اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۹۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

اپوزیسیون حزب الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۰ ب.ظ

بهت و حیرت از بازی خارق‌العاده‌ قریبیان در فیلم خروج

 

نامه مرحوم مروی را یادتان هست درباره فساد اکبرطبری افشاگری کرده بود؟ نامه اش به جایی نرسید ومرد! سالها بعد اکبررا گرفتند ومعدودی از همدستانش را. حاالا که زمزمه تخفیف مجازاتش مطرح شده، بیژن قاسم زاده را هم رها کردند، احمدعراقچی و چندمتهم کلان دیگربانکی راهم، سریال ساختند و وعده دادند که به وقتش با جرایم بزرگ حسین فریدون برخورد میشود، کو؟ پرونده سنگین اتهامات بیژن زنگنه هم به جایی نرسید. رییس قوه پشت هم رجز میخواند وجیب برهارا تهدید میکند. سیداحمدخاتمی میگوید دزدان صندوق امانات بانک باید به اشد مجازات برسند. عبدالله عبدی ها با دو کارت ملی، پروژه کلان می گیرند، پرونده متهمین بانک دی که در اخبار بیست وسی هم بیان شد به جایی نرسید، عبدالباقی ها را مگراینکه خدا مجازات کند...

خودروسازی به نماد ضعف و ناتوانی مدیریت کشور تبدیل شده. همه اعتراض میکنند از صدر تا ذیل مملکت؛اما خودروسازها کارشان را ادامه میدهند. درباره بی عدالتی در سیستم آموزش کشور صدر و ذیل مملکت اعلام موضع کردند. بی عدالتی در نظام وظیفه عمومی و عوارض ناگوارآن مشهود است و نقدهاراه به جایی نمیبرد. سیستم بانکی در خدمت جبهه سرمایه داری است. نیاز غریزی و فطری به ازدواج نادیده انگاشته شده، سن بالای دختران و پسرانی که یا طبیعت خود را سرکوب نموده یا راه اباحه گری را به برکت فضای ولنگارمجازی پیش گرفته اند مورد توجه کسی نیست درحالیکه با قطع دروس زائد و کوتاه سازی دوره تحصیل میتوان گام مثبتی در این مسیربرداشت. ازکلک شرعیها یاد گرفتیم قوانین موضوعه خودمان رابا تشکیل انبوهی از شوراهای عالی دور بزنیم. از باب هزینه فایده هم حساب کنیم مجلس خاصیتش رااز دست داده است.

انقلاب و نظام اسلامی دستاوردهای بزرگی داشته است؛اما در نقد و اصلاح ساختارها فشل مانده. مسئولان رفاه زده و بالانشین در تعارض منافع خود که اغلب سرمایه گذار بخش آموزش ودرمان وبورس وصنعت ومسکن و.... هستند جانب جیبشان را میگیرند. عده ای نیز از نظرمبنا درکی از تئوری انقلاب و ضرورت دستیابی به تمدن جهانی ندارند. نتیجه اش میشود بعضی ائمه جمعه ای که باید علمدار اندیشه اسلام و انقلاب باشند؛اما دغدغه شان شده باندبازی و کسب قدرت و همنشینی با تبهکاران اقتصادی...

نظام اسلامی چاره ای جز برهم زدن این نظم ناموزون و انقلابی دوباره در ساحت فکر و فرهنگ وعمل ندارد. دیر بجنبیم کاخ سبز اموی را جای اسلام ناب مدینه النبی و اهل بیتی در باور نسل جدید میگنجد تا دیگر انگیزه ای برای احیای مکتب نداشته باشد.

نمیشود شعارهای بزرگ را با مردان کوچک پیش برد.بچه های حزب اللهی علاوه بر جریان سازی فکری، باید مبارزه با عواملی که در توقف اهداف اسلام دخیل هستندرا رویکرد جهادی خود دانسته و در این مسیر از دادگاه و زندان واهمه ای نداشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سراب!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۰ ق.ظ

چگونه می شود ظاهر و باطن یکسانی داشته باشیم؟

 

طرف می گفت شبها که میروم دزدی حتما قبلش به خدا توکل میکنم و بعد از دیوار مردم بالا میروم!

دوستی داشتیم مقالاتی مینوشت که در باور مردم ایجاد تشکیک می کرد. می گفت بخدا استخاره میگیرم وقتی خوب آمد انتشارش میدهم!

یکی می گفت خدا شاهد است من هیچ وقت دزدی نکردم همیشه هم مسجد می روم و... خدا چرا برکت مالم را از من گرفت؟ راست می گفت دزدی نمی کرد اما ربا می خورد.

می گفت خانه را از پول حلال ساختم همه سه طبقه اش را. خیرات هم می کنم. مهمان آورده بود سور بدهد. توی حیاط موکت پهن کرد. خیلی ها بهشان بر خورد احساس کردند تحقیر شده اند که به داخل راهشان نداده است.

از ترکیه آدامس های محرّک و شهوت زا می آورد؛ می داد دست جوان مردم. پسرش بخشی از اموال او را در غفلتش فروخت و با دختر مردم فرار کرد برود صفا سیتی! می گفت تقصیر شما آخوندهاست وضع مملکت اینطور شده.

عشق می کرد خواستگار بیاید به بهانه ای ردش کند. پز بدهد جلوی دوست و فامیل که بیا تماشا کن چه برو بیایی هست اینجا. منم که تحویل نمی گیرم کسی را. می دانست طرف اخلاق دارد دین دارد ادب دارد پاک است حلال و حرام سرش می شود جنم دارد غیرت دارد؛ اما بخاطر قیافه ردش می کرد... این قدر که دیگر ماند و حالا منّت دارد سر خدا که هر که دنبال گناه بود کارش گرفت و من چون مومن بودم ماندم روی دست پدرم!

دین، دین ظواهر نیست. دین بعض نیست. مقداری را که شیرین تر است بگیریم و مقداری را رها کنیم و بعد همه تقصیرها را بیندازیم گردن هر کس غیر خود.

گاهی یقه خودمان را بگیریم. چقدر از سبک زندگی ما دینی بود که دلخوریم از آن چه برایمان پیش آمده. نمی شود کبر داشت، حسد داشت، رانت خورد، مال حرام را جواز داد و... بعد به مستمسک چند عمل عبادی و ظاهری، خود را مستحق لطف کامل خدا بدانیم و اگر دنیا روی پاشنه امیال ما نچرخید از خدا و پیغمبرش طلبکار شویم.

گاهی فقط به ظواهر اکتفا می کنیم و گمان می کنیم که داریم در مسیر خدا می رویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

..................

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۵۹ ق.ظ

یکی از اشتباهات شورای سیاستگزاری ائمه جمعه این است که سطح کار امام جمعه را در حد فعالیت سازمان تبلیغات می داند و با نگاه حجمی و تجسمی به کارکرد امام جمعه، عملکرد او را با معیار "گزارش کار" محک می زند.

فارغ از هزینه هایی که بابت تهیه عکس و گزارش و شانتاژ خبری فعالیت های بعضی ائمه جمعه هدر می رود، در این رویکرد جایگاه پدری و نفوذ معنوی امام جمعه به عنوان عالم انقلابی شهر و نه کارمند دستگاه تبلیغی نظام نادیده انگاشته می شود. چه بسا امام جمعه ای که با نفوذ کلام و نفس حق و اعتبار اخلاقی خود منجر به تقویت باور مردم نسبت به حاکمیت دینی شود؛ اما با خط کشی که شورای سیاستگزاری دست گرفته گویا دیگر بنا نیست امثال دستغیب و مدنی و اشرفی و قاضی گزینه مناسبی برای تصدی این جایگاه توحیدی و نه سنگر توجیه المسائل باشند.

خب حالا فرض را بر این بگذاریم که هر امام جمعه ای بیشتر مراسم و محفل و تجمع و برو بیا داشته باشد از همه موفق تر است. امام جمعه برای تأمین خواسته شورا در برگزاری چنین برنامه هایی باید از چه راهی بودجه مورد نیاز را تأمین کند؟ ستادهای نمازجمعه بودجه قابل اعتنایی برای برگزاری مراسمات خیره کننده ندارند.

امام جمعه برای تأمین نیازهای مادی دفتر و ارائه گزارش کار یا باید دستش را جلوی مسئولین دراز کند یا مقابل سرمایه دارها.

این هر دو منبع تأمین بودجه نمازجمعه، دست و پا و بعبارت دقیق تر زبان امام جمعه را در مقابل بعضی کژروی ها خواهند بست. کمتر پیش می آید کسی که نمک گیر این و آن است بتواند تکلیف نهی از منکر خود را نیز در صورت لزوم ادا کند.

این گونه است که سرمایه دارهای نوکیسه و گاه متهمین اقتصادی که در منظر عموم بدنام هستند به دفتر و دستک امام جمعه راه پیدا می کنند. کمترین ثمره این اتفاق ایجاد فاصله بین جوانان آرمانگرا وانقلابی با صفوف نمازجمعه است وقتی می بینند نه تنها صدای عدالت طلبی آنها از تریبون نمازجمعه پژواکی ندارد بلکه شائبه زد و بند بزرگان با تضییع کنندگان حقوق مردم نیز در اذهان تقویت شده است.

حالا فرض کنید این وسط چند نفر هم بخواهند نسبت به امام جمعه انتقاد و نهی از منکر کنند. شوراهای تأمین که داد و ستد خوبی با ائمه جمعه دارند در اختیاری فراقانونی می توانند برخورد فوری و چکشی با منتقدین را به اتهام اخلال در نظم یا مثلا تضعیف نظام اسلامی و تشویش اذهان عموم و... تصویب نمایند و... الفاتحه!

بعبارت دیگر ضعف سیستم سیاستگزاری و نیز اختلال در سیستم نظارتی کار را به اینجا رسانده که حتی فعل غلط بعضی مسئولین، موجّه جلوه می کند اما واکنش درست و غیرت دینی مومنین، مورد نکوهش و تعقیب قرار می گیرد. از مواردی است که جای معروف و منکر عوض شده است.

این اتفاق ناخوشایند و ناامید کننده صرفا محدود به بعضی ائمه جمعه نیست. گاه مشاهده می شود بعضی نهادها نیز برای تأمین هزینه فعالیتهای فرهنگی یا انقلابی خود نمک گیر و مدیون نوکیسه ها و متهمان فساد اقتصادی می شوند. شاید توجیه عزیزان این باشد که با هر وسیله ای در حال تقویت جبهه انقلاب هستند؛ اما فارغ از تأثیر سوءمعنوی پولهای کثیف، یأس و سرخوردگی نیروهای انقلابی از پررنگ شدن نقش عناصر زالو صفت نمی تواند به نفع انقلاب تلقی شود. چه بسا که عبدالباقی ها و عبدالله عبدی ها و شهرام جزایری ها و حسن زاده ها و... از دامن همین منش و نگرش، اوج یافته و خسارتهایی هنگفت بر گرده اعتبار نظام اسلامی تحمیل نمایند. نوکیسه ها رگ خواب بعضی خواص را خوب پیدا کرده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید روح الله خمینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۱۳ ب.ظ

با خاطراتی از امام خمینی(ره) / می‌خواهید از من رضاشاه درست کنید؟‏

 

پدرش سید مصطفی، مجتهدی مبارز بود، شهید شد و پیکرش را به نجف بردند. پسرش سید مصطفی نیز عالم بود و مبارز که به شهادت رسید و در نجف ماندگار گردید.

پدرش که شهید شد 22 بهمن بود 1281؛ خدا انقلاب او را نیز سالها بعد در 22 بهمن به ثمر نشاند 1357.

خودش اما دلش با خرداد گره خورده بود که گفت انتظار فرج از نیمه خرداد کشم. دلش پیش شهدای بی نام و نشان پانزده خرداد بود و گفت این روز را تا ابد عزای عمومی اعلام می کنم. آخرش هم نیمه خرداد پر گشود و به یاران صدیقش پیوست.

عشق می کرد بسیجی ها را می دید. دلش می خواست دست و بازوی این بچه ها را ببوسد. بالاترین دستاورد نهضت را تربیت انسان هایی در تراز بسیجی هایی می دانست که کم از صحابه رسول الله و سربازان جانبرکف اباعبدالله نداشتند.

قیامش با شهادت امام صادق سر زبانها افتاد. روزی که درِ فیضیه را بستند و از امام خواستند گوشه ای خودش را مخفی کند، در خانه اش را گشود بساط روضه به پا کرد و فریاد برآورد که می دهم گوش این نوکران اجنبی را بپیچانند. رفت فیضیه ایستاد وسط حیاط و دوباره روضه برای غربت اسلام و سربازان شهید ولی عصر سر داد که ما هر چه داریم از همین روضه هاست از سیلاب اشک هایی که کاخ ستم را ویران خواهد نمود.

با عاشورای 42 اما ستون خیمه ظلمت طاغوت را نشانه رفت که سه چهار روز بعد تبعید شد و ...

انقلابش شد عاشورایی. همین شد که گفت هر چه داریم از محرم و صفر است و می گفت ما مثل حسین وارد جنگ شدیم و مثل حسین خارج می شویم. می گفت تکلیف ما را اباعبدالله مشخص کرده است.... سر زبانها افتاد: ندای هل من ناصر حسینی لبیک یا خمینی...

یازده ماه آخر عمرش را اما سکوت کرد. بعد از نوشیدن جام زهرنامه دیگر هیچ سخنی در دیدارهای عمومی بر زبان نیاورد. می نشست روبروی مردم به نقطه ای خیره می شد. امام غصه می خورد. پیام داد و از خانواده های شهدا بابت زخم زبانها عذرخواهی و بابت اینکه از قافله شهادت جا مانده اظهار تأسف کرد. آرزویش این بود که با بسیجیانش محشور شود. زهری که امام نوشید کاری بود. سالها بعد اما درست در شب رحلتش، پته آنکه جام زهر را تعارف کرده بود، مقابل چشم مردم روی آب ریخت و هیمنه پوشالی اش شکست. سالهایی بعد فرزندانش که پیشتر شاهزاده ای بودند زندانی شدند و مدتی دیگر خودش به زیر آب رفت و یادش تا ابد با نام فرح گره خورد.

امام را ملی گراها دق دادند. بابت ساده لوحی های منتظری طلب مرگ کرد. از حجتیه ای ها خون دل خورد. داد می زد رفاه طلبی با مبارزه همخوانی ندارد. خمینی ویلا نداشت. از آخوندهای فاسد عصبانی بود. از هر چه که رنگ شیطان و منیّت داشت اعلام انزجار می کرد، به غیر خدا نه گفته بود... امام را دنیازدگان حیله گر و منفعت طلبان زیاده خواه کشتند.

روح الله اما به سیاق همه شهدایی که تربیت شده مکتب نورانی اش بودند؛ ماندگار شد و روح جاری در کالبد زمان گردید. احیای مسلک و مرامش به زودی انقلابی دیگر را در گام دوم حرکت به سوی حاکمیت خورشید، زمینه ساز تمدن جهانی مستضعفین و قیام بر ضد مستکبران داخلی و خارجی در پهنه گیتی قرار خواهد داد؛ بأذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام رضا با شما کار دارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۱۱ ب.ظ

گنبد و گلدسته حرم امام رضا (ع)

 

امام رئوف هم خنثی نیست؛ عالم نباید خنثی باشد و مؤمن نیز!

بگذارید از جای دیگری شروع کنم.

گفتند لزومی ندارد حسین علیه السلام را الگوی خودمان قرار دهیم ما می خواهیم از سایر ائمه الگو بگیریم! مداد العلماء افضل من دماءالشهداء!! اصلاً سندش کجاست اینکه گفته اند ان الحیاة عقیدةٌ و جهاد! امام رضا را ببینید با حاکم زمانه اش ساخت و جانشینش شد! رفت داخل دستگاه حکومت طاغوت و پست گرفت!

استغفرالله!

خدایا مرا ببخش.

گفتند اسلام که همه اش نباید نیزه و شمشیر و قتلگاه و محراب مسجد کوفه باشد! بگذارید زندگی مان را بکنیم. ما حامی اسلام رحمانی هستیم...! جواب این شبهات را تاریخ داده است. حرف دیگری دارم.

عیبی ندارد؛ شما زندگی تان را بکنید؛ بخورید و بیاشامید و در چنبره تغافل و غلبه غریزه بر فطرت، جام نسیان و بی عملی را به سلامتی سلسله عافیت طلبان سر بکشید و خوش باشید؛ اما یادتان نرود تمامی امامان ما که برتر از همه علما و مومنین ادیان و اعصار هستند با می ناب شهادت به سرمستی وصال با معبود رسیدند.

امام وقتی امام است دیگر فرقی میان ضربت شمشیر یا اشک و دعا یا مکتب علم یا تدبیر سیاسی اش وجود ندارد. علی باشی و حکومت کنی، حسن باشی و صلح نمایی، حسین باشی و قیام کنی، زینت عابدان باشی یا شکافنده گنجینه دانش و عالم آل محمد و...

برای دشمن؛ دشمنی وقتی می داند ذات مرام و مسلکت ظلم ناپذیری است و درس مکتب خانه وجودت، بیداری و رنگ ناپذیری در برابر طغیان ثروت و افسون شهوت و حاکمیت جور و تباهی است.

اینگونه است که امام هادی نیز که بنیانگذار شبکه نیابت و نقابت است و معدن ناتمام جامعه کبیره را مخزن صدور معارف طریقت حق قرار داده، بعد از هزار و چهارصد سال همچنان خار چشم حق ستیزان و هدف ثابت هجوم لشکر تباهی و ظلمت است. امام رئوف ما نیز تا قیام قائم آل محمد(ص) سد راه زیاده خواهی مکتب حیوانیت و غریزه پرستی خواهد بود.

مهم نیست مقابل دشمن شمشیر می کشی یا نه؛ اما مهم است که دشمن از علم و سیاست و مرام و مسلکت، از نجوای شبانه ات، از لحظه به لحظه نفس کشیدنت احساس خطر کند. رهرو اهل بیت خنثی نیست. وجودش هم سوهان روح دشمنان بشریت است. هیچ امامی با هیچ ظالمی نساخت و شرک و الحاد و نفاق را تأیید نکرد تا به شهادت رسید و یاد و نام و بارگاهش نیز بعد از قرنها هنوز روح ایستادگی در برابر مظاهر جور را در کالبد جوامع بشری می دمد. تو نیز اگر خواب رهپویان طریق ضلالت و مستکبران و منافقان را آشفته می سازی بدان مرید حقیقی ائمه هستی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در اسارت کلمه!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۸ ق.ظ

 

کلمات، زندان معانی هستند

گاهی آنچه می خواهی بگویی در آنچه که می گویی نمی گنجد

کلمات وکیل خوبی برای مفاهیم نیستند

اصلاً تفسیر، از همین جسم فرتوت و نارس کلمات است که سری میان سرها درآورده

در دادگاه ذهن دیگری محکوم می شوی

بی آنکه آن چه او دریافته

آن چیزی باشد که تو اراده کرده ای، کلمات پیام بران امینی نیستند. شانه هایشان تحمل این بار سنگین را ندارد.

بیان، ریشه در پرواز روح دارد و کلمات در انحصار حروفی خشک و بی انعطاف، زمین گیر می کند و زمینی می سازد پرنده آسمانی شعر و شعورت را

تا دلها به هم گره نخورد و چشمها خط سبز عاشقی را بین سرخی قلبها جا به جا نکنند

اسیر کلمات ناتوان و پای در بند، محکوم به نقص و ضعف و وهن خواهی ماند؛ مظلوم و بی اراده

23/1/1401

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر افسرده ای عارف نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۴۶ ق.ظ

آسمان

 

عرفان با افسردگی فرق دارد.

عارف از همه مولفه ها، عناصر و تعلقات مادی عبور کرده، با اراده و مصمم و دیگر به عقب نگاه نمی کند.

افسرده اما به جبر شکست، علقه ای را رها ساخته و گاه به یادش آه می کشد؛ هرچند این افتادگی، او را از سایر شیرینی های عالم ماده نیز دور نگاه دارد. بیم آن می رود که باز هم به جذبه ای دیگر دل سپرده و حال خوش انزوا و خلوت دل را به شلوغی بازار وابستگی برگرداند.

افسرده، عارف نیست؛ اما رشحاتی از آن را در عمق وجودش حس نموده و مستعد دل کندن از همه تعلقات و پای نهادن به وادی معرفت است؛ اگر به قدرت ادراک و اراده از این مرحله گسسته و بی ارزشی عناصر این جهانی را نه منحصر که مطلق و قابل تعمیم بداند و آه حسرت را به حسرت آه بدل ساخته و گاه به جای آه، نگاه کند به وجه الله؛ به آنچه که نادیدنی است به حقیقتی که تعلق نپذیرد و نمرده ست و نمیرد و... بی نهایت را دریابد و آزاد شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

علیمٌ بذات الصدور

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۲۴ ق.ظ

آسمان را تا به حال این‌ طور دیده اید؟ (عکس)

 

اقرأ و ربک الاکرم

بخوان بنام عشق، به نام آن که تو را سرسری نیافرید.

بخوان بنام پروردگاری که کریم کریمان است و تو را نیز صاحب کرامت دانست.

بخوان بنام آنکه دلت را زنده کرد به عشق.

بخوان غزل دلدادگی و سرور را به قیمت حزن و فراق.

بخوان برای جدایی، برای وداع بخوان به ساز عاشقی و وفا.

بخوان و بگذر از هر آن چه که تو را در بند دلت ذلیل و نشسته می خواهد؛ بگذر که  خدای تو اکرم است.

این نیز بگذرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی سنگهای صبور هم کم می آورند!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۵۳ ب.ظ

 سنگ صبور استان فارس

 

عادت نکنیم بارهایمان را روی دوش کسی بگذاریم. شاید دیگران هم همین کار را کرده باشند. آن طرف هر چقدر هم سنگ صبور باشد، کم می آورد و شانه هایش به خاک می چسبد.

سنگ صبور  بودن برای خودش نعمتی است؛ حتی اگر نشود کاری برای دیگری کرد و گره ای از مشکلش باز نمود. سنگ صبور که باشی، التیام آلامش و تشفّی قلبش خواهی بود؛ حرفی نیست.

اما

گاهی این احتمال را بدهیم دیگران هم دارند بار سنگین دردهایشان را روی دوش همان یک نفری خالی می کنند که ما نیز سنگ صبورش را محک زده ایم.

آدم ها یک وقت هایی کم میآورند زیر فشار غم ها و مشکلاتشان و شاید گمان کنند فقط خودشانند که این چنینند. آدم ها گاهی کم میآورند زیر فشار حرف ها و خبرها و غم هایی که در ظاهر مربوط به خودشان نیست ولی  با دلی خجسته خواسته اند سهمی در تحمل آن داشته و بار محنت کسی را بکاهند.

و اگر نبود هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین؛ ما همه له شده بودیم بی تردید. چقدر خوب است همه پیامبر صبر باشیم. چقدر خوب است سنگ های صبور هم صخره و رشته کوهی صبور داشته باشند برای تکیه زدن. تکیه گاهی که جز با منشأ معنوی و پایگاه توحیدی هرگز قوی و استوار نخواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نگذاریم بچه هایمان منفجر شوند!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۴:۱۳ ب.ظ

16cb4bfc-adde-4998-b665-94fd12879a8c_iuzc.jpg

 

داشتم از آقا هم ناامید می شدم! که دیروز در بیانشان این جمله را به کار برد: دروس بی فایده را حذف کنید.

کسی به فکر جوانها نیست. کسی به نیازهای غریزی و فطری شان، آن چه که اقتضای خلقتشان است و خدا در طبعشان قرار داده توجه ندارد. درکی از نیاز واقعی جوان دیده نمیشود.

زمان ما اگر نوجوانی شیطنتش گل می کرد، نهایت تصویر مبتذلی که دم دستش بود، عکس اوشین بود که با لباس یقه بسته کیمونو و موهای پسرانه، روی بعضی جا سوییچی های ممنوعه منتشر می شد. الان طرف کلمه ای مقدس را هم در موتور جستجوگر بزند دهها تصویر از ناکجا آباد بدن انسان جلوی چشمش رژه می رود.

خدا رحمت کند مرحوم هاشمی شاهرودی را چند سال قبل در روز هفتم تیر که به نام قوه قضا ثبت شده، بازدیدی سرزده از سیمای ضرغامی داشت. ظهر بود و اجرای شبکه یک را همشهری ما هرمز شجاعی مهر برعهده داشت و خانم دیگری که اتفاقا در پخش مستقیم هم بینشان بگو مگویی شد که کدام یک مجری اصلی برنامه است؛ بماند.

برنامه خانواده بود و مرحوم شاهرودی سر بحث را پیچاند به سمت اصالت تشکیل خانواده.

لب کلامش این بود: نظام آموزش ما راهی غلط را طی می کند و مطابق اسلام نیست؛ نه فقط از لحاظ سنخیت متون آموزشی و تربیتی با دین؛

طولانی بودن سالهای تحصیل، اینکه انسان دوازده سال که خودش عمری است را بگذارند تازه بشود دیپلم که نه چیز خاصی بلد است و نه مدرکش کارآیی دارد؛ بعد چند سال بنشیند برای کارشناسی و ارشد و برود دو سالی علّافی در سربازی و بیاید تازه بگردد دنبال بازار کار که اگر جور شد سراغی از ازدواج بگیرد، می شود چند سال؟! سنش شده است حدود سی.

چند سال است که به سن بلوغ رسیده؟ غلیان های درونی اش را چطور کنترل کند؟ بماند که به برکت طغیان تصاویر و روابط آزاد، سن بلوغ هم کاهش پیدا کرده. آن وقت انتظار داریم شهامت گناه در او ایجاد نشود؟

حکومتی که وظیفه دارد زمینه گناه را با اجباری کردن حجاب و مقابله با مظاهر شهوت و ... از بین ببرد چرا باید از این مهم غافل باشد؟

چقدر از دروس سالهای تحصیل غیرضروری و بی فایده اند و حذف یا تلخیصشان می تواند به کوتاه شدن دوره آموزش منجر شود؟ و نیز با کوتاه سازی دوره سربازی، جوان را تا حد بیشتری از تمایل به گناه دور نگاه داشت و زمینه تشکیل خانواده ای جوان و شاداب که نتیجه آن سلامت جامعه است را تقویت نمود؟

چرا کسی به فکر نیازهای خدادادی جوانها نیست؟ شما کیلومترها مطلب اسلامی و معنوی در ذهن انسان بریزید؛ اما نیازهای طبیعی او را نادیده بگیرید، بستر تجرّی و طغیانش را فراهم کرده اید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار تمیز فرهنگی با پول کثیف و نیّت آلوده؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۵۷ ق.ظ

 

"ممد نبودی ببینی" را هم آن اوایل می گفتند کلاس ندارد، نظمش درست نیست، قافیه اش کجاست؟ محتوایش خیلی عمیق نیست و...

می گفتتد یک آخوند پیرمرد حجره نشین مگر می تواند انقلاب کند بر ضد رژیمی که نظام سیاسی اش حساب و کتاب دارد، ابرقدرتی پشتش ایستاده و... حالا قیام کرد و پیروز شد مملکت داری علوم و فنونی دارد، دیپلماسی جهانی آدابی میخواهد و مقتضیاتی و ... خانه پرش دوسال دوام بیاورید.

جنگ را گفتند مگر یک مشت بسیجی آس و پاس که نهایت آموزششان ور رفتن با گلنگدن زنگ زده کلاش و خیز سه ثاینه است می توانند به جایی برسانند؟ صدام درست گفت که سه روزه خوزستان و هفت روزه تهران را اشغال خواهد کرد؛ اما از ورودی شلمچه تا پل نو که پانزده کیلومتر است را ده روز دست و پا زد برای پیشروی...

چشم موسسات نفت خور به ظاهر فرهنگی، در آمد از گیرایی سرودی که ارزش هنری اش به فهم کلیشه ای داوران جشنواره ای، قابل درک نیست؟

شما عادت کردید برای ساخت یک کلیپ کوتاه میلیاردی هزینه کنید، فاکتور بسازید، هوای بر و بچ را داشته باشید، خواهرزاده و برادرزاده هایتان هم از قِبَل کار فرهنگی تان که -باد به غبغب می اندازید و گاه همطراز جهاد و شهادت می نامیدش- نانی به کف آرند. زیدبازی تشکیلاتی را تقویت روحیه معنوی و انگیزه ساز میدانید. بولتن نویس هایتان دروغ فی سبیل الله را جهاد تبیین می نامند غافل از آن که تبیین اساساً یعی روشنگری و صداقت و با کذب و خالی بندی منافات دارد؛ کما اینکه ذات انقلاب اسلامی، تجسم نور قرآن است و با پلشتی و دروغ و منّیت سازگار نیست. انتظار نداشته باشید امام جمعه ای که آبشخور تأمین فعالیت های فرهنگی اش جیب مبارک و بی انتهای مفسدان اقتصادی است در مسیر انقلاب تأثیر مثبتی روی مردم داشته باشد؛ و آن مداح و هیأتی که بازیچه مافیای ثروت و قدرت است و آن منبری پیری که مقتل می خواند و آخر شب ناموس ساده و خنگ مردم را به بزم خصوصی مشروعش فرا می خواند...

کار برای انقلاب آدم انقلابی میخواهد؛

نه ببخشید!

کار برای انقلاب اسلامی، آدم انقلاب اسلامی میخواهد؛ از جنس همین بچه های بی نام و نشان.

نمی شود نام حاجی شهیدمان را سر دست بگیریم و کلامش را فریاد بزنیم: "باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم" و بعد هزار آرم رنگارنگ و بیلان کار بسازیم که آی چه نشسته اید "منم" که مکتب حاجی را ترویج می کنم!

این "من" لامصب را مهار نکنیم کارمان برکت ندارد. پول کثیف یا نیّت آلوده، ما را به جایی نمی رساند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فکری به حال عزب ها کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۹:۲۵ ق.ظ

فیلم سینمایی زیر درخت هلو

 

پیش از آن که به جهاد فرزندآوری نیاز داشته باشیم به جهاد برای ازدواج نیاز داریم. چند روز پیش استوری این قلم در توصیه به بعضی از خواهرانی که احساس می کنند از سن ازدواجشان گذشته و به اشتباه در فضای مجازی خود را به در و دیوار می کوبند باعث رنجش خاطر تعدادی از خانواده ها شد که زود حذف گردید. محتوای توصیه این بود که این معدود خواهران ما سرمایه نجابت خویش را در بستر بی رحم و اغواگر مجازی به حراج پوزخند ترحّم دیگران نگذارند که جز تحقیر و حس شکست دوباره و له شدن شخصیت و تحریک دلهای بیمار و ذهنهای آلوده، دستاوردی برای خود و جامعه به همراه نخواهند داشت. به هر بهانه ای و با هر کسی ولو ظاهرالصلاح وارد آشنایی و چت و گفتگوی صمیمانه نشوند.

خدا نیامرزد کسانی که انقلاب اسلامی را منهای پیوست فرهنگی ملازم فطرت انسانی، به نظام مطوّل آموزش برخاسته از فرآیند تربیتی غرب سپرده و فرهنگ لذت جوی خودکامه خارج از دین را بر پیکره حیات جامعه دینی تزریق نمودند.

سن ازدواج به هر دلیل بالا رفت و نیازهای فطری و تکاملی بشر نادیده گرفته شد. این پدیده ناگوار، فشار روانی سنگینی را بر گرده بعضی جوانان به خصوص دختران و خانواده هایشان تحمیل کرده است. امروز حتی با لشکری از دختران دهه پنجاهی طرف هستیم که همچنان در عذاب دوره تجرد باقی مانده و آسیبهای فراوان روانی را متحمل می شوند؛ چرا که گاه دیگر امیدی به تحقق ازدواج در شرایط نزدیک به ایده آل را هم ندارند.

مواجهه بی پرده با خیل متنوع اشخاص از جنس مخالف در فضای رسانه و اجتماع، دایره سلایق و میل جوانان را تنگ تر و عبور از ممیزی های آنها را دشوارتر ساخت و...

بررسی علل ظهور چالش تأخیر در ازدواج و عوارض غیرقابل جبران آن در این مقال نمی گنجد؛ اما درک این واقعیت تلخ اجتماعی باید دلسوزان جامعه را به تکاپوی بیشتر برای نجات از این معضل آزار دهنده وا دارد.

در کمتر خانواده ای می توان با قطعیت مدعی شد که دختری پا به سن گذاشته و مجرد حضور ندارد. باز هم تأکید می کنم که شناخت علت بروز این انفاق در جای خود مهم و لازم به بررسی است. مثلا بعضی از خواهران مذهبی ما به صرف مطالعه آثار مرتبط با خاطرات یک شهید به روایت همسر، جوّگیر شده و منتظرند خواستگاری در قامت همت و باکری قدم رنجه نموده و زنگ خانه شان را به صدا در آورد و این انتظار بیهوده و ملال آور در نهایت جز اتلاف عمر و جوانی شان حاصلی ندارد. علت تأخیر در ازدواج ممکن است به فراخور افراد، متنوع و متفاوت باشد؛ اما عین بی غیرتی و بی عاری و بی خاصیتی است اگر در پیرامون خود قادر به معرفی و تشویق مجردها برای سر و سامان گرفتن و تشکیل خانواده باشیم و ساده از کنارش بگذریم.

وجود حکومت دینی یا شبه دینی از ما رفع تکلیف نمی کند که فقدان یک اتاق فکر متمرکز تسهیل گر امر ازدواج و مصلح قوانین غیرانسانی جاری در فرآیند سالهای تحصیل و سربازی را با فعالیت فرهنگی و اجتماعی خداپسندانه در مسیر تشویق جوانان و واسطه گری امر خیر به خصوص برای پسران و دختران مجرد پا به سن گذاشته جبران نکنیم. آن سامانه پرهیاهو و هزینه بر ازدواج که توسط سازمان تبلیغات راه اندازی شده هم که به درد عمه شان می خورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قابی کوچک از حیات فکری آیت الله مرعشی نجفی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۴:۰۷ ب.ظ

 

علاوه بر علم و اخلاق و معرفت تو عرصه عرفان، از کم نظیرترین چهره های عالم اسلامه
جریان شهریار و خواب مولا علی فقط یه نمونه ست
در بیداری محضر صاحب الامر رسید
محضر اباعبدالله مکاشفه داشت
خون دل خورد برای میراث مکتوب شیعه
با نماز و روزه استیجاری و کارگری پول جمع کرد و اثار خطی رو حفظ کرد
پولی دستش میرسید واسه فقرا و اهل علم خرج میکرد
در راه خدا فقر کشید
بیماری کشید
تهمت شنید
سختی دید
آثار علمی و فقهی ش محل رجوع اهل فضله دهها کتابخونه و مدرسه و درمانگاه ساخت و... درباره فضائلش میشه چند کتاب نوشت
اما
این بنده ناب خدا با همین جایگاه و علم و عمل، حسرت مقام شهدا رو میخورد.
تو وصیتنامه ش نوشت: خدایا اجر مجاهدانی که در راه پیکار با دشمنانت شهید شدن رو به من عطا کن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بازخوانی رسالت بنیاد شهید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۸:۴۷ ق.ظ

Bonyad Shahid Logo.svg

 

بنیاد شهید و امور ایثارگران از اساس یک نهاد فرهنگی است. حتی خدمات رفاهی آن به بازماندگان شهدا نیز در چارچوب نگاه فرهنگی اسلام و انقلاب اسلامی به ارج و کرامت وارثان مکتب ایثار و شهادت تعریف می شود؛ چه برسد به رسالت اصیل این مجموعه در تقویت باورهای عمومی نسبت به جایگاه شهید و تبیین فرهنگ جهاد و مقاومت که از رهگذر شهادت، حاکمیت اسلام و استقلال و عزت جامعه را در برابر طوفان حوادث و تهدیدهای نرم و سخت بدخواهان، محافظت نموده و رشد می بخشد.

فرهنگ شهادت، راهبرد اندیشه توحید برای غلبه بر نگرش های مادی چپاولگران و تضمین کننده سعادت و سرافرازی جوامع ایمانی بشریت به منظور دستیابی به حیات طیبه الهی و امنیت دنیوی و اخروی در پناه دژ مستحکم لااله الاالله و نگاه جامع به مختصات فطری و غریزی اشرف مخلوقات در راستای تحقق تمدن بزرگ و جهانی اسلام محسوب می گردد.

تردیدی نیست که هجمه سنگین فرهنگی دشمن به خیمه تفکر دینی، اصل نگرش جهادی انقلاب اسلامی که تلاش بی شائیه در راه تحقق اوامر الهی و سبک زندگی قرآنی را تا سر حد جان، سرلوحه خویش می داند همواره هدف تخریب و سیاه نمایی قرار داده تا در پرتو دوری امت از فرهنگ ایثار و شهادت و تخدیر اندیشه مقاومت، جامعه ای پوچ، سبک و بی انگیزه را در مسیر اندولس سازی کشورهای اسلامی به منظور استثمار و غارتگری آنان رقم بزند.

بنیاد شهید و امور ایثارگران متولی اصلی صیانت از فرهنگ شهادت و تبیین حقایق این اندیشه سترگ و بسط باورها و ترویج قرائت جهادی از حیات اسلامی است که هدف غایی آن زمینه سازی تحقق جامعه مهدوی و پیوست به حاکمیت عصر ظهور است. از این منظر، بنیاد شهید را باید مهم ترین و مبنایی ترین نهاد در پیشبرد گام دوم انقلاب اسلامی و دستیابی به آرمان های انسان ساز اسلام ناب محمدی(ص) دانست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاج مهدی مرندی لات نبود

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۵۹ ب.ظ

tau_photo_2017-05-18_00-23-12.jpg

 

چه کسی ادعا کرد؟ حاج آقای احدی که از منبری های مطرح ساکن در قم است. اواخر دهه هشتاد گفته شد ایشان داستانی را نقل کرده که مرحوم حاج مهدی مرندی لات بوده و بعد از انقلاب رفته دیدار امام و امام پیشگویی کرده آینده او را و بعد توبه کرده و رفته جبهه و....

آن موقع موسسه تنظیم و نشر آثار امام توسط آقای رجایی تکذیب کرد که امام اهل پیشگویی و اهدای انگشتر و ... نبوده. 

شاگردان آقای احدی اعتراض کردند که به استاد ما توهین شده!

آقای رجایی عقب نشینی کرد و خواست نه سیخ بسوزد نه کباب گفت شاید مرحوم مرندی دروغ گفته!

حاج مهدی مرندی دستش از دنیا کوتاه بود نمی توانست از خودش دفاع کند. با مشورت دوستان متنی نوشتم و ادعای آقای احدی را تکذیب کردم که حاج مهدی خدا بیامرز حتی قبل از انقلاب هم متدین و مذهبی بود و...

الحمدلله غائله خوابید.

الان بیش از یک دهه گذشته دوباره همان داستان به نقل از حاج آقای احدی دارد در گروههای مجازی نقل میشود و حتی در کتابی هم منتشر شده. این بار جای اسم مهدی مرندی گذاشته اند عباس مرندی! حاج عباس مرندی برادر مرحوم حاج مهدی است و در قید حیات است و از کسبه خوب بابل محسوب می شود.

بعضی دوستان هم زحمت تحقیق به خودشان نمی دهند از خیل عظیم شهود و مطلعین و اقوام و آشنایان مرحوم مرندی که در قید حیاتند و حتی یکنفرشان ادعای آقای احدی را تایید نکرده تحقیق نمایند. حاج مهدی مرندی داماد مرحوم آیت الله فاضل استرآبادی بود. دوستان میتوانند از فرزندان مرحوم فاضل و سایر دامادهایش به خصوص آ سید محمود نبویان نماینده مردم تهران در مجلس هم تحقیق و پرس و جو کنند.

متنی که در سال 89 در تکذیب نقل گوینده منتشر کردم را بازنشر می دهم. امیدوارم حاج آقای احدی خودش نسبت به اصلاح این داستان اقدام کند تا باعث تردید در سایر روایت های تاریخی نگردد:

 

نسبت حاج مهدی مرندی با مجید سوزوکی !

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم دی 1389 ساعت 1:0 شماره پست: 677


 
سن و سالی نداشتم . یک روز سوار ماشینی بودم و در حال عبور از محله پیرعلم ، راننده مرد میانسالی را نشان داد و گفت : این بابا داماد حاج آقا فاضل است . هر منافقی را که اعدام می کردند تیر خلاصش را او می زد !
دوره راهنمایی بود که پایم به مسجد باز شد . یک روز ظهر همان مرد میانسال را دیدم که در صفوف آخر ایستاده و انگار ترجیح می دهد با جوان تر ها دم خور باشد . از جعفر سراجیان نامش را جویا شدم . حاج مهدی مرندی بود . بلافاصله از ماجرای تیرهای خلاص ! پرسیدم . جعفر خنده معناداری کرد و جمله ای به کار برد که ذهنم را برای آشنایی بیشتر با آن مرد کنجکاوتر کرد . حرفش این بود : حاج مهدی که دل ندارد ! یک بار در بوفلفل این سوال را از سید سجاد ایزدهی پرسیدم . یادم می آید عین همین جمله را درباره او به کار برد .
حاج مهدی مرندی از نظر جسمی ضعیف به نظر می رسید . خاطرات حضور او در جبهه همیشه لبخندی را به لب راوی و شنونده می نشاند . برداشت من این بود که حضور غیرتمندانه او در جنگ بیشتر از بعد رزمی ، جنبه معنوی و تقویت روحیه داشته است . خاطراتی را که درباره طنازی ها ، مزاح ها و حال و هوای معنوی حاجی از امثال جعفر سراجیان و رضا دادپور و سید سجاد و حاج مهدی کردانی و محمود شیرافکن و . . . شنیدم همگی در تأیید این برداشت من بوده است . به مرور سلام و علیکی با حاجی پیدا کردم و مدتی بعد گرمی کلامش را در مسجد احمدیان ( آل یاسین ) میهمان ویرانه دل خویش ساختم . حاجی همان بود که فکرش را می کردم . مردی پیراندام با عواطفی پاک و دلی به زلالی آب و آینه که حضور صمیمی اش این بار محفل نسل سومی های انقلاب را باصفاتر می ساخت .
نمازهای حاجی هم دیدنی بود که بماند برای بعد .
حاج مهدی از کربلای چهار خاطرات تلخی داشت . او جامانده ای از قافله کربلائیان ام الرصاص بود . این اواخر می شنیدم که با تماشای مستندهای دفاع مقدس ، خواب شهدا را می بیند و بی تاب می شود . اغراق نیست اگر بگویم سوز کربلای چهار ، بلای جانش شد و . . .
سینه حاج مهدی گنجینه معارف حق بود . او با علوم حوزوی نیز آشنایی داشت و گاه آموزش های مستقل و خصوصی را برای علاقمندان برگزار می کرد . به مسائل شرعی و چالش های فکری و اعتقادی تسلط داشت و . . .
حاج مهدی جوان کم تجربه و روحانی ندیده ای نبود که با دیدن یک منبری صاحب فضل ، جوگیر شده ، دنبال خلوتی باشد و اسراش را برملا کند .
حاج مهدی مرندی لات ؟!! نبود . اگر چه امروز بازار مجید سوزوکی ها رونق کسب و کار است اما اگر یک نفر از هزاران نفری که در شهر بابل حاج مهدی را می شناسد به لاتی او گواهی داد . . . . لااله الاالله !
حاج مهدی جزو اولین نیروهای کمیته انقلاب اسلامی بابل بود .
این روزها مطلبی از حجت الاسلام احدی از روحانیون و مبلغین محترم شهرمان در فضای مجازی منتشر گردیده که حاج مهدی را فردی لات معرفی نموده است . در این مطلب که به سخنان شخص حاج مهدی استناد داده شده حضرت امام (ره) در دیداری خصوصی ، انگشتر خود را به حاج مهدی هدیه داده و سرنوشت حاجی را پیشگویی می نماید . این که حاجی با دختر یک آیت الله ازدواج کرده ، هیچ گاه دارای فرزند نخواهد شد !!! و بعد از جنگ موقع زیارت حضرت عباس علیه السلام دارفانی را وداع خواهد کرد . حاج آقای احدی می گوید مزار مرحوم مرندی هم اکنون در کفشداری حرم حضرت عباس علیه السلام قرار دارد و . . .
حاج مهدی لات نبود ، دختری از او به یادگار مانده که همینک ساکن قم است . مزارش در وادی السلام نجف است و نه در کربلا .
حالا این که چرا حاج مهدی مرندی ، جناب حجت الاسلام احدی را محرم رازش دانسته و این که چطور حاج آقای احدی آن مرحوم را تا این اواخر عمرش نمی شناخته و چرا به رغم اجازه برای نقل این خاطره بعد از فوت آن مرحوم این همه سال سکوت کرده و . . . به من ربطی ندارد ! شاید این وسط سوءتفاهمی رخ داده باشد .
این که آقای غلامعلی رجایی عنصر سبز لجنی است و حالا دلش به جای آرمان های پاره پاره شده امام برای خاطرات ایشان سوخته و پاسخی به جا یا نابه جا نثار حجت الاسلام احدی نموده هم به من ربطی ندارد .
-          شأن حاج مهدی مرندی محفوظ است و انشالله دوستان هم نفس وی ، رخوت سال های عزلت را کنار گذاشته و حق مطلب را در باره ایشان ادا خواهند کرد .
-          ما امام را به خاطر مکاشفاتش امام نمی دانیم . هم آنانی که به اسم دفاع از خط و اثر امام ، جامعیت ایشان را در بوسیدن نوه و سرودن غزل خلاصه می دانند در حق آن یگانه دوران ظلم می ورزند و هم آنان که امام را در پیچ و خم های معنوی ، موجودی دست نیافتنی معرفی می نمایند .
-          خیانت کار است واعظی که می گوید حسین بن علی علیه السلام بر اساس خوابی که از جد بزرگوارش دید کربلای نا تمام تاریخ را رقم زد که اگر چنین باشد دیگر باب جهاد و شهادت و امربه معروف بسته خواهد ماند تا زمانی که حجت حق در خواب و رویا تجلی پیدا کند !
-          امام برای ما یک مسیر نورانی است . آن که می میرد خمینی پاستوریزه است وگرنه روح خدا در کالبد عاشقان طریقت سرخ امام عشق علیه السلام تا ابدیت تاریخ جاری خواهد ماند . مکتب خمینی ما ، حسین فهمیده و علی منیف اشمر و حسین غلام کبیری و محمد گلدوی را به جامعه اسلامی تقدیم می کند . این کلام مقام معظم رهبری را از یاد نبریم ( نقل به مضمون) که ما نه از سر تعصب و تقلید کورکورانه ، که فکر کرده ایم و به این نتیجه رسیدیم راه امام بهترین راه است .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشتباه نکنیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۵۲ ق.ظ

 

چند روز پیش که مقام معظم رهبری به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها با جمعی از مداحان کشور دیدار داشت، اشاره ای راهگشا و مهم نیز در لا به لای سخنان خود به وظیفه شناسی و تیزبینی مدافعان حرم نمود که در هیاهوی رسانه ها و دعوا بر سر سبک و شور و ریتم و نوای نوحه ها گم شد و آن طور که باید مورد توجه قرار نگرفت.

به این بند از فرمایشات آقا دقت کنید:

"اشتباه نکنیم! گاهی اوقات بعضی‌ها -بنده مکرّر مثال زده‌ام- مثل کسی که در یک سنگری قرار گرفته، بعد خوابش میبرد، بعد از مدّتی از خواب بیدار میشود، نمیداند دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، تفنگ را میگیرد طرف دوست؛ گاهی اوقات این جوری است؛ عرصه‌های جهاد را بعضی‌ها نمی‌شناسند؛ نمیدانند کجا باید حرکت کرد و اصلاً دشمن کدام طرف است، به کدام طرف بایستی نگاه کرد و کجا را آماج حمله باید قرار داد؛ مهم این است. یک روز میدان، میدان نظامی است مثل دوران دفاع مقدّس، دوران دفاع از حرم؛ اینجا میدان، میدان نظامی است؛ آن روز خیلی‌ها وظیفه را تشخیص دادند و حرکت کردند و رفتند و وظیفه‌شان را انجام دادند -البتّه واجب کفائی بود؛ واجب عینی نبود- که البتّه در همین جا هم هیئتها سنگ تمام گذاشتند که قبلاً عرض کردیم، و بسیاری از این رزمندگان ما و شهدای ما بچّه‌های هیئتها بودند که رفتند و به شهادت رسیدند."

بگذارید کمی عقب تر برویم.

آن اوایل که بحث دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام مطرح شد که در واقع حضور و اثر گذاری در جبهه ای بین المللی و تقابل با عناصر استکبار را می طلبید عده ای با نیش وکنایه، عده ای با تحلیل  های وارونه، عده ای با ژست خیرخواهانه و ... سعی داشتند عزم و اراده جوانان و غیرت و بصیرت آنها برای حضور در جبهه جهانی سوریه را مورد تشکیک قرار دهند. مدتی گذشت تا این که مقام معظم رهبری در دیدارها و بیانات به طور مکرر بر اهمیت ایثار و نقش آفرینی رزمندگان دلیر و بی ادعای مدافع حرم در حفظ امنیت ایران عزیز و دفاع از مظلوم و بر هم زدن قواعد مورد نظر نظام سلطه تأکید نمودند تا بالاخره دلهای بعضی دایه های دلسوزتر از مادر و  عمارهای کاغذی و تحلیل گرهای کتابخانه ای با این رویداد مهم همراه گردید و دست از تضعیف و تشکیک این جبهه ایمانی برداشتند.

آن اوایل که بحث دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به عنوان نماد ایستادگی و شرافت جبهه حق در برابر زیاده خواهی و سلطه جویی جبهه جهانی کفر مطرح بود، عده ای ازجوانان گمنام و بی ادعای این مرز و بوم با تشخیص صحیح و به موقع و بر اساس عمل به کلیت خط و مشی تبیینی مقام ولایت، اقدامی آتش به اختیار و داوطلبانه برای حضور در میادین مبارزه با عناصر الحاد در عراق و سوریه را آغاز نمودند که بارها مورد کارشکنی و طعنه بعضی دوستان صاحب فضل و قلم و تریبون قرار می گرفت.

اشاره چند روز گذشته رهبری انقلاب به "تشخیص درست وظیفه" و "عمل به واجب کفایی" توسط مدافعان حرم، تأکید دوباره ای بود بر قدرت درک و نعمت معرفت و کمال بینش جوانانی پیشرو که پای منبر دین و پشت رحل کتاب الله، محافظت از مکتب وحی در بزنگاه های سرنوشت ساز تاریخ را در چارچوب اندیشه اسلام ناب برآمده از فرهنگ عاشورا به نیکی آموخته و عمل به تکلیف را ورای همه شعارها و داعیه ها، رسالت محتوم خویش دانستند.

به راستی چه دستاوردی از این بالاتر که انقلاب اسلامی توانست نسلی را تربیت کند که اگر در عاشورای شصت و یک هجری نیز حضور داشتند، برخلاف مدعیان پرهیاهوی دیانت و سیاست و مصلحت و جاماندگان قافله جهاد و بصیرت، با تشخیص به موقع وظیفه، جان خویش را در کف اخلاص گرفته و بی هیچ تردید و واهمه ای به صف یاران افلاکی امام عشق می شتافتند؟

"إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ"

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از جلو نظام!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۶:۵۷ ق.ظ

چشمم آب نمیخوره مصوبه کمیسیون تلفیق برای افزایش حقوق سربازان، اجرایی بشه اما واقعا اگه از سال بعد حقوق سرباز متاهل بشه پنج میلیون تومن با این وضعیت بیکاری و کسادی بازار حتی اونایی که قبلا سربازی رفتن هم دوباره برای اعزام ثبت نام میکنن. اصلا چه کاری با ارزش تر از خدمت به وطن؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عدلیه و عملیات ایذایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۵:۳۸ ق.ظ

سال ۹۷ موضوع سلامت دستگاه قضا داغ شده بود.
با قاضی کم شانسی به نام محمود سعادت رییس شعبه ۱۰۵ کیفری اصفهان به جرم فساد اخلاقی برخورد شد که تا مدتها از سوی آقای اژه ای معاون وقت دستگاه از این ماجرا بعنوان نماد عدالت و فسادستیزی و سلامت قوه قضاییه یاد میشد. اندکی بعد با تغییر صادق لاریجانی و دستگیری اکبر طبری مشخص شد سطح فساد تا بیخ گوش رییس قوه ریشه دوانده و حتی نامه افشاگرانه مرحوم مروی نیز راه به جایی نداشته است.
چند روزی است که تخریب یک ساختمان متعلق به قوه قضاییه در چالوس از سوی آقای اژه ای یعنوان نماد عزم و اراده دستگاه قضا در برخورد با زمین خواری یاد میشود!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شاه دستفروش!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۴۷ ق.ظ

92ab0643-12ab-4605-8c64-77cdd0efdd02_ztjf.jpg

 

سه شنبه بازار قم دیدمش. بساط داشت. لباس زیر می فروخت.

واقعاً شک کردم نکند اهل سوادکوه باشد. خندید. کاملاً این آمادگی را داشت که سر بگو بخند را باز کنم. یک ربعی گپ زدیم. دیدن فردی شبیه شاه آن هم در روزهای تاریخی فرار شاه، برایم جالب بود. ازش قول گرفتم رژیم برگشت هوای ما را داشته باشد! 

البته او هم می دانست آخوندها چیزی را که بگیرند دیگر پس نمی دهند!

فارغ از شوخی و خنده و تخفیف خوبی که بابت فروش اجناسش داد، هر چند دستفروش ساده ای بود و با شاه و شاه نشینی فرسنگ ها فاصله داشت اما حقیقاً شاهی بود برای خودش که پادشاهی جز به قناعت و مناعت طبع و بزرگواری و خوش خلقی و مرام و معرفت نیست.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قدوة المتألهین، آه در بساط نداشت!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ ق.ظ

 

آیت الله انصاری شیرازی، عالمی بزرگ و متواضع بود که توصیفات عجیبی درباره جایگاه عرفانی ایشان وجود دارد.

گاهی چهارشنبه ها به خانه اش می رفتم و در اتاقی کوچک همراه بعضی از دوستان طلبه از نکات اخلاقی اش لذت می بردم و بیشتر از آن، تماشای چهره با صفایش را صیقل روح خود می دانستم.

نکته ای را می خواهم بنویسم که دلم می خواهد در تاریخ ثبت شود.

اول تعابیری که بعد از رحلت این بزرگوار منتشر شد و با جست و جوی ساده در اینترنت می توانید به آن دسترسی داشته باشید را ببینید:

" امام خمینی دربارهٔ او گفته بود: «تا ما امثال آقای شیخ یحیی انصاری را داریم، آسیبی به این مملکت نمی‌رسد.» و وی را ذوالشهادتین می‌دانست. همچنین آیت الله بهجت دربارهٔ او گفته بود: «ما تا آقای انصاری را داریم، مشکلی نداریم.»[
آیت الله عابدی در روز درگذشت وی در ابتدای درس خارج فقه و اصول اظهار داشت: «اگر بگویم بعد از حجت بن الحسن عج متواضع‌ترین انسان روی زمین، آقای انصاری شیرازی است، اغراق نکرده‌ام.»[
حجت الاسلام صدیقی: «آیت‌الله انصاری شیرازی درس که می‌گفتند -معمولاً استاد جلوتر از شاگردان از کلاس خارج می‌شد- تا ایشان قدمش را از کلاس بیرون می‌گذاشت شروع به جفت کردن کفش‌های طلاب می‌کرد و کسی هم حریفش نمی‌شد

مجمع عالی حکمت اسلامی در سال ۱۳۸۹ از مقام علمی یحیی انصاری شیرازی تجلیل کرد. متن لوح تقدیر همایش را آیت الله جوادی آملی نوشت و حضرات آیات سبحانی و مصباح یزدی آن را امضاء کردند. آیت الله جوادی آملی در این متن وی را «قدوة المتالهین» خطاب کرده بود."

من به واسطه دوست بزرگوارم حجت الاسلام شیخ مصطفی صاحبی با این شخصیت کم نظیر عالم اسلام آشنا شدم. حاج مصطفی خودش دیده بود که در حرم مطهر حضرت معصومه وقتی یکی از مراجع در حال عبور بود و طلاب و جوانان دورش حلقه زده و همراهی اش نموده و عبایش را می بوسیدند، آیت الله انصاری شیرازی با آن مقام علمی و جایگاه معنوی مثل طلبه های کم سن رفت لا به لای مردم و عبای آن مرجع را به رسم تبرک دست کشید و به صورتش کشید. آن مرجع هم البته متوجه ایشان نشده بود.

او را به یکی از مدارس علمیه دعوت کرده بودند برای درس اخلاق. یکی از اساتید بلند شد و پیش از سخنرانی وی شروع کرد به تعریف از استاد و بیان مقام علمی و معنوی او. آیت الله انصاری از این همه تعریف و تمجید ناراحت شد. بلند شد. سر به زیر داشت. بلند شد و رفت بالای منبر. نتوانست صحبت کند. بغض در گلویش مانده بود. بسم اللهی گفت و مکث کرد. با خودش نجوا داشت: به من می گوید استاد اخلاق، عالم وارسته و... این کلمات را می گفت و بی اختیار اشک می ریخت. نتوانست حرفی بزند. صدای هق هق گریه اش بلند شده بود. از منبر پایین آمد و رفت. طلبه های نوجوان تا ساعتی نشسته و مبهوت، اشک می ریختند و از حال و هوای او متأثر بودند.

مطلع شدم او چهارشنبه ها ساعت یازده تا اذان ظهر، در اتاق کوچک خانه قدیمی خودش، همان اتاقی که حضرت امام ره و علامه طباطبایی هم گاهی در آن جلوس علمی داشتند می نشیند و مباحثی اخلاقی مطرح می کند.

با حاج مصطفی صاحبی همراه شدم. شیخ یحیی انصاری، کتاب بحار را باز می کرد و حدیثی می خواند و شرحی می داد. من بیشتر از آن که دنبال محتوای گفتار و تدریسش باشم از حالات و گفتار و صفای وجودش لذت می بردم و چشمانم را به او خیره می ساختم. موقع رفتن با لبخند می آمد و تا پشت در همه را بدرقه می کرد. سعی می کردم آخرین نفر باشم می روم، که نگاهمان بیشتر در هم تنیده شود.

به مسعود ده نمکی جریان را گفتم. او هم چندبار از تهران خودش را می رساند و پای درسش می نشست و می گفت خاطره جلسات مرحوم اسماعیل دولابی برایش زنده می شود. یک بار هم حمید داوودآبادی را با خودش آورد که از شانس او آن روز شیخ یحیی انصاری شیرازی کسالتی داشت و کلاس برقرار نشد.

چهارشنبه ای نزدیک تابستان بود. کمی زود به منزل استاد رفتم. در اتاق، فقط ایشان نشسته بود و پیرمرد سیدی که هم سن و سال خودش بود اما همیشه پای درس حاضر می شد. این دو مشغول گفت و گو بودند. روحانی پیر و سید از ایشان پرسید آیا امسال هم مثل سال های گذشته تابستان را به مشهد می رود و مدتی را در جوار امام رضا علیه السلام  بیتوته می کند؟ پاسخ شیخ یحیی  برایم تکان دهنده بود. با تواضع و صدای ملایمش آهسته جواب داد که دستش تنگ است و بعید است امسال از پس هزینه سفر بر بیاید و بعد هم بلافاصله موضوع بحث را عوض کرد.

به عنوان یک منتقد همیشگی  که همواره به بعضی هدر رفتن های بودجه حوزه در ازای تنگنای معیشتی طلاب معترض بوده ام تحمل این حرف برایم سنگین بود. سنگین بود کسی با این درجه علمی و معنوی که توصیفاتش از بعضی مراجع معظم هم برجسته تر است این گونه در سختی باشد که از پس هزینه های سفر زیارتی مشهد بر نیاید آن وقت فرزندان بعضی آقایان و بستگانشان در پول غوطه بخورند و...

دو سه روزی فکرم مشغول بود که ببینم چه کاری می توانم برای این مرد بزرگ انجام بدهم. در نهایت نامه ای خطاب به آیت الله مکارم نوشتم و ماجرا را شرح دادم و از ایشان خواستم کاری کند. نامه را به دفتر وی بردم. شنیده بودم ایشان خودش وقت می گذارد و نامه ها را می خواند. فردی که نامه را تحویل گرفت از من خواست اگر پیگیر پاسخ آن هستم به او اطلاع دهم که گفتم نه، جوابی نمی خواهم. همین که نامه خوانده شود برایم کافی است.

تابستان از راه رسید. ماجرا از خاطرم رفت. راستش را بخواهید خودم هم پول سفر به مشهد را نداشتم؛ اما بالاخره جور شد و با همسرم به مشهد رفتیم. محل اقامت ما در خیابان آیت الله بهجت بود که فکر می کنم آن موقع می گفتند آزادی، مسیر ایستگاه راه آهن. طبعا راه ما برای رفت و برگشت به حرم از سمت چهارراه شهدا و خیابان آیت الله شیرازی بود.

یک روز بعد از زیارت به خانمم گفتم این بار برای تنوع هم که شده از مسیر باب الجواد خارج شده، به چهارراه خسروی رفته و از آن جا به سمت چهارراه شهدا و محل اقامتمان برویم. او هم پذیرفت. از چهارراه خسروی به سمت شهدا، پیاده رو خلوت بود. ناگهان دیدن فردی که از رو به رو می آمد مرا حسابی به وجد آورد. خدای من! آیت الله انصاری شیرازی بود. شاید دیدن هیچ کس در آن لحطه نمی توانست مرا این قدر خوشحال کند. رفتم نزدیکش ایستادم، سلام و احوالپرسی کردم. التماس دعایی گفتم و رفتم و شیرینی این دیدار را به خاطر سپردم

  • سیدحمید مشتاقی نیا