اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان فتنه» ثبت شده است

شهید امیرحسام ذوالعلی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۳۰ ب.ظ

تولد:تهران- 1/10/1365

شهادت: توسط منافقین و فتنه گران- تهران- 10/10/1388

مزار: بهشت زهرا(س)

 

=از بچگی اش قوی بود. وقتی به دنیا آمد پرستار بیمارستان توی یک ظرف، گل پسرم را آورد. دستش را محکم گرفته بود به ظرف. همه تعجب کرده بودند. یکبار هم از پشت بام پرت شد پایین؛ اما به قدری تسلط داشت که با پایش به زمین رسید و آسیبی ندید.

=یاد ندارم برای نماز خواندن به او تذکر بدهم یا مثلا گفته باشم پسرم نمازت را بخوان. وظیفه خودش می‌دانست و با شور و اشتیاق تکالیف دینی را انجام می داد. هر چند که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود.

=کلاس دوم دبستان بود. ماه رمضان که شروع شد از من خواست برای سحر بیدارش کنم. خیلی ذوق روزه گرفتن داشت. به چهره معصومش که نگاه کردم دلم نیامد صدایش کنم. هنوز برای روزه گرفتن خیلی کوچک بود. وقتی دید بیدارش نکردم بدون سحری روزه گرفت. چند روز به همین ترتیب گذشت. مجبور شدم بیدارش کنم.

=گاهی اوقات به من می‌گفت «مامان،می‌گن بهشت زیر پای مادرانه، می‌شه زیر پاتون رو ببینم؟» با همین ترفند شروع می‌کرد به بوسیدن پاهایم.

 

=از کلاس اول راهنمایی، بالای همه برگه‌هایش می‌نوشت «بسم رب الشهداء و الصدیقین». حتی روی جزوه‌های مدرسه و دانشگاهش. یک بار هم نوشتن این عبارت را، فراموش نکرده. عاشق شهادت بود...

=یک روز به من گفت: «خدا کنه مثل حضرت علی‌اکبر (ع) شهید شم» وقتی به او اعتراض ‌کردم، ‌گفت «بابا! خودتون رفتید جبهه حالا که نوبت ما شده می‌گین این حرف‌ها رو نزنم؛ شما باید برای ما آروزی شهادت کنین.»

=خودش را وقف اهل بیت کرده بود. نزدیک محرم که می شد دیگر در خانه پیدایش نمی کردی. اگر کاری داشتی باید سراغش را در هیئت عزاداری می گرفتی. کار راه انداز هیئت امام حسین بود. از مشکی پوش کردن در و دیوار هیئت گرفته تا آماده کردن داخل مجلس عزاداری؛ هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می‌داد. از بچه های هیئت که درباره اش می پرسیم می گویند یک تنه کارهایی می کرد که ما چهار پنج نفر با هم، از پس آن کارها برنمی‌آمدیم.

=از نیروهای حفاظت هواپیمایی سپاه توی فرودگاه امام خمینی(ره) بود. مدتی که گذشت به تکاپو افتاد از آنجا انتقالی بگیرد برای فرودگاه مهرآباد. بیشتر از هفت ماه به این در و آن در زد. موفق نشد. آمد و موضوع را با من مطرح کرد و گفت: «بابا، پوشش و حجاب مسافرایی که به فرودگاه رفت و آمد دارن مناسب نیست. این جوری به گناه می افتم.» دلیلش را که شنیدم خودم پیگیر شدم.

 روزی که می خواست خودش را به مهرآباد معرفی کند شهید شد...

 

= اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. یک بار با دو نفر از دوستانش سوار موتور بودند که می بینند یک پسر جوان برای چند تا دختر ایجاد مزاحمت کرده. از موتور پیاده شده و رفته بود برای تذکر به پسر مزاحم. کار به درگیری می کشد و تا دوستانش می آیند، طرف یک مشت به صورت حسام می زند و پا می گذارد به فرار. نگذاشته بود کسی دنبال پسر جوان برود. برایش مهم بود که از گناهی جلو گیری کرده. حالا یک مشت هم در راه خدا بخورد مهم نیست.

 

=انرژی زیادی داشت. یک جا بند نمی شد. با وجود مشغله کاری، هیچ وقت برای بسیج و مسجد کم‌ نگذاشت.

=پرسیدم: «چه طوری فرصت می‌کنی به همه این کارها برسی؟». می‌گفت: «نیت که برای قرب به خدا باشه، آدم احساس خستگی نمی‌کنه که هیچ، تازه وقت هم برکت پیدا می‌کنه. بعدشم اگه کار عاشقونه برای خدا باشه، تأثیر‌گذار می‌شه».

=سر و وضعش همیشه مرتب بود، لباس هایش هم معطر. چند جور عطر داشت. برای هر جا عطر خاص خودش را می زد. نماز که می رفت یک جور عطر می زد، برای مهمانی رفتن جور دیگر.

 

بعد از ظهر عاشورای 88، وقتی شنید به عزاداران ابا عبدالله بی احترامی شده، بغض گلویش را گرفت. زد زیر گریه. دلداری اش دادم. گفتم: «عزیزم. درسته که این غصه بزرگیه ولی ما این جور چیزا رو  زمان بنی‌صدر و منافقین هم دیدیم. این شگرد دشمنای نظامه، اون زمان هم مثل امروز یک عده فتنه‌گر می خواستن به انقلاب ضربه بزنن.» با چشمهای اشک آلود نگاهی به من انداخت و با بغضی که توی گلو داشت گفت «بابا؛ من از  اینکه این طور به امام حسین (ع)، امام خمینی (ره) و حضرت آقا بی‌حرمتی شده، قلبم آتیش گرفته. نمی‌تونم باور کنم که ما باشیم و یک عده‌ جرأت کنن این جوری به مقدسات توهین کنن.»

 =سه روز مانده به شهادتش آمد و از من خواست برایش دعا کنم. خوب مادر همیشه برای بچه هایش دست دعا بلند می کند. همین را هم به امیر حسام گفتم؛ اما این بار دعای مخصوص می خواست. گفتم: «دعا می‌کنم عاقبت بخیر شی.» انگار که دنبال دعای دیگری از زبان من بود، گفت: «مادر دعا کن شهید شم.»

=خودش که آماده شده بود برای پرواز. پیش از رفتنش آرام آرام ما را هم آماده می کرد. رفته بود روی یک بنر عکس شهدای جنگ را چاپ کرده بود. لابه لای عکس ها یک جای خالی گذاشته بود و می گفت: «این جای خالی برای منه.»

=توی راهپیمایی نهم دی که مردم دوباره حماسه آفریدند و ارادتشان به سیدالشهداء را به رخ جهانیان کشیدند امیرحسام هم شرکت کرد. کفن پوشیده بود. انگار که روی زمین نباشد. وقتی برگشت دوستانش می گفتند: «حاج خانوم حسام رو جزء شهدا حساب کن.»

نور بالا می زد...

 

=فردای آن روز رفت دانشگاه. ساعت دومی که کلاس داشت با فراخوان بسیج از دانشگاه زده بود بیرون. خودش را رساند به محل تجمع منافقین. شناسایی‌اش کرده بودند شاید. با یک تصادف ساختگی زیرش گرفتند.

=برده بودندش بیمارستان. سه بار رفته بود توی کما و به هوش آمده بود. دکترش می گفت هر بار که به هوش آمده یا حسین گفته و یا زهرا. شرایطش طوری بود که امید به زنده بودنش داشتیم. اما خدا امیر حسام را گلچین کرد و برای خودش برد.

خوشا به حالش که آخرین زمزمه لبهای همیشه خندانش نام حسین بود...

 

=وقتی جنازه‌اش را آوردند و خواستند نماز بخوانند برای آخرین بار رفتم تا در آغوش بگیرمش. نوازشش کردم. کیسه پلاستیکی دور بدنش کشیده بودند. طوری مجروح شده بود که هنوز بدنش خونریزی داشت. وقتی توی قبر گذاشتندش پارچه کفن را کنار زدند. تازه آنجا بود که صورتش را دیدم. بالای پیشانی اش زخم برداشته بود. هنوز هم روی صورتش لبخند داشت. این بار اما به شهادت می خندید.

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید میثم مقبولی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۷ ق.ظ

تولد:تهران- 23/9/1367

شهادت: توسط منافقین و فتنه گران-19/11/1388

مزار: بهشت زهرا(س)

=مادربزرگ، دوران سربازی میثم، میزبانش بود. زیاد عادت کرد به او. این بغض الانش اما، فقط از سر عادت به حضور میثم نیست، خودش می‌گوید:«با نوه‌های دیگه‌م فرق داشت، یک وقت می‌دیدم، رفته توی اتاق و در رو بسته، می‌‌گفتم خدایا چه کار می‌کنه؟! می‌رفتم، می‌دیدم نشسته به دعا و نماز.»

=دلش برای همه می‌‌سوخت.  می گفت دوستش برای دخترهای کم‌بضاعت، جهیزیه درست می‌کند. یکبار با دوستش رفته و کلی خرید کرده بودند. تا وسایل توی یخچال عروس را هم گرفته بودند.

=لحظه‌لحظه‌ زندگی اش برایمان خاطره است. صبرش،‌ آرام بودنش. میثم خیلی خوب با دیگران اخت می‌شد و انس می‌گرفت؛ با آنها که فقر مالی داشتند و دستشان کمی خالی بود، بیشتر البته.

=زمان بسیجی شدن را یادم نیست، شاید مثلاً از 12 سالگی‌اش، دیگر اغلب وقت‌ها، توی مسجد بود و پایگاه بسیج. همراه با پسرعموهایش می‌رفت. دیگر برای ما نبود، برای بسیج بود.

=از این همیشه بودنش توی مسجد و پایگاه، ناراحت نبودیم. جای بدی که نمی رفت. تغییر در رفتارش را به خوبی می دیدم. با هم‌سن و سال‌هایش فرق می‌کرد. خیلی‌ها را تشویق به حضور در بسیج کرد و حالا خیلی از دوستانش که به ما سر می‌زنند، می‌گویند به تشویق میثم وارد بسیج شده‌اند و اگر به جایی رسیده‌اند، مدیون او هستند.

=پسر فهمیده ای بود. موقعیت کاری مرا درک می‌کرد. با بود و نبودم می‌ساخت. هیچ‌وقت نشد تحمیل کند که مثلاً باید فلان چیز را برای من بخری.

=یک زمانی وضعیت کاری من طوری شد که باید به منطقه‌ای پایین‌تر می‌رفتیم. با میثم مشورت کردم. گفت: «من پشت مانتیور هستم، ولی از اینجا حواسم به شماست. نمی‌خوام این موی سیاه، سفید بشه.» به مادرش گفت: «اثاث‌ها رو جمع کن بریم. حرف ما فقط یکیه  و اونم حرف باباست.»

 

=از این که با حجاب باشم خوشحال می شد. وقتی می دید آن طوری که باید در قید حجاب نیستم به هر وسیله ای که شده تلاش می کرد اهمیتش را برایم جا بیاندازد. نشد بد اخلاقی کند یا برخورد بدی داشته باشد. با مهربانی می گفت: «خواهر! اگه قول بدی حجابت رو کامل کنی هر هفته برات یه روسری می خرم.»

حجاب و پوشش الانم را مدیون میثم هستم. مدیون تشویق ها و دلسوزی های برادرانه اش.

=پای رایانه اش که می نشست، قرآن می‌خواند. صوت تلاوت های زیادی را روی سیستمش گذاشته بود. هم کار می‌کرد، هم قرآن گوش می‌داد. به من هم سفارش می‌کرد و می‌گفت: «قرآن خوندنت رو ترک نکن؛ قرآن اگه از خونه ای بره، نور رفته.»


=بعد از تمام شدن سربازی‌اش بود. یک شب دیدم خانواده، ناراحت هستند. علت را که جویا شدم، گفتند: «میثم باحرفاش اذیت می‌کنه، می‌گه می‌خوام شهید شم.» گفتم: «جدی نگیرید!»

 دیدم با ایما و اشاره و زیر لبی می‌گوید: «من نمی‌مونم، قراره شهید شم.»

 

=توی اغلب شلوغی‌های سال 88 بیرون بود. وقتی هم که می‌آمد، حرفی نمی‌زد. گاهی که غیرت انقلابی‌اش زیاد به جوش می‌آمد، از خانه می‌زد بیرون. تاب ماندن نداشت، تا نیمه‌های شب بیرون بود. یک بار دیدم نشستن و برخاستن، برایش سخت شده است. پرس‌وجو که می‌کردم حرفی نمی‌زد. بعدها اتفاقی دیدم که باتوم خورده و پایش کبود شده. یک بار هم زنی با چاقو خواسته به پهلویش بزند که با زیرکی چاقو را گرفته بود.


=نمی‌شد بگوییم که نرود، ناراحت می‌شد. حرف از شهید شدنش می‌زد این آخری‌ها. اصلاً خبر داشت که قرار است آسمانی شود و برود. بعدازظهر بود. می‌خواست برود بسیج. وضو گرفت. گفتم: «هنوز تا مغرب خیلی مونده...» گفت: «فکر می‌کنید برای نماز وضو می‌گیرم؟! این وضوی شهادته.»

 

=صبح بود و خانه تنها بودم. مادرش زنگ زد که میثم را گرفته‌اند. قضیه برایم خیلی مهم نبود. آن وقت هم ما نمی‌دانستیم مسئول اطلاعات عملیات پایگاه است، بعد از شهادتش فهمیدیم. بعد که مجدداً زنگ زدند مغازه و دیدم برادرم هم سر کار نرفته، شک من جدی شد. اول گفتند بیمارستان است و بعد فهمیدیم در پزشک قانونی کهریزک باید دنبالش باشیم...

=میثم مشغول گشت بود. نیمه‌های شب در یکی از کوچه‌های فرعی، یک مزدا3 با سرعت بالای 100 کیلومتر که در خیابان فرعی خیلی عجیب به نظر می‌رسد به میثم می‌زند...

=در حال گریه و ناراحتی بودم در پزشکی قانونی. خانمی آمد دنبالم، نسبت من و میثم را پرسید. گفتم پدرش هستم. من را برد داخل اتاقی که برای اهدای اعضای بدن بود. به اصطلاح خودش مقدمه‌چینی کرد، اما من از اولش هم راضی بودم. می‌دانستم چه می‌خواهد. گفت ما دریچه قلب و استخوان دستش را می‌خواهیم. من مشکلی نداشتم، به مادرش زنگ زدم، او هم راضی بود. هر دو می‌دانستیم که میثم خودش چنین چیزی را می‌خواهد و دوست دارد.

هم در زنده بودنش خدمت کرد و هم بعد از رفتنش.

=از شهادتش ناراحت نیستم، با این که تنها پسرم بود. اصلاً آمادگی‌اش را داشتم! حالا نه اینکه نحوه شهادتش اینطور باشد، ولی خوابش را دیده بودم. توی خواب به من گفتند که یک بچه بیشتر نداری؛ فقط یک دختر. خواب را حتی به مادرش نگفتم.

حالا وقتی این اتفاقات را کنار هم می‌گذارم، می‌بینم همه چیز روال عادی خودش را داشته، خدا کار خودش را کرده، من هم شکرش را می‌کنم.

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید حسین اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ق.ظ

تولد: تهران- 13/7/1363

شهادت: توسط اراذل و اوباش- خیابان خاوران- تهران- 10/6/1383

مزار: بهشت زهرا(س)

 

=از وقتی پایش به هیئت باز شده بود حال و هوای دیگری داشت. یک روز آمد و پرسید: «مادر به کی می گن ناکام؟» گفتم: «کسی که رخت دامادی نپوشیده از دنیا بره.» چیزی نگفت و رفت. چند روز بعد آمد و گفت: «نه مادر توی هیئت بودم مداح می گفت ناکام کسیه که کربلا نره و بمیره.» دیگر روی دست بند نبود. همه اش التماس می کرد بگذاریم برود کربلا. زمانی بود که تازه حکومت بعثی صدام سقوط کرده بود. چون امنیت نداشت اجازه ندادیم برود. با اینکه خیلی دوست داشت حرف ما را زمین نزد.

بالاخره قسمتش شد. به آرزوی دلش رسید. هنوز برنگشته دلش هوایی شده بود می گفت: «من باید دوباره برم. نمی دونم چه کششی توی زیارت امام حسینه. قبلاً که نرفته بودم دوست داشتم برم، ولی نه تا این حدی که الان دوست دارم.»

 

=یکسال قبل شهادتش بود. داشتیم از هیئت بر‌می گشتیم. جلوی در هیئت کنار خیابان پسر معلولی را دیدیم. نمی توانست راه برود خودش را روی زمین می کشید. سید حسین رفت کنارش. احوالپرسی کرد. اسمش را پرسید. حسابی گرم گرفت. دست نوازش روی سرش کشید و با حالتی که انگار دوست قدیمی اش را دیده، پرسید: «محسن جان کجا بودی؟ چرا نیومدی هیئت؟» بعد هم گفت: «شام خوردی یانه؟» وقتی فهمید شام نخورده، دستش را گرفت و آوردش خانه. حالا نه طرف را دیده و نه می شناسد. سفره را انداختیم وسط حیاط، غذایی که از هیئت آورده بودیم با هم خوردیم.

=چند روز بعد که خسته و کوفته داشتیم از سر کار می آمدیم خانه، باز محسن را دیدیم. رفت پیشش. به من گفت: «تو برو خونه من رفیقم رو دیدم می خوام احوالش رو بپرسم.» داشتم سمت خانه می رفتم که دیدم یکی از دوستان سید با موتور از کنارش رد شد و یک حرف توهین آمیزی به محسن زد. بنده خدا خیلی خجالت کشید سرش را انداخت پایین. خودش را روی زمین می کشید و می رفت. سید رفت دنبالش. شروع کرد به دلداری دادن محسن. چقدر سعی می کرد که یک جوری از دلش در بیاورد. می گفت: «محسن این رفیق منه. با تو نبود که، حرفی که زد به من بود. اصلا‍ً هر وقت منو می بینه این حرفو بهم میزنه.»

اینقدر گفت تا محسن را خنداند.

 

=رفته بود سراغ رفیقش. گفته بود: « من دوست ندارم کسی به رفیق من توهین کنه» طرف مانده بود که کِی به رفیق سید اهانت کرده. با تعجب پرسیده بود: «من به کی توهین کردم. محسن رو می گی اون که معلوله. رفیقته؟» سید گفته بود: «مگه عیبی داره؟ رفیق رفیقه. چه فرقی داره معلول باشه یا سالم. تازه محسن بچه هیئتیه، سینه سرخ امام حسینه.»

=وقتی شهید شد، محسن را دیدم که جلوی حجله سید ایستاده بود. عکسش را می بوسید و دو دستی می زدی توی سرش. رفیقش را از دست داده بود، رفیقی که با محبت تر بود از یک برادر...

= از بدحسابی بدش می آمد؛ چون کار ما توی بازار است دائم با حساب و کتاب سر و کار داریم. برایش خیلی مهم بود سر موعدی که قول داده پول طرف حسابش را بپردازد. یاد ندارم که در این زمینه بدقولی کرده باشد. یکبار در موعد پرداخت یک بدهی برایش سفری پیش آمد. تهران نبود. چندین بار تماس گرفت و سفارش کرد که حتماً پول فلانی را پرداخت کن. گفتم: «دیر نمی شه داداش. خودت میای می‌دی.» گفت: «نه باید حتماً ببری، من قول دادم.»

=احترام پدر و مادرم را خیلی داشت. یاد ما هم می داد این احترام کردن را. وقتی می دید خوب با پدر و مادر برخورد نمی کنیم، از روی جوانی و بچگی‌مان با آنها بد حرف می زنیم، به حرفشان نمی رویم ناراحت می شد. تشر  می زد و می‌گفت: «پدرت یک عمر زحمتت رو کشیده. بزرگت کرده. جواب خوبیهاش این نیست. هیچ موقع به پدر و مادرت بی احترامی نکن.»

=سرش توی لاک خودش بود؛ توی بچه هیئتی‌‌هایی که اکثرشان شلوغ هستند بی آرام و قرار بود. تنها کسی که حتی به مخیله مان هم نمی رسید یک روز توی درگیری به شهادت برسد، سید حسین بود. فکرش را هم نمی کردم این قدر جگر دار باشد که در مقابل سه چهار نفر گردنکش بی سر و پا بایستد و از ناموس مردم حمایت کند. هرچه است اثر نشستن پای روضه های امام حسین است که او را اینگونه بار آورد. آنجایی که باید خودش را نشان دهد نشان داد.

 

=اینکه می گویم پای سفره امام حسین پرورش پیدا کرده، عین حقیقت است. تنفس توی فضای روحانی هیئت با او کاری کرد که در مواجهه با یاری طلبی آن خانم جوان نتوانست بی تفاوت باشد؛ برخلاف خیلی هایی که این صحنه را دیدند و بی خیال عبور کردند.  وقتی هم که جلو رفت درگیر نشد. سعی کرد که ابتدا از در نصیحت وارد شود. گفته این خانم ناموس امیرالمومنین است. پی درگیری نبوده، ولی خوی شمر صفت این ملعونین باعث شد یکی دیگر از فرزندان زهرای مرضیه همچون مولایش امیرالمومنین با پیشانی غرق در خون به دیدار حضرت حق برود.

=سوار بر موتور از هیئت برمی گشته. توی مسیر خانم محجوبی را می بیند که کنار باجه تلفن اسیر دست چند جوان مست است. جیغ و داد می کند و کمک می خواهد. بر می گردد. می گویند خیلی کم پیش می آمده عصبانی شود. با همه می ساخته. اینجا هم از در سلم و دوستی وارد شده. شروع کرده به نصیحت کردنشان. حتی اجازه نداده دوستش درگیر شود.

=صد حیف که کلام عطر آگین سید در جانشان نفوذ نکرد به جای بیداری و تنبه با چاقو زده بودند به پیشانی اش. بعد هم با کلاه کاسکت آنقدر به سید زدند که مرگ مغزی شد. صورتش شبیه مادرش شده بود؛ کبود... .

 

=وقتی در یکی از برنامه های تلویزیون، اهدای اعضای بیماران مرگ مغزی را دید با خوشحالی گفت: «مادر چقدر خوبه اینطوری. اگه آدم بدونه این جوری از دنیا می ره، اعضاش رو اهدا می کنه به یک کسی که بتونه دوباره با اونها زندگی کنه.» خودش توصیه کرده بود.

   =برای یک پدر و مادر، دل کندن از جگر گوشه‌شان سخت است. درست است در مرگ مغزی امکان بازگشت تقریباً صفر است؛ اما هر لحظه بستگان بیمار، امیدوار بازگشتش هستند و دلشان نمی آید اجازه جدا کردن دستگاه های مراقبت را بدهند. با این حال خود پدرم پیش قدم شد. می دانست سید حسین به این امر راضی است. درخواست کرد تمامی اعضای مفید بدنش را اهدا کنند. تازه نگران بود مبادا دیر شود.

 

 

=رفتنش روی بچه های هیئت و هم محله ای هایش تاثیر زیادی گذاشت. نشان داد که باید مرد عمل بود نه مرد حرف. امام حسین کشته دیانت فردی نیست. یعنی اگر سید الشهدا در کناری می نشست، نمازش را می خواند و کاری به کار فساد حاکم بر جامعه نداشت هیچ گاه خطری از سوی حکومت فاسد یزید تهدیدش نمی کرد. امام حسین کشته امر به معروف است. امامی که پای دین جدش از همه هستی اش گذشت. سید حسین به مولایش اقتدا کرد. در عمل نشان داد که خیلی خوب امام حسین و هدف قیام خونینش را شناخته است.

=زمان جنگ، کم ندیده بودیم بچه هایی را که اصلاً  قیافه‌شان به شهادت نمی خورد ولی شب عملیات، پروازی می شدند. آنقدر شوخ بودند و شلوغ که فکر شهادتشان به ذهن خطور نمی کرد. سید حسین، شوخ و شلوغ نبود؛ اما جوهره رسیدن به این در گرانبها را داشت. دستچین شده امام حسین بود. شک ندارم که اگر سنش به زمان جنگ قد می داد همان موقع هم یکی از پروازی ها بود. پروازی کربلا...

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تیترهای منتخب روز

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۳۸ ب.ظ
  • سیدحمید مشتاقی نیا

کاش این یک کار را از ترامپ یاد بگیرید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۳ ب.ظ

 

رئیس جمهور آمریکا بر تابوت دو سرباز آمریکایی که به تازگی در افغانستان کشته شدند، حاضر شد و ادای احترام به جا آورد.

به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و همسرش ملانیا روز پنجشنبه به پایگاه نیروی هوایی آمریکا موسوم به پایگاه داور سفر کرده و به خانواده‌های این دو سرباز آمریکایی کشته شده در  افغانستان ابزار تسلیت کردند.

 

امیدوارم رییس جمهور ایران هم بر سر مزار شهدای روزهای اخیر عرصه امنیت ملی که در فتنه بی تدبیری مسئولان اجرایی به تقابل با عناصر ضدانقلاب شتافته و شهد شهادت نوشیدند، حاضر شده و به خانواده هایشان تسلیت بگوید.

راستی سربازان آمریکایی هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای کشور خود در افغانستان چه می کنند؟ روشنفکرهای آمریکایی حضور سربازان کشورشان در افغانسان و سایر نقاط دوردست جهان را ضد منافع ملی و دخالت در امور دیگران ندانسته و شعار نه افغانستان، نه عراق، نه خلیج فارس نه کوبا نه سوریه و ... جانم فدای آمریکا سر نمی دهند؟!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فضاسازی بیمار یا ناکارآمد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۴ ق.ظ

افزایش برداشت از میادین نفتی تحقق می‌یابد

 

از بدو آغاز فعالیت های هسته ای صلح آمیز ایران، دشمنان با استفاده از هجمه رسانه های تبلیغی خود این شبهه مغالطه آمیز را بر سر زبان ها انداختند که ایران با وجود ذخایر عظیم نفتی چه نیازی به داشتن انرژی هسته ای دارد که به خاطر آن باید تحریم شود و تاوانی سنگین بپردازد؟!

 

درست چند روز بعد از اعلام کشف یکی از بزرگترین میادین نفتی تاریخ کشور و پوشش گسترده خبری آن توسط دولت، قیمت بنزین جهشی سه برابری پیدا کرد که بی شک تأثیر ویرانگر آن بر معشیت خانواده های مستضعف قابل انکار نخواهد بود.

این پروسه در واقع مستندی برای اثبات شبهه غلط رسانه های بیگانه در اذهان عموم است که وقتی چنین منابع عظیمی در اختیار داریم چرا باید به خاطر فعالیت های هسته ای دچار تحریم و فشار اقتصادی شویم؟! دولتمردان یا در زمینه تبلیغات و مهندسی افکار، بیمار هستند و یا بیسواد و ناآشنا.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کسی یارانه جدیدو گرفته؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۵۵ ق.ظ

 

من تا این لحظه جزو اون چهل میلیونی که به ادعای دولت یارانه جدید رو دریافت کردن نبودم. از رفقا هم نتونستم کسیو پیدا کنم. شما اگه یکیو سراغ دارین جزو این چهل میلیون نفر بوده و یارانه جدیدو گرفته به منم خبر بدین. آدم دلش مطمئن باشه راحت تره!

دیروز سخنگوی دولت بعد از اینکه گفت زندگی اغلب مسئولان دولتی شبیه مردم عادیه! مدعی شد دولت در زمینه گرانی بنزین اقناع لازم رو از ماه ها قبل انجام داده بود و این مردم بودن که توجه نکردن!!

نمیخوام کلمه اقناع رو تفسیر کنم اما کلا میزان اعتماد به نفس مسئولان در نوع خودش جالبه و این که در هر ماجرایی ما مردم مقصر و محکوم همیشگی هستیم.

واقعا به گفتار و رفتار چنین دولتمردایی میشه اعتماد کرد و خوشبین بود؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

می دانید مخرج مشترک این سه خبر چیست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۲۸ ب.ظ

 

از میان اخبار و مطالبی که امروز در سایت ها خواندم تیتر سه مطلب برایم جالب توجه بود.

یک- آمار ازدواج در سال جاری چهل درصد کاهش داشته است.

دو- شناسنامه های لاکچری با قید "تهرانی"!

سه- زندگی اغلب مسئولان دولت شبیه مردم عادی است!

 

الف- نظام ما قرار است اسلام را در جامعه گسترش دهد و اسلام روی مسأله ازدواج تأکید فراوانی دارد. کاهش رویکرد به امر مقدس ازدواج یک نقص بزرگ محسوب می شود.

ب- بعضی از خانواده های شهرستانی موقع زایمان به تهران می آیند تا فرزندشان لااقل در شناسنامه بچه تهرون به حساب آمده و با استناد به آن بتوانند بین اقوام و همسایگان پز بدهند! احساس خودباختگی و عقب ماندگی نسبت به پایتخت نشینان نشانه عدم آشنایی با مفاخر و عناصر بومی هویت بخش در مناطق مختلف کشور به شمار می آید.

ج- سطح حقوق و مزایایی که مسئولان از قبل تصدی امور دولتی به دست می آورند چند پله بالاتر از درآمدی است که مردم عادی کوچه و بازار کسب می کنند. از این بابت یک نگاه گذرا و حساب سرانگشتی هم ثابت می کند که سطح زندگی اغلب مسئولان شباهتی به مردم عادی جامعه ندارد و اتفاقا همین فاصله باعث کاهش آستانه تحمل ملت در قبال فشارهای اقتصادی گردیده است. سخنگوی دولت در بیان این ادعا خطای آشکاری را مرتکب شده است.

 

در وهله نخست اینگونه به نظر می رسد که مخرج مشترک هر سه معضل مورد اشاره، ضعف فرهنگی است. خودباختگی بعضی از شهروندان نسبت به پایتخت نشینان، دروغ گویی و یا بی اطلاعی مسئولان از وضع معیشت مردم و کاهش تمایل به ازدواج بی شک مبّین ضعف شدید فرهنگی در سطح جامعه است؛ اما دردمندانه باید اعتراف کرد که در واقع این سه موضوع بیانگر آن است که در جامعه امروز خیلی چیزها سر جای خود قرار ندارد. عدالت یعنی هر چیزی در سر جای خودش باشد و این ناهنجاری ها گواهی است بر فاصله ما با مفهوم عدالت که ابعاد روزمره آن همچون موریانه ای پایه های ماهیت نظام مبتنی بر عدالت را از درون سست و ویران می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردم شورش کرده اند یا مسئولان؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ب.ظ

به پیر به پیغمبر اوضاع قم آرام است. یعنی از اول هم آرام بود. اینجا اصلا اتفاقی نیفتاد. نه شورشی نه آشوبی نه تجمعی. همه یک ناچ ناچی زیر لب گفتند و بر مسببین گرانی لعنتی فرستادند و مسئولان را هم حواله دادند به تیر غیب. همین. دیگر خبری نیست.

البته به گفته آقای امیرآبادی نماینده قم، هفته های قبل این شهر شاهد خودسوزی یک فرزند شهید و چهار جانباز مقابل بنیاد شهید قم بود که به نظر با توجه به گرانی قیمت بنزین، این معضل هم خود به خود حل شده است. رییس بنیاد شهید کشور هم باجناق یک آدم کت و کلفت است و اعتراض و خودسوزی و ... به جایی نخواهد رسید.

حالا که خیالتان راحت شد و مطمئن شدید قم آرام آرام است اینترنت ما را وصل کنید لامصبا، کار داریم به جان شما. 

زندگی ما به اینترنت گره خورده است درست مثل بنزین. گرانی و کمبود و اختلال این دو، روال عادی زندگی را بر هم می زند. الان با این وضعیت بنزین و اینترنت خدا وکیلی مردم شورش کرده اند یا مسئولان؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سازمان ملل به فکر ماست!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ب.ظ

سازمان ملل خواهان پایان محدودیت در دسترسی به اینترنت در ایران شد.

به نقل از رویترز، سازمان ملل متحد به قطعی اینترنت در ایران واکنش نشان داد و خواهان برقراری مجدد اینترنت در ایران و احترام به حق آزادی بیان در ایران شد.

ایلنا

 

کودکان یمن یا زیر بمباران می میرند یا بر اثر گرسنگی. در سوریه و عراق و کشمیر و میانمار و افغانستان و سومالی و ... چه گذشت بماند. در همین ایران خودمان مدت هاست که به خاطر تحریم، شرایط درمانی بسیاری از بیماران نامطلوب شده و عدم دسترسی به داروهای مورد نیاز بعضی بیماران جان آنها را به مخاطره انداخته است. اما سازمان بی طرف ملل نگران محدودیت دسترسی اینترنت در ایران است! بر حقوق بشر آمریکایی لعنت!

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بنز برای شما بنزین برای ما!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۲ ب.ظ

دوستی تماس گرفت و گفت از طرف من بنویس:

ما مثل زمان جنگ، همه سختی ها را تحمل می کنیم. اگر شرایط کشور شرایط جنگی است ایرادی ندارد، می ایستیم؛ اما صبر ما منوط به این است که مسئولین هم مثل زمان جنگ شبیه مردم زندگی کنند.

چقدر از گردن کلفت ها هستند که مالیات نمی دهند؟

چقدر از مسئولان هستند که حقوق های نجومی می گیرند؟

چقدر ویلا و امتیاز و وام کلان و ... نصیب از ما بهتران می شود؟

مسئولین اگر شبیه مردم زندگی کنند کسی از سختی هراسی ندارد اما اگر قرار است فشاری باشد فقط روی دوش محرومین پیاده نشود.

ما مردانه پای انقلاب می ایستیم و بنزین سه هزار تومانی را هم پرداخت می کنیم اما شما نامردید و خودتان و نور چشمی هایتان از سفره انقلاب ارتزاق می کنید و آخرش هم یک لگد حواله انقلاب و ارزش ها می سازید. راستی آقازاده چند نفر از مسئولین خارج از کشور زندگی می کنند؟ با چه درآمدی دلارهای آنها تأمین و ارسال می شود؟ ما چرا وقتی مدرسه فرزندمان قبض همیاری می فرستد رنگ و روی مان سرخ می شود؟ شما بنز سوار می شوید و ما هنوز دغدغه بنزین داریم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه بازداشت عبدالرضا داوری

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۳۷ ب.ظ

«عبدالرضا داوری» به اتهام همکاری با آمدنیوز بازداشت شد

 

پیش از آن که بخواهم درباره بازداشت عبدالرضا داوری حرف و حدیثی را وارد کنم ذکر دو نکته را لازم می دانم:

الف- عبدالرضا داوری را یک شرور و بیمار سیاسی می دانم که در پس اطلاعات جالب تاریخی و سیاسی اش با لجبازی و نیز رفتاری مرموز در نقاب خودی، افراطی گری و بی اخلاقی و ناجوانمردی و آرمان ستیزی را به مثابه خنجری که از پشت، پیکر نیروهای انقلاب را می درد رسم و مشی فعالان سیاسی منتقد و عدالتخواه جلوه دهد. مزخرفات او درباره شهید نواب صفوی بیش از آنکه یک جفای تاریخی باشد بی شرفی محض بود.

ب- تا آنجا که تحقیق کرده ام عبدالرضا داوری برخلاف ادعای خود و پوشش رسانه های معاند یا رقیب، نه مشاور احمدی نژاد است و نه جزو حلقه اول یاران نزدیک او. با این حال برائت از این عنصر مشکوک می توانست عقلانیت و اعتدال و زکاوت احمدی نژاد و اطرافیانش را نشان دهد.

اما:

یک- عبدالرضا داوری به اتهام ارتباط با آمدنیوز بازداشت شده است. از بدو دستگیری روح الله زم، هجمه شدیدی برای متهم سازی جریان احمدی نژاد به ارتباط با این سایت که به طور واضحی وابسته به بعضی مسئولان داخلی به نظر می رسید، آغاز گردید. بعضی روزنامه های رسمی و پرتیراژ کشور با پشتیبانی رسانه های گسترده مجازی، محمدحسین حیدری از فعالان رسانه ای نزدیک به احمدی نژاد را عامل داخلی زم معرفی نموده و خبر بازداشت او را منتشر ساختند. سردار کوثری هم بی توجه به صحت خبر در تور رسانه ای شیطنت آلود یکی از خبرنگاران گرفتار شد و در این خصوص بی هیچ تحقیقی موضع گرفت. محمدحسین حیدری تنها با استفاده از رسانه های مجازی خبر احضار و دستگیری و بازداشت خود را تکذیب نمود و دروغ گو ها را به خدا سپرد تا این که در نهایت بعضی از روزنامه ها مجبور به تکذیب این شایعه گردیدند. این واقعه نشان می داد که استعداد و وفاق خاصی در هر دوجناح کشور برای سیبل قراردادن جریان احمدی نژاد و تخریب آن وجود دارد.

دو- مدت زیادی از دستگیری روح الله زم می گذرد. مسئولان ذی ربط بارها خبر از شناسایی کلیه همدستان و مرتبطین آمدنیوز داده اند. بعد از گذشت حدود چهل روز از دستگیری زم، بازداشت فقط یک نفر و آن هم عبدالرضا داوری با برجسته سازی ادعای نزدیکی او به احمدی نژاد، به اتهام ارتباط با آمد نیوز قابل تأمل است. یا برخلاف ادعای نهادها مرتبطین داخلی زم اصلا شناسایی نشده اند و یا این که قرار است جهت دهی خاصی در انتشار این خبر به خورد افکار عمومی داده شود. واقعا کانال پر سر و صدای آمدنیوز با هزینه فراوانی که روی دست نظام گذاشت فقط یک رابط در داخل کشور داشته است؟! قبول کنیم که این کانال ضدانقلاب به رغم انتشار برخی اخبار سری و دسترسی به بعضی بولتن ها هیچ رابطی در بین اصلاح طلبان و فتنه گران و نهادهای دولتی نداشته است؟!

سه- در جریان اغتشاشات دی ماه 96 که ابتدا با برگزاری تجمع از سوی مالباختگان موسسات اعتباری، کارگران اخراجی و بازنشسته هایی که حقوقشان به تأخیر افتاده بود کلید خورد و سپس مورد سوءاستفاده عناصر فرصت طلب قرار گرفت، رسانه های دولتی تلاش فراوانی کردند که حامیان احمدی نژاد و یا شخصیت هایی چون آیت الله علم الهدی را مسبب ناآرامی ها معرفی نمایند. در روزهای اخیر نیز همان رسانه ها درصدد بودند تا خبرگزاری فارس را عامل محرک و مهیج تجمعات نشان دهند که این خبرگزاری با تیزهوشی خاصی به قیمت متهم سازی سایر نیروهای انقلابی در فاصله فکری با رهبری، خود را از کمند این اتهام رها ساخت.

چهار- آشوب های اخیر فرصتی استثنایی را برای مسببان بی تدبیر گرانی رقم زد تا با حمایت ایثارگرانه و خردورزانه رهبر معظم انقلاب و جانفشانی بسیجیانی که به رغم انتقاد از سیاست های بی خردانه دولت بی عرضه تنها به عشق اسلام و انقلاب و ولایت به میدان دفاع از رازشها شتافتند، بی کفایتی خویش در اداره امور را مخفی نگاه دارند. کیست که نداند وطن فروشی بعضی مسئولان در جریان امضای ننگین برجام و بی توجهی به توصیه های رهبری در تقویت اقتصاد و تولید ملی منتهی به ورشکستگی دولت و تحمیل بار سنگین آن بر گرده ملت گردیده است؟

پنج- از تخریب جریان احمدی نژاد در ماجرای اغتشاشات اخیر باز هم دو طیف سیاسی سود می برند. یک طیف، فتنه گران و حامیان فتنه هستند که از آبشخور این وقایع درصدد بازسازی چهره سیاه خود و انتقام گیری از رقیب هستند. طیف دیگر هم جریانی است که همواره درصدد مصادره شعائر انقلاب به نفع یک طیف و یک نهاد بوده و از اینکه کاندیداهای بدلی آنها هیچ گاه مورد اقبال و اعتماد عموم قرار نگرفته اند آزرده خاطر هستند. هر دو جناح یک هدف را دنبال می کنند: هیچ فرد یا جریان مستقلی در فضای سیاسی کشور قابل هضم نیست و عدم وابستگی به کانون های قدرت، تخریب و انزوا را به دنبال خواهد داشت. گرانی های اخیر می تواند باعث محبوبیت احمدی نژاد شود که لازم بود خدشه ای نسبت به آن وارد گردد.

شش- عبدالرضا داوری در خرداد 96 نیز با اتهامی عجیب (درج کامنت توهین آمیز یکی از مخاطبان در صفحه شخصی) به زندان رفت؛ اما عجیب تر این بود که مدتی بعد در حالی که دوران محکومیتش را می گذراند ناگهان با نقض حکم قضایی، آزاد گردید.

 

 

https://www.farsnews.com/news/13980828000744/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AA%D9%87%D8%A7%D9%85-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمد بنا و کارت سوخت!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۳۹ ب.ظ

 

 

مسکن مهر را مسخره کردند اما در نهایت مجبور شدند همان طرح را به شکلی گران تر به نام مسکن ملی به اجرا در بیاورند.

سفرهای استانی را شوی تبلیغاتی نامیدند خودشان هم همان را تکرار کردند.

به دولت قبل تهمت بی کفایتی و فساد زدند، دلار و طلا در دوره خودشان چند برابر رشد کرد و هر روز یک مفسد از دم و دستگاهشان دستگیر شد.

ورود زنان به ورزشگاه را شماتت کردند خودشان مجبور به انجامش شدند.

کارت سوخت را کنار گذاشتند، دوباره به طرفش رفتند.

دولت سابق را بابت تحریم مقصر دانستند در دوره خودشان تحریم ها چند برابر شد.

پرداخت یارانه را پول پاشیدن بین فقرا نامیدند الان دنبال افزایش آن هستند.

حالا در کشتی هم به اینجا رسیدند که محمد بنا، مربی مورد قبول و حمایت دولت سابق را دوباره بر سر کار بیاورند.

 

 

 

شما که نسخه ای برای ادراه کشور نداشتید برای چه وقت مردم را گرفتید و فرصت ها را هدر دادید؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خون این بچه ها پای بی عرضگی شماست

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ق.ظ

 

شهید شیخی متولد سال ۱۳۷۶ و شهید رضایی متولد سال ۱۳۶۵ است و فرزند دوم شهید پاسدار مرتضی ابراهیمی به تازگی به دنیا آمده بود.

نحوه شهادت هر سه شهید بزرگوار نیز همانند ترورهای دهه ۶۰ به دست منافقین است. به طوری که در کمین و ایجاد حلقه محاصره، به وسیله سلاح سرد به شهادت رسیدند.

مراسم تشییع این سه شهید حفظ امنیت کشور چهارشنبه ۲۹ آبان ساعت ۱۰ صبح در ملارد و بهارستان برگزار خواهد شد. 

 

آن مردکی که گفت از صبح پس از برجام، شاهد لغو همه تحریم ها خواهیم بود

آن ساده لوحی که پیام داد هر روز تاخیر در پذیرش برجام چند میلیارد دلار به کشور خسارت می زند

آن یابویی که به بسیجی های منتقد و دلسوز می گفت بروید به جهنم

می توانند جواب خون این بچه های مظلوم و خانواده های شان را بدهند؟ آن دنیا خدا با عمامه کاری ندارد. دروغ گو و خائن را به صلابه خواد کشاند.

تاوان بی عرضگی شما را بچه های بسیجی پس می دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گرانی بنزین و مرگ مشکوک فرزندان مسئولین!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ب.ظ

از بین یادداشت های فضای مجازی این دو مطلب از سات های 598 و تابناک با تو برایم جالب توجه بود.

مقاله سایت 598 با عنوان: 

خسارت سنگین دولت روحانی بر اعتماد عمومی و سرمایه های اجتماعی انقلاب

و مقاله سایت تابناک با تو با عنوان:

 

ماجرای مرموز همه‌ی فرزندان مسئولان که کشته شده‌اند

با یک کلیک مخاطب این دو یادداشت باشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرهنگ را آتش زدند!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۲۳ ب.ظ

نابودی ۱۳هزار جلد کتاب در آتش سوء استفاده از اعتراضات+عکس

نابودی ۱۳هزار جلد کتاب در آتش سوء استفاده از اعتراضات+عکس

 

یکی از تلخ ترین اتفاقاتی که در طول جنگ های تاریخ رخ داده، به آتش کشیده شدن کتابخانه ها و سوزاندن کتاب ها بوده است. همیشه ملت ها از این اتفاق به زشتی یاد نموده و عوامل آن را قومی وحشی و نادان و فرهنگ ستیز توصیف کرده اند.

دیشب کتابخانه تفکر در شهرستان شهریار توسط اوباش به آتش کشیده شد و سیزده هزار جلد کتاب سوخت و خاکستر شد.

تاریخ درباره عوامل این توحش و فرهنگ ستیزی چه قضاوتی خواهد داشت؟

انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی و مبتنی بر اندیشه و علم و ادب و مطالعه است و دشمنان آن می دانند که جنگ با فرهنگ، راه مصاف با نظام دینی است.

ما هم بر عوامل گرانی لعنت می فرستیم اما یک تار موی انقلاب را به لجنزار غربزدگی و حیوان صفتی نمی فروشیم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رییس جمهور به فدایتان!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۵۹ ب.ظ

امشب مبالغ حمایتی برای ۲۰ میلیون نفر پرداخت می‌‌شود/ رئیس‌جمهور خود را فدای مردم کرد

 

علی ربیعی امروز در مصاحبه با خبرنگاران در موضوع آزاد سازی قیمت بنزین گفت: رئیس جمهور خود را فدای مردم کرد!

حضرات وقتی از سوی افکار عمومی زیر سوال می روند می گویند افزایش قیمت بنزین تصمیم سران قوا بود. وقتی می خواهند از خودشان قهرمان بسازند می گویند رییس جمهور خودش را فدای مردم کرد!

دقیقاً به خاطر همین چاخان گفتن های بی پایان امثال ربیعی و نوبخت و جهانگیری و روحانی است که مردم نمی توانند به تصمیمات دولت خوشبین باشند و گرانی ها را برخلاف ادعای رییس جمهور به نفع خود نمی دانند.

رییس جمهور اگر فدایی ملت بود شش سال کشور را معطل سیاست خارجه نمی کرد و با رها سازی اقتصاد مقاومتی و بی توجهی به تولید ملی و توان داخلی، نگاهش را به عنایت غرب نمی دوخت.

رییس جمهور اگر فدایی مردم بود خون برادر کلاهبردارش را از سایر مردم رنگین تر نمی دانست. رییس جمهور فدایی ملت، گرانی ارز و سکه و سوخت و آب و برق و گاز  و فشار بر ضعفا را راه حل جبران کسری بودجه و ریخت و پاش دولت نمی داند و فرآیند اقتصاد را به سمت سرمایه دار شدن سرمایه داران و ویژه خواران سوق نمی دهد.

دلارهای 4200 تومانی که به جیب دلال ها رفت و تولید ملی را به خاکستر تبدیل ساخت نشانه فدا شدن مسئولان برای ملت است؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مجلس را تعطیل کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۲۶ ب.ظ

نماینده مجلس در حال استراحت +عکس

 

بالاترین امید مردم برای انتخاب یک نماینده، تاثیرگذاری در امور مرتبط با معیشت است. میلیون ها تومان برای تشکیل یک جلسه در مجلس و امتیازاتی که به نماینده می رسد، صرف می شود.

اگر قرار است یک امضای موازی از طرف چند نفر جایگزین مصوبات مجلس شود و نمایندگان نتوانند در مهمترین تصمیمات اقتصادی که زندگی ملت را زیر و رو می کند نظر موافق یا مخالف بدهند، خوب در مجلس را گل بگیرید تا لااقل بودجه ای هنگفت به نفع بیت المال صرفه جویی شود.

رییس مجلس، مسئول اداره جلسات مجلس است و مثل سیصد نماینده دیگر فقط یک رأی دارد. سران قوا دقیقا طبق کدام قاون مجاز به وضع قانون و موازی کاری با مجلس هستند؟ حتی قوه قضاییه هم نمی تواند بدون مجوز و تصویب مجلس قانونی را به مرحله اجرا دربیارود.

حالا که دیگر سران قوا هم به این نتیجه رسیده اند مجلس در رأس امور نیست و می شود بدون نظارت شواری نگهبان و بی اعتنا به قانون اساسی به جای مجلس در اتاقی در بسته به وضع قانون و زیر و رو کردن زندگی مردم پرداخت اشکالی ندارد، لااقل نمایندگان مجلس را با آن حقوق ها و مزایای کذایی، مرخص بفرمایید و بار مالی عظیمی را از گرده بیت المال بردارید.

مجلس واقعاً خانه ملت است؛ چون ثابت شد نمایندگان هم مثل خود ملت از آنچه که قرار است بر سرشان بیاید بی اطلاع هستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گند می زنند و طلبکارند!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۴۹ ب.ظ

 

مظلومترین قشر کشور، بسیجی ها، حزب اللهی ها و طلاب هستند. نه به روحانی رأی داده اند نه از سیاست های غلط اقتصادی او حمایت می کنند، بیشترین نگرانی و انتقاد را برای وضع معیشت مردم دارند، بعد اراذلی که اغلب به همین دولت رأی داده اند، به خاطر برجام زدند و رقصیدند، در اعتراض به سیاست های غلط همین دولت به حوزه علمیه حمله می کنند و ژست طلبکار و حق به جانب می گیرند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آشوبگر عزیز! عقل داشته باش!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

 

هیچ مشکلی با اغتشاش حل نمی شود. آشوبگری جز ضرر به مردم و تضعیف اقتصاد کشور اثری ندارد.

آنهایی که در تیر 78 و فتنه 88 لیدر جریان اغتشاش بودند الان خودشان در مصدر قدرت هستند و از این باب باید گفت جماعت ضدانقلاب و فرصت طلب، یتیم هستند.

جوجه آشوبگرهای تازه به دوران رسیده هم در نهایت پس از دستگیری به مخبر بعضی از نهادها تبدیل می شوند و رفقایشان را لو می دهند. معدود آدم های خل و چل و جوگیر و بی کس و کار هم جز این که پرونده ای سیاه در دستگاه قضا و امنیت برای خود باقی بگذارند محصولی درو نخواهند کرد.

با گرانی بنزین به این شکل ناجوانمردانه مخالفم اما اوباشگری نتیجه ای جز وطن فروشی و استیلای بیگانه ندارد. هر نقطه ای متعلق به بیت المال که آسیب می بیند از جیب من و شماست که ترمیم می شود. اوباش گمان نکنند حالی از مسئولین گرفته اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا