ملا امین را می شناسید؟
خیلی های مان وقتی برای نخستین بار به کاری دست می زنیم و خوب از پس آن بر نمی آییم، سرخورده شده و کنار می کشیم، به خصوص اگر مورد تمسخر دیگران هم قرار بگیریم.
امین باوی این گونه نبود. رفت اذان بگوید. کلی هم تمرین کرده بود. یکهو دست و بالش لرزید. هول شد. عرق کرد. صدایش ضعیف شد. کلمات را گم کرد و ...
خیلی ها لبشان به خنده باز شد. بعضی ها هم قهقهه زدند و نمازشان خراب شد. نوجوان بود و رنجید؛ اما گفت روزی اذانی خواهم گفت که خنده های امروزتان را پس بگیرید.
زحمت کشید و تلاش کرد. شد یکی از بهترین قاریان و موذنان و مداحان منطقه. تک خوانی او در گروه تواشیح چنان سر و صدایی بلند کرد که گروهشان به رغم آن که از منطقه ای محروم وارد مسابقات رسمی شده بود، رتبه نخست کشور را به خود اختصاص داد و به دیدار رهبری دعوت شد و مورد تقدیر ایشان قرار گرفت.
همه آنهایی که آن روز به اذان گفتن اشتباه او خندیدند در برابر شاهکار این جوان خوش اخلاق و دوست داشتنی و نجیب سر تعظیم فرود آوردند، نه فقط آن روزی که تصویرش را در بیت رهبری به عنوان یک قاری موفق دیدند؛ آن روز که پیکر مطهرش را با صورتی کبود و لب های ترک خورده از عطش و با تابوتی مزین شده به پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی، از منا به کوچه پس کوچه های شهر آبادان آورده و بر دوش گرفتند، به درجه و مقامش غبطه خوردند. سال ها برای صورت کبود مادرش زهرا و تشنگی بچه های حسین، روضه خوانده بود.
کتاب "ملا امین" مختصر و زیبا و دلنشین به خاطراتی خواندنی از زندگی شهید امین باوی از شهدای فاجعه منا می پردازد. این کتاب در 72 صفحه به قلم علی غبیشاوی توسط انتشارات کتابستان و با حمایت سازمان اوقاف و امور خیریه منتشر گردیده است.