اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

جمع آوری بنرهای یک هیئت در بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۸ ب.ظ


با خبر شدم به دستور فرمانداری شهرستان بابل و البته با ترغیب برخی چهره های پشت پرده، بنرهای تبلیغاتی هیئت دیوانگان حسین علیه السلام که هزینه های آن بعضاً از روزه های استیجاری مریدان اهل بیت تأمین شده بود از سطح معابر شهر جمع آوری گردید. توجیه عوامل این حرکت انقلابی! سخیف دانستن عنوان هیئت مذکور بیان شده است. به دنبال این واقعه، جمعی از تشکل های ارزشی شهرستان بابل نامه ای سرگشاده را خطاب به امام جمعه شهرستان منتشر کرده اند. پیش از خواندن نامه، توجه به چند نکته لازم به نظر می رسد:

1-    1-  واژه "دیوانه" را اگر مترادف با ناقص العقل بدانیم قطعاً واژه ای توهین آمیز است. درک این مسئله برای یک کودک خردسال نیز به سادگی ممکن می باشد. بنابراین هیچ فردی به طور طبیعی با دیوانه خواندن خود درصدد وهن به شخصیت خودش برنمی آید.

2-   2- با توضیح ذکر شده معلوم می شود باید معنای دیگری برای واژه مورد نظر متصور بود. توصیف یک انسان واله و شیدا که برای رسیدن به معشوق خود سر از پا نمی شناسد با واژه "مجنون" قرن هاست که در ادبیات عرب و عجم وجود داشته و هیچ گاه عبارتی سخیف تلقی نشده است. لابد فرمانداری بابل اطلاع دارد که "مجنون" در زبان فارسی به چه معناست! عبارت تاریخی "حب الحسین اجننی " نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. به طور مثال اگر رهگذری را در خیابان با واژه دیوانه صدا کنید قطعاً از شما خواهد رنجید؛ اما اگر همان فرد را دیوانه حسین علیه السلام بدانید هرگز از شما ناراحت نخواهد شد.

3-   3- این که گفته می شود "امام حسین علیه السلام رهرو می خواهد نه دیوانه" صد در صد سخن درستی است. به معنای دیگر این گونه نیز می توان گفت " امام حسین علیه السلام رهرو می خواهد نه عاقل"! همان گونه که عقل ممکن است معنایی سطحی و تنها در گستره معاش و روزمرگی و توجیه خطاهای نفسانی داشته باشد دیوانگی هم چنان چه ذکر شد دارای دو مفهوم کوچک و متعالی است. یاد شهید بهشتی به خیر که فرمود: ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل می کنیم.

4-   4- فرمانداری بابل در حالی با قاطعیت در پی برخورد با بنرهای یک هیئت برآمده که چندی پیش به رغم صدور حکم قضایی برای انفصال رئیس پیشین شورای اسلامی شهرستان بابل، شهامت اجرای ان را نداشت. در ایام انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر نیز، بابل یکی از پرتخلف ترین شهرهای استان در زمینه تبلیغات انتخاباتی بود که در سایه رودربایستی و ندانم کاری مسئولان سیاسی شهر رقم خورد. اخیرا نیز یک روحانی ناهی از منکر در روستای علمدار بابل مورد ضرب و شتم اوباش قرار گرفت و با سکوت همین حضرات مواجه گردید.

5-   5- شهید آوینی رحمت الله علیه در یکی از نوشته هایش به کنایه، دسته روی احتمالی روشنفکران غرب زده در روز عاشورا را با این شعار خنثی و بی محتوا به تمسخر گرفته است: مُسیو یزید، مُسیو حسین رو کشته؛ چه اشتباهی کرده، چه اشتباهی کرده...!! امیدوارم حضرات متولی امور فرهنگی شهر که احتمالاً دستی بر آتش جمع آوری بنرهای هیئت مذکور داشته اند به جای پرداختن به رسالت خطیر خود در استفاده از ظرفیت هیئت ها برای رفع معضلات فرهنگی کشور، درصدد پاستوریزه سازی هیئت ها و اشاعه روح بی مبالاتی در انها نباشند.  

حضور محترم امام جمعه محبوب و عزیز شهرستان بابل

جناب حجت الاسلام والمسلمین روحانی

با اهداء سلام و تهیات

خبر آنقدر باور ناپذیر و تکان دهنده بود که پذیرفتن رخدادی این چنین در دارالمومنین سخت و ناشدنی است.

جمع آوری بنرهای محرم تنها با دلیل حک بودن نام وزین دیوانگان حسین(ع)

سالهاست که دارالمومنین جولانگاه قانون گریزان و هتاکان به ارزشها و نمادهای مذهبی شده است و آنچه در طول این سنوات از جانب برخی از مسئولین شهرستان به چشم آمده چیزی بجز رخوت و سستی و اهمال نبوده است.

مسئولینی که هر از چندگاهی در عوض کشیدن نسخ هتاکان به یقه گیری دوستان پرداخته اند و نشان دادن پشت بازو به همراهان را به نشان دادن پنجه های قانون به مفسدین ترجیح دادند.

متاسفانه کسی هم نبوده که از حضرات سوال کند: در مقابله با پدیده شوم بد حجابی؟ برای جریان عظیم مفسدین اقتصادی که در بدنه مدیریت گذشته شهرستان رخنه کرده بودند چه تصمیم در خور شانی گرفته اید و یا اینکه برای ریشه کنی فقر و تبعیض نهادینه شده در حاشیه شهرستان به چه توفیقاتی دست یافتید؟ میشود چندین سطر از این وجیزه را به همین دست سوالات بی پاسخ  البته دردناک سیاه نمود ولی....

باید پذیرفت که تنها نقطه روشن شهر دارالمومنین ، تعداد هیئات و تشکل های مذهبی آن است. بنیانهای مرصوصی که به رغم کم لطفی همیشگی و البته ذاتی جماعت کم اندیش مدیران در سخت ترین شرایط لحظه ای از افراشتن پرچم مجلس پر فیض حضرت سیدالشهدا دست نکشیدن وتنها خدا میداند چقدر این تعدد و یکپارچگی هیات پرشور و شعور حسینی شهرستان بابل برای مسئولین آبرو خریده و کجاها آب به آسیاب گزارش کار نکرده شان ریخته است.

حالا از این باغ ، باز بری رسیده است. بار دیگر کج سلیقگی و ندانم کاری و ضعف مطالعات  مذهبی آقایان کار دست شهرستان داده است.

 باید به آن مسئولینی که حتی یک صفحه از تاریخ پرافتخار عاشورا را نخوانده  و از فیض و توفیق حضور در مجالس حسینی بی بهره بوده حق داد که لفظ ( دیوانگان حسین) را توهین آمیز و وهن آلود بداند...

باید آن مدیر باکفایت !!! که از رشادت و حماسه حضرت عابس ، یار صدیق حضرت اباعبدا...(ع) بی خبر است مراعات کرد.

باید در گوش آن مسئول وظیفه شناس !!! صدها بار خواند که عابس در روز عاشورا وارد میدان کارزار شد و پس از قتال حرامیان ، آنگاه که جسمش رنجور از زخم  و تیر و نیزه و شمشیر گشت جامه درید و در زیر باران سنگ و نیزه و تیر یزیدیان ، نعره " حب الحسین اجننی" (من مجنون و دیوانه ی حسینم) سر داد و یک تنه صدر و ذیل لشکر اعداء را به هم دوخت تا جان نازنینش از تن برون شد و عابس شد ستاره دنباله دار از کهکشان کربلا.

ستاره ای که با وجود تمام سختی ها و شداید دوران آخرالزمان هنوز روشنی بخش محفل عشاق الحسین(ع) است.

حق بدهید بر خیل عظیم عزاداران حسینی گران آید که در ایامی که جهان تشیع خود را آماده رستاخیز محرم می نماید عده ای با بهانه واهی و سخره برانگیز دست به اقدامی نابخردانه بزنند و بنرها و پلاکاردهایی که مزیین به نام وزین و مبارک دیوانگاه حسین(ع) است به نام حفظ شئون شهرستان جمع نمایند.

شئونی که بارها با جولان افراد بدحجاب ، پرونده های فساد اقتصادی و گاهاً اخلاقی مسئولین گذشته آن، حضور فعال عناصر فتنه و ... زیر سوال رفته و خدشه دار شده و تنها چیزی که از مدیران شهری در این مقولات بارز دیده شد سکوت تساهل برانگیز بود.

آن چه مسلم است خطا بودن این حرکت رضاخانی می باشد وتنها راه جبران این خطای نابخشودنی ، نصب بنرها و پلاکاردهای جمع آوری شده و همچنین معرفی فرد یا افراد خاطی و عذر خواهی مسئولین ذیربط از عزاداران حسینی(ع) می باشد.که امید است کلیه امورات فوق صورت پذیرد که در غیر اینصورت کلیه عواقب غیر قابل تصور آن متوجه و بعهده مسئولین ذیربط می باشد.

واسلام

مجمع تشکل های حزب ا... شهرستان بابل، جمعی از هیئات مذهبی شهرستان بابل ، جبهه ایمانی بنیان ، حزب ا... سایبری شهرستان بابل ، جمعی از طلاب وبیسجیان شهرستان بابل، جمعی از خانواده معظم شهدا شهرستان بابل ، جمعی از جانبازان و ایثارگران شهرستان بابل

تقدیم به:

محضرشریف و مبارک امام زمان(عج) - محضر مبارک حضرت امیرالمومنین(ع) - محضر مبارک خانم حضرت زهرا(س)

محضر مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) - محضر مبارک رهبر عزیزحضرت آیت ا.. خامنه ای(مدظله العالی)

رونوشت:

دفتر رئیس جمهور ، وزارت کشور، وزارت اطلاعات ، سازمان تبلیغات کشور، سازمان تبلیغات استان مازندران، استانداری مازندران، معاون سیاسی امنیتی استانداری مازندران، اداره اطلاعات استان مازندران، فرماندار ویژه بابل، شورای هیئات مذهبی استان مازندران ، شورای شهر شهرستان بابل، شهردار شهرستان بابل ، شورای هیئات مذهبی شهرستان بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۳۶ ب.ظ


نوشتن برای شهدا کاری لذت بخش است که هیچ گاه از انجام آن خسته نشده ام. یک بار در نشریه صبح دوکوهه و یک بار در نشریه خم توفیقی حاصلم شد تا چند شماره ای را به طور کامل، برای شهدا کار کنم و به لطف خدا و کمک دوستان علاقمند به شهدا مطالبی خوب را به انتشار برسانم.

البته هر دو نشریه مذکور بعد از چند شماره تعطیل شد. علت آن هر چه که باشد بخش عمده اش را مربوط به بی توفیقی خود در خدمت به شهدا می دانم.

به امید خدا قرار است از شماره جدید ماهنامه امتداد، مسئولیت سرویس دفاع مقدس آن را بر عهده بگیرم. جا دارد از اعتماد برادر بزرگوارم آقا رضا مصطفوی تشکر کنم.

باز هم دست نیاز به سوی دوستان وبلاگی خود دراز می کنم. می دانم خیلی از رفقا در نقاط مختلف کشور سوژه هایی ناب از شهدا سراغ دارند که جا دارد در یک رسانه سراسری منتشر گردیده و به ثبت برسد. امتداد آن قدری اعتبار و خواننده دارد که بتواند ناگفته های دفاع مقدس را به گوش علاقمندان فرهنگ ایثار و شهادت در مناطق گوناگون ایران عزیزمان برساند.

از دوستان عزیز درخواست یاری دارم و امید وارم به برکت خون شهدا بتوانیم با کمک یکدیگر ابعاد زیبای دفاع تاریخی قهرمانان گمنام کشورمان را به ثبت رسانده و به سهم خود گامی را در راستای ترویج معارف آسمانی دفاع مقدس برداریم.

به سهمی ناچیز انشاءالله با تیمنی معطر به رائحه شهادت، از خجالت دوستان درخواهیم آمد.

منتظر لبیک تان هستم. یاعلی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ


از کوچکی به من یاد دادند که زیارت مساوی با چسبیدن به ضریح نیست!

برای همین من هم هر بار که به زیارت امامان و امام زادگان مشرف می شوم تلاشی برای گرفتن ضریح و ایجاد مزاحمت برای دیگران از خود نشان نمی دهم. البته گاهی حرم ها خلوت بود و می شد به آسانی دست خود را به ضریح متبرک کرد که من هم از این امر غفلت نمی کردم.

این وسط هیچ گاه نتوانستم حرم امام هشتم را خلوت ببینم و ضریح مطهر را لمس کنم.

چند روز اخیر سفر کوتاهی به مشهد مقدس داشتم. ساعت سه صبح به مشهد رسیدم و یکراست برای عرض ادب خدمت امام رئوف رفتم. به رغم ایام پاییز مسافران زیادی در مشهد به چشم می خورد و حرم در آن ساعت نیز حسابی شلوغ بود.

فردایش جمعه بود. ظهر جمعه هر چه تلاش کردم به نمازجمعه مشهد نرسیدم. موقعی به حرم رسیدم که بین نماز جمعه و عصر بود. حیات مملو از جمعیت بود. به طرف در ورودی یکی از کفشداری ها رفتم. گویا چند نفر می خواستند از آنجا خارج شوند. نگهبان در را به آرامی باز کرد. من به سرعت خیز برداشتم و خودم را به داخل حرم انداختم. وقتی کنار ضریح رفتم فقط دو ردیف آدم آن جا ایستاده بودند. دیدم می توانم بدون ایجاد مزاحمت، دستم را به ضریح برسانم. شبکه های ضریح مطهر را که لمس کردم آن دونفر هم از مقابلم کنار رفتند و من برای نخستین بار در عمرم توانستم دو دستی ضریح را در آغوش بگیرم، صورتم را روی آن بگذارم و با امام رئوف نجوا کنم. شکر خدا یاد اغلب رفقا بودم و برایشان دعا کردم. شیرینی آن لحظات را حاضر نیستم با هیچ متاع دنیایی عوض کنم.

ترسیدم نماز عصر تمام شود و جمعیت هجوم بیاورد. در نزدیکی ضریح ایستادم و دو رکعت نماز خواندم. این اتفاق در آن مکان هم برای نخستین بار بود.

از امام رضا تشکر کردم. خواستم آرزویی کنم. دیدم طعم لذت زیارت آن روز را در عمرم نچشیده ام. دعا کردم که خدا به عظمت این امام، باز هم چینین تجربه پرحلاوتی را نصیبم کند. ما شیعیان خواسته ای جز این نداریم.

راستی یکی از رفقا قسم می خورد تنها ساعتی که می شود ضریح را به راحتی زیارت کرد حوالی هفت صبح است. چون اغلب زوار آن ساعت را برای استراحت و صرف صبحانه اختصاص می دهند.

موق بازگشت لحظه ای توقف زیر آسمان بارانی سبزوار، هوای دل انگیز بابل را در سرم انداخت. انشالله توفیق باشد برای عاشورا مسافر شهر خود خواهم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای سیزده به در آماده می شویم!!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ق.ظ

اگر کسی می خواهد بداند که چرا آمریکا را ام الفساد لقب داده اند تنها کافی است نگاهی به کودتای 28 مرداد بیندازد و به دنبال حل این معما باشد که چرا سردمداران کاخ سفید به عنصر وابسته خود یعنی مصدق نیز وفا نکردند و شاه سرسپرده تر را به او ترجیح دادند؟

برای آن که بدانیم چرا آمریکا ام الفساد خوانده می شود کافی است نیم نگاهی به حمایت آشکار این کشور از رژیم سفاک پهلوی داشته باشیم. آمریکا در جزء جزء جنایات شاه شریک بود و این حمایت بی شرمانه را با پناه دادن به شاه مفلوک و مصادره اموال ملت به جرم استقلال خواهی، استمرار بخشید. این مدعی دروغین دموکراسی و آزادی هیچ گاه به رأی مردم ایران وقعی نگذاشت. انقلاب اسلامی ایران از بدو پیروزی با ده ها مانع کوچک و بزرگ مانند کودتا، ترور، جدایی طلبی و شورش های قومیتی، خیانت و جاسوسی، تحریم های سیاسی و اقتصادی و...، جنگ تحمیلی و... مواجه شد که با اندک تأملی در ریشه های ظهور هر یک از آنها به راحتی می شود ردّپای آمریکای جهانخوار را به وضوح مشاهده کرد. سفارت آمریکا در ایران، لانه جاسوسی بود که در انقلاب دوم فروپاشید. اگر تا کنون کسی در این مدعا شکی داشت کافی است امروز نگاهی به رسانه های اروپایی بیندازد تا ببیند آنها نیز مدتی است سفارتخانه های ایالات متحده را یک جاسوسخانه می دانند؛ جاسوسخانه ای که حتی تماس های متحدین اعتماد کرده به آمریکا را نیز مورد دستبرد قرار می دهد.

خون ده ها هزار جوان بی گناه ایران اسلامی از پنجه های سیاه دولتی می چکد که با حمایت سیاسی،اطلاعاتی، تسلیحاتی و مالی از رژیم متجاوز عراق، نظام نوپای ایران اسلامی را در جنگی نابرابر فرو برد. سرانجام نیز این ایالات متحده بود که با حضور در خلیج همیشه نیلگون فارس به نبرد مستقیم با جمهوری اسلامی ایران پرداخت. رشادت دلیرمردان گمنانی چون شهیدان نادر مهدوی و بیژن گُرد آمریکا را از ستیز با عاشورائیان مکتب شهادت بازداشت. این بار شیطان بزرگ با خدعه ای ناجوانمردانه پا به عرصه گذاشت و با هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران و تجلیل از شجاعت! فرمانده ناو وینسنس این پیام را به مدافعان حریم غیرت و مردانگی رساند که در مقابله با جمهوری اسلامی، هیچ خط قرمز انسانی برای یانکی های گاوچران وجود ندارد! آیا می توان دولتی را که به یک ‍ژنرال بچه‌کش، مدال شجاعت می دهد دوست خود دانست؟! اینگونه است هر بار که سران پلید استکبار دم از روی میز بودن همه گزینه ها می زنند خاطره فراموش ناشدنی مظلومیت کودکان و زنان و مردان مسافر ایرباس، در خاطره ها زنده شده و نفرت از خباثت سران کاخ سیاه بر دلها چنگ می اندازد. حمایت بی شرمانه از جنایات رژیم غاصب صهیونیست، تروریست ندانستن منافقان از خدا بی خبر و کمک مالی مداوم به آنها، مخالفت با حقوق طبیعی ملت در دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای، ترور جوانان دانشمند  هسته ایایران اسلامی، و...نشان می دهد تهیه فهرستی از جنایات و ناجوانمردی های آمریکا نیز به کتابی مفصّل و حجیم نیاز دارد. آمریکا ذرّه ای از گرگ منشی خود دست برنداشته و ابایی ندارد که همچنان ام الفساد قرن تلقی شود. به راستی اگر آمریکا به دنبال ژست بشردوستانه است چرا حتی از تحریم دارویی ملت ایران که ممکن است منجر به بروز فجایع انسانی شود دریغ نورزیده است؟ با این وصف آیا می توان به دستکش مخملی اربابان تزویر اعتماد کرد و لبخند کریه شان را به فال نیک گرفت؟!

به راستی اگر مشکل آمریکا با ایران اسلامی، تنها بحث هسته ای است پس دلیل این همه تحریم و تخریب و تهدید و توطئه و مصادره اموال و ... در سال هایی که ایران به دنبال حق غنی سازی خود نبود، چیست؟

پرسش اساسی تر این که چند دهه حضور آمریکا در جای جای حاکمیت ایران چه دستاوردی جز وابستگی صنایع کشور به مستشاران، مهندسان و حتی کارگران خارجی برای ملت ایران داشته است؟ بنابراین از منظر ملی گرایی نیز انصاف و اعتدال حکم می کند که پیشرفت و اقتدار کشور را از مجاری دیگری غیر از تکیه بر اجانب جویا شویم.

حقیقت آن است اگر ما از حق مسلم هسته ای خود دست برداریم و در گام بعد سرمخالفت با جنایات رژیم اشغالگر قدس را نداشته باشیم، حتی اگر دم از صدور انقلاب و حمایت از آزادی خواهان جهان و مظلومان عالم نزنیم، ویا این که دیگر هوای تولید علم و ورود به باشگاه فضایی و استقلال خواهی را از سر خود برانیم، و... باز هم آمریکا دست از سر ما برنخواهد داشت. نباید فراموش کرد مردم پابرهنه کشوری که به زعم امپریالیسم، باید آفتابه تولید می کرد پرادعا ترین ابرقدرت تاریخ را سرجای خود نشانده و ابهت پوشالی او را فرو ریخته است. این ملت بیش از سه دهه است که به عالم ثابت کرد "امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند". آمریکا تا انتقام این سیلی را نگیرد دست از سر ملت ما برنخواهد داشت.

همان امامی که به ما آموخت آمریکا ام الفساد است سفارش کرد که: هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید.

وعده دیدار ما، سیزده آبان، روز "مرگ بر آمریکا".

افسران جنگ نرم استان قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هتک حرمت یک روحانی ناهی از منکر در شهرستان بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۲۸ ب.ظ


حجت الاسلام محمود کیا از فضلای بابلی حوزه علمیه قم که به شهر خود سفر کرده بود از سوی جمعی از اوباش سابقه دار روستای محل سکونت خود مورد هتک حرمت قرار گرفت.

جمعه گذشته یکی از اهالی روستای علمدار شهرستان بابل با نصب داربست و چادر در زمین کنار مسجد روستا اقدام به برگزاری مراسم مختلط عروسی نمود. نصب تجهیزات صوتی و استفاده از نوازندگان باعث ایجاد آلودگی صوتی در محل و آزار همسایگان گردید. مراسم عروسی تا غروب ادامه داشت. با آغاز اذان مغرب، بلندی سر و صدای ناشی از رقص و آواز میهمانان عروسی مانع از شنیده شدن صدای اذان گردید تا حدی که بنا بر اظهار شاهدان، به دلیل نزدیکی مکان عروسی، در سر تا سر مسجد صدایی جز موسیقی زننده شنیده نمی شد.

حجت الاسلام کیا با توجه به آشنایی با میزبان با ورود به مکان عروسی قصد تذکر به او را داشت که ناگهان با حمله چندتن از مجرمان سابقه دار محل مواجه گردید. مهاجمان که بعضی از آنها با قید وثیقه آزاد بودند همگی از مشروبات الکلی استفاده کرده و تعادل خود را از دست داده بودند. آنها با انداختن عمامه این روحانی شجاع بر زمین، با بطری آب معدنی و ... به سر و صورت ایشان کوبیده و اقدام به هتک حرمت وی نمودند.

در حال حاضر بر اساس شنیده ها سه تن از ضاربان این روحانی بسیجی در بازداشت به سر می برند. در این باره تذکر چند نکته ضروری است:

1-    1-  با توجه به واقعه هتک حرمت بیت آیت الله توکل در چند ماه گذشته، این دومین بار است که شهرستان بابل در صدر اخبار مربوط به هتک حرمت روحانیت قرار می گیرد.  لازم است دادگستری شهرستان بابل با صیانت از جایگاه دارالمومنین، اقدامات خود در خصوص دو پرونده مذکور را اطلاع رسانی کند.

2-    2-  از نیروی انتظامی شهرستان بابل انتظار می رود به عنوان شهروندان مسلمان جامعه اسلامی، حمایت حداکثری از آمران به معروف و ناهیان از منکر را وظیفه و تکلیف ذاتی خویش بدانند.

3-    3-  اگر در هر یک از کوچه های بابل هم نمازجمعه تشکیل شود باز هم از نظر راقم این سطور حجت الاسلام روحانی امام جمعه شهرستان محسوب می شود. با توجه به همسویی ایشان با دولت به اصطلاح اعتدال، انتظار پیگیری مجدانه ماجرای مذکور توسط این بزرگوار در سطح نهادهای دولتی استان، توقعی به جا محسوب می شود.

4-    4-  از مجمع طلاب شهرستان بابل در حوزه علمیه قم انتظار می رود از حالت انفعال خارج شده و نسبت به وقایع اخیر با توجه به ایام محرم و آغاز دهه امر به معروف و نهی از منکر  واکنشی قاطع نشان دهد.

5-    5-  مسئولان قضایی و امنیتی شهرستان بابل تردیدی به خود راه ندهند که طلاب بسیجی این شهر تا حصول نتیجه ای اقناع کننده پیگیری و یادآوری این واقعه را در سطح رسانه های کشور استمرار خواهند بخشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این ره که تو می روی به ترکستان است!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ


آرزو دارم یک نفر پیدا شود و بگوید مگر مصدق چه هیزم تری به آمریکا فروخته بود که نسخه اش را در کودتای 28 مرداد پیچیدند؟!

مصدق نه حامی ملت فلسطین بود، نه دم از مبارزه با استکبار می زد؛ نه دنبال احیای ارزش های معنوی بود؛ نه می خواست از جنبش های عدالتخواهانه جهان و پابرهنگان حمایت کند؛ نه منافع ایالات متحده را تهدید کرده بود؛ نه آمریکا را به عنوان قدرت مند ترین کشور جهان در مقابل چشم جهانیان مورد تحقیر قرار داد و...

به راستی چرا مصدقی که به صورت آمریکا سیلی نزده بود از آمریکا سیلی خورد؟ کدام مورخ می تواند به این پرسش تاریخی جواب روشنی بدهد؟

جالب آن که مصدق که شعار استقلال طلبی می داد به اذعان برخی وزرایش مانند امینی و... به جای اتکا بر مردم سعی داشت به قدرت آمریکا تکیه بزند. در مقطعی نیز آمریکا با حمایت ظاهری از مصدق پذیرفت که بیست میلیون دلار در سال به ایران کمک بلاعوض کند.1 با این حال چرا با رفتن دمکرات ها و جایگزینی جمهوری خواهان، آیزن هاور دستور اسقاط دولت مصدق را به نفع شاه خائن صادر کرد؟

پاسخ این سوال فقط یک جمله است: شاه برای آمریکایی ها سرسپرده تر از مصدق بود. آن چه تاریخ ثابت کرده است این است که کاخ سفید از برقراری رابطه با کشورهای دیگر هدفی جز تأمین منافع و گسترش قدرت نفوذ خود حتی به قیمت چپاول و ناجوانمردی ندارد.

حالا وضعیت جمهوری اسلامی را تصور کنید که سال های سال و در دفعات متعدد به صورت پلید آمریکا سیلی زده است. به نظر شما اگر آمریکا موقعیتی پیدا کند با نظام اسلامی ایران چه معامله ای خواهد کرد؟!

1-      خاطرات علی امینی، صفحه 60، انتشارات حوزه هنری ( این خاطرات سال ها پیش در کیهان لندن نیز منتشر شده است.)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خاکی که می تپید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۲۳ ق.ظ

باور کنید اگر قرار باشد همین حالا بخواهم از کرامات و معجزات شهدا چیزی بگویم فی البداهه می توانم فهرستی بلندبالا از عنایات بی مثال سربداران وادی دلدادگی را برایتان ردیف کنم.

کسی نمی تواند منکر جایگاه معنوی و تأثیرگذار شهدا بشود. البته این ویژگی برجسته، ممکن است باعث بروز آسیب هایی بشود که باید مراقب آن بود. احتمال دارد عده ای از روی سادگی، یا از سر لطف به شهدا! و یا برای مطرح کردن خود دنبال نسبت دادن برخی اتفاقات به لطف و کرامت شهدا باشند. به این آسیب می گویند: خطر افتادن در دام خرافات.

به طور مثال مسجد یادمان شهدای هویزه به گونه ای طراحی شده است که اگر پای یک ستون بایستید، دهانتان را به آن بچسبانید و آهسته صحبت کنید یک نفر دیگر می تواند گوشش را به ستون رو به روی آن بچسباند و صدای شما را به خوبی بشنود. برادر مداح و رزمنده ای داریم به نام حاج رضا دادپور که انسان شوخ طبعی است. یادم است یک بار ایشان همراهان خود را سرکار گذاشته بود و گفته بود که می خواهد معجزه ای از شهدا را به آنها نشان بدهد! همراهان وی که از این اتفاق در مسجد هویزه حسابی تعجب کرده بودند دوست داشتند توضیح بیشتری در این باره بشنوند. حاج رضا بعد از کمی این دست و آن دست کردن، شوخی خودش را برملا می کرد و البته ملت را هم به خنده وا داشت و همه به فکر فرو برد.

حالا می خواهم خاطره ای را در این خصوص برایتان تعریف کنم که شاید برایتان جالب باشد. روزی همراه یکی از کاروان ها وارد معراج شهدای اهواز شدم. خانم میان سالی که جزو کاروان ما نبود به سرعت خود را به من رساند و بعد از یک سلام کوتاه پرسید: می بخشید حاج آقا! برداشتن خاک چه حکمی دارد؟!

من که عجله داشتم و باید زودتر به همراه دوستان کاروان زیارتی خود از آن مکان دیدار کرده و به سمت اندیمشک راه می افتادم لحظه ای مکث کردم تا همه جوانب سوالش را در نظر بگیرم. به زعم خودم این خانم قصد داشت با مشتی خاک که از خیابان برداشته، تیمم کند که دچار وسواس شده بود. گفتم: یک مشت خاک ارزش مادی خاصی ندارد. البته اگر از خاک دارای ملکیت برداشته شود مثلاً از خاکی که فردی پول داده و برای ساختمان سازی خریداری کرده، بهتر است از باب احتیاط، رضایت مالک آن جلب بشود...

خواستم مسئله را بیشتر توضیح بدهم که آن خانم میان سال، مضمون سوالش را تغیر داد: منظورم خاکی است که زیر کفن شهید گمنام است...

گفتم: خوب این که از باب تبرک خوب است...

گفت: حکمش چیست؟!

تعجب کردم. گفتم: همین که گفتم حکمش بود...

احساس کردم می خواهد حرف دیگری بزند. حدسم درست بود. او منظور دیگری داشت. گفت: مقداری از خاک زیر کفن شهید را توی مشتم گرفتم، ناگهان دیدم چیزی توی دستم تکان تکان می خورد... این حکمش چیست؟!

دو ریالی ام افتاد. فهمیدم منظورش اصلاً حکم شرعی نبوده و دنبال تعبیری عرفانی از ادعایش است. او انتظار داشت از من حرفی معنوی بشنود و کمی خوش به حال شود که لابد مورد عنایت شهدا قرار گرفته و...

خواستم بگویم من اهل تأویل و تفسیر عرفانی نیستم و بهتر است از این ادعاها دست بردارد؛ اما ترجیح دادم با زبان خودم به او بفهمانم که دنبال دکان و دستگاه نباشد.

خیلی جدی و با ژستی متأثر از او خواستم تا بیشتر توضیح بدهد. آن بنده خدا هم که از حال دگرگون! من ذوق کرده بود، این طور توضیح داد: حاج آقا نمی دانید چه اتفاقی افتاد! خواستم یک مشت خاک زیر کفن را تبرکی بردارم. ناگهان دیدم چیزی توی دستم تکان می خورد. انگار نبض یک انسان را به دست گرفته بودم. یا این که قلبی داشت توی دستم می تپید. تمام تنم مور مور شد. حال خوشی داشتم. حسی به من می گفت...

نگذاشتم حرفش تمام شود. با همان حالت جدی پرسیدم: یعنی واقعاً خاک توی دستتان تکان می خورد؟

گفت: بله حاج آقا! انگار چیزی توی دستم بالا و پایین می رفت!

فرصت را از دست ندادم. تندی گفتم: آهان، فهمیدم.

آن بنده خدا با تمام اجزای وجودش به دهان من خیره مانده بود تا تعبیر عرفانی ام از این اتفاق عجیب را روی هوا ببلعد!

معطل نکردم. گفتم: لا به لای آن خاک یک دانه سوسک بود که توی مشتتان گرفتار شد و داشت تقلا می کرد تا خودش را نجات بدهد...!

مانده بود که چه بگوید. انتظار چنین تعبیری را نداشت. با نگاهی عاقل اندر سفیه، سر تا پایم را ورانداز کرد. احساس کردم دارد خشمش را کنترل می کند. هنوز هم که یاد آن روز می افتم تعجب می کنم که چطور توانستم از دستش جان سالم به در ببرم. به گمانم احترام عمامه سیاهم را نگه داشت که کار دستم نداد. راهش را کشید و در کمتر از یک لحظه در لا به لای خیل زوّار بی ادعای شهدا ناپدید شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دست مریزاد به افسران جنگ نرم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

سروقامت بسیجی، افسر ممتاز جنگ نرم، برادر ناصر آراسته؛ سلام علیکم

سخنان مستدل، محترمانه و صریح شما در دیدار اخیر با رئیس جمهور محترم در تاریخ 22/7/1392 در دانشگاه تهران، در فصلی که هجمه وادادگان عرصه های سیاست و فرهنگ و اجتماع برای به انزوا کشاندن فدائیان اسلام ناب شدت یافته است موجب عزت و نشاط سربازان راستین ولایت گردید.

تأکید شما بر مقوله "استقامت" بر مبنای وعده‌های خدشه‌ناپذیر خالق بی‌همتا نیز در این راستا قابل تقدیر است.

صداقت، شهامت و بصیرت ستودنی شما بی تردید، مصداقی روشن از عمل به تکلیف بر زمین مانده "ترویج معروف" است که در صورت توسعه این فرهنگ سازنده، انقلاب و نظام اسلامی، گام‌هایی استوار را برای نیل به قله‌های بلند رستگاری طی خواهد کرد و به الگویی تمدن ساز برای همه جوامع بشری تبدیل خواهد شد.

برادران شما در حوزه علمیه قم، در آستانه ماه پیروزی خون بر شمشیر و ایام بزرگداشت سالار شهیدانِ طریق هدایت و بزرگ‌داعیّ عرصه عمل به معروف ، با اهدای این لوح، برآنند تا گامی کوچک در سپاس از سخنان روشنگرانه حضرتعالی که تفسیری از آیه شریفه  "ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه" بود، بردارند.

سلام برادران خود را به همرزمان خط مقدمی انقلاب در دانشگاه تهران برسانید.

والسلام علی عبادالله الصالحین

جمعی از طلاب حوزه علمیه قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام با مرگ بر شاه مخالف نبود!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۰ ب.ظ

آقاجان! والله بالله امام با شاه مخالف بود. او خودش گفت با شعار مرگ بر شاه، شاه دیوانه را دیوانه تر کنید.

اسناد و مدارکش موجود است. سال 42 وقتی خیلی ها از ترس وحشی گری عمال شاه در لاک سکوت فرو رفتند این امام بود که فریاد زد: امروز شاه دوستی یعنی غارتگری.

امام بود که گفت: من مشت توی دهان این دولت می زنم.

شما چرا حرف هر کس و ناکسی را باور می کنید؟ یک آدم دم کلفتی بلند شده است و از قول مرحوم پدرش ادعا کرده امام طرفدار شاه بوده! شما که خمینی را می شناسید، از صلابت و مردانگی اش خبر دارید، شما که می دانید امام در راه خدا با کسی مسامحه نمی کرد، شما دیگر چرا مجال این طور صحبت ها را به این آقازاده سابق می دهید؟

طرف راست راست برود و مصاحبه کند که پدرم یار غار امام بوده و از او شنیده که شاه آدم خوبی است! نباید مرگ بر شاه گفت! تنها شاه شیعه جهان را نباید بر زمین زد. به جای شعار مرگ بر شاه بگوئید نان، کار، مسکن! بگوئید تا کفاف نباشد عفاف به وجود نخواهد آمد! بگوئید مانور تجمل بر مومنین ضروری است ....؟!!

آن وقت کسی هم صدایش درنیاید؟ خیلی هم اوضاع بد شد بعد از دوهفته بگویند مصاحبه جعلی بوده؟! یا سایت بی اجازه از این حقیقت پرده برداشته؟!!

( این مطلب را برای چهل سال بعد نوشتم. اگر عمری نبود وراث من لطفاً نسبت به بازنشر این نوشتار اقدام کنند!)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حکم جلودار است بر هامون بتازید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ


این روزها احساس می کنم درست در وسط میدان جنگ ایستاده ام. نه این که فقط احساس کنم، نه. واقعاً اعتقاد دارم نبرد دو تفکر مقاومت و سازش، ساده زیستی و زرپرستی، مردانگی و وادادگی به نقطه ای حساس و سرنوشت ساز رسیده است.

الان زمانی است که به اصطلاح اهل دعوا، اگر نزنیم، خورده ایم!

آن بابایی که چهره پنهان نفوذ آمریکا در ایران بود مدتی است که نقاب را از چهره اش برداشته و شمشیر را از رو بسته است.

مهره های این فرد هم یکی و دوتا نیستند.

سعی دارم سربسته صحبت کنم تا اخطاری که این روزها گرفته ام دوباره تکرار نشود!

اواخر دبیرستان و اوایل طلبگی، خاطرات شفاهی انقلاب را با دقت می خواندم. برای خودم به نتیجه ای رسیده بودم که بیانش آن زمان به راحتی ممکن نبود. معتقد بوده و هستم این که می گویند روحانیت، انقلاب کرد حرف نادرستی است. صحیحش آن است که بگوییم امام و جمعی از شاگردانش پای انقلاب ایستادند. این روزها دیگر برای گفتن این حرف ها رودربایستی ندارم. یعنی معتقدم کار خراب تر از آن است که فکرش را بکنیم.

یک سال از طلبگی ام می گذشت که در خفا به بعضی از رفقای صمیمی می گفتم: لازم است هر بسیجی یکسال را در حوزه بگذراند. رفقا علت این عقیده را می پرسیدند. جواب می دادم: برای این که بفهمند که اگر می خواهند پای اسلام و انقلاب بایستند دیگر روی کسی حساب نکنند! (البته این حرف، عمومیت ندارد)

این روزها وقتی برخی ائمه جمعه و اساتید دروس خارج را می بینم که یک شبه پذیرفته اند زمان بدر و خیبر و عاشورا به اتمام رسیده است و کم مانده است بگویند باید به غرب، سواری هم بدهیم تا اندکی از تحریم ها کم شود، وقتی نان به نرخ روز خواری این افراد را می بینم، عقیده ام را فریاد می کنم که: نمی شود انقلاب را دست هر کسی سپرد. امروز روز شهادت مسلم است. این حرف ها را امروز نزنم کی بزنم؟ شما بهتر از من می دانید کسانی که مسلم را (بخوانید حسین را) تنها گذاشتند بعضاً عالم و فقیه و متشرع و وجیه زمان خود بودند.

بچه ها باور کنید ما در وسط میدان جنگ ایستاده ایم. عده ای از صاحب منصبان پست پرست، حقیقتاً آقایی غیر از آقای ما دارند که اگر دیر بجنبیم ممکن است همت آنان در تبعیت از آقایشان کار را به آن جا برساند که تحت لوای اسلام شیخوخیت و مصلحت، از جمهوری اسلامیمان تنها پرچمی باقی بماند و رنگ و لعابی.

راستی حواستان بود نوچه آن بابا در دانشگاه تهران وقتی گفت که به مقاومت اعتقاد دارد اما کلید حل مشکلات در برقراری رابطه با دنیاست، ویا این که گفت تولید علم خوب است پس نباید برخی اساتید دانشگاه را اخراج کرد و...  در حقیقت داشت پاسخ چه کسی را می داد؟

ای کاش همه جنگ ها دارای خاکریز بود. دشمن اگر مرد باشد برای خودش نعمتی است!

تجربه تاریخی صدر اسلام ثابت کرده نبرد با اهل تزویر بسیار سخت تر از جنگ با یزید است ؛ آنگونه که ممکن است تصور شود جنگ حق و باطل تنها ستیز بر سر قدرت است.

 از کید مکاران روزگار باید به خدا پناه برد.

این روزها ما در وسط میدان جنگ ایستاده ایم. فعلاً با سلاح برّنده زبان و قلم به اذن الله تعالی به ستیز با منافقان و وادادگان جبهه ذلت خواهیم پرداخت. جنگ سختی است اما انشاءلله پیروزی از آنِ صابران است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیام دختر آملی به رئیس جمهور آمریکا!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ق.ظ

روزه خون خواهیم گرفت !

 

سیده طاهره هاشمی در یکم خردادماه سال 1346 در شهرستان آمل و در روستای شهید آباد ( شهربانو محله ) دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای متدیّن، مذهبی و طرفدار انقلاب و تحت تربیت پدر و مادری بزرگوار که هر دو از سادات منطقه‌ی هزار جریب ساری بودند، رشد و پرورش یافت. از کودکی با قرآن، نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی شیعی انس و الفت پیدا کرد و به دلیل جوّ فرهنگی و مذهبی خانواده روح تشنه‌اش با عمیق‌ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد. 
او دختری مهربان، دلسوز و دانش‌آموزی نمونه و موفق و درس‌خوان بود. هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می‌آورد. در کارهای هنری چون خطاطی، طراحی، گلدوزی، نگارش مقاله، تهیه‌ی روزنامه دیواری و نیز اداره‌ی برنامه‌های فرهنگی مدرسه بسیار موفق بود و بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و حرکت‌های سیاسی مدرسه بر عهده‌ی او بود. در برخورد با دانش‌آموزانی که تحت تأثیر تبلیغات گروهک‌های منحرف قرار گرفته بودند، بسیار مهربان، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، آن‌ها را به خود جذب می‌کرد. 
و سرانجام در غروب روز ششم بهمن‌ماه سال 1360 در حالی که چهارده بهار بیشتر از عمر کوتاهش نمی‌گذشت، در حالی به کمک نیروهای مدافع شهر شتافته بود ، در درگیری خونین گروهک‌های معاند انقلاب با نیروهای بسیجی و مردمی، با اصابت دو گلوله به فیض شهادت نایل آمد.

این سیده بزرگوار با این که موقع شهادت چهارده سال بیشتر نداشت اما با توجه به نبوغ و ذوق سرشار خود آثاری قلمی و تجسمی به یادگار گذاشته است . در زیر ، انشایی را از این خواهر شهیده می خوانیم که به پیشنهاد معلم باید خطاب به یک دوست نوشته می شد . انشای شهیده سیده طاهره هاشمی در طرحی ابتکاری در قالب نامه ای به یک دوست امدادگر و رزمنده فرضی نگاشته شده است . او در این نامه پیامی را نیز خطاب به رئیس جمهور وقت ایالات متحده گوشزد نموده است :

به نام خدا

نامه ای می نویسم برای تو دوست در جنگم ، ای دوست جان بر کفم ، ای دوست شریفم . نامه ای که شاید از آن کوه مشکلات که بر سرت فرود آمده است بکاهد . هر چند که این نامه برایت سودی ندارد . برای تویی که در سنگر به مداوای مجروحان جنگ اعم از ایرانی و یا غیر ایرانی می پردازی . من این نامه را در حقیقت برای دوستانم می بایست می نوشتم اما روزگار را چه دیدی باید نوشت برای تو که حتی یک لحظه شاید نتوانی به این نامه نظری بیفکنی ، چون مجروحان در جلویت صف کشیده و رگبار مسلسل و توپ و نارنجک بر بالای سرت در پروازند .

ای کاش می توانستم با تو به جبهه آیم و مسلسل ها را در آغوش گیرم ، اما می دانم که چه خواهی گفت ، بله من سنگر دیگری دارم و سنگرم را همچون تو حفظ خواهم کرد ، همچون تو که که با وسایل اولیه بسیار کم و غذای اندک در خط مقدم جبهه ای . شاید بر من عیب بگیری که چرا به آگاهی دوستان و همشهریانم نمی پردازم . می دانم اما آگاهی دادن به کدامین مردم ؟ به مردم جان بر کف شهرم ! نه می دانم که نمی گویی ! زیرا باید به اشخاصی آگاهی داد که چشم ها و را بسته و گوش ها را پنبه نموده و به شعار دادن در سر چهار راه ها مشغولند . شعار مرگ بر آمریکایی که معنی آن سازش با آمریکاست ! می گویند که باید در این جنگ ، حق با باطل سازش کند . باید میانجیگری را پذیرفت و ملتی را که بیست سال زیر ستم بعثیان بود تنها گذاشت . آنها با شایعه سازی می خواهند مردم را گول بزنند ، اما قرآن دستور داد برای شایعه سازان قتل و اسیری و لعنت است . می دانم که تو تنها برای ملت ایران نمی جنگی بلکه برای ملت عراق هم می جنگی و ملت جان بر کف و شهید داده ما و عراق پشتیبان تو هستند . اگر تو شهید بشوی صدها نفر بعد از تو می آیند و سنگرت را حفظ خواهند کرد . ملتی که برای هر قطعه از این میهن خون ها فدا کرد ، دیگر سازش با نوکران آمریکا و شوروی این دشمنان اسلام را جایز نمی داند . می دانم که تو تا آخرین قططره خون خواهی جنگید ، زیرا تو فرزند خلف کسانی هستی که در جهان همیشه بر ضد ستم می شوریدند و تو هم مانند آنها پیروز خواهی شد زیرا اماممان ، این بت شکن عصر گفت : آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و در جای دیگر گفت : ما مرد جنگیم آقای کارتر نباید ما را از جنگ بترساند . البته به یاری خداوند ، زیرا این خداوند بود که آمریکا را در حمله نظامی به ایران در طبس نابود کرد . شن های بیابان این مأموران الهی چون ابابیل بر سرش ریخت و تمام آن تجهیزات را نابود کرد و این بار هم کید شیطان بر هم ریخت چون خداوند در قرآن فرمود " ان کید الشیطان کان ضعیفا " بلی حیله شیطان ضعیف است زیرا در این زمان هم به یاری خدا و هوشیاری ملت و بیداری ارتش و جان بر کفان سپاه و بسیج مانع رسیدن آمریکا به هدف شومش گردید . من به تو خواهرم و برادرم که در سنگرید ، پیام می دهم که خواهم آمد و انتقام خون های نا به حق ریخته را خواهم گرفت . نگرانی من و تو ای خواهرم اینست که مبادا سازشی صورت گیرد و خون های شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم ، که ندای امام همان ندای اسلام است . اما می دانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت ، زیرا تمام ارگان های مملکتی در دست ملت و نمایندگان ملت است و من و تو ای دوستم با هم به جنگ اسرائیل که فلسطین را اشغال کرده است می رویم و از آن جا به سادات ها و شاه حسن ها و حسین ها و ملک خالدها خواهیم گفت که به سراغتان خواهیم آمد و دوباره فلسفه شهادت را زنده خواهیم کرد و صف های طولانی برای شهادت تشکیل خواهیم داد و روزه خون خواهیم گرفت . 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مشکلی به نام هیئت!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۱ ب.ظ


 

می دانم انتخاب این عنوان برای مقاله، ممکن است باعث بدبینی برخی مخاطبان نسبت به مقصود نگارنده بشود. از این دست خوانندگان عزیز خواهش می کنم با حوصله به کلمات صریح راقم این سطور دقت کنند.

"هیئت"، یک ظرفیت دینی و فرهنگی برای ارتقای سطح معنوی جامعه و پالایش فضای حاکم بر کشوری است که می خواهد پله های تمدنی بزرگ را یک به یک درنوردیده و خود را به اوج حیات نورانی مورد نظر مکتب وحی نزدیک سازد.

کسی نمی تواند نقش هیئت های مذهبی در پرکردن خلأ فرهنگی سال‌های بعد از قبول زهرنامه 598 را انکار کند. خاستگاه هیئت، عمق عشق و ارادت مؤمنینی است که طریقت رستگاری را در شریعت ناب محمدی و علوی و فاطمی جستجو می کنند.

هیئت ها نشان دادند عناصری مانند دغدغه، اراده و شناخت آن قدر حائز اهمیت است که به راحتی می تواند بر نگرش های کارمندی متولیان امور فرهنگی پیشی گرفته و شاهکارهایی سترگ را در ایجاد تحول معنوی جامعه رقم بزند.

با این حال نمی توان خروجی های دست و ذهن بشر را مصون از اشتباه دانست. در هر صنف و گروه و محصولی می توان ردّپایی از آسیب ها را در نظر گرفت که البته توجه به آن آسیب ها به منظور رفع نقاط ضعف و کسب تجربه برای گام‌های بعد بسیار ضروری به نظر می رسد. هیئت هم از این مقوله مستثنا نیست.

اگر نخواهم با کلمات، بازی کرده و در لفافه سخن بگویم باید منظورم را اینطور توضیح بدهم:

سال‌ها پیش، پدر و مادرهایی را می دیدم که سؤالشان از مشاوران دینی این بود که چه کنیم تا فرزندانمان هیئتی بشوند. آنها مطمئن بودند یک جوان هیئتی می تواند نمونه ای از یک انسان تربیت شده نظام دینی قرآن و اهل بیت باشد.

اکنون بعضی از خانواده ها به مشاوران دینی خود می گویند از این که فرزندانمان هیئتی شده اند بسیار نگرانیم!

بی رودربایستی باید گفت بعضی هیئت ها – دقت کنید گفتم بعضی! – نتوانسته اند آن طور که باید و شاید در مسیر تربیتی مدّنظر اسلام گام بردارند. طبیعی است پدر و مادری که می بیند جوانش در پوشش هیئت از درس و مدرسه دور شده، به قلیان روی آورده، غیبت و دروغ برایش عادی شده، نماز صبحش را از دست داده و... حق دارد برای سرنوشت او دچار نگرانی بشود.

یادتان هست اوایل انقلاب این جمله حضرت امام بسیار تکرار می شد: ایران را سراسر مدرسه کنیم.

بعضی ها واقعاً گمان می کردند که هی باید راه برویم و آجر دست بگیریم و مدرسه بسازیم! مدرسه یک عنوان عام است که به هر مجموعه آموزشی قابل انطباق است. برای همین است که می بینید طلبه ها به حوزه علمیه شان می گویند مدرسه.

امام می گفت صدا و سیما هم باید دانشگاه بشود. سینما هم و... تفکر اجتماعی امام مبتنی بر رشد و پویایی و تکامل فکری بود. با این وصف، هیئت هم باید یک مدرسه باشد.

برای ریشه یابی بروز آسیب ها در برخی هیئت های مذهبی می توان مؤلفه های گوناگونی را در نظر گرفت. بی تردید یکی از بزرگترین عناصر مؤثر در رویکرد موفق یا فاقد توفیق هیئت ها کسانی هستند که قرار است به عنوان "بزرگ هیئت"، خط و ربط های فرهنگی مجموعه تحت مدیریت خود را ترسیم نمایند.

یکی دیگر از عناصر تأثیرگذار در این فرآیند، روحانیون بزرگواری هستند که تریبون هدایت و رشد بخشی از شریف ترین جوانان جامعه را برعهده گرفته اند. به این نکات توجه کنید:

-       بعضی هیئت ها اصلاً از سخنران استفاده نمی کنند.

-       بعضی هیئت ها از سخنرانان غیر حوزوی بهره می گیرند.

-       بعضی هیئت ها برادران عزیز طلبه ای را دعوت می کنند که یا بیان جذّاب نداشته و یا عمقی در محتوای مباحثشان به چشم نمی خورد.

-       بعضی روحانیون محترم سخنران در هیئت ها دارای جاذبه بیان بوده و از سطح علمی بالایی نیز برخوردارند؛ اما به دلیل ناآشنایی با ضروریات روز و روحیات مخاطب، حوزه تأثیرگذاری گسترده ای ندارند.

-       به نکات فوق، بزرگواران مبلّغی را نیز اضافه کنید که فرصت نشستن در کنار مخاطب جوان خود و برقراری ارتباط با او را ندارند.

خیالتان راحت شد که من همه کاسه کوزه ها را برسر مدیران و برنامه ریزان هیئت ها نشکستم؟! به عنوان یک طلبه برخاسته از دامن هیئت، شهامت نقد به هم صنفی های خود را دارا بوده و ظهور برخی آسیب ها در تعدادی از هیئت ها را صرفاً در ساحت مسئولان هیئت ها منحصر نمی دانم. اکنون جای این پرسش باقی است که آیا نمی شود با توجه به ظرفیت سازنده و عظیم هیئت، طوری برنامه ریزی کرد که لااقل در پاره ای از اوقات بتوان از روحانیون آگاه و خودساخته و فرهیخته برای رشد و بالندگی مخاطبان جوان هیئت ها بهره گرفت؟

گاهی به مدیران رسانه ملی این انتقاد را وارد می دانیم که چرا برنامه ریزان آن درست مقارن با ایام خاص مانند ماه مبارک رمضان یادشان می افتد که باید سریالی مناسبتی تولید کنند و بعد هم به بهانه کمبود وقت، ضعف های متعدد محصولات خود را توجیه می نمایند؟

این ایراد ممکن است به خود ما هم وارد باشد. راستی حواسمان هست چند روز دیگر تا ماه محرم فاصله داریم؟ مسئولان محترم هیئت ها می توانند با اغتنام از فرصت پیش رو، از هم اکنون با مشورت روحانیون و خبرگان عرصه تبلیغ، به دنبال دعوت از سخنرانان فرهیخته، اهل شناخت و تأثیرگذار باشند. حیف است با برخی ساده انگاری ها و بی تفاوتی ها، فرصت طلایی حضور جوانان در هیئت ها را غنیمت نشماریم و نتوانیم کارنامه ای درخشان برای بالندگی جوانان جذب شده به هیئت ارائه دهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما می گوییم آمریکا شما بخوانید صهیونیسم!!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۳۰ ب.ظ

به گزارش جهان به نقل از دیدبان، نادر طالب زاده در این باره گفت: واقعیت این است که من هیچ علتی در ورای این تعطیلی ندیدم و متاسفانه توضیحی به ما داده نشده که چرا جلوی این امر گرفته شده است؛ اینکه فعالان سیاسی ضدصهیونیست و نخبگان می‌آیند تهران اشکالش چیست؛ ما نفهمیدیم. این درست نیست وقتی می‌توانید چهره‌هایی چون فیلیپ جراردی، مایکل جونز و سناتور گراول را بیاورید، آنها را نیاورید و اینها کسانی بودند که هنگامی که برگشتند در رسانه‌ها تاثیر گذار بودند و مثلاً سناتور گراول در مجله فارین پالیسی مطلبی منتشر کرد و متاسفانه دوستان اولین کاری که کردند تعطیل کردن این جشنواره بود. آنچه که مسلم است این است که توقف جشنواره افق نو حرکت بسیار اشتباهی است و حقی است که به گردن جمهوری اسلامی می‌ماند که شما نخبگانی ضدصهیونیستی و ضدسیاست‌های خارجی آمریکا را می‌توانستید دعوت بکنید و از آنها استفاده بکنید و نکردید.

گفتنی است هماهنگی های لازم با مهمانان خارجی این برنامه از اردیبهشت ماه امسال صورت گرفته بود و این لغو یکباره به حیثیت جمهوری اسلامی در نزد نخبگان بین المللی لطمه جدی وارد آورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا


رئیس جمهور ایران در اقدامی مشکوک، خواستار پیوستن اسرائیل به معاهده منع سلاح های کشتار جمعی شد! روحانی بدون اشاره به جعلی بودن رژیم غاصب صهیونیسم با طرح این درخواست، تلویحاً اسرائیل را به عنوان یک کشور رسمی و قانونی پذیرفت.

وزیر خارجه جمهوری اسلامی تأکید دارد ولو به قیمت تحریف سخنان رهبر انقلاب اسلامی، هولوکاست را یک واقعیت تاریخی دانسته و به تنها دستاویز تأسیس یک رژیم غاصب و جعلی، مشروعیت ببخشد.

امسال در کمال تعجب و ناباوری، دولت جمهوری اسلامی همایش جهانی و تأثیر گذار "افق نو" که با حضور ده ها شخصیت علمی و فرهنگی ضدصهیونیست دنیا در تهران برگزار می شد را به تعطیلی کشاند.

رئیس جمهور ایران چند روز پیش در مصاحبه با خبرنگاران در خصوص سفر پرحاشیه خود به نیویورک اعلام کرد گفتگوی تلفنی با اوباما یک گام کوچک بود و خبرنگاران باید منتظر گام های بزرگ دیگری باشند که به زودی برداشته خواهد شد!

اوباما تأکید دارد تعاملش با ایران به گونه ای خواهد بود که آب در دل صهیونیست ها تکان نخورد. رهبر فرزانه انقلاب نیز در سخنان اخیر خود یک بار دیگر تأکید فرمودند که لابی صهیونیست در عمیق ترین لایه های کاخ سفید و کنگره ایالات متحده نفوذ کرده و منافع و سرنوشت این دو کشور جنایت پیشه را به هم گره زده است.

روحانی بهتر از هر کسی می داند پیوند استراتژیک آمریکا و اسرائیل ناگسستنی است. او از نفوذ صهیونیست ها در سیاست های کاخ سفید به خوبی آگاه است. کابینه او با علم به این حقیقت، تلاش دارد با نرمش در مقابل غاصبین فلسطین ( متحد آمریکا )، دل سیاه و خبیث سلاطین کاخ سفید را به رحم آورده تا با دریافت اعانه ای، بتواند وعده دردسرساز رفع صد روزه مشکلات اقتصادی مردم را جامه عمل بپوشاند.

تماس تلفنی بین نخست وزیر اسرائیل و رئیس جمهور ایران اسلامی هیچ گاه برقرار نخواهد شد؛ اما خودباختگی در مقابل قدرت پوشالی ایالات متحده ممکن است مدعیان هنر دیپلماسی را به سازشی نانوشته و غیررسمی با بزرگترین متحد کاخ سفید و خون آشام ترین دشمن قسم خورده اسلام وادار نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر آه تو از جنس نیاز است!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ

شهید علیرضا ویزشفرد

84610581551735374255.jpg


تولد: شیراز 30/1/1366

شهادت: انفجار بمب توسط عامل انتحاری- مسجد جامع زاهدان- 24/4/1387

مزار: گلستان شهدای اصفهان

 

=شاید علیرضا خیلی دیر به دنیا آمده باشد. در زمانی که دیگر عطر خوش جبهه ها به مشام نمی رسد. اما این جوانِ دیار خرازی و کاظمی خیلی زود، زودتر از خیلی ها راهش را پیدا کرد؛ راه دیدار با خالقش را. وبلاگش را که سری بزنی، چند ساعت قبل از شهادتش؛ در حال و هوای عاشقی سفر روحانی اش به مکه و در نجوای با آفریدگار خود، می نویسد

...لبیک یا الله.

تو در جان منی من غم ندارم/ تو ایمان منی من کم ندارم

اگر درمان تویی دردم فزون باد/ وگر عشقی تو سهم من جنون باد

تویی تنها تویی تو علت من  / تو بخشاینده بی منت من 

دوووووووووووسسسسسسسسست دارم خداااااااااااااااا

 

 =تصویرش را که ببینی در اولین نگاه فکر می کنی از آن بالانشین های بیگانه با دین و دیانت است. جوانی از  نسل سوم انقلاب که شاید دنبال خیلی چیزها باشد، الا آرمان های جوانان نسل اول انقلاب. اما این شهید را باید از دریچه نگاه دوستانش دید. از آنها باید پرسید تا فهمید چگونه سعادت روزی خوردن بر سر خوان کرامت خداوند متعال را از آن خود کرده. چه کسی باور می کند نماز شب های علیرضا در محوطه بیرونی خوابگاه دانشجویی را؟ آن زمان که دور از چشم های خواب آلود دنیازدگان، قلب پاکش را با نور معرفت خداوند صیقل می داد. یا وقتی که همه، سلام آخر نماز خود را داده اند و او هنوز پیشانی بر تربت پاک کربلا نهاده و با خدای خود نجوا می کرد.

 

=این روزهای آخر کتاب "حیات پس از مرگ" را می خواند. انگار داشت خودش را آماده می کرد، برای زندگی آن دنیایش؛ برای جاودانگی ابدی. زهی سعادت، راهی را که پیران هزار ساله در پیچ و خم کوچه هایش ماندند با بیست بهار دنیایی طی کرد. چه خوش فرجامی، شهادت. حالا سرتاسر کتاب را که نگاه می کنی می بینی احادیثی را علامت گذاشته که درباره شهادت است. حیات پس از مرگ.

 =با هم رفتیم مشهد. روز اولی که رسیدیم حسابی خسته بودیم. علیرضا گفت: «کی پایه‌ست تا صبح بریم حرم؟» گفتیم: «بابا تازه از راه اومدیم، خسته ایم.» جواب داد: «مگه می شه کسی یکی رو دوست داشته باشه و شب اولی که میاد پیشش نره اونو ببینه؟»

نزدیک نماز صبح بود. دیدم از حرم آمد، تنهای تنها.  

 

=توی دانشگاه زاهدان پزشکی می خواند. آخرین باری که آمد اصفهان، برای فرجه های امتحانات ترم بود. توی آشپرخانه، مشغول پختن غذا بودم که آمد کنارم ایستاد. پرسید: «مامان! شنیدی می گن کسی که شهید بشه گناهاش پاک می شه؟» گفتم: «آره عزیزم شنیدم.» با یک حالتی گفت: «منم دوست دارم شهید شم. برام دعا کن.» از حرفش تعجب کردم خودم را زدم به نشنیدن. دوباره تکرار کرد.

=امتحان هایش که تمام شد باز هم خانه نیامد. توی مسابقات شنا شرکت کرده بود و می‌بایست می‌رفت کرمانشاه. ماند زاهدان تا از همانجا برود. هر چه هم خواستیم بیاید و از اصفهان برود، قبول نکرد. تنها مانده بود توی خوابگاه.

 =یکی یکی از علیرضا خداحافظی کردیم و رفتیم سمت شهرهایمان. آخرین نفر من بودم. پیش از رفتنم باهم رفتیم برای خرید. وقت برگشتن گفتم: «حالا که دارم می رم و از هم جدا می‌شیم یکی از عکس هات رو بده من نشون خانواده‌م بدم.» عکسش را گرفتم.

حالا تنها چیزی که از علیرضا برایم مانده همان عکس است.

 

= ماند و همه مان را بدرقه کرد. این بدرقه کردنش خیلی برایم سخت شده. ما بودیم و این اتفاق برایش می‌افتاد دردش کمتر بود، ولی اینکه همه رفتیم  و او تنها مانده بود، آزارمان می دهد. حالا توی دانشگاه هر جا را نگاه می کنیم خاطرات علیرضا یادمان می افتد .

 

=این روزهای آخر می گفت: «می خوام روحانی بشم.» تعجب کردم. پرسیدم: «چه طوری این فکر به سرت زده؟» گفت: «دیگه نمی تونم با این زندگی بسازم. یا باید خوب باشم یا بد.»

خوب شد. روحانی شد...

=ایام اعیاد شعبانیه بود. پنجشنبه عصری از خوابگاه دانشجویی پیاده راه افتاد بود به سمت مسجد جامع زاهدان. هم برای شرکت در مراسم جشن مسجد، هم برای خواندن دعای کمیل.

هر شب جمعه می رفت این بار هم.

=از خانه تماس گرفتم و خواستم برای دعای کمیل به مسجد نرود. اصلاً‌ گفتم از خوابگاه بیرون نرو. خیلی حرف گوش کن بود؛ اما نمی دانم این بار چه شد، توی دلش چه گذشت که حرف من هم نتوانست جلودارش شود.

=تابستان بود و حیاط مسجد را برای خواندن دعا فرش کرده بودند. دعای کمیل خوانده می شد و هر کسی رفته بود توی حال خودش . فاصله جمعیت تا در مسجد چیزی نبود. توی همین حال صدای جیغ و داد از سمت درب زنانه مسجد بلند شد. یک مرد با شکل و پوشش زنانه به زور می خواست وارد مسجد شود که انتظامات خواهران مانع می شود. طرف با جلیقه  انفجاری آمده بود توی مسجد. علیرضا با پای برهنه خودش را به صحنه رسانده بود و عامل انتحاری را محکم گرفته بود توی بغلش. نگذاشته بود داخل جمعیت شود.

صدای انفجار که بلند شد علیرضا پرواز کرد با بدنی قطعه قطعه...

 علیرضا جان خیلی ها را نجات داد. توی آن لحظه کاری کرد که حتی فکرش هم دست و پای آدم را به لرزه می اندازد. تصمیم خودش را گرفته بود. با آغوش باز رفت سمت شهادت...

 =ساعت‌های اولیه انفجار، هویتش نامعلوم بود. نه آشنایی نه دوستی، هیچ کس همراهش نبود. بدن آش و لاش علیرضا را که دیده بودند فکر کردند عامل انتحاری است. اما صورت نورانی و  مثل ماهش همه چیز را برملا کرده بود. گوشی همراهش را پیدا کرده بودند و با من تماس گرفتند.

=عکس های جنازه اش را دیدم. بدنش دو تکه شده بود. بالاتنه اش یک طرف افتاده بود و پایین تنه اش طرف دیگر. دست و سینه و سرش افتاده بود رو به قبله. پشت سرش شکافته بود، ولی صورتش جراحتی نداشت. لبهایش خندان بود. خندان از این پروازِ شیرین به یاد ماندنی...

=جنازه اش را که آوردند، خواستم در آغوش بگیرمش. نگذاشتند. با هر ضرب و زوری بود رویش را کنار زدم. تازه آنجا فهمیدم بدنش طوری نیست که در آغوش بگیرم...

هنوز عکس های جنازه اش را مادرش ندیده.

 

=برگه های آخرین امتحانش را از دانشگاه گرفته ام. توی آخرین برگ از استادش حلالیت طلبیده. بعد هم یک قطعه ادبی نوشته: زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست. هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود. صحنه پیوسته به جاست. خرم آن صحنه که مردم بسپارند به یاد.

حالا که رفته صحنه فداکاری و ایثارش را همه به یاد سپرده اند...

 

=اعتقادم این است که شهدا زنده اند، علیرضا زنده است. نگذاشتم توی مراسم های عزایش، روبان سیاه بزنند یا شمع سیاه بگیرند. همه چیز را سبز گرفتیم، سبزی که نشانه جاودانگی است، نشانه زندگی است...

به کوشش: مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آوای انتظار ضدآمریکایی + کد فعال سازی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۵ ب.ظ


جهت فعال نمودن آوای انتظار ضدآمریکایی «آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو»: 

همراه اول: ارسال کد 32774 به شماره 8989 
ایرانسل: ارسال کد ۴۴١۶٢٩ به شماره 7575

منبع: سایت 598
  • سیدحمید مشتاقی نیا

رویانیان و آمریکا!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۲ ق.ظ

باور کنید من به شخصیت سردار رویانیان خیلی علاقمندم. اما از حرف اخیرش بسیار گله دارم.

رویانیان در مصاحبه با یکی از سایت ها در کمال تعجب از گفتگوی تلفنی روحانی با اوباما استقبال کرد و نظرش را این گونه بیان داشت:

"مردم از اینکه نماینده کشورشان  از جایگاه بالا و شاید برابر مذاکره می کند و این رفتارها بدون حرکات نمایشی رخ می  دهد در پوست خودشان نمی گنجند(!!) دکتر روحانی اعتدال، تدبیر و  عقلانیت را در روابط دیپلماتیک در پیش گرفته اند. خوشحالم  که عزت مردم ایران حفظ شد. این مذاکره برای فوتبال هم خیر و برکت دارد(!!)"

حالا بگذارید خاطره ای جالب را درباره رویانیان و آمریکا! برایتان بگویم.


وقتی خاتمی رئیس جمهور شد رویانیان فرمانده انتظامی استان مازندران بود. خاتمی در همان ماه های نخست ریاست جمهوری مصاحبه ای را ترتیب داد و به گفتگو با مردم آمریکا پرداخت. این گفتگو البته یک جانبه بود و رئیس جمهور وقت سعی داشت از این طریق پیام دوستی ملت ها را به یکدیگر برساند. آن موقع این موضوع خشم خیلی ها را برانگیخت که مراجعه به آرشیو نشریات و برنامه های صدا و سیما در آن زمان خالی از لطف نیست.

یادم است در اواخر پاییز یا اوایل زمستان سال 76 مراسم شب خاطره ای در مسجد قهاریه بابل برگزار شده بود. سخنران مراسم جناب سردار رویانیان بود. رویانیان با حالتی برافروخته به خاتمی تاخت و پیام او به ملت آمریکا را نشانه ضعف او و حرکتی برخلاف مسیر امام و شهدا دانست. رویانیان یاد غواص های شهید والفجر هشت را به میان آورد و از خاتمی خواست که از خون پاک آنها خجالت بکشد. کلمات صریح رویانیان در استان مازندران پیچید. چند روز بعد وزیر کشور وقت، جناب عبدالله نوری با اعمال فشار خود باعث برکناری سردار گردید. نام رویانیان به عنوان قهرمان مبارزه با آمریکا در یاد و خاطره بسیجیان مازندران ثبت شد.

اکنون رئیس جمهور ما نه با مردم آمریکا که با دولت خون آشام ایالات متحده به مذاکره پرداخته و پازل دشمن در اثبات قدرت استکبار و ضعف کشورهای مستقلی مانند ایران در برابر تحریم ها را تکمیل کرده است. در عین بهت و ناباوری، سردار فوتبالی ما با جوّ موجود همراه شده و غواص های والفجر هشت را به فراموشی سپرده است!

نمی دانم این خصلت میز است یا پول یا شهرت یا همپالکی های جدید و... هر چه که هست باید عبرت بگیریم و برای عاقبت خود دعا کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از خواندن این تحلیل لذت بردم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۰ ق.ظ

به گزارش 598، حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
این روزها، برخی از دولتمردان محترم کشورمان اصرار دارند که ابراز ناخشنودی توأم با عصبانیت نتانیاهو و سایر مقامات رژیم صهیونیستی از روند مذاکرات و اقدامات هیئت بلندپایه جمهوری اسلامی ایران در سفر اخیر به نیویورک را نشانه موفقیت‌آمیز بودن این سفر ارزیابی کنند و در مصاحبه‌ها و اظهارنظرهای خود با اشاره به دشمنی و کینه‌توزی رژیم اشغالگر قدس نسبت به ایران اسلامی، اعلام می‌دارند که اگر سفر نیویورک با موفقیت و دستاوردهای برجسته و درخور توجهی برای کشورمان همراه نبود، عصبانیت بارها اعلام شده نتانیاهو و هشدارهای پی در پی او به اوباما و سایر دولتمردان آمریکایی کمترین توضیح و توجیهی نداشت! مخصوصا آن که نخست‌وزیر رژیم کودک‌کش بلافاصله بعد از بازگشت رئیس‌جمهور محترم کشورمان به ایران، با عجله راهی آمریکا شد و در آستانه سفر خویش اعلام کرد برای مقابله با روند جدید روابط ایران و آمریکا و هشدار نسبت به نزدیکی این دو کشور به یکدیگر عازم واشنگتن است! 

پیش از این طی یادداشتی در کیهان 7 مهرماه 92 با عنوان «چه دادیم و چه گرفتیم؟!» به ارزیابی مستند سفر رئیس‌جمهور محترم به نیویورک پرداخته و ضمن اشاره به برخی از نکات مثبت این سفر، نمونه‌های -متاسفانه - خسارت‌باری از نتایج آن را برشمرده بودیم. از این روی، درباره سفر نیویورک و ابعاد و آثار آن، اگرچه هنوز هم گفتنی‌هایی هست ولی موضوع یادداشت پیش روی، اشاره به ترفندی است که رژیم صهیونیستی و دولتمردان آمریکایی در یک پروژه دو سویه علیه جمهوری اسلامی ایران به صحنه آورده و در کمال تعجب دیده می‌‌شود برخی از دولتمردان کشورمان نیز در چرخه این «عملیات فریب» افتاده‌اند. بخوانید؛ 

1- در گرماگرم جنگ تحمیلی و بعد از آن که رزمندگان اسلام با چند خیز‌ بلند و عملیات موفق، ارتش تا بن دندان مسلح و مورد حمایت همه‌جانبه شرق و غرب را وادار به عقب‌نشینی کردند و در حالی که آمریکا و متحدانش از احتمال شکست‌های پی‌درپی دیگر صدام که اسطوره‌ شدن ایران اسلامی را درپی داشت به هراس افتاده بودند، رژیم صهیونیستی در خبری که بلافاصله در صدر اخبار رسانه‌های غربی و عربی جای گرفت از فروش اسلحه به ایران خبر داد! در آن هنگام حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه طی سخنانی ماندگار، فرمودند؛ اسرائیل می‌داند به اندازه‌ای پلید و نجس است که اگر انگشتش را به بحر محیط (اقیانوس) هم بزند، نجس می‌شود، چون این را احساس کرده است می‌خواهد با اینکه من کمک کرده‌ام! ایران را بدنام بکند. 

این سخن حضرت امام(ره) که علاوه بر جایگاه ملکوتی ایشان، سخنی منطقی و همه فهم نیز بود، به وضوح نشان می‌داد که رژیم صهیونیستی با ادعای دروغ «ارسال اسلحه به ایران»! به شگرد معروف «نعل وارونه» متوسل شده و در پی بدنام کردن ایران اسلامی است. 

همین جا باید توضیح داد که ممکن است گفته شود چرا حمایت آشکار مثلث آمریکا،‌ اسرائیل و انگلیس از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه 88 را «نعل وارونه» تلقی نمی‌کنید و این حمایت را نشانه وابستگی فتنه‌گران به دشمنان بیرونی می‌دانید؟! در پاسخ این پرسش باید گفت؛ اگر اقدامات و حرکت یک جریان سیاسی با اهداف رسماً اعلام شده دشمن همخوانی داشت، بایستی تعریف و تمجید دشمن را «واقعی» و نشانه همراهی جریان مزبور با خواسته‌های دشمن دانست ولی چنانچه مسیر حرکت یک جریان با اهداف رسماً اعلام شده دشمن در تناقض بود، بدیهی است که تعریف و تمجید صورت گرفته را، باید از نوع «نعل‌وارونه» تلقی کرد. در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، اصحاب فتنه دقیقا و بی کم و کاست خواسته‌های نه فقط اعلام شده- بلکه به گواهی اسناد غیرقابل انکار موجود- اهداف دیکته شده دشمنان بیرونی را دنبال می‌کردند. تا آنجا که هیچ واژه‌ای مانند «وطن‌فروشی» نمی‌تواند گویای عمق جنایت آنان باشد. اما، در جریان جنگ تحمیلی، برای هیچ کس کمترین تردیدی نبود که جنگ با حمایت مستقیم و بی‌پرده آمریکا، اسرائیل و شوروی سابق به ایران‌‌اسلامی تحمیل شده است و هدف اعلام شده آن نابودی انقلاب اسلامی بوده است، بنابراین بسیار بدیهی بود که ادعای فروش اسلحه اسرائیل به ایران، نه فقط با اهداف رژیم صهیونیستی همخوانی نداشت بلکه در نقطه مقابل آن نیز بود. 

2- اکنون و بعد از توضیح ضروری فوق که فقط برای یادآوری بود به سراغ ماجرا می‌رویم و این ادعای برخی از دولتمردان را پی می‌گیریم که عصبانیت نتانیاهو از روند مذاکرات را نشانه موفقیت سفر نیویورک تلقی می‌کنند. گفتنی است در این نوشته فقط به شواهد و مستندات بدیهی و غیرقابل انکار اشاره شده و به وضوح نشان داده می‌شود که ابراز عصبانیت نتانیاهو از مذاکرات هیئت ایرانی در نیویورک از نوع «نعل وارونه» و صرفاً برای تحریک جمهوری اسلامی ایران به ادامه این روند است و رژیم صهیونیستی نه فقط از این روند عصبانی نیست، بلکه از آن بسیار خرسند نیز هست

3- سؤال این است که چرا باید رژیم صهیونیستی از روند مذاکرات و اقدامات صورت گرفته در نیویورک عصبانی باشد؟! و کدامیک از اقدامات هیئت محترم جمهوری اسلامی ایران می‌تواند خشم این رژیم کودک‌کش را برانگیخته باشد؟! البته باید به این نکته ظریف توجه داشت منظور آن نیست که هیئت ایرانی علیه رژیم صهیونیستی موضعی نداشته است، بلکه با مروری بر آنچه در نیویورک و قبل از آن در جریان مقدمات سفر اتفاق افتاد، هیئت محترم کشورمان، اولاً؛ علیه رژیم صهیونیستی موضع جدیدی که پیش از آن بی‌سابقه بوده است اتخاذ نکرده بنابراین، خشم نتانیاهو نمی‌تواند و نباید آنگونه که تظاهر می‌کند، به خاطر مواضع ضدصهیونیستی جدیدی باشد که در گذشته سابقه نداشته است! و ثانیاً؛ هیئت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در سفر نیویورک و مقدمات اولیه آن، امتیازاتی به رژیم اشغالگر قدس داده است که تاکنون بی‌سابقه بوده است، از این روی، نتانیاهو برخلاف تظاهر به عصبانیت، باید از روند مذاکرات و اقدامات هیئت ایرانی در نیویورک بسیار خشنود نیز باشد. 

4- در این گزاره‌ها دقت کنید؛ 
الف: چند هفته قبل از سفر نیویورک و بعد از قطعی شدن این سفر، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی - به عنوان یکی از استوانه‌های دولت جدید- در اقدامی عجیب و غیر منتظره اعلام کرد «ما، با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عرب‌ها جنگ کردند، ما کمک می‌کنیم»! آقای هاشمی با این اظهارنظر که بلافاصله بازتاب داخلی و خارجی گسترده‌ای یافت به رژیم اشغالگر قدس پیام داد دولت جدید از نظر حضرت امام(ره) که خواستار محو اسرائیل بود دست کشیده است! آیا غیر از این است؟! 

ب: رئیس جمهور محترم کشورمان در نیویورک و به عنوان یک پیشنهاد اعلام کرد اسرائیل باید به معاهده NPT بپیوندد. این اظهارنظر که به نوشته روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» همه دیپلمات‌ها را مبهوت کرده بود، امتیاز بزرگی به رژیم صهیونیستی یعنی به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل بود! البته این اظهارات را می‌توان از نوع خطای بیان و سهواللسان تلقی کرد ولی متأسفانه این خطا تاکنون از سوی دولتمردان محترم تصحیح نشده است. 
آیا رژیم صهیونیستی باید از این امتیاز آن هم از زبان بلندپایه‌ترین مسئول اجرایی ایران اسلامی، عصبانی باشد؟! 

ج: آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه کشورمان در آستانه سفر به نیویورک و در پاسخ به خانم «کریستی پلوسی» نوشته بود «ایران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است» و با این حرکت خود از جایگاه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، «هدیه»ای بزرگ و باورنکردنی به رژیم اشغالگر قدس داده بود. آقای ظریف در سفر نیویورک نیز در مصاحبه با شبکه ABC علاوه بر محکوم کردن هولوکاست، پای را فراتر نهاده و درباره نظر رهبر معظم انقلاب که هولوکاست را «افسانه» نامیده بودند، به خبرنگار ABC گفته بود «این واژه در نسخه انگلیسی سایت رهبر معظم انقلاب، اشتباهی ترجمه شده است»! آیا نتانیاهو و سایر مقامات رژیم کودک‌کش بایستی از این که وزیر خارجه کشورمان با اهدای این امتیاز، یکی از بزرگترین دغدغه‌های رژیم صهیونیستی را برطرف کرده است، عصبانی باشند؟! 

د: دولتمردان محترم مورد اشاره در تحلیلی که با عرض پوزش فقط خنده‌دار است و در خوشبینانه‌ترین احتمال، از کم‌اطلاعی آنان حکایت می‌کند، نزدیکی ایران و آمریکا و رابطه آنها با یکدیگر را یکی از دلایل عصبانیت رژیم اشغالگر قدس معرفی کرده‌اند! که باید پرسید؛ آیا تصور می‌کنید آمریکا رابطه خود با اسرائیل را فدای رابطه و نزدیکی با ایران می‌کند؟! مگر نشنیدید که اوباما در سخنان خود در مجمع عمومی سازمان ملل یکی از موانع نزدیکی ایران و آمریکا را دشمنی ایران با اسرائیل دانست؟! و آیا اظهارات دو روز قبل اوباما که «اسرائیل همپیمان استراتژیک آمریکاست» را فراموش کرده‌اید؟ و مگر ندیدید که بعد از آن همه تبلیغ شما درباره تعامل جدید با آمریکا، مقامات آمریکایی چه پاسخی دادند؟! آنها مانند سی و چند سال گذشته با صراحت و این دفعه با صراحت بیشتر اعلام کرده‌اند که ایران «خنثی»! «دست کشیده از آرمان‌ها» و تسلیم شده در برابر باج‌خواهی آمریکا را می‌پسندند، حالا خودتان قضاوت کنید، آیا ایرانی- نستجیر بالله- با این ویژگی‌ها که آنان می‌پسندند می‌تواند برای رژیم اشغالگر قدس نگران‌کننده باشد؟! 

5- با توجه به شواهد غیرقابل تردید فوق چگونه می‌توان ادعا کرد که نتانیاهو از روند مذاکرات نیویورک عصبانی است و این ادعای بی‌اساس را نشانه موفقیت بزرگ مذاکرات نیویورک تلقی کرد؟! در حالی که به وضوح می‌توان دید تظاهر مقامات رژیم صهیونیستی به عصبانیت «نعل وارونه» است و هدف از آن، اولا؛ فریب اذهان عمومی در داخل و ثانیا؛ ترغیب و تشویق دولتمردان محترم به ادامه روال کنونی است! وگرنه با شرحی که گذشت نتانیاهو باید از خوشحالی در پوست خود نگنجد و با دم خود گردو بشکند! خوشبختانه اظهارات اخیر ریاست محترم جمهوری و برخی از همان دولتمردان را می‌توان و باید نشانه پی بردن آنان به محاسبه غلط پیشین تلقی کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چرا نمی توان به حسن روحانی اعتماد کرد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۲۱ ب.ظ


شاید برای بعضی ها این سوال پیش بیاید که چرا ما می گوئیم اگر آقا اجازه بدهد حاضر به گفتگو با هر کشوری هستیم اما این روش را نمی توانیم به سادگی از حسن روحانی پذیرا باشیم؟ علتش علاوه بر حق ولایت مقام معظم رهبری، اعتمادی است که به ایشان ایجاد شده است. حالا جای این پرسش باقی است که چرا به جناب روحانی چنین اعتمادی را نداریم؟

لطفاً به این چند مثال تاریخی توجه کنید:

1-     1- روحانی گفت من یک حقوقدانم. در حالی که نخستین مصوبه دولتش برخلاف قانون بود.

2-     2- روحانی گفت دولتش قانون مدار خواهد بود. در حالی که به رغم تصریح مقام معظم رهبری، خود و برخی اعضای کابینه اش به قوانین شورای عالی مجازی تن نداده و در فیس بوک و توئیتر و... به فعالیت پرداختند.

3-     3- او دم از اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط زد. در حالی که برخی از وزرا و معاونینش جزو افراطیون عرصه فتنه بودند. جالب آن که وی در دفاع از وزیر ناکام علوم که از چهره های تابلودار فتنه بود او را فردی "کاملاً معتدل"! توصیف کرد.

4-     4- روحانی دم از تحمل و نقدپذیری می زند در حالی که تاب اندک انتقاد دکتر حسن عباسی را نیاورد و در سال 88 با شکایت و اعمال نفوذ، عباسی را برای ساعاتی به بند کشاند.

5-    5-  روحانی از ساماندهی وضع معیشتی و مقابله با گرانی سخن گفت اما دولتش از کاهش قیمت ارز جلوگیری کرد و در پناه سکوت و پشت گوش اندازی مجلسیان، بهای برخی قبوض خانگی را افزایش داد.

6-    6-  تعلیق دوساله و بدون دستاورد فعالیت های هسته ای در زمان مدیریت وی اتفاق افتاد. سید حسین موسویان معاون روحانی، جاسوس از آب درآمد. اطلاعات مربوط به دانشمندان هسته ای با همکاری تیم وی در اختیار غرب قرار گرفت و منجر به ترور فرزندان ملت شد.

7-     7- روحانی کسی بود که با مک فارلین به مذاکره پرداخت. اتفاقی که داد حضرت امام (ره) را درآورد.

8-    8-  روحانی در زمان دفاع مقدس، "مجمع عقلای مجلس" را ابداع کرد و مباحثی مانند ضرورت پایان جنگ را در آن مطرح ساخت که این مجمع به دستور قاطع حضرت امام منحل گردید.

9-     9- روحانی هم اکنون نیز سرسپرده قاتلین حضرت امام در جریان پذیرش زهرنامه 598 است.

10-  10- ....

شما بگوئید آیا می شود به ادعای چنین فردی – که حرف و عملش تفاوت داشته و به راحتی تعهداتش را دور می زند - مبنی بر داشتن اختیار کامل در مذاکرات بین المللی اعتماد کرد؟

فراموش نکنیم قدرت رسانه ای دنیا در دستان آمریکاست. رسانه های غرب با ادعای درخواست تهران برای برقراری تماس با اوباما این تفکر را تبلیغ کردند که تحریم ها بر ایران اثر گذاشته و هیچ کشوری نباید تصور کند که می تواند مستقل از آمریکا گامی به جلو بردارد. بماند که به اذعان تحلیل گران سیاسی، هیاهوی تبلیغاتی ارتباط تلفنی دو رئیس جمهور، فرصتی طلایی را برای به فراموشی سپردن شکست بزرگ آمریکا در جریان ادعای حمله نظامی به سوریه فراهم آورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جام اهدایی آمریکایی ها تقلبی از آب درآمد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۴ ق.ظ

به گزارش پارسینه، بعد از تماس تاریخی روسای جمهور ایران و آمریکا، یک شی عتیقه تاریخی به عنوان حسن نیت، از سوی آمریکا به هیات ایرانی اهدا شد، اما تحقیقات نشان می دهد  "اسکار ماسکارلا "کارشناس آمریکایی موزه مترو پلیتن  در مقاله ای قدیمی با نام " وصله های ناجور هیات امنای موزه دلالان اشیا باستانی پژوهشگران و ماموران دولتی " تقلبی بودن این شی را گوشزد کرده بود! 

اسکار ماسکارلا  از باستان شناسان معروف آمریکایی است و یکی از بزرگترین حامیان نظریه وجود گسست فرهنگی مفرغ به آهن در شمال غرب محسوب می شود.



مقاله این باستان شناس آمریکایی در کتاب نامورنامه(1391) یادنامه دکتر مسعود آذرنوش, ویراسته دکتر حمید فهیمی و کریم علیزاده,  صفحه  480 منتشر شده است.

مقامات گمرک آمریکایی مدعی شده بودند این شی تاریخی، موسوم به جام سیمین شیردال را از قاچاقچیان عتیقه ضبط کرده بودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا