از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت... ---------------------------------------------------------------------------------- باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی با چهره خونین سوی حسین رفتن زیبا بود اینسان معراج انسانی
سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ
ایران به خودی خودش دشمن زیاد دارد بابت استثمار منابع طبیعی، بابت اختلافات مرزی که دستپخت استعمار بریتانیاست، بابت شیطنت بعضی شیوخ فاسد منطقه؛ قبل از انقلاب هم آمریکا در کشور ما کودتا کرد، درگیری مرزی محدود با کشور عراق داشتیم؛ اما انقلاب اسلامی که آمد و حرف نویی را در جهان مطرح کرد دیگر همه دشمنی های ریز و درشت بر ملا شد، دشمنان ما متحد شدند از آمریکا و شوروی و اعراب و غرب و اسرائیل تا منافقین و تجزیه طلبان کرد و عرب و بلوچ و ترک و ترکمن، سلطنت طلب ها و لیبرالها و داعش و ... را هم اضافه کنید.
جمهوری اسلامی میداند که دشمن زیاد دارد و هر لحظه از هر منظری، نظامی یا تروریستی یا اقتصادی و فرهنگی و... باید منتظر ضربه و حملات کوچک و بزرگ اجانب و ایادی شان باشد.
ایران چاره ای جز قوی شدن ندارد. اقتصاد و فرهنگ و صنعت و توان دفاعی و علمی ما باید به اندازه ای برسد که دیگر هیچ نوع وابستگی به اغیار باقی نماند. لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا.
از جمله مظاهر قدرت در جمهوری اسلامی البته صداقت و یکرنگی مسئولان با مردم است.
هر گزاره ای که میتواند پایه های حکومت دینی را محکم کند باید در اولویت قرار بگیرد.
مردم انقلاب کردند، با ترورها و کودتاها مقابله کردند، جنگ را پیش بردند، با تحریم ها کنار آمدند، فتنه ها را زمین زدند و...
نظام اسلامی تا زمانیکه بتواند در دل مردم پایگاه داشته باشد و اعتماد آنان را به رویکردهای سالم دینی و معنوی و انسانی جلب کند ضربه پذیر نخواهد بود؛ به حول الله تعالی.
دکتر مهدی گلشنی از بزرگترین متفکران و دانشمندان معاصر ماست که همواره دغدغه انقلاب و تمدن اسلامی را داشته است. اخیراً وی در مراسمی که برای تجلیل از مقام علمی او برگزار شد نکات قابل تأملی را بیان کرد که گزیده ای از آن را تقدیمتان میکنم:
در این زمان مسأله فرهنگ حاکم بر محیطمان بسیار مهم است. خدمت وزیر علوم جناب آقای زلفیگل گفتم وضعیت اخلاقی در دانشگاهها خوب نیست. ایشان نیز گفتند در جامعه هم خوب نیست. مقوله فرهنگ بعد از انقلاب مورد غفلت واقع شد درحالیکه فرهنگ، نقش اساسی در اقتصاد و سیاسی ایفا میکند. مسائل فرهنگی در زمان انتخابات در صحبت هیچکدام از کاندیداها مطرح نشد....
تمدن جدید دنبال قدرت و ثروت است و میخواهد نقاط غیر از این دو مقوله را نابود کند و برایش مهم نیست. در محیط امروز باید دید چه چیزی حاکم است باید از دانشجویان پرسید برای چه هدفی درس میخوانند در جمعی از اساتید که این موضوع را مطرح کردم اساتید خندیدند و گفتند زمانی که از دانشجویان این امر را میپرسیم به دنبال این هستند که در دانشگاهی درس بخوانند که بتوانند در آینده پذیرش از دانشگاههای آمریکا و اروپا بگیرند. این نشان میدهد وضعیت فکری و فرهنگی خراب است، حتی عدهای از دانش آموز در کنکور شرکت نکردند تا از ابتدا مهاجرت کنند....
بزرگداشت علما هم نکته دیگری از خصوصیات تمدن اسلامی است. آنقدر که ورزشکاران مورد تجلیل و تقدیر قرار میگیرند علما مورد توجه قرار نمیگیرند....
یکی از چیزهایی که غفلت شده آشنایی محیط ما با تمدن اسلامی است. محیط جامعه ما سعدی و ابوریحان را نمیشناسد. ما در زمانی که در دبیرستان بودیم مقداری گلستان خوانده بودیم. به نظر من شناخت تمدن اسلامی خیلی مهم است. جرج سارتن یکی از مورخین تاریخ علم است که در کتابی میگوید مسلمانان در علم خیلی اثر داشتند. میگوید اگر میخواهیم دلیل شکوفایی تمدن اسلامی را بدانیم باید قرآن را دارای نقش محوری بدانیم. ولی در داخل و حال حاضر محیط علمی ما اصلاً از قرآن اثری نیست....
تقویت هویت دینی و ملی از دیگر موارد مهم خصوصیت تمدن اسلامی است که بسیار ضعیف است. در آمریکا که دانشجویان ایرانی و چینی را میدیدم بسیار متفاوت بودند. جهان بینی اسلامی و تفکر اصیل اسلامی باید شناسانده شود. این چیزها را نمیشد با زور تزریق کرد بلکه با فرهنگ خوب منتقل میشود. حجاب را در مالزی با فرهنگ خوب جا انداختند. با فرهنگ میتوان این کارها را انجام داد. باید جاذبه ایجاد کرد. نسل جدیدی که تربیت میشوند متوجه تفکر اسلامی نیستند و تنها چیزی که آینده ما را تأمین میکند اصلاح فرهنگ است.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ
اگر کسی دغدغه دین داشته باشد در هر لباس و جایگاهی که باشد می تواند قدمهایی بزرگ برای دین و خدمت به مسلمین بر دارد و اگر بی دغدغه و بی تفاوت باشد آیت الله و مجتهد هم که باشد قدم مفیدی بر نخواهد داشت. گاه یک پزشک یا تاجر و دانشجو و ... کاری برای ترویج اسلام و تبلیغ دین می کند که چند روحانی و مبلّغ هم از عهده آن بر نمی آیند. این گزارش زیبا را در خبرگزاری مهر خواندم. جالب است بخوانید لطفا:
مهر گزارش می دهد؛
مروری بر کارنامه مرحوم عماری از بنیانگذاران مرکز اسلامی هامبورگ
مرحوم دکتر علی عماری از اعضای بنیانگذار مرکز اسلامی هامبورگ بود، که هفته گذشته به دلیل کهولت سن درگذشت.
به گزارش خبرنگار مهر، مرکز اسلامی هامبورگ امروزه یکی از مراکز مهم مسلمانان در آلمان به شمار میرود. هفته گذشته دکتر علی عماری از بنیانگذاران و مؤسسان این مرکز مهم دار فانی را وداع گفت و مجلس ترحیمی نیز از سوی مرکز اسلامی هامبورگ برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره این بزرگ مرد انجام شد.
در ادامه به گزارشی از فعالیتهای این پزشک، جراح، مترجم، خیر و فعال مدنی که از مؤسسان بزرگترین مرکز اسلامی هامبورگ بود میپردازیم.علی عماری که یکی از اعضای بنیانگذار این مرکز مهم اسلامی بود، در زمان جوانی به آلمان رفت تا در این کشور به تحصیل در رشته پزشکی بپردازد. وی چند سال پس از ورود به آلمان جراح و متخصص اطفال بود و دارالترجمه ای نیز تأسیس کرد.
پدرش اهل خوزستان و تاجر بود و از میان هشت فرزندش دکتر علی عماری چهارمین فرزند محسوب میشد. دو سالگی او مصادف با فرمان کشف حجاب رضا شاه محسوب میشد. پدر دکتر عماری زمانی که متوجه شد مأموران دولت چادر از سر همسرش کشیدند به عراق رفت و مقیم عراق شد. بعد از سرنگونی رضاشاه عبدالحمید عماری به وطن برگشت و علی عماری سه سال متوسطه را در خوزستان به تحصیل پرداخت.
او نوجوانی زرنگ و باهوش بود که توانست درسش را زود تمام کند در هجده سالگی وارد آلمان و شهر هامبورگ شد. در آن زمان آلمان کشوری جنگ زده محسوب میشد و شکوه امروزی را نداشت. همان زمان که در دانشگاه پزشکی ثبت نام و تحصیل را آغاز کرد به مطالعه دروس اسلامی علاقه مند شد.
کشورهای بزرگی مانند انگلیس و فرانسه به دلیل گسترش امپراطوری سه قرن ارتباطش با اسلام میگذشت اما در زمان حضور دکتر عماری به آلمان این کشور قرابتی با اسلام نداشت. تعداد مساجد در سراسر کشور آلمان از تعداد دست کمتر بود.
او اقدامات خود را چنین توصیف میکند: «بعد از ورودم به آلمان برای یادگیری بهتر و بیشتر اتاق بزرگی بالای مرکز لباسشویی گرفته بودم در همان اتاق کلاس درسی برای ۱۲ نفر برگزار کرده و به آنها عربی و فارسی یاد میدادم و اتاق من خودش نوعی مدرسه بود.»
نام او در شهر هامبورگ بعد از یک ماه از پیشگامان مهم مذهبی شد، در همان سال به دلیل وجهه مذهبی و متدینی که داشت، انجمنهای اسلامی از او خواستند تا مسلمانان را کفن و دفن کرده و بر آنها نماز بخواند.
در طول سالیان بعد تا زمان ورود دسته جمعی کارگران ترک در ۱۹۶۲ تبدیل به چهرهای برای امور کفن و دفن مسلمانان شد و بر همین اساس شرکتی تأسیس شد.
دو ماه از ورودش به هامبورگ نگذشته بود که در خصوص حلال بودن تغذیه مشکلات مهمی را مشاهده کرد. مردم در آن زمان با ذبح اسلامی آشنا نبودند و تجار به صورت خانگی اقدام به ذبح گوسفند در خانه میکردند با وجود اینکه این کار قانونی نبود. بر همین اساس او با صرف مدت زمانی زیادی و با رایزنیهایی که با مجلس آلمان و شهرداری داشت توانست مجوز ذبح حلال را از وزارت بهداشت آلمان بگیرد و هر هفته دو روز همراه قصاب به کشتارگاه میرفت و دام را تنهایی ذبح میکرد و با مهر حلال به سراسر آلمان میفرستاد. ده سال این مسئولیت بر دوش علی عماری بود.
او نه تنها پزشک و جراح، بلکه در غسالخانه و ذبح شرعی حیوانات دستی بر آتش داشت. محور تمام فعالیتهای دکتر عماری باورهای دینی اش بود و بر همین اساس در رشته مطالعات اسلامی دانشگاه هامبورگ هم ثبت نام کرد.
از آنجایی که کمتر مسلمانی در هامبورگ وجود داشت که علی عماری را نشناسد، به فکر تشکل دینی افتاد. تا قبل از آن دو جمعیت بود که با هم در تضاد و چالش بودند و زمانی که دید نمیشود آنها را با هم جمع کرد جمعیت اسلامی در هامبورگ تأسیس کرد. هسته اولیه این گروه تجار بودند اما حمایت مالی توسط تجار ایرانی صورت میگرفت. از میان جمع علی عماری تنها دانشجو و مهمترین عضو جمعیت بود.
کلیه هماهنگی و نامه نگاری جمعیت اسلامی بر عهده وی بود و این جمعیت تبدیل به یکی از مهمترین مراکز مسلمانان در هامبورگ شد. وظیفه ترجمه نامههای رسیده به جمعیت را دکتر عماری بر عهده داشت و این امر مشوقی شد تا به فکر تأسیس دارالترجمه بیافتد.
رفته رفته دامنه دوستی در آلمانیها بیشتر میشد و از میان آنها بسیارند کسانی که تحت تأثیر شخصیت وی به دین اسلام مشرف شدند. سفیر وقت آلمان در بحرین یکی از آنان بود که به واسطه یادگیری زبان عربی نزد دکتر عماری شیفته غنای شخصیتی وی شده بود.
گسترده فعالیتها آنچنان زیاد بود که توان اداره همه امور را نداشت چرا که فعالیت در بیمارستان به تنهایی زیاد بود. او از آنجایی که ارتباط خوبی با علما داشت و آنها را با فعالیتهای جمعیت آگاه میکرد راهی ایران شد تا از آیت الله بروجردی در خواست کمک کند و به خدمت آیت الله بروجردی رسید و ایشان زمان تشویق او به علی عماری قول کمک دادند.
بعد از دو هفته نامه آیت الله بروجردی به دستش رسید و سپس حجت الاسلام و المسلمین محققی به عنوان اولین امام وارد هامبورگ شد. با حضور حجت الاسلام و المسلمین محققی جمعیت اسلامی رنگ و بوی دیگری گرفت. محققی علاوه بر قم نمایندگی علمای طراز مقیم عراق را هم داشت. با حضور او نماز جماعت پررنگتر از قبل انجام میشد و روز به روز تعداد اعضا و مهمانان افزایش پیدا میکرد. دکتر عماری با نفوذش اغلب مراسمهای مذهبی را در فضای دولتی اجرا میکرد. اما در مقاطعی چنین امری قابل ادامه دار شدن نبود و بعد از طی مراجع قانونی زمینی را برای ایجاد مسجد با دستور آیت الله بروجردی خرید.
آیت الله بروجردی تاکید کردند که در یک منطقه خوشنام، در شأن اسلام و ایران و در بهترین جای هامبورگ این زمین خریداری شود و تاجری با نام حاج قاسم همدانی مأمور پرداخت هزینه مسجد شد و زمینی با چهار هزار مترمربع برای ایجاد یک مسجد همه جانبه خریداری شد.
زمانی که مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ تأسیس شد دکتر عماری و چند نفر دیگر عضو هیأت امنای این مرکز مهم در هامبورگ بودند.
در فروردین ۱۳۴۴ شمسی (اواسط آوریل ۱۹۶۵ میلادی) آیت الله دکتر بهشتی با مأموریت تکمیل بنای مسجد هامبورگ و سامان دادن به امور مسلمانان آلمان به سوی این شهر عزیمت کرد. مسلمانان هامبورگ در دورهی استاد محقّقی خاطرهی شیرین حضور یک روحانی را در یاد داشتند و تلخی محروم شدن از حضور روحانیت را نیز تجربهی کرده بودند. مراسم استقبال از دکتر بهشتی با حضور خیل مسلمانان با شور و حرارت انجام پذیرفت.
مهمترین کار، سامان دادن به ساختمان مسجد بود. با تدبیر آیت الله دکتر بهشتی «هیأت امنای ساختمان مسجد» با اعضای بیشتر تشکیل شد. اعضای این هیأت هفت نفره عبارت بودند از: آیت الله سیّد محمّدحسینی بهشتی، دکتر علی عماری، منوچهر اقبال، کریم نعمت زاده، محمّد خسروشاهی، حسن ولادی و دکتر ایرج مشیری.
لرزاده از معماران مشهور زمان خود از مهندسان ناظر و فنی این مسجد بود.
از آنجایی که دوره شهید بهشتی آغازگر حضور مسلمانان در اروپا محسوب میشد یکی از مهمترین فعالیتهای آیت الله بهشتی آغاز مباحث تقریب میان فرقههای اسلامی بود به ابتکار شهید بهشتی نام جمعیت اسلامی به مرکز اسلامی تغییر یافت. از آن پس منزل عماری محلی برای دیدار علما و بزرگانی شد که برای مرکز هامبورگ میآمدند. از جمله یکی از شخصیتهایی که همواره در مرکز اسلامی حاضر میشد و به حمایت از تلاشهای آنان میپرداخت امام موسی صدر بود.
آماده ساختن ساختمان مسجد، تنها گام اوّل بود. آیت الله دکتر بهشتی کسی نبود که به این اقدام دل خوش کند. او به افقهای بلندتری میاندیشید. یکی از اندیشهها و آرزوهای ایشان این بود که باید برای گسترش و ارتقای فعالیتهای مسجد، به ویژه در ارتباط با دیگر ملّیت ها، «مرکز اسلامی هامبورگ» در کنار مسجد به ثبت برسد تا فعالیتهای مذهبی از سطح ایرانیان به همه ی مسلمانان از ملّیت های مختلف و حتی جامعهی آلمان و اروپا توسعه یابد. با راهبرد درستی که آیت الله دکتر بهشتی طراحی کرد، در فوریه ۱۹۶۶ میلادی مرکز اسلامی هامبورگ به ثبت رسید و فعّالیت فرهنگی آن در سطح آلمان و دیگر کشورهای اروپایی آغاز شد.
اقدامات آیتالله دکتر بهشتی سبب شد مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ، از سوی مذاهب اسلامی دیگر مورد توجّه قرار گیرد و به طراز یک مسجد بین المللی ارتقا یابد؛ به طوری که در نمازهای جماعت و جمعهی آن، ملّیت ها و مذاهب مختلف اسلامی با خلوص، صفا و یکرنگی حضور مییافتند. بعدها نیز این سنّت همچنان ادامه یافت و نماز جمعه مسجد هامبورگ، مظهر وحدت اسلامی شد.
عده ای پول میگیرند که بگویند فضای مجازی (اینستا و ایکس و...) خوب است اما باید سواد رسانه را بالا برد.
عده ای پول میگیرند که برای اینستا و ایکس و ... تولید محتوا داشته باشند.
عده ای پول میگیرند که فضای مجازی (اینستا و ایکس و...) را رصد کرده و ببینند حرف دشمن چیست.
عده ای پول میگیرند که فعالیت کاربران داخلی را در فضای مجازی رصد کرده و در صورت لزوم برخورد نمایند.
عده ای پول میگیرند که اینستا و ایکس و... را فیلتر کنند.
عده ای پول میگیرند که فیلترشکن تولید کنند تا بشود رفت و فعالیتهای فوق الذکر را انجام داد.
عده ای پول میگیرند که بگویند اینستا و ایکس و ... اساساً باید تعطیل شده و پهنای باند آنها بسته شود.
و....
درباره حجاب، درباره تأیید صلاحیتها، درباره عزل و نصبها، در وضع قوانین، اقتصاد و بانکداری، سبک زندگی، سلوک مدیریتی، عدالت و ... هم اغلب همینطور هستیم؛ دقیقاً نمیدانیم چه میخواهیم و دنبال چه هستیم. شاید هم میدانیم اما تعارض و تناقض را شرط بقا میشماریم.
از خواب کوتاه بعد از ظهر بیدار شده ام که دوستان تماس گرفته اند پیام تسلیت بنویس از طرف جبهه فرهنگی فاطمیون مازندران، مهندس اردبیلی درگذشت! نوشتم متنش را هم در ادامه می خوانید؛
اما این نکته را عرض کنم خدمتتان
مهندس محمدهادی اردبیلی متولد و ساکن بابل بود اما پدرش اصالت اردبیلی داشت.
به تازگی کتابی از او خواندم که هنوز منتشر نشده است. امیدوارم دوستان همت کنند این کتاب به زودی منتشر شود. بعضی مطالبش را هیچ جا نخوانده و نشنیده اید.
این که به او میگویند پدر مس ایران از این بابت است که بعد از پیروزی انقلاب و قهر و هجرت و اخراج مهندسان آمریکایی و اروپایی، او بود که توانست با مدیریت ایمانی خود متکی بر باور ما میتوانیم بدون وابستگی و کمک از بیگانه، صنایع مادر را به چرخش در بیاورد. در مدیریت فولاد و نفت نیز گام هایی درخشان برداشت.
او شاگرد مرحوم یزدانی در اوایل سال 42 بود و اذعان دارد که حرکتهای انقلابی مردم بابل از همان سال شروع شده است. قابل توجه عزیزان چپ توده ای که تلاش دارند بگویند انقلاب در بابل اوایل دهه پنجاه و توسط مارکسیستها رقم خورد.
او مدتی به نروژ رفت و سفیر ایران شد. تلاشهای این مرد تحصیل کرده و با دغدغه باعث گرایش بسیاری از مبارزان و یا مردم پاک طینت در غرب و آمریکای مرکزی به اسلام و انقلاب اسلامی گردید. حتی بعضی جنبشهای مارکسیستی در نیکاراگوئه نیز به واسطه فعالیتهای او پیرو مولا علی علیه السلام و مرید امام خمینی گردیدند.
جالب است بدانید تا آخرین لحظات عمر هم دغدغه ایران و انقلاب را داشت و حتی در اغتشاشات سال گذشته نیز با اینکه پیر و بیمار بود اسپری دست میگرفت و دیوارهای اطراف را از شعارهای ضدانقلابی و ضد ایرانی پاک میکرد و فرصتی دست میداد به روشنگری و اثبات ماهیت غرب می پرداخت.
روحش شاد. امروز به دوستان شهیدش پیوست. محبت کنید فاتحه ای برایش هدیه بفرستید، خدا برایتان جبران می کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
پیام تسلیت جبهه فرهنگی فاطمیون مازندران
به مناسب درگذشت "پدر مس ایران"
انّا لله و انّا الیه راجعون
فقدان جهادگر گمنام، اسطوره خدمت، فرزند اراده و ایمان، تجلی بخش باور "ما میتوانیم"، خط شکن عرصه تولید و خودکفایی، علمدار جبهه اقتصاد مقاومتی، فرمانده بی ادعای میدان سازندگی، طلایه دار مجاهد هندسه آبادگری، میهن پرست انقلابی و ولایتمدار، مهندس محمدهادی اردبیلی از مدیران برجسته صنایع مادر –که از او به عنوان پدر مس ایران یاد می شود- و سفیر اسبق جمهوری اسلامی ایران در نروژ اگر چه به رسم ادب جای تألم و تسلیت به بازماندگان سوگوار و مردم شریف بابل و دلسوزان ایران و انقلاب دارد اما در واقع فرصتی برای شناخت روح جهاد و حرکت درمسیر استقلال طلبی و استکبارستیزی و تلاش با دستهای خالی و تکیه بر ایمان و عشق و اخلاص برای آبادانی کشور اسلامی است.
از جلسات بچه مسلمانهای انقلابی بابل در سال 42 و مبارزات دانشجویی و کارگری و صنعتی با ایادی استعمار و امپریالیسم، تا مدیریت در بحران گنبد و خدمت به محرومان نجیب شرق مازندران و اداره صنایع بزرگ بر زمین مانده مس و فولاد و نفت در یزد و کرمان و اصفهان و خوزستان، معاونت در وزارت صنایع و پیامرسانی شعار جهانی اسلام انقلابی در قطب شمال و... دلدادگی به ایران و نظام اسلامی و پای بندی به امر ولایت فقیه، جلوه هایی شکوهمند از حضور میدانی و اثر گذار مدیری توانمند، خلّاق و اهل دغدغه و خستگی ناپذیر برای خودکفایی ایران سربلند به شمار می آید.
امید است شناخت و معرفی زوایای پیدا و پنهان شخصیت این مجاهد نستوه عرصه سازندگی و غیرت و ایستادگی، فرصتی مغتنم برای تربیت نسلی وطن پرست و با همت و مستقل و معتقد به شعار اصیل و راهبردی "ما می توانیم" به شمار آمده و نام و یاد قهرمانان گمنام جبهه خودکفایی را سرلوحه کتاب قطور تاریخ عزتمند و سرافراز انقلاب تمدن ساز اسلامی ایران قرار دهد.
ضایعه درگذشت این مرد بزرگ که از مفاخر ارزنده کشور و چهره های ماندگار ایران عزیز است را به همه ایرانیان متعهد و مبارزان جبهه جهانی مستضعفین و نیز خانواده مومن و ولایی و دانش دوست مرحوم تعزیت عرض نموده، درجه اعلای غفران و قرب الهی و همنشینی با اصحاب با وفای امیرالمومنین علی علیه السلام را از درگاه خالق متعال مسألت داریم.
سر چهارراه حجتیه، پشت درخت کنار پیاده راه، روی نیمکت بتونی، دختر و پسری نشسته اند جیک در جیک هم صحبت میکنند و هر چند ثانیه از ترس نگاهی به اطراف می اندازند. سنشان می خورد به بیست و دو سه سال.
سر ورودی بازار، روی سکوی کنار پاساژ، دختر و پسر دیگری سرشان در گوشی هم هست و باز هم با احتیاط، اطراف را نگاه می کنند. سن آنها هم میخورد به دور و بر بیست.
شب هم وانت سبزی فروش آمده است سر چهارراه. سبزی فروش جوانی قد بلند با لهجه آذری و صدایی غرّاست. دختر جوانی آمده است برای خرید سبزی. گویا چندباری همدیگر را دیده اند. دختر که دارد می رود سبزی فروش صدایش می زند: خانم یک لحظه! دختر برمیگردد چادرش را درست میکند و نگاهش را به زمین می دوزد. انگار می داند قرار است چه بشنود. من در حال عبورم اما صدای جوان سبزی فروش نیمتواند کوتاه باشد.
- خانوم! یه سوال از شما دارم. مجرد هستید؟
دختر چیزی نمی گوید یا لااقل من که نمیشنوم.
- به خدا ما ناموس سرمون میشه. میخواستم اجازه بفرمایی بیام خواستگاری...
رد شدم. بقیه ماجرا را نمی دانم. اما برای هر شش نفری که آن یکی دو ساعت دیدم دعا کردم. دعا کردم به هم برسند و سرکاری و فیک نباشند. دعا کردم اگر به هم رسیدند خوشبخت و عاقبت بخیر باشند.
خدا طبع انسانها را بر مبنای گرایش به زوجیت آفریده. شرایط دنیا به گونه ای پیش رفته که موانع مادی منجر به افزایش سن ازدواج و بالطبع افزایش میزان گناه در جوامع گردیده است. خدا کند جوانها به خصوص دخترها که معمولا خوش قلب تر و عجول تر هستند راحت سر کار نرفته و بازی نخورند. خدا کند صداقتها بیشتر شود. خدا کند همه جوانها خوشبخت و عاقبت به خیر شوند.
بانوی اول سرزمین ما، مادران و همسران شهدا هستند. لقب بانوی اول برازنده زنان بی ادعایی است که با دار و ندار همسرانشان ساخته و زندگی سالم و بخور و نمیر را در قالب تشکل مقدس "خانواده" مدیریت کرده و پایه های تمدنی کشور را سر و شکل می دهند. بانوی نخست مملکت، خانمهای کارگری هستند که با دست پینه بسته، عزت فرزندانشان را حفظ نموده و جلوی هیچ نامردی گردن کج نمی کنند. زنان کارآفرین، زنان مبتکر و خلاق، زنانی که پشتوانه رشد و بالندگی همسر و فرزندانشان هستند، قهرمانان گمنامی که با حفظ عفاف و پاکدامنی، آینده سالم این مرز و بوم را تضمین می کنند. ریحانه های بهشتی که در تلاطم روزگار، ققنوس وار شمع وجودشان در راه تعالی خانواده ذوب می شود و صدایی از آنان بر نمی خیزد؛ می سوزند و لبخند می زنند.
سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۳ ق.ظ
این رژه ای که مادران یزدی در هفته دفاع مقدس همراه با نوزادان کالسکه سوار خود انجام دادند از بعضی جهات مهمتر از مانور نیروهای مسلح است. دشمن، ما را ضعیف میخواهد و یکی از ابعاد قدرت یک ملت، میزان جمعیت آن است. ماهاتیر محمد در خاطرات خود همراه با افتخاراتی که در سر و سامان دهی به امور اقتصادی و تولیدی و علمی و صنعتی کشورش بیان میکند، زمینه سازی برای رشد جمعیت را نیز یکی از جلوه های پیشرفت مالزی در دوره مدیریت خود بر می شمارد.
مانور فرزند آوری و تربیت نسل مومن و اهمیت به خانواده، کاری زیربنایی در مواجهه با دشمنان اسلام است. خیلی از کارهای فرهنگی، ظاهری و سطحی و پوسته ای است اما تکثرّ جمعیت و جهاد فرزندآوری از آن دست اقدامات مبنایی و دشمن سوز است که دل بدخواهان اسلام را به درد آورده و نقشه های شومشان را باطل می سازد. دم مادران یزدی گرم.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۵ ب.ظ
یک مدتی ارشاد گیر میداد تابلوی مغازه ها نام انگلیسی نباشد. بعد یکهو کل کشور رسم شد که تابلوهای فروشگاهها و حتی معابر اگر چه اسم فارسی دارند ولی حروف انگلیسی آن نیز نوشته شود. انگار همه احساس کردند در معرض مراجعه ملتهای دنیا قرار دارند. بعد دوباره اسم گذاری های خارجی رسم شد و به مساله ای عادی تبدیل گردید. این وسط لااقل از دستگاههای اجرایی آنهم در طیف ارزشی انتظار می رود روی این مسائل دقت بیشتری داشته باشند.
"نخستین اتوبوس متروباس به ناوگان حمل و نقل عمومی تهران در اولین روز سال تحصیلی جدید وارد شد." دست مسئولان بابت این خدمت جدید دست درد نکند.
نوشته روی اتوبوس را ببینید. واقعاً متروباس هیبریدی معادل فارسی نداشت؟
حاکمیت اول، نظام مشروع امت و امامت است، رابطه دلی و آرمانی بین حزب الله با ولی فقیه که خود منتقد اوضاع جاری بوده و بر مبنای اصل مترقی امر به معروف و نهی از منکر در تکاپوی اصلاح امور و اجرای منویات دین هستند. از نگاه نظام اصیل و مشروع دینی منطبق بر فرامین رهبری، ما در عدالت اجتماعی عقبیم، بانکداری ما اسلامی نیست، مبتلا به تبعیض در نظام آموزش هستیم، انتقاد از مسئولان جائز بوده و مهمترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر است، قوه قضاییه باید با دانه درشتها برخورد قاطع کند، طرحهای صنعتی باید پیوست محیط زیست داشته باشند، خودرو سازی ما مناسب شأن مردم نیست، جبهه فرهنگی انقلاب باید تقویت شود، سبک زندگی مسئولان و مردم باید دینی و ملی باشد، فضای مجازی نباید در اختیار دشمن قرار بگیرد، رانتخواری، حقوقهای نجومی و شکاف طبقاتی منافی اهداف انقلاب است و...
اما حاکمیت دوم که تنیده در ذیل چتر تبعیت از حاکمیت اول بوده و در بزنگاه اداره امور به زور تزویر، اهداف انقلاب را وارونه جلوه داده و بین نظام اسلامی و انقلاب اسلامی شکاف ایجاد کرده و منفعت طلبی و باندبازی را بر مصالح عموم ترجیح داده و آموزه های نظام سرمایه داری غرب را از باورهای دینی و مطالبات رهبری و ارزشهای جامعه مهمتر میداند موافق شکاف طبقاتی است، جلوی اصلاح نظام بانکی را میگیرد اجازه برخورد با مافیای کنکور را نمی دهد، برخورد با دانه درشتهای مفسد اقتصادی و مقابله با ویژه خواری و آقازاده بازی را از محور برنامه های نظام خارج می سازد و... ذیل نقاب اسلام و انقلاب با پرونده سازی برای منتقدان حزب اللهی و از گردونه خارج کردن دلدادگان حقیقی ولایت فقیه، با دستکش مخملی قانون، راه را برای غربی سازی ایران و تحریف حقایق و خاستگاه انقلاب جهانی مستضعفان و ایجاد ناامیدی در آزادی خواهان عالم هموار می سازد.
اگر دلتان برای جهاد تبیین می تپد، اگر دنبال روایت اول هستید، اگر می خواهید مقابل تهاجم فرهنگی بایستید اگر مخالف انحراف در نظام هستید، اگر دغدغه رهبری را دارید، اگر میخواهید فتنه های مستمر را ریشه ای دفع کنید، اگر دلتان برای خون شهدا می تپید با حکومت دوم مقابله کرده و آنها را رسوا نمایید. راه هم کاملاً مشخص است. فهرستی از مطالبات رهبری تهیه نموده و از کوبیدن چوب اهمال و کم کاری و غفلت و وادادگی بر سر مسئولان خودباخته هراسی نداشته باشید.
محمود صادقی نزدیک بودن به قله را که در فرمایش اخیر رهبری بود با داعیه رسیدن به تمدن بزرگ مورد نظر شاه قیاس کرده و هشدار داده که به زعم خودش حاکمان باید از خواب غفلت بیدار شوند و فروپاشی نزدیک است و...
نمی خواهم جواب سیاسی و جناحی به این بنده خدا بدهم. حقیقت آن است که جمهوری اسلامی هم مثل هر حاکمیتی ممکن است دچار فروپاشی شود. اصل ادعا محتمل است. آن چه که تهدید اصلی برای جمهوری اسلامی محسوب می شود فاصله گرفتن حاکمان و مردم از آموزهای دین در همه امور و شئون زندگی است.
اما
آنچه که رهبری پیرامون نزدیک شدن به قله ها بیان کرد یک مساله سیاسی و حاکمیتی نیست. تمدنی که انقلاب اسلامی در حال رقم زدن آن است نوعی بیداری فطری است که ورای مرزهای جغرافیایی و حاکمیتی منجر به خروش فکری و فرهنگی و سیاسی ملتها گردیده و اصل تمدن غرب با محوریت لذت و نفع را به چالش کشانده است. در کشاکش بین دو نظریه ماتریالیستی و جنگ زرگری بین مارکسیسم و کاپیتالیسم، این ندای آزادی خواهی و استقلال طلبی برخاسته از انقلاب اسلامی بود که اصل کرامت انسانی و آزادی مبتنی بر آزادگی و عدالت را در جهان طنین انداز کرد و به ملتها آموخت با رجوع به توحید و فطرت و تحقق نظام مردمسالاری دینی می توانند به حقوق پایمال شده خود دست یافته و شمه ای از مدینه فاضله عصر ظهور را تجربه نمایند.
جمهوری اسلامی بماند یا برود که ان شاءالله می ماند و اصلاح می شود، خودباوری و نفی سلطه و مقابله با ظلم را در وجود آزادی خواهان و مستضعفان عالم نهادینه کرده است. تمدن اسلامی و انسانی، افول ناپذیر خواهد ماند به یاری خدا و خون شهدای این راه هدر نخواهد رفت.
سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ
پول البته به معنای تفکر پول پرستی و سودجویی و منفعت طلبی به هر قیمتی، چه بر سر اندیشه و تمدن دینی می آورد؟
پولدارها رابطه بهتری با بانکها دارند. خودشان هم بانک تأسیس میکنند و اقتصاد مملکت را در چنبره دلال بازی و واسطه گری و تورم زایی فرو میبرند.
پولدارها از این نظام آموزشی استقبال میکنند. خودشان مدرسه و دانشگاه غیرانتفاعی و کلاس های کنکور راه می اندازند. برای خودشان به راحتی مدرک علمی جور میکنند. رتبه های برتر کنکور هم مال فرزندان آنان است.
پولدارها وارد عرصه تبلیغات می شوند. صدا و سیما و شهرداری ها به پول نیاز دارد. پولدارها از این شکاف برای تغییر ذائقه مردم و برهم زدن فرهنگ قناعت و صرفه جویی و ایجاد میل به سمت زیاده خواهی و مصرف گرایی و طغیانگری بهره می برند.
پولدارها برای فروش بیشتر نیازمند ورود مستقیم به عرصه ورزش و هنر و رسانه هستند. تولیدات شبکه خانگی و سینمایی مبتنی بر حمایت بخش خصوصی، برای جلب توجه بیشتر به استفاده از صحنه های مهیّج جنسی روی می آورند. تیمهای ورزشی از مدیران فاسد بهره می گیرند. رسانه های مورد حمایت پولدارها حقیقت را وارونه جلوه داده و به دفاع و عادی سازی فرهنگ چپاولگری می پردازند.
پولدارها نیاز به مناطق آزاد گردشگری دارند. مدیریت این مناطق برای رغبت افزایی در این جماعت، باید از بعضی حریمهای فرهنگی عقب نشینی کند.
پولدارها با استفاده از منافذ شرعی (وجوهات، وقف، هیات داری و...) به بعضی ائمه جمعه و جماعات و مداحان نزدیک میشوند و در قالب فعالیت دینی یا خیریه از نفوذ آنها برای ایجاد حاشیه امن در پرونده هایی مثل زمین خواری و جنگل خواری و ... بهره می گیرند.
پولدارها شهرکهای ویلایی امن در کنار دریا تأسیس میکنند، باستی هیلز می سازند، مجتمع های تجاری لوکس راه می اندازند. با راه اندازی فروشگاههای زنجیره ای و تبانی با کارخانه دارها در غیاب نظارت دولت، به افزایش سرسام آور قیمت از طریق درج مبالغ بالا بر روی اجناس و ارائه تخفیفهای صوری اقدام می کنند.
پولدارها تخلفات ساختمانی شان را با ماده صد جبران می کنند. پرونده تخلفات و اتهامات قشر پولدار از دادگاه کیفری به بخش حقوقی منتقل گردیده و کسی از سرنوشت آن مطلع نمی شود.
پولدارها بیمارستان تآسیس می کنند. کادر درمان بیمارستانهای دولتی بی انگیزه می شوند. مردم از مراجعه به بیمارستانهای دولتی پشیمان می شوند.
پولدارها وارد ستادهای انتخاباتی می شوند و نماینده انتخاب می کنند. آنها از این مسیر بر اجرای قانون و یا اصل قانونگذاری تأثیر می گذارند. در عزل و نصبها دخالت میکنند.
و...
مردم مانور تجمل و قدرت نمایی پولدارها را در سطح جامعه می بینند و آه می کشند. بعضی ها دچار سرخوردگی و بدبینی نسبت به نظام می شوند. بعضی هم تلاش میکنند از قافله عقب نمانده و خودشان را به آنها برسانند. طبقه نوکیسه اینچنین شکل می گیرد. بعضی مسئولین هم از همین قشر مردم هستند که تلاش میکنند از فرصت میز برای ارتقای طبقه اجتماعی خود استفاده کنند. ورود به عرصه سودجویی و تعارض منافع به همین صورت اتفاق می افتاد. سیاستهای بخش تولید، ساخت مسکن، خودرو، درمان و... تابع منافع قشر خاص می گردد. ضعفا بیش از پیش له می شوند. ارزشهای اجتماعی و نظام حاکمیتی دین به انزوا می رود.
نظام سرمایه داری بر ما چیره شده است؛ تصور می کنیم که دنبال عدالتیم. اگر پیام عاشورا (امر به معروف و نهی از منکر) و فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت (عدالت اجتماعی) را احیا نکنیم بازنده ایم.
هر کس شک دارد بین قرآن و عترت پیوندی ناگسستنی است و این دو امانت رسول الله، دو بال یک پروازند همزمانی اقدام کفار خارجی و داخلی در آتش زدن قرآن و نماد حماسه عاشورا را نگاه کنند.
دشمن از اسلام اصیل واهمه دارد. اسلامی که نسخه کامل هدایت بشر را در کتاب الله ترسیم کرد و نحوه اجرای آن را با دست هدایت ائمه اطهار به تصویر کشاند مغضوب نظام فکری سرمایه داری و استثمارگری است. الحمدلله بگوییم که گفته اند تُعرف الاشیاء باضدادها. تا زمانی که مخالفان ما با قرآن و اهل بیت در ستیزند پیروزی با ماست و مهر تاییدی است بر عیار صدق و صحت صراط المستقیم جبهه جهانی مستضعفان.
ببینید شاید پیشنهاداتی که این دوستان مطرح کرده اند در جزییات قابل مناقشه و بحث و فحص باشد که قطعا همینطور است اما اصل این رویکرد را باید به فال نیک گرفت که عده ای جوان دلسوخته و با سواد در حوزه و دانشگاه دور هم جمع شده و فارغ از هیاهوی رسانه ای و غوغای اغواگر فضای مجازی، فراتر از سطح و پوسته به بررسی عمقی نیازهای تمدنی کشور پرداخته و الگویی را مبتنی بر آسیب های موجود و آرمانهای بر زمین مانده و اصول جهان شمول دین طراحی نموده اند. جالب است بدانید به رغم اهمال و قصور فکری بسیاری از مسئولان که درک کاملی از تئوری جهانی انقلاب اسلامی ندارند، خبر زیر باعث لرزه بر ستونهای رسانه ای دشمن شد. اینترنشال نخستین تریبونی بود که توجه به سبک زندگی ملی و اسلامی گنجانده شده در خبر زیر را برنتافت و بر ضد آن به تکاپو افتاد. اما اصل خبر:
"🔴شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، بزرگترین راهحلهایی فقهی برای ایجاد تغییر در ۱۲ مسئله تمدنی در کشور را پیشنهاد داده است.
🔻تبیین و اجرای این بستههای تمدنی، وضع زندگی مردم را بهبود بخشیده و ما را یک گام به تمدنسازی نزدیکتر خواهد کرد.
📚این اولویتها عبارت است از: ۱. الگوی ساخت مسکن ۲. الگوی مدیریت شهری ۳. الگوی سلامت کشور ۴. الگوی آموزشوپرورش ۵. الگوی محرومیتزدائی ۶. الگوی نگهبانی از نظام ۷. الگوی مدیریت راهبردی ۸. الگوی برنامه و بودجه ۹. الگوی تجارت کشور ۱۰. الگوی تنظیم و انتشار خبر ۱۱. الگوی تقنین کشور ۱۲. الگوی امنیت کشور
🔹این بسته حدود ۴۰۰ تصمیم زیرساختی، مشارکتی و ارتباطی را برای اداره جامعه به مجلس، دولت و قوه قضائیه پیشنهاد میکند."
نباید فراموش کرد که بالاترین هدف تهاجم فرهنگی دشمن یا همان اندلس سازی جامعه دینی، تغییر سبک زندگی به منظور دگرگونی در ذائقه ها و مطالبات و آرمانها و خنثی سازی انگیزه های معنوی و هویتی است. در مقابل آنچه که باید مهمتر از واکنشهای سطحی و شعاری و زودگذر مورد اهتمام نهادهای مقوّم نظام و اتاق فکرهای بالادستی اندیشه ورز انقلاب اسلامی قرار بگیرد اصلاح و احیای سبک زندگی اسلامی و ملی در راستای بسترسازی تربیت معنوی و انسانی و هویت محور است. صدمه تمدنی غرب به جامعه ایرانی صرف تغییر در وضع حجاب و ترویج فساد نیست. تقلید کورکروانه ما از سبک معماری و آموزش و هنر و تغذیه و بهداشت و مدیریت و بانکداری و... اجانب از ریشه ای ترین مصادیق نفوذ فرهنگ بیگانه در بطن امت اسلام است.
نمایشگاه تمدن و لباس زنان ایرانی با حضور مدیرکل دفتر سازمان ملل، سفیر و نماینده دائم کشورمان نزد ملل متحد در ژنو و جمعی از سفرا، دیپلماتها و کارکنان سازمانهای بینالمللی و علاقهمندان به هنر و فرهنگ ایرانی افتتاح شد.
چند سال پیش ذیل قراردادی با یکی از موسسات پژوهشی، پیرامون مد و لباس تحقیقاتی داشتم که برای خودم در خور توجه و جذاب بود. زیباترین و بهترین طرحهای دوخت و دوز لباس را میتوان در همین آموزشگاههای هنر و طراحی لباس خودمان پیدا کرد. لباسهایی که طراحی آن بر مبنای فرهنگ بومی و حفظ اصالتهای ملی است و از قضا پوشیدن آن باعث آسایش و راحتی بوده و برخلاف بعضی مدهای صرفا زیبا و وارداتی اینطور نیست که فرد استفاده کننده خداخدا کند زودتر میهمانی تمام شده و آن را از تنش بیرون کند.
نکته اینجاست تا زمانیکه تبلیغات خوبی از طرف صدا و سیما مثلا استفاده بازیگران محبوب سریالهای تلویزیونی از مدها و طراحی های ایرانی صورت نگیرد همچنان باید شاهد انزوای هنر طراحی لباس بومی و جولان مدها و طرحهای آزار دهنده و اغلب ضدارزشی و هویت ستیز غربی باشیم.
آتاترک خیلی زحمت کشید علقه های مذهبی و ملی مردم ترکیه را کنار بزند و هویتشان را از آنها بگیرد. حکومت عثمانی زمانی سردمدار نصفه و نیمه احکام دین بود که همان را هم غربی ها تاب نیاورده و با لطایف الحیلی درصدد تغییر ذائقه مردم ترکیه و رواج سکولاریسم برآمدند. نمیتوان توفیقات فرهنگ مهاج غرب در زدودن باورهای دینی مردم ترکیه را نادیده گرفت، رواج بی حجابی، مشروبات الکلی، ترویج روابط آزاد و عشق مثلثی و ...
اما هنوز هم در میان مردم این کشور مسلمینی هستند که غیرت دارند و دلشان برای ناموس می تپد. عکس بالا مربوط است به مراسم حج امسال. مردهای ترک با لباس مشخص، حریم خانمهای همراه خود را حفظ نموده و فضایی کنترل شده و آسوده را برای زیارت آنها فراهم آوردند تا اختلاط و فشار ناشی از حجم بالای زائران بیت الله موجب آزارشان نشود.
سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۰۸ ب.ظ
دانشگاه ما اسلامی نیست؛
هم از منظر کتب و منابع درسی که با جهت گیری های دین و تمدن اسلامی در مواردی فاصله شگرفت دارد؛
هم از نظر قوانین و آداب، مثل طولانی بودن و غیر ضروری بودن بعضی دروس، اختلاط غیر ضروری و...
و نیز از این نظر که بعضی اساتید نسبتی با اهداف انقلاب و دین نداشته و با سم پاشی های اعتقادی تلاش دارند جوان ایرانی را نسبت به هویت اصیل خویش بیگانه سازند. در نهایت کار به اینجا میرسد که بالاترین مطالبه بعضی دانشجویان به جای بیان دردهای مردم و اعاده آرمان مستضعفان تبدیل میشود به درخواست سلف مختلط و کشف حجاب و آغوش رایگان تا آنجا که حتی داد بعضی فعالان سیاسی ملی مذهبی نیز از این سطح ولنگاری و هرزه جویی به هوا بر می خیزد. طبیعی است چنین دانشجویی پس از تحصیل و اخذ مدرک نیز دیگر انگیزه و دغدغه ای برای خدمت به میهن نداشته و جز به خوش گذرانی و منفعت طلبی نخواهد اندیشید.
بدیهی ترین نتیجه و عبرت از اغتشاشات اخیر باید اصلاح روند آموزشی و فرهنگی در دانشگاه ها و مدارس باشد.
خاطرات کارل بروکلمان را خواندم و به اتمام رساندم؛ خودم هم نمیدانم چرا! مطالعه کتب با ربط و بی ربط دارد به یک عادت ولع آمیز در وجود من تبدیل می شود. کارل یک خاورشناس بزرگ غربی اهل کشور آلمان است. پدرش بازرگان بود و مادرش ذوق علم و ادب داشت و کارل را به این سمت و سو، سوق داد. حافظه فوق العاده کارل باعث میشد هر مطلب را یکبار بخواند یا بشنود با تمام جزییات و نشانی و پاورقی در ذهن خود بارگذاری نموده و از استعداد فحص و تفسیر و تدوین علوم نیز بهره مند بود. اشراف او بر زبانهای عبری و عربی با تمام شقوق آن مثل حبشی و ... و نیز زبانهای ترکی و سانسکریت و ... و قدرت تحلیل و اجتهاد در متون شرقی و اسلامی و قواعد زبانهای مرتبط، پدیده ای استثنایی از شخصیت عالمی را رقم زد که آثار گرانسنگ او در حوزه ترجمه و تحلیل و تصحیح و تحقیق، پنجره آشنایی مردم آلمان و ملل غربی با فرهنگ شرقی قرار بگیرد.
حالا جالب است بدانید این بنده خدا با این همه استعداد چشمگیرش یک استثنا در خانواده بود. اقوام درجه یک و دوی او به جایی نرسیدند و نتوانستند در زمینه ای خاص درخشیده و استعدادی از خود بروز دهند. این را گفتم از این باب که گمان نکنیم تقدیر عالم، شرایط یک فرد و قبیله اش را مشترک رقم میزند. چه بسیار آدمهای موفقی که در میان خود افرادی ضعیف و عقب افتاده و تنبل و شکست خورده هم دارند و چه بسیار قبیله و خاندان شوم و بد بیار و ناموفقی که در میانشان فرد و افرادی بلند مرتبه و اوج گرفته و صاحب فضل به درخشش در می آیند. سعی نکنیم به خودمان تلقین کنیم که قرار است ما هم شبیه اطرافیانمان بار بیاییم و به سرنوشت آنها دچار شویم.
این کتاب توسط انتشارات کتابخانه مجلس شورای اسلامی چاپ شده که به نظرم ادای دینی نسبت به تلاش کارل برای ترجمه آثار فاخر اسلامی و شرقی به زبان آلمانی قلمداد می شود.
کارل یک مسیحی معتقد بود و جالب است بدانید مثل اغلب انسانهای موفق و سرآمد، دوره هایی دشوار و ناامید کننده از حیات را نیز تجربه نموده و البته ایستاده و به راه خود ادامه داده است.
یک روز عصر ساعاتی را در بستر به تألیف اثری پیرامون نحو عبری گذراند. لحظات آخر عمر که به بیماری سختی از خانواده عجیب و ناشناخته سرماخوردگی مبتلا بود به همسرش گفت حالش خوب نیست میخوابد و فردا صبح بیدار میشود. خوابید و نیم ساعت بعد بدرود حیات گفت.
یکی از دوستان کارل در مراسم خاکسپاری او سخنرانی کرد و جملاتش را با این عبارت به پایان برد:
"سوی آسمان می رود راه ما
بر زمین جز میهمانی نیستیم
از میان بیابانها خواهیم آمد
آنجا به کنعان
اینک زیارتگاه ما،
آنک فراز، میهن ما"
راستش یاد یکی از گفتارهای آیت الله جوادی افتادم که می فرمود مشکل مبدأ برای بسیاری از مردم دنیا حل شده اما مشکل امروز جوامع بشری بی اعتقادی به معاد است.
کاش فلاسفه دنیا این رسالت ذاتی و بدیهی در تبلیغ آخرت گرایی و ضرورت پاسخگویی نسبت به نحوه گذران عمر و اعمال در عالم دیگر را به گوش جان مردمان سرزمین خویش بنشانند. دنیا بدون اعتقاد به حساب و کتاب آخرت، پوچ و بی مایه و بن بست است.
شهید غلامرضا عالی، شب 22 بهمن 57 هم تا مرز شهادت رفته بود. در خیابانهای تهران گلوله ای به سرش خورد و بدنش از کار افتاد. مراقبت از او کار دشواری بود و خودش از این ماجرا رنج می برد. دلش شکست. به امیرالمومنین علی علیه السلام متوسل شد. شمایلی از حضرت را دید که به او فرمود به دیدار خمینی برو. رفت. امام او را حواله داد به جده اش حضرت زهرا و شفا گرفت.
مادر محمدرضا مرادی میگفت خبر شهادت پسرم را که آوردند نوزادی دختر داشتم که ناگاه به شدت بیمار شد و دکترها جوابش کردند. سه روز بعد ما را برای ملاقات با امام بردند. ماجرای نوزادم را برای ایشان تعریف کردم. با آرامش جواب داد ان شاءالله حالش خوب می شود. فردای آن روز خانمی به منزل ما آمد. خودش را معرفی کرد. معلم آموزشگاهی در محله مان بود. می گفت از خدا خواستم توفیق جهاد در راهش را نصیبم کند. شب خواب امام را دیدم که گفت در همسایگی شما نوزادی است که نیاز به مراقبت دارد. زن، کودک را با خودش برد و به او رسیدگی کرد تا حالش خوب شد.
پدر شهید مدافع حرم حسن رجایی فر پیرمرد خوش قلب روستایی است. می گفت افتخار میکنم غیر از این پسر، یک فرزندم را هم سالهای اول انقلاب در راه امام دادم. امام بیماری قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود. از تلویزیون اخبار را دنبال می کردم. مردم جمع شده بودند و دعا می خواندند و اشک می ریختند. از حال و هوای تصاویر احساس کردم کار امام دیگر تمام است. دلم شکست. نیمه های شب وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم. از خدا خواستم یا جان مرا بگیرد یا جان یکی از فرزندانم را در عوض عمر امام طولانی تر شود. خوابم برد. دیدم گردابی سبز به سمتم آمده و یکی از فرزندانم را با خود برده است. نماز صبح، همسرم را به آرامی صدا زدم. وقتی نشست برایش توضیح دادم امروز یا من می میرم یا یکی از بچه ها؛ اما ناراحت نباش در عوض عمر امام طولانی تر می شود. وسط های روز بود که فرزند خردسالم همین جا وسط اتاق دراز کشید و مرد. شب تلویزیون اعلام کرد حال امام خوب است و به زودی مرخص می شود.
شهید احمد کاکا آن اوایل به منافقین گرایش داشت. با اصرار برادرش، او را به تهران و دیدار امام برد. تمایل نداشت اما بالاخره از سر کنجکاوی رفت داخل حسینیه جماران نشست ببیند این پیرمرد حرف حسابش چیست. می گفت دیدم امام انگار فقط دارد مرا نگاه می کند و جمله ای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند: آیا وقت آن نرسیده است جوانان ما از راه اشتباهی که رفته اند برگردند؟
دوستان شهید محمدزمان ولی پور می گفتند وقتی از دیدار امام بر می گشتیم صحبتها به همراهان امام کشیده شد که آن بالا موقع سخنرانی، اطراف ایشان نشسته بودند. محمدزمان با تعجب میگفت: آن بالا که غیر از امام کسی نبود! هر چه اصرار کردیم و نام افراد را بردیم فایده ای نداشت. محو امام شده بود و کسی را ندید.
حاج حسن مهدیزاده، پیرمردی با صفا و خادم الشهداءست. می گفت روزهای آغاز جنگ، شور اعزام به خط را داشتیم. موقع آموزش، دستم به شدت آسیب دید و باید گچ گرفته می شد. با این وصف جبهه را از دست می دادم. حالم گرفته شد. ناگهان خبر دادند فرصت دیدار با امام فراهم شده است. گفتم این سید خدا اگر نگاهی کند هم دستم خوب می شود و از جبهه نمی مانم. امام موقع سخنرانی انگار فقط دست مرا می دید. طاقت نیاوردم و زیر گریه زدم. بعد از این همه سال هنوز هم اگر دردی سراغ دستم می آید سرش داد می زنم برو! این دست شفا گرفته چشمان امام است.
چند فرمانده و بیسیم چی شهید را سراغ دارید دقایق حساسی که کار بیخ پیدا می کرد و کار تمام بود، آخرین تماسشان با مقر این جمله بود: سلام ما را به امام برسانید و بگویید تا آخر ایستادیم. یکی اش عبدالحمید انشایی، دیده بان ارتش بود. دشمن را که در چند قدمی خود دید، گرای موقعیت خودش را به توپخانه داد و خواست که محکم آنجا را بکوبند. آخرین پیامش این بود: به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، اما انشایی نلرزید.
حسین اسدی برادر دو شهید بود. یک بار در ملاقات با امام تصویری از خودش را برد تا امام زیرش را چیزی به یادگار بنویسد. امام نوشت: خداوند این شهید سعید را رحمت فرماید. گفتند لابد امام گمان کرد حسین عکس برادر شهیدش را به ایشان نشان داده. جنگ هم تمام شد برای حسین اتفاقی نیفتاد تا سال 88 همراه با نورعلی شوشتری به سیستان رفته بود که در انفجار تروریستی جامه سرخ به تن پوشید و آسمانی شد.
فرماندهان نظامی آمدند پیش امام مشورت که قرار است عملیات بزرگی در غرب شوش انجام دهیم؛ اما گویا دشمن بو برده و احتمال شکست وجود دارد. به آرامی پاسخ داد: بروید با توکل بر خدا شروع کنید، شما پیروزید. اصرار کردند استخاره بگیرد نپذیرفت و جمله اش را تکرار کرد. با توکل بر خدا آغاز کردند. فتح المبین به یکی از بزرگترین عملیاتهای تاریخ جنگ تبدیل شد.
داشت از پاریس بعد از سالها تبعید و مبارزه به وطن باز می گشت. مهمترین رویداد قرن در شرف وقوع بود. همه رسانه های دنیا پرواز انقلاب را لحظه به لحظه پوشش می دادند. رهبران مبارز غرق در اضطراب بودند. ممکن بود هر حادثه ای برای امام رخ بدهد. شاه و حامیانش از هیچ جنایتی ابا نداشتند. خبرنگار آمد کنار امام و پرسید چه حسی دارید؟ خونسرد و آرام پاسخ داد: هیچ!
سال 42 امثال شیخ محمود حلبی او را مسخره می کردند مگر میشود بر حکومتی با این همه تجهیزات و سلاح و زور و قساوت پیروز شد؟ 21 بهمن 57 آیت الله طالقانی به اصرار اطرافیان با امام تماس گرفت و خواهش کرد دستور شکستن حکومت نظامی را لغو کند. عمال شاه قرار است چنین و چنان کنند. پاسخ امام را که شنید فقط گریه کرد: اگر این دستور از طرف صاحب الامر(عج) باشد چه؟
دشمن از پنج استان مرزی وارد شد و 14 هزار کیلومتر از خاک کشور را به اشغال در آورد. شرایط ابتدایی انقلاب بود و نیروهای مسلح از آمادگی لازم بی بهره بودند. همه مسئولان کشور به تلاطم افتادند جز امام که خونسرد بود و فرمود: دیوانه ای آمده است و سنگی انداخته است!
گفت حصر آبادان باید شکسته شود، شد، آزادی پاوه، مهران، جزایر مجنون.... گفت و شد. صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را هم او به گوش رهبران بلوک شرق رساند.
حجت الاسلام رحیمیان می گفت در مسجد سلماسی که امام درس میداد به مرور جمعیت طلاب زیاد شد. هر چه از امام خواستیم روی صندلی برود یا بالای منبر بنشیند عقبی ها هم او را ببینند نمی پذیرفت. نهایتا قبول کرد فقط یک پله از منبر بالا برود. رفت و نشست. همان روز اول نگاهی به جمعیت انداخت و یک جمله گفت: انسان هر چقدر که بالاتر می رود زمین خوردنش سخت تر است. کلام امام مقلّب القلوب بود. نیم ساعت صدای گریه جمع قطع نمی شد.
مثل شاهرخ ضرغام، مثل سیدحمید میرافضلی و... چقدر جوانان این مملکت را سراغ دارید گذشته متفاوتی داشتند و دم مسیحایی امام احیایشان کرد؟ بی دلیل نیست که درباره اش گفته اند: روح خدا بود در کالبد زمان.
پیر خمخانه عشق که انتظار لقاءالله و وعده وصالش در نیمه خرداد را نوید داده بود و آروزی حشر با بسیجیانش را داشت مربی فطرتهای خفته ای بود که آخرالزمان مادی زدگی و لذت جویی و غفلت و هرزگی را از شاهراه یومنون بالغیب، با ملکوت کربلای 61 هجری پیوند داد: "آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادتطلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولیاللهالاعظم ارواحنا فداه هستند میباشد و این است فتحالفتوح."