آرشیو خرداد91 اشک آتش
برادر خوبم حاج محسن علیجانزاده که ساکن شهرک پردیسان قم است این مطلب را در حاشیه عملیات آسفالت خیابان های این شهرک برای اشک آتش فرستاده است. لازم به توضیح است شهرداری پردیسان از این اقدام خود با عنوان نهضت آسفالت! یاد کرده است:
همین دیشب بود که از یکی از خیابان های شهرک پردیسان عبور می کردیم، آن هم از روی آسفالتی که به تازگی مرمت شده بود و سطحی صاف و یک دست پیدا کرده بود .
خوشحال بودیم از اینکه دیگر هنگام راه رفتن بر روی آن شاهد پیچ گرفتن پا و احیاناً افتادن در چاله چوله ها نبودیم . چند لحظه ای نگذشت که من و خانومم هر دو به یاد یک چیز افتادیم و آن هم بلایی بود که قرار است دیر یا زود بر سر این آسفالت بیاید . به هم گفتیم : دیر یا زود است که سر و کله اداره ای پیدا شود تا به یک بهانه ای به گوشه ای از این آسفالت ناخونکی بزند و دوباره بشود همان آسفالت پینه بسته و پر چاله چوله قبل . حال این افتخار نصیب چه اداره ای می شود خدا می داند! اداره گاز؟ اداره آب و فاضلاب ؟ و یا خود شهرداری پردیسان ؟
واقعاً جای تاسف دارد که در ایران کم کم داریم عادت می کنیم هر جا آسفالتی نو دیدیم منتظر کنده کاری جدید از ناحیه اداره ای مرتبط یا غیر مرتبط باشیم .
بگذریم. اتفاقاً حدس ما درست از آب درآمد، امروز صبح بود که دیدیم پیمانکاران خدوم شهرداری پردیسان با بیل مکانیکی و با صدایی گوش خراش افتادند به جان سنگ فرش های عابر پیاده و همه آنها را کندند و این جای چرخ های زمخت بیل مکانیکی بود که چهره زیبای آسفالت دیشبی را خراشید و همین طور بی مهابا پیش میرفت .
حال سوال من از مسئولین شهرداری شهرک پردیسان این است که چرا اول به فکر اصلاح سنگ فرش های عابر پیاده نیفتادید تا اگر قرار بود آسفالتی صورت بگیرد بعد از اصلاح آن باشد .
چرا شما نسبت به مصرف بیت المال اینقدر کم توجه هستید ؟
چرا باید کوتاهی های برخی از کار فرمایان ومسئولین به حساب ناکار آمدی نظام نوشته شود و موجب یأس و ناامیدی مردم شود؟
وسوالی از دوستان و ساکنان شهرک پردیسان .
آیا امر به معروف و نهی از منکر مسئولین واجب می باشد یا خیر ؟ امروز که به راحتی می توان بایک تماس تلفنی نقد و نظرات خود را به مسئولین انتقال داد و آنها را امر به معروف ونهی ازمنکر کرد با کوتاهی خود چه جوابی در پیشگاه الهی نسبت به انجام این فریضه و نسبت به حیف و میل بیت المال خواهیم داشت ؟
شما دوستان هم می توانید با تماس به شماره تلفن 137 انتقادات خود را به مسئولین شهرداری شهرک پردیسان انتقال دهید .
ساز و کار عدالتخواهی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم خرداد 1391 ساعت 15:42 شماره پست: 1054
بسیجی عدالت طلب است.
عدالت طلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالت طلبی بدهد؛نه، باید این را واقعا بخواهد.
عدالت طلبی به این نیست که انسان رودرروی کسی بایستد وبگوید تو عدالت طلب نیستی؛ نه این ساز وکار دارد.
باید جامعه به نقطه ای برسد که سیاست های عدالت طلبانه در آن طراحی شود و دستگاه اجرایی طوری باشد که سیاست های عدالت طلبانه فرصت عملیاتی شدن واجرایی شدن پیدا کند؛ والا خیلی سیاست های عدالت طلبانه هم مطرح می شود؛ اما ساز وکار، آدم ها، مهره ها، قلم به دست ها وامضاء کننده ها یا علاقه ندارند، یا اعتقاد ندارند، یا همت ندارند، یا حال وحوصله ندارند، یا از همان قبیل "برو بابا دلت خوشه" است؛ لذا کارها متوقف ولنگ می ماند؛ بنابراین آن جاها را باید اصلاح کرد.
برای رسیدن به هر آرزوی بزرگ وهر هدف والایی،ساز وکاری وجود دارد؛ این ساز وکار را باید جوان هوشمند فرزانه دانشجو پیدا کند.
قاموس عدالت ص 495 -5 تیرماه 84
http://ghiame-yaran.ir/
برکناری دادستان و حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت توسط مقام معظم رهبری خبری خوشحال کننده برای طلاب انقلابی محسوب می شود.
به عنوان طلبه ای که همواره آرزو می کرده هیچ گاه و به هیچ عنوان ( چه به عنوان متهم یا شاکی یا شاهد یا قاضی ) پایش به این دادگاه کشیده نشود و البته وجود این دادگاه را با توجه به خدماتی که ارایه داده لازم می داند تذکر چند نکته را به مسئولان جدید این دادگاه ضروری می دانم:
1- 1- گرایش مفرط مسئولان این نهاد قضایی به یک جریان خاص سیاسی، دیگر بر کسی پوشیده نمانده است. گاه خود شاهد بوده ام که عوامل دست چندم سیستم انتظامی نیز به طلاب انقلابی توصیه می کردند که مواظب باشند کارشان به دادگاه ویژه نکشد که در این صورت منش آن دادگاه قطعا به نفع جریان حزب الله حوزه نخواهد بود! در عمل نیز شاهد بودیم طلابی که متهم به اهانت نسبت به شخصیت های ورشکسته ای چون اکبر هاشمی رفسنجانی بودند به احکام عجیبی چون تبعید از قم و خلع لباس و... محکوم می شدند اما معدود روحانیون خودباخته ای که تصاویر حضور ننگین شان در جمع اغتشاش گران فتنه 88 در رسانه ها منعکس شد با یک دهم این احکام مواجه نگردیدند. این رویکرد غلط به دستمایه ای برای طنز و مزاح حوزویان نیز تبدیل شده بود؛ تا جایی که وقتی در جریان رسیدگی به پرونده مفاسد اقتصادی چند نفر از به ظاهر روحانیون کلاهبردار، شاهد اهمال و تعلل دادگاه ویژه می گردیدند به گوشه و کنایه اظهار می نمودند " شنیده ایم فلانی (کلاهبردار) در جایی به هاشمی هم توهین کرده است" و این گونه سعی می نمودند تبعیض توجیه ناپذیر در برخورد با متخلفین را به مسئولان دادگاه ویژه یاداور شوند.
2- 2- تبعیض در برخورد با متخلفین منتسب به حوزه و روحانیت در سال های اخیر اعتماد طلاب و سربازان امام زمان (عج) نسبت به دادگاه ویژه روحانیت را سلب نموده است. دردمندانه باید گفت عارضه مصونیت قضایی دانه درشت ها در این دادگاه نیز مشهود بوده است. نمونه کوچک آن عدم برخورد و یا حتی تشکیل پرونده برای روحانی مسئول یکی از نهادهای خدماتی حوزه است که اسناد کمک مالی وی از بودجه بیت المال به ستاد انتخاباتی یکی از سران فتنه در همه جراید منتشر گردید. از این دست نمونه ها را می توان در فرصتی مغتنم به محضر مسئولان جدید دادگاه ویژه ارائه نمود.
333- اتهام "رفتار بر خلاف شئون روحانیت" عنوانی کلی شبیه به اتهام " تشویش اذهان عموم" است که اگر چارچوبی برای تعریف آن ارائه نشود هر نوع برداشت و مصداقی برآن منطبق خواهد بود. چگونه است رفتار طلبه ای که در راه احیای احکام عدل الهی با چفیه و تصویر مقام معظم رهبری پیاده روی می کند خلاف شئون روحانیت تشخیص داده شده و فرد به اصطلاح خاطی مستحق جرایمی چون زندان و تبعید محسوب می شود اما از جرم روحانی نمای مفسدی که فایل صوتی توهین او به رهبر عزیز انقلاب در شبکه های مجازی منعکس شده است اغماض می گردد؟!
3- 4- فلسفه تشکیل دادگاه ویژه، حفظ شأن و کرامت حوزویان بوده است تا تخلفات احتمالی این قشر در فضایی صنفی و تخصصی مورد رسیدگی قرار بگیرد. لازمه توجه به این استدلال آن است که ضابطین دادگاه ویژه و نیز بندهای مربوط به این قشر در ندامتگاه ها هم ویژه بوده و از دیگر بخش ها مستقل باشد. متأسفانه به رغم استخدام عده ای به عنوان ضابط دادگاه ویژه، به مرور شاهد دخالت برخی دستگاه های دیگر در برخورد و دستگیری طلاب و روحانیون بوده ایم که نمای زننده آن بازتابی منفی در دل این قشر مظلوم بر جای گذاشته است. در نمونه هایی خود شاهد بوده ام که سرباز غیر متعهد نیروی انتظامی نیز مجهز به حکم دادگاه ویژه بوده و روحانی صاحب فضلی را به اتهامی انقلابی و ارزشی راهی دادگاه نموده است. این روزها کار به جایی رسیده است که به مزاح گفته می شود حراست اداره آب و فاضلاب هم حکم ضابط دادگاه ویژه روحانیت را در جیب دارد! این مقوله چنان که گفته شد در خصوص بند ویژه روحانیون در ندامتگاه ها هم صدق می کند. اگر چه در اغلب زندان های مراکز استان ها بندی به متهمین و مجرمین صنف حوزوی اختصاص پیدا کرده اما گاه شاهد بوده ایم که مسئولان این دادگاه با انگیزه هایی ناموجه، یک روحانی را در بندهای نامرتبط نگه داری کرده اند. نمونه مضحک این سخن زندانی نمودن یک روحانی عدالتخواه و مبارز با مفاسد اقتصادی در بند مخصوص مفسدین اقتصادی در زندان اوین است!
4- 5- پدیده مبارکی که هیچ گاه در عملکرد دادگاه ویژه روحانیت سابقه نداشته و ظهور آن می تواند طلیعه ای فرخنده در اصلاح رویکرد غلط این دادگاه و جلب اعتماد طلاب و روحانیون برشمرده شود حضور مسئولانه روسای این دادگاه در جمع طلاب حوزه علمیه است. به مسئولان محترم دادگاه ویژه روحانیت پیشنهاد می شود به منظور شناخت میدانی نسبت به دردهای ناگفته طلاب مظلوم و فدائیان بی ادعای راه ولایت و عدالت، تشکیل جلسات عمومی و اختصاصی پرسش و پاسخ آزادانه با حوزویان را در صدر برنامه های ضروری خود بگنجانند.
عملیات والفجر 10 که به منظور آزادسازی شهر حلبچه صورت گرفت، شرایط سخت و طاقت فرسایی داشت. رزمنده ها باید در سرمای شدید زمستان از ارتفاعات صعب العبور گذشته و بعد از پیمودن پیچ و خم هایی دشوار و پرخطر، خود را به این شهر می رساندند.
برای بردن مهمات، هر روز صبح یک گردان مأمور می شدند تا هر یک از نفرات آن با دست گرفتن یک جعبه مهمات از ارتفاعات بالا بروند. آنها سپس باید مسیری طولانی را بر روی برف ها سُرخورده تا خودشان را به محل مورد نظر برسانند. دوباره تمام این مسیر را باید با تحمل سختی هایش تا غروب بازمی گشتند.
قبل از عملیات، برای شناسایی این منطقه از تراکتور استفاده می شد. غلامرضا جعفری فرماندهی لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام را برعهده داشت.
راننده تراکتور که بسیجی تنومندی بود می گفت: یک بار برای شناسایی به قسمتی از ارتفاعات رفته بودیم. مسیر آنقدر دشوار بود که دیدم جرأت و توان ادامه کار را ندارم.
غلامرضا جعفری، خودش به تنهایی در شب وحشت آور کوهستان به شناسایی پرداخت و صبح روز بعد تراکتور را دوباره به من تحویل داد.
با تمام سختی هایی که برای عبور از ارتفاعات و رسیدن به شهر حلبچه وجود داشت، وقتی ارتش عراق در اقدامی وحشیانه مردم کشور خود را با بمب های شیمیایی هدف قرار داد، رزمنده های ما با این که خودشان در معرض آلودگی های شیمیایی قرار داشتند، به کمک مردم شهر شتافتند و با هر زحمتی بود آنها را از پیچ و خم های لغزنده و پر خطر کوهستان عبور داده و به واحدهای درمانی رساندند.
اینجاست که مرز بین کفر و ایمان به وضوح روشن می شود.
با خیال پپسی که بخوابی...
منتظر خورشید نباش!
چه لذتی داشت بیداری در صبح و دیدن مقارنه ی عجیب الهه ی عشق ( سیاره ناهید) در آغوش خورشید ...
دقت کرده ای که موعد افتادن عکس پپسی در ماه را چه شبی اعلام کردند ؟
دقیقا شبی که فردا صبحش مقارنه ی ناهید بود با خورشید .
آنها که تا نیمه شب منتظر زیارت عکس پپسی در ماه بودند ، صبح فردا ، دیدن ناهید بزرگ را دربر خورشید از دست دادند!
هرچه به حقیقت نزدیکتر میشویم، دستهای بازدارنده بیشتر و بیشتر میشوند.
همیشه فکر میکنیم دروغهای بزرگ و شایعات حقیقت دارند
ملاک ما در باور شنیده ای بزرگی و غیر قابل باور بودنش است!
برایم جالبتر آن بود که همانهایی که ندای انقلاب را باور نداشتند و تقلب را باور داشتند، با چه هیجانی به تبلیغ این دروغ می پرداختند!
بهمین سادگی
آنچنان به دروغهایی بزرگ زندگی سرگرم میشویم که یادمان میرود که صبحی در راهست
تو منتظر دیدن عکس پپسی صهیونیستی در ماه باش!
اما من هنوز منتظر صبحم
حجت الاسلام میم عضو موسس قرارگاه عمار و از فعالان فرهنگی عرصه دفاع مقدس از قرارگاه عمار کنار گذاشته شد. شنیده شده است علت این جدایی حمایت علنی نامبرده از فعالیت اتخاباتی باقر قالیباف بوده است.
بسیاری از اعضای مرکزی قرارگاه عمار معتقدند تا انتخابات ریاست جمهوری راه درازی مانده و هم اکنون برای حمایت از کاندیدای مشخص، زمان مناسبی نمی باشد. برخی دیگر نیز بر این باورند قالیباف به دلیل سکوت در ایام پر التهاب فتنه از ملاک های لازم برای کسب جایگاه ریاست جمهوری اسلامی ایران برخوردار نیست.
حجت الاسلام میم اخیرا در جمع عده ای از فعالان عرصه دفاع مقدس ضمن رد هر نوع دلبستگی قومیتی و جغرافیایی با قالیباف دلیل حمایت خود از وی را گرایش و تمایل مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری شهردار تهران ذکر کرده است! هنوز معلوم نیست وی بر چه اساس به این نتیجه رسیده که رهبر معظم انقلاب به باقر قالیباف تمایل پیدا نموده است.
پایگاه مجازی خبرآنلاین، وابسته به علی لاریجانی، مدعی شده بود در هنگام سخنرای دکتر احمدی نژاد در شب سالگرد ارتحال حضرت روح الله، مردم شعارهایی را در حمایت از مقام معظم رهبری و مخالفت با فرزند ملت سر داده اند. این خبر از سوی هیچ خبرگزاری و رسانه دیگری تأیید نشد و انعکاس این خبر تنها با ذکر منبع انحصاری آن یعنی سایت خبرآنلاین در سایر رسانه ها بازتاب پیدا کرد. در مقابل، خبرگزاری دولتی ایرنا نیز مدعی شد که شعارهای مردم در حمایت از مقام معظم رهبری و تأیید اظهارت رییس جمهور بوده است.
در این بین، سایت صراط نیوز از منتقدان جدی دولت، اقدام به انتشار تصاویری نمود که حکایت از شور وصف ناپذیر مردم حاضر در حرم امام راحل در حمایت از رهبر و رییس جمهور داشت.
البته شاید عده ای از مخالفان لجوج دولت مانند گردانندگان سایت صراط معتقد باشند افرادی که با تصاویر احمدی نژاد در آن جمع حاضر شده و به نفع فرزند ملت شعار داده اند، عده ای مزدور ساندیس خور هستند که با اتوبوس های دولتی و از مسافتی دور به این مجلس آورده شده اند. عیبی ندارد. این تهمت ها حرف های تازه ای نیست، اما انعکاس این تصاویر لااقل عیار صداقت سایت وابسته به علی لاریجانی را افشا می کند:
این دو خبر مشکوک را در کنار هم تحلیل کنید
خبر اول:
پیامک های انبوه در تمسخر دکتر شریعتی
ارسال پیامک های به ظاهر طنز در تمسخر و هجو جملات و شخصیت مرحوم شریعتی در آستانه سالگرد ارتحال او شدت گرفته و برخی اعتراضات رسانه ای را به دنبال داشته است. تخریب دکتر شریعتی که در دهه های اخیر به غیر از نام او بر سر خیابان ها، یادی از وی در ذهن عموم باقی نمانده است می تواند دو نتیجه را به دنبال داشته باشد:
نتیجه حداقلی:
شریعتی هنوز در بین برخی از اقشار روشنفکر و یا مذهبی جامعه نفوذ و مقبولیت دارد. نسل اول و دوم انقلاب خاطرات خوشی را با کتاب های او پشت سر گذاشته است. این زمینه می تواند منجر به نشر دوباره افکار وی توسط حامیانش گردیده تا به نوعی بیانگر ارادت آنان نسبت به آن مرحوم باشد. طبیعی است مخالفان عقاید شریعتی نیز بیکار ننشسته و برای خالی نماندن میدان به احیای شبهات خود در میزان دیانت وی و نیز حواشی دیگری چون ارتباط ایشان با ساواک و... خواهند پرداخت.
نتیجه حداکثری:
جوابِ های، هوی است! این مثَل بهانه خوبی برای مظلوم نمایی طیف جنجال طلب و فتنه گر خواهد بود تا با استفاده از فرصت موجود به هجو پیامکی مخالفان شریعتی بپردازند. در راس مخالفان مرحوم علی شریعتی باید به شخصیت هایی چون حضرات آیات مشکینی، مصباح یزدی و شهید مطهری اشاره نمود. این هجویات البته از سوی مریدان این بزرگان نیز بی پاسخ نخواهد ماند. آنها نیز بی شک این اهانت ها را به حساب مریدان شریعتی خواهند نوشت. برای تبیین این فرضیه کافی است تصور کنید علی مطهری با توجه به تعصب خاص پدر و فرزندی و نیز باور شخصی خود در وابستگی فکری قاتلان پدر به مرحوم شریعتی، وارد گود شده و چند عبارت ناپخته و نسنجیده دیگر را در کارنامه اظهارنظرهای جنجالی خود ثبت کند.
خبر دوم:
این روزها بیانیه ای منتسب به برخی اساتید فاقد نام حوزه قم در تمامی رسانه های چپ و راست مملکت منعکس گردیده که خطر نفوذ انجمن حجتیه در حوزه های علمیه را گوشزد کرده است. این بیانیه بدون نام و نشان که در واقع باید آن را یک شبنامه رسمی تلقی کرد با استفاده هنرمندانه از برخی عبارات به روز و ژورنالیستی همچون " جریان انحرافی حجتیه و ..." توانسته است در صدر اخبار همه خبرگزاری های جمهوری اسلامی نفوذ پیدا نماید. فارغ از این که عقاید باطل انجمن حجتیه را باید همواره خطری جدی برای بخش هایی از بدنه مذهبی جامعه تلقی کرد نگاهی به متن بیانیه مذکور نشان می دهد که نویسندگان آن با زیرکی کوشیده اند طرفداران مکتب تفکیک در حوزه علمیه را حجتیه ای دانسته و آنان را دشمن حضرت امام (ره) معرفی نمایند. البته تفکیکی ها نیز در مقابل معتقدند که مبنای امام در ایجاد انقلاب اسلامی، فقه بوده است نه فلسفه.
نبود کرسی آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه این فرصت را برای فتنه گران مهیا ساخته تا یک اختلاف علمی و آکادمیک را به محملی برای انتقام گیری و غرض ورزی های سیاسی خود تبدیل نمایند.
نکته ای که بین این بیانیه و ارسال پیامک های اهانت آمیز مذکور ارتباط برقرار می کند دفاع نویسندگان این بیانیه از علمایی چون حضرات آیات جوادی و حسن زاده آملی و مصباح یزدی و حمله شدید و بی ربط به دکتر علی شریعتی است:
"... اگر اجازه میدادند که امام، مردم را با معارف اصیل اسلامی و شیعی آشنا بکنند، چه بسا بسیاری از دکانها همچون مجاهدین و شریعتی بسته میشد. شریعتی که خود در بعضی از مسائل همچون دشمنی با فلسفه متأثر از همین فرقه و فضای حوزه مشهد و از دیگر سو تأثیرگذار بر مجاهدین و پدر معنوی گروهک فرقان بود...."
چنینش و تحلیل این دو حادثه مشکوک در کنار هم می تواند ذهن ما را در خرداد پر از حادثه و در آستانه سالگرد مرحوم شریعتی و سالگشت شکست مفتضحانه فتنه 88 به سوءظن شدید نسبت به اهداف پشت پرده دشمن سوق دهد. نخ تسبیح این اقدامات مشکوک، وهن به علی شریعتی است که می تواند طلیعه ظهور یک شکاف و فتنه فکری – مذهبی را نوید دهد.
راه خردمندانه مقابله با این جریان مشکوک و فتنه جو تنها در گرو تجهیز فکری نیروهای دینی و متعهد جامعه به بهترین تحلیل موجود در خصوص شخصیت و افکار مرحوم دکتر علی شریعتی است. بی اغراق باید اعتراف کرد یکی از منصفانه ترین اظهارنظرها در خصوص جایگاه فکری و مبارزاتی شریعتی، دیدگاه محققانه مقام معظم رهبری است که بازنشر آن می تواند اقشار مذهبی جامعه را از غلتیدن به فتنه افراط و تفریط باز دارد. معظم له در خصوص مرحوم شریعتی می فرماید:
" به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست... "
برای آشنایی بیشتر با دیدگاه مقام معظم رهبری درباره علی شریعتی و جایگاه فکری – اجتماعی و مبارزاتی وی متن مصاحبه ایشان با روزنامه جمهوری اسلامی را در ادامه مطلب بخوانید:
آیتالله خامنهای: شریعتی، یک چهره مظلوم
سایت تابناک . کد خبر: ۱۲۵۳۳
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۴
در این مصاحبه ایشان شریعتی را یک چهره همچنان مظلوم معرفی و می افزایند: یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.
سایت «فردا»، همزمان با سی و یکمین سال درگذشت وی این مصاحبه را منتشر کرده است.
*****
با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟
جواب - بسم الله الرحمن الرحیم
بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدت های مدیدی مرکز و محور گفتگوها و قال و قیل های زیادی بوده، آشنایی های خودم را تا حدودی که در این فرصت می گنجد بیان کنم.
به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.
مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی کنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی می توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبایی ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی های او را نبینیم. من فراموش نمی کنم که در اوج مبارزات که می توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل های مربوط به شریعتی محسوب می شد. امام در ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت هایی که در اطراف او هست، نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) بخاطر چهار تا اشتباه در کتابهایش بکوبیم این صحیح نیست این دقیقا نشان می داد موضع درست را در مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضا در مسایل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد مثل توحید، یا نبوت و یا مسایل دیگر. اما این نباید موجب می شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم. در او محسنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الان من این محسنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگی های دکتر من مطالبی گفته ام. این درباره مخالفان.
اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبنده تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او بجای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند. در مقابل مخالفان صف آرایی هایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند هرگز اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام.
خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس العمل ها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر کند و مخالفان او را در مخالفت حریص تر کند. بنابراین من امروز می بینم کسانی که به نام شریعتی و بعنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می زنند، کمک می کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند. متاسفانه به نام رساندن اندیشه های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشورصورت می گیرد. فراموش نکرده ایم که یک مشت قاتل و تروریست بنام "فرقان ها" خودشان را دنباله رو خط شریعتی می دانستند.
آیا شریعتی براستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه های سیاسی و در مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته اند. خودشان را به شریعتی منتسب می کنند از آن جمله هستند بعضی از افراد خانواده شریعتی. این ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقینا ضربه اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست.
مخالفان را می شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می شود با بیان برجستگی های شریعتی،آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما اینگونه موافقان را به هیچ وسیله ای نمی شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد، بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم و حتما ابایی ندارم.
عده ای معتقدند که معمولا شخصیت ها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانه ای جلوه می کنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز می توان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟
جواب - البته من تصدیق می کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه آمیز و افسانه آمیز جلوه می کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلا بخش های ناشناخته ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این ها همانطوری که اشاره کردید، افسانه آمیز و مبالغه آمیز است و چنین تغییراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی کند. اما متقابلا شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می برد و کوشش می کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است. و روی این بخش وجود او تکیه نمی شود. می بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره اش مبالغه آمیز جلوه می کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است. بنابراین می توانم در پاسخ شما بگویم بله به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است. اما نه به صورت کامل و قسمت هایی از شخصیت او آنچنان که باید هم حتی شناخته نشده است.
نقش دکتر شریعتی در آغازگری ها چه بود؟ آیا او را می توان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟
جواب - البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آنچنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچکدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند در قالب واژه ها و تغییراتی که برای نسل امروز ما و یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می داد گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند. جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند.
شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسایل کشف شده اسلام مترقی بود به صورتی که برای آن نسل پاسخ دادن به سوال ها و روشن کردن نقاط ،مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه ای بکند ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به درستی نشناخته است.
اتفاقا در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی، سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر هم خواند، بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست.
همان وقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را به درستی می شناختند پدید آمد، زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم.
سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد کسی بود که مساله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم بوجود آورد.
کاری که سیدجمال کرد سه جریان بوجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریان های مترقی اسلام است.
جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود، که آن هم به وسیله سیدجمال به وجود آمد و شما می دانید جریان مترقی در مصر، منشاء پیدایش جنبش های عظیم آزادیخواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را به سطحی از بینش نوین اسلام رساند. بلکه نهضت های مراکش و الجزایر، کلا شمال آفریقا، ریزه خوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر به وجود آورد و کلا خاورمیانه.
وجریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام به وجود آورد. او مطرح کننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی شود دست کم گرفت و سیدجمال را نمی شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح کرد و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلا شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمی شود دست کم گرفت. مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچیک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است اما به مراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست. اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچ وجه نمی توان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال.
و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی.
و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غرب زدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما می دانید آن چیزی که دکتر شریعتی بصورت بازگشت به خویشتن مطرح می کند، که این یکی از عمده ترین مسایلی است که او می گوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 – 1920) به وسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتاب های اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همه اش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلا چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و یک ملتی را با این شعرها به وجود آورده و آن ملت پاکستان است، یعنی یک منطقه جغرافیایی به وجود آورده است.
این یک کار بوده که اقبال آغازگر او بود، و این کار بسیار عظیمی است.
کار دوم اقبال همین مساله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مساله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود. من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلا بوجود آمد کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگی های استعماریش کاری ندارم، اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود. یعنی او ثابت کرد که مسلمان ها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مساله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آورده ام، ملاحظه کنید اقبال آغازگر یک چنین اندیشه ای بود.
و می دانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دست کم گرفت. البته دکتر شریعتی را ما هیچوقت کوچک نمی شماریم اما نمی توانیم دکتر را مقایسه کنیم با اینگونه چهره ها و اینگونه شخصیت ها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را "کوچه کبدال" اینها می دانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال می دانست. و شما نگاه کنید سخنرانی های دکتر درمورد اقبال که چند سخنرانی بود که یک جا چاپ شده است بنام "اقبال" و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف می زند. کسی که از زبان دکتر آن حرف ها را می شنود. برایش روشن می شود که اینگونه مقایسه ها درست نیست.
درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه ای عرضه شده است. آیا شما می توانید به عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد همفکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟
جواب - اتفاقا این از آن بخش های ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلا اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشه های شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطره ای را برای شما نقل می کنم و بعد پاسخ شما را می دهم.
در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می گفتم در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک: حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی خواهیم.
دو: قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم.
سه: تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم یک روحانیت جدید بیاوریم و بجای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم.
و چهار: اصلا همان چیزی که هست، بحث کردم روی مساله وصحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم.
همان اوقاتی بود که تازه زمزمه هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم عقیده است یا بی عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می کردم، با علاقه فراوانی گوش می داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت بکلی، که گفت این غلط است.
دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم .گفت:این هم که غلط است.
سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلا برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است توجه می کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است، این از همه استعماری تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است.
شریعتی برخلاف آنچه گفته می شود درباره او و هنوز هم عده ای خیال می کنند، نه فقط ضدروحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود ، او می گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود، این ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جز معارف قطعی شریعتی بود اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد بطور کامل عمل نمی کنند.
در اینجا هم یک خاطره ای نقل می کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده ای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می گفت شریعتی یک مقداری انتقاد کرد مرحوم آل احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می کنی بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید.
او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می کنم، از حوزه علمیه انتقاد می کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی شود به همین دلیل است که انتقاد می کنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت بطور کامل عمل نمی کنند. براین اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس هایی که دکتر با چهره هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا عقیده اش عوض شد. یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعا هست.
البته با روحانیونی که می فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصا به امام خمینی بسیار علاقمند و ارادتمند بود.
گروه های چپ و شبه چپ امروز سعی می کنند شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند از طرفی گروه های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج لیبرال نیز شریعتی را ملک مطلق خود می دانند. آیا شما می توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می شود را حل کنید.
جواب - مشکل را خود این دوا دعا حل می کند زیرا که هر کدامی دیگری را تخطئه می کند و بنابراین نتیجه می گیریم نه ملک طلق لیبرالهاست و نه قطب و محور چپ ها و شبه چپ ها اما درمورد چپی ها باید بگویم صریحا و قاطعا شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه ای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می کرد.
شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه ای که برای من حتی تعجب آور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید ،مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی در می یابید. بنابراین هرکس و هرچپ گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند یقینا گزافه ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقینا گزافه ای بیش نگفته است.
همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می کنند. اینها در سال 51 و 52 جزو سخت ترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور می توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند.
اما لیبرال ها، البته عده ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، این ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می کردند و عده ای را هم با او دعوت می کردند.
ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این ها و با استفاده از امکانات این ها برای 50 نفر، 100 نفر، کمتر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می کرد این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال ها داشت. البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می کردند و بهره برداری های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی های لیبرال انجام می دادند.
حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود.
امروز هم اگر بود با آنها میانه ای نداشت بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده می کرد.
امروز هرگروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود.
اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند.
اگر شریعتی را مرحله تازه ای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران می بینید مرحله بعد از او را چه می دانید؟
جواب - البته من شریعتی را به صورت یک مرحله می توانم قبول کنم. به این معنا که، همینطور که قبلا گفتم او کسی بود که اندیشه های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه ای بر فرهنگ رایج آن نسل می توانست بیان کند.
به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم ،بلکه خود خود او ابتکارهای زیادی داشت مسایل جدیدی داشت اما به معنای درست کلمه شریعتی یک مرحله بود ،مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسایلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود و ارایه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم.
آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم.
شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم.
ترکیبی از زیبایی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری به وجود بیاوریم آن بنظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد.
آتش و فرمانده
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم خرداد 1391 ساعت 23:12 شماره پست: 1047
مرحلۀ سوم عملیات محرم بود. منطقه ای که برای عملیات در آن مستقر بودیم از وضعیت مناسبی برخوردار نبود. فاصله ما با عراقیها کم بود و نیرو هم به اندازه کافی نداشتیم.
گلوله های کاتیوشا مثل باران برسرما فرود می آمد. مواضع ما از استحکام چندانی برخوردار نبود. من مسئول بی سیم بودم. پی در پی تماس میگرفتم و تقاضای بولدوزر می کردم. تقاضای من چند بار تکرار شد؛ اما خبری از بلدوزر نبود.
شرایط سختی بود. با عصبانیت بیسیم را دست گرفتم و گفتم: فرمانده تیپ کیلومترها دورتر از آتش ایستاده و فرمان می دهد و پرپر شدن بچه ها را نمی بینید. نباید هم انتظار داشت به داد ما برسد....!
درست همان لحظه که تماس را قطع کردم، دیدم کسی بالای سرم ایستاده و لبخند میزند. از خجالت آب شدم. دوست داشتم زمین دهان باز کند و مرا فروببرد.
آقا مهدی بالای سرم ایستاده بود. آقا مهدی زین الدین، فرمانده تیپ 17 علی بن ابیطالب علیه السلام.
راوی: مجید گلفشان
عبدالله معیل، مسئول واحد بسیج لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام بود. حجت الاسلام سید احمد نبوی هم فرماندهی سپاه قم را برعهده داشت. بین او دو بزرگوار، رابطه ای صمیمانه برقرار بود.
بعد از مدتی حجت الاسلام نبوی به فرماندهی سپاه ری منصوب شد. او از مسئولان لشکر 17 تقاضا کرد تا با درخواست او برای انتقال عبدالله معیل به ری موافقت کنند. با موافقت مسئولان، معیل واحد بسیج قم را به علی شریفی ( شهید ) تحویل داد و آماده شد تا خانوادهاش را که چند ماهی بود در اهواز مستقر شده بودند به قم بازگردانده و خودش به سپاه ری برود.
مشغول انجام مقدمات این کار بود که زمزمۀ عملیات به گوشش رسید. مردد شده بود به کمک دوستش در سپاه ری برود یا بماند و در عملیات شرکت کند. استخاره کرد و تصمیم گرفت در منطقه بماند.
با مشورت شهید غلامعلی ابراهیمی تصمیم گرفتیم با توجه به شرایط خانوادگی عبدالله معیل او را در نقطه ای دور از خط مقدم به کار بگیریم. مسئولیت معراج شهدای واحد تعاون که در لابه لای نخلستانهای اطراف اروند بود را به او سپردیم. آن جا از آتش دشمن در امان بود.
بیست و سوم یا بیست و چهارم بهمن سال شصت و چهار بود. سه چهار روزی از آغاز عملیات والفجر هشت می گذشت. برای سرکشی به معراج شهدا رفتم. معیل تا مرا دید صدایم زد و گفت: حاج آقا نبوی این جاست. فکر کردم نبوی برای دیدار به آنجا آمده است. خوشحال شدم از این که این دو یار صمیمی به هم رسیده اند؛ اما با دیدن پیکر مطهر حجت الاسلام نبوی در میان شهدا عرق سردی بر پیشانی ام نشست. پیش از ظهر روز بیست و پنج بهمن با تعدادی از همرزمان در سنگر تعاون لشکر نشسته بودیم که ناگهان خبر شهادت عبدالله معیل را هم برایمان آوردند. گلولۀ توپ دشمن، درست در وسط معراج فرود آمده بود و عبدالله معیل را خیلی زود به دوست شهیدش حجت الاسلام نبوی رسانده بود.
راوی : محمود کیایی نژاد
دعا کنید چنین روزی را نبینم!
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد 1391 ساعت 23:8 شماره پست: 1043
مهدی اهل استان فارس بود و دیپلم کشاورزی داشت. در سنین کودکی از نعمت بزرگ مادر محروم شد. او جوانی اش را وقف مبارزه با رژیم شاه نمود. صبح روز دوازده بهمن سال پنجاه و هفت، غسل شهادت کرد و آرزو داشت در استقبال از امام قربانی شود و به شهادت برسد. آن روز قسمتش چنین نبود.
با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد شتافت. پدرش محمد رضا کریمی در جبهه به شهادت رسید. مهدی معتقد بود که باید به تکلیفش عمل کند و راه پدر را ادامه دهد. سال 64 توفیق سفر به خانه خدا نصیبش شد. هر جا که توانست برای شهادت دعا کرد و از همراهانش می خواست تا همین آرزو را برایش از خدا طلب نمایند.
اردیبهشت سال 65 بود که خودش را موقع وضع حمل همسرش رساند. در راهروی بیمارستان نشسته بود و قرآن می خواند. رسید به آیه « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیّة ». همین وقت خبر آوردند خدا دو دختر به او عطا کرده است، اسمشان را گذاشت راضیه و مرضیه.
یک روز داشتیم در باغ قدم می زدیم که گفت: تولد دخترها نشانه شهادت من است. تصور می کنم آن گونه که من از خدا راضی هستم او نیز از من راضی است. روز دیگر در باغ نشسته بود و اشک می ریخت. علت را پرسیدم. گفت: به روزی فکر می کنم که امام در بین ما نباشد، دعا کنید من چنین روزی را نبینم و بدون امام زنده نباشم. وقتی شهدای عملیات کربلای 4 و 5 را آوردند خودش را از جبهه رساند به روستا و اجازه نداد کسی را کنار مزار پدر شهیدش به خاک بسپارند. می گفت: این جا جای من است.
بهمن سال 65 بود و درگیری های کربلای 5 در شلمچه همچنان ادامه داشت. آن روز نماز صبح را که خواند به دوستانش گفت: من امروز شهید می شوم مثل حاجی ها سرش را تراشید. خودش را معطر کرد و از همرزمانش حلالیت طلبید . نماز ظهر را که خواند یکی به شوخی گفت: امروز هم گذشت و تو شهید نشدی! نگاهی به آسمان کرد و جواب داد: حضرت اباعبدالله در بعد از ظهر عاشورا به شهادت رسید، ان شاءالله من هم شیعۀ ایشان هستم.
سه نفر از تیربارچی ها به شهادت رسیده بودند. فرمانده، داوطلب می خواست، مهدی خودش را به سنگر تیربار رساند.
دوستش می گفت: وقتی او را در سنگر تیربار دیدم تنم لرزید. او متوجه شد و صدایم کرد. از من خواست برای آن که ترسم بریزد، سر به شانه اش بگذارم. او قرآن می خواند و با آرامش با تیربار شلیک می کرد. دلم آرام شده بود. ناگهان همه جا تیره و تار شد. برای دقایقی چیزی نفهمیدم. من زخمی شده بودم. مرا سوار آمبولانس کردند. چشمم به پیکر شهیدی افتاد که رویش پارچه ای انداخته بودند. پوتین هایش را شناختم، مهدی بود. پارچه را کنار زدم تا برای آخرین بار صورتش را ببوسم. دیدم گلوله آر.پی.چی سر و گردن و قسمتی از سینه اش را از بین برده است.
روز شهادت مهدی روز 12 بهمن بود، همان روزی که هشت سال پیش آرزو داشت در خیر مقدم امامش جان به جان آفرین تقدیم کند .
راوی : بلقیس کریمی سیمکانی ( خواهر شهید )
«6بهمن»/گفتگو: سید حمید مشتاقی نیا طلبه ای از خطه مازندران شهرستان بابل است که بیش از 16 سالی می شود که در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل و تدریس می باشد وی از 10 سال پیش فعالیت رسانه ای خود را آغاز نموده است،تا بحال بیش از صدها مقالات و یادداشت های او در نشریات وسایت های اصولگرا و ارزشی منتشر شده است 6بهمن گفتگویی را با ایشان انجام داده است که تقدیم حضور کاربران محترم می گردد:
ابتدا از کار فرهنگی شروع می کنیم،مسؤلانی که گلوگاههای فرهنگی کشور را در اختیار دارند، همسو با آرمانهای جمهوری اسلامی حرکت نمیکنند. و تا این باشد، ما هر چه هم که کار فرهنگی بکنیم، همه کارها خواهند بود خُرد و کم اثر. آیا نباید جهتگیری خود را عوض کنیم و برویم به سمت تربیت مدیران فرهنگی؟تا حدودی با حرف شما موافقم اما فرض کنید ما بهترین فرماندهان را در یک لشکر داشته باشیم ولی سربازها حاضر به جنگ نباشند و ضرورت آن را درک نکرده باشند آن وقت می شود جلوی دشمن ایستاد؟ ما هم مدیر فرهنگی حزب اللهی نیاز داریم و هم هنرمند انقلابی. والا از مثل رامبد جوان چیزی جز ساختمان پزشکان برنمی آید
چرا کارهای فرهنگی ما همهاش تدافعی است؟منتظریم دشمن حملهای بکند، بعد ما در دفاع از آرمانهای خود کار فرهنگی انجام بدهیم؟
اگر قبول داریم که بیداری اسلامی نشأت گرفته از انقلاب اسلامی است پس باید بپذیریم که ما هم تهاجم فرهنگی داشته ایم. دیدید که در وال استریت هم تصویر شهید هسته ای ما را به دست گرفتند. البته واقعا کم کاری کرده ایم. اگر دغدغه بیشتری نشان می دادیم فطرت های بسیاری از مردم دنیا را می تواستیم بیدار کنیم. متاسفانه در جبهه صدور انقلاب از رزمندگان اندکی برخوردار هستیم.
همانطور که مستحضرید متأسفانه امروزه به جای آنکه مردم و رسانهها از این مسئولان مطالبه و پرسشگر باشند شاهد برخوردهای بد وزننده آن هم با رسانههای ارزشی هستیم نظر شما در این رابطه چیست؟
انتقاد با مبنای ارزشی یعنی امر به معروف و نهی از منکر مدتی است که در جامعه ما به شکل رسانه ای درآمده است. هنوز خیلی از مسئولان طاقت این نقدها را ندارند. نیروهای ارزشی ما هم گاه از اطلاعات حقوقی اندکی برخوردارند و به راحتی در دام می افتند. وظیفه رسانه ها این است که قدرت خود را بفهمند و پشت سر یکدیگر بایستند. متاسفانه امروز باید بگوییم هر بسیجی که می خواهد وارد عرصه امر به معروف نسبت به مسئولان شود باید خودش را برای میله های زندان هم آماده نگاه دارد. ولی مطمئن باشید اگر کم نیاوریم می توانیم فرهنگ نقد پذیری را نهادینه کنیم.
برخی ها با تفکرات انحرافی و القابی مانند عقلانی نبودن و تندرو بودن سعی در منزوی کردن بچه های حزب اللهی را دارند و از این طریق می خواهند مانع ترویج گفتمان امام و رهبری شوند؟
جوابش را خودتان داده اید. بالاخره تفکرات امام و انقلاب منافع عده ای را به خطر می اندازد و دشمنانی سرسخت دارد. بعضی نیز برای آن که کم کاری و کندی خود را توجیه کنند بچه های حزب اللهی را تندرو می خوانند. یادمان نرود که دشمنان شهید نواب صفوی، هم او را آدم مومن تندرو و دو آتشه می نامیدند هم عنصر انگلیس! به هر حال کار دشمن دشمنی است. ما هستیم که در مسیر دفاع از ارزش ها نباید منتظر به به و چه چه دیگران باشیم
متاسفانه ما شاهد این هستیم که برخی از امام جمعه های شهر ها و نماینده های ولی فقیه بر خلاف رهنمودهاو توصیه های امام و رهبری عمل می کنندو برخی هم از این فعل سوء استفاده نموده و عملکرد بد آنها را به رهبری نسبت می دهند با آنها باید چگونه برخورد نمود؟
آقا برای ما دردسر درست نکن!! یادم می آید سال 75 مقام معظم رهبری در سخنرانی معروف به بحث عوام و خواص مثالی زدند و بعد این طور فرمودند که شاید یک راننده کامیون جزو خواص باشد اما یک امام جمعه جزو عوام!
ما در محدوده امر به معروف و نهی از منکر هیچ مسئولی را استثنا نمی دانیم.
عملکرد مجلس هشتم را چگونه ارزیابی می کنید؟
مجلس هشتم خدماتی داشت و البته اشتباهاتی هم داشت که داد همه را دراورد. دیدید که نزدیک به دویست نماینده نتوانستند به مجلس جدید راه پیدا کنند. تشخیص مردم را باید جدی گرفت
به نظر شما اولویت های فرهنگی مجلس نهم چه می تواند باشد؟
ما واقعا در مجلس کمتر طرحی را دیده ایم که فرهنگی باشد. یک بار همان اوایل علی مطهری بحث ازدواج موقت را مطرح کرد که ناپخته بود. این بزرگترین اشکال کمیسیون فرهنگی مجلس است. این که فقط حرف بزنیم و انتقاد کنیم هنر نیست باید طرح و برنامه هم داشته باشیم.
متاسفانه تشکل ها و نهادهای دینی و انقلابی حضورشان بسیار کمرنگ بوده و جریانات حزب اللهی در سراسر کشور فعال نیست ؟نظر شما در این رابطه چیست ؟
خوب است با اطلاع رسانی جامع به نیروهای ارزشی یاداور شویم که خیالشان از بابت انقلاب راحت نباشد زیرا قرار نیست که دیگران متولی اسلام و انقلاب باشند. ما خودمان امانتدار انقلاب هستیم. اگر برویم خانه خودمان بخوابیم نباید توقع اصلاح امور را داشته باشیم. البته حرکت های انقلابی که شروع بشود نیروهای اهل مبارزه خودشان را به صف مجاهدان می رسانند. نیروهای خط مقدمی انقلاب باید کار خود را انجام بدهند که گفته اند: کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیره باذن الله.
اسمهایی را نام می برم اولین چیزی که بعد از شنیدن این اسمها به یادتان می آید چیست؟ علی لاریجانی،سردار میرشکار، محمد حسین منصف،آیت الله طبرسی،شجاعی کیاسری،آیت الله روحانی؟
علی لاریجانی: اناالرجل!
سردار میرشکار: دوست دارم با او همکلام شوم.
محمدحسین منصف: مرد میدان های سخت
آیت الله طبرسی: نام طبرسی مرا یاد محوطه ای در حرم قدس رضوی می اندازد.
شجاعی کیاسری: مرحوم کردان!
آیت الله روحانی: حق را برای معامله نمی خواست.
در آخر هم اگر صحبتی دارید بفرمایید؟
دعا کنیم خدا نعمت شهادت را از جامعه ما نگیرد. عاقبت به خیری این جامعه منوط به زنده بودن فرهنگ شهید و شهادت است
وبلاگ اتاق 30 - بیستم اردیبهشت 1391
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد 1391 ساعت 22:57 شماره پست: 1044
بدون شک و نه از سر تملق و چاپلوسی و به اعتقاد بسیاری از وبلاگی های دور و نزدیک آقای مشتاقی نیا از بهترین وبلاگ نویسان کشور میباشند از مشخصه های بارز ایشان زبان نقادی و قلم قدرتمندانه است بی درنگ نظر شما را به این گفتگوی صمیمی جلب میکنم
۱- لطفا خودتان را معرفی کنید اندک توضیحی برای آشنائی بیشتر دوستان بفرمائید؟
سید حمید مشتاقی نیا هستم. متولد شهر مقدس! بابل. مدرک اتمام پیش دانشگاهی را که گرفتم رفتم حوزه و الان بدون هیچ مدرکی! در دروس خارج فقه حوزه شرکت می کنم. غیر از درس در انواع فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مجاز و غیرمجاز! دستی دارم. از مدرک گرایی بیزارم. گاهی برای جلساتی به برخی دانشگاه ها و نهادها می روم. سفارش می کنم فقط مرا یک طلبه بدانند و بس. گاهی وقت ها در سفرهای تبلیغی لباس روحانیت را هم می پوشم. ولی خودم را در اندازه یک روحانی نمی دانم.
2- در مورد خصوصیات فردی خود بفرمائید؟
عجول و سمج هستم. سعی می کنم کمتر احساسی شوم. گاهی وقت ها فکر می کنم واقعا از کسی نمی ترسم.
3-عضو کدامیک از گروه ها یا جریانات سیاسی یا فرهنگی میباشید؟
سال75 عضو جمعیت دفاع از ارزش های اسلامی شدم که انهم از هم پاشید. دیگر عضو هیچ گروه سیاسی نشدم. فعالیت ها و عضویتم در گروه های فرهنگی یکی و دوتا نیست اما فعلا به طور مستمر معاونت پژوهشی موسسه روایت سیره شهدا را برعهده دارم.
4- انگیزه خود را ازفعالیت در فضای مجازی و اینکه وبلاگ تا چه اندازه ای بر محیط پیرامون خود موئثر است بفرمائید؟اگر وبلاگ دیگری نیز دارید بفرمائید.
به محض این که پولی به دستم رسید و به رایانه مجهز شدم یعنی سه سال و نیم پیش وبلاگ نویسی را به صورت کاملا آماتور شروع کرم. حتی تنظیم خطوط را هم بلد نبودم. کسی که وارد گود وبلاگ نویسی می شود احساس می کند حرفی برای گفتن دارد که جای دیگر مجال بیان ان را ندارد. اوایل بیشتر درباره شهدا و نیز مطالب ادبی می نوشتم تا انتخابات 88 که اوضاع عوض شد و ما هم شمشیر را از رو بستیم! به گمانم وبلاگم توانسته مخاطب قابل توجهی را جلب کند به خصوص در مواقعی که گرد و خاک بلند می کنم! یک وبلاگ دیگر را چند سال پیش برای شهدای یمن راه انداختم با عنوان کربلای صعده. یکی هم برای نخستین شهید فتنه88 حسین غلام کبیری.
5- نوشتن را از چه زمانی آغاز کردید؟از اوایل دبستان داستان می نوشتم. سال سوم دبستان انشایی تند نوشتم و از وضعیت بهداشتی اطراف مدرسه انتقاد کردم که مورد توجه قرار گرفت و تشویق شدم. پنجم دبستان هم در انشایی از سیگار کشیدن بعضی کارکنان مدرسه با ذکر نام انتقاد کردم که به گوششان رسید و خوششان آمد. شدم آدم منتقد!
6-نظر شما در مورد وبلاگ نویسی در شهرستان بابل چیست؟
بچه های بابل فارغ از گرایشات سیاسی و اجتماعی وبلاگ های خوبی را راه اندازی کرده اند که از شهرهای دیگر جلوتر هستند اما کاش به این راه ادامه می دادند. از امثال حسین منصف، حاج رضا دادپور، اویس کرامتی، محمد نوروزیان، صادق کیان نژاد و .... بیشتر از اینها انتظار می رفت.
7-آیا فضای مجازی در زندگی فردی شما تاثیر داشته؟ لطفا توضیح دهید؟
بله تاثیرات فضای مجازی را در زندگی خودم می بینم. این وسط وبلاگ نویسی تاثیرات خوب مادی هم داشته! بعضی ارگان ها گاهی مطالبم را می پسندند و سفارش می دهند برایشان مقاله و مطلبی آماده کنم.
8-اگر قرار باشد به کسی مشاوره دهید حوزه را پیشنهاد میکنید یا دانشگاه؟
ببینید حوزه خیلی به نیروی با نشاط نیاز دارد اما به کسی می گویم وارد حوزه شود که هم عشق به این راه را داشته باشد هم از نظر عقلی بفهمد دارد چه کار می کند.
9-ورزش مورد علاقه شما چیست؟
برای تماشا فوتبال را می پسندم و کشتی. اما خودم اهل پیاده روی هستم و عاشق وا مانده از شطرنج. می گویم وامانده چون در رشته شطرنج پیشرفت خوبی داشتم ولی با آمدن به حوزه اقتضای طلبگی حکم می کرد که ان را ببوسم و کنار بگذارم.
10-جریان انحرافی را چگونه میبینید؟
معلوم است با چشمانم! به قول حاج حسین شریعتمداری حلقه انحرافی، نه جریان انحرافی. البته من به بعضی حرف های مشایی انتقاد دارم اما مصداق جریان انحرافی را هاشمی می دانم و طیف کارگزار و ناطق و رفیق دوست و علی لاریجانی.
11-تا جائی که یادم میاید سالها قبل مقاله ای داشتید با عنوان سازمان سه طبقه تبلیغات لطفا در مورد آن کمی توضیح دهید؟
سال 75 سازمان تبلیغات بزرگترین نهاد اداری شهر از نظر حجم ساختمانی بود. آن موقع احساس می کردم این سازمان می تواند تاثیر بیشتری در مسائل فرهنگی شهر داشته باشد. انتقادهایی داشتم که شفاهی گفتم و گفتیم اما اثر نکرد. نهایتا مقاله ای نوشتم که اسمش شد شبنامه و از مدرسه صدر پس از دو سه ماه طلبگی اخراج شدم. من ان موقع کم تجربه بودم و واقعا می رنجیدم از این که یک روحانی رییس یک سازمان به من به خاطر چند انتقاد ارزشی بگوید که احتمالا با منافقانی که آن موقع از مرزهای جنوبی نفوذ کرده بودند هم دست هستم. و جناب سرهنگ پاسداری که مرا سلطنت طلب دانست. البته الان شانزده سال از ان ماجرا می گذرد و حرف ها و اهانت ها و تهمت های بیشتری می شنوم اما پوستم انقدر کلفت شده که ذره ای هم ناراحت نمی شوم.
12آیا به سینما علاقمندید و معمولا چه فیلمهائی مورد توجه شما هستند؟
قبل از حوزه به سینما معتاد بودم که حالا کنارش گذاشته ام البته بعضی فیلم ها مانند قلاده های طلا را حتما در سینما می بینم تا به نوبه خود کارگردانش را تشویق کرده باشم. به هر حال به فیلم های ایرانی علاقمندم و از طریق تلویزیون یا شبکه خانگی وضعیت آنها را دنبال می کنم.
13-چه آرزوئی دارید؟
دوست دارم در یکی از جاده های بیابانی بساطی راه بیندازم و به مسافران چای و آب خنک و شربت صلواتی بدهم.
14-علم بهتر است یا ثروت؟
قطعا علم بهتر است چون امروز می شود با علم به ثروت هم رسید!
15-پرسپولیسی هستید یا استقلالی؟
فرقی نمی کند. سعی می کنم همه تیم ها را در حد استقلال دوست داشته باشم!
16-نظر شما در مورد جریانهای سیاسی موجود در کشور را بیان فرمائید؟
راستش در آرمانگرایی و عدالتخواهی اکثر جریان های سیاسی شک دارم و تقریبا انها را یک باند سیاسی می دانم.
17-فتنه ۸۸؟
فتنه 88 برای ما که جنگ را درک نکردیم فرصت خوبی بود تا عشق خود به انقلاب و میهن اسلامی مان را ثابت کنیم. خدا می داند اگر به خاطر تبعیت از رهبری نبود خیلی ها باید ان موقع تاوان سختی پس می دادند. ان موقع آمادگی هر واکنشی را داشتیم.
ودر پایان نظرتان را در مورد کلمات زیر به اختصار بیان فرمائید؟
خدا: همه عالم
بهار: تولد دوباره
عشق: محمود احمدی نژاد!
خاکریز: معراج انسانی
راهیان نور: سیر آفاق و انفس
حوزه: کارگاه انسان سازی
سید حمید مشتاقی نیا: اشک آتش
بابل: شهر حاشیه ها
امام خامنه ای: اسطوره مدیریت بحران
رئیس جمهر آینده: یک دانشجو!
مشائی: جراح مغز و اعصاب!
آیت الله محمدی: فاتح خیبر تقوا
کربلا: قبله دلها
ماهواره: مهمان ناخوانده
انتقاد: امر به معروف و نهی از منکر
بازی های کودکانه: فرصتی برای شخصیت سازی
پیک نوروزی: خرمگس!
مرگ: انشالله شهادت
اعتیاد: بلای جامعه
مهریه: مهر اول پاییز است و برگ ریزان!
گشت ارشاد: انصار حزب الله!
ازدواج: خودکشی شیرین!
آهنگران: نوای جبهه
چادر: پوست میوه!
مهدی آرام نژاد: برادری دوست داشتنی که هر روز از دنده چپ بلند می شود!
مسعود ده نمکی: مردی که خودش نیست
جواد اکبرین: دوست عزیزی که اول خانه اش را فروخت بعد کشورش را اما هنوز فقیر است!
سید سجاد ایزدهی: امید آینده اسلام
حاج اقا یزدانی: بوی بهشت
مجتبی موقر: استعدادی که ناگهان شکفت
در مقابل این پرسش که چرا علمای بزرگی که در طول تاریخ شیعه، خدمات وافری را به جامعه دینی عرضه کرده اند؛ اما نتوانسته اند انقلابی به بزرگی حرکت تحول خواهانه حضرت امام خمینی (ره) راه بیندازند پاسخ های مختلفی ارائه شده است. از جمله این پاسخ ها اختلاف در مبانی فقهی عنوان گردیده است. اختلاف در مبانی به رغم واحد بودن متون فقهی، امری طبیعی در عرصه علم محسوب شده که می تواند منجر به صدور آرای متفاوت بشود. مثال این موضوع را می توانید در تفاوت فتاوای مراجع معظم در رساله های عملیه مشاهده نمایید. این پاسخ در جای خود صحیح است؛ ولی باید در نظر داشت علمای بسیاری نیز بوده اند که از نظر مبانی فقهی با امام (ره) دارای اشتراکات چشمگیری می باشند. حضرت امام خمینی (ره) از مجموعه ویژگی هایی برخوردار بود که تجمیع آنها باعث ظهور چنین شخصیت ماندگاری گردیده است. هنگام برشمردن مجموعه ویِژگی های شخصیتی آن امام راحل، گاه به برخی ابعاد علمی و معنوی ایشان مانند احاطه بر فقه و عرفان تئوری و عملی و فلسفه و تفسیر و ... اشاره می شود. اما آیا همه این جهات، گویای چرایی عزم امام (ره) در عملی ساختن آموزه ها و تکالیف برزمین مانده اسلام ناب خواهد بود؟
بگذارید بحث را به گونه دیگری پیش ببریم. خیلی ها بودند که داعیه وابستگی به انقلاب اسلامی را داشتد و خود را مستحق بهره مندی از مواهب این انقلاب می دانستد؛ اما به راستی چرا وقتی شیپور جنگ نواخته شد تنها بخشی از یاران صدیق انقلاب از میان مدعیانی که شرایط حضور در جبهه های نبرد حق بر ضد باطل را داشتند حاضر به دست شستن از تعلقات این جهانی گردیدند و خود را به خطوط مقدم دفاع از اسلام و انقلاب رساندند؟
امروز نیز تعداد دلسوزان و مریدان اسلام و شهدا چشمگیر است؛ اما آیا همه این افراد حاضر هستند فراتر از محدوده قلبی، پای در میدان عمل نیز گذارده و باری از دوش انقلاب بردارند؟ اگر چنین می بود بسیاری از مشکلات موجود در عرصه های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی هرگز به وقوع نمی پیوست و شرایط جامعه اسلامی به ایده آل ها و مطالبات دینی نزدیک تر می بود.
واقعیت آن است که در میان همه تحلیل ها و شخصیت شناسی ها باید برای عنصری به نام " اراده " حسابی مجزا باز کرد. علم و معنویت، دو عنصر بایسته در شکل گیری شخصیت درونی انسان های پیشتاز تاریخ است؛ ولی تا زمانی که مولفه اراده به آن دو عنصر اضافه نشود اثری در عالم واقع به ظهور نخواهد رسید.
حرکت امام (ره) که آغاز شد حتی بسیاری از کسانی که از نظر مبانی و نگرش های دینی با آن بزرگ مرد تاریخ هم نظر بودند مبارزه با شاه را ناممکن دانسته و می پنداشتند با دست خالی کسی را یارای مقابله با ظلم ریشه دار خاندان طاغوت نخواهد بود. امام خود را مأمور به انجام تکلیف می دانست و باور سازنده " ما می توانیم " را در روح و جان جامعه اسلامی دمید. شکل گیری و اشاعه این باور اصیل، جوانان برومند این مرز و بوم را به آن جا رساند که بی هیچ واهمه ای نسبت به تانک و مسلسل رژیم ستمشاهی، پای در عرصه جهاد رو در رو گذاردند و در این راه، جان خویش را در طبق اخلاص نهادند. این تفکر بود که اسلام را با دست های خالی مبارزان راه حق به پیروزی نشاند و جلوه ای دیگر از تحقق پیروزی خون بر شمشیر را رقم زد.
در سال های نورانی دفاع مقدس نیز شاگردان مکتب پیر خمین با اتکا بر همین باور توانستد در اوج تحریم های شگفت انگیز نظامی و اقتصادی در نبردی نابرابر، لشکرهای تا بن دندان مسلح ارتش بعث و حامیان جهان خوارش را در باتلاق شکست و زبونی فرو بنشانند. امام مرد اراده های پولادین بود و شاگردان مکتبش را آن گونه تربیت کرد که با خودباوری و اتکا به داشته های خود روی پای خویش ایستاده و ذلت وابستگی به ابرقدرت ها را از میان بردارند.
باور معجزه آفرین " ما می توانیم " نسخه بی بدیل ملت ایران در همه عرصه های مبارزاتی است. در میدان جهاد اقتصادی نیز با تأسی از این آموزه ماندگار و فراموش ناشدنی حضرت روح الله (ره) می توان حمایت از تولید ملی و کار ایرانی را سرلوحه اخلاق اقتصادی و اجتماعی کشور دانست و بنیان های اقتصاد میهنی را مستحکم ساخت. فراموش نکنیم که بسط و ترویج روحیه خودباوری و استقلال طلبی در سال های اخیر با وجود تمام مشکلاتی که در سراه این ملت ایجاد شد جمهوری اسلامی ایران را به الگویی برای تحریک اراده ملت های آزاده دنیا تبدیل ساخته و نوید احیای فطرت های خفته مستضعفان عالم را سر داده است. باور کنیم که می توانیم. ما می توانیم پرچم عزت اسلام را بر اریکه عالم به اهتزاز دربیاوریم، به شرط آن که بخواهیم و پای اراده خویش را در این مسیر قرار دهیم.
اما ... امام!
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم خرداد 1391 ساعت 19:15 شماره پست: 1041
من را نبین!
رسم است گاهی که روحانی وارد مسجد می شود یکی داد می زند و از مردم می خواهد صلوات بفرستند.
وارد مسجد که شد یکی با صدای بلند فریاد زد: صلوات!
فرصتی که پیش آمد او را صدا زد و گفت: برای چه صلوات فرستادی؟ برای پیامبر خدا یا به خاطر من؟! اگر می خواهی برای پیامبر صلوات بفرستی بگذار فرصتی دیگر؛ اما اگر به خاطر من است بدان که از دستت راضی نیستم.
حجت الاسلام محمد سروش محلاتی/ حدیث نور، ص 37، 36
مثل مولا
نشسته بود و به آرامی داشت جواربش را وصله می زد. انگار نه انگار بالاترین شخصیت یک کشور ثروتمند است. انگار نه انگار ابهت و همّت او جهانی را مسحور خود ساخته است. اشک در چشمانم حلقه بست.
گفتم: آقا! اجازه بدهید جورابی برایتان تهیه کنم.
به آرامی پرسید: از پول کی؟
می دانستم نمی خواهد باری بر دوش بیت المال بگذارد. می دانستم از شائبه اسراف هم پرهیز می کند.
پاسخ دادم: از همان پولی که شما به عنوان حقوق به ما می دهی.
سیره عملی اش همین بود. اصرار من فایده ای نداشت. می گفت: همین خوب است. مشکلش چیست؟!
یدالله شمسعلی/ سیرت آفتاب، روایت26، ص32
در فکر رزمنده ها
هواپیماهای دشمن حمله شدیدی را آغاز کرده بودند. صدای وحشتناک شلیک ضدهوایی ها فضای رعب آوری را ایجاد کرده بود. برق ها را قطع کرده بودند. داشتم بالای حسینیه نگهبانی می دادم. دلم پیش امام بود. پله پله ها را در آن تاریکی به سختی طی کردم و خودم را به زیرزمین رساندم. از پیرمرد مستخدم سراغ امام را گرفتم.
پاسخ داد: حاضر نشد با ما به پناهگاه بیاید. گفت آنها که پشت تفنگ هایشان نشسته اند و نمی توانند به جای امن بروند چه فرقی با من دارند؟
محمد رضا رضوان طلب/ آخرین حلقه رزم، ص69
اول، خدا!
همه شان آدم های مهمی بودند. به عنوان سران کشورهای اسلامی آمده بودند پیش امام تا درباره صلح بین ایران و عراق مذاکره کنند. اذان ظهر را که گفتند، جلسه را نیمه کاره رها کرد. هیچ چیز نمی توانست نماز اول وقت را از او بگیرد. عادت داشت لباسش را برای نماز خوش بو کند. از من عطر خواست، بعد ایستاد به نماز. آن بنده های خدا هم پشت سرش قامت بستند.
حجت الاسلام توسلی/ درس هایی از امام، ص129
دل شیر
خردا 42 بود. فهمیده بودند امام می خواهد سخنان کوبنده ای بر ضد شاه بگوید. چند کامیون پر از نیروهای کماندو و مزدورهای قوی هیکل آورده بودند و در سطح شهر قم مانور دادند. ترس بر خیلی ها غلبه کرده بود. عده ای آمدند و گفتند: آقاجان! اوضاع خطرناکی است. احتمال دارد هر اتفاقی بیفتد. آنها به شما رحم نمی کنند. خواهش می کنیم امروز را در خانه بمانید و بیرون نروید.
با خونسردی جواب داد: بیرون می روم، آن هم با جیپ روباز تا همه شهر مرا بببینند!
ساعتی بعد راه افتاد و رفت فیضیه برای سخنرانی.
حجت الاسلام حسن روحانی/ روزنامه کیهان، 24/3/1362
محضر یار
وارد سی. سی. یو که می شدی با ددین رنگ رخسارش می توانستی متوجه شوی که حال و روز خوشی ندارد. به خاطر بیماری اش، آن قدر به او سوزن زده بودند که پوست دستش سیاه و کبود شده بود.
با این حال از ما آبی می خواست و وضویی می ساخت و بی توجه به ضعف جسمی و رنجی که از بیماری می کشید، می ایستاد به نماز. با خدا که حرف می زد، آرامش عجیبی داشت.
سید محمد سیادتی/ فصل صبر، ص217
مرد آسمانی
دلمان می خواست یک بار بگوید: یک لیوان آب برایم بیاورید! آن وقت با سر می دویدیم و خواسته اش را اجابت می کردیم؛ اما هرگز این اتفاق نیفتد. نه از ما که فرزندانش بودیم و نه از مادرمان که همسرش بود، هیچ گاه تقاضایی نکرد. خودش بلند می شد و کارش را انجام می داد. می گفت: از شما توقعی ندارم، جز این که واجبات را انجام دهید و محرمات خدا را ترک کنید.
پا به پای آفتاب/ فریده مصطفوی، ص52 و 92
مستند "زخم" ساخته دوست و برادر خوبم طلبه گرانقدر و هنرمند بابلی در حوزه علمیه قم جناب هادی نادری رتبه سوم جشنواره اشراق را به خود اختصاص داد و از سوی هیئت داوران مورد تشویق قرار گرفت.
امیدوارم هادی نادری همواره درخششی بیش از پیش داشته باشد و بر دامنه توفیقات و افتخارات خود بیفزاید.
مستند "زخم"، معظل تقلید برخی جوانان خودباخته ایرانی از اسطوره های پوشالی و شیطانی غرب در خالکوبی های وحشتناک و حیرت آور پوست بدنشان را به شکلی زیبا و محققانه به تصویر کشیده است.
این برای اولین بار است که یک "زخم" باعث خوشحالی من می شود! دست و پنجه آقا هادی گل درد نکند و بداند که دوستانش منتظر آثاری درخشان تر از او خواهند ماند.
نمی دانم فرصت خوبی را برای گشودن یک زخم کهنه انتخاب کرده ام یا نه؟
روزی یکی از مسئولان حوزه ای که در آن درس می خواندیم می گفت: هادی نادری هیچ وقت به جایی نخواهد رسید و در جامعه اسلامی حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
می گفتند: محمد ادبی باید برود در روستای دورافتاده اش چوپانی کند، او را چه به حوزه علمیه؟!
می گفتند: محسن علیجانزاده اگر می خواهد به جایی برسد باید دور امثال مشتاقی نیا و برارپور و نادری و... را خط بکشد و چون خط نمی کشد آینده ای نخواهد داشت.
می گفتند: علی سمسارپور با این که معدل حوزوی اش بالای هفده است به درد حوزه نمی خورد و باید اخراج شود.
می گفتند: نباید ظاهر درس خوان ابراهیم برارپور را ببینیم. هفت هشت سال صبر کنید خواهید دید که او به درد حوزه نمی خورد.
می گفتند: مشتاقی نیا اصلاً به درد اسلام نمی خورد.
می گفتند: ...
این زخم ها گاهی بر دلمان سنگینی می کند.
اگر ملاک طلبگی داشتن ریش بلند و یقه شیخی است، البته هادی نادری طلبه نیست. هادی نادری پدر روحانی و مبارزش را در سانحه ای مشکوک در اوایل انقلاب از دست داد. با این که برای همراهان آن مرحوم پرونده ای در بنیاد شهید باز شد اما مادر هادی ترجیح داد فرزندانش را با خون جگر بزرگ کند. هادی تابستان هایی را با کارگری بر سر ساختمان ها گذراند تا باری از دوش مادر بردارد. امروز هم حجره ای هنرمند و ورزشکار من هادی نادری در عرصه مستندسازی درخشیده و دردی از دردهای جامعه اسلامی را به زبان گویای هنر بیان کرده است تا شاید گوش شنوایی پیدا شود و گره ای باز کند. او پیش از این مستندهایی را نیز با یاد شهدا ساخته و به علاقمندان فرهگ ایثار و شهادت عرضه کرده بود. روز تشییع جنازه حسیعلی منتظری هادی نادری نیز هم پای بچه های شرور مدرسه روحیه در خط مقدم مواجهه رویاروی با فتنه گران ایستاد. همان روز بود که رسماً اعلام کردیم سرکوب هر نوع اغتشاش را در سراسر کشور به صورت کنترات پذیرائیم!
محمد ادبی یا حجت الاسلام محمد ادیب زاده نیز از کودکی سایه پدر را بر سرش نداشت. او نمونه اخلاق و محبت بود. امروز محمد یک منبری قوی و موفق است و نیز گمنام و بی توقع، با جهادی خستگی ناپذیر، مردم روستای محروم خود در منطقه بندپی را از آب شرب بهداشتی و جاده و... برخوردار کرده است.
محسن علیجانزاده هم که معرف حضورتان هست. او امروز یکی از مشهورترین راویان گنجینه دفاع مقدس در سطح کشور است که گاه برای بهره مندی از حضورش باید مدت ها در نوبت ایستاد.
علی سمسارپور یا علی فاطمی مهر، نوجوانی سختی کشیده بود. او اکنون به محروم ترین روستاهای کشور سفر می کند و بی هیچ چشمداشتی به تبلیغ رسالت حق می پردازد.
حجت الاسلام ابراهیم برارپور علاوه بر تحصیلات حوزوی و دانشگاهی و پرداختن به امور تحقیقاتی، فرزندان طلاب خارجی مقیم قم را دور هم جمع کرده و با تشکیل جلسات متنوع فرهنگی، رهبران آینده جهان اسلام را تربیت می نماید.
فکر می کنم تنها کسی که طالع بینی امثال آن بندگان خدا درباره اش صادق از آب درآمد من بودم.
خوبی این وبلاگ این است که نهادهای نظارتی در حوزه علمیه هر روز مطالب و حتی نظرات آن را با دقت مطالعه می کنند.
باید از فرصت استفاده کنم و بگویم مزیتی که سیستم نظارتی دانشگاه در قبال حوزه دارد این است که از یک کمیته انظباطی برخوردار است که دانشجو لااقل می تواند دفاعیه اش را در آن جا بیان کند، اما در سیستم مدیریتی حوزه کافی است مدیری به هر دلیل از طلبه ای خوشش نیاید؛ آن وقت زندگی و آینده و آبروی آن طلبه بر باد فناست. دستش نیز به جایی بند نیست چرا که بر مبنای نظر صاحبان خرد، حق، بی برو برگشت با مدیران است. خدا می داند به خاطر برخی تنگ نظری ها تا کنون چه تعداد از سربازان اسلام ناب را از دست داده ایم؛ خدا می داند.
اینهایی که نوشتم را به حساب غرورمان نگذارید که گفته اند: والعاقبة للمتقین.
ما هنوز در اول راهیم.
اشتون و آندرانیک تیموریان!
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم خرداد 1391 ساعت 10:13 شماره پست: 1039
سید علی من که به تازگی سال اول دبستان را پشت سر گذاشته علاقه خاصی به شباهت یابی بین کلمات و تصاویر دارد. چهره افراد معروف را خوب به ذهن می سپارد، به خصوص اگر ماشین گران قیمت هم داشته باشند. داشتم مطالب مربوط به مذاکرات جلیلی - اشتون را پیگیری می کردم که سید علی هم سر رسید و گیر داد که الا و بالله این خانوم (اشتون) شبیه تیموریان بازیکن استقلال است. بعد هم اصرار که باید تصاویرشان را در وبلاگ بگذاری. چون ده روز پیش تولد سید علی دوم خردادی! ما بود من هم که نتوانسته بودم خوب از خجالتش در بیایم حالا فرصت را مغتنم شمردم و...
من خودم هم چیز زیادی نمی دانم! برای کسب اطلاع از آخرین اخبار و تصاویر مربوط به فعالیت های طلاب و دانشجویان و بسیجیان عدالتخواه حتما به این نشانی سری بزنید:
http://www.ghiame-yaran.ir/
خبرهایی خوش که از بابل به گوش می رسد
+ نوشته شده در سه شنبه نهم خرداد 1391 ساعت 20:54 شماره پست: 1037
بالاخره یکی آستین هایش را بالا زد و برای ابوالقاسم بزاز کاری کرد.
روحانی شهید ابوالقاسم بزاز را باید شهید جنگ سخت و نرم انقلاب اسلامی دانست. او جوانی زیبا رو و اهل دل بود که در راه مبارزه، هیچ مانعی را سد راه خود نمی دید. آن موقع که کمتر کسی جرأت داشت پایش را به کردستان بگذارد، زن و فرزندش را به خدا سپرد و به سنندج رفت و علاوه بر مبارزه رزمی با ضدانقلاب وطن فروش، فعالیت فرهنگی را در سنندج راه انداخت و ذهن های آلوده را به انقلاب و امام خوشبین ساخت و تطهیر نمود. دشمن خطر او را بیشتر از دیگران می دانست. طرحی برای ترورش ریخت و...
بچه های بسیجی پایگاه شهید بزاز مسجد حضرت ولی عصر (عج) محله چاله زمین بابل چهارشنبه شب مورخ 10/ 3/ 91 بعد از نماز مغرب و عشا برنامه ای را به یاد آن روحانی مبارز حقیقی در همان مسجد برگزار می کنند که جای دست مریزاد دارد. درود بر محمدمهدی آقاجانی و همه بر و بچه های تلاشگر این پایگاه پیشتاز و خط مقدمی بسیج.
سخنرانی این محفل را حجت الاسلام ماندگاری برعهده دارد و حجت الاسلام محسن علیجانزاده نیز به بیان خاطراتی کوتاه و آموزنده از زندگانی نورانی آن شهید خواهد پرداخت. از کتاب خاطرات شهید بزاز نیز در همان مراسم رونمایی خواهد شد. کاش توفیق داشتم و می توانستم خودم را به بابل برسانم.
ابوالقاسم بزاز می تواند الگویی عملیاتی برای همه نیروهای پرخروش انقلاب به خصوص طلبه های انقلابی باشد. او را باید شهید اندرزگوی بابل دانست.
چندی پیش روحانی بزرگواری که اهل بابل نیست در خوابی به این مضمون دیده بود که می پرسند چرا برای شهید بزاز کاری نمی کنید؟ او این اسم را نشنیده بود اما در سفری به بابل که قصد صله رحم با اقوام سببی را داشت در میدان شهید بزاز نام پرطمطراق این شهید والامقام را دید و از آن وقت مریدش شد.
گفتم خواب. چندی قبل رفیقی اهل حال تماس گرفته بود و می گفت خواب شهید گلریز را دیده است که می پرسد چرا برای ما مراسمی نمی گیرید. لاحول ولا قوة الا بالله. شهدا اوضاع فرهنگی دهه هفتاد و هشتاد را که دیدند خودشان به سراغمان آمدند و یکی یکی پیکرهای مفقودشان را نمایان ساختند. حالا هم ما را به شرمندگی می اندازند تا قدمی به یادشان برداریم و کیست که نداند شهدا به این یادبودها نیاز ندارند. ما هستیم که محتاج راه و منش شهدائیم.
شنیده ام امام جمعه محترم بابل و شهردار این شهر پشت گرمی بچه بسیجی های بانی مراسم بوده اند که به نوبه خود تشکر می کنم و نیز شنیده ام که یکی از مسئولان تازه کار نظامی فرهنگی شهر برای دریافت دعوتنامه خود دو روزی بچه ها را پشت در اتاقش معطل نگه داشته است که انشالله اشتباه شنیده ام.
باز هم دمتان گرم؛ بچه های پایگاه شهید بزاز. اجرتان باشهدا. مزدتان رسیدن به قافله کربلائیان تاریخ باد. شب خاطره اش پای ما! التماس دعا.
ضمناً به اطلاع می رساند در انتهای این مراسم، شام در کار نخواهد بود. لطفاً با نیت خالص در این محفل حضور به هم رسانید!
حرف هایی که نمی توان گفت
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم خرداد 1391 ساعت 6:20 شماره پست: 1035
بعضی حرف ها و تحلیل ها را نمی شود در فضای مجازی طرح کرد؛ مثلا این که گفته شود چرا رستوران های زنجیره ای "البیک" که در انحصار کشور وهابی سعودی است بین این همه شهر در ایران درست می آید و در کانون فقه و معارف شیعه یعنی شهر مقدس قم شعبه می زند!
مجموعه تفریحی رنگین کمان به همراه رستوران البیک چد سالی است که در بلوار الغدیر شهر قم دایر شده و با توجه به فقر امکانات تفریحی در قم به شدت مورد استقبال مردم این شهر قرار گرفته است.
مدتی بود که خبر می رسید این مجموعه بر خلاف روال معمول همه مراکز تفریحی کشور گاهی در بعضی مناسبت های سوگواری اهل بیت علیهم السلام برای ساعاتی فعال می شود و...
شنیدم جمعی از طلاب عدالتخواه مدتی پیش در تذکری جدی به مدیریت این مرکز تفهیم نمودند که تمام دیوارهای رستورانش از جنس شیشه است و بهتر است در شهر اهل بیت، احترام اهل بیت را نگاه دارد و...!
در روز تولد حضرت فاطمه سلام الله علیها با کمال تعجب پارچه بزرگی بر سر در مجموعه تفریحی رنگین کمان توجهم را به خود جلب کرد که روی آن نوشته بود: یازهرا.
تعجبم آنگاه افزوده شد که دیدم تابلوی البیک هم از سر در رستوران برچیده شده و جای آ تابلوی جدیدی نصب شده که نوشته: مرغ سوخاری فدک!
الله اعلم. یا واقعا مدیریت آن جا تغییر پیدا کرده یا فیلم جدیدشان است! مهم این است که بر و بچه های طلبه حزب اللهی حواسشان به همه این تحرکات است و ذره بین هایشان همچنان فعال خواهد ماند انشالله.
درست است که چند بار در این وبلاگ از امام جمعه هایی که ذوب در ولایت هاشمی هستند انتقاداتی کرده ام اما به ائمه جمعه ای که اهل کار و فعالیت به خصوص در عرصه های فرهنگی هستند به شدت ارادت دارم. یکی از این امام جمعه های بسیجی کشورمان حجت الاسلام سید ابوالفضل حسینی است. سید اهل شهرستان علی آباد کتول است. او چند سالی را در قم بود و در جمع راویان سیره شهدا خوش درخشید. وقتی سید ابوالفضل به امامت جمعه شهرستان ملکشاهی در استان ایلام منصوب شد تقریبا یکی از جوان ترین امامان جمعه کشور بود. هنوز هم بعد از چند سال وقتی به چهره دوست داشتنی او نگاه می کنید اثری از کهولت و خستگی در آن نخواهید دید.
یکی از ویژگی هایی که باعث موفقیت حجت الاسلام حسینی در امامت جمعه این شهر گردیده توجه خاص او به جوان های این شهرستان است. سید ابوالفضل بدون آن که در بند پرستیژهای خودساخته باشد ساده و بی ریا بانی تشکیل مجالس و محافل فرهنگی متعدد در شهر گردیده و جوانان آن دیار را به ساخت و تولید آثار هنری تشویق می کند و خودش هم برای کمک به آنها آستین هایش را بالا می زند. برای آشنایی بیشتر با برخی از فعالیت های چشمگیر این امام جمعه مبتکر حتما به این وبلاگ سری بزنید:
http://emamjomemalekshahi.blogfa.com/
جمعه قم کربلاست
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم خرداد 1391 ساعت 12:57 شماره پست: 1034
این اقدام که از سوی هئیات بزرگ مذهبی قم همانند هئیت ثارالله، محبین اهل بیت، یا زینب، تاسوعا، حضرت زینب باجک و ... تنظیم گردیده است، جمعه ساعت 10 صبح از پنج مسیر در قم به سمت حرم مطهر حضرت معصومه(س) و محل برگزاری نمازجمعه قم برگزار خواهد شد.
دستجات عزاداری امام هادی(ع) در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به یکدیگر پیوسته و در پایان این عزاداری بیانیه ای در محکومیت این اقدام شنیع و وهابی پسند قرائت خواهد گردید و سپس عزاداران در نماز جمعه حضور پیدا خواهند کرد.
مشتاقان و دوستداران امام مظلوم علی نقی(علیه السلام) می توانند دسته جات عزاداری را از مسیر های گلزار شهدا، مسجد ولیعصر دورشهر، میدان باجک، بلوار شاهد نیروگاه و همچنین شاه ابراهیم به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) همراهی نمایند.
"خدایا! تو را شکر و سپاس می گویم که به من این لیاقت را دادی تا دوباره به سرزمین شهیدان خودت قدم گذارم، به جایی که مهدی (عج) در آن قدم گذاشته و دوست دارم این سرزمین را، سرزمینی که مهدی (عج) با سربازانش ملاقات کرده و می کند...."
شاید احساس شود این چند خط، دستنوشته یکی از زائران مناطق عملیاتی است و دل نوشته ای از یک مسافر کاروان راهیان نور؛ اما حقیقت آن است که این جملات، عمق نگاه یک سالک الی الله است که راه سعادت ابدی خود را در پیمودن مسیر حق و همنفسی با اصحاب کربلایی امام عشق می داند. از این روست که خطاب به پدر و مادر بزرگوارش می نویسد:
"اگر شما سلامتی و سعادت فرزندتان را می خواستید، بدانید که خوش بخت و سعادتمند هستم و الان خیلی خوشحال هستم و اگر خواستید قطره اشکی برای فرزندتان بریزید به یاد حسین علیه السلام باشید..."
متن وصیتنامه نورانی شهید سید احمد میراسماعیلی را در ادامه مطلب بخوانید:
دانشجوی بسیجی شهیدسیداحمدمیراسماعیلی
درسال1345 به دنیا آمد. دروس ابتدایی وراهنمایی رادرروستای آقاملک وروستای همجوارگذراند ومقطع دبیرستان رادرشهرستان بابل سپری کرد. اکثردروس پایانی دبیرستان رابه دلیل شرکت درجبهه های جنگ به صورت غیرحضوری گذرانیدوبعدازاخذدیپلم وارددانشگاه تربیت معلم شهیدرجایی بابل شد. ایشان درسال1357وایام انقلاب شکوهمنداسلامی با این که سن کمی داشت با فکر بلندخود در تظاهرات محل ایفای نقش می نمود وگاهی با همکاری دوستان خود شعارهای متناسب بر در و دیوارمی نوشتند. درکارکشاورزی بازوی پرتوان خانواده بود وهیچ گاه ازکارخسته نمی شد. باشروع جنگ تحمیلی همیشه مترصدآن بود زمینه ای ایجادشودتابه سوی جبهه هاحرکت کند. او با هر طرفندی که بود مشکل پایین بودن سن خود راحل کردوراهی جبهه های غرب کشورگردید. شهیدسیداحمدمیراسماعیلی درمراحل بعدی به جبهه های جنوب اعزام شده وماه های متوالی درجبهه ها حضورداشته ودرعملیات گوناگون شرکت کرد. وی درسال1361درعملیات رمضان ازناحیه دست مجروح شد وسرانجام درتاریخ21/11/1364درمنطقه ام الرصاص قبل ازعملیات والفجر8به دوستان شهیدش پیوست و پیکرپاک ومطهرش بعد از 12 سال دوری ازوطن آبان ماه سال 1376 با تشییع باشکوه در بابل و آقاملک به خاک سپرده شد. روحش شاد ویادش گرامی باد.
بسمه تعالی
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.
" از مومنین بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته اند کاملا وفا کرده اند، پس برخی از آنها بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کردند، هیچ عهد خویش را تغییر ندادند" احزاب آیه 23
حمد وسپاس مخصوص خداوند بخشنده و مهربان. با درود فراوان به درگاه یگانه منجی جهان، یار مستضعفان، امید ناامیدان، پناه بی پناهان، حضرت ولی عصر (عج) و نایب بزرگوارش، بت شکن زمان، فرمانده کل قوای اسلام.
و با سلام بر شهدای صدر اسلام، شهدای کربلای حسین علیه السلام و انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام بر سلحشوران و شیرمردان و ایثارگران صحنه پهن دشت کربلای ایران و با عرض سلام بی پایان بر تمامی امت اسلامی ایران.
اینجانب فرزند کوچک انقلاب نامه آخرم را در این آخرین لحظات عمرم لازم دانستم بر حسب وظیفه شرعی مطالبی را به عنوان وصیتنامه بر روی کاغذ بیاورم. امیدوارم خداوند توفیق دهد تا با این آخرین کلام خود مطالبی که منتهایش شهادت است، توانسته باشم حقی که بر گردن داشته ام را به انقلاب و اسلام ادا کرده باشم.
پروردگارا! هنگامی که قلم در دست گرفتم، وقتی که به قلب سیاه خود می نگرم جز سیاهی چیزی نمی بینم.
خدایا! در حالی به سوی تو آمده ام که کوله باری از گناهان و معصیت های فراوان بر دوش دارم. پروردگارا! از این که ادای معرفت تو را ننموده ام به درگاهت عذر می خواهم؛ چرا که نتوانستم آن طوری که شایسته پرستش بودی تو را بندگی کنم و امیدوارم که مرا ببخشی و عفوم کنی و ناامید نیستم، زیرا جز تو کسی را ندارم و تو هم ارحم الراحمینی.
خدایا! تو خودت به اعمال بندگانت واقفی و می دانی که حرکت من تنها برای رضای تو بوده و در این راه از هر چیز گذشتم و به رضایت راضیم؛ زیرا که می دانم که هستی ام متعلق به توست، تو خودت از دل بندگان آگاهی و می دانی که نیّت من جز استوار ماندن دین و قرآنت نیست البته که خود حافظ آنی و ما وسیله ای بیش نیستیم.
خدایا! تو را شکر و سپاس می گویم که به من این لیاقت را دادی تا دوباره به سرزمین شهیدان خودت قدم گذارم، به جایی که مهدی (عج) در آن قدم گذاشته و دوست دارم این سرزمین را، سرزمینی که مهدی (عج) با سربازانش ملاقات کرده و می کند. پروردگارا! وقتی که به درون خویش می نگرم هیچ گونه لیاقت شهادت در خود نمی بینم، ولی از تو می خواهم که این بنده بی مقدار را که به سوی تو آمده بپذیری.
پدر فداکار و مادر مهربانم!
هر چند دوران عمرم، فرزند خوبی برایتان نبودم و به طور حتم بعضی اوقات اسباب ناراحتی برایتان فراهم می کردم و چه بسا نافرمانی ها که نکردم و می دانم که حق فرزندی را ادا نکردم، در هر صورت از شما می خواهم که برایم از خداوند تبارک و تعالی طلب آمرزش کنید. اگر شما سلامتی و سعادت فرزندتان را می خواستید، بدانید که خوش بخت و سعادتمند هستم و الان خیلی خوشحال هستم و اگر خواستید قطره اشکی برای فرزندتان بریزید به یاد حسین علیه السلام باشید که در روز عاشورا هفتاد و دو یار باوفایش از جمله برادر و فرزندان رشید و نازنینش را، همچنین دختر کوچکش را، از دست داد و به یاد زینب سلام الله علیها باشید که در دوران زندگی خود تنها چیزی که ندیده بود شعف و شادمانی بود. ضمناً از خواهران و برادرانم طلب عفو و بخشش دارم و امیدوارم که از خدمتگذاران به اسلام باشید که مورد تأیید خداوند قرار گیرید.
من برای امت مسلمان وصیت به خصوصی ندارم؛ زیرا من کوچک تر از آنم تا برایتان پیامی بفرستم، ولی وصیت همه شهدا این بوده که پشتیبان جبهه ها باشید. از روحانیت محترم حمایت کنید. از انقلاب و اسلامتان دفاع نمائید. امام را دعا کنید. وحدت و اخوت و برادری تان را حفظ کنید. اما برای من به وضوح آشکار است که این امت جز اسلام چیزی نمی خواهد و هرگز تن به ذلت و خواری نخواهد داد و در مقابل ابرقدرت ها سر تسلیم فرود نخواهد آورد و در مقابل همه مشکلات و ناملایمت ها ایستادگی خواهد کرد؛ چرا که این امت مسلمان پیرو امام و رهبر دل سوز خواهد بود و هرگز خاطره تلخ کوفه را زنده نخواهد کرد، که امام خود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را تنها گذاشتند.
پیام من برای کلیه جوانان این است که دین مبین اسلام، دینی است کامل که برای تمامی برنامه های زندگی بشری حکمی دارد پس ای جوانان! برای حفظ سلامتی و در امان ماندن خود در مقابل شیطان های داخلی (نفس اماره) و شیطان های خارجی (جباران و متجاوزان) به اسلام روی آورید که سعادت دنیا و آخرت در آن است. خود را در منجلاب فساد غوطه ور نسازید و از دسیسه های استعمارگران پیروی نکنید و عمر نازنین و گران بهایتان را به هیچی و پوچی نگذرانید. کمی به خود بیندیشید. ببینید دینتان، خانواده هایتان، جامعه تان از شما جوانان رشید چه انتظاری دارند و پیام من به پدران و مادران این است که : فرزندان خود را برای فراگیری قرآن و مسائل دینی و مذهبی تشویق و ترغیب کنید. اگر جوانتان قصد خدمت به اسلام و دفاع از حریم اسلامی و یا هر قصد خیری کرد مانع نشوید؛ زیرا اگر از حرکت فرزندتان جلوگیری کنید فردای محشر مسئولید و باید در پیشگاه خداوند جوابگو باشید.
سخن من با جوانان حزب الله و همیشه حاضر در صحنه خصوصاً اعضای انجمن اسلامی و گروه مقاومت بسیج این است (هر چند شما به وظائفتان آگاهید، چون از خط ولایت فقیه پیروی می کنید و رهبر بیدار و آگاه دارید) ولی به عنوان تذکر عرض کنم که راه بس طولانی در پیش داریم و رسالت شما بسی سنگین است. شما کسانی هستید که چشم امید امام و امت به شما دوخته شده و همین طور که تا کنون به مسئولیتتان آگاه بودید، از این به بعد نیز به وظیفه تان عمل نمائید و در انجام وظیفه شرعی و دینی و خدمت به انقلاب خون بار اسلامی و پیروی از خط ولایت فقیه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزید و از خداوند متعال نصرت بخواهید.
سخنم با شما عزیزان این است که تقوا را پیشه خود سازید که توشه آخرت شماست. لباس تقوا بر تن بپوشید که "من یتق الله یجعل له فرقانا". این تقواست که موجب امتیاز حق از باطل می گردد. اگر بخواهید همیشه در طریق حق باشید و حق بگوئید و در انجام وظائفتان از صراط مستقیم خارج نگردید و کارهایتان مورد رضای خدا و بندگان مومن خدا واقع گردد، تقوای الهی کسب کنید.
انشالله که خداوند به شما و همه خدمتگذاران به اسلام و مسلمین جزای خیر عنایت فرماید و پرچم اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز درآورد و ستم پیشگان را به خواری و ذلت افکند.
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک. اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود. اللهم لاتکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
والسلام علی من اتبع الهدی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
فرزند کوچک انقلاب. برادر شما
سید احمد میراسماعیلی
19/11/1364
حجت الاسلام جهانشاهی به جای خاوری دستگیر شد!
+ نوشته شده در دوشنبه یکم خرداد 1391 ساعت 15:51 شماره پست: 1032
حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی مشهور به طلبه عدالتخواه سیرجانی دقایقی پیش بار دیگر توسط مامورین دستگیر شد.
به گزارش سرویس سیاسی بی باک، حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی که برای حضور در راهپیمایی عدالت همراه دانشجویان اهوازی به این شهر سفر کرده بود لحظاتی پیش توسط مامورین بازداشت شد.
قرار بود پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار صبح امروز از مقابل سازمان بسیج دانشجویی واقع در میدان ساعت شهر اهواز تا دانشگاه شهید چمران این شهر برگزار شود اما عوامل انتظامی دقایقی پیش و در میانه راه، طلبه سیرجانی را بازداشت کردند.
گفتنی است؛ طی سالهای گذشته در کنار اخبار و گزارش های مختلف از ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی و بیان برخی ادعاها و اتهامات علیه برخی شخصیت ها و مسئولان و آقازاده ها، به تدریج نام یک طلبه هم در صدر اخبار مربوط به مبارزه با مفاسد اقتصادی برده می شود.
چندی پیش نیز این طلبه عدالت خواه که در دور جدید مبارزات خود از قم راهی تهران شده، از اقامت وی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ممانعت شد.
اما این طلبه سیرجانی کیست؟ آیا به ادعای برخی از مسئولین شهر سیرجان این طلبه تنها و تنها به قصد شهرت دست به چنین کاری زده است؟
هفته نامه وابسته به حزب الله چندی پیش در گزارشی مبسوط به زندگی و روند فعالیت و تلاش او برای مبارزه با مفاسد پرداخته و نوشت:
------------------------------------------------------
قبلا از خواندن "ادامه مطلب" توجه شما را به خبر تکمیلی به نقل از سایت 598 جلب می کنم:
حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی که از سال 83 فعالیت هایی را در زمینه مبارزه با مفاسد اقتصادی آغاز کرده، در جدیدترین حرکت خود در این عرصه اقدام به برگزاری پیاده روی های عدالتخواهانه در شهرهای قم و تهران کرد.
وی به دعوت جمعی از عدالتخواهان اهوازی به این شهر سفر کرد تا امروز صبح در پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار این شهر از میدان ساعت تا دانشگاه شهید چمران اهواز شرکت کند اما در مسیر حرکت "قیام یاران ولایت"، توسط عوامل انتظامی بازداشت و پلاکاردها و پرچم ها و تصاویر همراه کاروان مذکور نیز توقیف شد.
بر اساس آخرین اخبار، حجت الاسلام جهانشاهی و همراهانش پس از یک ساعت و نیم بازداشت، آزاد شدند و طلبه سیرجانی برای دقایقی نیز در همایش "بررسی مفاسد اقتصادی" که به همت بسیج دانشجویی در سالن شهید مطهری دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران اهواز، سخنرانی کرد.
در سال های اخیر، حجت الاسلام جهانشاهی همراه با حجت الاسلام بجانی طلبه عدالتخواه تبریزی و حجت الاسلام علیزاده طلبه عدالتخواه کلیبری به دنبال ایجاد "جبهه مردمی عدالتخواهی" برای پیگیری فرمان 8 ماده ای مقام معظم رهبری در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی بوده اند.
جمعی از عدالتخواهان پس از بازداشت طلبه سیرجانی با انتشار اطلاعیه ای اعلام کردند که در حمایت از "قیام یاران ولایت" و به منظور پیگیری فرمان 8 ماده ای رهبر معظم انقلاب در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی در پیاده روی فردا سه شنبه در قم شرکت می کنند.
به گزارش سرویس سیاسی بی باک، حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی که برای حضور در راهپیمایی عدالت همراه دانشجویان اهوازی به این شهر سفر کرده بود لحظاتی پیش توسط مامورین بازداشت شد.
قرار بود پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار صبح امروز از مقابل سازمان بسیج دانشجویی واقع در میدان ساعت شهر اهواز تا دانشگاه شهید چمران این شهر برگزار شود اما عوامل انتظامی دقایقی پیش و در میانه راه، طلبه سیرجانی را بازداشت کردند.
گفتنی است؛ طی سالهای گذشته در کنار اخبار و گزارش های مختلف از ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی و بیان برخی ادعاها و اتهامات علیه برخی شخصیت ها و مسئولان و آقازاده ها، به تدریج نام یک طلبه هم در صدر اخبار مربوط به مبارزه با مفاسد اقتصادی برده می شود.
چندی پیش نیز این طلبه عدالت خواه که در دور جدید مبارزات خود از قم راهی تهران شده، از اقامت وی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ممانعت شد.
اما این طلبه سیرجانی کیست؟ آیا به ادعای برخی از مسئولین شهر سیرجان این طلبه تنها و تنها به قصد شهرت دست به چنین کاری زده است؟
هفته نامه وابسته به حزب الله چندی پیش در گزارشی مبسوط به زندگی و روند فعالیت و تلاش او برای مبارزه با مفاسد پرداخته و نوشت: حجتالاسلام«علیرضا جهانشاهی»، طلبه پایه نهم حوزه علمیه قم است که امامت جماعت مسجد امامحسن(ع) در سیرجان (استان کرمان) را برعهده داشته است.
وی در اواخر عمر دولت اصلاحات اقدام به تأسیس «مجمع جوانان مسجدی» در سیرجان کرد و به فعالیتهای مذهبی و امر به معروفو نهی از منکر میپردازد که البته فعالیتهای ابتدایی این مجمع بیشتر معطوف به مسایل خُرد فرهنگی بود.
اما بعد از مدتی با تأکیدات مقام معظم رهبری مبنی بر مطالبه عدالت و پاسخخواهی از مسوولان در سالهای 83 و 84، این فعالیتها وارد مرحله مطالبه عدالت از مسوولان شد.
زمین خواری در سیرجان
این در حالی بود که زمینخواریها در سیرجان از مفاسد اقتصادی حیرتانگیزی است که طی سالهای پیشین انجام شده و از حیث میزان مفسده مالی، از بزرگترین زمینخواریهای سالهای اخیر کشور محسوب میشد. دامنه این مفاسد تا جایی بوده که حجتالسلام علما امامجمعه شهر سیرجان در این باره به بیان این نکته که «حتی پرندههای آسمان هم ماجرای زمینخواری سیرجان را میدانند» پرداخته بود.
به این ترتیب اولین نهی از منکری که توسط مجمع جوانان مسجدی سیرجان به رهبری حجتالاسلام جهانشاهی انجام و موجب تحریک زمینخواران و بعضی مسوولان ذیربط این پرونده شد، اعتراض به این مورد بود.
وی با انتشار نشریه عدالتخواهی و پخش آن در نماز جمعه سیرجان به افشای مفاسد اقتصادی و زمینخواران آن شهر میپردازد و از مردم میخواهد طوماری را که جهت برخورد با این مفاسد به سران سه قوه نوشته شده امضا کنند. وی مدعی است بنا برآمار رسمی و اسناد غیر قابل انکار، این زمینخواریها در ابعادی بیش از 2500 هکتار (25 میلیون متر مربع) انجام شده است.
استقبال مردم از این اقدام به قدری بالا است که بیش از هزار نفر از مردم سیرجان در همان سه روز اول، این طومار را امضا میکنند. اما اداره اطلاعات استان بلافاصله ضمن جلوگیری از ادامه امضای این طومار از حجتالاسلام جهانشاهی به دلیل بر هم زدن نظم شهر شکایت میکند.
جهانشاهی محاکمه می شود
دادگاه ویژه روحانیت نیز این روحانی فعال را محاکمه و وی را به سه ماه و یک روز حبس قطعی محکوم میکند که این حکم نیز بلافاصله توسط دادگاه تجدید نظر تایید میشود.
در کنار این، مسئولان مربوطه نیز بلافاصله اعلام میکنند، زمینخواری پدیده خاصی در سیرجان نیست و تمام این اعتراضات ناشی از توهمات و همچنین نفوذ گروههای افراطی در افکار حجتالاسلام جهانشاهی است.
دادستانی سیرجان نیز پروندههای موجود در مورد این رابطه را محدود به دو تا سه پرونده میداند که مربوط به سوء استفاده کارمندان اداره مسکن و شهرسازی سیرجان است و پرونده آن در شعبه دادگاه تجدید نظر استان کرمان قرار دارد و اعتراض طلبه سیرجانی را حرکتی در جهت آب ریختن به آسیاب دشمن توصیف میکند.
در این میان با احضار طلبه سیرجانی برای اجرای حکم که شاکیان اصلی وی نیز نیروی انتظامی و سازمان مسکن و همچنین اداره اطلاعات کرمان است، ماجرا ابعاد جدیدی به خود میگیرد و به نظر میرسد تمام راهها پیش روی حجتالاسلام جهانشاهی برای مبارزه با مافیای زمینخواری سیرجان بسته شده است. با این حال طلبه سیرجانی مسیر دیگری را برای نشان دادن اعتراض خود آغاز کرد.
حرکت به سوی تهران
بعد از ناامیدی حجتالاسلام جهانشاهی از رسیدگی به اعتراضات وی از سوی مقامات محلی، طلبه سیرجانی حرکت خود را به سمت تهران برای اعتراض به مقامات بلندپایه کشور آغاز میکند. اما این سفر با وسایل مرسوم انجام نمیشود بلکه طلبه سیرجانی با پای پیاده به سمت تهران حرکت میکند تا در کنار نشان دادن اعتراض خود، پیام عدالتخواهانهاش را به گوش تمامی مردم ایران برساند.
وی اعتراض خود را به گوش مسوولانی از جمله داود احمدینژاد، رییس وقت بازرسی ویژه ریاستجمهوری رساند که بنا بر آنچه از منابع نزدیک به حجتالاسلام جهانشاهی نقل شده، احمدینژاد به او توصیه کرده است تا طوماری مردمی از این اعتراض تهیه کند.
اما هنگامیکه این طلبه عدالتخواه در مسجد امامحسن(ع) اقدام به تهیه این طومار و جمعآوری امضا از مردم (بالغ بر سههزار امضا) میکرد، به جرم «فریب دادن مردم در رابطه با ثبتنام زمین» بازداشت شد.
مدتی بعد دادگاهی که در کرمان در همین رابطه برای محاکمه طلبه سیرجانی تشکیل میشود، وی را به سه ماه و یک روز حبس محکوم میکند که البته این حکم با اعتراض دانشجویان و طلّاب همراه شده و سرانجام او بعد از حدود 50 روز به دستور رهبر معظم انقلاب، از زندان آزاد و با استقبال پرشور مردم مواجه میشود.
حجتالإسلامجهانشاهی که پس از آزادی، تغییر محسوسی را در رابطه با محاکمه زمینخواران بزرگ نمیبیند، اعتراضهای خود را از سر گرفته و تیرماه سال گذشته با پای پیاده به سمت تهران راه میافتد تا برای چندمین بار صدای عدالتخواهی مردم شهرش را به گوش مسوولان برساند.
او قصد داشت به هنگام رسیدن به تهران، در مقابل یکی از نهادهای مربوط به پرونده زمینخواری سیرجان تحصّن کند تا به خواستهاش پاسخ داده شود. این حرکت مجدد طلبه سیرجانی سبب تحرک فراوانی در بین جوانان و دانشجویان عدالتخواه میشود که میتوان به پخش اعلامیه از سوی برخی جوانان سیرجانی به منظور حمایت از طلبه سیرجانی اشاره کرد که بلافاصله با ممانعت نیروی انتظامی و دستگیری عدهای از آنان روبرو میشود. همچنین با نزدیک شدن حجتالاسلام جهانشاهی به اصفهان، ستادی از سوی دانشجویان عدالتخواه مسئولیت استقبال از وی را در شهر اصفهان بر عهده میگیرد.
در کنار این مسائل و با آغاز این حرکت و پوشش خبری بیسابقه رسانههای کشور از راهپیمایی طلبه سیرجانی، زمینه توجه هر چه بیشتر افکار عمومی به مسئله فساد و زمینخواری در شهرهای کوچک کشور فراهم میشود.
تلاش برای جلوگیری از ادامه راهپیمایی
با گسترده شدن ابعاد این قضیه تلاشهای فراوانی برای جلوگیری از ادامه راهپیمایی طلبه سیرجانی و منصرف کردن وی جهت حرکت به سمت تهران از سوی برخی از مقامات محلی انجام شد که همگی با واکنش منطقی حجت الاسلام جهانشاهی و تاکید بر اراده قاطع او برای مبارزه با مفاسد اقتصادی روبرو شد.
زمانی که تمام این تلاشها برای جلوگیری از حرکت طلبه سرجانی با شکست روبرو میشود، بالاخره وی پس از طی 390 کیلومتر، در مسجد ابوالفضل سورمغ و قبل از ورود به آباده برای دومین بار و اینبار به جرم «اقدام خلاف شؤون روحانیت و تشویش اذهان عمومی» دستگیر و به شهر شیراز انتقال مییابد تا بدین وسیله جلوی راهپیمایی اعتراضآمیز وی به تهران گرفته شود.
جهانشاهی دوباره محکوم می شود
پرونده وی این بار در دادگاه ویژه روحانیت شیراز تشکیل و در جریان محاکمه، وی به 23ماه و 15 روز حبس، 30 هزار تومان جریمه نقدی و 3 سال ممنوع الورود شدن به سیرجان از سوی دادگاه ویژه روحانیت به جرم رفتارهای خلاف شان روحانیت محکوم شد.
او مدتی را در زندان شیراز بود که 55 روز از این زمان را در انفرادی به سر میبرد. بعد از آن نیز در پی درخواست خانواده او مبنی بر انتقالش به زندان قم (به علت نزدیکی به محل زندگی) با طرح این مسأله از سوی مسوولان که زندان قم جایی برای او ندارد، به زندان اوین تهران منتقل میشود.
به زندان افتادنِ مجدّد حجتالاسلام جهانشاهی به جرم عدالتخواهی با اعتراض بسیاری از دانشجویان و طلّاب همراه بود. در بسیاری از نشریات دانشجویی به این حکم اعتراض شده و بیانیههای متعدّدی از سوی تشکّلهای مختلف دانشجویی صادر شد.
بعد از گذشت هشت ماهو 10 روز از حبس، حجتالاسلام جهانشاهی برای دومین باربه فرمان رهبر معظم انقلاب(مدّظلّهالعالی) و با دریافت پیام شفاهی ایشان با عنوان «شَکَرَ الله مَساعیکَ»، در حالی که حدود 15ماه از حبسش باقی مانده بود، آزاد شد.
این طلبه سیرجانی پس از آزادی در قسمتی از پاسخ به پیام محبتآمیز آقا چنین نوشتند: آقا به خدا قسم ما فقط نگران و غصهخوار تنهایی و مظلومیت شماییم. ما فقط میخواستیم و میخواهیم حرف شما زمین نماند. ما از این میترسیم که تاریخ تکرار شود و شما همچون اجداد پاکتان، بر اثر بیعرضگی ما یارانتان، در میان گرگان روزگار تنها و غریب بمانید.... آقا از وقتی شنیدم که شما شخصا وارد این ماجرا شدهاید، به خدا شرمندهایم، ما میخواستیم باری از دوش شما برداریم، نه اینکه بر زحمت شما بیفزاییم. اما خوشحالیم که این امر فرصتی شد تا مدال افتخاری از دستان مبارک شما دریافت کنیم و شاید این تنها مدال افتخاری باشد که نه از دستان شما، بلکه از لبان مبارکتان صادر شده است و آن این است که به سربازانتان فرمودهاید: "شکر الله مساعیکم".
آزادی او مانند گذشته با استقبالی جمعی از دانشجویان در کنار زندان اوین و همچنین استقبال جمعی از طلبهها به هنگام ورود او به قم همراه بود. وی در نامهای که از زندان اوین، بند انفرادی نوشته است، به این نکته اشاره میکند که در راستای عدالتخواهی نزد افراد سرشناس زیادی از قبیل امام جمعه سابق سیرجان، معاون دادستان کرمان، وزیر اطلاعات سابق جناب آقای محسنی اژهای، رئیس سابق سازمان بازرسی کل کشور جناب آقای نیازی، رئیس سابق بازرسی ویژه ریاست جمهوری جناب آقای حاج داود احمدینژاد، نمایندگان مجلس و... رفتم اما همگی به بهانههای واهی از قبیل "انجام چنین کارهایی سبب تضعیف نظام میشود" وعدههای پوشالی به بنده دادند و هیچ اقدام موثری در این راستا انجام ندادند.
وی در قسمت دیگری از نامهاش مینویسد:در حالیکه توقع و امید داشتیم با این اطلاعرسانیها، برخی از زمینخواران بزرگ سیرجان محاکمه و مجازات شوند تا درس عبرتی باشد برای سایر مفسدان اقتصادی، متاسفانه مسئولین با برخوردی که اصلا انتظارش را نداشتیم ما را در مسیر دیگری قرار دادند. بهجای اینکه زمینخواران را مجازات کنند با ما برخورد کردند، تا درس عبرتی باشد برای سایر عدالتخواهان. درد ما اینست که تا امروز که حدود سه سال از آغاز این ماجرا میگذرد هیچ مسئولی از مسئولین کشوری نیامده است ببیند حرف ما در این رابطه چیست؟ و جز دستگیری و محاکمه و زندان جوابی به ما داده نشده است.
وی در این نامه تصریح میکند که سیرجان و زمینهای سیرجان و یا هر کجای دیگر برای ما اهمیت و ارزشی ندارد، بلکه آنچه در نظر ما مهم است و موضوعیت دارد "عدالتخواهی" و " مبارزه با ظلم و فساد" است که آن را بزرگترین خدمت به اسلام و انقلاب و مردم و زمینهسازی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میدانیم والا هیچ کس خودش را به خاطر دنیا به این مهلکهها نمیاندازد.
مراجعه به مجلس و شکایت به کمیسیون اصل نود
آزادی جهانشاهی، همراه با اولین جرقههای تبلیغات انتخاباتی ریاستجمهوری در سال 1388 بود که بعد از انتخابات تبدیل به آتشی سوزنده شد. آتشسوزان فتنه، تا ماهها اجازه اقدام مجدد را به این طلبه عدالتخواه نمیداد. اما او بعد از گذشت حدود هشت ماه از انتخابات ریاستجمهوری و آرامش نسبی کشور، در حالی مجددا شروع به فعالیت کرد که اطمینان داشت از کارش سوءاستفادهای نخواهد شد و آبی به آسیاب دشمنان نظام ریخته نخواهد شد.
اولین اقدام علیرضا جهانشاهی بعد از انتخابات، مراجعه به مجلس شورای اسلامی در روز دوشنبه مورخ 5 بهمن 1388 بود. او به همراه دوستانش، نامهای را که نوشته بود به تعداد نمایندگان تکثیر کرده و به دفتر تمام نمایندگان مجلس تحویل داد. اما هفته بعد، جلسهای در کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی به میزبانی حسین فدایی و محمدحسین فرهنگی برگزار شد. در این جلسه قرار شد او دو شکایت بنویسد؛ یکی علیه دادگاه ویژه روحانیت بهخاطر نحوه برخوردشان با یک طلبه عدالتخواه؛ و یکی بهخاطر زمینخواریهای سیرجان. طلبه سیرجانی این نامهها را نوشت و به کمیسیون اصل نود تحویل داد. اما تا امروز بعد از گذشت سه ماه و نیم از اولین جلسه با کمیسیون اصل نود، کمیسیون مذکور میگوید: بررسی این پرونده در صلاحیت کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی نیست.
می خواهم سرباز کوچک آقا باشم
علیرضا جهانشاهی چندی پیش همزمان با شهادت صدیقه طاهره باز در حرکتی جدید عازم ام القرای جهان اسلام شد تا صدای عدالتخواهی خود را بلندتر از گذشته فریاد کند، اما اینبار تنها نیست و دانشجویان و طلاب جوان نیز که ندای حقطلبانه او را شنیدند، وی را همراهی میکنند.
وی که شنبه اول خرداد به حرم مطهر امام خمینی رسید در اظهاراتی بیان کرد که آن چیزی که مرا به این وادی کشاند این بود که میخواهم سرباز کوچک آقا باشم که اگر خدا توفیق بدهد بتوانیم کاری بکنیم که دیگرانی که نسبت به آقا معرفتشان کمتر است و در داخل نظام ما هم هستند، ضربه شست ما را ببینند.
با ورود طلبه سیرجانی و همراهانش به تهران، 19 تن از اساتید و فعالان فرهنگی از اقدام وی حمایت و تاکید کردند: "وقت آن رسیده است که مسئولین محترم هیاتی را برای رسیدگی ویژه به دادخواهی این روحانی مخلص و دمیدن روح امید در حرکتهای عدالتخواهی مردمی تشکیل دهند و غیرت و حساسیت خود را نسبت به مظالم پیچیده اقتصادی-اجتماعی و همدلی با عدالتخواهان نشان دهند." همچنین 4 تن از نمایندگان عدالتخواه تهران(نادران، توکلی، زاکانی و فدایی) از اقدام وی استقبال کرده و وی را به مجلس دعوت کردند.
مسیر ابوذرها و سلمان ها و خمینی ها
در هر حال وی درمسیری است که روزی ابوذرها، سلمانها، خمینیها و... رفتند تا حق مظلومی را مطالبه کنند و ظالمی را درجای خودش بنشانند. اما چه میشود که جهانشاهی به این نتیجه میرسد که باید درمیان این هیاهوی تبلیغاتی دراقدامی نه صرفا نمایشی، بلکه اقدامی ارزشی و با حداقل امکانات، راهی این سفر شود تا در ام القرای جهان اسلام(تهران) بار دیگر عدالت را فریاد کشد و برغربت رهبر خود ناله کند.
گویی مجاهدت و خون دلهای علمای سلف، هنوز بعد از گذشت سالیان دراز به نتیجه نهایی نرسیده است که این بار این طلبه جوان با همت و غیرت اسلامی و ایرانی خود قدم در راهی میگذارد که شاید هزاران خطر درپی داشته باشد.
اما مجاهدت او به اینجا ختم نمیشود. او بسان رادمردان سربدار این دیار، نه درحکومت جور، بل در زمان ولایت ولی امرش، گوش به فرمان حضرت آقا در صف مقدم جهاد میایستد و در راه مبارزه با مفاسد اقتصادی راهی سفری میشود که شاید نتیجهای به مراتب دشوارتر از گذشته برایش در بر داشته باشد. تو گویی ابوذروار درمیدانی قدم میگذارد تا به غربت امامش، مقتدایش و ولی امرش اقتدا کند.
- ۹۱/۰۳/۱۹