از نی ریز تا ونیز
کتاب خاطرات سفر آقای احمد ارشاد نی ریزی را خواندم و لذت بردم. به خواندن زندگینامه ها، خاطرات و سفرنامه ها علاقمندم و همپای نگارنده در صفحات کتاب زندگی اش سیر می کنم و از تجربیاتش توشه ای بر می دارم.
آقای احمد ارشاد یک ایرانی هنر دوست اهل استان فارس است که در حین گشت و گذار و سفر به آلمان و ایتالیا و سوئیس و فرانسه از توجه به فرهنگ دوستان وطنی مقیم خارج نیز غافل نیست. سفرنامه این معلم جنوبی اگر چه کوتاه بود اما به نکته ها با دقت، توجه و اشاره می کرد.
نگارنده شکر خدا از آن دست افراد خودباخته یا خود تحقیر نبود که به محض نشستن پرنده ذهن و بیتوته بر بام غرب و ورود به مکانی جدید دلشان غنج رفته و چشم و گوش بسته و شیدا به تحسین و به به و چه چه صرف بپردازند. جایی برجستگی و هنر و ارزش و ادب و سنت و زیبایی می دید با صداقت بیان می کرد. جایی نقد و بی اخلاقی و قانون شکنی می دید هم ابایی از اظهار نداشت؛ مثل مشمئز کننده بودن انبوه فضولات رها شده سگها، وجود جیب بر، وجود صف، گرانی، متکدیان ژولیده و ... در بعضی شهرهای بزرگ اروپایی. او به توحش سلاطین روم باستان در طعمه قرار دادن بردگان مقابل حیوانات درنده برای تفریح نیز اعتراض دارد و ضرورت استفاده از آداب و پوشش مخصوص در اماکن مقدس غربی را گوشزد می نماید.
این تا اینجای کار؛ که عرض کردم از خواندن کتاب لذت بردم.
یک نکته ای می خواهم صرفا بهانه نموده و متذکر شوم و قطعا منظورم به نگارنده اثر نیست که خودش استادی خوش سفر و هنرمند و دلسوز و وطن پرست است.
بارها در شهرهای مختلف افرادی را دیده ام که حتی از اماکن تاریخی و فرهنگی شهر خود بی اطلاعند چه برسد به آن که انگیزه و عزمی برای سفر به سایر نقاط زیبای کشور را داشته باشند.
مثلاً بعضی اهالی جلفا به کلیساهای تاریخی و با شکوه اطراف، آبشار بی نظیر آسیاب خرابه و نیز مزار شهدای غیور مرزبان جنگ جهانی دوم اصلاً سر نزده اند. خیلی از همشهریان خودم در بابل تا کنون از موزه این شهر و یا خانه و آثار هنری بانو مکرمه قنبری و یا هفت آبشار تیرکن و درازکش و ... بازدید نکرده اند. خیلی از مازندرانی ها طبیعت مسحور کننده کلاردشت و کیاسر و ... را ندیده اند. خیلی از تهرانی ها از موزه های متنوع پایتخت بی اطلاعند، حتی گذری هم به توچال و ... نداشتند. خیلی ها در قم به بارگاه موسی مبرقع و خانه ملاصدرا و دریاچه نمک و در باغ و باغ پرندگان و... نرفته اند. مردم استانهای مرکزی و اصفهان و قم و اطراف اغلب اصلا خبری از غار نخجیر در دلیجان که یکی از شکوهمندترین آثار باستانی طبیعی دنیاست ندارند. خیلی از مردم خوزستان چغازنبیل و تپه ها و قلعه های باستانی شوش و مناطق تاریخی رامهرمز و ... را ندیده اند و...
خب این خوب نیست. ایران مهد تمدن و تاریخ و فرهنگ و هنر جهان است و البته طبیعت بعضی نقاط آن در دنیا نمونه ندارد که نرفتن و ندیدن و بی محلی ما قطعا کم لطفی به فرهنگ این مرز و بوم و زمینه ساز استیلای فرهنگ بیگانه است.
بگذریم.
پاورقی صفحه 113 کتاب فوق الذکر مطلب کوتاهی درباره مرحوم ایرج زهری از فرهنگ دوستان و پژوهشگران عرصه هنر خواندم که دلم می خواهد جهت استفاده علاقمندان در فضای مجازی هم منتشر شده و قابل دسترس باشد:
"ایرج زهری یک ماه پس از سفر ما، ارتباطش قطع شد. با خواهرش در تهران تماس گرفتم. گفت: ایرج به سرطان خون مبتلا شده و تحت درمان است. نوروز 91 به ایران آمد و با من تماس گرفت و گفت: پس از یک آزمایش خون به شیراز می آیم. اما متأسفانه نتوانست به شیراز بیاید و بلافاصله به آلمان برگشت و در بیمارستان اِسِن بستری شد.
شامگاه چهارشنبه 22 اردیبهشت در حالی که روی تخت دراز کشیده بود و با هدفون آهنگ ارموتسارت را گوش می کرد به همسرش باربارا گفت: صحنه آخر تئاتر تمام شد، پرده را بکش.
روی تخت دراز کشید، چشم باز کرد و با لبخند همیشگی گفت: خدا من را بخشید، می روم پیش خدا.
و آخرین نفس را کشید. به همین سادگی! روحش شاد و نام و یادش پایدار."
سلام
متن فرهنگی خوبی بود. تشکر
(فکر کنم چغازنبیل صحیح باشد.)