اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

پدر هیاتهای مذهبی بابل درگذشت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ

photo_2025-07-10_12-44-21_kb5h.jpg

 

می دانید قصه چیست؟ خیلی ها آشپز هستند یا خیاط یا تعمیرکار و بنا و نقاش و معلم و... اما فقط بعضی از آنها هستند که خوب دل به کار می دهند، هنرمندند و انگار دارند اثری ماندگار خلق می کنند که بر جانها بنشیند و بر صحیفه دل حک شود. به قول معروف، حق مطلب را خوب ادا می کنند. حاج عبدل از این جنس آدمها بود. هفتاد سال میانداری هیاتها را انجام می داد و به محافل عزاداری اباعبدالله شور و حال و حرارت می بخشید. حق غلامی درگاه اهل بیت را خوب ادا می کرد. قبل از انقلاب، از آن سالها که برای رفتن به مشهد باید شبی را بین راه می خوابیدند تا همین نفس های آخر می گفت اینها بچه های من هستند می رفت وسط هر هیاتی که جوانها در آن قامت بسته بودند می ایستاد میانشان و بساط  عیش و عشق را برپا می کرد. بگویم عشق می کرد از روضه خوانی ها گزاف نگفته ام. این سالها که در بستر بیماری بود، هر جمعی به عیادتش می رفت می گفت یک نفر روضه بخواند. خودش بیشتر از همه می گریست، اشکش همیشه دم مشکش بود. این روزها که حالش وخیم شد و دکترها جوابش کردند، نوای نوحه و روضه، آتش درونش را مهار مینمود، درد و رنج بیماری را از تنش می زدود و دل بی قرارش را تسکین می بخشید. ذکر یاحسین هیچگاه از لبهایش جدا نشد.

حالا این حاج عبدلی که می گویم، برای آنها که ندیده و نشناخته اند شاید تصویر کاملی ایجاد نشود. یک آدم رشید و بلند قامت و لاغر اندام و کشیده را تصور کنید با سر سینه صاف و چهره ای جدی و نگاهی نافذ و صدایی کلفت و پر حجم که وسط مجلس، دستهایش را بالا می آورد تا آخر مجلس او را می دیدند، یک "الله" می گفت، نظم و ترتیب می داد به صفوف عزا و اگر لازم بود خودش آن وسط دم می گرفت: یا حسین یاحسین، عزیز زهرا حسین...

رفتارش هم داش مشتی بود. میان جمعیت یکهو یک آدم تریپ متفاوت را پیدا می کرد، پرچم را می داد دستش، وسط جمع بچرخاند، او هم احساس کند بخشی از همین دسته است و در مجلس حسین علیه السلام سهمی دارد.

تصویر ذهنی تان را کامل تر کنم. حاج عبدالخالق طاهری، یک چهره فرهنگی بود. مدیریت دبستان را بر عهده داشت. از بچه های نونهال تا آن دفتردار طاغوتی سبیل کلفت شاه پرست را هم می آورد هیأت. کاری می کرد طرف با عشق بنشیند پای سماور مجلس روضه، به آنهایی که شب جمعه ای آمده اند کمیل گوش بدهند، چای و نان خشک برساند.

می گویند کار فرهنگی گاهی پنجاه سال بعد اثر می کند. حاجی، در تشییع دهها شهید این شهر وسط ایستاد و سینه زد. امام که فوت کرد همه هیاتها آمده بودند مسجد کاظمبیک، همه میوندارهای مطرح شهر جمع شده بودند دور حاج عبدل، او شمع محفلشان شده و هدایت جمع را دست می گرفت. برای امام یادم هست در مصلای بابل روی دوش بلندش کرده بودند، جوری بر سر و سینه می زد که از حال می رفت... نسلهایی از نوجوانها و جوانهای شهر به شوق سینه زدن کنار او، وارد هیات و مسجد شده، به مرور پایشان به نماز جماعت باز می شد، بسیجی می شدند و سر به راه. خیلی هایشان الان طلبه و هنرمند و مدیر و فعال و چهره تأثیرگذار عرصه انقلاب هستند. حاجی با یک سینه زنی پر شور و حال، کلی نیرو برای دین و مکتب وحی تربیت کرد.

دست به خیر و اهل مطالعه هم بود که این وجه سلوکش بماند برای بعد.

خیلی از مداحهای معروف کشور به بابل یا مازندران که می آمدند خودشان را شب جمعه به هیاتی می رساندند که حاجی در آن نفس می زد. بچه های اهل معنویت که بعد از جنگ، گمشده ای داشتند از سراسر استان، از شهرهای دور، تکه تکه با مینی بوس در هوای بارانی زمستان خودشان را به مجلس دعای کمیل هیات او در بابل می رساندند. الان را نگاه نکنید بابل حسینیه شده است. همه جایش بوی اشک و لبیک به اباعبدالله را دارد. آن موقع تنها هیأت جوان پسند شهر را او هدایت می کرد. خیابانهای اطراف مسجد گاه پر از جمعیت می شد. بعضی مداحهایی که الان خیلی معروف شده اند آن موقع نوجوان بوده و صدایی نازک یا دو رگه داشتند. حاجی می آوردشان اواخر مراسم چند دقیقه ای بخوانند، خودشان را پیدا کنند. به همه شان بها می داد. ثمره اش شد امروز که وقتی عرفه می شود، شهر به حالت نیمه تعطیل در می آید، هر شب هفته در گوشه و کنار، زمزمه روضه ای بر پاست، دهه محرم ترافیک برنامه ها سر در گمت میکند، دهها هیأت و جلسه خودجوش در جای جای شهر، علم اهل بیت را برافراشته اند. منبری ها و مداحهای بابلی در کشور شاخص شده اند. بابل همچنان دارالمومنین باقی مانده است. حق است اگر بر تابلو ورودی شهر بنویسند به "حسینیه بابل خوش آمدید".

امروز خبر فوت حاج عبدل در رسانه های شهر منتشر شد. رزوهایی که سالگرد حسین آقای منصف هم هست. حاج عبدل در کاروان پیاده روی سالگرد امام که حسین آقا راه می انداخت گاه از بابل تا تهران در صف جلو می ایستاد و با گام های استوارش ابهتی دیگر به این حرکت نورانی می بخشید. رحمت الله به عشاق اباعبدلله. می دانم بچه های هیاتی برای حاجی سنگ تمام می گذارند. تشییع حاج عبدل را ببینید. اگر در بابل یا شهرهای اطراف بودید حتما در تشییع او حاضر شوید، اگر در راه دور هستید تصاویر این بدرقه تاریخی و با شکوه را ببینید تا با همه وجود باور کنید، یک چهره فرهنگی بی ادعا و خدمتگزار و مرید اهل بیت چقدر در دل جوانها ارج و قرب دارد. چقدر رسانه های مجازی و ماهواره و انبوه شبهات و تحریفها و تخریبها به ذهن جوانها هجوم آورد، اما یک یا حسین گفتن مخلصانه حاج عبدل و امثال او فطرتهای زلال جوانان را احیا نموده و عشق به مکتب حسینی را خط قرمزشان قرار داده است. این روزها بابل عطر کربلا را خواهد داشت. یک هفته بعد از عاشورا دوباره عاشورایی به پا میشود. اهل بیت بدهکار کسی باقی نمی مانند. شهدا اهل جبران محبتند. روح پاک حاج عبدل در بزم وصال ملکوتیان دعاگوی ما باشد ان شاءالله.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">