اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

از خارج، شوهر وارد کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۲ ب.ظ

 

بگذارید یکبار دیگر این موضوع را نگاه کنیم.

یک نماینده مجلس که از قضا مسئولیت کمیته یا کمیسیونی پیرامون خانواده و ازدواج و فرزندآوری را برعهده دارد پیشنهاد داده که دختر خانمهای مجرد بالای سی سال که الی ماشاءالله تعدادشان هم زیاد است با جوانان شیعه غیرایرانی علاقمند به ایران ازدواج کنند.

یک عده هم از این فرصت طلایی برای تسویه حساب سیاسی و رو کم کنی جناحی بهره گرفته که آی ی ی ی چه نشسته اید ناموسمان را دارند می دهند دست بیگانه و... !

ازدواج شیعه با شیعه مجاز است و چارچوب مرزهای جغرافیایی در این میان اعتباری ندارد. این بابا می گفت یا نمی گفت جوانانی اعم از مرد و زن از خیل هموطنان خود را دیده ایم که همسری از لبنان یا عراق یا آذربایجان و افغانستان و... گزیده اند و مشغول زندگی شان هستند. پس حرف آقای نماینده سخن تازه ای نیست و صحه بر اتفاقی است که مکرر به وقوع پیوسته است.

اما

نکته دقیقا همین جاست که چرا یک نماینده مجلس که انتظار می رود از نخبگان جامعه باشد و از قضا به فراخور مسئولیتش مطالعه ای در وضعیت بغرنج ازدواج داشته به جای ریشه یابی علت ها و چاره جویی برای رفع موانع، از راه حلی سخن می گوید که حرف تازه ای نبوده و بیان آن در فضای آلوده سیاسی کشور جز ایجاد حاشیه، تبعاتی ندارد؟

یعنی یک نماینده مجلس نمی داند که طولانی بودن سالهای تحصیل و بی فایده بودن بعضی دروس، طولانی بودن مدت بیگاری در نظام وظیفه، فقر یا احساس فقر در جوانها، معضلات فرهنگی ناشی از تبلیغ سبک مصرف زدگی و طغیان روح زیاده طلبی و فرار از ساده زیستی و... بخشی از علل تأخیر در امر ازدواج و فرزند آوری است؟ که البته دود آن بیشتر از همه در چشم دختران جوان می رود؛ چه اینکه امروز اغلب پسران پا به سن گذاشته یا حتی مردان میان سالی که از همسر خود جدا شده یا جدا مانده اند نیز دنبال ازدواج با همسرانی بسیار جوان تر از خود و زیر سی سال هستند.

او باید با استفاده از جایگاه خویش در خانه ملت، درصدد تغییر نظام آموزش، تغییر نظام وظیفه عمومی، اصلاح ساختارهای فرهنگی جامعه، زدودن فقر، تقویت باورهای معنوی و... باشد نه این که با بیان سخنی غیرضروری و سطحی از خودش و رسالت سنگینی که بر دوش دارد رفع تکلیف نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ازدواج یا استثمار؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ق.ظ

 

پیرمرد می گفت: همسری می خواهم، جوان، سر حال، خوش قیافه، خوش اندام، مهربان باشد. همراهم سفر بیاید. کارهای خانه را درست  انجام بدهد. در آشپزی مهارت داشته باشد. با فرزندان من که البته بزرگ شده اند خوب تا کند. به این که همسر دیگری دارم کار نداشته باشد. بچه نداشته باشد و نخواهد و... زن زندگی باشد.

عقد را دائم نمی بندم، باشد موقت تا اگر خوشم آمد ادامه دهم و تمدید کنم؛ اگرم نه، نه. مهریه هم نمی دهم جز مبلغ اندکی که کار شرعاً درست در بیاید...

اینکه بعضی خانمها از ازدواج با مرد مسن قصد سوءاستفاده مالی دارند حرف درستی است و مرد باید موقع انتخاب، تحقیق و تأمل بیشتر و دقیق تری داشته باشد نه این که زن را اسیر و بدبخت و دستمالی دورانداختنی و ذلیل و بی شخصیت بخواهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا را شکر که تو خدایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ

گفتگو با خدا

 

"خدایی" هم شغل سختی است. من بودم تا به حال استعفا داده بودم. میرفتم پی کار دیگر...

حوصله کنی بخواهی حرف این همه آدم را بشنوی، یکی و دوتا و ده تا و صدتا که نیستند...

تمام هم نمیشوند هی میآیند و میروند.

یکضرب حرف میزنند و فهرست خواسته هایشان هم ته ندارد. همه هم طلبکار و حق به جانب. جواب ندهی یا بگذاری برای بعد، فحش و بد و بیراه میشنوی. جواب بدهی شاید معدودی یک "دستت درد نکند" خشک و خالی بگویند ولی همه شان میروند سراغ تقاضای بعدی. جواب ندهی باز هم یقه ات را میگیرند و اصلاً یادشان میرود برایشان چه کرده ای و دوباره تو میشوی بدهکار و روز از نو...

حوصله باید داشته باشی. حالا مهربان هم که باشی و دلت بخواهد همه را خوشحال کنی؛ اما میدانی که این نفهم نمیفهمد گاهی لطفت میشود همینکه خواسته اش را ندهی، نفع خودش را نمیداند... نمیداند که باید برای آنچه از نعماتت که ندیده هم سپاسگزار باشد و صبور.

بدترین قسمت ماجرا هم مال آنجاست که طرف میآید جلوی ملت برایت نوشابه باز می کند؛ ولی خودش تا ته شیشه را سر میکشد. از نام تو نان میخورد. تو باطنش را میشناسی و میدانی که خودش نیست. حقش یک افشاگری مشتی است. پته اش را بریزی روی آب، بزنی پس کله اش که بیشعور، خودتی، تو انسانی یا تخم کدو؟ دوست داری چلغوزت کنم؟... اما باید به اعصابت مسلط باشی و صلوات بفرستی، چرا؟ چون خدایی و خدایی هم دردسرهای خودش را دارد. شغل سختی را انتخاب کردی دیگر.

این جماعت هزار فرقه را میبینی که دم از تو میزنند و خلاف مسیری که تو گفتی میروند، توبه میکنند و میزنند زیرش، کار دستی هایت را ویران میکنند و از تو انتظار لبخند هم دارند. من بودم می گفتم دندان لق همه تان. شما میدانید و دنیای خودتان گند بکشید و بروید... پشه هم میتواند شما را خاک کند؛ برای من شاخ و شانه میکشید؟

خدا بودن سخت است، خدایی شدن هم سخت. برای آدمیزادی که هر آن ممکن است سراب را آب پنداشته، از اشتباه عبرت نگیرد، زیر قولش بزند و پشت پا به هر آنچه که بوده، هر لحظه مردد بین خیر و شر است؛ اشرف مخلوقات هم باشد و بخواهد شبیه تو بشود.

باز تو چه دل خجسته ای داری که امید داری همینها بشوند جانشینت روی زمین. که میشوند معدودی و رنگ تو را میپذیرند و دلت را میبرند و نظر میکنند به صورت و راهت؛ اما اکثریت چه؟ دمت گرم که اینهمه با جنبه ای. خدا بمان و باز هم برایمان خدایی کن که فقط خودت لایق این جایگاهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه تراز و ترازوی حوزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ ق.ظ

حوزه انقلابی

 

اول این خاطره از امام راحل را بخوانید:

یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان.

عبارت حوزه انقلابی یا حوزه تراز انقلاب مدتی است که به عنوان یکی از دغدغه های مهم مقام معظم رهبری وارد ادبیات سیاسی کشور شده و البته بازتابی هم در حوزه های علمیه داشته است.

از جمله تعریف های عجیبی که برای این عبارت به کار رفته توسط یکی از مسئولان کلان مدیریت حوزه است که فرمود حوزه انقلابی یعنی طلبه ها بیشتر درس خوانده و نمرات بالاتری را کسب کنند! البته ضرورت تقویت بنیه علمی طلاب، اصلی مهم و غیرقابل اغماض است اما اگر صرف علمیت را ملاک انقلابی گری بدانیم که بعضی عزیزان حوزوی ضدانقلاب یا حتی سرسپرده دشمن نیز دستی بر آتش علم و گاه اخلاق داشتند.

عده ای هم البته معتقدند حوزه انقلابی باید بتواند گره های فقهی در مدیریت نظام اسلامی را به بهترین نحو باز کند که بی شک حرف درستی است و میتواند به عنوان یکی از وجوه حوزه تراز مورد توجه قرار بگیرد. هر چند تجربه ثابت کرده بعضی دوستان عالم یا انگیزه ای برای اصلاح امور غیردینی مثل بانکداری نداشته و بعضاً درصدد توجیه مسائل و انطباق شرع با احکام بانکی و نه انطباق قوانین بانک با دین هستند و یا آنگونه که در بحث اسلامی شدن علوم تجربه شد به رغم هزینه های گزاف تاسیس موسسات و دانشگاهها و مراکز مختلف، اساساً اراده ای برای تعمیم و ترویج دستاوردهای علوم منطبق با دین در سطح مراکز دانشگاهی وجود نداشته و همچنان در بر همان پاشنه می چرخد و فرآورده های فکری تمدن غرب در ذهن جوانان ما انباشته می گردد. خروجی آن هم چیزی جز وابستگی بیشتر نیست.

اینجا البته یک پرانتزی هم باید باز کرد که مثلا حتی اگر کل علوم دانشگاهی بر مبنای آموزه های دین ترمیم و نوسازی شود آیا محصول آن فارغ التحصیلانی مقیّد به دین خواهد بود؟ می شود جواب این سوال را با پرسشی دیگر داد: آیا لزوماً نتیجه تربیت حوزه های علمیه فارغ التحصیلانی بوده که مقیّد به آداب شرع باشند؟ پس دادگاه ویژه روحانیت فارغ از بعضی سوءاستفاده های سیاسی برای چه فعالیت می کند؟ چه تعداد روحانیونی را دیده ایم که درگیر پرونده های اخلاقی و مالی هستند؟ یا اساساً در سبک زندگی خود مسیر اسلام را در پیش نگرفته و دین صرفا لقلقه زبانشان بوده است؟ نمونه اش همین بحث فرزندآوری یا تجمل گرایی یا صله رحم یا مردم داری و...

پس توجه داشته باشیم که علم مصونیت آور نیست.

و باز هم جا دارد پرانتزی دیگر گشود درباره بعضی دانش آموختگان مکتب غرب از دکتر محمود حسابی که در مدرسه مسیحیان لبنان، توانست قرآن و نهج البلاغه و حافظ و مولانا را حفظ کند تا امثال شهید بابایی که بورسیه ارتش شاه بود در آمریکا درس خواند؛ اما حلال و حرام خدا را جزء به جزء مراعات کرد یا نخبه و دانشمند شهید مصطفی چمران که به قول آقا ثابت کرد تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!

یک بار از استاد بزرگوارمان پرسیدم چگونه می شود بعضی علمای بزرگ، با این که به کل علوم دین اشراف داشتند، با این که اهل نماز شب و ضجه و تضرع به درگاه خدا بودند اما باز هم دچار خطاهای عمدی می شدند و گاه وابستگی ها و دلبستگی ها و لجاجت ها آنها را به مسیر باطل می کشاند؟ استاد ما فرمود عنصر دیگری را هم باید در کنار علم و معنویت در نظر گرفت و آن اراده است.

حرف درستی است. آدم ها مختار هستند و به صرف تعلیم نمی توان عاقبت به خیری شان را تضمین نمود.

البته به مرور زمان فهمیدم اساسا علم و معنویت منهای اراده، علم و معنویت اصیل نیست.

این که می گویند مداد العلماء افضل من دماء الشهداء درباره عالمی است که شهیدانه زیسته و شهید پرور باشد. عالمی که مردم را به سمت خدا بخواند را عالم ربانی می نامند نه عالمی که دیگران را به سمت خود بخواند و دین را ملعبه و پله ای برای بلند مرتبه سازی و منفعت گرایی خویش بداند.

معنویتی که در سخن محصور بماند، دروغی بیش نیست.

از باب کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم رفتارها باید دیگران را به یاد خدا بیندازد و تلنگری برای اصلاحشان باشد.

با این وصف، حوزه های علمیه باید طلبه ای تربیت کنند که علم و معنویتش محصور در خلوت و عزلت و بُعد فردی نبوده و در ابعاد اجتماعی اثر گذار باشد. طلبه منفعل و تأثیرپذیر و بی اراده، هویت طلبگی را درک نکرده چه این که آمنوا و عملوا الصالحات را با هم ذکر کرده اند. اسلام برای کنج کتابخانه و بالای منبر نیست. ایمان بی عمل معنا ندارد.

حالا می شود این گونه بیان داشت که حوزه و طلبه انقلابی در حقیقت همان حوزه و طلبه اصیل است. حوزه و طلبه ای که بتواند در پیرامون و محیط جامعه تأثیر گذاشته و از باب الذین ان مکنّاهم فی الارض از تمکّن علمی و موقعیت معنوی و اجتماعی خود برای امر به معروف و اصلاح کژ روی خواص یا عوام بهره بگیرد.

برگردیم به همان خاطره ای که اول این مطلب نقل شد. آیا این حجم از مدارس علمیه که از نظر توانایی مادی دارای زیبایی و امکانات خوبی هستند؛ اما گاه به جای حضور استاد و سرپرست و متولی خودساخته و راه پیموده و مهذّب، در چنبره دکان بازی بعضی سیاسیون جاه طلب و ضعیف النفس گرفتار آمده اند؛ توانایی تحقق حوزه تراز انقلاب و تربیت نیروهای کارآمد جریان ساز و حرکت آفرین و مصلح را دارا هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کافه مری، شیخ اصغر، حامد و دیگران!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۴۱ ق.ظ

این تازه عروس و داماد  دل ایران را لرزاندند ! + فیلم داستان کافه مری متروپل آبادان

 

حامد همیشه داشت میدوید. یعنی هر بار او را دیدم در حال تلاش بود و مضطرب. انگار از چیزی و کاری و قراری جا مانده. چه زمانی که در موسسه ای فرهنگی با هم کار می کردیم، با حرف زدنهایش هم تلاش داشت پله ای بالاتر برسد، چه زمانی که دید کارهای ساعتی و شهریه ناچیز طلبگی، راه عافیت نیست و باید طرحی نو دراندازد. طرحی نو در انداخت و وارد بازار آزاد شد. مبادله و معامله و دلالی و سرمایه گذاری... کارش هم گرفت شکر خدا. گاهی موقع دویدن دستی هم برای دوستان تکان می داد. ماشین شاسی بلند هم خرید؛ الحمدلله. تازه داشت به جایی می رسید.

عصری رفته بودم برای کاری. کمی تعجب کردم از این شلوغی غیر عادی دم مجتمع. برگشتنی بیشتر دقت کردم. خدای من! بنر تسلیت زده بودند روی دیواری با تصویر جوانی میانسال، که در مظلومیت چشمانش اصلا آن هم تکاپو به چشم نمی آمد. حامد رفته بود، در حادثه ای تلخ...

علی اصغر می گفت: آدم موقع رقابت باید مثل شیر باشد، رقیبش را ضربه فنی کند. بعضی ها را هم توانست ضربه فنی کند مردانه یا ...! خوب اشکال ندارد، برای خودش راهی انتخاب کرده بود. خوب هم جلو رفت. صدای گرمی داشت و چهره ای گیرا و بیانی شیوا. منبرهایش که معروف شد او را به بزرگی شهری برگزیدند. آمد توی رسانه و خودی بیشتر نشان داد. رفت شهری بزرگتر. باز هم در رسانه بود. یکهو خبری مرا در جای خود میخکوب کرد. عالمی ایستاده بود در بیمارستان بالای سرش برای عیادت. گفتند سرطان گرفته است. سرطان بالاخره او را با خودش برد.

شیخ بزرگوار دیگری را می شناسم برای خودش برنامه ای ریخته بود در قم. بی آنکه کسی بداند و ببیند می رفت دانشگاه آزاد درسی می خواند و همپای حوزه، مدرکی دانشگاهی برای خودش دست و پا کرد. یک بار آمد در جمع طلبه های کم سن و سال از تجربیاتش گفت و راهی که خودش رفت را نسخه سعادت همگان دانست. گفت حالا دکترایم را گرفته ام. سطح چهار حوزه را هم خوب گذرانده ام. بر می گردم به شهرم، هم استاد حوزه و دانسگاه می شوم. هم دفتر ثبت ازدواج و طلاق راه می اندازم، هم محوریت مسجد و محلی را می پذیرم. اگر خدا خواست صندلی شورا یا مجلس را هم مدنظر دارم. برگشت به شهرش یکی دو سالی نشد بخاطر مریضی به کنج عزلت رفت.

خدا رحمت کند آقای کریمی را. رییس دادگستری استان قزوین بود. چه شد مرحوم شاهرودی او را پسندید و آورد تهران و شد سخنگوی دستگاه قضا نمی دانم. احمدی نژاد که انتخاب شد به پیشنهاد آقای شاهرودی، کریمی را آورد گذاشت بعنوان وزیر دادگستری. این سیر پیشرفت در نوع خودش جالب و تحسین برانگیز است. همان سال اول، نمی دانم چه مناسبتی بود اما شلوغ بود و تعطیل. بالاتر از سلفچگان با خانواده جایی دچار سانحه می شود و تمام. حتی آمبولانس نبود پیکرها را به قم منتقل کند گویا پشت نیسانی گذاشتنشان...

لا به لای تصاویر درگذشتگان متروپل آبادان، تصویر دو جوانی که به پشتوانه شمایل دلبرانه شان کافه ای راه انداخته بودند و کسب و کاری شروع کرده و خلوت جوانهای آرزو به دل و دم بخت یا عاشق پیشه را رونق بازارشان ساخته بودند بیشتر از همه توی چشم می آمد. روحشان شاد. می ماندند کافه مری شاید برند اختصاصی می شد برای خودش و شهرت ملی هم به دست می آورد.

دنیا همین است ولی. گاه تا می آیی به خودت بجنبی به قول قیصر می بینی ناگهان چقدر زود دیر می شود.

اینها را نگفتم که خیال کنی نباید انگیزه داشت و دوید و تلاش کرد؛ خیر. باید دوید و دغدغه و همت و اراده داشت؛ اما ... به این دنیا دل نبست. هر لحظه باید برای رفتن آماده بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اپوزیسیون حزب الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۰ ب.ظ

بهت و حیرت از بازی خارق‌العاده‌ قریبیان در فیلم خروج

 

نامه مرحوم مروی را یادتان هست درباره فساد اکبرطبری افشاگری کرده بود؟ نامه اش به جایی نرسید ومرد! سالها بعد اکبررا گرفتند ومعدودی از همدستانش را. حاالا که زمزمه تخفیف مجازاتش مطرح شده، بیژن قاسم زاده را هم رها کردند، احمدعراقچی و چندمتهم کلان دیگربانکی راهم، سریال ساختند و وعده دادند که به وقتش با جرایم بزرگ حسین فریدون برخورد میشود، کو؟ پرونده سنگین اتهامات بیژن زنگنه هم به جایی نرسید. رییس قوه پشت هم رجز میخواند وجیب برهارا تهدید میکند. سیداحمدخاتمی میگوید دزدان صندوق امانات بانک باید به اشد مجازات برسند. عبدالله عبدی ها با دو کارت ملی، پروژه کلان می گیرند، پرونده متهمین بانک دی که در اخبار بیست وسی هم بیان شد به جایی نرسید، عبدالباقی ها را مگراینکه خدا مجازات کند...

خودروسازی به نماد ضعف و ناتوانی مدیریت کشور تبدیل شده. همه اعتراض میکنند از صدر تا ذیل مملکت؛اما خودروسازها کارشان را ادامه میدهند. درباره بی عدالتی در سیستم آموزش کشور صدر و ذیل مملکت اعلام موضع کردند. بی عدالتی در نظام وظیفه عمومی و عوارض ناگوارآن مشهود است و نقدهاراه به جایی نمیبرد. سیستم بانکی در خدمت جبهه سرمایه داری است. نیاز غریزی و فطری به ازدواج نادیده انگاشته شده، سن بالای دختران و پسرانی که یا طبیعت خود را سرکوب نموده یا راه اباحه گری را به برکت فضای ولنگارمجازی پیش گرفته اند مورد توجه کسی نیست درحالیکه با قطع دروس زائد و کوتاه سازی دوره تحصیل میتوان گام مثبتی در این مسیربرداشت. ازکلک شرعیها یاد گرفتیم قوانین موضوعه خودمان رابا تشکیل انبوهی از شوراهای عالی دور بزنیم. از باب هزینه فایده هم حساب کنیم مجلس خاصیتش رااز دست داده است.

انقلاب و نظام اسلامی دستاوردهای بزرگی داشته است؛اما در نقد و اصلاح ساختارها فشل مانده. مسئولان رفاه زده و بالانشین در تعارض منافع خود که اغلب سرمایه گذار بخش آموزش ودرمان وبورس وصنعت ومسکن و.... هستند جانب جیبشان را میگیرند. عده ای نیز از نظرمبنا درکی از تئوری انقلاب و ضرورت دستیابی به تمدن جهانی ندارند. نتیجه اش میشود بعضی ائمه جمعه ای که باید علمدار اندیشه اسلام و انقلاب باشند؛اما دغدغه شان شده باندبازی و کسب قدرت و همنشینی با تبهکاران اقتصادی...

نظام اسلامی چاره ای جز برهم زدن این نظم ناموزون و انقلابی دوباره در ساحت فکر و فرهنگ وعمل ندارد. دیر بجنبیم کاخ سبز اموی را جای اسلام ناب مدینه النبی و اهل بیتی در باور نسل جدید میگنجد تا دیگر انگیزه ای برای احیای مکتب نداشته باشد.

نمیشود شعارهای بزرگ را با مردان کوچک پیش برد.بچه های حزب اللهی علاوه بر جریان سازی فکری، باید مبارزه با عواملی که در توقف اهداف اسلام دخیل هستندرا رویکرد جهادی خود دانسته و در این مسیر از دادگاه و زندان واهمه ای نداشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام رضا سلام!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۵۶ ق.ظ

 

ایستاده بودم دم هیأت و بچه ها را نگاه میکردم که سوار اتوبوس می شدند. سه روز مانده بود به شهادت آقا و رفقای هیأتی داشتند می رفتند برای مشهد.

یکی آرام زد روی شانه من و گفت: از چیزی ناراحتی؟ با اصرارش جواب دادم. وقتی فهمید بخاطر مشکل مالی نمیتوانم زیارت بروم، رفت و چند دقیقه بعد برگشت. پولی که توی جیبم گذاشت برای سفر کفایت میکرد. قبول نکردم. برای من امکان ادای قرض وجود نداشت. لبخندی زد: به فکر پس دادنش نباش. پابوس آقا که رفتی سلام مرا هم برسان. آن موقع همدیگر را نمی شناختیم. امروز اما سید جواد اسدی را به خوبی میشناسم.

فلش کارت شهدای خانطومان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سراب!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۰ ق.ظ

چگونه می شود ظاهر و باطن یکسانی داشته باشیم؟

 

طرف می گفت شبها که میروم دزدی حتما قبلش به خدا توکل میکنم و بعد از دیوار مردم بالا میروم!

دوستی داشتیم مقالاتی مینوشت که در باور مردم ایجاد تشکیک می کرد. می گفت بخدا استخاره میگیرم وقتی خوب آمد انتشارش میدهم!

یکی می گفت خدا شاهد است من هیچ وقت دزدی نکردم همیشه هم مسجد می روم و... خدا چرا برکت مالم را از من گرفت؟ راست می گفت دزدی نمی کرد اما ربا می خورد.

می گفت خانه را از پول حلال ساختم همه سه طبقه اش را. خیرات هم می کنم. مهمان آورده بود سور بدهد. توی حیاط موکت پهن کرد. خیلی ها بهشان بر خورد احساس کردند تحقیر شده اند که به داخل راهشان نداده است.

از ترکیه آدامس های محرّک و شهوت زا می آورد؛ می داد دست جوان مردم. پسرش بخشی از اموال او را در غفلتش فروخت و با دختر مردم فرار کرد برود صفا سیتی! می گفت تقصیر شما آخوندهاست وضع مملکت اینطور شده.

عشق می کرد خواستگار بیاید به بهانه ای ردش کند. پز بدهد جلوی دوست و فامیل که بیا تماشا کن چه برو بیایی هست اینجا. منم که تحویل نمی گیرم کسی را. می دانست طرف اخلاق دارد دین دارد ادب دارد پاک است حلال و حرام سرش می شود جنم دارد غیرت دارد؛ اما بخاطر قیافه ردش می کرد... این قدر که دیگر ماند و حالا منّت دارد سر خدا که هر که دنبال گناه بود کارش گرفت و من چون مومن بودم ماندم روی دست پدرم!

دین، دین ظواهر نیست. دین بعض نیست. مقداری را که شیرین تر است بگیریم و مقداری را رها کنیم و بعد همه تقصیرها را بیندازیم گردن هر کس غیر خود.

گاهی یقه خودمان را بگیریم. چقدر از سبک زندگی ما دینی بود که دلخوریم از آن چه برایمان پیش آمده. نمی شود کبر داشت، حسد داشت، رانت خورد، مال حرام را جواز داد و... بعد به مستمسک چند عمل عبادی و ظاهری، خود را مستحق لطف کامل خدا بدانیم و اگر دنیا روی پاشنه امیال ما نچرخید از خدا و پیغمبرش طلبکار شویم.

گاهی فقط به ظواهر اکتفا می کنیم و گمان می کنیم که داریم در مسیر خدا می رویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

..................

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۵۹ ق.ظ

یکی از اشتباهات شورای سیاستگزاری ائمه جمعه این است که سطح کار امام جمعه را در حد فعالیت سازمان تبلیغات می داند و با نگاه حجمی و تجسمی به کارکرد امام جمعه، عملکرد او را با معیار "گزارش کار" محک می زند.

فارغ از هزینه هایی که بابت تهیه عکس و گزارش و شانتاژ خبری فعالیت های بعضی ائمه جمعه هدر می رود، در این رویکرد جایگاه پدری و نفوذ معنوی امام جمعه به عنوان عالم انقلابی شهر و نه کارمند دستگاه تبلیغی نظام نادیده انگاشته می شود. چه بسا امام جمعه ای که با نفوذ کلام و نفس حق و اعتبار اخلاقی خود منجر به تقویت باور مردم نسبت به حاکمیت دینی شود؛ اما با خط کشی که شورای سیاستگزاری دست گرفته گویا دیگر بنا نیست امثال دستغیب و مدنی و اشرفی و قاضی گزینه مناسبی برای تصدی این جایگاه توحیدی و نه سنگر توجیه المسائل باشند.

خب حالا فرض را بر این بگذاریم که هر امام جمعه ای بیشتر مراسم و محفل و تجمع و برو بیا داشته باشد از همه موفق تر است. امام جمعه برای تأمین خواسته شورا در برگزاری چنین برنامه هایی باید از چه راهی بودجه مورد نیاز را تأمین کند؟ ستادهای نمازجمعه بودجه قابل اعتنایی برای برگزاری مراسمات خیره کننده ندارند.

امام جمعه برای تأمین نیازهای مادی دفتر و ارائه گزارش کار یا باید دستش را جلوی مسئولین دراز کند یا مقابل سرمایه دارها.

این هر دو منبع تأمین بودجه نمازجمعه، دست و پا و بعبارت دقیق تر زبان امام جمعه را در مقابل بعضی کژروی ها خواهند بست. کمتر پیش می آید کسی که نمک گیر این و آن است بتواند تکلیف نهی از منکر خود را نیز در صورت لزوم ادا کند.

این گونه است که سرمایه دارهای نوکیسه و گاه متهمین اقتصادی که در منظر عموم بدنام هستند به دفتر و دستک امام جمعه راه پیدا می کنند. کمترین ثمره این اتفاق ایجاد فاصله بین جوانان آرمانگرا وانقلابی با صفوف نمازجمعه است وقتی می بینند نه تنها صدای عدالت طلبی آنها از تریبون نمازجمعه پژواکی ندارد بلکه شائبه زد و بند بزرگان با تضییع کنندگان حقوق مردم نیز در اذهان تقویت شده است.

حالا فرض کنید این وسط چند نفر هم بخواهند نسبت به امام جمعه انتقاد و نهی از منکر کنند. شوراهای تأمین که داد و ستد خوبی با ائمه جمعه دارند در اختیاری فراقانونی می توانند برخورد فوری و چکشی با منتقدین را به اتهام اخلال در نظم یا مثلا تضعیف نظام اسلامی و تشویش اذهان عموم و... تصویب نمایند و... الفاتحه!

بعبارت دیگر ضعف سیستم سیاستگزاری و نیز اختلال در سیستم نظارتی کار را به اینجا رسانده که حتی فعل غلط بعضی مسئولین، موجّه جلوه می کند اما واکنش درست و غیرت دینی مومنین، مورد نکوهش و تعقیب قرار می گیرد. از مواردی است که جای معروف و منکر عوض شده است.

این اتفاق ناخوشایند و ناامید کننده صرفا محدود به بعضی ائمه جمعه نیست. گاه مشاهده می شود بعضی نهادها نیز برای تأمین هزینه فعالیتهای فرهنگی یا انقلابی خود نمک گیر و مدیون نوکیسه ها و متهمان فساد اقتصادی می شوند. شاید توجیه عزیزان این باشد که با هر وسیله ای در حال تقویت جبهه انقلاب هستند؛ اما فارغ از تأثیر سوءمعنوی پولهای کثیف، یأس و سرخوردگی نیروهای انقلابی از پررنگ شدن نقش عناصر زالو صفت نمی تواند به نفع انقلاب تلقی شود. چه بسا که عبدالباقی ها و عبدالله عبدی ها و شهرام جزایری ها و حسن زاده ها و... از دامن همین منش و نگرش، اوج یافته و خسارتهایی هنگفت بر گرده اعتبار نظام اسلامی تحمیل نمایند. نوکیسه ها رگ خواب بعضی خواص را خوب پیدا کرده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید روح الله خمینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۱۳ ب.ظ

با خاطراتی از امام خمینی(ره) / می‌خواهید از من رضاشاه درست کنید؟‏

 

پدرش سید مصطفی، مجتهدی مبارز بود، شهید شد و پیکرش را به نجف بردند. پسرش سید مصطفی نیز عالم بود و مبارز که به شهادت رسید و در نجف ماندگار گردید.

پدرش که شهید شد 22 بهمن بود 1281؛ خدا انقلاب او را نیز سالها بعد در 22 بهمن به ثمر نشاند 1357.

خودش اما دلش با خرداد گره خورده بود که گفت انتظار فرج از نیمه خرداد کشم. دلش پیش شهدای بی نام و نشان پانزده خرداد بود و گفت این روز را تا ابد عزای عمومی اعلام می کنم. آخرش هم نیمه خرداد پر گشود و به یاران صدیقش پیوست.

عشق می کرد بسیجی ها را می دید. دلش می خواست دست و بازوی این بچه ها را ببوسد. بالاترین دستاورد نهضت را تربیت انسان هایی در تراز بسیجی هایی می دانست که کم از صحابه رسول الله و سربازان جانبرکف اباعبدالله نداشتند.

قیامش با شهادت امام صادق سر زبانها افتاد. روزی که درِ فیضیه را بستند و از امام خواستند گوشه ای خودش را مخفی کند، در خانه اش را گشود بساط روضه به پا کرد و فریاد برآورد که می دهم گوش این نوکران اجنبی را بپیچانند. رفت فیضیه ایستاد وسط حیاط و دوباره روضه برای غربت اسلام و سربازان شهید ولی عصر سر داد که ما هر چه داریم از همین روضه هاست از سیلاب اشک هایی که کاخ ستم را ویران خواهد نمود.

با عاشورای 42 اما ستون خیمه ظلمت طاغوت را نشانه رفت که سه چهار روز بعد تبعید شد و ...

انقلابش شد عاشورایی. همین شد که گفت هر چه داریم از محرم و صفر است و می گفت ما مثل حسین وارد جنگ شدیم و مثل حسین خارج می شویم. می گفت تکلیف ما را اباعبدالله مشخص کرده است.... سر زبانها افتاد: ندای هل من ناصر حسینی لبیک یا خمینی...

یازده ماه آخر عمرش را اما سکوت کرد. بعد از نوشیدن جام زهرنامه دیگر هیچ سخنی در دیدارهای عمومی بر زبان نیاورد. می نشست روبروی مردم به نقطه ای خیره می شد. امام غصه می خورد. پیام داد و از خانواده های شهدا بابت زخم زبانها عذرخواهی و بابت اینکه از قافله شهادت جا مانده اظهار تأسف کرد. آرزویش این بود که با بسیجیانش محشور شود. زهری که امام نوشید کاری بود. سالها بعد اما درست در شب رحلتش، پته آنکه جام زهر را تعارف کرده بود، مقابل چشم مردم روی آب ریخت و هیمنه پوشالی اش شکست. سالهایی بعد فرزندانش که پیشتر شاهزاده ای بودند زندانی شدند و مدتی دیگر خودش به زیر آب رفت و یادش تا ابد با نام فرح گره خورد.

امام را ملی گراها دق دادند. بابت ساده لوحی های منتظری طلب مرگ کرد. از حجتیه ای ها خون دل خورد. داد می زد رفاه طلبی با مبارزه همخوانی ندارد. خمینی ویلا نداشت. از آخوندهای فاسد عصبانی بود. از هر چه که رنگ شیطان و منیّت داشت اعلام انزجار می کرد، به غیر خدا نه گفته بود... امام را دنیازدگان حیله گر و منفعت طلبان زیاده خواه کشتند.

روح الله اما به سیاق همه شهدایی که تربیت شده مکتب نورانی اش بودند؛ ماندگار شد و روح جاری در کالبد زمان گردید. احیای مسلک و مرامش به زودی انقلابی دیگر را در گام دوم حرکت به سوی حاکمیت خورشید، زمینه ساز تمدن جهانی مستضعفین و قیام بر ضد مستکبران داخلی و خارجی در پهنه گیتی قرار خواهد داد؛ بأذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام رضا با شما کار دارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۱۱ ب.ظ

گنبد و گلدسته حرم امام رضا (ع)

 

امام رئوف هم خنثی نیست؛ عالم نباید خنثی باشد و مؤمن نیز!

بگذارید از جای دیگری شروع کنم.

گفتند لزومی ندارد حسین علیه السلام را الگوی خودمان قرار دهیم ما می خواهیم از سایر ائمه الگو بگیریم! مداد العلماء افضل من دماءالشهداء!! اصلاً سندش کجاست اینکه گفته اند ان الحیاة عقیدةٌ و جهاد! امام رضا را ببینید با حاکم زمانه اش ساخت و جانشینش شد! رفت داخل دستگاه حکومت طاغوت و پست گرفت!

استغفرالله!

خدایا مرا ببخش.

گفتند اسلام که همه اش نباید نیزه و شمشیر و قتلگاه و محراب مسجد کوفه باشد! بگذارید زندگی مان را بکنیم. ما حامی اسلام رحمانی هستیم...! جواب این شبهات را تاریخ داده است. حرف دیگری دارم.

عیبی ندارد؛ شما زندگی تان را بکنید؛ بخورید و بیاشامید و در چنبره تغافل و غلبه غریزه بر فطرت، جام نسیان و بی عملی را به سلامتی سلسله عافیت طلبان سر بکشید و خوش باشید؛ اما یادتان نرود تمامی امامان ما که برتر از همه علما و مومنین ادیان و اعصار هستند با می ناب شهادت به سرمستی وصال با معبود رسیدند.

امام وقتی امام است دیگر فرقی میان ضربت شمشیر یا اشک و دعا یا مکتب علم یا تدبیر سیاسی اش وجود ندارد. علی باشی و حکومت کنی، حسن باشی و صلح نمایی، حسین باشی و قیام کنی، زینت عابدان باشی یا شکافنده گنجینه دانش و عالم آل محمد و...

برای دشمن؛ دشمنی وقتی می داند ذات مرام و مسلکت ظلم ناپذیری است و درس مکتب خانه وجودت، بیداری و رنگ ناپذیری در برابر طغیان ثروت و افسون شهوت و حاکمیت جور و تباهی است.

اینگونه است که امام هادی نیز که بنیانگذار شبکه نیابت و نقابت است و معدن ناتمام جامعه کبیره را مخزن صدور معارف طریقت حق قرار داده، بعد از هزار و چهارصد سال همچنان خار چشم حق ستیزان و هدف ثابت هجوم لشکر تباهی و ظلمت است. امام رئوف ما نیز تا قیام قائم آل محمد(ص) سد راه زیاده خواهی مکتب حیوانیت و غریزه پرستی خواهد بود.

مهم نیست مقابل دشمن شمشیر می کشی یا نه؛ اما مهم است که دشمن از علم و سیاست و مرام و مسلکت، از نجوای شبانه ات، از لحظه به لحظه نفس کشیدنت احساس خطر کند. رهرو اهل بیت خنثی نیست. وجودش هم سوهان روح دشمنان بشریت است. هیچ امامی با هیچ ظالمی نساخت و شرک و الحاد و نفاق را تأیید نکرد تا به شهادت رسید و یاد و نام و بارگاهش نیز بعد از قرنها هنوز روح ایستادگی در برابر مظاهر جور را در کالبد جوامع بشری می دمد. تو نیز اگر خواب رهپویان طریق ضلالت و مستکبران و منافقان را آشفته می سازی بدان مرید حقیقی ائمه هستی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در اسارت کلمه!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۸ ق.ظ

 

کلمات، زندان معانی هستند

گاهی آنچه می خواهی بگویی در آنچه که می گویی نمی گنجد

کلمات وکیل خوبی برای مفاهیم نیستند

اصلاً تفسیر، از همین جسم فرتوت و نارس کلمات است که سری میان سرها درآورده

در دادگاه ذهن دیگری محکوم می شوی

بی آنکه آن چه او دریافته

آن چیزی باشد که تو اراده کرده ای، کلمات پیام بران امینی نیستند. شانه هایشان تحمل این بار سنگین را ندارد.

بیان، ریشه در پرواز روح دارد و کلمات در انحصار حروفی خشک و بی انعطاف، زمین گیر می کند و زمینی می سازد پرنده آسمانی شعر و شعورت را

تا دلها به هم گره نخورد و چشمها خط سبز عاشقی را بین سرخی قلبها جا به جا نکنند

اسیر کلمات ناتوان و پای در بند، محکوم به نقص و ضعف و وهن خواهی ماند؛ مظلوم و بی اراده

23/1/1401

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر افسرده ای عارف نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۴۶ ق.ظ

آسمان

 

عرفان با افسردگی فرق دارد.

عارف از همه مولفه ها، عناصر و تعلقات مادی عبور کرده، با اراده و مصمم و دیگر به عقب نگاه نمی کند.

افسرده اما به جبر شکست، علقه ای را رها ساخته و گاه به یادش آه می کشد؛ هرچند این افتادگی، او را از سایر شیرینی های عالم ماده نیز دور نگاه دارد. بیم آن می رود که باز هم به جذبه ای دیگر دل سپرده و حال خوش انزوا و خلوت دل را به شلوغی بازار وابستگی برگرداند.

افسرده، عارف نیست؛ اما رشحاتی از آن را در عمق وجودش حس نموده و مستعد دل کندن از همه تعلقات و پای نهادن به وادی معرفت است؛ اگر به قدرت ادراک و اراده از این مرحله گسسته و بی ارزشی عناصر این جهانی را نه منحصر که مطلق و قابل تعمیم بداند و آه حسرت را به حسرت آه بدل ساخته و گاه به جای آه، نگاه کند به وجه الله؛ به آنچه که نادیدنی است به حقیقتی که تعلق نپذیرد و نمرده ست و نمیرد و... بی نهایت را دریابد و آزاد شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

علیمٌ بذات الصدور

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۲۴ ق.ظ

آسمان را تا به حال این‌ طور دیده اید؟ (عکس)

 

اقرأ و ربک الاکرم

بخوان بنام عشق، به نام آن که تو را سرسری نیافرید.

بخوان بنام پروردگاری که کریم کریمان است و تو را نیز صاحب کرامت دانست.

بخوان بنام آنکه دلت را زنده کرد به عشق.

بخوان غزل دلدادگی و سرور را به قیمت حزن و فراق.

بخوان برای جدایی، برای وداع بخوان به ساز عاشقی و وفا.

بخوان و بگذر از هر آن چه که تو را در بند دلت ذلیل و نشسته می خواهد؛ بگذر که  خدای تو اکرم است.

این نیز بگذرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا