چزابه، دروازه کربلا
با رسیدن نیروهای لشگر14 به چزابه و پدافند در آن، پاتکهای عراق شروع شد. لحظهبهلحظه دشمن بر فشارهای خود افزود و یگانهای متلاشی شده عراق جای خود را به یگانهای زرهی تازه وارد میدادند.[1] تسلط نیروهای بعثی بر تنگه چزابه، بهمنزله سقوط مجدد بستان بود. لذا رزمندگان که خستگی عملیاتی سنگین شبانه را در48 ساعت گذشته تحمل کرده بودند با مقاومتی همهجانبه، خود را موظف بهدفاع از تنگه استراتژیک میدانستند؛ زیرا چزابه برای یاران امام دروازه کربلا بود و بوی تربت حسین زهرا علیهاالسلام را داشت.
در این شرایط، شنود خبر میدهد که عراق همزمان از منطقه سابله هم پاتک سنگین دیگری را تدارک دیده است. در اسناد بهدست آمده از گردان3 مکانیزه12 زرهی عراقی در مورد اهمیت پل سابله آمده است:
«پل سابله و منطقه مثلث که رود کرخه به سمت پل سابله از آن جدا میشود، از مواضع تاکتیکی مهمی به شمار میروند که باید حتماً در تصرف نیروهای خودی بوده و مانع از تسلط دشمن بر آنها بشود».
در بدو آزادسازی شهر بستان، حسین خرازی، فرماندهی منطقهای را بر عهده دارد که مورد هجوم و پاتک بیش از17 تیپ زرهی، مکانیزه و پیاده عراق قرار گرفته است.
در چزابه، دپوی اول بهخاطر شلیک مستقیم تانکها کوتاه شده بود و حسین چاره را در این دید که رزمندگان را از خط عبور داده و بر دشمن کمین نماید. حسین و احمد فروغی از خط چزابه در جناح جنوبی عبور کردند و همه چیز برای مقابله و کمین آماده بود:
«غروب روز سوم است. تیربارهای عراق یک لحظه خاموش نمیشود. حسین و احمد نیمخیز و گاهی سینهخیز در حاشیه میدان مین جابهجا میشوند. ناگهان صدایی از احمد به گوش میرسد و شهادتین او زانوی حسین را خم میکند. دوست نزدیک حسین به آرزوی خود رسیده است. احمد فرمانده حسین و حسین نیز فرمانده اوست.
برای نیروهای لشگر، احمد بوی حسین را میدهد. حسین بر خاک گرم چزابه مینشیند. درست دیده است! دهان یار قدیمی را نشانه گرفتهاند. حسین سر احمد را به سینه میگیرد و او را سخت به خود میفشارد. قطرات اشک حسین با خون پاک احمد در هم آمیخته، میدان مین را آبیاری میکند. بعثیون در زیر آماج گلولههای نیروهای کمین به خاک و خون کشیده میشوند».
هر چند عراق پاتکهای خود را از زمان رسیدن نیروهای اسلام به چزابه آغاز کرد، ولی از روز چهارم عملیات، آن را شدت بخشید. اسناد به دست آمده از عراق، یگانهای پاتک کننده به خطوط دفاعی لشگر امام حسین در چزابه را9 تیپ زرهی، مکانیزه و پیاده ذکر کرده است. در چنین شرایطی حسین ناچار شد برای جلوگیری از نفوذ عراق بخشی از نیروهای تحت امر خود را به طرف بستان و پل سابله هدایت کند؛ زیرا دشمن از دو جناح غربی و جنوبی پاتکها را شروع کرده بود و نیروهای لشگر امام حسین برای جلوگیری از سقوط مجدد بستان ناچار بودند در هر دو جناح، پاتکهای پر قدرت عراق را خنثی کنند.
کار در سابله به آنجا رسید که بیشتر فرماندهان شهید و مجروح شدند و حسین به تنهایی در خط فرماندهی میکرد. بارها مبارزه طرفین به جنگ تنبهتن کشیده شد و به خاطر عرض کم رودخانه، بازار پرتاب نارنجک، داغ بود. حسین و یاران او در این شرایط سخت، و فشار بسیار زیاد دشمن ناچار بودند غم از دست دادن دوستان و همرزمان بسیجی خود را تحمل کنند:
«عراقیها از پل سابله فشار میآوردند. بچههای لشگر امام حسین موظف بودند پاتکهای دشمن در چزابه، پل سابله و حاشیه شمالی رودخانه سابله را خنثی کنند. آقا رحیم دستور تشکیل جلسه در روستای شاوریه را داده بود. هفت هشت نفر مسؤولین لشگر باید جلسه را در یکی از کلاسهای مدرسه دو اتاقه روستا تشکیل میدادند.
چند نفری جمع شده بودیم و منتظر رسیدن حسین و احمد فروغی بودیم. آقا رحیم، مصمم، در حال فکر کردن بود. حسین از راه رسید. خسته و خاکی، با کمری شکسته و لباسی که به خون احمد آغشته بود. اولین بار بود که حسین را اینطوری میدیدم. آقا رحیم آمد بیرون، فهمیده بود چه اتفاقی افتاده است. حسین را در آغوش کشید و هر دو شروع به گریه کردند. داخل اتاق، نقشههای عملیاتی منطقه باز بود، بیش از ده دقیقه سکوت حاکم بود و بچهها بلندبلند گریه میکردند. بالاخره آقا رحیم با گریه شروع کرد به صحبت: «انا لله و انا الیه راجعون...».[2]
[1]. اسناد بهدستآمده از عراق، یگانهای پاتککننده به خط چزابه را اینگونه بیان میکند: «تیپ گارد ریاست جمهوری، تیپ31 نیروی مخصوص، تیپ32 نیروی مخصوص، تیپ17 زرهی، تیپهای18، 19، 36 و 39 پیاده و گروهانهای کماندو؛ این نیروها مأموریت داشتند در محور پاسگاه شیب، تنگه شیب (چزابه) و شهر بستان حرکت و پیشروی کنند». مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ- جنگ، بازیابی ثبات، ص186.
[2]. شور عاشقی، سیدعلی بنی لوحی، ص49- 44.
- ۹۳/۰۷/۰۶