توجه به خدا در همه جا
با این که کم حرف بود؛ اما اگر احساس می کرد باید نکته ای را بگوید و توجهی را جلب کند، این کار را انجام می داد.
از این که آمده بود به عروسی فامیل، خوشحال شده بودیم. همه فامیل خوشحال بودند که طلبه ای در وزن معنوی شیخ محمد زمان آمده است و در میهمانی عروسی شرکت کرده است. احترامش بر همه واجب بود.
داشت ظهر می شد و همه در تکاپوی تدارک ناهار بودند. میزبان می خواست با نهایت اکرام از آن همه میهمانش به خوبی پذیرایی کند. خیلی ها هم که اصلاً عروسی می آیند به خاطر همین ناهارش! محمد زمان به آهستگی برخاست و آماده نماز شد. او همان طور که به سمت گوشه ای خلوت می رفت که نماز بخواند به چند نفر از ریش سفیدهای مجلس با لبخند یادآوری کرد که وقت نماز شده و خوب است از این فرصت دور هم بودن برای نماز هم بهره ای گرفته شود.
ریش سفیدها که بلند شدند عده ای دیگر هم به ساعتشان نگاهی انداختند و تکانی به خودشان دادند. همه بلند نشدند؛ اما همان یک عده هم برای برگزاری نماز جماعتی زیبا در مجلس عروسی کفایت می کرد. کودکان و نوجوانانی هم که آن جا بودند از این اتفاق فهمیدند که مسئله نماز بر دیگر مسائل مقدم است. میزبان به احترام آنها صبر کرد و بعد از اتمام نماز، سفره را انداخت.
بعضی از ریش سفیدها می گفتند اولین بار است که در یک مجلس شادی، توفیق شده که به نماز اول وقتشان برسند. می گفتند: از این که نماز را خواندیم و آمدیم سر سفره انگار باری از دوشمان برداشته شده و احساس سبکی می کنیم. از باعث و بانی این اتفاق تشکر می کردند و برایش آرزوی عاقبت بخیری داشتند. امثال همین دعاها بود که شاید محمدزمان را با نعمت شهادت، عاقبت بخیر کرد.
مسافر ملکوت، گروه جهادی تبلیغی مستشهدین