نوجوانانی که هیپنوتیزم شدند!
یادداشت کوتاه روزنامه همشهری که در ادامه میخوانید مرا یاد مطلبی انداخت که دوستان متعددی در شهرهای مختلف در این دو ماه اخیر برایم نقل کرده اند. آنها میگویند اکثر این جوانان و نوجوانانی که دست به اغتشاش میزنند به محض دستگیری شروع به گریه و زاری و التماس میکنند و از ته دل زار میزنند که آزادشان کنیم. اغلب دلمان برایشان میسوزد. در زمان بازداشت چه یک ساعت باشد چه چند روز نیز در حال گریه و بغض و گوشه گیری و اظهار پشیمانی هستند. معمولا برای اینها اگر شاکی خصوصی نداشته باشند پرونده ای درست نشده و آزاد میشوند. عده ای متنبّه شده و دنبال درس و بازی و کارشان میروند. عده ای دوباره در فضای مجازی شیر میشوند، باز تصور میکنند که در حال بازی یارانه ای هستند و به قهرمانی شکست ناپذیر تبدیل شده اند. باز به خیابان می آیند و چیزی می شکنند و به جایی حمله میکنند. دوباره به محض دستگیری بی آنکه حتی یک سیلی به صورتشان بخورد احساس شکست نموده، رویاهایشان پودر میشود و دوباره به عجز و التماس و گریه و آه و فغان می افتند.
این خصلت فضای اغواگر مجازی است که آدمها را تهی و غافل از واقعیتها بار می آورد همچون مخدری آنها را دچار توهم ساخته و به اشتباه می اندازد.
روزنامه همشهری نوشت: جامعه شبکهای شبیه کمپهای منافقین رابطه فرد با واقعیت را قطع و چشم، گوش و قلب او را مشحون و مملو از اغوا و القاهای یکسویه رسانهای میکند. این سطح از جنون چنان میکند که اساسا فرد برایش صدق و کذب اخبار مهم نیست و غوطهور در یک خلسه رسانهای، چنان دچار حیوانوارگی میشود که ممکن است دستش به خون پاکترینهای روی زمین نیزآغشته شود.
آقایان مسئول متوجهیم با سادهنگری و فهم ظاهرگرا از رسانههای جدید چه بلایی سر جامعه آوردیم؟ راهکارتان چیست؟ نشستن و نظاره آتش؟
پلتفرم محل زندگی واقعی است؛ نه صرفا یک پیامرسان مجازی؛ هیچ جای عالم اداره شهر و دیارشان-بخوانید ذهنها - را به دشمن نمیسپارند، اما ما با خوشخیالی چنین میکنیم و ژست مردمی هم میگیریم.