نمونه ای از یک آقازاده بی تربیت!
همین اول کار توضیح بدهم که همه آقازاده ها آدم های بدی نیستند. خودتان بهتر می دانید که آدم خوب یا بد بودن ربطی به صنف و سواد و جایگاه اجتماعی افراد ندارد.
بنابراین، متن پیش رو صرفاً خطاب به آن دست از آقازاده هایی نگاشته شده که با روحیه تفرعن به آب کردن دل ملت و یا تحقیر مردم اقدام نموده و پز دارندگی شان را به رخ مستضعفین کشیده و نسبت به دشواری های شرایط اقتصادی جامعه و گره هایی که در کار معیشت مردم ایجاد شده، بی خیال و بی دغدغه هستند و به درد بی دردی مبتلا شده اند:
"یک سال معاویه، یزید را با لشگری برای جنگ با رومیها فرستاد (گویا می خواست وانمود کند که یزید تنها اهل بزم نیست و اهل رزم نیز هست!) و سفیان بن عوف غامدی را با وی همراه نمود.
یزید در این سفر، زن محبوب و مورد علاقه خود، ام کلثوم را همراه می برد.
سفیان پیش از یزید با لشگریان وارد سرزمین روم شد و بر اثر بدی آب و هوا سربازان مسلمان در محلی به نام غَدقَذونه به تب و آبله مبتلا شدند.
یزید که در راه در منزلی به نام دیر مُرّان در کنار ام کلثوم به استراحت و عیش و نوش پرداخته بود، چون از این حادثه خبر یافت، شعری سرود که ترجمه اش چنین است:
من که در دیر مرّان در میان غرفه ها بر بالشها تکیه زده ام و ام کلثوم در کنار من است، باکی ندارم که سربازان مسلمان در غذقذونه دچار تب و آبله شوند و بمیرند!"1
با این چند خط خواستم به بعضی آقازاده ها یادآوری کنم که حواسشان باشد یک وقت یزیدی نشوند!
1- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، صفحه 177