یک فاتحه، برای یک مرد
امروز که خبر ارتحال جناب آقای اسماعیلی را در شبکه های مجازی خواندم واقعا حالم گرفته شد.
سال 76 در جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی و ستاد انتخاباتی حجت الاسلام ری شهری در بابل با ایشان آشنا شدم. آن وقت مسئول پایگاه بسیج مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام و یار غار حاج آقا یزدانی عزیز بود.
شخصیت این مرد بسیار برایم جاذبه داشت. جدیّت او در انجام هر کاری و نیز قاطعیت، شجاعت و صراحت لهجه اش برای جوان هجده نوزده ساله پرشوری مثل من، واقعاً جذاب و آموزنده بود. از دیگر جاذبه های شخصیتی وی تدبیر او در باز کردن گره هایی بود که در آن برهه خاص بر سر راه دوستان همفکر ایجاد می شد. هوش بالا و درک صحیح از شرایط جامعه آن روز، در حالی که بی تعارف بسیاری از نیروهای حزب الله با این توجیه که مسئولان بیدارند، خودشان را در برابر واقعیت های تلخ جامعه به خواب زده بودند، از دیگر محسنات ویژه شخصیت این رزمنده و جانباز و بسیجی خستگی ناپذیر بود.
مجموعه این صفات باعث می شد که رفتارهایش را همواره زیر نظر داشته باشم. از این رو می توانم بی اغراق ادعا کنم که صداقت ایمانش را بارها در عرصه عمل شاهد بودم و درس هایی فراموش ناشدنی از کردار نیک و درایت هوشمندانه او آموختم. ایشان کارمند دانشگاه علوم پزشکی بابل بود و ظاهراً مدتی هم مسئولیت بسیج کارکنان این دانشگاه را برعهده داشت. پیش از این او در یکی از نهادهای خدماتی ایثارگران مشغول به فعالیت بود که ایستادگی اش برای دفاع از حق و پای بندی اش به اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر، ادامه حضور او در آن مجموعه را ناممکن ساخت.
همیشه با خودم می گفتم با وجود چنین افراد توانمند، سالم و خوش فکر و شجاعی چرا امور اداری جامعه اغلب در دست مدیرانی فاقد صفات برجسته قرار گرفته است؟ سن و سالی که از من گذشت البته مرا به پاسخ این پرسش رساند. کم تر مجموعه ای وجود دارد که راه پیشرفت را تنها برای کارمندان و مدیران مطیع و چشم و گوش بسته و بی اعتنای به حق، باز نگذارد.
مرحوم حسینعلی اسماعیلی بر اثر مصرف داروهایی که برای درمان عارضه شیمایی اش استفاده می کرد دچار سرطان شد و امروز دعوت حق را لبیک گفت و در آرامگاه گله محله بابل به خاک سپرده شد. روحش شاد و قرین رحمت حق. انشاءلله امشب(شب جمعه) همراه با دوستان شهیدش میهمان سفره اباعبدالله باشد.