آرشیو خرداد89 اشک آتش
این مطلب را که اشاره ای به یکی از آثار حقیر است چندی پیش در وبلاگی با نام اشاره پیدا کردم که خواندنش خالی از لطف نیست :
http://proxy.easycloak.com/index.php?url=uggc%2Srfuner.oybtsn.pbz
چند جمله مثلا سیاسی !!!
پنجشنبه 20 خرداد1389 :: 13:20 :: نویسنده : اشاره گر
این چند جمله از کتاب سر سبز (سید حمید مشتاقی نیا) که چاپ اولش مال سال 84 اٍ ، ولی خیلی به امروزمون میاد.
اشاره 1 : به آقایان بیرون شده از کشتی انقلاب !
بعضی ها که بساط مستکبرین را جمع کرده بودند
خودشان منها شدند .
اشاره 2 : به آقای لاریجانی !
کرسی قدرت گرمی بخش مجلس ماست .
اشاره 3 : به آقای عبدالله جعفرعلی جاسبی !
دانشگاه آزاد ، ماهی آزاد ، کشتی آزاد ، بحث آزاد ،شغل آزاد ، ...
آزادی ، مازادی نشود !
اشاره 4 : به آقای هاشمی و اهل بیتش !
اسلام ویلایی ، عاقبتش واویلایی است .
اشاره 5 : به ماها ( تیم تبلیغات اردوی جهاد اکبر 8) !!!
رزمنده جهاد اکبر باشید اما نه در واحد تبلیغاتش . :)
پس اشاره : اشاره هایش را خودم (اشاره گر ) اضافه کردم ، فحشش رو به من بدید نه به نویسنده اثر !
سبز سرخ
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم خرداد 1389 ساعت 21:33 شماره پست: 458
" سبز سرخ " نشریه رسمی کنگره بی خاصیت سربداران شهید استان مازندران است . به زودی صدمین شماره این نشریه بی جان ! منتشر خواهد شد . قرار شد حقیر نیز به همین مناسبت چند خطی را برای دوستان قلمی کنم . خواندن این مطلب خالی از لطف نیست :
یادم نیست گفته ام به شما یانه ؟ شهرداری تهران در مسیر ترمینال جنوب به بهشت زهرا یک پل هوایی را به نام شهید حاج حسین بصیر مزین کرده است . جالب است نه ؟! باور کنید نمی خواهم قیاس کنم و این مسئله را به رخ شهرداری های مازندران بکشانم . این متن اصلا انتقادی نیست . به خانه شهید بهشت زهرا که بروید موزه کوچکی به یاد شهدا بنا شده است . کمتر از بیست دقیقه می توانید سرتاسر آن را دوربزنید . آن وسط یادی هم از شهید سید مجتبی علمدار شده است . شهیدی که به خواست خدا بدون هزینه های تبلیغاتی آن چنانی به سرعت دردل بسیجیان سراسر کشور جا باز کرد و نامش بر سر زبان ها افتاد . قاب عکسی آن جا قرار دارد که با دیدنش به یاد سردبیر عزیز سبزسرخ افتادم و کلی ذوق کردم . این عکس برای اولین بار در مازندران چاپ شده بود . اعضای خانواده ای که به همراه پیکر مطهر شهیدشان در کنار سفره عقد عکس یادگاری گرفته اند . آقا مفید اسماعیلی تیتر آن را گذاشته بود " عروسی خوبان " این تصویر با همان عنوان بر دیوار خانه شهید بهشت زهرا خودنمایی می کند . یادگاری از احمد کشوری نیز آن جا به چشم خورد . شهیدان کشوری و شیرودی البته از همان فردای عروج خود در سطح ملی شهرتی مثال زدنی پیدا نمودند که ربطی به فعالیت های فرهنگی استان ندارد . می دانید حرف من چیست ؟ دلم می خواهد به همه دوستان خسته نباشید بگویم . تا این اندازه هم پیشرفت خوبی حاصل شده است . اما گاهی با خودم می گویم کاش حسین بهرامی ، منفرد نیاکی ، خلعتبری ، ابوعمار ، سجودی ، شیرسوار ، طوسی و . . . مازندرانی نبودند . حرف تلخی بود قبول دارم . احمد محمودی را که می شناسید . فرمانده غیور و خط شکن گردان حمزه در لشکر 25 کربلا که هم اینک با بیش از هفتاد درصد جانبازی روزگارش را در تهران سپری می کند . می گفت بعضی مواقع تا یکی با من برخورد می کند و می فهمد جانباز دفاع مقدس هستم فوری می پرسد : حاجی ! از شهید همت برایمان بگو ! متوسلیان چطور ؟ از او خاطره ناگفته ای دارید ؟!
مقام آن شهدا محفوظ . ما خاک پای همه شهیدان و یاران بی ادعای اباعبدالله علیه السلام هستیم . شما منظور مرا خوب متوجه شده اید .
بسیجی دوست داشتنی شعبانعلی شعبانی وقتی در بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل بستری شد تصاویری از شهید بصیر را روی دیوار اتاق چسباند . پرستارها که می آمدند با کنجکاوی درباره عکس ها سوال می کردند . بعد با تعجب و خرسندی می گفتند : چه جالب ! پس شهید بصیری که می گویند ، این شکلی بود !
سرتان را درد نیاورم . من خودم را هم در این ماجرا بی تقصیر نمی دانم . راستی از سایت کنگره چه خبر ؟ تعطیلی آن دارد به دوسال می رسد . الان اگر کسی بخواهد در عرصه مجازی نشانی از شهدای مازندران بگیرد باید چه کار کند ؟
راه درازی در پیش داریم . دوستان ! خدا قوت . شماره نشریه به "صد" رسید اما باید مراقب بود به "سد" نرسد ! این راه نورانی به لطف شهدا سدناشدنی است اگر همتمان مضاعف گردد .
اخطار به رئیس جمهور !!
متأسفانه در روزهای اخیر مدارکی در اختیار حقیر قرار گرفته که حاکی از اعمال نفوذ یکی از معاونان ریاست جمهوری منتسب به باندهای مفسد اقتصادی در حمایت از اخلال گران مالی است . در کمال ناباوری با فشارهای این فرد معلوم الحال برخی از بازرسان ویژه ریاست جمهوری تنها به جرم بررسی موارد اتهامی منتسبان وی از کار برکنار شده اند . در صورت عدم پیگیری پرونده مورد اشاره ، مجموعه اسناد مذکور طبق هماهنگی های انجام شده در اختیار یکی از روزنامه های کثیرالانتشار قرار خواهد گرفت .
دوستانی که این وبلاگ را خوانده اند می دانند نگارنده قصدی جز خیرخواهی برای رئیس جمهور مردمی ندارد .
pw
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم خرداد 1389 ساعت 9:27 شماره پست: 456
چه کسی علی حبیبی را می شناسد ؟!
علی حبیبی ، از مرزبانان دلیر جمهوری اسلامی بود .در ماه های نخست سال پنجاه ونه ، او به همراه همرزمانش با تجربه ای نا مأنوس و نگران کننده به نام جنگ مواجه بودند . حبیبی یکی از همان روزها وسط جاده به کمین عراقی ها خورد و خود را به سرنوشت نامعلوم اسارت سپرد . او جزو اسیران ده ساله ایرانی است که طعم تلخ دوری از همسر و فرزند و دیار خویش را چشید اما دوران سیاه اسارت را با درایت و ایستادگی خود به طلوع آزادگی پیوند زد . علی حبیبی مدتی را در اردوگاه یک موصل (کمپ 2) گذراند و سپس به اردوگاه یک رومادی ( کمپ 6 ) منتقل شد . ابتدا او مسئول یکی از آسایشگاه ها بود . هفتاد هشتاد نفری که او مسئولیتشان را بر عهده داشت همواره از حسن رفتار و درایتش راضی بودند . مسئول اردوگاه فردی بود به نام علی ر که از سوی عراقی ها انتخاب شده بود . او فردی خودباخته و سرسپرده به دشمن بود . او برای خودش نوچه هایی داشت که اغلب جزو قاچاقچیان ایرانی دستگیر شده توسط دشمن بودند . آنها با حمایت عراقی ها گاه اسرا را مورد آزار و اذیت و باج خواهی ! قرار می دادند . یک روز دستور دادند مسئولین همه آسایشگاه ها جمع شوند . آنها موظف بودند طوماری را امضا کنند که مطابق آن به نمایندگی از ده ها اسیر کمپ شش ، تداوم جنگ توسط ایران !! را باید محکوم می نمودند . حبیبی می دانست این نامه ذلت بار چه هیاهوی تبلیغاتی را در سطح بین المللی به دنبال خواهد داشت . این نظامی با غیرت ، بدون آن که توجهی به عاقبت رفتار خود داشته باشد نامه را از دست علی ر کشید و پاره کرد . او با عصبانیت فریاد می زد : خجالت نمی کشید که به کشور خود خیانت می کنید ؟!
به آسایشگاه که برگشت هر لحظه خطر مرگ را احساس می کرد . . . ..
وضعیت اسفبار اردوگاه برای او غیر قابل تحمل بود . تصمیم خودش را گرفت . با جدیت شروع کرد به فراگرفتن زبان انگلیسی . با استفاده از کتاب هایی که از نیروهای صلیب سرخ گرفته بود تلاش خودش را آغاز کرد . بعضی ها این کارش را مسخره می کردند . بعضی نیز دلسوزانه نصیحتش می کردند که وقت خودش را هدر ندهد و با توجه به سرنوشت نامعلومش سعی کند این چند وقت باقی مانده از عمر را با بی خیالی سپری نماید . علی حبیبی عزمی جدی تر و همتی فراتر از این حرف ها داشت . نه به کمبود امکانات آموزشی توجهی می کرد و نه به تضعیف روحیه دوستان کم انگیزه و ناآگاه .
حبیبی زودتر از آن چه دیگران تصور می کردند زبان انگلیسی را فرا گرفت . ارتباط خوبی با بازرسان صلیب برقرار کرد و آنان را متقاعد نمود تا با فشار بر عراقی ها ، انتخاب مسئول ایرانی اردوگاه را به خود اسرا بسپارند . همان ایام بود که علی ر نیز توسط نوچه هایش بر سر دعوایی بچه گانه کشته شد . پافشاری های او سرانجام نتیجه داد . روز انتخابات فرا رسید . علی حبیبی با اکثریت قاطع آرا به عنوان مسئول ایرانی اردوگاه انتخاب شد . کسانی که به او رای ندادند همان نوچه های علی ر بودند که تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست نمی رسید . حبیبی در تمام مدتی که مسئول اردوگاه بود نهایت درایت را در حفظ آرامش جمع به کار برد . او همه اسرا با تمام سلایق فکری و اعتقادی را به حفظ آرامش فرا خواند . رفتار دلسوزانه او باعث اعتماد اسرا و تبعیت آنها از دستوراتش می شد . او با زیرکی طرح دوستی با مسئول عراقی اردوگاه را ریخت و به این وسیله توانست با حفظ عزت اسرانی ایرانی ، عراقی ها را از اجرای دستورالعمل های ناروا باز دارد . در دوران مدیریت او مقداری از فشارهای دشمن کاسته شد و اسرا از شرایط بهتری برخوردار شدند . معروف است که مرحوم سید علی اکبر ابوترابی وقتی از تلاش ها و زحمات این آزاده سرافراز در حفظ سلامت اسرا با خبر شد پیغام داد : من علی حبیبی را تا به حال ندیده ام اما از طرف من به او سلام برسانید و دستش را ببوسید . علی حبیبی هم اکنون بازنشته نیروی انتظامی است و در شهر اراک مدیریت یک آژانس مسافربری را بر عهده دارد . علاوه بر این به علاقه شخصی خود یعنی ترجمه متون انگلیسی نیز می پردازد .
انالله و انا الیه راجعون
استعفا نه ! خودکشی !!
سلام سردار . خدا قوت ! ما مدیون زحمات شما هستیم . شما ضامن امنیت هستی . اگر برای ما نه لااقل برای منافقان خیلی زحمت کشیدید . اجرتان با حضرت ابلیس ! شما دیگر در تاریخ ماندگار شدی . سرهنگ مولوی هم در تاریخ ماندگار شده بود . خوب و بدش را من قضاوت نمی کنم . کما این که درباره خوب و بد ماندگاری نام شما هم قضاوت را به تاریخ می سپارم . سردار ! هیچ می دانی تا کنون فقط دوبار طلاب حوزه علمیه توسط نیروهای دولتی مورد هتک حرمت قرار گرفتند ؟ یک بار سال چهل و دو در حمله به فیضیه کماندوهایی با ظاهر دهقان ها و یک بار همین چند شب پیش به دست نیروهای کهریزک نشان شما!
تبریک می گویم نام شما برای همیشه در تاریخ خواهد ماند سردار !
من از شما فقط یک خواهش دارم . دستتان را بدهید به من . نه نه ! دست برادری نه . برادری ما دیگر معنی نمی دهد . ما به سربازک های شما در آن گرما آب خنکی را دادیم که سهم خودمان بود و آن ها باتوم هایی را که سهم مافوق های مزدبگیرشان بود . شما دستت را به من بده برویم جاده هراز . از راننده ها بپرسیم بعضی مامورها اوکی می دهند یعنی چه ؟!! آن جا دور است ؟ همین دور و برها . همین تعداد بسیار اندکی از مامورین شما که می پرسند جریمه را نقدی می دهی یا بنویسم یعنی چه ؟ ما را با این ادبیات آشنا کنید . ما با هم برادر نیستیم . بین ما خیلی فاصله است سردار ! بیا برویم همین میدان انقلاب یا اطراف ترمینال . دیگر لازم نیست بابت طرح های پر پیچ و خم اطلاعاتی تان برای مقابله با مفاسد اجتماعی داد سخن برانید و طلب بودجه کنید . همین که یک بابایی توی صورت پر ریشتان زل می زند و در ملأ عام بی پروا می گوید : سی دی ؟ پاسور ؟ عکس ؟ . .. . ؟! برای اثبات موفقیت طرح های پیچیده تان کافی است . سردار ! شما را روی کار آوردند چون بسیجی بودید اما بسیج را کنار زدید و توی گل ماندید تا فتنه شد . سال گذشته بود که برایتان نوشتم : سردار ! به نیروهایتان ساندویج جیگر بدهید !!
حماسه هایتان زبانزد است خدا قوت ! اما نگفتید چرا در غائله اخیر حتی یک شهید هم ندادید ؟ چند نفر از درجه دارهایتان یک سیلی نوش جان کردند ؟ بسیج چطور سردار ؟ رویتان می شود بگویید چند جوان بسیجی بدون سپر و باتوم ، بدون لباس های سوسکی و ملخی ، بدون اضافه حقوق و حق مأموریت و .. . . مظلومانه به شهادت رسیده اند ؟ !مرد هستید در مراسمشان شرکت کنید و تسلیتی به خانواده شان بگویید ؟ می دانید اگر بچه های کم سن و سال بسیجی نبودند الان باید دنبال امان نامه می چرخیدید ؟
شما قال الصادق و قال الباقرتان را از ما یاد گرفته اید . دو شب پیش مأمورهای پولادین شما بر روی طلاب و بسیجیان باتوم بلند کردند به خاطر دفاع بی جا از شیخ خائنی که اعتباری برای قانون قائل نیست و هر روز به ریشتان پوزخند نثار می کند . نیروهای اطلاعاتی شما که اضافه کاری خوبی نصیبشان شد به شما گزارش ندادند که این بسیجی ها حتی سر سوزنی قصد تعرض به کسی و جایی را نداشتند و اگر دخالت های بیجا و نا پخته نیروهای خودسر و خودشیرین کن شما نبود کار به آن ماجرا ها نمی کشید و لانه عنکبوت هم آسیب نمی دید ؟ نیروهای شما خیلی مرد هستند . به خصوص در میدان های بی خطر ! یادتان است در ماجرای غزه سربازان کف کرده شما با باتوم به جان دختران بسیج دانشجویی افتادند تا دیگر مقابل سفارت استعمار پیر تحصن نکنند ؟ دلتان می خواهد تصاویری که از فرار برخی نیروهای بز دل شما در جریان آشوب های 88 جمع آوری کرده ایم بیرون بدهیم . سردار زارعی خوبند انشالله ؟!
داشتم به یکی از نیروهای به ظاهر اطلاعاتی تان اعتراض می کردم که چرا روز تشییع جسد شیخ معزول در مقابل پاره شده عکس امام و آقا مثل چغندر ایستادند و تکان نخوردند ؟ می دانید با چه منطقی پاسخ داد ؟ گفت : علیه یک نهاد رسمی جو سازی میکنی ها ؟! شما با چه منطقی پاسخ مرا می دهی ؟
بارک الله به این مامور چدنی ! آفرین به این سرعت عمل در کشف جرایم ! من الان یک متهم که نه یک مجرم هستم . چون زور شما زیاد است . اگر من هم زور داشتم یقه آن نابه کار را می گرفتم و می گفتم که چرا علیه دو نهاد رسمی یعنی حوزه و بسیج جو سازی می کنی ؟!
یکی می گفت : من هم سرباز انقلاب هستم . باور نمی کنید ؟ این هم فیش حقوقی ام !!
سردار ! شما دیگر بسیجی نیستید . ریش و فیش تان برای خودتان . بشکند دستی که بر روی طلاب بسیجی بلند شد . لال شود زبانی که الفاظ رکیک شایسته خانواده اش را نثار سربازان امام زمان کرد . بسیجی آن نوجوان فال فروشی است که آن وقت شب خودش را رساند ، برگه های فالش را دانه دانه آتش زد و مقابل صورت طلابی گرفت که گاز اشک آور ، زمینگیرشان کرده بود . سردار ! آیا به شما گزارش دادند که به رغم خروج کروبی خائن و عدم مقاومت طلاب ، بعضی ( گفتم بعضی ! ) از نیروهای متوحش شما انتقام بی خوابی نیمه شبشان را با باتوم و فحاشی و شکستن سر و صورت جوانان بسیجی گرفتند ؟ سردار ! شما آخرش می توانی شهریه مرا قطع کنی اما من آبروی شما را قطع می کنم . شما را به تاریخ می سپارم . سرهنگ مولوی هم در تاریخ ماند . یادتان هست امام در باره او چه گفت ؟
سردار ! شاید به حرف من بخندید اما آیا کسی به شما گفته است طلبه ها بی صاحب نیستند ؟ باور نمی کنید ؟ می خواهید برایتان مثال بیاورم ؟ نه . به جده ام زهرا شما مثال انتقام الهی خواهید شد . سردار ! بگذارید حرف دلم را به شما بزنم . من دیگر هیچ شهیدی را سردار نخواهم خواند . سردار شمائید . آنها سربدار بودند . سردار ! با این فضاحتی که به بار آوردید ما خواهان استعفای شما نیستیم . استعفا نه سردار ! خودکشی !!
فعلا سکوت
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم خرداد 1389 ساعت 18:12 شماره پست: 454
درباره آن چه که شب گذشته مقابل بیت منتظری و مصرع صانعی ! اتفاق افتاد فعلا سکوت می کنم ؛ اما چگونه فراموش کنم پسرک فال فروشی را که نیمه های شب آمده بود وسط بچه های بسیجی و طلبه و برگه های فالش را یکی یکی آتش می زد و دود آن را جلوی بینی آنهایی می گرفت که گاز اشک آور نیروهای انتظامی زمینگیرشان کرده بود .
هر چه اصرار کردیم پول فال هایش را نگرفت و باز راه افتاد آن وسط دنبال بسیجی هایی می گشت که گاز اشک آور و باتوم نیروهای حقوق بگیر بیت المال برای حفاظت از کروبی خائن پیکرشان را نشانه رفته بود .
فرزند آسمان
قرار است نگذاریم حسین غلام کبیری بیش از این مظلوم بماند .
شاید به خاطر این که تا بود نمی گذاشت شهدا مظلوم بمانند . شاید برای آن که نگذاشت انقلاب ، مظلوم بماند . شاید . . . .
ما ، مدیون حسین و همه حسینیان شهید فتنه 88 هستیم .
باور داریم تا خون شهید نباشد ، هیچ کجا سعادت آباد نمی شود .
آن چه پیش رو دارید برشی کوتاه از زندگی جوان هجده ساله ای است که در بحبوحه فتنه رنگ و ننگ ، ریشه سبز انقلاب را با خون خود آبیاری کرد .
---------------------------------------------------------------------------------
حسین غلام کبیری
تولد : 9/8/1370 شهر ری
شهادت : 25/3/1388 تهران . سعادت آباد
---------------------------------------------------------------------------------------
۱- دکتر گفت : دیگر دیر شده . بچه که زردی می گیرد آن هم به این شدت زود باید جراحی شود .
دلم شکست . ملحفه پیچیدم و بردمش خانه . گفتم یا صاحب الزمان (عج) این پسر همنام جد بزرگوار شماست . او را بیمه موسی بن جعفر (ع) کرده ام . . .
خیلی گریه می کرد . آرام زدم به پهلویش . برای معاینه که بردیم گفتند : همان ضربه کوچک ، کار خودش را کرد . دیگر به عمل نیازی نیست . رئیس بیمارستان می گفت : عکسش را بدهید می خواهم این معجزه را به همه نشان بدهم .
۲- پیاده می رفت مدرسه و می آمد . تعجب کردم . پیگیر که شدم فهمیدم پول توجیبی هایش را می دهد به پیشنماز مسجد تا به نیاز مندان برساند .
۳- داشت مرد می شد ! راه می رفت و درباره انقلاب می پرسید . تحقیقاتش که کامل شد گفت : من به این نظام اعتقاد دارم .
چون با منطق پذیرفت دیگر کوتاه نمی آمد .
۴- درس که نداشت می رفت سر کار . برایش کم نمی گذاشتیم . اما می خواست روی پای خودش بایستد .
۵- با آن همه کار ، دم افطار دیگر رمق نداشتیم . حسین تازه می رفت صف نانوایی ، سنگک گرم ببرد سر سفره . می گفتم : عجب حالی داری تو .
می گفت : تو چرا بی حالی ؟!
۶- خودش می نشست لباسش را اتو می کرد . نامرتب بیرون نمی آمد . می خواستیم با او جایی برویم مجبور بودیم دستی به سر و وضعمان بکشیم .
۷- خستگی اش را ما ندیدیم . به کار ، نه نمی گفت . فرق نمی کرد روضه هیئت باشد یا عروسی بچه بسیجی ها در فرهنگسرا . پای کار محکم می ایستاد .
۸- می گفتم : بابا این از تو بزرگتر است . نگاه به هیکلش بکن . هوس کتک داری ؟
این حرف ها برایش معنا نداشت . می گفت : کسی که امنیت نوامیس جامعه را به خطر می اندازد باید نهی از منکر شود .
۹- تازه به آن محل رفته بودیم . غریب بودم . بچه های هم سن و سال من یک گوشه نشسته بودند . داشتم رد می شدم .چشمش به من افتاد . آمد جلو . زود گرم گرفت و مرا کشید وسط دوستانش . شدم بچه هیئتی . دیگر احساس غریبی نداشتم .
۱۰- بابام می گفت : آهان . . . ! رفیق یعنی این .
خیلی های دیگر هم به مادرش می گفتند : خوش به حالت . چه پسری داری .
۱۱- جانشین معاون عملیات پایگاه بود . پایگاه حجتیه شهر ری . با بسیجی هایی از محله شهادت که یکی از مذهبی ترین و پرافتخارترین نقاط این شهر است . کارت فعال نداشت اما فعال بود . اولین نفری بود که وارد پایگاه می شد و آخرین نفر بود که بیرون می رفت . کارش در بسیج از روی تکلیف بود .
۱۲- رفتیم فلافلی . قرار بود من مهمانش کنم . سیصد تومان بیشتر نداشت . همان را با اصرار گذاشت توی جیبم . می گفت : تو زن و بچه داری . لازمت می شود .
۱۳- زیارت شاه عبدالعظیم برایش تکراری نمی شد . دلش که می گرفت یک راست می رفت همان جا . انگار نه انگار این همان حسین قبلی است ! شوخی هایش کنار می رفت . روی صورتش فقط اشک بود و اشک .
۱۴- عشق زیارت بود ! هر برنامه ای بود خودش را می رساند . این وسط ، حال و هوایش در جمکران دیدنی تر می شد .
۱۵- منتظر مجلس نمی ماند . برای خودش هر جا که بود روضه می خواند و سینه می زد . همیشه زیر لب نجوا داشت . گفتم : پسر ! شاید مردم فکر کنند دیوانه ای ! گفت : من حسینم . عشق من هم حسین است .
۱۶- همه اش می گفت : من آخر شهید می شوم . می خندیدم . می گفت : حالا نگاه کن . اگر آخرش شهید نشدم !
به مادرش هم این را گفته بود .
۱۷- استعداد خوبی داشت . یک بار هم تجدید نیاورد . طرح ساختمانی اش در جشنواره مقام آورد و سکه گرفت . برای دانشگاه یک بار که امتحان داد قبول شد آن هم در شهر خودش ، بدون کلاس کنکور .
به آینده اش خیلی امید داشتیم .
۱۸- نگاهی به قبرها کرد و گفت : می خواهم بدهم سنگ قبرم را بنویسند . ورودی امامزاده عبدالله بود . شوخی کردم اما . . . توی حال خودش بود . گفت : برای رفتن خیالم راحت است . داشت استغفار می کرد . درست دو روز قبل از شهادتش .
۱۹- از راه که رسیدم دیدم ناراحت و افسرده است . هیچ وقت این طور ندیده بودمش . شروع کردم به حرف زدن . نمی خواستم چیزی روی دلش سنگینی کند . بغض کرده بود .
توی خیابان با چند نفر بحثش شده بود . می گفت : بر فرض تقلب شده ، دیگر چرا به عکس امام اهانت می کنید ؟
۲۰- قیافه اش ، صورتش ، حالتش ، نگاهش عوض شده بود . بگویم معصومیت یا نورانیت در چهره اش پیدا بود ، اغراق نکرده ام . از شوخی های همیشگی اش خبری نبود . گفت : می خواهند برایم زن بگیرند ! گفتم : برو تو که بچه ای هنوز ! چند ثانیه نگاهم کرد .
با هم شروع کردیم به نقشه کشیدن . با آن برنامه ریزی عجب مراسمی می شد . مگر چند روز طول کشید ؟ دنیا روی سرم خراب شد.
۲۱- از حمام که درآمد لباس های مرتبی پوشید و نشست سر سفره . گفت : مادر ، روزت مبارک . به شوخی گفتم : این طوری که قبول نیست ! سرش را پایین انداخت . گفت : الان دستم خالی است اما کار می کنم و . . .
از دلش درآوردم . اما ته دل خودم ماند . طاقت شرمندگی اش را نداشتم . چه می دانستم این آخرین روز دیدار است .
۲۲- جلوی آینه ایستاد . تمام قد ، خودش را ورانداز کرد . شب های قبل می گفتم : شلوغ است . خطر دارد مادر . اوباش از پشت خنجر می زنند ! آن شب زبانم باز نشد . برگشت نگاهم کرد . نگاهی که هنوز دلم را می لرزاند .
۲۳- بچه ها همه شان خسته بودند . صبح باید می رفتند سر کار . شب هم درگیری . یکی کاسب بود . یکی کارمند یا کارگر . فرقی نمی کرد . بسیجی ، بسیجی است .
حسین هم خسته بود . فقط یک لقمه نان خورد که گفتند عملیات است . راه افتاد و رفت سعادت آباد .
۲۴- دلم می خواهد آن راننده پرایدی که نصف شب بچه بسیجی ها را زیر می گرفت ببینم . همان که حسینم را شهید کرد .
کاری اش ندارم به خدا ! فقط می خواهم بپرسم دلت آمد پسر به این قشنگی را از مادرش بگیری ؟!
۲۵- در آن اطراف شهیدی نبود که پیکرش را بیاورند و او به تشییعش نرفته باشد . برای شهدا از دل و جان مایه می گذاشت .
تشییع خودش هم دیدنی بود . در قطعه 55 همسایه شهدا شد . حالا هم به برکت شهدا اسمش سر زبان ها افتاده است .
۲۶- رفته بودیم مشهد انگار . دور سفره ای بزرگ نشسته بودیم . صدایی بلند شد : آقا دارد می آید . . . حسین پرید . آماده آماده بود . زد روی شانه من . گفتم : نه . من نمی توانم .
معطل نماند . رفت که رفت .
۲۷- خون شهید هیچ وقت هدر نمی رود . دیدید یک دفعه شورش ها خوابید . فتنه گرها رسوا شدند . خون پاک او چهره زشت و حیوانی منافقان را برملا کرد و سندی شد بر اثبات مظلومیت ناگفته بسیجیان خامنه ای .
بر اساس خاطراتی از : حسن غلام کبیری ( پدر شهید ) – مادر شهید - حبیب غلام کبیری ( برادر شهید ) – آقایان : هومن آذرمیر – علی جوالی – امیر ناصری – حامد ملا – محمد جواد سعیدی – اصغر برزگری .
جمع آوری خاطرات : مهدی جعفری
تنظیم وبازنویسی : سید حمید مشتاقی نیا
فردا مازندران چه خبراست ؟
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم خرداد 1389 ساعت 13:55 شماره پست: 452
مازندران:همایش بزرگ استانی حامیان مردمی احمدینژاد در مسجد جامع شهرستان محمودآباد
همایش بزرگ استانی حامیان مردمی دکتر احمدی نژاد درشهرستان محمودآبادبا حضور مردم ولایت مدار و مومن این استان برگزار خواهد شد.
پرچم عدالت خواهی دنیا در دست مردم ایران است و جامعه ایران بعنوان یگانه الگوی عدالت خواهی، شهامت، شجاعت و ایمان است. نمونه بارز آن هشت سال دفاع مقدس آن هم با دست خالی و در مقابل همه مستکبران عالم بود که با تقدیم صد ها هزار شهید، استقلال و عزت خود را حفظ کرد. ما باید با ساختن کشور آن را تبدیل به یک جامعه نمونه و الگو در بین جوامع دنیا کنیم تا این مقدمه ای باشد برای تشکیل آن دولت جهانی با حکومت ولی الله اعظم حضرت مهدی (عج). این موضوع ممکن و قطعی است و عدل در جهان برقرار خواهد شد و چه نیکوست که ملت ایران نقطه سرآغاز این تحول بزرگ باشد. آن دستی که هم اکنون این ملت را به پیش می برد، و از آن حمایت می کند و آن را در مقایل تهدید های جهانی حفظ می کند، دست با برکت منجی عالم بشریت است که همه توطئه ها را خنثی می کند. تا همین شش ماه پیش دشمن دور تا دور ایران را محاصره کرده بود و با آوردن نیرو و سلاح ایران را تهدید به حمله نظامی می کرد، اما ملت ایران با رهبر بزرگ خود در مقابل آنها ایستاد و رئیس جمهور ایران فریاد زد”ایران یک ابر قدرت است و هر ملتی که متکی به خدا باشد هر نیروی مهاجمی در برابرش شکست خورده است”.
امروز دریای توفندهای از موج خروشان شهیدان انقلاب خروشیدن گرفته و به پیش میرود و این ملت که به فرموده امامش تا آخر ایستاد در برابر تمامی تهدیدها و تحریمها مقاومت خواهد کرد و اراده ملت ایران گام به گام محقق خواهد شد.
امروز روز ایستادن به پای حق و حقوق ملت است و احمدی نژادی که ملت میشناسد کسی نیست که در برابر موج فشارها، تهدیدها و تهمت ها و توهین عقب بنشیند و احمدی نژاد اعلام کرده که سینه خود را برای همه نیزههای دروغ و تهمت و تهدید آماده کرده است اما اندیشه خود را هرگز تسلیم نخواهد کرد.
تاریخ برگزاری همایش:۲۲خرداد۱۳۸۹
ساعت برگزاری همایش:بعدازنماز مغرب وعشاء
مکان برگزاری همایش:مسجدجامع شهرستان محمودآباد
سخنران همایش: دکتر فلسفی
از دوستان ولایی و حزب اللهی استان دعوت بعمل میآید
به خاطر ساده لوحی شیخ حسین علی منتظری تا به حال چقدر هزینه داده ایم ؟ جریان نفوذ باند آدمکش سید مهدی هاشمی در بیت ایشان و آن همه قتل و رسوایی تنها یک مورد از این هزینه ها بود . بگذریم از نفوذ مناقین و لیبرال ها و توطئه برضد نظام و . . . .اما همه این حوادث می توانست اتفاق نیفتد . به راحتی می شد از بروز این مسائل پیشگیری کرد و مصیبت هایی را که تاکنون ادامه داشته است بر نظام تحمیل ننمود . می پرسید چگونه ؟! عرض می کنم خدمتتان .
کتاب سنجه انصاف آقای ری شهری را حتما بخوانید . در بحث مربوط به نصب منتظری به قائم مقامی رهبری ، مطلبی تاریخی از آیت الله محمدی گیلانی نقل شده است که عینا خدمتتان ارائه می شود : " روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت : من بعد از ظهر رفتم خدمت امام . امام فرمودند : موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن . گفتم : چرا ؟ ما در اجلاسیه قبل به آقایان گفته ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام مطرح کنیم . فرمود : نه . . . . گفتم : ما اعلام کرده ایم ، نمی شود !!!
الله اکبر ! حالا یکی پیدا شود و خسارت هایی که ما به خاطر خودسری ها ی اکبر هاشمی پرداخت کرده ایم را لیست کند . جریان منتظری قصه موسوی و تحمیل قطعنامه و زاویه های اقتصادی فرهنگی و فوران آتشفشان ها و . . . راهم اضافه کنید . جالب است آقای هاشمی مدعی است در تمام اختلاف نظرها نظر امام و رهبری را بر نظر خود مقدم می دانسته است !
انصافا مناظره تاریخی احمدی نژاد با نماینده هاشمی خط قرمز افشای صحنه گردانی های هاشمی در کورس قدرت طلبی را به موقع شکست .
چه کسی مسئول است ؟
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم خرداد 1389 ساعت 9:29 شماره پست: 450
از یک بابت می گویم خدا را شکر ؟ چرا ؟! برای این که مسئولین ما در بی اعتنایی به شهدا بین اقشار و اصناف مختلف تبعیضی قائل نیستند . عکس بالا تصویری از مزار شهدای مظلوم هفت تیر است که نیاز به بازسازی دارد . آیا صدای ما به جایی می رسد ؟!
با همت دوستان بسیجی ٬ وبلاگ شهید حسین غلام کبیری راه اندازی شد . حسین غلام کبیری نخستین قربانی قتنه سبز لجنی است که در تاریخ ۲۵ خرداد ۸۸ توسط اوباش متوحش به طرز فجیعی به شهادت رسید . متاسفانه به رغم ایثار بزرگ غلام کبیری و دیگر مدافعان شهید حریم ولایت ٬ هنوز اقدام شایسته ای در ادای دین به آنها صورت نگرفته است . از همه وبلاگ نویسان مسلمان تقاضا می شود وبلاگ مذکور را به فهرست پیوندهای خود اضافه کنند . در این وبلاگ از مطالب خوب شما در بزرگداشت این شهید نیز استقبال خواهد شد .
http://gholaamkabiri.blogfa.com/
اختصاصی اشک آتش
+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم خرداد 1389 ساعت 17:9 شماره پست: 448
اختلاس پنج میلیاردی در مخابرات مازندران
شنیده شده یکی از کارشناسان شرکت سهامی مخابرات استان مازندران به اتهام اختلاس بیش از پنج میلیارد تومان دستگیر شده است . آقای میم که در امور رایانه تخصص دارد متهم است از سال هشتاد و پنج تا کنون مبالغی را از حقوق کارمندان این شرکت جا به جا کرده و به حساب خود واریز نموده است . برخی از کارکنان این اداره معتقدند این اختلاس نمی تواند تنها از جانب یک نفر صورت گرفته باشد . گفتنی است سایت های خبری استان هنوز نسبت به انعکاس خبر مذکور اقدامی نکرده اند .
تجدید عهد موسوی با امام !!
موسوی هم تابع قانون است . او به ولایت فقیه هم اعتقاد دارد . حرف او فقط این است : امام فرزند شهید بود و پدر شهید ٬ آقا جانباز است . رهبر بعدی باید مفقودالاثر باشد !
موسوی با امام تجدید پیمان نمود . دوباره امتحان داد و عهدش تجدید شد . بعد از عاشورا دیگر کارش به مردودی رسید !
-------------------------------
دیروز آقا دشمنان را ضربه فنی کرد و پشت نفاق را به خاک مالید . دیروز عزا بود اما ملت ٬ عیدی شان را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفتند .
---------------------
سکوت آقا در خصوص شعار انقلابی و پرخروش مرگ بر موسوی ٬ این شعار را نیز به ادبیات پرافتخار انقلاب سوم افزود . جا دارد طنین مبارک این بانگ دشمن شکن نیز در غریو تکبیر حزب الله جا بگیرد : مرگ بر موسوی و منافقین و کفار
کافی کتاب !
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم خرداد 1389 ساعت 3:14 شماره پست: 446
رویکرد اشراقی در مدیریت فرهنگی !!
جان من این چند خط را بخوانید ! تجربه جالبی است . به یادتان خواهد ماند .
می خواهید بدانید برخی از عرصه های کلان فرهنگی جامعه دست چه افرادی با چه طرز تفکری اداره می شود ؟
دو سال پیش با جمعی از دوستان پروژه ای را از موسسه آینده سازان که نمایندگی ولی فقیه در انجمن های اسلامی دبیرستان های کشور است تحویل گرفتیم . قرار بود فصلنامه ای برای تشویق نوجوانان به مطالعه با زبان طنز و جدی منتشر کنیم . نامش را هم خود حضرات انتخاب کردند : کافی کتاب !
خوب اسمش را که خودشان انتخاب کردند . هزینه ای میلیونی انجام گرفت و بالاخره نشریه بسته شد . آخرین روز طراحی ، جانشین موسسه مذکور از کار دیدن کرد . ایشان همان حجت الاسلام آقایی بزرگوار است که هم اینک ریاست این موسسه را برعهده گرفته است . کار را دید و پسندید . شب بود که واسطه ایشان تماس گرفت و گفت خودتان را آماده کنید برای تبدیل فصلنامه به ماهنامه . با خوشحالی اعلام آمادگی کردیم . یک روز گذشت . دیدم دوستان حال خوشی ندارند . می گویند با انتشار نشریه مخالفت شده . خیلی تعجب کردم . علتش را پرسیدم . چشمتان روز بد نبیند . فکر می کنید چه شنیدم ؟ می دانید دلیل منطقی آنها چه بود ؟ گفتند حاج آقا آقایی خواب دیده که مقام معظم رهبری از نام نشریه راضی نیستند !!! الله اکبر ! شوخی نمی کنم ها ! اولش من هم بهتم برد . بعد که حالم جا آمد و فهمیدم که باید دور هزینه های انجام شده را خط بکشیم دیدم بهترین تعبیری را که برای این نوع تصمیم گیری می توان به کار برد ، " رویکرد اشراقی در مدیریت فرهنگی " است !
این هم یک مدل جدید از ولایت پذیری است تا کور شوند آنهایی که فرامین صریح آقا در عالم بیداری را هم اطاعت نمی کنند . البته مطمئنم آقای بزرگوار ما از این موضوع نیز به یقین ناراحت می شوند که عده ای به نام فعالیت فرهنگی برخلاف قانون از هنرمندان پاپتی ارزشی که رقم قراردادشان کمتر از صد و هشتاد هزار تومان است مالیات پنج درصدی دریافت کنند . تصرف در مال غیر ، دزدی است حتی اگر نفعش به بیت المال برسد . اینها را گفتم تا حساب کار دستتان بیاید و با انواع فرصت سوزی ها آشنا شوید . احتمالا باز هم در این باره مطالبی را خواهید خواند .
تعدادشان پنج نفر بود . پنج خانم بیست ، بیست و پنج ساله . صورت دو نفرشان خیلی به سیاهی می زد . نشسته بودند پای مزار آوینی و فاتحه می خواندند . یکی از رفقا دوربین داشت . رفتیم سراغشان . اهل یکی از روستاهای هرمزگان بودند . از آوینی و امام پرسیدیم . صحبت های شان ساده و صادقانه بود . بلد نبودند کلمات قلمبه به کار ببرند . هر چه ته دلشان بود بر زبان می آوردند . از احساسشان درباره پاره شدن عکس امام پرسیدم . یک کلمه هم نگفتند . هیچ کدام به هم نگاه نکردند . سکوت بود و اشک بود و اشک . . . .
پسر جوانی بود . ظاهرش با ما تفاوت داشت . سرک کشید ببیند چه می کنیم . عکس امام را دادم دستش . ذوق کرد و بوسید .. . .
دوستان پیغام فرستادند بعد از ماجرای امروز مرقد امام ، سید حسن را بی نصیب نگذار . حیف است جنازه اش تشییع نشود ! باور کنید حوصله اش را ندارم . کدام سید حسن ؟ کدام نوه امام ؟!
دختران سیاه چرده هرمزگانی و امثال آن جوان خوش سیرت ، دلم را آرام کرده اند . فرزندان بی ادعا و گمنام خمینی ، عَلَم آزادگی و غیرت را تا ابد برافراشته نگاه داشته و عزت انقلاب اسلامی را با لبخند دشمنان امام معامله نخواهند کرد .
چوب خدا
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم خرداد 1389 ساعت 1:25 شماره پست: 444
انتقام جام زهرنامه را گرفتیم !
نخستین سالگرد شکست هیمنه طاغوت در شکوه حماسه طالوت زمان گرامی باد .
ان حزب الله هم الغالبون
دشمن می خواهد خمینی بمیرد !!
با ارتحال مرجع عالیقدر عالم تشیع ، حضرت آیت الله العظمی بروجردی ، شاه با ارسال پیام تسلیت خطاب به آیت الله العظمی سید محسن حکیم و حوزه علمیه نجف به زعم خود درصدد بود تا اهمیت حوزه علمیه قم را کم رنگ بسازد . اجرای اصلاحات آمریکایی از دیگر برنامه های رژیم منحوس پهلوی برای دوران پس از انتقال مرجعیت از ایران و تضعیف حوزه های علمیه بود . شاه در برخی از دیدارهای خود با شخصیت های مختلف سیاسی ، اظهار کرده بود که یک آقایی در قم مانع انجام اصلاحات مورد نظر او بوده است . آیت الله بروجردی که از دنیا رفت ، شاه نفس راحتی کشید . او می پنداشت سایر مراجع عظام ، نفوذ معنوی آن شخصیت بزرگ را دارا نیستند . شاه گرم اجرای طرح های آمریکایی خود مانند انجمن های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید ، به منظور تثبیت پایه های سلطنت بود که به ناگاه با شخصیت جدیدی مواجه شد که مثال او را در تاریخ سیاسی جهان ندیده بود . سید روح الله خمینی ، پیرمردی آرام و اهل دل اما سیاستمداری آگاه و فوق العاده جسور بود . با روی کار آمدن این شخصیت بی نظیر در عرصه مرجعیت و سیاست ، شاه با چالشی مواجه گردید که برای عبور از آن دست به دامان اربابان مستکبر غرب شد . خمینی با دیگر مراجع تقلید تفاوت هایی داشت . دیری نپائید که خیل گسترده جوانان پرشور انقلابی در شمار مریدان او گردهم آمدند . نام مبارک ایشان دهان به دهان چرخید و در اندک زمانی ، خمینی به رهبری محبوب و تأثیرگذار مبدل شد .
طرح های استعماری شاه خائن ، یکی پس از دیگری مورد مخالفت های پی در پی حضرت امام و سربازان جان برکف او قرار می گرفت . شخصت فراگیر امام در همان ابتدای مبارزه با طاغوت ، در خارج از مرزها نیز زبانزد انقلابیون آزادی خواه جهان گردید . شعارهای امام ، شعارهای جهانی بود . او آرمانی به بلندای تاریخ و به عمق انسانیت داشت . نقطه مقابل امام ، فقط شاه نبود . او اساس استکبار خویی و استبداد منشی را نشانه رفته بود . از این رو مقابله با خط فکری حضرت روح الله که مسیر نورانی اسلام ناب محمدی (ص) بود نیز به رژیم شاه و اذناب داخلی آن منحصر نگردید . سرویس های جاسوسی دولت های استعمارگر ، فعالیت های گسترده ای را برای کنترل ، اعمال نفوذ و تخریب این شخصیت معنوی ، شجاع و متفکر به کار بستند . امام اما هر روز که می گذشت از محبوبیت و تأثیرگذاری بیشتری در روند تحولات سیاسی جهان برخوردار می شد . امروز که سال ها از قیام تاریخی ایشان می گذارد راحت تر می توان به دامنه جهانی اندیشه و راه آن پیر فرزانه پی برد .
آن چه که باعث شکست برنامه های توطئه آمیز دشمنان در خاموش ساختن منبع نورانی اندیشه حضرت روح الله گردید قیاس این شخصیت با دیگر شخصیت های سیاسی و مذهبی عالم می باشد . امام از ویژگی های خاصی برخوردار بود که باعث جامعیت فکری ایشان می گردید . تاریخ ، چنین شخصیتی با چنان ویژگی هایی را به خود ندیده بود . تحلیل های بسیاری در این باره ارائه شده است ؛ اما نکته مهمی در این بین وجود دارد که نباید مورد غفلت قرار بگیرد . امام دین خدا را خوب شناخت اما تنها به عنصر شناخت اکتفا نکرد . همت بلند امام در تحقق و عملی ساختن دستورات الهی ، بزرگترین وجه تمایز ایشان با دیگر شخصیت های دینی و مذهبی است . بررسی سخنان و افکار آن شخصیت بزرگ تاریخ اسلام نشان می دهد که ایشان در مواجهه با کوچکترین مسائل روزمره ، اصل را بر تطبیق با احکام شرع قرار داده و از این منظر بر سر اجرای اوامر مکتب تشیع ، کمترین تسامحی از خود نشان نداده است .
امسال که به نیکی سال همت و کار مضاعف نام گرفته است با رجوع به اندیشه های تابناک و عملکرد پر تشعشع حضرت روح الله ، بی هیچ اغراقی می توان امام خمینی را مظهر و نماد همت مضاعف لقب داد . داعیه داران دین شناسی در مواجهه با شخصیت مومن و با اراده پیرجماران ، احساس شاگردی را دارند که سال های سال در محضر استادی زبردست باید زانوی تلمذ برزمین بسایند . علم ، زمانی معنای کامل خواهد یافت که عالم با یقین به آن چه که می داند ، لحظه ای از عمل به دانسته هایش کوتاهی نورزد . در علم عالمی که به آموخته هایش عمل نکند باید شک کرد . امام عالم واقعی بود . این نمونه کم نظیر وادی علم و عمل ، برای تحلیل گرانی که با معارف ناب مکتب اسلام بیگانه بودند ، شخصیتی ناشناخته و غلط انداز بود . دشمنان امام نتوانستند در قیاس این چهره بزرگ تاریخ با دیگر شخصیت های اسم و رسم دار وادی سیاست و مذهب به شناخت و تحلیل درستی دست بیابند . از این رو طرح های شوم بدخواهان در مهار اندیشه های حضرت روح الله هر بار با شکست و افتضاحی بزرگ مواجه می گردید . در سال همت و کار مضاعف باید از این زاویه به شخصیت نورانی امام چشم دوخت . الگو برداری کامل از شخصیت امام در حقیقت به معنای عمل کامل به منویات مکتب ایمان و رستگاری است .
امام برخلاف سیاستمداران دنیا انسان پیچیده ای نبود . امام ، ساده و بی آلایش بود . هرچه بود خلاصۀ در اسلام بود . وجودش ذوب در مکتب خدا بود . بعضی از سردمداران گرهک ها نیز داعیه رهبری نهضت را داشتند اما در هیچ کجای تاریخ انقلاب نقل نشده که به خاطر تبعید و تهدید آنان اتفاقی در جامعه رخ داده باشد . در این میان اما نگاه به قیام های خونین پانزده خرداد چهل و دو و نوزده دی پنجاه و شش نشان می دهد روح خدا در دل و جان آحاد مردم خانه کرده و میان امام و امت ، رابطه ای ناگسستنی برقرار می باشد ؛ به گونه ای که ملت تاب کمترین تعرضی به ساحت قدسی ایشان را ندارد .
به همان میزان که روش و منش امام با دیگر رهبران سیاسی و دینی قابل قیاس نیست خصومت های دشمنان او نیز با عداوت در حق دیگر رهبران قابل مقایسه نمی باشد . امروز چندین دهه از ظهور پدیده روح الله می گذرد . آیا کسی می تواند ادعا کند خمینی کبیر دیگر از دنیا رخت بربسته و تأثیرگذاری اش در مناسبات سیاسی ، اجتماعی و . . . از بین رفته است ؟ امام زنده است . می گوئید نه ؟! از آنانی بپرسید که بیست سال بعد از رحلت او همچنان در فکر انزوای اندیشه جهانی او هستند و هر بار که با تودهنی مریدان خط روح الله مواجه می شوند عقده های خود را در وهن به شخصیت و یا حتی تصاویر ایشان فرو می نشانند . خمینی زنده است ؛ زیرا امروز نیز کسانی در ذهن و دل مردم بهتر جای می گیرند که در پی تحقق آرمان های حضرت روح الله باشند . دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب ، نیک دریافته اند که استمرار خط سرخ جهاد و شهادت و حیات اسلام ناب محمدی (ص) مرهون شخصیت والا و متعالی امام خمینی (ره) است . امامی که اندیشه ای جاودان را از خود برجای گذاشت که مبنایی جز عمل بی چون و چرا به دستورات آیین توحید نداشته است . امام مظهر همت مضاعف در اجرای احکام الهی است .
سرمایه امام ، اسلام بود و امروز کسانی می توانند داعیه خط او را داشته و زیر علم خمینی سینه بزنند که بر سر موازین اسلام معامله نکنند . دشمن می خواهد امام بمیرد . برای رسیدن به این هدف چاره ای جز محو اندیشه های او ندارد . اگر امام مرد ، مرگ عدالت خواهی و آزادگی نیز تحقق پیدا خواهد کرد . امروز لگد کوب کردن تمثال مبارک پیر جماران و مراد دلدادگان کوی حقیقت ، آن هم دو دهه بعد از رحلت روح خدا نشان از تفکری شوم و پلید دارد که به نابودی راه امام اهتمام می ورزد .
جای این پرسش باقی است که چرا رسانه های تبلیغاتی دولت های جهان خوار به رغم تأیید راه و روش برخی از مدعیان راه امام ، تاکنون حاضر نشده اند کلمه ای را در تأیید شخصیت امام به کار ببرند ؟ آیا این نکته ، فاصله عمیق مدعیان کذاب با خط امام امت را نشان نمی دهد ؟ آیا پاسخ به این پرسش جز این است که سیره انقلابی خمینی کبیر ، تلألو اندیشه ای زلال و باصفاف است که با هیچ خدعه و حربه ای نمی توان آن را به نفع چپاولگران عالم مصادره کرد ؟ اندیشه امام ، ثابت و ماندگار است . خط سیر تفکر ناب روح الله ، راه مبارزه با ستم پیشگان عالم را به بلندای تاریخ گسترده نگاه خواهد داشت و تا ظهور منجی آخر ، همت و ارداه رهروان اسلام ناب محمدی (ص) خواب راحت را از دیدگان نحس سردمداران جبهه ظلمت خواهد ربود . انشالله .
والسلام علی عبادلله الصالحین
پیام آزادگان
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم خرداد 1389 ساعت 23:19 شماره پست: 442
خیرات حلوا در وسط دعوا !!
در سالگرد عروج ملکوتی مرد خدا ، میراث دار نسل بوتراب ، این تلنگر خالی از لطف نیست .
تقدیر آزاده هاست شاید اما نه ! این پاسخ مرا اقناع نمی کند . آن بنده های خدا ، هم آن طرف مظلوم واقع شدند و هم این طرف . کسی به فرهنگ آزادگی بها نداد و میراث فرزندان خمینی به فراموشی سپرده شد . حرف ها و دردها در این باره بسیار است که انشالله به زودی در قالب ویژه نامه یکی از نشریات معتبر ، بخش هایی از آن را خواهید خواند .
آزاده ای می گفت : مگر وظیفه ماست که فرهنگ آزادگی را ثبت و تبلیغ کنیم ؟ گفتم : مگر وظیفه شما بود که درس و مدرسه را رها کنید و اسلحه به دست بگیرید ؟! بگذریم .
پس از ارتحال مرحوم ابوترابی و عدم وجود جایگزین از بین آزادگان که خلا این بزرگوار را جبران کند ، امور مربوط به این عزیزان بسیار مهجور مانده است . از طرفی ده نمکی که مدتی کارمند ستاد آزادگان بود مدعی است فرهنگنامه ای شصت جلدی را به عنوان بزرگترین و مفصل ترین اثر مکتوب جنگی جهان !! منتشر خواهد کرد . دفتری را از بیت رهبری گرفت که یک طبقه اش را برای استفاده شخصی خود تبدیل به پاتوق سینمایی کرده است . او بعد از گذشت یک دهه تاکنون فقط پنج جلد از آثار مورد ادعای خود را منتشر کرد که کثرت موارد اشتباه تحریف آلود آن مضحکه فعالان عرصه فرهنگی شده است ( شرح آن در ستون پیوندهای روزانه این وبلاگ موجود است .) آن چه که نیز به طور حضوری از کار او دیده ام تعبیری جز جنایت فرهنگی بر آن صدق نمی کند .
از طرف دیگر موسسه ای به نام پیام آزادگان با بودجه ای چرب ، خود را قیم آزادگان می داند . جالب است بدانید آزادگان بسیاری را می توانم نام ببرم که تا کنون اسمی از این موسسه نشنیده اند . این موسسه هنوز نتوانسته به قدر بضاعت خود کاری در خور توجه تولید نماید . چندی پیش با برادر بزرگوار جناب آقای خوب نژاد که مسئول هنری این موسسه است جلسه ای داشتم . خدا خیرش بدهد . آن قدر متواضع بود که بیشتر انتقادها ( بخوانید فریادها )ی حقیر به برخی از کم کاری ها را وارد دانست . همین موضوع مرا پشیمان کرد که کاش این مصاحبه را با مدیر موسسه طرح می کردم . احساس می کنم اشکال کار جای دیگری است . وبلاگ اردوگاه تکریت یازده را که دیده اید . پرکار ترین پایگاه مجازی آزادگان کشور است که به اندازه چند سایت فعالیت دارد . http://takrit11pw.blogspot.com/مدیریت آن را استاد بزرگوارم آزاده سرافراز حجت الاسلام عبدالکریم مازندرانی بر عهده دارد . گذشته از برخی اختلاف نظر های طبیعی ، متاسفانه شاهد بوده ام مدیریت موسسه پیام آزادگان تحمل نقد خیر خواهانه دوستان خود را نیز نداشته است . مطلبی که در ادامه می خوانید را فقط از این بابت آورده ام که نشان دهم ادبیات و نگاه غیر فرهنگی ، بالاترین آسیب را به گنجینه دفاع مقدس وارد می کند . این دعوا اخیراً بین مدیر محترم پیام آزادگان و دوستان تکریتی! شکل گرفته که عینا از پایگاه رسمی اردوگاه یازده نقل می شود . البته از حاج آقا مازندرانی عزیز ما نیز انتظار می رود این جبهه را به این زودی ترک نکند .
· جانشین موسسه پیام بشدت از وبلاگ رسمی اردوگاه یازده(یعنی این وبلاگ) انتقاد کرد .
· بیژن کیانی در جریان تماس تلفنی با مدیر وبلاگ این وبلاگ را فاقد ارزش خبری خواند و آنرا در جهت نابودی دستاوردهای اسارت قلمداد کرد.مسئول مربوطه خبررسانی وبلاگ را در باره شرکت مینو و موسسه پیام مغرضانه وبا سو نیت قلمداد کرد و گفت من حاظر نیستم برای این وبلاگ ریالی پول بدهم(.قبلا مبلغ سه میلیون ریال پول داده بودند ولی از این ببعد مرادشان هست)
· وی گفت این وبلاگ فقط تمسخر و توهین می کند و هیچ کار مثبتی انجام نداده است.
· مسئول مربوطه به خبرهای مراسم بیستمین سالروز و جلسه دانشجویان دکتری با کیانی و خبر انتقاد از ده نمکی و انتصاب آقای قمیشی مشخصا اشاره کرد و گفت در باره بیستمسن سالروز ما برنامه های زیادی ارائه کردیم در حالیکه هیچکدام را در نظر نگرفتید و صرفا به مراسم دهمین سالروز فقدان مدیر فقید اسارت مرحوم ابوترابی پرداختید و انرا بی ارتباط با مراسم بیستمین سالروز دانستید.و تمام مستند سازی ها و سایر فعالیتهای ما را هیچ حساب کردید.
· وی مخصوصا رو یخبر دیدار کیانی با دانشجویان دکتری گروه تاریخ صحبت طولانی کرد و گفت شما از کجا فهمیددید که اینها سوالات عجیب و غریب کردند؟
· وی گفت:شما چه حقی دارید که از انتقاد موصل 3 به ده نمکی ایراد بگیرید؟!!!ده نمکی شما را رقاص نشون داده چرا از او حمایت می کنید؟شما حق تدارید بر خلاف آزادگان دیگر حرف بزنید(بر خلاف موصل 3)
· وی کاریکاتورهای بامشاد وغیره مورد استفاده در وبلاگ را در خبر مربوط به انتصاب دکتر رحیم قمیشی مورد انتقاد قرار داد و گفت این کاریکاتورها فقط به قصد مسخره کردن افراد است و هیچ هدف دیگری ندارد.(در حالیکه وبلاگ ما با یک دسته گل خوشگل به آقا رحیم تبریک گفته بود کاری که هیچکس دیگر نکرده بود و در حضور آقا رحیم در باره گارکاتور توضیح داده شده بود که فقط به عنوان تکه کلام بامشاد "چی دادش "مورد استفاده بوده است یعنی چرا اینقدر دیر موسسه اقدام به جذب یک معاون از اردوگاه یازده کرده است)
· کیانی گفت برای ما مسجل شده است که مدیریت وبلاگ با غرض ورزی و سوء نیت این مسائل را درج می کند!!! و دنبال کار مثبتی نیست.مسئول مربوطه به مسئله موصل گرایی موسسه اشاره کرد و گفت:شما مکرر نوشته اید که ما فقط به موصل می پردازیم در حالیکه این اخبار کاملا نادرست است و ما برای موصلی ها امیتاز خاصی قائل نیستسم.
· مدیر وبلاگ با اشاره به عدم پیگیری مخارج وبلاگ در مدت نزدیک به یکسال علت را پرسید:وی جواب داد ما بارها از این وبلاگ تجلیل کرد ه ایم ولی با این سبک ادامه نیابد بهتر است.ما برای این این نوع خبر رسانی قرانی خرج نمی کنیم.(در حالیکه موصل 4 مدتی است به علت مشکلات مالی تعطیل شده است و مشخص نیست این مسئول محترم چرا برای این سایت هزینه ای خرج نکردند!!!)
· وی افزود حتی اگر مدیر عامل موسسه نیز اجازه دهد من اجازه نمی دهم که پولی برای این وبلاگ از موسسه هزینه شود.
· بیژن کیانی با اشاره به خبری در باره بودجه موسسه گفت:خبر بودجه ما را می نویسید و می گویید که چرا برای ما چیزی در نظر نگرفتید؟وی ادامه داد مگر قرار است چیزی به شما بماسد؟
· وی در مقابل این سوال که آیا کارها بدست موصلی ها نیست مثلا حج عمره؟گفت حج عمره به ما مربوط نیست.م فقط به موسسه کار داریم.
· کیانی در بخشی دیگر از صحبتهای طولانی متذکر شد :ما با زحمت زیاد موسسه را راه انداختیم و در حالیکه هیچکس دنبال این قضایا نبود ما آنرا با بودجه شخصی اداره کردیم .وی به زحمتهای دوستانش در مورد شرکت مینو اشاره کرد که با چه زحماتی انرا بدست آوردیم و حالا براحتی شما آنرا مسخره می کنید.
· وی در باره اینکه چر ا در این مدت طولانی به مفقودالاثرها پرداخته نشده است گفت:
این کار خودشان است که باید بیایند دنبال کار را بگیرند ما که نمی توانیم برویم دنبال اینها.
· وی در جواب این سوال که چرا از فعالان اردوگاهها دعوت نمی کنید که برای همفکری به موسسه بیایند گفت:ما برنامه های داریم که از این دوستان دعوت کنیم تا به مشورت بپردازیم.
· ایشان ضمن تعیین تکلیف برای عناوین وبلاگ گفت:
شما چه حقی دارید از قول قمیشی می نویسید ایشان با خانواده به مشهد نمی آید؟!!!شاید دیگران بخواهند بیایند حالا آقای قمیشی نمی تواند یک مسئله شخصی است ولی دیگران چه ربطی به ایشان دارند.
· مسائل مطروحه بالا ضبط نشده است و امکان اشتباه در آن می باشد.و تا بحال در مورد هیچ خبری ضبط نکردیم و اگر اشتباهی صورت گرفته است ازآقایون عذر خواهی می کنیم.
نکته:هیچ توضیحی نمی دهیم ما چه حقی داریم توضیح بدهیم؟!!!
دوست ٬ استاد و برادرم حسین اجرایی نکته ای را به من گفت که در وهله اول وعده دادم آن را در شب خاطره اش ! بازگو خواهم کرد ولی از آن جا که شهادت در جنگ نرم گاه نامحسوس ! است صبر بیش از این را جایز ندانستم .
اما نکته : حسین آقای ما که روحانی پرکاری است و به فراخور فعالیت های خستگی ناپذیرش در انواع و اقسام موسسات فرهنگی رو زمینی و زیر زمینی در تهران و قم و فارس و . . . مجبور است با مراجعانی از جنس مخالف ـ منظور مخالف سیاسی و . . . نیست ! - سر و کار داشته باشد از سال ها پیش با خودش عهد کرده هر گاه خدای ناخواسته نتوانست نگاهش را کنترل کند و چشمش به نامحرم افتاد دو میلیون ریال معادل دویست هزار تومان به عنوان جریمه پرداخت نماید .
او از روش خودش راضی بود و از این بابت نیز خدا را شکر می کرد . البته شاید او با بیان این خاطره قصد داشت هشداری به من داده باشد . خدا خیرش بدهد . از دو روز پیش تا به حال همه اش ذهنم مشغول است . به راستی بعضی های مان تا کنون چند میلیارد دلار بدهی بالا آورده ایم ؟!
می گوئیم ویژگی شهدا اخلاص بود و صداقت و گمنامی . بعد برای ترویج این فرهنگ ٬ خلاف آن جهت حرکت می کنیم . بعدش هم از زمین و زمان طلبکار می شویم که چرا زحماتمان کمتر ثمر می دهد . آن چه را در این عکس می بینید مشتی است نمونه خروار . تبلیغ مذکور را بعد از گذشت چند ماه همچنان می توانید بر مزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها مشاهده کنید :
می گویم قربانی ؛ چرا ؟! مقام شهادتش محفوظ . اما حرف من چیز دیگری است . ما را به خشونت متهم کرده اند و خود را مظلومانی فرهیخته ! معرفی نموده اند . . حالا جالب است بدانیم اولین کسی که در فتنه سبز لجنی به قتل رسید ، یک بسیجی جوان است که انگیزه ای جز دفاع از خون شهدا در برابر منافقان وطن فروش نداشته است . شهید حسین غلام کبیری اهل شهر مذهبی ری بود . او در محله ای رشد کرد که از در و دیوارش عطر شهادت می بارید . علی اکبر شهدای فتنه ، هجده سال بیشتر نداشت . تازه دانشگاه قبول شده بود . آتش فتنه که در گرفت ، سینه سپر کرد . بیست و چهار خرداد هشتاد و هشت سعادت آباد شاهد جنایت وحشیانه مدعیان اخلاق و قانون بود . راننده درنده خوی پرایدی سیاه رنگ ، پیکر خسته بسیجیان خامنه ای را نشانه می گرفت و برای دفاع از حقوق مدنی کاندیدایی ناکام و زیاده خواه که انگیزه ای جز احیای اندیشه امام !! نداشت ، مدافعان جوان انقلاب و طلایه اران فرهنگ روح الله را به خاک و خون می کشید . این وسط ، سهم حسین غلام کبیری شهادت بود . پس از چند ساعت بستری ، روح ملکوتی حسین فردای آن روز میهمان شهیدان راه دلداگی شد .
ده روز پیش در بهشت زهرا به دنبال نشانی از او بودم . بی هیچ آدرسی به لطف خدا در جایی که هیچ احتمالی از یافتنش نمی دادم درست مقابل مزار مطهرش در قطعه 55 در آمدم . مقابل تصویر او ایستادم و فقط زل زدم به چشمهایش . حسین حرف مرا خوب می فهمید . او می داند خونش به هدر نخواهد رفت و تا زنده ایم به حول و قوه خدا دست انتقام الهی را خواهیم دید . این غربت و مظلومیت ، همیشگی نخواهد بود . روزی یکی از مخالفین ، مقابل بیت منتظری داد و بیداد می کرد که که اگر راهپیمایی نکنیم و شعار ندهیم پس کجا حرفمان را بزنیم ! گفتم توی رسانه های بیگانه ! لامصب ها ! شما لااقل چند ده رسانه آن ور آبی دارید که حرف هایتان را با رنگ و لعاب انعکاس می دهد . ما چه کنیم که نه در کشور خودمان می توانیم حرف بزنیم و نه آن طرف آب رسانه ای داریم ؟! مجلس ما برای خون شهدای ما به اندازه شکسته شدن شیشه کوی دانشگاه ارزش قائل نبود که کمیته ای را برای بررسی تشکیل دهد و .. .
شکر خدا به رغم سکوت خیانت بار رسانه های داخلی در تجلیل از شهدای فتنه ، برخی دوستان دست به کار شده اند و انشالله در حد بضاعت خود از خجالت آن شهید در خواهند آمد . یاد شهدای دیگر فتنه همچون ذوالعلی ، فیض و ... را هم گرامی می داریم . روحشان شاد . راهشان مستدام .
دوسه پیرمرد با صفای قمی هر روز در سطح بازار و معابر راه می افتند و با حمل دستنوشته هایی مردم را به رعایت عفاف دعوت می کنند . این عکس را عصر پنج شنبه گذشته ٬ مقابل حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ثبت کردم :
من همان دیوانه زنجیری ام !!
امروز با جمعی از دوستان ، خدمت روحانی مجاهد و جانباز جنگ نرم ، حجت الاسلام جهانشاهی رسیدیم . او که پیش از این در جریان اعتراض به زمین خواری و مفاسد اقتصادی در سیرجان دوبار طعم تلخ زندان را چشید و بار دوم با دستور صریح مقام معظم رهبری به رغم مخالفت متولیان قضا آزاد گردید این بار پس از راهپیمایی از مسجد مقدس جمکران تا تهران هم اینک در صحن بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی تحصن کرده است . جهانشاهی جوانی متولذ 1351 اهل سیرجان و مقیم قم است که مدتی نیز استاد حوزه علمیه بوده است . اتهام او از سوی دادگاه ویژه روحانیت ، اقدام بر خلاف شئون روحانیت بوده که به همین جرم مدتی را در زندان سپری کرد و خلع لباس شد ! از نگاه حافظان قانون و متولیان حریم روحانیت ، جای تعجب داشت که مگر روحانی هم اعتراض می کند ؟! او شب ها پس از بسته شدن درهای حرم ، مجبور است در پارک های اطراف ، بیتوته کند اما حق ندارد در خوابگاه مدرسه علمیه شهرری بماند . شاید حضرات معتقدند حضور او در جمع طلاب جوان ، بدآموزی دارد ! دادگاه ویژه روحانیت مرده بود و نشنید پیربی ترکیبی به نام هادی غفاری چه توهینی را به ساحت رهبر معظم انقلاب انجام داد . از نظر آنها دست دادن خاتمی با زنان نامحرم خلاف شأن روحانیت نبود اما اعتراض یک طلبه بسیجی و ولایت مدار بر علیه مفاسد اقتصادی ، امری غیر قابل تحمل و وهن به مقام روحانیت به حساب آمد . سکوت مرگبار نهادهای نفت خور حوزوی مانند دفتر تبلیغات اسلامی و موسسات اقماری آن و .. ..در قبال فتنه منافقین خون آشام سبزلجنی ، نشان روشنفکری متولیان پردرآمد این نهادها تلقی شد اما طلبه ای عدالت خواه باید نان و پنیر بخورد و برای اسلام سینه سپر کند شاید اربابان عافیت ، استخاره حق طلبی شان خوب دربیاید . کدام مدافع مدعی حریم روحانیت در قبال کرکس هایی که گاه دور حوض فیضیه گعده می گیرند ، دود سیگارهایشان را بیرون می دهند و به ریش انقلاب و اسلام انقلابی می خنندند موضع گرفته است . غارتگران اموال طلاب در موسساتی قلابی همچون بیت الرضوان و ققنوس جهان ارا و . . . به میمنت اقدام دیرهنگام دادگاه ویژه روحانیت امروز آزادانه در خیابان ها پرسه می زنند اما طلبه عدالتخواه ما به رغم دستور ولی امر مسلمین با هفته ای تأخیر آزاد می شود . امروز جهانشاهی شجاعانه لباس روحانیت برتن می کند تا بگوید تقدس این لباس نه به خاطر چند متر پارچه است که گفته اند شرف المکان بالمکین ! آبروی روحانیت را این طلبه گمنام و سبزه رو نگاه داشته است نه آروغ های گندآلود شکم گنده هایی که عدالت را نشخوار می کنند اما عقده دست بوسی ملت را دارند و صبح و شبشان را به دلالی نفت و شکر ! می گذرانند . امروز مدیران فاسد بیت شیخ مطرود در قم آهنگ فتنه ای تازه دارند اما دادگاه ویژه روحانیت به نیروی انتظامی دستور می دهد مواظب باشد طلبه ای مقابل مصرع صانعی ! سخن گزنده ای بر زبان نراند . مظلومیت بسیج و انقلاب آن جاست که نیروهای خط مقدمی و جان نثاران پاپتی انقلاب نه فقط از سوی دشمن که روحشان مجروح زخم ناجوانمردانه دوستان مدعی و جیره خوار است . امروز آنانی که حیات سیاسی و اقتصادی شان را مرهون انقلاب روح الله هستند حرکت در مسیر روح الله را مخالفت با انقلاب می دانند . من آن روز مردم وقتی شنیدم طلبه سیرجانی پس از آزادی در جمع دانشجویان گفت : آن قدری که شما برای آزادی من زحمت کشیدید هم لباسی های من . . . .
درود بر مجاهد راه خدا جهانشاهی مظلوم که برخلاف آنانی که با تبدیل شدن پاترولشان به پراید از انقلاب و اسلام دست می کشند همچنان مدافع بی ادعای جبهه ولایت است . او الگوی خود را امام خمینی می داند و معتقد است شجاعت او در قبال شهامت پیر دیر جماران چیزی به حساب نمی آید . او با همان ادبیات ساده و آرامش باطن ، خودش را این گونه معرفی کرد : من همان دیوانه زنجیری ام !! جهانشاهی خودش را به خدا سپرده است و معتقد است دست لطف و رحمت حضرت حق راهنمای برنامه ها و اقدامات بعدی او خواهد بود . جالب آن که همسر شیردل او نیز در این راه پرخطر مشوق و پشتیبان او بوده است . برخی از مسئولین اجرایی و نمایندگان مجلس هم خداقوتی به او گفته اند که جای تقدیر دارد . حجت الاسلام رسایی نیز آن گونه که در مرام اوست وارد عمل شد و پس از سرکشی و پیگیری مطالبات جهانشاهی قهرمان ، از تولیت حرم خواسته است تا از اخراج این طلبه مبارز پرهیز نمایند !!
با این همه اما هنوز صدایی از دستگاه عدلیه شنیده نشده است . آیا وقت آن نرسیده که برای احیای آرمان های اصیل اسلام و انقلاب همه با هم با تأسی از حضرت روح الله و میرخراسانی خود وارد معرکه شویم ؟! قوه قضاییه می داند که یک عذرخواهی بزرگ به رزمندگان جبهه عدالت بدهکاراست . فریاد جهانشاهی ها عاقبت پایه های ظلم و ناجوانمردی را ویران خواهد کرد . جهانشاهی بسیجی ما بداند حرم قدسی عبدالعظیم در طول تاریخ همواره شاهد تحصن علما و طلایه داران جبهه آرمان خواهی و عدالت طلبی بوده است . این راه ، راه سرخ کربلاست که گفته اند زیارت شاه ری ثواب زیارت امام عشق را داراست .
به بسیجیان استان تهران اطلاع می دهم فردا پس از نماز جمعه ، مردم قبله تهران (ری) همراه با طلبه سیرجانی نسبت به مفاسد اقتصادی اعتراض خواهند داشت . مکان : در شرقی حرم مطهر شاه عبدالعظیم حسنی .
جلد 20 صحیفه امام . صفحه 397
موضوع : حکم اعدام شخص مفسد
مخاطب : موسوی اردبیلی . سید عبدالکریم . رئیس دیوانعالی کشور
بسمه تعالی
حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دام عزه
اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتیاط است به نظر آیت الله منتظری جائز است و این مسئله در محاکم قضایی مورد احتیاج است . اگر اجازه می فرمائید در مراجع قضایی طبق نظر ایشان عمل شود . ادام الله عمرکم الشریف 9/7/66
بسمه تعالی
مجازید بر طبق نظر شریف ایشان عمل نمائید .
روح الله الموسوی الخمینی
-----------------------------------------------------
شنیده اید که می گویند بعضی ها یقه صاحب خانه را می گیرند ؟! امروز وارثان شیخ مطرود با وقاحت تمام ادعا می کنند ایشان با اعدام منافقین و . . . . .مخالف بوده است در حالی که قوه قضاییه در آن زمان مطابق فتوای ایشان بسیاری از مفسدان را به چوبه دار سپرده است .وقتی آنها با وجود این اسناد محکم ، ابایی از ژست گرفتن های کاذب روشنفکرمابانه ندارند معلوم است که امثال موسوی و شیخ بی سواد نیز خود را به فراموشی می زنند و گذشته مبهم خویش را نادیده می انگارند .
pw
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم خرداد 1389 ساعت 22:53 شماره پست: 435
همت مضاعف
مدتی از اسارتمان می گذشت . از حداقل حقوق انسانی بی بهره بودیم . وضعیت بهداشت اردوگاه ، بسیار اسف بار بود . هر چه قدر ما به نظافت اهمیت می دادیم ، عراقی ها در کثیف کاری اصرار داشتند . خیلی از بچه ها به خاطر همین وضع دچار بیماری شدند . وقتی به نیروهای صلیب سرخ که برای سرکشی به اردوگاه آمده بودند اعتراض کردیم در پاسخ گفتتند ما که به هتل های لوکس بغداد می رویم هم اوضاع همین طور است ! شاید خصلت آنهاست که بهداشت برایشان اهمیتی ندارد .
وقتی اوضاع بهداشت این گونه بود خودتان حدس بزنید امور درمانی چه وضعیتی داشت ! عراقی ها برای آن که کسی را به بیمارستان ببرند یک ماه او را معطل می کردند . رفتن به بیمارستان هم برای خودش دردسری شده بود . این طور نبود که در بیمارستان ، او را مثل بقیه بیماران معالجه کنند . به طور مثال اسیری که به خاطر مشکل آپاندیس به بیمارستان موصل رفته بود را دست یک دانشجوی بی تجربه سپردند تا او را جراحی کند . این اسیر متاسفانه در اتاق عمل به شهادت رسید . به مرور برای ما ثابت شد که رفتن به بیمارستان مساوی است با مرگ . باید فکر دیگری می کردیم . خودمان باید دست به کار می شدیم و چاره ای می اندیشیدیم . اما مگر می شد در ان شرایط سخت و کمبود شدید امکانات اولیه درمانی فکری برای علاج این مشکل کرد ؟
باید با شرایط کنار می آمدیم و می پذیرفتیم که نمی شود به دشمن اعتماد کرد . باید روی پای خودمان می ایستادیم .
دکتر مسعود اسیری بود اهل کرمانشاه . جوانی لاغر اندام و قد بلند که قسمتی از موهای سرش ریخته بود . او توانست اعتماد عراقی ها را به خود جلب کند . به کمک چند نفر از اسرایی که در امور درمانی سررشته ای داشتند تیمی را تشکیل داد . اوایل سعی می کرد بیشتر به پزشک عراقی که هر چند روز یک بار به اردوگاه می آمد کمک کند . اما به مرور خودش کارها را دست گرفت . او گاه به دور از چشم عراقی ها جراحی های کوچک را خودش انجام می داد . همان جراحی هایی که ممکن بود کار یک اسیر مظلوم را پس از یک ماه معطلی توسط عراقی ها به مرگ برساند . دکتر مسعود توانست داروخانه ای مخفی را نیز در اردوگاه راه اندازی کند . بچه ها داروهایی را از درمانگاه به سرقت ! می بردند و تحت نظارت دکتر مسعود مخفیانه نگهداری می کردند . این اقدام پیشگیرانه برای مواقعی بود که عراقی ها برای آزار اسرا سعی می کردند داروی کمتری را در اختیار آنها بگذارند . یکی از مهم ترین مشکلات درمانی اسرا درد دندان بود . از مسواک و خمیر دندان و ... خبری نبود که هیچ به دلیل عدم دسترسی به غذاهای مقوی دندان ها به مرور دچار ضعف و آسیب می شدند . بعضی اسرا پیش از اسارت دچار دندان درد بودند . بعضی نیز هنگام اسارت و ضرب و شتم توسط عراقی ها دچار آسیب شده بودند . از آن طرف عراقی ها خیلی به دندان درد اسرا توجهی نداشتند و درمان آن برای عراقی ها اهمیتی نداشت . دکتر مسعود و دستیارانش در این زمینه نیز توانستند به خودکفایی برسند ! بعضی وقت ها آدم احساس می کند درد دندان کشنده است . به لطف خدا این مشکل ما نیز برطرف شد . اما خوب است بدانید تیم پزشکی اسرا برای معالجه دندان ها از چه وسایل ابتکاری استفاده می نمودند . آنها گل های سیم خاردار اطراف حیاط را مخفیانه می کندند و آن را صاف کرده و نوکش را آن قدر روی زمین می کشیدند که تیز می شد و به صورت میله هفت تا ده سانتی در می آمد . از این میله به عنوان مته دندان پزشکی استفاده می کردند . میله دیگری را هم درست کردند که برای عصب کشی بود . آن را در آتش داغ کرده و بعد از این که دندان را خالی می کردند چند قرص مسکن به مریض می دادند . چند نفر هم مریض را نگه می داشتند تا عصب کشی انجام شود ! چند روز بعد دندانش را پر می کردند . پر کردن دندان در اسارت هم برای خودش داستانی دارد . داستانی که نشان می دهد نبود امکانات نمی تواند توجیهی برای نمی توانیم و نمی شود و ... به حساب بیاید . ابتکار تیم پزشکی در نوع خود بی نظیر بود . آنها زرورق آلومینیومی پاکت سیگار عراقی ها را جمع آوری می کردند و از آن برای پرکردن دندان اسرا استفاده می نمودند . دکتر مسعود و دستیارانش در آن جا زگیل یا میخچه پا را هم عمل کرده و در می آوردند .
محمد حسین منصف – کمپ 2 موصل
روزی توفیق شد همراه جمعی از دوستان خدمت مادر شهید کشوری در شهر کیاکلا ( استان مازندران ) مشرف شوم . این مادر حماسه آفرین جمله ای گفت که دلم را به درد آورد و بر دلتنگی اش تاسف خوردم . جمله او این بود : اگر می دانستم به احمدم کم لطفی می شود نمی گذاشتم او را در تهران دفن کنند .
امروز بر سر مزار دانشجوی رشید ٬ سید محمد علی جهان آرا ٬ من بودم و ارواح اموات مدعیان میراث خوار آن شهید !! سردارهای پرادعایی که شکوه مقاومت هشت ساله ملت را به نام خود و باندهای باج خواه خویش مصادره می کنند سری به آن جا نزدند . آن قطره دریا دار ! با آن همه ادعا لااقل به راننده اش نگفت دسته گلی را به نیابتش تقدیم مزار غربت زده علمدار مقاومت و سمبل حماسه و ایمان کند . سردار سیاسی ناکام ٬ پرستیژ پوشالی فرماندهی اش را خرج یک دسته گل ناقابل نکرد . همان میراث خواری که در شب آزادسازی خونین شهر به روایت صیاد دل ها دچار ضعف شد و از مهلکه بیرون رفت .
برادرم آقا هادی نادری مدیر محترم وبلاگ سوز ساز ! پس از جلسه شب جمعه بود که از من خرده گرفتی چرا یادی از علی هاشمی نکردم . همان علی هاشمی مظلوم . همان علی هاشمی که پس از سال ها رایحه کوچه های بنی هاشم را در دل غفلت زده ما زنده کرد . علی هاشمی که غریبانه به شهادت رسید و امروز جنازه مطهرش نیز طعمه تبلیغاتی ورشکستگان سیاسی و انقلابیون از نفس افتاده شد . این خرده گیری شما را به جا می دانم .
راستی کاش جهان آرا ٬ در همان خوزستان به خاک سپرده می شد تا اسیر نمک ناشناسی پایتخت نشینان نمی گردید . کاش علی هاشمی شناسانده می شد تا نشان داده شود بین ظاهر گرایان قدرت طلب و هم لباسی های بی ادعای وادی گمنامی و اخلاص ٬ تفاوت از زمین تا آسمان است . کاش به جای پزهای خود محورانه فرصت طلبان ٬ کمی هم راه و آرمان علی هاشمی به تصویر کشانده می شد . هادی عزیز ! ظلمی که ما با قصور خود به گنجینه فرهنگ و نمادهای بزرگ ایمان و سلحشوری روا داشتیم از عهده هیچ مهاجم جنگ سخت و نرمی ساخته نبود . خودت حرف ها ی مرا خوب می دانی . پس نگذار زبان باز کنم و کار دست خود بدهم . دیشب بعد از مصاحبه شمخانی بود که به یار شفیقی وعده دادم فردا به بهشت زهرا می روم و وای به حال مدعیان اگر یک دسته گل بر مزار اسطوره پایداری نبینم . رفتم و ندیدم . اما چه قدر محافظه کار شده ام . فرق امثال من با علی هاشمی و بچه های مسجد جزایری همین است . همین تفاوت است که ما را خاک نشین کرده است . این خاک لیاقت میزبانی ستارگان را ندارد . ما می مانیم . از شهدا دم می زنیم و خیاطی می کنیم ! هنر ما کیسه دوزی است برادر !
یاد محمد جهان آرا به خیر . یاد بهروز مرادی . بهنام محمدی . . . یاد خرمشهر بخیر .
سید علی مشتاقی نیا
+ نوشته شده در یکشنبه دوم خرداد 1389 ساعت 21:18 شماره پست: 433
امروز تولد سید علی من است . درست روز دوم خرداد هشتاد و چهار پا به این دنیای پرفراز و نشیب گذاشت . دوستان هم منتظر سوژه بودند که برایشان جور شد . البته انتخاب نام مبارک علی ، توطئه ! دوستان را خنثی کرد . صدایش می زنیم سیدعلی . " جاء الحق " را خوب تفسیر کرد ! یک ماه نکشید که پس از آمدن سید علی دوم خردادی ! بساط شاه سلطان حسین های دوران جمع شد و مردی از خطه جهاد و ایمان ، مظهر اراده الهی در تحقق حکومت مستضعفین را تداعی نمود . البته این پیروزی بزرگ ربطش بیشتر به سید علی بزرگ است که سال هایی را در غربت و مظلومیت به فرهنگ سازی نسل جوان برای احیای آرمان های جهانی اسلام انقلابی گذراند . سید علی کوچک هم انشالله این راه نورانی را تا سر منزل مقصود طی خواهد کرد . دعا می کنم سرباز خط مقدم جبهه عدالت و ظلمت سیزی به شمار بیاید .
جالب است . این بابا در حالی دم از عدالت محوری می زند که خودش در حق زیر دستانش ظلم می کند . او دم از حق طلبی می زند در حالی که حق بیمه نیروهای زیردستش را بالا می کشد و در قبال شکایت یکی از کارگران ٬ از این جا و آن جا مایه می گذارد که اصلا این مکان متروکه بوده و کارگری نداشته است !! او داعیه دفاع از بیت المال را دارد در حالی که یک طبقه از مکان متعلق به بیت المال را تبدیل به دفتر شخصی خود کرده است . در طبقه دیگرش به اصطلاح کار تحقیقاتی می کند در حالی که معدود آثار منتشر شده او یکی از یکی پراشتباه تر و تحریف آمیزتر بوده اند . ناطق نوری به وظیفه بازرسی خود خوب عمل نمی کند شاید به خاطر این که این بابا در اواخر دهه هفتاد او را بهشتی زمان خوانده بود . یک بار به این مردک پیراندام سر جریانی اخطار دادم که اگر دست از سر . . . برندارد سیم آخر می زنم و ... امثال این چهره مال پرست و متقلب ٬ مثال انسان های گرگ نمایی هستند که پوستین میش بر تن می کنند . از این آدم پرادعای سست عنصر چیزهایی دیده ام که انشالله زبان باز نخواهم کرد . به خاطر ناحقی های این آدم تازه به دوران رسیده شهرت پرست خیلی ها را می شناسم که از انقلاب و .. . بریده اند . اینها را گفتم تا حقوق آن زن نیازمندی را که خودش می داند زودتر پرداخت کند . برادر من ! برای خودت فیلمی هستی !
دلم برای امام سوخت !
+ نوشته شده در شنبه یکم خرداد 1389 ساعت 20:5 شماره پست: 431
سید حسن خمینی یا به قول رجا و جوان و . . . سید حسن مصطفوی عضو هیئت امنای دانشگاه آزاد هم هست . روز پنج شنبه رفته بودم حرم امام و مزار شهدای بهشت . کاش دوربین مرا نمی گرفتند تا به شما نشان بدهم کنار ضریح امام دلدادگان ٬ وضع حجاب بعضی از تماشاچی ها چگونه است . یعنی سید حسن ما برای مرقد خمینی کبیر به اندازه حیاط دانشگاه آزاد ارزش قائل نیست ؟! شاید گمان کرده تولیت یک پارک تفریحی را به او سپرده اند ؟ نمی گویم چادر را اجباری کنند اما حجاب چطور ؟ وضع اسف بار آن جا روح خدا را به لرزه می اندازد . جالب است شما بر در و دیوار بارگاه پیر جماران هیچ جمله یا عبارت خاصی از ایشان که بیانگر زوایایی از تفکرات آن بزرگ مرد تاریخ باشد مشاهده نمی کنید . این سید جوان و نوباوه سیاسی که خود را متولی اندیشه های بنیان گذار انقلاب اسلامی می داند و معتقد است صدا و سیما در دهه فجر ٬ چهره ای تحریف شده از امام را به نمایش گذاشته و لابد فکر می کند امام با لبخند و غزل خوانی و گعده نشینی این نهضت را برپا کرده است چرا از امکانات موجود برای نشان دادن ابعاد صحیح و تحریف نشده شخصیت امام آرمان ها بهره نمی گیرد ؟!
شب از نیمه گذشته . باز هم بی خوابی به سرم زده است . قصد کردم آن چه در ذهنم می گذزد را بنویسم و در وبلاگ بگذارم . بدون ویرایش . حتی بدون بازخوانی . می خواهید به حساب ریا بگذارید یا هر چیز دیگر برای من فرقی نمی کند . در یک ماه اخیر دومین باری است که این طور بهم ریخته ام . یک بار پس از شنیدن خبر شهادت یک بانوی چهل و پنج ساله در نازی آباد تهران آن هم به خاطر ادای فریضه امر به معرف بود که تا صبح پیچ خوردم و ...یک بار هم امشب . به تازگی دوستی را بعد از دو سال ملاقات کردم . در این دو سال چند بار به هم پیامک دادیم و صحبتی مختصر داشتیم . اما قبل از این دوسال ، رابطه ما عاشقانه بود ! یا باید هم دیگر را می دیدیم یا لااقل پی در پی تماس می گرفتیم و گپی می زدیم . دل پاک و باصفایی داشت .نجابتش مرا شیفته خود کرده بود . یادش به خیر چه روزهایی بود . بعد از دو سال که شرایط ناگزیر اجتماع ما را از هم دور کرد به تازگی زیارتش کردم . ظاهرش عوض شده بود . زیر ابرو گرفته بود !! گفتم عیبی ندارد ظاهر آدم ها زیاد مهم نیست . سراغ زلالی باطنش را گرفتم آن هم کمی تغییر پیدا کرده بود . از حرف هایش گ فت و درد دل هایش و . ..
خودم را مقصر می دانم . شاید که نه به یقین اگر ارتباطم را با او حفظ می کردم اوضاعش بهتر از امروز بود . دوره دوره جنگ نرم است . یک دقیقه سکوت هم ممکن است خیانت محسوب شود . بدجوری سوختم . به خودم قول دادم جبران کنم . نمی دانم می توانم یا نه . خدا کمکم کند . امشب شام زهر مارم شد . کسی که سر سفره اقاست نباید این طور کاهلی کند .
دهه سی . شهدای جمعیت موتلفه . در خاطراتشان خوانده ام هفته ای یک بار دور هم جمع می شدند و به یک دیگر گزارش می دادند این مدت چه قدر برای اسلام کار کرده اند برای چند نفر حدیث خوانده اند دست چند نفر را گرفته اند و .. ..
نباید عقب گرد کنیم . خدا کند عبرت بگیریم .
- ۸۹/۰۳/۱۹