اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۹۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

سرش شکست اما سر شکسته نشد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۲ ب.ظ

سرش باند پیچی شده بود. پس گردنش جای خراش های ممتد، خودنمایی میکرد. کبودی دستها از پیراهن آستین کوتاهش نمایان بود.

چند نفر ریخته بودند روی سرش. با سنگ و چوب او را می زدند. زمین می افتاد و بلند می شد. آخرین سنگ را دختری بیست و چند ساله به سرش کوبید که دیگر نقش خاک شد و اگر دوستانش نمی جنبیدند معلوم نبود چه فاجعه ای انتظارش را می کشید.

اینها را تعریف می کرد با لبخند ملیحی که روی صورتش نقش بسته بود.

دوباره آمده بود وسط بچه ها؛ درست یک شب بعد از کتک سنگینی که خورده بود. دلش نیامد بچه ها را تنها بگذارد. همان شب یکی از اوباشی که ناجوانمردانه به او حمله کرده بود دستگیر شد. گفت می روم رضایت می دهم؛ جوان بود و فریب خورد و غلطی کرد. کاش بفهمد که اعتراض با اغتشاش و تخریب اموال مردم و حرف شنوی از دستگاه دشمن تفاوت دارد.

شغلش را پرسیدم. کارگری ساده و موقت بود. گفت فکر نکنید اوضاع به کام من است که به میدان آمده ام. نیروی هیچ نهاد و ارگانی نیستم. بسیجی ام. درد کشیده ام و به خیلی از کاستی ها و بی عدالتی ها اعتراض دارم؛ اما خون شهدا و آبروی نظام و اسلام خط قرمز من است. ما مجیز گوی مسئولین نیستیم. هدف ما دفاع از آرمانهای امام و آقا و شهداست که در هیاهوی غفلت مردم و مسئولان در حال فراموشی است. این انقلاب را ساده به دست نیاورده ایم که راحت از دست بدهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درباره درگیری دیشب بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۵۵ ق.ظ

عکس اهتزاز پرچم ایران بر فراز قله

 

به گفته شاهدان عینی، شب گذشته بابل یکی از شدیدترین درگیریهای تاریخ خود را در سالهای پس از انقلاب تجربه کرد. در این خصوص ذکر چند نکته ضروری است:

یک-  فوت مهسا امینی بهانه ای بیش برای آغاز اعتراضات خیابانی و اغتشاش نیست. اگر بنا باشد بعضی کاستیها و ضعفها را نام ببریم به یقین دلایل محکم تری میتوانست برای بروز هر شورشی وجود داشته باشد. در این میان حس هیجان طلبی اشباع نشده عده ای نوجوان و سوءاستفاده معاندان و فتنه گرانی که سوار بر عرصه بی در و پیکر مجازی هستند فرصت مناسبی را برای عرض اندام ضدانقلاب و ایراد ضربه بر پیکر نظام ایجاد نمود. در این خصوص به یقین مسئولان فرهنگی سراسر کشور وظایفی دارند که در فرصت مقتضی باید بدان پرداخت.

دو- حضور بعضی لیدرهای غیربومی و مسلح در بین معترضین، اعم کومله ها و کولی ها، نشانگر وجود برنامه ای از قبل طراحی شده برای ایجاد اغتشاش در بابل بعنوان یکی از سیاسی ترین و مذهبی ترین شهرهای شمال کشور در آستانه بازگشایی دانشگاهها و نیز حضور رییس جمهور در سازمان ملل است. به یقین آگاهی مردم از نقشه دشمنان ملت که دغدغه شان نه مساله حجاب که سرنگونی ملت ایران ولو به قیمت کشته سازی است می تواند در کنترل هیجانات زودگذر فریب خوردگان توسط خانواده ها تأثیر بسزایی داشته باشد.

سه- ظهور هر نوع رفتاری در مسئولان که نشانه ضعف و واهمه آنها از هیاهوی معترضان یا اوباش باشد نتیجه ای جز تضعیف روحیه نیروهای خودی ندارد. شهامت فرماندهی سپاه بابت حضور مستمر در ساختمان فرمانداری که سیبل حملات بود ستودنی است و جا خالی دادن بعضی مسئولان جای نگرانی و تأسف دارد.

چهار- به میدان آمدن بعضی نیروهای فراموش شده انقلاب و نیز بچه های عدالتخواه که در شرایط عادی بخاطر انتقاد از مسئولان گاه مبغوض واقع می شدند برای صیانت از حریم نظام اسلامی اتفاقی ارزشمند و قابل انتظار بود که امیدوارم عبرتی برای آن دست از صاحبان میز قرار بگیرد که هر نوع نقدی را مصاف با اساس دین و انقلاب می پنداشتند. به نفع نظام اسلامی است که علم نقد و مطالبه گری دست نیروهای مومن و وفادار انقلاب بماند.

پنج- تقویت قلوب و روحیه بخشی، وظیفه ای فرهنگی و سیاسی در شرایط بحران است. ظرفیت انبوه نیروهای انقلابی و بسیجی و مسجدی و هیاتی باید برای تسلط بر فضای شهر و ایجاد تجمعات متعدد و گسترده در راستای مانور قدرت انقلاب و اسلام و حفظ روح حماسی مومنان و تعضعیف روانی جبهه بازی خورده دشمن مورد توجه جدی و قطعی و فوری قرار بگیرد. ائمه جمعه، روحانیت، مداحان، معتمدان بازار، فعالان فرهنگی و ... باید برای دفاع از ارزش های اسلام وارد میدان شده و نگذارند فضای تخریب دامن زده شده از سوی وادادگان منجر به تزلزل و تردید در قشر عادی جامعه گردد. از باب من یعظم شعائرالله فانها من تقوی القلوب، بیرق انقلاب و نغمه توحید باید در هر کوی و برزن و معبر و ماذنه، چشم و گوش مردم را آغشته و مزین و معطر نماید. تحقق کلمه لااله الا الله، آرمان ناتمام مجاهدان سبیل الهی است که هیمنه پوشالی طواغیت عالم را به رعشه انداخته و لانه های عنکبوتی شان را ویران خواهد ساخت.

ما وارث خون سربداران هستیم...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهسا، شلیر، میترا و دیگران!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۵۱ ق.ظ

عدالت ترمیمی راهی نوین برای اجرای عدالت

 

هم تعصب برای دفاع چشم و گوش بسته از نیروی انتظامی یا هر نهاد و مجموعه ای دیگری اشتباه است هم حمله ناآگاهانه و موضع گیری احساسی علیه آنها.

نیروی انتظامی گاهی در مواجهه با مردم اشتباهاتی داشته که قابل دفاع نیست گاهی هم مورد هتک و وهن و اتهام قرار گرفته و مظلوم واقع شده است.

نکته اساسی در ماجرای اخیر مرحومه امینی که قطعا باید مورد بررسی کارشناسی قرار بگیرد، ماهی گیری لاشخورهای سیاسی و مغرضی است که هیچ گاه انگیزه ای برای دفاع از مظلوم نداشته و تنها زمانی اشک تمساح جاری می سازند که نفعی سیاسی و جناحی برایشان داشته باشد. این شامورتی بازی ها البته در نهایت باعث غبارآلود شدن فضا و عدم توانایی در ارائه بحث منطقی برای تشخیص حق و برجسته سازی اولویتهاست.

و حرف اساسی دیگر این که حجاب قطعا واجب شرعی است و دولت اسلامی وظیفه دارد زمینه و مظاهر فساد را از بین ببرد؛ اما یادمان نرود اسلام ابعاد دیگری هم در عرصه اجتماع و حاکمیت دارد که اجرای آن نباید مغفول بماند.

بانک های ما در خدمت مستضعفین نیستند.

اعزام غیر ضروری به خدمت بلند مدت سربازی و اتلاف وقت جوانانی که باید دنبال کسب و کار و تشکیل خانواده باشند و گاه تحقیر شخصیت شان با آموزه های دین سازگار نیست.

طولانی بودن سالهای تحصیل و غیر مفید بودن بعضی دروس که منجر به فرصت سوزی و تأخیر در ازدواج و زمینه سازی فساد وتغییر سبک زندگی می شود.

بی عدالتی در آموزش و برتری دادن به کسانی که پول بیشتری دارند.

بی عدالتی در امور اقتصادی و پزشکی و قضایی.

شکاف طبقاتی.

ترویج فرهنگ مصرف گرایی و ایجاد عقده های اجتماعی بواسطه تبلیغات فریبنده کالا.

رانت استخدامی نورچشمی ها.

بی توجهی به حفظ حقوق منتقدان و عدم رعایت اصل آزادی بیان نسبت به آمران به معروف و ناهیان از منکری که حیطه مسئولان را خطاب قرار می دهند.

و ... هم از مظاهر و مصادیق احکام اجتماعی و حاکمیتی دین است که عدم توجه به آن توسط متولیان اداره جامعه دینی، صداقت آنها در مواجهه با معضل بدحجابی را زیر سوال میبرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ترنم باران، کاغذ و موسیقی وصال

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۴۱ ب.ظ

من کشته مرده بارانم!

صدای شر شر آب ناودان و تلق تلق شیشه ها و سقفهای حلبی خانه های شمال

خدایا لذت شنیدن این موسیقی حیات بخش را از ما نگیر

موسیقی در اصل صدای امواج آب دریاست و به هم خوردن شاخه های درختها با وزش باد، صدای ناز باران، آواز پرنده ها...

این موسیقی چون به حقیقت و طبیعت متصل است حیات بخش است و طرب انگیز.

موسیقی که با ابزار نواخته میشود صرفا نوعی تقلید و توسل به فرع است در غیاب اصل و حقیقت نوای دلکش طبیعت.

از موسیقی های غیر طبیعی اما فقط یک صدا را دوست دارم. صدای دستگاه چاپ وقتی کاغذها را پشت هم و بی وقفه بیرون میدهد.

میشنوم میخواهم پرواز کنم. روح عطر و بوی غذای خودش را که حس می کند بال در می آورد و بی تاب میشود.

زیباتر آنکه چشمهایت منبع باران باشد و خش خش کاغذ با موسیقی آرام اشکهای تو چند خط خیس را بر صحیفه عشق به یادگار بگذارد. بذر دلدادگی و محبت با نم رطوبت صفحات کتاب عاشقی سبز و تناور میشود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه کاهش ورودی های حوزه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۳۶ ق.ظ

تصاویر: اینجا هتل ٧ ستاره نیست، حوزه علمیه لاکچری آیت الله آملی لاریجانی است که منابع مالی آن نامشخص است!

 

کاهش استقبال برای ورود به حوزه های علمیه را به فال نیک می گیرم!

به نفع اسلام است تعدادی ولو اندک اما خودساخته و با سواد و اهل دغدغه وارد حوزه های علمیه شوند. باور کنید در هر شهر یکنفر باشد که مردم با دیدنش یاد خدا بیفتند و عطش آموختن و انس با دین را در خود بیابند کفایت می کند.

ورود به حوزه در زیر فشار روانی و تخریبی دشمنان دین، معدودی جوان گداخته شده مستحکم را باقی می گذارد که در ساحت "عقل" و "روح"، آمادگی تحمل هر بار سنگینی را داشته باشند.

به نفع اسلام است این دم و دستگاه های عریض و طویل حوزوی صرفا در مدارسی خلاصه شوند که "عالم محور" باشند. یعنی انسانی خودساخته در حد اجتهاد بالای سرشان باشد. بگذارید طلبه ای که با حسن نیّت وارد معرکه علم و تقوا شده الگوهای عملی این راه را هم از نزدیک لمس کند. نشود اوضاع شام که مسلمینش هر چه از ابتدا دیدند اسلام اموی بود و تا انتهای تاریخ هم معلوم نیست این تنه کج درخت اسلام معاویه صفتی را بتوانند راست و مستقیم نمایند.

کثرت مدارس علمیه در فقدان عالمان مهذب و گاه میدان داری عناصر ورشکسته سیاسی اعم از فلان روحانی سوداگر پست و مقام و کاندیدای ناکام ریاست جمهوری یا روحانی به بن رسیده عضو شورای شهر که هنوز نمی داند من لم یشکر المخلوق حدیث نیست چه برسد که منسوب به پیامبر باشد، نماز میّت را از صفحه گوشی موبایل میخواند و نشست و برخاست با متهمین و مفسدین اقتصادی را در مسیر توسعه سازه های دینی مجاز می شمارد، دستاوردی جز افول کیفی دانش آموختگانی که مثلا قرار است پا جای پای سربازان امام زمان بگذارند نخواهد داشت. چه کسی گفته است امام جمعه ای که خودش از اساس با معیار وراثتی و نه بهره مندی از اکسیر علم وتقوا بر این مسند تکیه زده و با رفتارهای دوگانه و خوی قبیله گرایی اش باعث تزلزل دین و باورهای انقلابی مردم گردیده صلاحیت تولیت حوزه و تربیت نیروهایی راستین و مومن به اهداف اسلام را داراست؟

"یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان"

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رجعت به فطرت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۴۷ ق.ظ

اعطای نشان فداکاری به سرلشکر منفرد نیاکی، آبشناسان، سلیمی و ظهیرنژاد

 

شهید، دختری داشت که مریض بود و مدام ایشان را برای مداوا نزد پزشک می‌بردند تا زمانی که وضعیت جسمانی دختر شهید، بحرانی شد. حین عملیات فتح‌المبین بود که همسر شهید منفرد نیاکی به ایشان نامه نوشت که دخترمان به شدت بیمار است؛ شما هم به بالین دخترت بیا. شهید نیاکی نیز گفته بودند نزد دخترم، خاله‌، عمه و بستگان دیگر هستند که کمکش کنند و نیازی به وجود من نیست اما اینجا به من نیاز هست. پس از گذشت حدود یک ماه،  دختر شهید فوت کرد. تلگراف زدند که دخترمان فوت کرده خودت را برسان، شهید نیاکی جواب تلگراف را این‌طور داد که آنجا کسی هست که فرزند من را تشییع کند اما اینجا 12 هزار بچه هستند که کسی بالای سرشان نیست. شهید نیاکی عملیات را رها نکرد تا به عزیزان خود برسد بلکه بعد از اتمام عملیات و بعد از گذشت چهل روز از فوت فرزندش به خانه برگشت. این‌طور که تعریف کرده‌اند، شهید وقتی به خانه باز می‌گردد به اتاق دخترش می‌رود، در را باز می‌کند و در نجواهای خود با دخترش می‌گوید؛ دخترم ناراحت نباش! چیزی نمی‌گذرد که من هم به تو می‌پیوندم.
یک روز به امام خمینی(ره) خبر می‌دهند که دیدیم سرهنگی وسط تانک‌ها نشسته و هق‌هق گریه‌اش به گوش می‌رسد! به ایشان می‌گویند که این سرهنگ منفرد نیاکی است. امام‌(ره) می‌فرمایند که هنوز زود است که شما منفرد نیاکی و منفرد نیاکی‌ها را بشناسید.
سال 1361 بازنشسته شد، ولی بسیار پی‌گیری کرد تا در ارتش بماند؛ به همین خاطر به آیت‌الله‌ خامنه‌ای که آن زمان رئیس‌جمهور بودند، نامه‌ای نوشت که با ماندن ایشان موافقت نمایند.
حضرت آقا هم در جواب ‌نامه ایشان مرقوم داشتند: شایستگی خدمت ممتد وی در جبهه‌های نبرد مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب در ارتش ماند و سه سال بعد به شهادت رسید.
شنیده‌ام که همسر ایشان نقل کرده که یکی از صفات بارز شهید منفرد نیاکی این بود که به مال دنیا بی‌اعتنا بود. همه اطرافیان می‌گفتند ایشان فرمانده بزرگی است، حتما پول فراوانی هم دریافت می‌کند، آن وقت شما در زندگی ترقی نمی‌کنید و همان پیکان مدل پایین را دارید.
بعد از شهادت ایشان، متوجه شدیم تمام مبالغی را که به عنوان فوق‌العاده دریافت می‌کرده یا به سربازان شهرستانی به عنوان پاداش خوب جنگیدن می‌داده یا برای گرفتن عکس از مناطق جنگی هزینه می‌کرده است. به طوری که در حال حاضر شاید بالغ بر هزار قطعه عکس از مناطق جنگی از ایشان به یادگار مانده است.

مصاحبه حاتم مظفری همرزم شهید منفرد نیاکی/ روزنامه کیهان 28 فروردین 1395

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی نظام بر ضدنظام شورش میکند!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۲۵ ق.ظ

تاجِ پیروزی

 

تایید صلاحیت و انتخاب مهدی تاج بعنوان رییس فدراسیون فوتبال در سکوت و بی تفاوتی نهادهای موازی اطلاعاتی و بازرسی و نظارتی و قضایی و میدانداری روزنامه سفارشی نویس کیهان در حمایت جانانه از این انتخاب مشکوک، یاداور تایید صلاحیت عجیب حسن روحانی برای ریاست جمهوری در سال نود و دو به رغم شائبه های امنیتی مندرج در پرونده او(که بخشی از آن در کتاب تماس منتشر شده) و ردصلاحیت نامزدهایی همچون باقری لنکرانی، زاهدی، سعیدی کیا، متکی و است که لااقل از حسن روحانی توانمندتر بودند.کما اینکه پیشتر نیز اجتهاد! حسن روحانی (درحالیکه برداشت های اشتباه او از آیات و روایات همواره مضحکه متدینین است) مورد تایید قرار گرفت اما اساتید مسلّم سطوح عالی حوزه چون مرتضی آقاتهرانی و سقای بی ریا و... رد صلاحیت شدند. نظام به اینجا رسیده بود که فشارهای دشمن زیاد شده و حسن چون "رجل المذاکره" است میتواند چند صباحی دشمن را بازی بدهد. البته بعدها ثابت شد که خودمان بیشتر بازی خوردیم. الان نیز گویا با توجه به افزایش فشارهای فیفا به فدراسیون فوتبال برای نادیده گرفتن بعضی قوانین داخلی،حضرات به این نتیجه رسیده اند که تاج توان بده بستان و تعامل با مسئولان فیفا را دارد و رگ خواب آنها را میشناسد و... بنابراین چشم بر پرونده های مفتوح قضایی او بستند. تاجی که توانست یک شبه، جانبازی پنج درصد خود را به پنجاه درصد تبدیل کند آدم بی پشتوانه ای نیست. مناف هاشمی هم به ناف اصولگراها بسته و صالحی امیری این طیف محسوب میشود.

این خصلت اصولگراهاست که دچار توهّم خودنظام پنداری هستند و هرچقدر که اصلاح طلبان برای خوشآمد غرب بر سر قوانین و مبانی معامله میکنند، آنها برای حفظ موقعیت خود و یارانشان تصرف در هر حقی را مشروع میشمارند. سکوت در قبال عدم انظباق مدرک تحصیلی زاکانی با امور شهرداری نیز از همین جنس است و ایضا سکوت در قبال پرونده هلدینگهای مرتبط با قالیباف، پرونده مربوط به جواد و فاضل لاریجانی و... اینگونه میشود که امثال تاجگردونها تایید صلاحیت میشوند و تنها با زور رسانه عقب میروند، اکبر طبریها سالها به رغم نامه نگاری بزرگان مطلعی چون مرحوم مروی به کارشان ادامه میدهند و بعد از برکناری با فشار رسانه به محکمه کشانده میشوند، عبدالله عبدیها و حسن زاده ها و ... که اسمشان در رسانه های ملی مطرح میشود آب از آب تکان نمیخورد که هیچ بعضی بزرگان را نیز نمک گیر خود میسازند، زنگنه ها و جهانگیری ها و ... بخاطر حیف و میل بیت المال حسابی پس نمیدهند اما بچه های عدالتخواه در جای جای کشور شناسایی و راهی زندان میشوند. اینها از مواردی است که نظام(ساختار اداری و دیوان سالار) بر ضد نظام اسلامی(ماهیت و مبانی) طغیان میکند. ذبح عدالت در آموزش و اقتصاد و درمان و سربازی و... روضه دیگری میطلبد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر با سطح فکری رضاشاه، دین دار شویم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۰ ق.ظ

 

من اتفاقا موافق اجباری بودن حجاب هستم و از این روهمواره نهی از منکر را لازم شمرده ام. اصلا هم این منطق را قبول ندارم که چون در جایی بخور بخور و اختلاس صورت می گیرد پس باید بی حجابی را رها کرد و ... هر تخلفی کوچک یا بزرگ در جای خود قابل بررسی و پیگرد است . اما چند نکته مهم را میخواهم در خصوص اقدام ناگهانی برای برخورد با بدحجابی متذکر شوم.

 حجاب قرار است مقدمه عفاف باشد. کسی که عفت نداشته باشد اما حجاب ظاهری اش را حفظ کند عقب تر از کسی است که از نظر پوشش دچار نقص است اما عفیف است و وقار و متانت خود را پاس می دارد.

یکی از مهمترین علتهای مخالفت ما با بدحجابی، جلوگیری از اشاعه فساد و تحریک قوای جنسی است. البته حجاب فلسفه های مختلفی دارد؛ از جمله حفظ کرامت زن به عنوان یک انسان و نه ابزار تفریح، تقویت بنیان خانواده به منظور ارتقای سلامت جامعه و ...

برخورد با معضل بدحجابی بسیار دیر آغاز شد که البته باز هم به نظر می رسد جدیت لازم در آن به چشم نمی آید. سال های سال به بهانه دروغین حفظ اساس نظام، از برخورد با بدحجابی اجتناب گردید. بماند که خانواده های شماری از دست اندرکاران نیز از حجاب رویگردان شده اند و بالطبع انگیزه متولیان برای رفع این ناهنجاری به ضعف گرایید.

در خصوص کم کاری های فرهنگی پیرامون تبیین فلسفه حجاب نیزبه اندازه کافی سخن به میان آمده و حرف جدیدی باقی نمانده است.

حالا می ماند این نکته که آیا نگاه نظام اسلامی به مقوله حجاب واقعا از باب مقدمه سازی برای رعایت عفاف است یا صرفا در چنبره سامان دهی به نوع پوشش منحصر مانده است؟

درست در شرایطی که اخبار و تصاویر متعدد پیرامون درگیری های ایجاد شده از تقابل ماموران انتظامی با مردم یا مردم با مردم بر سر حجاب در حال دست به دست شدن است، نظام اسلامی برخلاف نظر صریح مراجع و صرفا بنا بر فشار یک نهاد ورزشی بین المللی می پذیرد که خانمها هم برای تماشای مسابقه فوتبال وارد استادیوم ورزشی شوند. بخش اعظمی از این خانمها اساسا اهل مراعات حجاب نیستند و تصاویر به دست آمده نشان می دهد به شدت هم مستعد همراهی با شعارهای دور از ادب و ضداخلاق مرسوم در سکوهای تماشاگران هستند.

مردم این صحنه ها را می بینند و درباره میزان صداقت نظام در اجرای احکام دین و تقابل با بدحجابی دچار تردید می شوند.

در مقطع تحصیلی دانشگاه که سن دانشجویان اقتضای تشکیل خانواده و اشباع گرایش های درونی اعم از فطری و غریزی را دارد، کلاس های درس به شکل مختلط برگزار می شود. برگزاری مجازی کلاس های درس امکان ارتباط غیر رسمی دانشجویان را به شدت افزایش داده و مشکلاتی را برای بعضی خانواده ها رقم زده است. در حالی که اتفاقا در این سن باید از عناصر محرّک غریزی جوان مراقبت بیشتری به عمل آید.

سواحل و تفرجگاهها به حال خود رها شده اند. در سواحل دریای خزر بارها شاهد اختلاط و بی عفتی بوده ایم و طرح های سالم سازی هیچ گاه جایگاه جدی و رسمی در نگاه مردم و مسئولان نداشته اند.

فضای مجازی و به طور اخص، اینستاگرام، محملی برای شکل گیری انواع مفاسد اجتماعی و عفت فروشی است و گویا با توجه به درآمدی که دولتها از فروش بسته های اینترنت دارند و سهم چشمگیر اینستا در مصرف اینترنت، اراده ای برای سامان دهی به فضای مجازی دیده نشده است.

یکی از مهم ترین عوامل تهدید کننده سلامت و عفاف جامعه، تأخیر در ازدواج و شکل گیری خانواده است. چه عواملی باعث این تأخیر است؟ علاوه بر مشکلات معیشتی و اشتغال و آداب و رسوم غلط، طولانی بودن دوره تحصیل را باید مهمترین عنصر ظهور این معضل درنظر گرفت. با این که کارشناسان متعددی در سال های اخیر بر این امر صحه گذاشته اند که جوان در محدوده سنی بیست الی بیست و پنج سال نیاز و شوق به تشکیل خانواده دارد؛ اما به دلیل طولانی بودن سال های تحصیل و اخذ مدرک و گذران دوره نظام وظیفه و... سن جوان به حدود سی سال می رسد و علاوه بر بی میلی نسبت به تشکیل خانواده در مواردی قبح گناه نیز برایش شکسته شده است؛ باز هم متولیان فرهنگی جامعه حرکتی برای اصلاح زیربنایی این روند غلط از خود نشان نمی دهند. در حالی که هیچ برنامه فرهنگی بدون توجه به نیازهای واقعی انسان ها اساسا نمی تواند برنامه فرهنگی لقب بگیرد.

از این دست مثالها که نشان می دهد برنامه جامعی برای تقویت سلامت اخلاقی جامعه وجود ندارد یکی و دوتا نیست.

یکی از بزرگترین اشتباهات رضاخان این بود که گمان می کرد پیشرفت و ترقی غرب به خاطر نوع پوشش و اختلاط آنها بوده است. برای همین به جای توجه به فن و علم، در سطح باقی ماند و به تقابل با حجاب و عمامه و روضه و ... پرداخت.

ما هم اگر به جای نگاه عمقی به سبک و تمدن دینی، ممحض در ظواهر و نوع پوشش شویم و از سایر بایسته های اصیل غفلت ورزیم، از نظر بینش و سطح تحلیل و درک عقلی تفاوت چندانی با رضاشاه بی سواد نخواهیم داشت.

درست مثل اینکه گمان کنیم اسلامی شدن بانکها یعنی پیدا کردن راه توجیه شرعی برای دریافت سود، استخدام نیروهای متدین یا حتی حضور روحانیون در شعب و... در حالی که اساس روند بانکداری، حرکتی در راستای تقویت نظام سرمایه داری و شنا بر خلاف سمت و سوی جامعه عدل اسلامی است.

یا اینکه شهرسازی اسلامی را به معنای ساخت چند مجسمه و یادمان مذهبی تعبیر کنیم و ...

اسلامی سازی ظواهر قطعا مهم است؛ اما قرار شد باور کنیم اسلام برای همه شقوق زندگی فردی و اجتماعی و حاکمیتی برنامه دارد و وظیفه ما استخراج و پیاده سازی آن است. تمدن اسلامی تنها در صورتی محقق خواهد شد که سبک زندگی دینی را منحصر به مردم ندانسته و بپذیریم که حاکمیت در تمام شئون خود باید منطبق بر احکام دین حرکت کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تابوی "من"

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۴۷ ق.ظ

 

وقتی به توی مذهبی بگن غیبت حرامه بهت بر بخوره من طلبه رو نصیحت کنن ناراحت بشم به دانشجوی متدین بگی تقلب جائز نیست بلاکت کنه و... نباید عجیب باشه که یه غیرمتدین هم بابت نهی از منکر به پرخاشگری رو بیاره. انگار همه ما از تذکر میرنجیم و البته همه ما هم مطالبه گریم و فکر میکنیم دیگران به وظیفشون درست عمل نمیکنن.

 

اغلب کسایی که مرتکب سرقت یا تخلف اجتماعی میشن معتقدن جامعه به اونها ظلم کرده و میخوان حقشونو پس بگیرن.
مواظب باشیم وقتی دلایل شکست یا عقب افتادگی خودمونو میشماریم و همش رو میندازیم گردن جامعه یادمون نره خودمونم بخشی از جامعه هستیم. اگر شهامت نداریم از خودمون انتقاد کنیم لااقل تجاوز به حق دیگرانو موجه ندونیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسن روحانی یا محمدعلی رجایی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۰۳ ق.ظ

Mohammad-Ali Rajai.jpg

 

فرق حسن روحانی با محمدعلی رجایی چیست؟

این یکی معمم است آن یکی مکلّا. اصلا این یکی اسمش هم روحانی است و لباسش و سابقه تحصیلی اش، حتی عزیزان دلسوز خبرگان که امثال آقاتهرانی را با آنکه استاد مسلّم دروس عالی حوزه بود رد صلاحیت کردند، اجتهاد حسن روحانی را تأیید نمودند!

محمدعلی رجایی یک آدم معمولی است که شنیده هایش از اسلام را جدی گرفت و به آن عمل کرد. شما کجا میتوانید اثری از حسن روحانی که به اقتضای کسوت طلبگی باید طبیب دوّار باشد میان مردم کوچه و بازار پیدا کنید؟ چقدر نخوت و کبر و منیّت از او دیده اید؟ کجا دغدغه ضعفا و پابرهنگان را داشت؟ کدام طرح و مصوبه اش به نفع پابرهنگان بود؟ و...

دو تا حرف دارم این وسط.

یکی اینکه علم دین با فهم دین فرق دارد. چه بسا انبوهی کتاب دین را خوانده باشید و اصلا اعتقادی به عمل نداشته باشید و چه بسا به همان سطح شناختی که از دین دارید عامل باشید و پیش خدا رو سفید.

اما حرف دوم:

هر وقت بحث دستاوردهای انقلاب مطرح میشود میرویم سراغ آمار و ارقام مربوط به پیشرفتهای علمی و صنعتی و رفاهی و خدماتی و ... که البته همه اش با ارزش و ستودنی است. ولی یادمان نرود یکی از بالاترین دستاوردهای انقلاب که در ادبیات امام هم مورد توجه بوده، تربیت انسانهایی است که بر مدار فطرت حرکت کرده، به حساب و کتاب آخرت ایمان داشته، از جان فشانی در راه خدا ابایی ندارند. پرورش یافتگان مکتب جهاد و ایثار و شهادت، نگاهشان به وجه الله است و چرب و شیرین و زرق و برق دنیا فریبشان نمی دهد. اهل باند بازی و فساد و منفعت طلبی و قدرت طلبی نیستند. همان قدر که رضایت خدا را بر خوشآمد انسانها ترجیح نمی دهند میدانند که رضای خدا در گرو خدمت به خلق خداست و از خودگذشتی در راه خدمت بیشتر به مردم، اجری بی پایان دارد.... یکی از بالاترین دستاوردهای انقلاب اسلامی بها دادن، تربیت و کشف انسان های خودساخته و کمال جویی چون رجایی و باهنر، هاشمی نژاد، صیاد شیرازی، عباس دوران، حسین فهمیده، عباس بابایی تا محمود رادمهر و هادی ذوالفقاری و مجید قربانخانی و محسن حججی و ... است.

هر گاه دیدید نظام به جای بهره مندی از موهبت وجود انسان های مومن و کاربلد و مخلص و دغدغه مند به سمت روی کار آوردن خوش نشین های پرادعای بی عمل و خودشیرین کن و جاه طلب گرایش پیدا کرد میتوانید حد و مرز انحراف آن را تشخیص دهید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استوریهای محرمی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۳۸ ق.ظ

 

من فک کنم یه مناظره باید بین ضدانقلاب برگزار شه تکلیف ما رو روشن کنن

یه عده میگن نظام اسلامی رو قبول نداریم چون به عاشورا و اهل بیت اهمیت نمیده قمه زنی رو ممنوع میکنه نمیذاره هی دهه سازی کنیم و سیاه بپوشیم

یه عده میگن برا اینکه جمهوری اسلامی رو بزنیم اول باید محرم و صفر و دین و مذهبو بزنیم تا پایه هاش سست بشه

والا شما یه اپوزیسیون یه دست نمیتونید بسازید میخواید مملکتو دست بگیرید آباد کنید؟!

از دشمن هم شانس نیاوردیم.

++++++++++++++++++++++++++++++

طرف واسه یه ذکر یا حسین تو کشمیر و آذربایجان و نیجریه و... داره هزینه میده زندان میره گلوله میخوره...

زیر کولر لم میدیم زیارت عاشورا میخونیم میگیم نمیشه جای سجده، مهرو بیاریم بالا به پیشونی بچسبونیم خم نشیم دیگه؟!

 

++++++++++++++++++++++++++++

مطالبه گری امام حسین مصداقی بود. اگه کلیاتو میگفت رد میشد اینهمه دردسر هم درست نمیشد.

حاج عبدالملک مروان

+++++++++++++++++++++++++++++++

میگه ما امام حسینی هستیم سیاسی نیستیم!

یعنی امام حسین الان باشه و به یتیمی و گرسنگی و آوارگی کودکان یمن و غزه اعتنا نکنه؟

امام حسینی که شما ساختید به اندازه پاتریس لومومبا هم خاصیت نداره بعد بهش میگی مصباح الهدی؟! هدایت منهای انسانیت و غیرت و جهاد و شهادت؟

زرشک!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیارت، حاجت، حرکت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۴۸ ب.ظ

این دعا را بخوانید اگر اجابت نشد، راوی آن را لعنت کنید!

 

بعضی مشکلات حتما با دعای ما و لطف خدا و اهل بیت برطرف میشه اما باز شدن بعضی گره ها منوط به تغییر ماست. یا باید قدمی در راهی و کاری برداریم یا باور غلطی رو اصلاح کنیم.
دختر و پسری که شروط فرا دینی برا ازدواج میذارن و بعد یقه خدا رو میگیرن که چرا بخت ما باز نمیشه، آدمایی که عجولن و بخاطر شتاب زدگی و بدون تحقیق تو معامله و مراوده ای شکست میخورن و... باید اول خودشونو اصلاح کنن. گله نکنن چرا میریم زیارت اما حاجات ما رو نمیدن. 
دعا و تلاش کنیم بدبینی، بدخواهی، تنبلی، خودخواهی، فخرفروشی، لجاجت و... از ما دور بشه.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درباره بوسنی کم گفته ایم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۴۷ ب.ظ

ماهاتیر محمد تو کتاب خاطراتش چن صفحه ای رو هم به جنگ بوسنی و جنایات صربها و افشای ناجوانمردی کشورهای پرادعای غرب اختصاص میده و از اعزام تجهیزات و نیروی نظامی در قالب حافظ صلح به بوسنی میگه و مدعی میشه هیچ کشور اسلامی مثل مالزی پشت مردم بوسنی در نیومده!

در حالیکه جمهوری اسلامی علاوه بر تحهیزات، نیروی رزمی و میدانی به بوسنی اعزام کرد، به سازماندهی قوای مردمی و مسلح بوسنی پرداخت و موازنه جنگ رو تغییر داد و شهدایی هم تقدیم کرد؛ اما تا بحال هیچ اثر رسمی از حضور غیرتمندانه ایران در بوسنی و حمایت جانانه از مردم مظلوم این کشور منتشر یا تولید نشده. این ضعف اطلاع رسانی ما یا مصلحت سنجی و محافظه کاریها در موارد مشابه باعث شده بخش اعظم جوانانی که به گروههای معارض و جهادی غیرشیعی در سوریه و پاکستان و... پیوستن دارای سوءتفاهماتی نسبت به عملکرد نظام شیعه جمهوری اسلامی باشن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آه از دست مهدی نصیری!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۱۰ ب.ظ

مهدی نصیری: تغییر کرده ام

 

هنوز هم فکر نکنم نویسنده ای پیدا شود که رکورد احضاریه های قضایی اش به پای مهدی نصیری برسد؛ آن زمان که کیهان را می چرخاند. طلبه ای جوان بود و جسور. البته دامغانی های مقیم بیت هوایش را داشتند.

اواسط دهه هفتاد اما نشریه صبح، آب خنکی بود انگار روی عطش بچه های حزب الله که دلشان سوخته بود از دست تکنوکرات های ریشوی یقه سفید و علیه السلام کارگزارانی نظام اسلامی. آن موقع از فائزه هاشمی هم که ایراد میگرفتی عده ای از همین مسجدی های پاسدار و اطلاعاتی یا پادوی امام جمعه، جلویت در می آمدند که مگر مملکت صاحاب ندارد؟ آنقدر آن بالا هستند آدمهای دلسوزتر از ما که لازم باشد خودشان امور را اصلاح میکنند! انتقاد از هاشمی رفسنجانی که دشمنی با پیغمبر(ص) تلقی میشد. فضای الان را با آن موقع قیاس نکنید. خانه پرش این است به شما بگویند بی بصیرت انحرافی غیر انقلابی وحدت شکن! آنموقع اینقدر اوضاع شیک و مامانی نبود.

مهدی نصیری اما جسور بود و حرف دل بچه های بسیج و حزب الله را بی واهمه فریاد میزد. صبح نصیری با پیام دانشجوی طبرزدی و بعدها شلمچه ده نمکی هم قابل قیاس نیست. نصیری دغدغه فراموشی مبانی اسلام و انقلاب را داشت تلاشش بر این بود که فراتر از جاذبه های ژورنالیسم، اندیشه اصیل انقلاب را که زیر شنی تانکهای بی رحم توسعه و مدرنیسم در حال له شدن بودن احیا نماید. حسن رحیم پور ازغدی را اصلا اول بار او رسانه ای کرد. در صفحه ای سیاه و سفید و محاسن پر پشت و سیاه رحیم پور، از تصویر چهره اش فقط دوتا چشم و ابرو در ذهنمان نقش می بست و حرفهایی زیبا برآمده از نهج البلاغه علی علیه السلام. حیدر رحیم پور را هم، حمید مولانا، شهریار زرشناس و دکتر گلشنی و خیلی دیگر از صاحبان فکر و اندیشه در بستر هفته نامه و بعدها ماهنامه صبح به نسل جوان معرفی شدند.

برای ما بچه بسیجیهای دبیرستانی دردمند که اصلا مهدی نصیری در حد یک قهرمان و الگو مطرح بود. بعدها که فضای مجازی بوجود آمد در وبلاگ حمید رسایی تصویر مشترکش با نصیری را دیدم که او نیز از وی بعنوان قهرمان و خط شکن انقلابی سالهای پایانی دهه هفتاد نام برد. از ده نمکی هم شنیدم که چقدر برای قلم فاخر و شجاع نصیری احترام قائل بود. میشود گفت بسیاری از فعالین رسانه ای دهه هشتاد انقلاب متأثر از سیاق مبارزاتی مهدی نصیری بودند.

چپ ها نصیری را راست میدانستند که بیراه نبود. تعلق خاطرش در 76 نسبت به ناطق عیان شد؛ اما بجاست ادعا کنم دیدگاهش لااقل در سیاست خارجی، نزدیک به چپ سنتی و انقلابی مرحوم محتشمی بود و حامی سرسخت تفکر صدور انقلاب.

رشته های فکری عبدالکریم سروش را اصلا همین مهدی نصیری با مطالب پی در پی و انتشار یک ویژه نامه تخصصی پنبه کرد و رفت.

بساط غرضی و زنگنه را او فرستاد هوا. سر جریان غرضی محاکمه شد و از اتهام نشر اکاذیب تبرئه گردید. تنها بخاطر انتشار کاریکاتوری از همشهری خوب ما، مازیار بیژنی به جرم توهین محکوم شد. زنگنه وزیر نیرو بود. اصلا شکایتی نکرد. وزیر نفت شد. باز هم نصیری اسنادی رو کرد. زنگنه هم به روی مبارک نیاورد. نصیری یکبار با عصبانیت نوشت وقتی من از اتهام نشر اکاذیب علیه غرضی مبرا شناخته میشوم یعنی آنچه از تخلفاتش افشا کرده ام راست بوده پس چرا کسی یقه وزیر را نمی گیرد؟ چرا اینهمه افشاگری مستند که درباره زنگنه در وزارت نیروی هاشمی و نفت خاتمی انجام دادم رسیدگی نشد؛ لااقل یکنفر یقه خود مرا بگیرد شاید دروغ گفته باشم...!

بماند که شورای بیدار نگهبان امثال غرضی و روحانی را برای تصدی ریاست جمهوری، حائز صلاحیت هم تشخیص داد.

بعد از این ماجراها احساس کردم انگیزه نصیری برای فعالیت مطبوعاتی کم شده. این عرصه را بوسید و رفت. مدتی با حمایت دامغانی های مقیم بیت برای ائمه جمعه کشور بولتن تحلیل سیاسی مینوشت. مدتی هم در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس (اگر اشتباه نکنم امارات) دفتری به او دادند تا اموری مربوط به جنبش های اسلامی را پیگیر باشد. مدتی هم او را در قم و اطراف حرم میدیدم که در دروس خارج فقه شرکت میکند. بی آنکه بشناسد سلام و علیک گرمی داشتیم.

همان اواخر دهه هفتاد متن جلسه پرسش و پاسخ او با دانشجویان را می خواندم که نکته ای نظرم را به خود جلب کرد. نصیری اصرار داشت ثابت کند هر آنچه که محصول و دستاورد تمدن غرب محسوب میشود منافی فرهنگ و سبک حیات دینی است و باید طرد شود. یکی پرسید خودت چرا نشریه منتشر میکنی؟ استفاده از دستگاه چاپ، روی آوردن به محصول و قرار گرفتن ذیل آوردگاه تمدنی غرب نیست؟

جواب نصیری تامل برانگیز بود: ما چاره ای جز این نداریم! واقعیت جهان ما را به اینجا رسانده که برای مبارزه با تمدن غرب از محصولات صنعتی غرب استفاده کنیم!!

مرد حساب! وقتی میدانی در خیلی از موارد نمیشود بدون محصولات و آثار صنعت و علم و هنر و تمدن غرب زندگی کرد- کما اینکه غرب هم در خیلی از زمینه ها مرهون تمدن و دانش اسلام و شرق است- چه اصراری داری که منع و طرد را تنها راه حل نجات معرفی کنی؟

پاسخ نصیری را قیاس کردم با دیدگاه سید مرتضی آوینی. آوینی هم به شکل کلی با مدرنیسم مخالف بود و فرآورده های فکری و عملی جهان غرب را ناسازگار با جوامع و نگاه شرقی و اسلامی می دانست؛ اما به جای توصیه به طرد ابداعات غرب، تغییر ماهیت و انطباق آن با فرهنگ خودی را بهترین راهکار میدانست. مثالی هم درباره تفاوت تئاتر و تعزیه داشت.

شما باشید و عقل خودتان، حرف آوینی عمق و حقیقت بالاتری دارد یا نگاه بی حاصل و ناممکن مهدی نصیری؟ شما بروید پیش پزشک، بهترین داروی دنیا را برای شما تجویز کند؛ اما وقتی می دانید این دارو هیچ جا پیدا نمیشود آن پزشک را می ستایید یا در هوش و ذکاوتش دچار تردید میشوید؟

از این نقطه به بعد در بضاعت فکری نصیری دچار شبهه شدم. دقت کنید شناخت مبانی و علاقه به اندیشه، لزوما نشانه اندیشمند بودن فرد نیست. این نقص بزرگی است که بعدها نیز در بسیاری از اظهارنظرهای نصیری و برداشتهای مغالطه آلود از معانی بعضی آیات و روایات –چه زمانیکه اینطرفی بود چه وقتی که رفت آنطرف- نیز شاهد بودم. حالا فرض کنید یکی توان و نبوغ لازم را برای تحلیل داده ها نداشته باشد که هیچ، با ذوق ژورنالیستی بخواهد برداشت های سطحی خود را هم تکثیر نماید.

کلام طولانی شد.

مدتی است که صحبتها و مطالب مهدی نصیری، سوژه غیر خودی ها شده و دل بچه های انقلابی را به درد می آورد. کلیت حرفهایش را من هم قبول دارم که نظام نتوانسته مطابق با شعارهایش پیش رفته و فاصله شگرفی با اسلام حقیقی دارد؛ اما خرد حکم میکند همین جمهوری نصفه و نیمه اسلامی را سر دست بگیریم و قدر بدانیم. نه اینکه بچگی کنیم و چون به خیلی از اهداف نرسیدیم همین میزان راه طی شده را هم برگردیم و عقب نشینی کنیم.

یکبار بی پروا نوشتم از نظر من این حکومت شبه جمهوری و شبه اسلامی است و اصلا جمهوری اسلامی محقق نشده؛ اما عقل و انصاف حکم میکند یک تار موی همین حکومت شبه جمهوری شبه اسلامی را به سر تا پای همه مکاتب مادی و من در آوردی عالم نفروشیم. اگر دیوارهای خانه ای را بالا بردیم و هنوز نتوانستیم در و پنجره اش را کامل کنیم راهش این است که همین مقدار ساخته شده را هم بر سر خود ویران کنیم؟

حتی اگر یقین داشته باشیم در عصر غیبت به حکومت صد در صد اسلامی نخواهیم رسید حکومت چهل درصد اسلامی هم بهتر از زیستن زیر یوغ کفر و فساد و الحاد و تباهی است.

اگر نمیتوانیم مجتهد خوبی باشیم لااقل مقلد خوبی باشیم و البته دین و نظام را ذیل رفتار و شخصیت افراد تعریف نکنیم. نظام اسلامی در برقراری عدالت اجتماعی، عدالت آموزشی و اقتصادی و اموری چون ساختار قضایی، نظام وظیفه عمومی و... با آموزه ها و احکام دین فاصله دارد که به لطف خدا و گفتمان سازی از مفاهیم دینی و مطالبه گری میتوان قدم به قدم راههای ناپیموده را درنوردید و صد البته که دستاوردهای مادی و معنوی فعلی را هم نمیتوان نادیده گرفت.

دیروز شبهه ای دیدم از نصیری درباره نظام اسلامی و جنگ روسیه و اوکراین و پاسخ حجت الاسلام حمید رسایی به او که دست به دست می چرخید. بهانه ای شد این چند خط را بر زبان قلم جاری کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طنز سینمایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۹ ب.ظ

بازیگرها یا سازندگان فیلمها تو سرنوشت داستان و قهرمانای فیلم نقش کلیدی دارن.
مثلا همین سریال مختارنامه
با اینکه ابراهیم بن مالک شخصیت صاف و صادقی نبود و قصورش در یاری رسوندن به مختار باعث شهادت مختار و شکست قیام شد اما روند سریال به گونه ای پیش رفت که ابراهیم منفور و تخریب نشد و قهرمان باقی موند. چرا؟ چون ایفای نقش ابراهیم رو حسن میرباقری برادر داوود میرباقری کارگردان سریال به عهده داشت و اخوی خواست هواشو داشته باشه.
یا فی المثل سریال حضرت یوسف اگه به جای مرحوم سلحشور، فرضا کمال تبریزی کارگردانی میکرد معلوم نبود موقع فرار یوسف از دست زلیخا قفل درها  باز میشد و اساسا مسیر تاریخ به گونه ای دیگه رقم میخورد.
میدونید چرا تو فیلمای جنگی دهه شصت اغلب پیروز میدان نبرد بودیم و دل تماشاگرها خنک میشد اما الان چند سالیه که هی در جا میزنیم و وسط میدون جنگ تلفات میدیم و اشک ملت در میاد؟
چون فیلمهای دفاع مقدسی رو دادن دست بچه سوسولایی مثل جواد عزتی و پاکدل و آذرنگ و...
دهه شصت یه جمشید هاشم پور میفرستادیم خط تا خود بغداد میرفت دهن بعثی ها رو صاف میکرد و بر میگشت کلی هم تماشاچیا کیف میکردن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از خارج، شوهر وارد کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۲ ب.ظ

 

بگذارید یکبار دیگر این موضوع را نگاه کنیم.

یک نماینده مجلس که از قضا مسئولیت کمیته یا کمیسیونی پیرامون خانواده و ازدواج و فرزندآوری را برعهده دارد پیشنهاد داده که دختر خانمهای مجرد بالای سی سال که الی ماشاءالله تعدادشان هم زیاد است با جوانان شیعه غیرایرانی علاقمند به ایران ازدواج کنند.

یک عده هم از این فرصت طلایی برای تسویه حساب سیاسی و رو کم کنی جناحی بهره گرفته که آی ی ی ی چه نشسته اید ناموسمان را دارند می دهند دست بیگانه و... !

ازدواج شیعه با شیعه مجاز است و چارچوب مرزهای جغرافیایی در این میان اعتباری ندارد. این بابا می گفت یا نمی گفت جوانانی اعم از مرد و زن از خیل هموطنان خود را دیده ایم که همسری از لبنان یا عراق یا آذربایجان و افغانستان و... گزیده اند و مشغول زندگی شان هستند. پس حرف آقای نماینده سخن تازه ای نیست و صحه بر اتفاقی است که مکرر به وقوع پیوسته است.

اما

نکته دقیقا همین جاست که چرا یک نماینده مجلس که انتظار می رود از نخبگان جامعه باشد و از قضا به فراخور مسئولیتش مطالعه ای در وضعیت بغرنج ازدواج داشته به جای ریشه یابی علت ها و چاره جویی برای رفع موانع، از راه حلی سخن می گوید که حرف تازه ای نبوده و بیان آن در فضای آلوده سیاسی کشور جز ایجاد حاشیه، تبعاتی ندارد؟

یعنی یک نماینده مجلس نمی داند که طولانی بودن سالهای تحصیل و بی فایده بودن بعضی دروس، طولانی بودن مدت بیگاری در نظام وظیفه، فقر یا احساس فقر در جوانها، معضلات فرهنگی ناشی از تبلیغ سبک مصرف زدگی و طغیان روح زیاده طلبی و فرار از ساده زیستی و... بخشی از علل تأخیر در امر ازدواج و فرزند آوری است؟ که البته دود آن بیشتر از همه در چشم دختران جوان می رود؛ چه اینکه امروز اغلب پسران پا به سن گذاشته یا حتی مردان میان سالی که از همسر خود جدا شده یا جدا مانده اند نیز دنبال ازدواج با همسرانی بسیار جوان تر از خود و زیر سی سال هستند.

او باید با استفاده از جایگاه خویش در خانه ملت، درصدد تغییر نظام آموزش، تغییر نظام وظیفه عمومی، اصلاح ساختارهای فرهنگی جامعه، زدودن فقر، تقویت باورهای معنوی و... باشد نه این که با بیان سخنی غیرضروری و سطحی از خودش و رسالت سنگینی که بر دوش دارد رفع تکلیف نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ازدواج یا استثمار؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ق.ظ

 

پیرمرد می گفت: همسری می خواهم، جوان، سر حال، خوش قیافه، خوش اندام، مهربان باشد. همراهم سفر بیاید. کارهای خانه را درست  انجام بدهد. در آشپزی مهارت داشته باشد. با فرزندان من که البته بزرگ شده اند خوب تا کند. به این که همسر دیگری دارم کار نداشته باشد. بچه نداشته باشد و نخواهد و... زن زندگی باشد.

عقد را دائم نمی بندم، باشد موقت تا اگر خوشم آمد ادامه دهم و تمدید کنم؛ اگرم نه، نه. مهریه هم نمی دهم جز مبلغ اندکی که کار شرعاً درست در بیاید...

اینکه بعضی خانمها از ازدواج با مرد مسن قصد سوءاستفاده مالی دارند حرف درستی است و مرد باید موقع انتخاب، تحقیق و تأمل بیشتر و دقیق تری داشته باشد نه این که زن را اسیر و بدبخت و دستمالی دورانداختنی و ذلیل و بی شخصیت بخواهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا را شکر که تو خدایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ

گفتگو با خدا

 

"خدایی" هم شغل سختی است. من بودم تا به حال استعفا داده بودم. میرفتم پی کار دیگر...

حوصله کنی بخواهی حرف این همه آدم را بشنوی، یکی و دوتا و ده تا و صدتا که نیستند...

تمام هم نمیشوند هی میآیند و میروند.

یکضرب حرف میزنند و فهرست خواسته هایشان هم ته ندارد. همه هم طلبکار و حق به جانب. جواب ندهی یا بگذاری برای بعد، فحش و بد و بیراه میشنوی. جواب بدهی شاید معدودی یک "دستت درد نکند" خشک و خالی بگویند ولی همه شان میروند سراغ تقاضای بعدی. جواب ندهی باز هم یقه ات را میگیرند و اصلاً یادشان میرود برایشان چه کرده ای و دوباره تو میشوی بدهکار و روز از نو...

حوصله باید داشته باشی. حالا مهربان هم که باشی و دلت بخواهد همه را خوشحال کنی؛ اما میدانی که این نفهم نمیفهمد گاهی لطفت میشود همینکه خواسته اش را ندهی، نفع خودش را نمیداند... نمیداند که باید برای آنچه از نعماتت که ندیده هم سپاسگزار باشد و صبور.

بدترین قسمت ماجرا هم مال آنجاست که طرف میآید جلوی ملت برایت نوشابه باز می کند؛ ولی خودش تا ته شیشه را سر میکشد. از نام تو نان میخورد. تو باطنش را میشناسی و میدانی که خودش نیست. حقش یک افشاگری مشتی است. پته اش را بریزی روی آب، بزنی پس کله اش که بیشعور، خودتی، تو انسانی یا تخم کدو؟ دوست داری چلغوزت کنم؟... اما باید به اعصابت مسلط باشی و صلوات بفرستی، چرا؟ چون خدایی و خدایی هم دردسرهای خودش را دارد. شغل سختی را انتخاب کردی دیگر.

این جماعت هزار فرقه را میبینی که دم از تو میزنند و خلاف مسیری که تو گفتی میروند، توبه میکنند و میزنند زیرش، کار دستی هایت را ویران میکنند و از تو انتظار لبخند هم دارند. من بودم می گفتم دندان لق همه تان. شما میدانید و دنیای خودتان گند بکشید و بروید... پشه هم میتواند شما را خاک کند؛ برای من شاخ و شانه میکشید؟

خدا بودن سخت است، خدایی شدن هم سخت. برای آدمیزادی که هر آن ممکن است سراب را آب پنداشته، از اشتباه عبرت نگیرد، زیر قولش بزند و پشت پا به هر آنچه که بوده، هر لحظه مردد بین خیر و شر است؛ اشرف مخلوقات هم باشد و بخواهد شبیه تو بشود.

باز تو چه دل خجسته ای داری که امید داری همینها بشوند جانشینت روی زمین. که میشوند معدودی و رنگ تو را میپذیرند و دلت را میبرند و نظر میکنند به صورت و راهت؛ اما اکثریت چه؟ دمت گرم که اینهمه با جنبه ای. خدا بمان و باز هم برایمان خدایی کن که فقط خودت لایق این جایگاهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه تراز و ترازوی حوزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ ق.ظ

حوزه انقلابی

 

اول این خاطره از امام راحل را بخوانید:

یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان.

عبارت حوزه انقلابی یا حوزه تراز انقلاب مدتی است که به عنوان یکی از دغدغه های مهم مقام معظم رهبری وارد ادبیات سیاسی کشور شده و البته بازتابی هم در حوزه های علمیه داشته است.

از جمله تعریف های عجیبی که برای این عبارت به کار رفته توسط یکی از مسئولان کلان مدیریت حوزه است که فرمود حوزه انقلابی یعنی طلبه ها بیشتر درس خوانده و نمرات بالاتری را کسب کنند! البته ضرورت تقویت بنیه علمی طلاب، اصلی مهم و غیرقابل اغماض است اما اگر صرف علمیت را ملاک انقلابی گری بدانیم که بعضی عزیزان حوزوی ضدانقلاب یا حتی سرسپرده دشمن نیز دستی بر آتش علم و گاه اخلاق داشتند.

عده ای هم البته معتقدند حوزه انقلابی باید بتواند گره های فقهی در مدیریت نظام اسلامی را به بهترین نحو باز کند که بی شک حرف درستی است و میتواند به عنوان یکی از وجوه حوزه تراز مورد توجه قرار بگیرد. هر چند تجربه ثابت کرده بعضی دوستان عالم یا انگیزه ای برای اصلاح امور غیردینی مثل بانکداری نداشته و بعضاً درصدد توجیه مسائل و انطباق شرع با احکام بانکی و نه انطباق قوانین بانک با دین هستند و یا آنگونه که در بحث اسلامی شدن علوم تجربه شد به رغم هزینه های گزاف تاسیس موسسات و دانشگاهها و مراکز مختلف، اساساً اراده ای برای تعمیم و ترویج دستاوردهای علوم منطبق با دین در سطح مراکز دانشگاهی وجود نداشته و همچنان در بر همان پاشنه می چرخد و فرآورده های فکری تمدن غرب در ذهن جوانان ما انباشته می گردد. خروجی آن هم چیزی جز وابستگی بیشتر نیست.

اینجا البته یک پرانتزی هم باید باز کرد که مثلا حتی اگر کل علوم دانشگاهی بر مبنای آموزه های دین ترمیم و نوسازی شود آیا محصول آن فارغ التحصیلانی مقیّد به دین خواهد بود؟ می شود جواب این سوال را با پرسشی دیگر داد: آیا لزوماً نتیجه تربیت حوزه های علمیه فارغ التحصیلانی بوده که مقیّد به آداب شرع باشند؟ پس دادگاه ویژه روحانیت فارغ از بعضی سوءاستفاده های سیاسی برای چه فعالیت می کند؟ چه تعداد روحانیونی را دیده ایم که درگیر پرونده های اخلاقی و مالی هستند؟ یا اساساً در سبک زندگی خود مسیر اسلام را در پیش نگرفته و دین صرفا لقلقه زبانشان بوده است؟ نمونه اش همین بحث فرزندآوری یا تجمل گرایی یا صله رحم یا مردم داری و...

پس توجه داشته باشیم که علم مصونیت آور نیست.

و باز هم جا دارد پرانتزی دیگر گشود درباره بعضی دانش آموختگان مکتب غرب از دکتر محمود حسابی که در مدرسه مسیحیان لبنان، توانست قرآن و نهج البلاغه و حافظ و مولانا را حفظ کند تا امثال شهید بابایی که بورسیه ارتش شاه بود در آمریکا درس خواند؛ اما حلال و حرام خدا را جزء به جزء مراعات کرد یا نخبه و دانشمند شهید مصطفی چمران که به قول آقا ثابت کرد تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!

یک بار از استاد بزرگوارمان پرسیدم چگونه می شود بعضی علمای بزرگ، با این که به کل علوم دین اشراف داشتند، با این که اهل نماز شب و ضجه و تضرع به درگاه خدا بودند اما باز هم دچار خطاهای عمدی می شدند و گاه وابستگی ها و دلبستگی ها و لجاجت ها آنها را به مسیر باطل می کشاند؟ استاد ما فرمود عنصر دیگری را هم باید در کنار علم و معنویت در نظر گرفت و آن اراده است.

حرف درستی است. آدم ها مختار هستند و به صرف تعلیم نمی توان عاقبت به خیری شان را تضمین نمود.

البته به مرور زمان فهمیدم اساسا علم و معنویت منهای اراده، علم و معنویت اصیل نیست.

این که می گویند مداد العلماء افضل من دماء الشهداء درباره عالمی است که شهیدانه زیسته و شهید پرور باشد. عالمی که مردم را به سمت خدا بخواند را عالم ربانی می نامند نه عالمی که دیگران را به سمت خود بخواند و دین را ملعبه و پله ای برای بلند مرتبه سازی و منفعت گرایی خویش بداند.

معنویتی که در سخن محصور بماند، دروغی بیش نیست.

از باب کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم رفتارها باید دیگران را به یاد خدا بیندازد و تلنگری برای اصلاحشان باشد.

با این وصف، حوزه های علمیه باید طلبه ای تربیت کنند که علم و معنویتش محصور در خلوت و عزلت و بُعد فردی نبوده و در ابعاد اجتماعی اثر گذار باشد. طلبه منفعل و تأثیرپذیر و بی اراده، هویت طلبگی را درک نکرده چه این که آمنوا و عملوا الصالحات را با هم ذکر کرده اند. اسلام برای کنج کتابخانه و بالای منبر نیست. ایمان بی عمل معنا ندارد.

حالا می شود این گونه بیان داشت که حوزه و طلبه انقلابی در حقیقت همان حوزه و طلبه اصیل است. حوزه و طلبه ای که بتواند در پیرامون و محیط جامعه تأثیر گذاشته و از باب الذین ان مکنّاهم فی الارض از تمکّن علمی و موقعیت معنوی و اجتماعی خود برای امر به معروف و اصلاح کژ روی خواص یا عوام بهره بگیرد.

برگردیم به همان خاطره ای که اول این مطلب نقل شد. آیا این حجم از مدارس علمیه که از نظر توانایی مادی دارای زیبایی و امکانات خوبی هستند؛ اما گاه به جای حضور استاد و سرپرست و متولی خودساخته و راه پیموده و مهذّب، در چنبره دکان بازی بعضی سیاسیون جاه طلب و ضعیف النفس گرفتار آمده اند؛ توانایی تحقق حوزه تراز انقلاب و تربیت نیروهای کارآمد جریان ساز و حرکت آفرین و مصلح را دارا هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کافه مری، شیخ اصغر، حامد و دیگران!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۴۱ ق.ظ

این تازه عروس و داماد  دل ایران را لرزاندند ! + فیلم داستان کافه مری متروپل آبادان

 

حامد همیشه داشت میدوید. یعنی هر بار او را دیدم در حال تلاش بود و مضطرب. انگار از چیزی و کاری و قراری جا مانده. چه زمانی که در موسسه ای فرهنگی با هم کار می کردیم، با حرف زدنهایش هم تلاش داشت پله ای بالاتر برسد، چه زمانی که دید کارهای ساعتی و شهریه ناچیز طلبگی، راه عافیت نیست و باید طرحی نو دراندازد. طرحی نو در انداخت و وارد بازار آزاد شد. مبادله و معامله و دلالی و سرمایه گذاری... کارش هم گرفت شکر خدا. گاهی موقع دویدن دستی هم برای دوستان تکان می داد. ماشین شاسی بلند هم خرید؛ الحمدلله. تازه داشت به جایی می رسید.

عصری رفته بودم برای کاری. کمی تعجب کردم از این شلوغی غیر عادی دم مجتمع. برگشتنی بیشتر دقت کردم. خدای من! بنر تسلیت زده بودند روی دیواری با تصویر جوانی میانسال، که در مظلومیت چشمانش اصلا آن هم تکاپو به چشم نمی آمد. حامد رفته بود، در حادثه ای تلخ...

علی اصغر می گفت: آدم موقع رقابت باید مثل شیر باشد، رقیبش را ضربه فنی کند. بعضی ها را هم توانست ضربه فنی کند مردانه یا ...! خوب اشکال ندارد، برای خودش راهی انتخاب کرده بود. خوب هم جلو رفت. صدای گرمی داشت و چهره ای گیرا و بیانی شیوا. منبرهایش که معروف شد او را به بزرگی شهری برگزیدند. آمد توی رسانه و خودی بیشتر نشان داد. رفت شهری بزرگتر. باز هم در رسانه بود. یکهو خبری مرا در جای خود میخکوب کرد. عالمی ایستاده بود در بیمارستان بالای سرش برای عیادت. گفتند سرطان گرفته است. سرطان بالاخره او را با خودش برد.

شیخ بزرگوار دیگری را می شناسم برای خودش برنامه ای ریخته بود در قم. بی آنکه کسی بداند و ببیند می رفت دانشگاه آزاد درسی می خواند و همپای حوزه، مدرکی دانشگاهی برای خودش دست و پا کرد. یک بار آمد در جمع طلبه های کم سن و سال از تجربیاتش گفت و راهی که خودش رفت را نسخه سعادت همگان دانست. گفت حالا دکترایم را گرفته ام. سطح چهار حوزه را هم خوب گذرانده ام. بر می گردم به شهرم، هم استاد حوزه و دانسگاه می شوم. هم دفتر ثبت ازدواج و طلاق راه می اندازم، هم محوریت مسجد و محلی را می پذیرم. اگر خدا خواست صندلی شورا یا مجلس را هم مدنظر دارم. برگشت به شهرش یکی دو سالی نشد بخاطر مریضی به کنج عزلت رفت.

خدا رحمت کند آقای کریمی را. رییس دادگستری استان قزوین بود. چه شد مرحوم شاهرودی او را پسندید و آورد تهران و شد سخنگوی دستگاه قضا نمی دانم. احمدی نژاد که انتخاب شد به پیشنهاد آقای شاهرودی، کریمی را آورد گذاشت بعنوان وزیر دادگستری. این سیر پیشرفت در نوع خودش جالب و تحسین برانگیز است. همان سال اول، نمی دانم چه مناسبتی بود اما شلوغ بود و تعطیل. بالاتر از سلفچگان با خانواده جایی دچار سانحه می شود و تمام. حتی آمبولانس نبود پیکرها را به قم منتقل کند گویا پشت نیسانی گذاشتنشان...

لا به لای تصاویر درگذشتگان متروپل آبادان، تصویر دو جوانی که به پشتوانه شمایل دلبرانه شان کافه ای راه انداخته بودند و کسب و کاری شروع کرده و خلوت جوانهای آرزو به دل و دم بخت یا عاشق پیشه را رونق بازارشان ساخته بودند بیشتر از همه توی چشم می آمد. روحشان شاد. می ماندند کافه مری شاید برند اختصاصی می شد برای خودش و شهرت ملی هم به دست می آورد.

دنیا همین است ولی. گاه تا می آیی به خودت بجنبی به قول قیصر می بینی ناگهان چقدر زود دیر می شود.

اینها را نگفتم که خیال کنی نباید انگیزه داشت و دوید و تلاش کرد؛ خیر. باید دوید و دغدغه و همت و اراده داشت؛ اما ... به این دنیا دل نبست. هر لحظه باید برای رفتن آماده بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا