ام المومنین
فهمید لحظات آخر عمرش است. گفت سه وصیت دارم.
یکی اش این بود ای رسول خدا از من راضی هستی؟!
پیامبر بغض کرد. خدیجه جان! تو که همه زندگی ات، همه اعتبارت، همه دارایی ات، همه آبرویت را به پای من و رسالت من گذاشتی، این چه حرفی است دیگر جانم؟ تو در منزل من بسیار سختی کشیدی، دختر اشرافی عرب! در اقامه دین خدا با هر چه که داشتی کوشیدی، همسر مجاهد من، نازنین خدیجه محمد...
وصیت دیگرش را که اصلا رویش نشد مقابل رسول خدا به زبان بیاورد. فاطمه را فرستاد به پدر بگوید من از تاریکی و تنهایی شب اول قبر و حساب و کتاب آن در هراسم. می شود آن رختی که در زمان نزول وحی بر تن داشتی را کفنم قرار دهی، بلکه تقدس آن نظر لطف خدا را به سویم جلب کند!
الله اکبر. این حرف را خدیجه ای به زبان می آورد که جبراییل امین از قول خدا فرمود سلام مرا به او برسان. هیچ منّتی نداشت نه سر محمد نه بر سر خدا که من به حکم و اقتضای جهاد کبیرم و ایثاری که داشتم زندگی ام را دادم پس لابد نگاه ویژه خدا را دارم و وظیفه اوست که کارم را جبران کند و... خیر؛ تا آخر هم خودش را بدهکار خدا و راه خدا می دانست.
یک وصیت دیگری داشت بانوی اول اسلام به رسول الله فرمود مبادا بعد از من زنی از زنان عرب به فاطمه که عمر و نفس و جان من است کج خلقی کند، سیلی به صورتش بنوازد ...
دعای خدیجه اجابت شد. تا زمانی که فاطمه کودک بود، مادر پدر بود و نور چشم رسول و... اما بعد از حیات ظاهری رسول، خدا را شکر خدیجه نبود و ندید و نشنید ماجرای کوچه را، زن عرب که نه، نامرد گردن کلفت خبیث راه را بر او بست و چه بر سر پاره تن رسول الله آورد.
دهم شوال روز وفات ام المومنین، بانوی نخست اسلام، همسر نمونه عالم خلقت، شهیده صبر و استقامت و ایمان، خدیجه کبری سلام الله علیها تعزیت باد.
- ۱ نظر
- ۰۱ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۳۳