوز هم که هنوز است من معتقدم همین روحیه باعث شد که ما بتوانیم توی محور خودمان، از اروند وحشی رد شویم و تو عملیات ایذایی ام الرصاص پیروز شویم و آن پیروزی، کلید فتح فاو بود در عملیات والفجر هشت.

سعید عاکف/ اروند و خاطره اولین قایق/ ص126 /کنگره شهدای استان یزد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رجعت به فطرت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۴۷ ق.ظ

اعطای نشان فداکاری به سرلشکر منفرد نیاکی، آبشناسان، سلیمی و ظهیرنژاد

 

شهید، دختری داشت که مریض بود و مدام ایشان را برای مداوا نزد پزشک می‌بردند تا زمانی که وضعیت جسمانی دختر شهید، بحرانی شد. حین عملیات فتح‌المبین بود که همسر شهید منفرد نیاکی به ایشان نامه نوشت که دخترمان به شدت بیمار است؛ شما هم به بالین دخترت بیا. شهید نیاکی نیز گفته بودند نزد دخترم، خاله‌، عمه و بستگان دیگر هستند که کمکش کنند و نیازی به وجود من نیست اما اینجا به من نیاز هست. پس از گذشت حدود یک ماه،  دختر شهید فوت کرد. تلگراف زدند که دخترمان فوت کرده خودت را برسان، شهید نیاکی جواب تلگراف را این‌طور داد که آنجا کسی هست که فرزند من را تشییع کند اما اینجا 12 هزار بچه هستند که کسی بالای سرشان نیست. شهید نیاکی عملیات را رها نکرد تا به عزیزان خود برسد بلکه بعد از اتمام عملیات و بعد از گذشت چهل روز از فوت فرزندش به خانه برگشت. این‌طور که تعریف کرده‌اند، شهید وقتی به خانه باز می‌گردد به اتاق دخترش می‌رود، در را باز می‌کند و در نجواهای خود با دخترش می‌گوید؛ دخترم ناراحت نباش! چیزی نمی‌گذرد که من هم به تو می‌پیوندم.
یک روز به امام خمینی(ره) خبر می‌دهند که دیدیم سرهنگی وسط تانک‌ها نشسته و هق‌هق گریه‌اش به گوش می‌رسد! به ایشان می‌گویند که این سرهنگ منفرد نیاکی است. امام‌(ره) می‌فرمایند که هنوز زود است که شما منفرد نیاکی و منفرد نیاکی‌ها را بشناسید.
سال 1361 بازنشسته شد، ولی بسیار پی‌گیری کرد تا در ارتش بماند؛ به همین خاطر به آیت‌الله‌ خامنه‌ای که آن زمان رئیس‌جمهور بودند، نامه‌ای نوشت که با ماندن ایشان موافقت نمایند.
حضرت آقا هم در جواب ‌نامه ایشان مرقوم داشتند: شایستگی خدمت ممتد وی در جبهه‌های نبرد مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب در ارتش ماند و سه سال بعد به شهادت رسید.
شنیده‌ام که همسر ایشان نقل کرده که یکی از صفات بارز شهید منفرد نیاکی این بود که به مال دنیا بی‌اعتنا بود. همه اطرافیان می‌گفتند ایشان فرمانده بزرگی است، حتما پول فراوانی هم دریافت می‌کند، آن وقت شما در زندگی ترقی نمی‌کنید و همان پیکان مدل پایین را دارید.
بعد از شهادت ایشان، متوجه شدیم تمام مبالغی را که به عنوان فوق‌العاده دریافت می‌کرده یا به سربازان شهرستانی به عنوان پاداش خوب جنگیدن می‌داده یا برای گرفتن عکس از مناطق جنگی هزینه می‌کرده است. به طوری که در حال حاضر شاید بالغ بر هزار قطعه عکس از مناطق جنگی از ایشان به یادگار مانده است.

مصاحبه حاتم مظفری همرزم شهید منفرد نیاکی/ روزنامه کیهان 28 فروردین 1395

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسن روحانی یا محمدعلی رجایی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۰۳ ق.ظ

Mohammad-Ali Rajai.jpg

 

فرق حسن روحانی با محمدعلی رجایی چیست؟

این یکی معمم است آن یکی مکلّا. اصلا این یکی اسمش هم روحانی است و لباسش و سابقه تحصیلی اش، حتی عزیزان دلسوز خبرگان که امثال آقاتهرانی را با آنکه استاد مسلّم دروس عالی حوزه بود رد صلاحیت کردند، اجتهاد حسن روحانی را تأیید نمودند!

محمدعلی رجایی یک آدم معمولی است که شنیده هایش از اسلام را جدی گرفت و به آن عمل کرد. شما کجا میتوانید اثری از حسن روحانی که به اقتضای کسوت طلبگی باید طبیب دوّار باشد میان مردم کوچه و بازار پیدا کنید؟ چقدر نخوت و کبر و منیّت از او دیده اید؟ کجا دغدغه ضعفا و پابرهنگان را داشت؟ کدام طرح و مصوبه اش به نفع پابرهنگان بود؟ و...

دو تا حرف دارم این وسط.

یکی اینکه علم دین با فهم دین فرق دارد. چه بسا انبوهی کتاب دین را خوانده باشید و اصلا اعتقادی به عمل نداشته باشید و چه بسا به همان سطح شناختی که از دین دارید عامل باشید و پیش خدا رو سفید.

اما حرف دوم:

هر وقت بحث دستاوردهای انقلاب مطرح میشود میرویم سراغ آمار و ارقام مربوط به پیشرفتهای علمی و صنعتی و رفاهی و خدماتی و ... که البته همه اش با ارزش و ستودنی است. ولی یادمان نرود یکی از بالاترین دستاوردهای انقلاب که در ادبیات امام هم مورد توجه بوده، تربیت انسانهایی است که بر مدار فطرت حرکت کرده، به حساب و کتاب آخرت ایمان داشته، از جان فشانی در راه خدا ابایی ندارند. پرورش یافتگان مکتب جهاد و ایثار و شهادت، نگاهشان به وجه الله است و چرب و شیرین و زرق و برق دنیا فریبشان نمی دهد. اهل باند بازی و فساد و منفعت طلبی و قدرت طلبی نیستند. همان قدر که رضایت خدا را بر خوشآمد انسانها ترجیح نمی دهند میدانند که رضای خدا در گرو خدمت به خلق خداست و از خودگذشتی در راه خدمت بیشتر به مردم، اجری بی پایان دارد.... یکی از بالاترین دستاوردهای انقلاب اسلامی بها دادن، تربیت و کشف انسان های خودساخته و کمال جویی چون رجایی و باهنر، هاشمی نژاد، صیاد شیرازی، عباس دوران، حسین فهمیده، عباس بابایی تا محمود رادمهر و هادی ذوالفقاری و مجید قربانخانی و محسن حججی و ... است.

هر گاه دیدید نظام به جای بهره مندی از موهبت وجود انسان های مومن و کاربلد و مخلص و دغدغه مند به سمت روی کار آوردن خوش نشین های پرادعای بی عمل و خودشیرین کن و جاه طلب گرایش پیدا کرد میتوانید حد و مرز انحراف آن را تشخیص دهید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشتباه نکنیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۵۲ ق.ظ

 

چند روز پیش که مقام معظم رهبری به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها با جمعی از مداحان کشور دیدار داشت، اشاره ای راهگشا و مهم نیز در لا به لای سخنان خود به وظیفه شناسی و تیزبینی مدافعان حرم نمود که در هیاهوی رسانه ها و دعوا بر سر سبک و شور و ریتم و نوای نوحه ها گم شد و آن طور که باید مورد توجه قرار نگرفت.

به این بند از فرمایشات آقا دقت کنید:

"اشتباه نکنیم! گاهی اوقات بعضی‌ها -بنده مکرّر مثال زده‌ام- مثل کسی که در یک سنگری قرار گرفته، بعد خوابش میبرد، بعد از مدّتی از خواب بیدار میشود، نمیداند دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، تفنگ را میگیرد طرف دوست؛ گاهی اوقات این جوری است؛ عرصه‌های جهاد را بعضی‌ها نمی‌شناسند؛ نمیدانند کجا باید حرکت کرد و اصلاً دشمن کدام طرف است، به کدام طرف بایستی نگاه کرد و کجا را آماج حمله باید قرار داد؛ مهم این است. یک روز میدان، میدان نظامی است مثل دوران دفاع مقدّس، دوران دفاع از حرم؛ اینجا میدان، میدان نظامی است؛ آن روز خیلی‌ها وظیفه را تشخیص دادند و حرکت کردند و رفتند و وظیفه‌شان را انجام دادند -البتّه واجب کفائی بود؛ واجب عینی نبود- که البتّه در همین جا هم هیئتها سنگ تمام گذاشتند که قبلاً عرض کردیم، و بسیاری از این رزمندگان ما و شهدای ما بچّه‌های هیئتها بودند که رفتند و به شهادت رسیدند."

بگذارید کمی عقب تر برویم.

آن اوایل که بحث دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام مطرح شد که در واقع حضور و اثر گذاری در جبهه ای بین المللی و تقابل با عناصر استکبار را می طلبید عده ای با نیش وکنایه، عده ای با تحلیل  های وارونه، عده ای با ژست خیرخواهانه و ... سعی داشتند عزم و اراده جوانان و غیرت و بصیرت آنها برای حضور در جبهه جهانی سوریه را مورد تشکیک قرار دهند. مدتی گذشت تا این که مقام معظم رهبری در دیدارها و بیانات به طور مکرر بر اهمیت ایثار و نقش آفرینی رزمندگان دلیر و بی ادعای مدافع حرم در حفظ امنیت ایران عزیز و دفاع از مظلوم و بر هم زدن قواعد مورد نظر نظام سلطه تأکید نمودند تا بالاخره دلهای بعضی دایه های دلسوزتر از مادر و  عمارهای کاغذی و تحلیل گرهای کتابخانه ای با این رویداد مهم همراه گردید و دست از تضعیف و تشکیک این جبهه ایمانی برداشتند.

آن اوایل که بحث دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به عنوان نماد ایستادگی و شرافت جبهه حق در برابر زیاده خواهی و سلطه جویی جبهه جهانی کفر مطرح بود، عده ای ازجوانان گمنام و بی ادعای این مرز و بوم با تشخیص صحیح و به موقع و بر اساس عمل به کلیت خط و مشی تبیینی مقام ولایت، اقدامی آتش به اختیار و داوطلبانه برای حضور در میادین مبارزه با عناصر الحاد در عراق و سوریه را آغاز نمودند که بارها مورد کارشکنی و طعنه بعضی دوستان صاحب فضل و قلم و تریبون قرار می گرفت.

اشاره چند روز گذشته رهبری انقلاب به "تشخیص درست وظیفه" و "عمل به واجب کفایی" توسط مدافعان حرم، تأکید دوباره ای بود بر قدرت درک و نعمت معرفت و کمال بینش جوانانی پیشرو که پای منبر دین و پشت رحل کتاب الله، محافظت از مکتب وحی در بزنگاه های سرنوشت ساز تاریخ را در چارچوب اندیشه اسلام ناب برآمده از فرهنگ عاشورا به نیکی آموخته و عمل به تکلیف را ورای همه شعارها و داعیه ها، رسالت محتوم خویش دانستند.

به راستی چه دستاوردی از این بالاتر که انقلاب اسلامی توانست نسلی را تربیت کند که اگر در عاشورای شصت و یک هجری نیز حضور داشتند، برخلاف مدعیان پرهیاهوی دیانت و سیاست و مصلحت و جاماندگان قافله جهاد و بصیرت، با تشخیص به موقع وظیفه، جان خویش را در کف اخلاص گرفته و بی هیچ تردید و واهمه ای به صف یاران افلاکی امام عشق می شتافتند؟

"إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ"

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینستا نماد پوچی ادعای غرب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۱۲ ب.ظ

13505e8a-df69-4efd-83d9-30c8d814f4b7_1xwa.jpg

 

اینستاگرام صفحه مرا بست. از عمر این صفحه حدود یک سال و نیم گذشت. با اینکه فعالیتم در آن حرفه ای نبود ولی به لطف خدا نزدیک به پنج هزار مخاطب داشت و در محدوده ای تأثیرگذار بود.

با بسته شدن این صفحه، صفحه جدیدی راه انداختم و به عنوان اولین مطلب، فایلی 45 ثانیه ای آماده کردم با موضوع مکتب سلیمانی که بدون تصویر شهید بود، صرفا صدا و تصویر خودم. آن هم با گذشت یک روز از اینستا حذف شد.

یادتان هست که غرب مدعی آزادی بیان است و گوش فلک را با شعار چرخش آزاد اطلاعات پر کرده؟ اما همین حضرات مدعی مهد آزادی، تحمل 45 ثانیه حرف درباره حاج قاسم و استکبارستیزی را ندارند.

بگذریم اما حرفی که اینستا تحملش را نداشت و حذفش کرد:

می توان مسلمان بود، شیعه بود، هیاتی بود، اهل محرم و صفر و تاسوعا و عاشورا بود، اهل روضه و دسته و سینه زنی بود، دم از انقلاب و نظام و امام و آقا و شهدا زد... همه اینها با ارزش است؛ اما اینستا بعنوان نماد تهاجم رسانه ای و فرهنگی غرب استیلاطلب، تصویر حاج قاسم و اسماعیل قاآنی را تاب نیاورده و حذف می کند. 

این اتفاق یک پیام دارد.

دشمن با قرائت عافیت طلبانه از گفتمان امام و رهبری و شهدا مشکلی ندارد؛ اما آن قرائتی از اسلام و انقلاب و شهدا که منجر به بیداری و عزت و استقلال ملتها می شود باعث رنج استکبار بوده و تحمل نشر و ترویجش را ندارند. مکتب سلیمانی را از این زاویه نیز می توان نگاه کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

متفرقه

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ق.ظ

باید دوید

سید حمید مشتاقی نیا

*

خوش به حال پاهایم

که لااقل دویدند

و شانه هایم

که بی کار نبودند

اما، بقیه حسودی شان می شد!

حیف شد!

کاش

قلبم نیز

پای دویدن داشت

یا لااقل می شد

روی سینه خزید

و به استقبال رفت!

کاش می شد

کنارشان دراز کشید

همیشه این موقع ها

وقت خیلی کم  است

مثل نمازها {ی ما}

که عجله ای است

این وقت ها هم باید دوید

تا عقب نماند

از قافله ای که فقط

استخوان هایش

بازگشته است.

 

 

 

 

کیسه های استخوان

سید حمید مشتاقی نیا

*

هنوز

جای زخم های کتفم

از سنگینی آن تابوت ها

درد می کند

... آن ها

سوز مرا که دیدند

تا امروز صبر کردند؛

امروز که کیسه ای خالی

برای استخوان هایشان کافی است.

 

 

ماندن

سید حمید مشتاقی نیا

*

قدیم ها

اسطوره ها را مومیایی می کردند

... زمانه دیگر عوض شده

امروز، ماندن

مخصوص شیمیایی هاست.

 

 

 

 

با خاطرات تو...

سید حمید مشتاقی نیا

*

دیشب، پاهایم زخمی شدند؛ از بس که در پی خاطراتت دویدم. در کوچه پس کوچه های تنهایی، نام تو را می جستم، شاید برای غربت تو...  یا خودم؛ نمی دانم!

دیشب بال بال زدم؛ نه آن گونه که تو بال زدی و تمام راه را یک نفس پرواز کردی، نه! من مثل ماهی از آب بیرون افتاده، در ساحل یاد تو ملتهب می شدم.

این یاد تو بود که مرا زنده کرد. دیشب دوباره متولد شدم. آن قدر با ذهن نسیان زده کلنجار رفتم تا آن که خاطراتت، از عمق تارهای غربت، قطره قطره در وجودم جاری شد.

آتش نام تو بود شاید که یخ های ذهنم را ذوب کرد، نمی دانم!

راستی مرا که یادت هست؟ منم. من که سال ها پیش از همسایگی خاطراتت، کوچ کردم و تنهایت گذاشتم. حالا دیگر شهری شده ام. حق داری  مرا نشناسی. حق داری! نشان به نشان که هر دو چه شب ها، در زیر چتر منورها تا صبح، جشن می گرفتیم؛ جشن تولد، تولد صد باره ی خودمان.

ما هر شب متولد می شدیم؛ از سجاده ی خاک بپرس. او گواه است که من هم در جوار تو بودم؛ جسمت را می دیدم و ذکرت را می شنیدم؛ بی آن که از بلندای روحت چیزی بدانم.

دشمن هم شاید به پاس همین میلاد مکررمان بود که هر شب را چراغانی می کرد.

آخر شناختی مرا یا نه؟ منم اخوی!

یادت هست من و تو چه شب ها که در سرمای سوزناک کردستان و گرمای دشت تفدیده ی خوزستان، مشق عشق را بازنویسی می کردیم؟!

حالا من کوچ کرده ام و شهری شده ام، تو چرا غریبی می کنی برادرم؟

من فاصله گرفتم... از اصالتم و از هر آن چه که پیوند من بود با عالم عشق.

برادرم! دیشب هیزم وجودم را آتش زد شراره ی خاطراتت.

حالا که باز در وجودم رخنه کرده ای، بیا و نااهلی ام را نادیده انگار. بیا و باز طعم عاشقی را بر زبانم بنشان. بیا و برادری کن...

برادرم! لااقل هر شب جمعه برایم فاتحه ای بخوان؛ شاید که روح مرده ام، طراوت ازلی خویش را باز یابد. برادرم! بیا و مردانگی کن، مراهم دریاب... .

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست                   هر که در این حلقه نیست خارج از این ماجراست

1384

 

 

 

 

عشق و عطش

سید حمید مشتاقی نیا

*

شطی

می جوشد اینجا

از عطش،

پشت خیمه های صبر

لبخند تلخ کویر

و بر سینه سنگ

نگاه ملتمس آب

می خشکد.

قربانی قدوم سرو

نیزه های سر شکسته ای است

که آرمیده

بر سینه عشق

حلقوم بریده را

سایه بانی می کنند

در غروب دلنتگی دشت

پاهای ترک خورده دخترک

مرثیه سرخ غربت

می سرایند

کویر پیر

باران عشق را

تجربه می کند

بخت سیاه آب

جوانه هایی است

که زیر سایه آفتاب

شکفته می شوند

بی نیاز از شط

و بر لب های ترکیده دشت

خطی سرخ می کشند

در مقابل لشکر دشنه

سرو

دوباره سبز می شود

یکه و تنها

تشنه

از آتش

از عشق

از عطش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امید وصل

سید حمید مشتاقی نیا

*

کاش هم آغوش خاک بودیم.

کاش زیر خاکریزها جا می ماندیم!

یاد آرامش های توفانی به خیر! یاد عاشقی به خیر!

کاش تا ابد در بستر خروشان اروند می آرمیدیم و این چنین تو را مدفون برگ های فراموشی نمی ساختیم!

پاییز غم انگیزی است، فصل جدایی انسان از اصالت خویش.

راستی! هنوز چشمانم محو نگاه های توست؛ نگاهی که هنوز نگار دلم است.

شهید، ای شمع فروزان تاریخ! ای آشنای دیرینه ی دل ها!

دل مان دوباره هوای عاشقی دارد. خسته از هیاهوی روزگاریم و نام بارانی تو را به زمزمه نشسته ایم.

تقصیر ماست شاید که عطش شیرین عاشقی را از کام خویش زدودیم و به سراب حیرانی قدم نهادیم.

تقصیر ماست شاید که راه آسمانی شهادت را خاکی دانستیم و با پای خویش در باتلاق بی هویتی گرفتار شدیم.

کاش این چنین که با یاد شما دلخوشیم و نجوای دل را با نام تان می سراییم، شما نیز دل های خفته ی ما را تکانی دهید!

خاک های تفدیده شلمچه، تنها اکسیری است که جان های مرده را از نو احیا می کند. مسیح روح مان، رمل های سوزان فکه است.

پندار تلخ جدایی از مسیر شهادت، جهنمی است که هر روز ما را در  خود فرو می بلعد.

مباد روزی که امید وصل از ذهن مان رخت بربندد!

مباد روزی که طعم فراق شهیدان به کام مان شیرین شود! که تا ابد زندانی سلول های زمین خواهیم ماند.

ما را با شهیدان الفتی باید، تا راه رفته را دوباره بازگردیم و تقدس خاک آسمانی جبهه را به سراب گمراهی نفروشیم.

 

 

رد پایت هنوز باقی است

سید حمید مشتاقی نیا

*

جانت را باختی

و خورشید

برای آبرویت

سفید پوشید

و خوابید

در جعبه ای چوبی

***

جای روحت خالی

با جسمت

تا محرّم رفتیم

راستی،

ماندنت عجیب بود

می دانم.

***

دیگر هیچ وامی نداری

حتی با شفق

حسابت را تسویه کردی

حالا سپیده

در جوار تو

زرد می زند

***

تقصیر شب نیست

تو زیاد شفافی

تاریکی از تو عبور می کند

و باز سپیده می ماند

و اشک هایش

***

این بار قسم خوردم

به نخل مویه هایی که زیر تابوتت

جوانه می زد

دریغ را به تیغ بسپارم

رد پایت هنوز باقی است.

 

 

آه و نگاه

سید حمید مشتاقی نیا

*

برگ های دفتر عشق را مرور می کنم. به یاد آن سال ها، دوباره مشق شبم نجوای عاشقی است. مرغ دلم در هوای خاطراتت پر و بال گشوده است.

شب را پشت خاکریز خاطراتت به صبح می رسانم؛ به یاد شب هایی که پشت کیسه شن های سنگر، همپای کمیل، در آسمان بارانی مفاتیح، کهکشان راه سعادت را می جستیم.

شب با همه تاریکی اش در مقابل منوّرهای کمیل و ندبه و توسل، زانوی مذلّت به خاک می زد و ما از همان باریکه راه، ملکوت را نظاره کردیم. فرق من و تو همین بود. من به تماشای راه نور، دلخوش بودم و تو اما سودای پیمودن آن را در سر می پروراندی.

تو راهت را یافتی. عزم سفر کردی و پای اراده ات را در مسیر حق نهادی. تو به عشقت رسیدی و من به تماشای آن دلخوش ماندم.

این دلخوشی اکنون جانم را به لب رسانده. آیا فرصتی می شود باز تا راه نا رفته را زیر گام های حسرت زده ام بپیمایم؟

قاب عکس تو امشب، ماه را مهمان خانه ام ساخته است.

تو در نگاه من، آه را می بینی آیا؟

یاد آن شب ها بخیر؛

شب هایی که از ما تا ماه قدر یک آه فاصله بود.

تو حسرت وصال را از عمق جانت نجوا کردی و خاک را به افلاک پیوند زدی.

من اما غافل از همه جا، آه را به غنیمت آوردم؛ در این سال های بی دردی، آه ، سوغاتی است که طعم فراق را در کام دل می نشاند.

چشمانت امشب برق عجیبی دارد. دیدگان من نیز زیر باران اشک، غسل شهادت می کند.

دلم اسیر چشمان همیشه بیدار توست.

تو را به خدا، نگاهت را از من دریغ مدار.

بر صحیفه ی سیاه دلم، نگاه روشن تو، نگار ماندگار است.

واژه عشق را به یاد تو بر افق نگاهم حک می کنم.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا