بازخورد یک خاطره تلخ از تجاوز جنسی
دوستی روانکاو چند سال پیش ماجرایی را تعریف کرد درباره یکی از بیمارانش مردی بود که در میان مشکلات عدیده روحی، بیزاری خاصی نسبت به عنصر غیرت داشت. یعنی اگر می دید کسی دارد ناموس مردم را آزار می دهد خوشحال می شد، خبری درباره تجاوز در صفحه حوادث نشریات می خواند نیشخند می زد، می شنید یا می دید کسی جلوی مزاحمین نوامیس مردم ایستاده، عملش را تقبیح می کرد و...!
پدیده ای عجیب و سوال برانگیز بود چون به هر حال غیرت لااقل برای مردم ایران فارغ از هر گرایش و مسلکی که داشته باشند، امری معمول و مستمر در طول تاریخ بوده است. دوست روانکاو ما رفت توی نخ این بابا و کارش را به طور حرفه ای آغاز کرد و بالاخره علت را کشف نمود و متوجه درد اصلی او شد.
مرد بیمار در سالهایی نه چندان دور متاسفانه شاهد اتفاقی تلخ در پیرامون خود بود. گویا فرد یا افرادی مقابل چشم او به ناموسش تعرض می کنند و او از ترس جان خود واکنشی به این مساله نشان نداد. این خاطره تلخ و عذاب وجدان ناشی از سکوت در مقابل جنایتی که شاهدش بود باعث ایجاد نوعی عقده در او شد که هم از شنیدن اخبار ناگوار مربوط به آزار جنسی دختران و زنان احساس آرامش می کند و هم در برابر افرادی که برای دفاع از نوامیس جامعه غیرت به خرج میدهند واکنش منفی نشان داده و برای ایجاد تخفیف و کوچک شماری سکوت تلخ خود، کار آنها را نادرست و بی ارزشش جلوه می دهد.
این روزها وقتی خواندم فرد تحصیل کرده ای با پیشینه مذهبی و در جایگاه استاد دانشکده حقوق، رفتار غیرتمندانه شهید الداغی در دفاع از نوامیس مردم که از او چهره ای در سطح یک قهرمان ملی ساخت را زیر سوال برده و با عرض پوزش از محضر شهدا، وی را نفله لقب داد ناخواسته یاد ماجرایی افتادم که آن دوست روانکاو تعریف کرده بود.
ضربه ی کاری ای زدید به این حقوق خوان