وقتی پروانه باشی
الان که امکانات سفر اصلاً با دهه شصت قابل قیاس نیست باز هم اگر کسی بخواهد هر هفته سوار یک اتوبوس شده و مسیری طولانی را طی کند و اندکی بعد همان راه را برگردد، ملال آور و خسته کننده است؛ چه برسد به دهه شصت آنهم از منطقه جنگی جنوب کسی بخواهد با هزار زحمت خودش را به لب جاده رسانده و با چند بار سوار و پیاده شدن، بالاخره اتوبوس مسیر قم را پیدا کند و خودش را هر هفته به مسجد جمکران برساند، نمازی بخواند و دوباره به خط برگردد... طی این طریق، دلی شوریده می خواهد.
محمد تورجی زاده اینگونه بود. هر هفته این مسیر را در زمستان و سرمای استخوان سوزش و یا تابستان و گرمای طاقت فرسایش با زحمت فراوان طی می کرد که حالی با مولایش داشته باشد.
روضه هایش از جان برمی خاست که به جان می نشست. شهید محمدحسین نواب، طلبه ای است که در بوسنی آسمانی شد. می گفت در حجره نشسته بودم و دعای توسل تورجی زاده را گوش می دادم. انگار صدای ضبط کمی بالا بود. آیت الله جوادی آملی در زد و وارد شد. نشست و خواست نوار را دوباره پخش کنم. گفتم صدای شهید محمد تورجی زاده است. کمی گوش داد و گفت: او قبل از شهادت، سوخته بود.
شهید محمود اسدی می گفت برایم سوال بود آیا محمد که اینهمه آرزوی دیدار امام عصر را داشت و برایش روضه های عاشقانه می خواند، آخرش توانست روی مبارک آقا را ببیند یا نه. خوابش را شبی دیدم که گفت: دیدن که جای خود، آقا را در آغوش کشیدم و بوسیدم و رفتم.
در وصیتنامه اش هم نوشته بود: خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده. در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.
براساس خاطرات شهید در کتاب "یازهرا"
دانلود فایل صوتی مناجات شهید محمد تورجی زاده:
http://salehat.ir/images/stories/sound/Toraji-monajat.mp3