یک راهبرد انتخاباتی: من به یزید رأی می دهم!
فرض محال که محال نیست! تصور کنید در دوراهی انتخاب بین معاویه و یزید قرار گرفته و چاره ای جز انتخاب یکی از این دو گزینه بد و منفور نداشته باشیم. تکلیف ما چیست؟ همه ما بر اساس یک باور قدیمی در چنین موقعیتی فی الفور پاسخ می دهیم: بین بد و بدتر باید بد را برگزید. این تلقی، ادعایی صحیح است؛ اما آن چه که کار را دشوار می کند تطبیق دو تعبیر مذکور با مصادیق خارجی است.
به راستی بین معاویه و یزید کدام یک پلیدتر و خبیث تر است؟ نتیجه حاکمیت کدام یک می تواند به نوعی صلاح مؤمنین را در بر داشته و باعث رشد آنان بشود؟
این اصل کلی را باید در نظر داشت که نه معاویه و نه یزید، هیچ کدام کمترین صلاحیتی برای احراز تصدی و ولایت امر در جامعه اسلامی را دار نیستند و نتیجه حاکمیت هر یک از این دو می تواند فجایع زیانباری را به دنبال داشته باشد.
با این حال نباید از خاطر برد که شروع انحراف در مسیر حاکمیت اسلام، از فتنه منافقانی آغاز گردید که در لباس دین و با ظاهری آراسته به شرع، چنان خنجری بر پیکر دین وارد آوردند که بعد از گذشت قرن ها هنوز هم آثار شوم آن را در جهان اسلام با تمام وجود لمس می کنیم.
معاویه ها حق را با باطل در می آویزند و تشخیص این دو معیار را برای عوام و البته بسیاری از خواص مدعی، دشوار و گاه ناممکن می سازند. این گونه است که حسن بی علی علیه السلام در نگاه یارانش نیز مذلّ المؤمنین لقب می گیرد؛ اما حسین علیه السلام اگر چه یاوران میدانی اش قلیل بودند؛ اما بسیاری از آنانی که به یاری او نشتافتند دلشان را با او همراه ساخته بودند. بدین سان نکبت حاکمیت یزید در فاصه ای اندک از جنایتی که در کربلا رقم زد برملا گردید.
این گونه است که هیچ گاه قیامی به خون خواهی و تقاص مظلومیت تاریخی امام حسن علیه السلام شکل نگرفت؛ اما از نهضت عاشورا تا ابدالدهر، صدها قیام در اقصی نقاط جهان برای خون خواهی حضرت اباعبدالله علیه السلام برپا شده و خواهد شد.
یزید لعنت الله علیه، در کفر خود صداقت داشت و به اصطلاح امروزی، رو بازی می کرد! برخلاف معاویه لعنت الله علیه که در نقاب تظاهر، پناه گرفته و راه حق ولی خدا را نیز بر اهل حق، ناحق جلوه می داد.
یزید در فسق خودش مرد بود و معاویه در ایمانش نامرد! فضاحت آشکار یزید جامعه را به مرز رشد و بیداری سوق می داد برخلاف معاویه ملعون که ساز دسیسه هایش جامعه را به خوابی عمیق فرو می برد.
یزید از بیرون به مصاف دین آمد اما معاویه از درون چون موریانه به جان دین و مکتب حق افتاد و با تلاشی نیمه موفق، بدنه اسلام را از محتوا و معرفت تهی ساخت. اسلام داعشی همیشه رسواست؛ اما اسلام آمریکایی از منظر بسیاری، همواره ناشناخته و گاه قابل قبول بوده و هست.
یزید با شمشیر کفر سر امام حق را برید و معاویه با پنبه نفاق و فتنه. معاویه از زاویه فرهنگ به ستیز با حقیقت آمد و تلاش کرد تا به نرمی و آرامش و در سکوتی محض، جای سره و ناسره را با هم عوض کند.
این گونه است که یزید را می توان افشا کرد تا جایی که گاه نزدیک ترین یارانش بعد از اندک زمانی، از تغافل خویش پشیمان گشته و به طریقی بر اشتباه خود اقرار نمایند اما در مصاف با معاویه ممکن است امیران جبهه حق نیز به غفلت روی آورده و از راه درست خویش برائت جویند.
اعتدال معاویه خوشایند خواص اهل عافیت است و این خصلت، خروش جامعه عدالت خواه را به زعم آنان ناموجه جلوه داده و به مرور، حرکت کمال طلبانه اجتماع مسلمین را به سکون می کشاند.
آنان که به رسم دیرین عافیت طلبی و عاقبت گریزی، حاکمیت معاویه صفتان را بر زعامت یزیدیان ترجیح داده و به اندک سهام ظاهری دین از جامعه اکتفا کرده و مردم را از پلیدی و خون آشامی یزیدیان جنایت پیشه و لشکر موهوم شام، بیم می دهند فراموش نکنند که یزید از اساس محصول مزرعه سیاسی معاویه است.
نتیجه محتوم نفاق و دو رویی، تکرار عاشورای ناتمام تاریخ است. معاویه ها را نمی توان از اریکه قدرت به زیر کشاند مگر به برکت حماقت امثال یزید. پس چه بهتر که به جای فرصت سوزی، پیش از آن که استخوان باور و دیانت جامعه توسط موریانه های پنهان نفاق، پوک و سست شود یزید را به مصافی آشکار و جنگی نمایان فراخواند. این گونه به یقین سطح ایمان مردم از استحکامی بیشتر برخوردار بوده و در تقابل با هجمه زهرآگین نیزه ها و شمشیرها قوّت افزون تری خواهند داشت. تاریخ نشان داد بیداری ملت ها در گرو لمس و درک عینی واقعیت هاست. پس چه بهتر دشمنی داشته باشیم که در دشمنی خودش صادق و مستقیم باشد.
- ۹۵/۰۲/۰۲
سلام.
دیدگاه جالبی بود.
امّا چرا حتماً باید رای بدهیم در این مواقع؟
چرا اصلاً شرکت کنیم؟