سوال نه، جواب!

یک بار به خودت، به فرزندت، به رفتار و گفتارت نگاه کن و پاسخ بده چه کردی که آیت الله جوادی آن حرف را زد؛ و الا سوال کردن و ژست روشنفکر گرفتن را که همه بلدند!
- ۰ نظر
- ۱۸ تیر ۹۷ ، ۱۱:۵۴

یک بار به خودت، به فرزندت، به رفتار و گفتارت نگاه کن و پاسخ بده چه کردی که آیت الله جوادی آن حرف را زد؛ و الا سوال کردن و ژست روشنفکر گرفتن را که همه بلدند!
.jpg)
اواسط ماه مبارک رمضان بود که مطلع شدم برادرم آقا محمدعلی رضاپور به عنوان مسئول اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان مازندران انتخاب شده است.
محمدعلی رضاپور را حدود یک دهه است که می شناسم. به عنوان کسی که چهره های مختلف فرهنگی را از نزدیک دیده و محک زده است ادعا می کنم امثال محمدعلی را باید جزو نوادر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی دانست. او جوانی خوش فکر و پرجنب و جوش است که رشد اجتماعی خود را نه از باب سفارش و توصیه و رانت از ما بهتران، که مرهون هوش سرشار و تیزبینی های خاص و عملکرد درخشان خودش است. محمدعلی یک نابغه فرهنگی است که به امور ریز و درشت جریان های هنری و فرهنگی در عرصه های داخلی و بین المللی اشراف کامل دارد. او از آن دست صاحب نظرانی است که با یکجا نشینی مشکل دارد و آمیزه فکر و عمل را با هم به نمایش گذاشته و همواره از شعارزدگی و انفعال گریزان است. به زبان ساده تر باید گفت محمدعلی رضاپور، به اندازه چند نفر فکر می کند و به اندازه چند نفر از اعضا و جوارحش کار می کشد. او در تقابل با هجمه شبیخون فرهنگی دشمن، جریان ساز بوده و هیچ گاه در حالت تدافعی باقی نمی ماند.
ویژگی های این طلبه جوان مازندرانی در امور تبلیغی و منبر، اجرای برنامه های سحرگاهی سیمای تبرستان، قلم و آثار ادبی، ارائه تحلیل های سیاسی و اجتماعی، شهامت و صراحت لهجه، میدان داری درعرصه مجازی، فعالیت و ارتباط تربیتی تخصصی در حیطه نوجوان و ... منظومه ای جذاب از شخصیت یک جوان مومن و آگاه و هنرمند انقلابی خستگی ناپذیر را به عنوان شاهنامه پرافتخار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی ترسیم نموده است.
انقلاب اسلامی برای آن که در عرصه های فرهنگ و هنر و ... جایگاه حقیقی خود را بازیافته و معارف و مبانی اندیشه دین در حوزه های مختلف را به منصه ظهور برساند، نیازمند شناسایی چهره های پرتوانی چون محمدعلی رضاپور و میدان دادن به امثال اوست. پویایی جبهه تفکر و فرهنگ انقلاب، منوط به حضور مدیران لایقی است که ورای ادعا و ارتباط و گرایش های سیاسی و ... فهم درستی از شرایط موجود و وضعیت مطلوب داشته و بی هیچ تعارف و واهمه و رخوتی، انگیزه جهاد بی وقفه در راه تبیین آرمان های مکتب آسمانی اسلام در وجوشان موج بزند.
ابان بن تغلب از دانشمندان و فضلای بزرگ و صاحب سخن اسلام است که محضر امام سجاد، امام باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام را درک کرد.
حضرت باقرالعلوم علیه السلام به او فرموده بود که: "در مسجد مدینه بنشین و مردم را فتوا بده، همانا من دوست می دارم که در شیعیان، مثل تو دیده شود."
امام جعفر صادق علیه السلام هم به او فرمود: "با اهل مدینه مناظره کن، چه من دوست می دارم که مثل تو از روات و رجال من باشد."
تا این جای مطلب، جایگاه علم و دانش در نزد ائمه را نشان می دهد و اهمیت فعالیت های علمی را برای پیروان آن بزرگان، روشن می سازد.
ابان در زمان حیات امام صادق علیه السلام از دنیا رفت. امام از شنیدن خبر وفات او اندوهگین شد و فرمود: "اما والله لقد اوجع قلبی موت ابان؛ به خدا سوگند که مرگ ابان دل مرا به درد آورد."
این عبارت معصوم، نکته ای مهم و راهبردی را در خود نهفته دارد. جهاد علمی و فرهنگی، آن قدر مهم و با ارزش است که مرگ یک افسر جنگ نرم، دل امام زمانش را به درد آورده و خاطرش را آزرده می سازد.
کسانی که می خواهند دل امام زمان(عج) را از حیات خود، راضی و خشنود نگاه دارند، بسم الله! اسلام به سربازان جبهه علم و فرهنگ، نیاز مبرم دارد.
منبع روایات: ثقةالمحدثین مرحوم شیخ عباس قمی، کتاب تتمةالمنتهی در تاریخ خلفا، ص 152
رهبر معظم انقلاب را ببینید. همین ماه رمضان امسال، دانشجوی هتاک هم توانست مقابل ایشان بایستد و حرف های بعضا مزخرفش را بی واهمه بیان کند.
امام جمعه ای که خودش را نماینده رهبر در یک شهر می داند باید از این شیوه پیروی کند.
این که یک امام جمعه فقط تمایل به شنیدن به به و چه چه داشته باشد و به خاطر نقد دلسوزانه چند نفر از بسیجیان و طلاب انقلابی نسبت به خود یا داماد و سایر بستگان و منتسبانش بخواهد که زمین و زمان را به هم بدوزد تا منتقدان را به دادگاه کشانده و به خیال خام خود دهانشان را ببندد کاری بچه گانه و عبث است که جایگاه منتسبان به دستگاه ولایت را در منظر عموم تخریب می نماید.
جالب آن که این فرد از سر دو رویی و نفاق شهامت نداشته باشد حرفش را رک و صریح بیان نموده و با تکذیب پیاپی این فشار قضایی و امنیتی، شخصیتی دوگانه و بزدلانه از خویش به نمایش بگذارد. منتقد، دشمن نیست و انتقاد، تضمینی برای حرکت در مسیر اصلاح امور است. نمی شود سال ها از احکام امر به مروف و نهی از منکر گفت و در مقام عمل، تحمل شنیدن آن را از زبان و قلم دیگران نداشت.
یک نکته را هم باید یادآوری کرد که دست و بال بچه های حزب اللهی در مواجهه با معدود چهره های خامی که با رفتارهایی این چنین، چهره نظام را مخدوش می سازند، بسته نیست؛ در این خصوص خبرهای خوبی در راه است.

دو سه سال مانده به پیروزی انقلاب و دو سه سال بعد از آن، اوج اقبال عمومی نسبت به فرهنگ کتابخوانی در کشور ایران بود. آن روزها کمتر خانه ای را می شد پیدا کرد که کتاب یا جزوه ای از شهید مطهری و دستغیب و احیاناً شریعتی و ... در آن یافت نشود. جوّ کتابخوانی و مطالعه و نشستن پای سخنرانی و بحث و جدل های سیاسی و فلسفی و ... به حدی غالب بود که باید انقلاب اسلامی را از اساس یک انقلاب فرهنگی دانست.
یکی از کتاب هایی که آن سال ها در خانه اکثر انقلابیون و مذهبی ها پیدا می شد کتاب قطوری به نام "شب های پیشاور" بود. انتخاب یک عنوان جذاب برای این اثر و البته حجم انبوه صفحات آن در نگاه نخست، بیننده را به این اشتباه می انداخت که لابد با یک اثر داستانی بلند سر و کار دارد. اگر چه ظرافت های داستانی به شکلی اندک و مناسب در این کتاب به چشم می خورد اما شب های پیشاور در واقع یکی از جامع ترین آثار علمی در دفاع از مبانی اندیشه تشیع و پاسخ مستدل به شبهات برادران اهل سنت می باشد که با قلم توانای عالم فرزانه، مرحوم سلطان الواعظین شیرازی به نگارش درآمده است.
تورّقی اندک بر این اثر نفیس و فاخر، هر خواننده علاقمند به اندیشه ناب اسلام را به مطالعه کامل آن ترغیب می کند. هنوز هم برای کسانی که می خواهند دستی پر در مقابل هجمه کنندگان به باور شیعه داشته باشند مطالعه شب های پیشاور می تواند بسیار مفید و کاربردی باشد.
آیا ایرانیان از سر سیاست ورزی، اسلام و تشیع را برگزیده اند؟ آیا واژه تشیع جعلی بوده و از انحراف در دین نشأت می گیرد؟ اگر صحابه رسول خدا معصومند چرا اهل سنت از صحابه ی مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پیروی نمی کنند؟ آیا فرزندان دختر پیامبر (ص) ذریّه آن حضرت محسوب می شوند؟ و ... این پرسش ها و ده ها سؤال مشابه دیگر، از جمله مسائلی است که با دقت و به صورت مستند در شب های پیشاور مورد کند و کاو قرار گرفته است.

شهید حسن خجسته، شهردار رینه آمل
شب بود. تعدادی از مسئولان شهرداری برای جلسه کاری به منزل ما آمدند. حسن آقا از جیب خودش شیرینی خرید و برای پذیرایی آورد. گفتم: مگر جلسه کاری نیست؟ چرا از پول شهرداری خرید نمی کنی؟!
گفت: همه شیرینی ها را که آنها نمی خوردند. تعدادی هم زیاد می آید و می ماند برای اهل خانه. نمی خواهم پول بیت المال در جایی که لازم نیست، صرف بشود.
با خبر شدم روز گذشته، مأموران انتظامی بابل به منزل یکی از کارمندان بیکار شده مجتمع تفریحی پردیس رفته و به ظن ارتباط وی با کانال آن سوی ماجرا، درصدد ضبط موقت وسایل ارتباطی وی برآمدند که ظاهراً جز یک عدد گوشی، چیز دیگری در خانه نداشت.
در این خصوص تذکر چند نکته را لازم می دانم:
یک- در ظاهر ساده ترین ولی بدترین روش برای کشف مدیریت یک کانال و شناسایی ادمین آن تجسس از وسایل ارتباطی افراد مظنون است. این اقدام در وهله نخست، از نظر اخلاقی منجر به بدبینی نسبت به عوامل قضایی و انتظامی خواهد شد چه این که به طور معمول همه افراد در گوشی یا لپتاپ خود تصاویری از خانواده شان نگهداری می کنند که از این باب، تفتیش لوازم ارتباطی شخصی را ورود به حریم خصوصی خویش تلقی می نمایند. پیشتر نیز نوشتم که یک علت اصلی برای عدم اقبال عمومی نسبت به نرم افزارها و برنامه های رسانه ای تولید داخل و ترجیح شبکه های موبایلی بیگانه، بدبینی نسبت به نهادهای نظارتی و تصور اشتهای آنان برای ورود به حریم خصوصی افراد است که این گونه وقایع متأسفانه منجر به تشدید این باور خواهد شد.
با توجه به ناآشنایی اغلب مسئولان قضایی و قضات محترم با فضای مجازی لازم است این نکته را مورد تأکید قرار دهم که اگر نتوان از نظر فنی (اعم از ردیابی سیمکارت و یا امواج اینترنت) و یا در یک فرآیند اطلاعاتی، کانالی را مورد شناسایی قرار داد، بازرسی فیزیکی از لوازم ارتباطی مظنونین، راه به جایی نبرده و جز کدورت نسبت به نهادهای مرتبط با نظام ثمره ای نخواهد داشت. وقتی ادمین یک کانال غیرمجاز متوجه این شیوه از تعقیب برای شناسایی می شود طبعاً از سیم کارت، گوشی و لپتاپ خود و خانواده اش و محل استقرار خود برای مدیریت کانال استفاده نمی کند. در این باره توصیه می شود از اهل فن و متخصصین بی غرض، تحقیق و مطالعه بیشتری صورت بگیرد.
دو- مطالب کانال آن روی ماجرا را لزوماً تأیید نمی کنم اما آن گونه که حقیر از محتوای آن متوجه شده ام جمعی از کارگران و کارمندان بیکار شده یک مجتمع تفریحی مدعی طلب خود بابت مدت همکاری شان با مجموعه مذکور هستند. لازم است دستگاه قضا که به فرموده رهبر معظم انقلاب مکلف به جلب اعتماد عمومی است، همان گونه که در کشف ادمین این کانال جدیت نشان داده است به اطلاع مردم برساند که در ماه های اخیر برای احقاق حقوق طلبکاران این مجموعه چه قدمی برداشته است.
سه- برای چندین بار یادآور می شوم فضای مجازی حتی در محدوده شهر خودمان هر روز شاهد انتشار مطالبی سخیف در هجو ارزشهای اسلامی و وهن نسبت به باورهای دینی و انقلابی است که متأسفانه اقدامی برای کنترل و پیگرد آن مشاهده نمی شود. همچنان این سوال اساسی در ذهن ها جریان دارد که چرا تا وقتی پای نقد و اعتراض به نهاد یا فردی خاص در شبکه های مجازی باز نشود، واکنشی نسبت به آن چه در شهر بی کلانتر رسانه های مجازی می گذرد، از سوی متولیان امر نشان داده نمی شود؟ به راستی اهمیت کدام یک از این دو مقوله بیشتر بوده و در کدام یک از این موارد مسئولیت بیشتری بر گرده نهادهای قضایی و نظارتی سنگینی می کند؟
چهار- آن گونه که شنیده ام برخورد مأموران انتظامی بابل در مواجهه با فرد مظنون یا متهم و نحوه ورود به منزل، بر مبنای حفظ کرامت انسانی و به صورت محترمانه بوده که به نوبه خود از این دوستان تشکر می کنم.
پنج- یکی از مسئولان ارشد قضایی استان که بنده ارادت خاصی نسبت به ایشان دارم چندی پیش تماسی داشت و از این حقیر خواست مسائل مرتبط با حوزه قضا را در رسانه طرح نکنم. جهت اطلاع سایر دوستان قضایی که احتمالاً با این بزرگوار همفکر باشند، تذکر این نکته را بنا بر تجربه مورد تأکید قرار می دهم که با توجه به آلودگی فضای رسانه و تحریک ممتد جامعه نسبت به ارکان نظام، ورود هوشمندانه طلاب و بسیجیان در رفع شبهات و دفاع از ضعفا تقویت اعتماد عمومی نسبت به تفکر انقلاب اسلامی را به همراه داشته و فرصت موج سواری را از رسانه های بدخواه بیگانه سلب می نماید.
14 تیر، روز قلم را به همه نویسندگانی که دستشان قلم شد؛ اما قلم از دستشان نیفتاد، به نویسندگانی که دار و ندارشان را برای یک لقمه نان فروختند؛ اما قلمشان را نه و به همه نویسندگان آزاده جهان که پایشان زنجیر شد؛ اما قلمشان در زنجیر نماند تبریک عرض می کنم.
شک ندارم هر قدر آمار نویسندگان دادگاه رفته یک مملکت بالاتر باشد، سرافکندگی حکومتشان بیشتر خواهد بود.
شهید مهدی زین الدین را چه در زمان حیات دنیایی اش و چه در خاطرات بعد از شهادتش، به تقیّد نسبت به نماز اول وقت می شناسند. او به نماز عشق می ورزید و موقعی که وقت اذان می شد از مهم ترین کارهای خود دست می شست و در هر نقطه ای که بود می ایستاد و نماز می خواند.
مهدی زین الدین فرمانده لشکر بود و در سخنرانی هایش از نیروهای خود دعوت می کرد تا نسبت به نماز اول وقت و جماعت، اهتمام بیشتری نشان بدهند.
به طور معمول، جلساتی که با فرماندهان داشت طولانی می شد و به وقت اذان می رسید. وقتی جلسه را تمام می کردند، بعضی نیروها بهانه می آوردند که ممکن است به نماز جماعت نرسند و بهتر است هر کس نماز خودش را بخواند و ...
مهدی زین الدین برای این موضوع فکری کرد. او با یکی از روحانیون حاضر در لشکر هماهنگ کرد که به محض آغاز اذان و اتمام جلسه، خودش را به اتاق جلسات برساند و نماز جماعت را همان جا برای فرماندهان و مسئولان اقامه کند. این طوری دیگر کسی نبود که از نماز جماعت جا بماند.
بر اساس خاطره ای از همرزم شهید مهدی زین الدین، آرشیو خاطرات کنگره سرداران شهید استان قم
صورتش گُر گرفته بود و آتش غضب از چهره اش زبانه می کشید. معلوم بود ناراحتی و غصه حسابی به او فشار آورده است. آمد داخل اتاق، رو به روی حاج آقا نشست و همان اول کار، شروع کرد به سر و صدا و داد و بیداد و توهین و ...!
لنگ مخارج جهیزیه دخترش بود. می گفت به هر دری زده نتوانسته پول خرید جهیزیه را جور کند. می گفت از خانواده داماد خجالت می کشد که جهیزیه دخترش درست و حسابی نباشد.
بعد با عصبانیت و به تندی حاج آقا را خطاب قرار داد و گفت: شما نماینده مجلس هستی. حقوق آن چنانی می گیری. همه چیز برای شما فراهم است. راحت می خورید و می خوابید. خرتان از پل گذشته است. زندگی تان از این رو به آن رو شده. اگر ما انقلاب نمی کردیم شما شیخ ها الان باز هم باید با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کردید. حالا که مسئول شده اید فقط به فکر خودتان هستید؟ پس ما مستضعفین چه؟ حال ما را چه کسی درک می کند؟ ...
حاج آقا با آرامش و متانت اجازه داد تا او حرف هایش را بزند و دلش را خنک کند. بعد دست او را گرفت و به منزل برد تا با هم چای بنوشند.
مرد وقتی بیرون می آمد، باز هم صورتش سرخ بود. این بار اما خجالت می کشید که در صورت حاج آقا نگاه کند. وضع زندگی ایشان را که دید دیگر رمقی برای اعتراض نداشت. فکرش را نمی کرد آیت الله فاضل که نمایندگی مردم بابل در مجلس را برعهده دارد و در مقام تولیت مدرسه فیضیه، وجوهات بسیاری در اختیارش قرار می گیرد در خانه اش حتی فرش هم نداشته باشد.
همان روزی که حسن روحانی از ضرورت ایستادگی مقابل دشمن سخن می گفت، به شورای نگهبان نامه زد و درخواست تأیید سریع و بی چون و چرای مفاد قانون fatf را مطرح کرد، از برجام به عنوان راه حلی مناسب برای بحران های منطقه ای یاد کرد و بر استمرار آن تأکید نمود، کمترین تحرکی برای تقویت بینه دفاعی کشور و یا برخورد با مفاسد اقتصادی اطرافیانش نشان نداد، دور زدن قانون فیلتر تلگرام را در راستای حفظ منافع سیاسی طیف خاص دنبال نمود، هیچ برنامه ای برای رسیدگی بیشتر به معضلات اقتصادی و حمایت از محرومان ارائه نداد و ...
اما خوب، برای خیلی از آقایان، حرف مهم تر از عمل است. بعد همین افراد سست بنیانی که با دیدن چراغ سبز آنهم در کوچه بن بست، زود از لب و لوچه شان آب راه می افتد می شوند عمار انقلاب و مجسمه بصیرت، بقیه هم باید مطیع باشند که یک وقت انگ نخورند.
حرفی که مارکسیست ها روی زبان ها انداختند و در بسیاری از جوامع دین گریز و ناآشنا با حقایق عالم مورد توجه قرار گرفت مبنی بر این که دین افیون ملت هاست، متکی بر اندیشه ای است که شناختش از دین در سطح قرائت فردی و انزوا طلبانه از ادیان آسمانی است.
امام خمینی(ره) در پیام تاریخی خود خطاب به میخاییل گورباچف، با بیان ادله ای، دین حقیقی و اسلام کامل و تحریف ناشده را مصون از این تلقی مارکسیستی دانسته و البته به وضوح به تبیین قرائت ناقص دیندارانی می پردازد که مذهب و آیین وحی را با تحریف و انحصار در شئون فردی و غیراجتماعی، به عنصری تخدیر کننده برای جوامع انسانی تبدیل می سازند.
به عبارت دقیق تر، امام(ره) در جایگاه یک اندیشمند اسلامی، مخدر بودن دین و هر نوع اندیشه ای را ممکن می داند؛ اما امکان وقوع آن منوط به گریز از حقایقی است که در بطن دین نادیده انگاشته شده است. امام معتقد است که انقلاب اسلامی ایران، جلوه ای شکوهمند از اسلام اصیل و ناب محمدی(ص) است که انسان را از انزوا و غربت و مظلومیت بیرون کشیده و مردانگی و غیرت در مقابل زیاده خواهی مستکبران را احیا نموده و نشاط و پویایی جامعه را در گروی خودباوری و استقلال طلبی برمی شمارد:
"راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه، استوار کرده است، مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟
آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر، مذهب واقعی نیست، بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می نامند."
اگه نفرات اول یک شهر سطح فکری و عملی پایینی داشته باشن چاره ای نمیمونه جز اینکه سایر مسئولین رو هم از بین مستضعفین فکری انتخاب کنن تا عیب و ضعف بزرگان مخفی بمونه
وقتی سرنشینان شناور آمریکایی متجاوز به حریم آبهای ایران، توسط مرزبانان کشورمان دستگیر شدند خیلی از همین روشنفکرنماها داد اعتراضشان به هوا رفت و حس انسان دوستی شان خرج تظلم خواهی برای سرباز دشمن شد.
امروز دوازدهم تیرماه است. روزی که هواپیمای مسافربری ایران توسط نیروی دریایی ارتش آمریکا در آبهای نیلگون خلیج فارس هدف قرار گرفت و حدود سیصد تن از مرد و زن و کودک بیگناه در این حمله ناجوانمردانه به شهادت رسیدند.
تمام زندگی همین دست روشنفکرنماها را در این سال ها زیر و رو کنید کمترین موضعی در تقبیح جنایت وحشیانه ایالات متحده نخواهید دید.
نکته اینجاست که همین طیف بیشترین داعیه وطن پرستی را داشته و همچنان شعار انسان دوستی سر می دهند!

یکی از مبنایی ترین آموزه هایی که در بحث سواد رسانه باید مورد توجه قرار بگیرد، فراتر از شناخت گزاره های مکتب ژورنالیسم، احیای مولفه های جان بینی توحیدی و شناخت تفاوت های آن با ماهیتی است که رسانه در کلیّت اندیشه مادی غرب، دنبال می کند. سواد رسانه در وهله نخست به معنای آگاهی از نقطه مطلوبی است که در مبانی فرهنگ غرب به منظور تسخیر اندیشه انسان و بازداری آن از استقلال در برابر امیال نفسانی مورد توجه بوده که برخلاف شعار فریبنده آزادی اندیشه، در واقع اسارت فکر و فراغت از درک حقایق فطری و الهی را مدّنظر دارد.
شناخت مبانی اندیشه دین و تعارض آن با رویکرد مادی غرب و هر آن چه که پدیده تحت استیلای فرهنگ غرب به حساب می آید، آحاد جامعه را در برابر خدعه ها و اهداف نا آشکار و فریبنده رسانه در همه اشکال هنری یا مجازی و ...، بیمه نموده و شیوه به خدمت درآوردن پدیده های فرهنگی مخلوق مکاتب مادی را به همگان می آموزاند.
سیدالشهدای اهل قلم، سید مرتضی آوینی عبارتی عمیق و خواندنی در این خصوص دارد:
شهید آوینی مقاله تکنولوژی ارتباطات

شهید محمد سلیمانی
شهادت: نقطه صفر مرزی سردشت- 28/12/1390
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع)- قم
=شغل پدرش نانوایی است. وقتی از کودکی محمد می پرسی، علاقه اش به پاسداری و شهادت در راه خدا اولین چیزی است که می گویند. مادرش می گوید: »خیلی لباس سپاه را دوست داشت. چون عمویش پاسدار بود و رزمنده جبهه و جنگ؛ از همان اول با این فضا آشنا بود. وقتی عمویش را در لباس رزم می دید، می گفت من دوست دارم پسر تو باشم، لباس سپاه بپوشم و آخرش شهید شم. یادم است پایش را کرده بود توی یک کفش که الّا و بلّا من لباس پاسداری می خواهم. هر چقدر گشتیم لباس اندازه اش پیدا نشد. یک دست لباس خریدیم و برایش کوچک کردیم.»
=موسیقی سنتی گوش می داد. علاقه داشت. همین، صدای بعضی ها را در آورده بود. خرده می گرفتند. حرفش که پیش می آمد و یا راجع به هنر یا موسیقی بحثی می شد دیدگاه حضرت آقا در خصوص هنر و موسیقی را که از میان سخنرانیهای ایشان جمع کرده بود میخواند و دفاع می کرد.
=حواسش به انتخاب دوست، خیلی جمع بود. درست است که خیلی زود با آدم صمیمی می شد و گرم می گرفت، اما برای ادامه دوستی به سلامت روحی و اخلاقی فرد اهمیت می داد. حتی دوست نداشت با افرادی که مشکل دارند دم خور شود. یادم است در یک کلاس آموزشی شرکت می کرد. استاد مجرب و کارکشته ای هم داشت. مدتی که گذشت دیگر سر آن کلاس نرفت. پیگیر که شدم فهمیدم استاد آن معتاد بوده. می گفت: «احساس می کنم پولی که ازم می گیره رو خرج خرید مواد مخدر می کنه.»
=دل و جرأتش که حرف نداشت، تیر اندازی اش هم. توی گردان، چند تا تک تیر انداز داشتیم که واقعاً نمونه بودند؛ یکی شان محمد بود. به ندرت پیش می آمد که در تمرین های تیراندازی، نمره اش زیر 100 شود. حتی مدال و مقام تیر اندازی داشت.
=یک شب در منطقه به نظرمان آمد شیئی به سمتمان می آید. توی آن ظلمات و تاریکی با اولین شلیک نابودش کرد. خیلی برای کسب این مهارت، وقت می گذاشت. حتی اگر فیلمی می دید فیلم هایی بود مربوط به تک تیراندازها. جدا از جنبه سرگرمیاش حواسش به نکته های آموزشی فیلم جمع بود.
=بیشتر اوقات، مأموریت بود. وقتی می آمد تلافی چند روزی را که در خانه نبود در می آورد. توی کار خانه کمک می کرد. آشپزی اش حرف نداشت. پیش از عید امسال، یک ماه توی خانه بود. خودش کارهای عید را انجام داد. خانه تکانی کرد. با این حال، همیشه ساز جدایی و رفتن می زد. سفارش می کرد و می گفت: «سعی کن هم خودت هم این دختر، خیلی به من وابسته نشید.» ورد زبانش هم این ترانه بود:
مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه تر کن...
=دو سه روز قبل از اعزام به منطقه، دیدمش. با هم برای شناسایی کویر رفتیم. روز انتخابات بود. نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی. کار گشت زنی طول کشید. زمان رأی گیری رو به پایان بود. انگار که دل توی دلش نباشد. رأی دادن را برای خودش یک فریضه و واجب می دانست. چندین بار تذکر داد که زودتر کار شناسایی را تمام کنیم و برای رأی دادن برویم. گفتم: «حالا رأی ندیم طوری نمی شه. ما توی مأموریت هستیم.» جواب داد: «حضرت آقا فرمودن باید رأی بدیم.» با این حرف محمد سعی کردیم کار را زودتر تمام کنیم. تقریباً آخرین دقایق رأی گیری بود که موفق شدیم رأی دهیم.
خوشحالی از چهره اش معلوم بود از اینکه رأی داده، از اینکه گوش به فرمان ولی امرش بوده و انجام وظیفه کرده...
= نسبت به کارش تعهد زیادی داشت. مأموریتهای مختلفی می رفت. با عشق و علاقه هم می رفت. یک بار نشد گلایه کند. این راه را خودش انتخاب کرده بود. یکبار به سیستان و بلوچستان رفت؛ بعد کردستان. برایم سخت بود. گفتم: «محمد! تو زن و بچه داری. این همه مأموریت رفتن بس نیست؟» نگاه معنا داری کرد و گفت: «بابا جان، اگه ما این مأموریت ها رو نریم پس کی بره؟ اگه من یه بچه دارم رفقای دیگهم چند تا بچه دارن.»
=خواندن نماز اول وقت را برای خودش واجب کرد بود. اردیبهشت 1388 بود که با هم برای گذراندن دوره تک تیراندازی به دماوند رفتیم. بین راه، صدای اذان که بلند شد ماشین را کنار زد. چون با خودروی سپاه مأمور شده بودیم، پیشنهاد کرد نوبتی، یکی نماز بخواند و دیگری مراقب ماشین باشد. با این تدبیر، نمازمان را خواندیم، اول وقت.
=اول وقت، نمازخواندن را باید از ویژگی های بارز محمد دانست. حتی در ایام ماه مبارک رمضان، قبل از اینکه افطار کند، اول نمازش را می خواند. انگار که برایش ملکه شده باشد. تا نماز نمی خواند سر سفره نمیآمد. وقتی هم که می گفتند: «چرا افطار نمی کنی؟» جواب می داد: «اگه لقمه توی گلوتون گیر کرد و از دنیا رفتین، جواب خدا رو چی می دین؟»
=اهل شوخ طبعی هم بود؛ اما این شوخیاش شاید جدی بود و ما سرمان به حساب نبود. بار آخری که آمده بود منطقه، محاسنش از همیشه بلندتر بود. بچه ها رفته بودند روی موج شوخی. سر به سرش گذاشتند و گفتند: «محمد! تو که وامت رو گرفتی، چرا ریشاتو بلند کردی؟» با خنده جواب داد: «خدا رو چه دیدی، شاید ما هم شهید شدیم، اونوقت اگه خواستن ما رو غسل بدن، نمیگن پاسدار بی ریش!»
=بودند کسانی که او را نمی شناختند و شاید پشت سرش حرفهایی هم می زدند. شاید اگر سوال می کردی که در گردان تکاور چه کسی شهید می شود، کسی نمی گفت محمد سلیمانی. کار خدا را می بینید؟ با شهادت محمد، نشان داد که هم بندگی ساده است و هم راه شهادت باز.

روزی که جوانهای قم از طلبه و غیرطلبه و اقشار گوناگون و مردم مؤمن آمدند در کوچه و خیابان قم و به دفاع از امام، به دفاع از حقیقت، به دفاع از پرچم برافراشتهی مبارزهی علیه طاغوت و در مقابل گلولههای مزدوران رژیم طاغوت قرار گرفتند و خونشان روی آسفالتهای خیابان ریخته شد، هیچکس از آن مردم و از حولوحوش آن مردم هرگز گمان نمیکرد که این حادثه چه اثری خواهد گذاشت. احساس تکلیف کردند، نیروی خودشان را و آنچه داشتند روی دست گرفتند، آمدند میدان. [مردم قم] فکر میکردند که نوزده دی منشأ این تحوّل عظیمِ زنجیرهی مبارزات و اعتراضات بشود و منتهی بشود به خیزش بزرگ عمومی مردم و کار را تمام کند؟ مردم قم فکر میکردند کاری که دارند میکنند اینقدر برکت داشته باشد؟ فکر نمیکردند؛ امّا: وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین.(۱) عامل پیروزی این است که یک جماعتی - در یک مقیاس بزرگ، یک ملّتی - ایمان درستی داشته باشد، و این ایمان راسخ باشد، و این ایمان با بصیرت همراه باشد، و این ایمان و بصیرت با عمل و اقدام همراه باشد؛ اینها وقتی روی هم گذاشته شد، نصرت قطعی است. آنجایی که شما میبینید مؤمنینی هستند و نصرت پیدا نمیکنند، به خاطر این است که یا ایمان ضعیف است، یا ایمان غلط است - ایمان به چیزی است که نباید به آن مؤمن بود - یا ایمان همراه با بصیرت نسبت به مسائل جهان و مسائل حولوحوش خودشان نیست. نداشتن بصیرت مثل نداشتن چشم است؛ راه را انسان نمیبیند. بله، عزم هم دارید، اراده هم دارید، امّا نمیدانید کجا باید بروید. ما که این همه در باب قضیّهی حوادث نُه دی روی بصیرت تکیه کردیم و بعضیها خوششان نیامد، به خاطر این است؛ اگر بصیرت نبود، همان ایمان ممکن است انسان را به بیراهه بکشاند. کسی که علم ندارد، بصیرت درست ندارد به آنچه پیرامون او دارد میگذرد، گاهی اوقات میشود که راه را عوضی طی میکند؛ همهی نیروی او نه فقط هدر میرود، بلکه به کجراهه او را میرساند و میکشاند؛ پس بصیرت لازم است. عمل صالح بر اساس ایمان، ایمان راسخ و ایمان درست، ایمان همراه با بصیرت، و تداوم و استقامت، اگر چنانچه بود، پیروزی قطعی است. اینهایی که پیروز نمیشوند، یکی از اینها را ندارند: یا ایمان نیست، یا ایمانِ درست نیست، یا استقامت نیست، یا بصیرت نیست؛ در نیمهراه بار را بر زمین گذاشتن است؛ طبعاً به نتیجه نمیرسند. ملّت ایران این شرایط را فراهم کرد؛ ایمان او درست بود، چون راهنمای او راهنمای صادقی بود، راهنمای ماهر و خبیری بود؛ یک فقیه آگاه به مسائل جهان، و بریدهی از مطامع و منافع مادّی شخصی، و آگاه به کتاب و سنّت؛ راه را به مردم نشان میداد، مردم هم با بصیرت حرکت کردند؛ فهمیدند که چه کار باید بکنند؛ آن کار را انجام دادند، وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنینَ؛ حالا هم همینجور است.۱۳۹۲/۱۰/۱۹
حضرت امام رحمت الله علیه، اساس وجود حوزه را منوط به روحیه انقلابی گری در راه عملی سازی فرامین دین می دانست و از این رهگذر، حوزه راکد و بی تأثیر در امور اجتماع را بی فایده تلقی می نمود.
صرف قیام حضرت امام برای از میان برداشتن نظام ستمشاهی، گویای تفکر شفاف آن مرد بزرگ پیرامون ضرورت اصل ورود روحانیت به مسئله حاکمیت می باشد. آن زمان که عده ای تلاش می کردند اتهام سیاسی بودن یک روحانی را نوعی وهن تلقی نموده و این گونه در میان عموم جا بیندازند که روحانی اهل سیاست، از مدار تکالیف دین خارج شده و در نتیجه باید از عرصه اجتماع طرد بشود، امام خمینی(ره) بی اعتنا به جوّسازی های مخرّب مقدس مآب های متحجر و نیز شیطنت های پیدا و پنهان عوامل نفوذی استعمار در حوزه، اندیشه جهاد برای احقاق حق مسلّم مسلمین در اهتزار پرچم توحید و تحقق حاکمیت الله را در سطح حوزه و اجتماع ترویج نمود و در این راه به رغم تحمل مرارت های ملال آور، در نهایت توانست جبهه تفکر انقلاب اسلامی را در میان بخش قابل توجهی از بدنه حوزه های علمیه و نیز در سطح وسیعی از جامعه دینی تشکیل داده و نه تنها حاکمیت مستبد پهلوی خائن، بلکه مجموعه نظام های استبدادی و طاغوتی جهان را با چالشی جدی به نام حاکمیت مردمسالاری دینی مواجه نماید.
در اندیشه بنیانگذار انقلاب اسلامی، اسلام منهای حکومت، اسلامی ناقص و مبتنی بر قرائتی معیوب است. از منظر امام راحل، اسلام و فقه، آئین اداره انسان از گهواره تا گور بوده و همه ابعاد و شئون جوامع بشری را با برنامه هایی سازنده و متعالی در بر می گیرد. بر مبنای این تفکر، بود و نبود حوزه علمیه ای که تنها محدود به آداب و شئون فردی بوده و سر در لاک انزوا فرو برده و نسبت به وقایع پیرامون خود هیچ واکنشی نداشته باشد، مساوی است!
در اوج فشار سهمگین دستگاه ستمشاهی برای ایجاد خفقان در حوزه های علمیه و محدودسازی فعالیت روحانیون، تفکری در برخی لایه های حوزه شکل گرفت که حفظ حوزه را مهمتر از حفظ اسلام می دانست. این تفکر البته از دو خاستگاه نشأت می گرفت. عده ای به یقین از سر دلسوزی برای حوزه و اسلام به این نتیجه رسیده بودند که بهتر است برای پیشگیری از تعطیلی احتمالی حوزه های علوم دینی، روحانیت از عرصه مبارزات سیاسی کنار رفته و منتظر فرصت مناسب دیگری برای عملی ساختن احکام الهی بماند. اما تردیدی نیست که عده ای نیز از سر شیطنت و ایجاد رعب در بین روحانیت دست به اشاعه این باور می زدند و این گونه وانمود می کردند که ممکن است دستگاه شاه به زودی حوزه ها را تعطیل نموده و این اتفاق، ضربه ای جبران ناشدنی برای اسلام محسوب خواهد شد! در این بین کسانی هم که از حوصله و یا شهامت کافی برای تحمل هزینه های دین مداری و احقاق حقوق اسلام برخوردار نبودند، محافظه کاری خود را با تکیه بر همین طرز تفکر، توجیه می نمودند.
رهبر خردمند انقلاب اسلامی با اشراف بر وقایع و امور سیاسی و اجتماعی، در بیانی صریح، خط بطلانی ابدی بر این نوع تفکر کشیده و اصالت اسلام را فراتر و مهم تر از اصالت حوزه تلقی نمودند. در نگاه صریح حضرت امام، حوزه علمیه تنها زمانی به درد اسلام خواهد خورد که بر مدار اسلام حرکت کند. به عبارت دیگر، علمی که توأم با عمل نبوده و صرفاً محدود به فضای درس و بحث باشد، مصداق علم لاینفع بوده و از اساس با تعریف حقیقی حوزه علوم دین منافات دارد:
"روحانیت نباید از چیزى بترسد، روحانیت نباید از عربده کشی ها، وحشی گری ها و غوغاى مشتى رجاله و اراذل وحشت کند. علما و روحانیان باید تا آخرین قطره خون خود را در راه اسلام، در راه قرآن و در راه اعلاى کلمة اللَّه نثار کنند.
اگر بناست- خداى نخواسته- اسلام نباشد، احکام قرآن نباشد، مذهب جعفرى در کشور از رسمیت بیافتد، روحانیت اصلًا نمىخواهیم باشد، (در آن صورت) حوزههاى علمیه نمىخواهیم وجود داشته باشد. ما حوزههاى علمیه را مىخواهیم براى حفظ اسلام، ترویج احکام الهى و قوانین قرآنى. اما اگر بنا باشد، دستگاه جبار، دین مقدس اسلام را از رسمیت بیندازد، احکام اسلام را از بین ببرد و قرآن را مهجور و منکوب کند، وجود حوزههاى علمیه چه ثمرهاى دارد و چه آثارى بر آن مترتب است؟ آیا این حوزهها را مىخواهیم که فقط از ترتب بحث کند؟ حوزههاى علمیه باید زنده باشد و در برابر دشمنان اسلام چون کوه محکم بایستد و بخروشد..."
صحیفه امام، ج1، ص: 159
اصولگرایان بابل انتخابات آتی مجلس را پیشاپیش باخته اند.
من البته در این چند سطر صرفاً نظر خود را می نویسم هرچند به مذاق عده ای خوش نیاید. این مطلب را از این بابت گفتم که کسی یادداشت حقیر را مباد که به پای هیچ جمعی بنویسد.
آن طور که مطلع شده ام، ورای همه فعالیت های دموکرات منشانه انتخاباتی طیف سنتی اصولگرا در بابل، فقط یک کاندیدای ثابت مدّنظر قرار دارد که مثل همیشه، حجت الاسلام ناصری عزیز و بزرگوار است.
همین اول کار خدمتتان عرض کنم که به شخصیت دینی و علمی و معنوی جناب حجت الاسلام ناصری ارادت ویژه ای دارم و بر اساس تحقیق و نه بر مبنای شنیده ها بر این باورم که طول مدت نمایندگی ایشان در مجلس شورای اسلامی، پربرکت ترین سال های خدمت رسانی به شهرستان مظلوم و پرحاشیه بابل در همه زمینه های صنعتی، اقتصادی، عمرانی و ... بوده است.
روی سخن، نقد کارآمدی این روحانی خوش اخلاق و با معرفت و دلسوز نیست که اگر به من باشد امثال حجت الاسلام ناصری را با توجه به متانت، روحیه پدری و یکرنگی به امامت جمعه شهرها می گماردم که مردم این مرز وبوم نیاز مبرمی به مواجهه با روحانیون خوش مرام و صبور و یک رو دارند.
برداشت حقیر بر مبنای جلسات متعدد و همفکری با بعضی از صاحب نظران و ارتباط با اقشار مختلف جامعه شهری و روستایی با گرایش های فکری متفاوت، این است که حجت الاسلام ناصری در این دور از رقابت های انتخابات مجلس، اقبالی برای پیروزی ندارد.
پشنهاد می کنم بزرگان قبیله اصولگرایی فارغ از بعضی تعصبات و تعلقات و منافع و ... به دنبال چهره هایی باشند که از نظر مجموعه شاخصه های علمی، انقلابی و حسن شهرت به خصوص در بین نسل جوان و پرخروش انقلاب حرفی برای گفتن داشته باشند. به طور مشخص امثال شخصیت هایی چون حجت الاسلام دکتر سید محمود نبویان و دکتر علی رضا سفیدچیان که حائز امتیازات مذکور هستند را می توان نام برد.
با توجه به تحولات اجتناب ناپذیر و محتوم یک سال آینده شهرستان بابل در رده های سیاسی، مذهبی، قضایی و امنیتی لازم است طیف پیشکسوت و کم حوصله اصولگرای سنتی شهر که گاه احساس می شود فراتر از شعائر اصولگرایی توأم با گرایشات اقتصادی، چیزی در چنته ندارند خود را با گفتمان عملیاتی انقلاب اسلامی هماهنگ ساخته و گفتار و رفتار خویش را منطبق با مفاهیم جبهه فراگیر دفاع از ارزش های اسلام و انقلاب، به روز رسانی نمایند. در این راستا تأکید می شود صرف تدّین، وجاهت و ارتباطات سیاسی، معیار تام نمایندگی جریان اصولگرا نبوده و اصل انقلابی گری و استعداد پرداخت هزینه در مسیر آرمانخواهی و عدالت طلبی، مولفه ای بایسته و ضروری است که علمداری جریان حقیقی اصولگرایی را به اثبات می رساند.
تنها امید موفقیت اصولگرایان در انتخابات آتی مجلس، بهره گیری از حضور نامزدهای غیرمحافظه کاری است که در تقابل با جریان های سرمایه سالار و غرب باور، مرزی شفاف و بی تعارف داشته باشند.
بیش ازسه ماه است که گروه های مجازی مرتبط با شهرستان بابل شاهد انتشار اطلاعیه ها و اخباری از سوی جمعی از شهروندانی است که مدعی طلب مالی از مالک شرکت شهربازی پردیس هستند.
در مواجهه با این حجم گسترده از اخبار مربوط به وضعیت مالی مجموعه فوق، دو احتمال را می تواند در نظر گرفت. یا مدعیان طلب مالی در حال نشر اکاذیب هستند و از اساس دروغ گفته و تهمت می زنند و یا حقی بر گرده کسری مقدم، مدیر مجموعه تفریحی پردیس داشته و درصدد مطالبه آن هستند.
فرض نخست بنا بر قرائن مختلف، از جمله بیانیه ای که با امضای نامبرده در فضای مجازی منتشر شد بعید به نظرمی رسد.
روی سخن با مسئولان قضایی شهر است که وظیفه احقاق حقوق شهروندان را دارند و به هر حال باید نسبت به میزان صحت این نوع اخبار اظهار نظر کنند.
قوه قضاییه آن گونه که مقام معظم رهبری نیز در دیدار اخیر خود تأکید فرمود باید مأمن و پناهگاه مردم بوده و همگان با اعتماد به این دستگاه احساس کنند که می توانند حق خود را از طریق آن به دست بیاورند؛ چه این که عملکرد دستگاه قضا، با اعتبار و کارآمدی نظام گره خورده است. نکته بعد اما مربوط به قضاوت اذهان عمومی است که با توجه به طرح دعاوی مالی در فضای رسانه ممکن است استمرار آن را به پای تعلل دستگاه قضا بگذارند.
ضروری است دادگستری شهرستان بابل به منظور تقویت اعتماد عمومی نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و لزوم پاسخگویی و اقناع افکار جامعه در خصوص عملکرد خود پیرامون رسیدگی به این معضل که به ادعای بعضی از شهروندان با سرنوشت و معاش آنان ارتباط مستقیم دارد، توضیحات لازم را ارائه بدهد.
هیأت امنای مجموعه مذکور که شنیده شده ازمیان جمعی از چهره های صاحب نفوذ برگزیده شده اند نیز باید در قبال مطالبات طرح شده در فضای عمومی، پاسخگو بوده و نسبت به رفع ابهامات و شایعات، اقدام نمایند.
ادامه این روند با آبروی این شهر و مسئولان آن سازگار نیست.