عباس حبیب
کتاب عباس حبیب را خواندم. کار بچه های کرمان است. آدم را به فکر وا می دارد. شهید عباس ابوترابی و عباس ابوترابی ها کم نبوده و نیستند. کارگری زحمت کش و کم بضاعت با چند بچه قد و نیم قد در منطقه ای محروم که با تمام وجود پای اسلام و انقلاب می ایستد به دل خطر می زند، دلبستگی هایش را رها می کند، سهمی از سفره انقلاب نمی طلبد، بالاترین داشته مادی خویش یعنی جان شیرینش را در طبق اخلاص برای این مکتب فدا می کند... مثل او را زیاد دیده و می بینیم. آدمهایی کم توقع، پر تلاش و مظلوم که بار اصلی صیانت از انقلاب بر دوش آنها بوده و هست. انقلابی که متعلق به مستضعفان است و اگر به ورطه بی توجهی به ولی نعمتانش بیفتد آخر و عاقبتی نخواهد داشت. مدیون و البته شرمنده چنین انسانهای رشیدی هستیم. روحت شاد دلاور. شهادت چقدر به انسانها بها می دهد. و البته هر کس به شهادت رسید لایق این بها بوده است. خیلی ها دست و پا می زنند با پول و تبلیغات و رسانه و ... ماندگار و عزیز شوند؛ اما کارگری ساده و محروم و بی ادعا به برکت خلعت جاودان شهادت به جایگاه رفیعی می رسد که همه به احترامش صف بسته، تبرکی از پرچم و تابوت و خاک پاکش می جویند و شفا و اجابت دعا را در پای مزار منورش به چنگ می آورند.