اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

آرشیو اردیبهشت 90 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۹:۱۷ ق.ظ


یک طرح خوب از نیروی انتظامی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1390 ساعت 18:53 شماره پست: 783

 

سوار کردن سه مسافر در صندلی عقب تاکسی ها و سواری های مسافر کش همواره موجب این می شود که خانم ها معذب بوده و طول سفر را به سختی بگذرانند . جدا از این که این مسئله در شأن مملکت اسلامی- که بانوان باید بتوانند طعم امنیت را در آن بچشند – نیست ، عادی شدن وقوع آن باعث از بین رفتن حساسیت ها شده و گاه بهانه ای برای توجیه نشست و برخاست های غیرمتعارف در دیگر مجالس عمومی گردیده است .

گویا نیروی انتظامی قصد دارد در این زمینه قانونی را اجرا کند که از این پس خودروهای مسافر کش حق سوار کردن بیش از دو مسافر را در صندلی عقب نخواهند داشت . با تمام انتقاداتی که به عملکرد بعضی از عوامل انتظامی دارم اجرای این طرح را ناباورانه به انتظار نشسته و قدردانی خود را از مسئولان امر اعلام می کنم .

 
کمکم کنید !
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1390 ساعت 8:13 شماره پست: 782

 

دیروز جوانی این سوال را از من پرسید که اگر " سید خراسانی " خواندن مقام معظم رهبری جرم است و مستوجب دستگیری و محاکمه و . . . چرا به همان نسبت ٬ حرف کسی که گفت آقا موقع تولدش ذکر یاعلی بر زبان رانده و قابله هم پاسخش داد علی یارت ( به قول یکی از دوستان چه قابله داش مشتی و حاضر جوابی !) جرم تلقی نمی شود ؟! اگر یکی از یاران احمدی نژاد این حرف را می زد دستگاه عدالت گستر قضایی چه برخوردی با او می کرد ؟

به نظر شما چه پاسخی باید به این جوان می دادم ؟

یک سوال دیگر ٬

چرا درست پس از تکثیر سی دی مستند ظهور که احمدی نژاد را شعیب خوانده بود و آقا را سید خراسانی ٬ بلافاصله مباحث پیرامون اختلاف نظر بین محمود و آقا به وقوع پیوست ؟

پرسیدن که مالیات ندارد ! بگذارید یک سوال دیگر را هم طرح کنم ٬

از وضعیت دکان و دستگاه جن گیرها در شهرستان های کوچک و بزرگ که باخبرید ؟ به بهانه پیدا کردن دزد یک مغازه یا شکستن طلسم بین زن و شوهر چه برو بیایی که برای خودشان راه نیانداخته اند .

با توجه به امضای بعضی از علما زیر موضوع طلسم شدن احمدی نژاد توسط جادوگران و ساحران ( مشابه این مباحث را در داستان های صدر اسلام خوانده اید ) از این به بعد مروجان رمالی در نقاط دور و نزدیک کشور و در بین عوام این طور تبلیغ نخواهند کرد که وقتی قدرت طلسم و ارتباط با اجنه می تواند فردی را به جایگاه اول اجرایی کشور رسانده و طرح های کلان اقتصادی را عملی ساخته و با سیاست های آن فرد جهانی را انگشت به دهان بگذارد ٬ پس گره باز کردن از کارهای کوچک مردم به روش های فرا بشری کاری سهل و البته ضروری می باشد ؟!

الان چه کسی مشغول دامن زدن به خرافات است ؟ راستی اگر العیاذ بالله یکی از حامیان محمود این طور می گفت که صادق لاریجانی احتمالا توسط مرتبطین با اجنه طلسم شده که جرات برخورد با فرزندان هاشمی و پرونده فساد اقتصادی مربوط به بزرگان جریان سازندگی و اصلاحات را ندارد با او چه برخوردی می کردند ؟

علی افشاری عضو سابق دفتر تحکیم که هم اکنون به خارج از کشور گریخته اخیرا مصاحبه ای داشت که تامل برانگیز بود . او گفت عباس غفاری معروف به جن گیر ! هم با دولت سازندگی هم اصلاحات و هم با این دولت در ارتباط بوده است . اصولگراها هیچ گاه حاضر نشده بودند از این حربه بر ضد رقبای سیاسی خود بهره ببرند . حالا چه بر سر این جریان به اصطلاح ارزشی آمده که در درون خود این طور معامله می کنند ؟

سخن افشاری را کیهان به معنای حمایت فتنه گران از مشایی قلمداد کرد ! راستی اگر قدرت تاثیرگذاری اجنه بر روند جامعه را بپذیریم پس چرا دولت های قبلی به راحتی با شکست مواجه شدند ؟

اجنه بد٬ عامل شیطانند . خدا درباره قدرت تسخیر ! و محدوده توان شیطنت آلود شیاطین چه می گوید ؟ آفرین بر شما . خدا می گوید : " ان کید الشیطان کان ضعیفا "

 
مزدی برای بهانه های مادر
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1390 ساعت 20:0 شماره پست: 781

 

ام البنین ،همه پسرانش را فدای اسلام کرد . یعنی اجزای دل دریایی اش را . این جا جمهوری اسلامی است با مردمی شیعه و پیرو مکتب عاشورا . امروز سالگرد وفات این بانوی بزرگ بود اما  . . .  بگذریم .

بگذارید لااقل من روضه ای دوخطی برای آن بانوی استوار بنویسم .

ام البنین در گوشه ای از غریبستان بقیع ، چهار قبر کند . هر روز می رفت آن جا می نشست و به یاد چهار پسر رشیدش مویه می کرد و نوحه می خواند . این را مردم مدینه می گفتند . اما آنها که رابطه ای نزدیک تر با مادر قمر بنی هاشم داشتند به خوبی می دانستند همه این کارهای او تنها یک بهانه است ؛ بهانه ای برای نوحه سرایی در مصیبت شهادت غریبانه قافله سالار کربلا وامام عشق و قیام .

این مادر ، زنی نبود که درد فراق فرزندانش کمر او را بشکند . این زن همانی است که از وصف رشادت فرزندان خود و جانفشانی عاشورایی آنها به وجد آمده و دهان به شکر خدا باز کرد .

امروز زن های شیعه را به بقیع راه نمی دهند . زن ها می آیند پشت پنجره های مشبک دیوار بقیع ، جمع می شوند . درست مقایل مزار ام البنین سلام الله علیها . یک روز ام البنین فرزندانش را بهانه ای قرار داد تا بر مصیبت فرزند زهرا سلام الله علیها روضه بخواند . حالا زن های شیعه به بهانه زیارت ائمه بقیع ، توفیق زیارت مزار ام البنین و پسرانش را پیدا می کنند .

این مادر مزد بهانه هایش را گرفت .

 

ولی فقیه فرق روز و شب را تشخیص می دهد !

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1390 ساعت 18:43 شماره پست: 780

 

گفتاری از حجت الاسلام زائری :

. . . می آییم و مثلا برای بیان ارادت و تبعیت مان می گوییم اگر ولی فقیه در وسط روز بگوید : " الآن شب است ما می پذیریم ! " اگر ولی فقیه چنین بگوید هم او اشتباه می کند و هم تو که می پذیری ! اصلا ولی فقیه را ما تبعیت می کنیم چون در شب تاریک زندگی٬ روز را تشخیص می دهد و در روز روشن هدایت از شب حفظمان می کند واگر روزی ولی فقیه فرق روز و شب را تشخیص ندهد همان لحظه از ولایت ساقط است . چرا عقل و فهم مردم را دست کم می گیریم و نه فقط به مردم بلکه به ولی فقیه و دین اهانت می کنیم ؟ . . .


محمد رضا زائری در خبرآنلاین نوشت: چند روز پیش یکی از دوستان در فیسبوک از من پرسید : آیا شما ولایت فقیه را قبول داری ؟

نمی دانم انتظارش چه بود ولی من پاسخ دادم : آری و مطلقه اش را و گفت چرا ؟ گفتم بگذار مفصل بنویسم ، و در همین حال و روز بودیم که ماجرای وزیر اطلاعات پیش آمد و آزمون ولایت پذیری مدعیان و سخنرانی ها و اظهارنظرهای برخی بزرگواران از جمله امام جمعه موقت تهران که از دوست داشتنی ترین روحانیان تهران است ولی مثل بقیه روحانیان به ادبیات داخل صنفی و حوزوی سخن می گوید و تعبیری که به همین سیاق برای تبیین میزان نفوذحکم ولی فقیه و حاکم شرع به کار برده که ولی فقیه می تواند بگوید زنت بر تو حرام است .

می خواستم مفصل بنویسم و به قاعده ، با مقدمه و مؤخره و شرح و ترتیب که رفیقمان دوباره سراغ مطلب را گرفت و دیدم وقت می گذرد وفرصت از دست می رود . گفتم اصلا نه خانی آمده و نه خانی رفته بگذار همین طور بنویسم در چند بخش و ترتیب و تبویبش با خود جماعت که حرفه ای شده اند در خواندن و لااقل زبان همدیگر را می فهمیم .

اول بدون اینکه معطل تان کنم روشن و صریح و بدون تعارف تکه پاره کردن بگویم که من معتقد به ولایت فقیهم و آن هم مطلقه اش ، نه از ترس دادگاه و زندان که خوبش را رفته ام و نه به ملاحظه منافع و مصالح که همه را رها کرده ام و در ایران هم ساکن نیستم . فضای ریاآلوده و دروغ آکنده مان البته جای گفتگوی خالص و آسوده نمی گذارد ولی به هر حال فکر می کنم با مخاطبان خاص این مطلب از هر دیدگاه و طیفی که باشند در این ویژگی مشترکیم که احتمالا ترجیح می دهیم طرف مقابلمان خودش باشد بی پیرایه و بزک هر چند خوشمان نیاید و دوست داریم تمرین تحمل و پذیرش کنیم و ترجیح می دهیم طرف مقابل مان راست بگوید هر چند تلخ تا اینکه دروغ بگوید و شیرین و بعد از چند سال بفهمیم کلاهی سرمان گذاشته که پیش پایمان را هم نمی بینیم .

دوم اینکه به خودم و به دیگران اجازه فکر کردن می دهم و لذا از رسیدن به نتایجی هرچند ناسازگار با بیانیه های رسمی و ادبیات رایج نمی ترسم و هزینه های سنگینش را هم تا حالا داده ام و امیدوارم بعد از این هم بتوانم بدهم ، پس اگر نعمت خداداد عقل را تعطیل نکردم و مثلا به این نتیجه رسیدم که مثلا اجبار حجاب درست نبوده برای بیان فکر خودم از کسی نمی ترسم با این تفاوت که به مخالف خودم ناسزا نمی گویم و او را اجنبی و دزد و خائن و آمریکایی به حساب نمی آورم . پس سعی می کنم بفهمم که اندیشه ها و باورهای مختلف در تجربه حاکمیت اسلامی ما وجود دارد از شهید مطهری که می خواست از شوروی آدم بیاورد برای تدریس در دانشکده الهیات و شهید بهشتی که از آزادی احزاب مخالف نظام در فعالیت سیاسی دفاع می کرد تا بزرگواران دیگری که به هر دلیل جور دیگر ی فکر می کنند و می فهمند ، ولی به هر حال نه امام موسى صدر را که عاشقانه می ستایم چنان تقدیس می کنم که جلوه خدایی پیدا کند و نتوانم نقدش کنم و نه مثلا به آیت الله مصباح یزدی یا آیت الله جنتی ناسزا می گویم و مورد حمله قرار می دهم .

اصولا یکی از بزرگترین مشکلات ما جماعت این است که به دلایل مختلف تاریخی و اجتماعی قدرت تحمل مخالف را نداریم و همه مان - راست و چپ ، اصولگرا و محافظه کار ، حزب اللهی و منافق - کار که دست خودمان می افتد به حذف مخالف روی می آوریم . از کودکی مخالف را با نفرین و ناسزا در زبان حذف می کنیم و بزرگتر که می شویم با زور بازو به حذف فیزیکی متوسل می شویم و بالاتر که می رویم ... قصه همان است و حجمش تغییر می کند و ابعادش . از اول تربیت نمی شویم برای فهم و تحمل و قبول اینکه دیگرانی هم هستند که شکل ما نیستند و رنگ ما نیستند و مثل ما فکر نمی کنند و آنها هم به اندازه ما حق دارند و باید با آنها کنار بیاییم و هر که باشیم نمی توانیم طرف مقابل را توی دریا بریزیم یا با یک کُپه هیزم بسوزانیم . این است که اگر دوم خرداد بشود هر که به ناطق رأی داده بیچاره است و اگر بیست و دوم خرداد بشود هر که به موسوی فکر کرده !

به ولایت فقیه کاملا معتقدم ولی آن را از ضروریات دین نمی دانم و اگر کسی به آن عقیده نداشت او را کافر و مشرک به حساب نمی آورم و از آنجا که به آزادی بیان و آزادی عقیده در همین چارچوب عقیده و باور دارم ( و به یقین اگر آزادی نباشد باور و عقیده دینی و عبادت هم اصالت و ارزش پیدا نمی کند واصلا دینداری با آزادی است که معنی می یابد و شاهدش هم ایمان غربی هایی که مسلمان شده اند و کاش صداوسیمای ما همان قدر که فیلمهای هالیوود را می خرد و دوبله می کند برنامه های مستند المنار حزب الله رد گفتگو با این جماعت را پخش می کرد و جالب است همین تناقض که این دانشگاه ملی افکار مخاطب را با پیامهای مؤثر رسانه ای غرب پر می کند و بعد انتظار دارد با برنامه های سیاسی اخبار ساعت نوزده نسل جوانی که آن خوراک را مصرف کرده موضع ضدآمریکایی پیدا کند )

بنابراین فکر می کنم همان طور که من توقع دارم مخاطب حرفم را بشنود و تحمل کند ، من هم باید نظر دیدگاه طرف مقابل را بشنوم و بفهمم . فرقش این است که حالا یک دیدگاه با رأی قاطع مردم حاکمیت پیدا کرده و طرف مقابل باید در زندگی اجتماعی و سیاسی لوازم آن را بپذیرد ولی معنایش آن نیست که اگر کسی در تفکر و باور جور دیگر فکر کرد بشود لگد زد و او را از ایران بیرون کرد . (‌قصه توطئه و فتنه و مبارزه مسلحانه و اقدام برای براندازی کاملا فرق می کند و البته ضوابط و قواعد هم دارد تا نشود به این بهانه هر کسی را متهم ساخت)

این بود که سال ها پیش وقتی جوانی در نمایشگاه کتاب تهران با شور و هیجان جلو آمد و گفت : "حاج آقا ! من ولایت فقیه را اصلا قبول ندارم ". با خونسردی گفتم : باشد ... ، به من خیره شد و متعجب از اینکه مثلا توی گوشش نزده ام منتظر ماند تا گفتگوی یکی دو ساعته مان روی جدول کنار باغچه کنار سالن یازده تمام شود و او که در ابتدا بدون ذکر القاب از رهبر انقلاب یاد می کرد موقع خداحافظی بگوید : کاش آیت الله خامنه ای این حرف ها را صراحتا به مردم می گفتند !

یکی از مشکلات اصلی ما در برقراری ارباط با مخاطب عام - در دایره اول ایران و بعد برای تبیین موضوعات و مواضعمان در سطح جهان - این است که به زبان درونی ، صنفی ،‌داخلی سخن می گوییم . زبان صنفی در محیط خاص خودمان قابل فهم است و مشکلی ایجاد نمی کند ولی وقتی به سطح مخاطب عام می آید مشکل درست می شود . بعد از قرن ها برای نخستین بار فرصت حاکمیت برای فکر و اندیشه شیعی حاصل شده و اتفاقا حالا وقتی است که اینترنت هست و ماهواره هست و حرف توی اتاق دربسته نمی ماند وروزگار عوض شده و حالا که می خواهیم با دنیا حرف بزنیم وقتی با زبان صنفی خودمان که مخصوص مدرسه و حجره و متن کتاب است با دنیا حرف می زنیم مشکل شروع می شود . این قضیه در همه اصناف و طبقات اجتماعی صادق است ، پزکان هم در داخل دانشکده و بیمارستان و مطب زبان خاص و اصطلاحات خاص دارند و هر دانش و علم و تخصصی ترمینولوژی خودش را دارد . این زبان و ادبیات و واژگان وقتی در همان اتمسفر و فضا به کار می رود کاملا قابل فهم و طبیعی است و کارکرد خود را حفظ می کند ولی وقتی به فضا و محیط عمومی می آید قضیه فرق می کند .

در خیابان جمهوری تهران که بورس تریکوباف هاست یا در بازار تهران وقتی آگهی های دستنویس به در ودیوار می زنند که مثلا " سفت زن ماهر نیازمندیم " یا " وسط کار خانم باتجربه " کمتر کسی دچار تعجب می شود ولی همین آگهی را اگر در ایستگاه متروی میرداماد ببینیم همه ناخودآگاه می خندند . این خنده و تعجب کاملا طبیعی است زیرا زبان داخلی یک صنف خاص را عموم نمی فهمند و هضم نمی کنند .

در بار ه این موضوع قبلا مفصل گفته و نوشته ام که به دلایل گوناگون حوزه های علمیه ما ادبیات خود را به روز نکرده اند . اگر فرهنگ های لغت معروف دنیا هر سال ویرایش جدید دارند رساله توضیح المسائل ما صدسال است ادبیاتش ثابت مانده در حالی که سرعت تغییرات فرهنگی و اجتماعی مخاطب بسیار زیاد است . وقتی می گوییم تقلید مرجع تقلید ما چیزی اراده می کند و مخاطب چیز دیگری می فهمد . شما درک مخاطب عام از تقلید یعنی " تکرار طوطی وار و بی معنی رفتار دیگران " را مقایسه کنید با تعبیر شگرف و زیبای علامه شهید سید محمد باقر صدر که تقلید یعنی گردن بند و قلاده به گردن آویختن و معنی اش این است که فقیه مجتهد بار عمل مکلف را به گردن می گیرد . در واقع فقیه خود را فدا می کند تا شخص مؤمن فردای قیامت آسوده باشد و فقیه در پیشگاه خدا به پاسخ برخیزد .

بین خودتان و خدا این فهم و تلقی کاملا متفاوت و غریب از مفهوم تقلید چه قدر فرق می کند با آن دیدگاه و تلقی عمومی ورایج ؟ با این دیدگاه دوم چه احساسی پیدا می کنید نسبت به کسی که به خاطر سبک شدن شانه های عمل شما باراعمالتان را به گردن گرفته است و به جایی می رسد که مثل آیت الله العظمى خوانساری وقتی می خواهند برای یک عمل جراحی او را بیهوش کنند اجازه نمی دهد ومی گوید مردم از من به عنوان یک فقیه عاقل هوشیار تقلید می کنند و اعمالشان به من وابسته و منسوب است و حتى به اندازه ساعتی نمی خواهم از ادراک و فهم خارج شوم . پزشکان با ناباوری کار را آغاز می کنند و در کمال حیرت می بینند که آن بزرگوار تا پایان عمل جراحی و آخرین بخیه به ذکر و تلاوت قرآن مشغول است . این احساس مسئولیت و فداکاری کجا و آن باور غالب و عمومی کجا ؟

من خود هر وقت برای پرداخت خمس سالانه ام به محضر یکی از فقهای بزرگوار در تهران می رسم به ایشان عرض می کنم : تمنا دارم محبت کنید و باری از من بردارید ! بر من منت بگذارید و مرا سبک کنید ! چرا که باور دارم او مال مرا پاک می کند و مسئولیتی سنگین برای مصرف این مبلغ ناچیز می پذیرد . حالا من با خیال راحت خدا را شکر می کتنم و می روم و توپ در زمین اوست که آیا می تواند این حق را درست ادا کند ، آیا می تواند این مال را به نیازمند واقعی برساند ،‌ آیا می تواند این پول را در جهت صحیح هزینه کند ؟ ( در این باره هم مفصل نوشته ام که اگر حرمت امامزاده ای را متولی اش نگه نداشت چه خواهد شد و باورهای عمومی مردم چگونه تغییر خواهد کرد )

موضوعاتی مثل ولایت فقیه یا امر به معروف و نهی از منکر ( که نظام مترقی و پیشرفته کنترل اجتماعی است که آن را در حد مچ گیری توی خیابان تنزل داده ایم ) یا حجاب دقیقا در همین نقطه دچار مشکل بدفهمی می شوند ( بد کرداری ما هم از این بدفهمی ناشی می شود یعنی با این دریافت غلط برای روسری و چادر توی سر مردم می زنیم و برای نماز در سالن مدرسه یا پادگان را از داخل قفل می کنیم ! ) و به این ترتیب می آییم و برای تبین اهمیت مفهوم ولایت فقیه و حدود اختیاراتش به تعابیری متوسل می شویم مثل اینکه اگر بگوید زنت بر تو حرام است دیگر طلاق خود به خود جاری است .از تعبیر " إمرأتک طالق " در فهم فقهی و ادبیات حوزوی یک دریافت می شود و در فهم مخاطب عام سال هزار و سیصد ونود ایران و جهان دریافتی دیگر .

کسی باید بیاید و بگوید اصلا ولی فقیه چه کار به زن و بچه مردم دارد ؟ کسی که خودش و زندگی اش را فدای کشور و مردمش کرده و یک تنه مقابل یک دنیا ایستاده ، کسی که نگذاشته یک وجب از خاک این کشور را کسی غارت کند ، کسی که با همه مشکلات پای پیشرفت حیرت آور علمی این کشور ایستاده و عزت و آبروی این مردم را در دنیا خریده ، کسی که از بالای سرش روسیه و اسراییل و از پایین پایش شیخک های عرب و از راست و چپش آمریکا در افغانستان و عراق شب و روز مشغول تهدید و معرکه گیری اند و در همین حال در داخل هم با جماعتی کودک مزاج روبروست که هم از آنها خنجر می خورد و هم باید لبخند بزند و تحویلشان بگیرد چه کار به زن مردم دارد ؟

می آییم و مثلا برای بیان ارادت و تبعیت مان می گوییم اگر ولی فقیه در وسط روز بگوید : " الآن شب است ما می پذیریم ! " اگر ولی فقیه چنین بگوید هم او اشتتباه می کند و هم تو که می پذیری ! اصلا ولی فقیه را ما تبعیت می کنیم چون در شب تاریک زندگی روز را تشخیص می دهد و در روز روشن هدایت از شب حفظمان می کند واگر روزی ولی فقیه فرق روز و شب را تشخیص ندهد همان لحظه از ولایت ساقط است . چرا عقل و فهم مردم را دست کم می گیریم و نه فقط به مردم بلکه به ولی فقیه و دین اهانت می کنیم ؟

ولی فقیه را تبعیت می کنیم چون آگاه است ، چون عالم است ، اختیارمان را نه کورکورانه و از سر عجز بلکه با آگاهی کامل و اختیار داده ایم دستش چون بهتر از دیگران می فهمد و تشخیص می دهد . چون بیدار است پشت سرش راه افتاده ایم ، چون چشمهایش باز است به نگاهش اعتماد کرده ایم ، چون درست تشخیص می دهد همراهش شده ایم . قصه، قصه عاشقی و سرسپردگی دلی و حالی نیست بلکه اصل ماجرا درک عقلی و انتخاب آگاهانه است . حالا اگر دو تا جوان بسیجی خواستند چفیه گردنشان بیاندازند و علی علی کنند و جای پای آقا را در حسینیه امام خمینی ببوسند ، خوب آزادند ، اما موضوعی به این اهمیت و والایی را تا حد موضوعات مسخره ای مثل سیاه بودن ماست وشب بودن روز ! پایین آوردن ظلم به همه فقهای شیعه است .
جریانی پرافتخار از شیخ طوسی و علامه حلی تا میرزای شیرازی و شیخ انصاری و از شیخ مفید و شهید اول تا سیدحسن مدرس و امام خمینی را که حتى دشمنانشان به نزاهت و هوشمندی و تقوا و دانش و آگاهی شان اعتراف دارند و تنها جریانی است که انحراف و خطا تویش استثناست و در طول تاریخ این طور پای مردم ایستاده و مصالح مظلومان بی پناه را در برابر منافع اقتصادی و سیاسی استعمارگران و قدرت ها حفظ کرده یکسره ندیدن و به خاطر اشتباه تنی چند اصل موضوع را به فراموشی سپردن بی انصافی است .

مصیبت این است که از افقی چنین متعالی به جایی می رسیم که کار می افتد دست آقای مثلا قاضی ! مرتضوی که در جریان دادگاه خودم صراحتا می گفت دروغ بنویس و بگو مرا خط می داده اند تا کارت را درست کنم و می خواست این طوری توطئه بیگانگان را شناسایی و کشف کند و یا مسئولیت تببین مفهومی متعالی مثل ولایت فقیه بر عهده کسانی قرار می گیرد که عظمت ولی فقیه را در نقل قول یک خانم قابله ارزیابی کنند و همین طور بگیر تا همه کسانی که خواسته و ناخواسته حرف هایشان ، دیدگاهشان ، طرز فکرشان می شود خوراک یوتیوب و فیسبوک و بالاترین و نقل قول مجلس و محفل و تاکسی و اتوبوس ! و تقصیر از ملت است نه ، از ماست که بر ماست .

امیرمؤمنان فرمود : " یُستدل على إدبار الدول بأربع ...نشانه فروپاشی و سقوط چهار چیز است ، مشغول شدن به جزئیات و حواشی ، غفلت از مسائل کلان و اصلی ، کنارزدن اشخاص و مدیران لایق و کارشناس و سپردن امور به افراد ناتوان و فرومایه و پست ! " بله مشکل از خودمان است که تئوری افتخارآفرین فقه سیاسی شیعه را که باید در مهمترین مراکز علمی و پژوهشگاههای علوم سیاسی و مراکز مطالعاتی دنیا در باره اش بحث کنیم و ادعا داشته باشیم و سرمان را بالا بگیریم در حد منبری ها و مداح های یک هیأت خانگی پایین آورده ایم و نمی فهمیم انتشار حرفی که شاید با ارفاق و تسامح در یک روضه زنانه مقبل و بل قابل تحمل باشد ، در سطح عمومی چه نتیجه ای دارد ؟!

این روزها که برای برگزاری یک همایش بین المللی با عنوان " تجربه سیاسی ولایت فقیه در ایران " با یک مؤسسه پژوهشی علمی لبنان همکاری می کنم دلم بیشتر می سوزد وقتی می بینم دانشمندان و نویسندگان و محققان از کشورهای گوناگون ، مسیحی و مسلمان ،‌سنی و شیعه ،‌روحانی و کشیش ،‌سکولار و دینمدار ، مخالف و موافق چه گونه در باره این موضوع حرف می زنند . بیشتر حسرت می خورم که می بینم استاد مسیحی برجسته علوم سیاسی و فارغ التحصیل مشهور سوربون فرانسه چگونه موفقیت های ایران را ستایش می کند و ما در ایران برای تبیین جایگاه ولایت فقیه به چه چیزهایی متوسل می شویم .
در یکی از کتاب هایم با نام " ما سخاوتمند ترین مردم دنیا هستیم ! " به همین در د دل ها پرداخته ام که چنین ارزش هایی ،‌چنین مردمی ،‌چنین تاریخ و تمدن و پیشینه ای ،‌چنین موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی ، چنین منابع طبیعی و قابلیت های اقتصادی ، چنین شهدا و سرداران سرافرازی را هر ملتی در هر جای دنیا داشته باشند چه می کنند و ما چه طور با تمام قوا به غارت و حراج همه داشته هایمان برخاسته ایم .

می خواستم برای آن رفیق فیسبوکی مان از ولایت فقیه بگویم و از دلایل قانع بودن خود به آن بنویسم . می خواستم نکاتی بنویسم از مبنا و مفهوم این مسأله و پیشنهاد کنم مثل چند آدم عاقل و محترم حرف همدیگر را بشنویم و سعی کنیم همدیگر را بفهمیم و اساسا به مطالعه و بحث در این باره بپردازیم ، حیف است که گروهی دانشجویی از قوات لبنانیه یعنی نیروهای سمیر جعجع و دشمنان حزب الله و ایران کتاب آیت الله جوادی آملی را با هم مباحثه کنند و در باره ولایت فقیه حرف بزنند و ما خودمان توی ایران و بین خودمان اهل مطالعه علمی و بحث جدی نباشیم ( مشکل این است که طرف مان ایرانی و هموطن ماست ، خیرخواه و دلسوز است ، مسلمان است - هر چند من در این موضوع برای هموطنان غیر مسلمان هم قائل به حق مشارکت در بحث هستم - عاقل و درس خوانده و چیزفهم است ، مخلص و سالم و متعهد است ولی صرفا به خاطر اینکه در مسائلی جزئی مثل من فکر نمی کند نمی توانم با او کنار بیایم ، حیف نیست کنار این همه وجه اشتراک همه دغدغه ما همان یک نکته جزئی اختلاف باشد )

برخی مقدمات کلی برای توافق و همفکری
به هر حال دیدم شاید لازم باشد برای ورود به این بحث چه توسط من و چه توسط هر کسی دیگر بعضی مقدمات باید مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان بر اساس آنها وارد متن اصلی بحث شد و البته در همین مقدمات هم حق اظهار نظر و تذکر و راهنمایی و همفکری و حتى مخالفت منطقی را برای همه دوستان و دشمنان ! قائل هستم .

1- فارغ ا زتفاصیل و مصادیق بیاندیشید و به اصل موضوع فکر کنید . وقتی به فلان کلمه یا جمله خاص رهبری در نماز جمعه فکر می کنید ، به طور طبیعی نمی توانید مفهوم کلان ولایت فقیه و کارکرد آن در یک بستر تاریخی و اجتماعی گسترده را تحلیل کنید اما اگر از اصل به فرع و از جزء به کل حرکت کنید آن وقت می شود این قطعه های کوچک پازل را هم در جای خودش قرار داد . مثل خیلی موضوعات دیگر باید بدون در نظر گرفتن شخص به اصل موضوع اندیشید .

2- درگیر الفاظ و تعابیر نشوید و در اصطلاحات توقف نکنید . هر فضایی زبان خودش را دارد ، ممکن است شما با زبان عربی راحت نباشید همان طور که طرف مقابل شما هم وقتی ناخواسته از اصطلاحات انگلیسی استفاده می کنید خوش نمی آید ( و لذا او به شما فحش می دهد و شما را غربزده می خواند و شما هم به او ناسزا می گویید و او را امل و متحجر خطاب می کنید ) ولی فقیه یعنی حاکمی که آگاهی به دین دارد . چون مبنای این نظام حاکمیت بر اساس دین است طبیعتا باید کسی که در رأس آن قرار می گیرد دین شناس باشد . ولی فقیه یعنی " رئیس نظام دین آگاه " هر جای دنیا هم بروید و در هر کشوری هم زندگی کنید بالاخره یک حاکمیتی دارد ، این هم یک جورش است ، حالا شما خوشتان نمی آید ، در مقابل شما تعداد بسیار بیشتری هستند که آن را قبول دارند . د رکشورهای دیگر هم خیلی افراد هستند که نظام حاکم کشورشان را قبول ندارند ولی باید در مقابل رأی اکثریت تسلیم شوند .

3- بحث بر سر نظام اجرایی است نه امور علمی محض در کتاب ها و مقاله ها . وقتی پای اجرا و حکومت به میان آمد آدم باید از آسمان خیال و فکر بیاید پایین پایش را روی زمین بگذارد و مثل بچه آدم واقعیت را ببیند . اینجا مردم نان می خواهند ، تهدید هست ، خطر هست ، باید به آینده و منابع انرژی فکر کرد ، باید برای ارتش اسلحه خرید ، هزار و یک موضوع هست که روی کاغذ خودش را نشان نمی دهد و لذا کسی که یک گوشه نشسته زیر کولر و آب پرتقال می خورد ممکن است خیلی حرف ها بزند ولی وقتی آمد پای کار اجرایی مجبور است به جای نظریه پردازی و بحث های مجرد و انتزاعی و مباحث علمی پیه کتک خوردن را به تن خودش بمالد . جهان معاصر تجربه انواع نظام های سیاسی را دارد از نظام دیکتاتوری شاهانه و سلطنتی تا نظام کمونیستی و نظام سرمایه داری . یک جا استالین آمده و روی همه مدعیان حقوق محرومین را سفید کرده و یک جا به اسم دموکراسی گندش در آمده که پشت صحنه قدرت راکفلرها و جنایت سازمان سیا چه پدری از بشر در می آورد . در چنین فضایی باید کسی که کار را به دست دارد قدرت اجرایی داشته باشد و بتواند حرف آخر را بزند و در مسائل کلان و اساسی مثل جنگ و صلح همه پای تصمیم و حرفش بایستند و کسی یکپارچگی ملت و کشور را دچار خلل نکند و قدرت و قاطعیت او را متزلزل نسازد و این حرف آخر چیزی است که به آن ولایت مطلقه یعنی کامل می گویند و این چیزی است که از رئیس جمهور آمریکا تا امیر قطر دارند ( تصور کنید توی همین قضایای اخیر رهبر انقلاب اگر نبود چه کسی می توانست جلوی ترکتازی جریان خطرناک و رو به گسترش داخل دولت فعلی را بگیرد )

4- بنابراین آرمانگرایی و خیال پردازی نکنید . در خلأ می شود خیلی حرف ها زد و خیلی چیزها گفت اما در عالم واقع قضایا فرق می کند ، آقای خامنه ای بیست و پنج سال قبل تنها کسی بود که از دکتر شریعتی تمجید می کرد ، روحانی روشنفکر و به روز ی بود ، شعر و رمان می خواند و با اخوان ثالث و شمس آل احمد پیپ می کشید ولی همین مرد بعد از پذیرش رهبری وارد یک دنیای دیگر شد . شاید از آن آدم خیلی ها خوششان می آمد که الآن با او مشکل داشته باشند ولی این ها باعث نمی شود ایشان تمام کار و زندگی و اداره امور جامعه را تعطیل کند به خاطر تحسین و پسند فلان و بهمان .

قاضی هر کار بکند بالاخره یک طرف دعوا ناراضی خواهد بود مگر اینکه قضاوت را کنار بگذارد . مشکل این است که خیلی وقت ها ما در فضای ذهنی زندگی و فکر می کنیم نه واقعیت . چند سال پیش خانم میانسالی جوانش را آورده بود که حاج آقا این پسر سی سالش شده هنوز زن نگرفته ، هر کسی را پیدا می کنیم نمی پسندد و یک عیبی رویش می گذارد ،‌به پسر نگاهی کردم و گفتم : من می دانم مشکلش چیست ، او جنیفر لوپزی می خواهد که نماز شب بخواند ! پسر زد زیر خند و مادر با تعجب منتظر بود که آدرس طرف را بدهم کار را به خیر و خوشی تمام کند ! بعد به او گفتم پسر جان ، نمی شود که تو شب فیلم ببینی و صبح بروی خونه این و آن خواستگاری دنبال تصویرهای ذهنی ات بگردی ، غذای خوشمزه بخواهی طرف لباسش بوی قرمه سبزی می گیرد ، ادوکلون فرانسوی بخواهی باید ساندویچ بیرون را بخوری ، خانم دکتر بخواهی بچه ات را باید پرستار بزرگ کند ، بچه سالم و آرام و درست بخواهی زنت باید توی خانه بنشیند ،‌ یک کم از آن بالاها بیا پایین توی واقعیت ! این موضوع در همه جوانب زندگی ما صدق می کند . در فضای مجازی به هم فحش می دهیم و چهار تا خبر دروغ بر علیه هم می سازیم و دلمان را خوش می کنیم و بعد که به دنیای واقعی می آییم جریان مخالف نظام می بیند سی و دو سال است خیالبافی می کند و نظام همان نظام است و دولت همان دولت و از این طرف مسئولین نظام هم می بینند مشکلاتی که در اخبار دیشب گفته بودند همه اش دود شده و رفته هوا همچنان حل نشده باقی مانده است ! راه حل این است که به جای فکر کردن به آرزوهایمان کمی به واقعیت موجود فکر کنیم و بر اساس همین واقعیت بیاندیشیم . از امام موسى صدر که نازتر و خوشگل تر و بین المللی تر و امروزی تر و تسامح و تساهل تر که نداریم ، بی تعارف اگر امروز او ولی فقیه بود نباید رئیس قوه قضائیه تعیین می کرد ، نباید سخنرانی می کرد ، نباید در مقابل فتنه و توطئه می ایستاد ، نباید برای مقابله با حمله دشمن اسلحه بر می داشت ، حالا یک کم این ور تر یا یک کم آن ورتر ، قبول ... ولی مثلا در مقابل اسرائیل توی لبنان گل دستش می گرفت یا این که نه ، می گفت : "سلاح عزت مردان است " ؟

5- پس فقط دیکته ننوشته بی غلط است . هر نظامی به غیر از حکومت امام زمان مشکلاتی دارد و هیچکس ، نه تنها آیت الله خامنه ای و امام خمینی بلکه مقدس اردبیلی و سیدبن طاووس هم معصوم نیستند ، هر کس که باشد بالاخره حرف هایی می زند یا تصمیماتی می گیرد که ممکن است نادرست از آب دربیاید ، چون علم غیب ندارد و معصوم نیست و بالاخره انسان است . حالا که امام معصوم نیست چه کنیم ؟ نمی شود که کار را روی زمین گذاشت . بالاخره باید زمام امور را به کسی سپرد . این تعریف کارامد و واقع گرایانه نظام پیشنهادی فقه شیعه است که در زمان غیبت امام معصوم کسی که باتقوا و نزیه و آگاه و دیندار باشد و وسوسه های نفسانی و توطئه های گوناگون و فریب ها و نیرنگ های بیگانه و اشنا در او کمتر اثر کند کار را به دست بگیرد و البته به هر حال معصوم نیست . اینجا اشتباه از کسانی است که به جای تکیه بر واقعیت عینی تصویری قدسی از ولی فقیه ارائه می کنند که نه جای انتقاد و پرسش دارد و نه جای حرف و حدیث .

6- در باره کلیت یک نظام حکومتی حرف می زنیم و حکم می کنیم . همه جا نقاط مثبت هست و نقاط منفی . همان طور که نمی توانیم بگوییم در آمریکا صددرصد همه چیز منفی است و هیچ چیز قابل تحسین وجود ندارد ، نمی توانیم بگوییم ما در نظام جمهوری اسلامی هیچ ایراد و اشکالی نداریم . در حکومت طاغوت ممکن است یک قاضی متعهد و یک مدیر پاک و زحمت کش پیدا شود ولی هیچ کدام توجیه کننده حکومت ظلم نیستند و در حکومت اسلامی هم ممکن است یک قاضی رشوه بگیرد و یک مدیرکل دزدی کند ولی اینها باعث تخطئه اصل نظام نمی شود . باید در این موضوع منطقی برخورد کرد و به جای به کار بردن اوصاف نامعقولی مثل دولت کریمه اعتراف کرد که ما هم یک نظام حکومتی هستیم با حسن ها و عیب ایش ، با نقاط منفی و نقاط مثبت اما اصل و اساس آن چون بر سلامت دین و صدق و راستی قرار دارد نه ظلم و فساد از آن دفاع می کنیم ، حالا اگر کسی در آن خلاف کرد او را محاکمه می کنیم نه این که او را به عنوان معاون خود منصوب کنیم و بعد هم قاطعانه از او حمایت کنیم !

7- بحث بر سر تصمیم اکثریت است . ما چه خوشمان بیاید یا نه اکثریت قاطع و قریب به اتفاق مردم در ایران از ولایت فقیه حمایت کرده و می کنند و با رأی مردم این نظام حاکمیت یدا کرده وحتى امروز هم علیرغم حرف و حدیث ها و انتقادها و گلایه ها بازهم این نسبت در حدی حفظ شده که حتى مخالفان نظام هم نمی توانند ادعا کنند این اکثریت قاطع تغییر قابل توجهی کرده است . خوب باید به این اکثریت تن داد و آن را محترم شمرد .

اگر شما مخالف ولایت فقیه باشید چه بخواهید و چه نخواهید یک نفر هستید و یک رأی دارید ، دیگرانی هستند که آنها هم به اندازه شما ایرانی هستند و به اندازه شما انسان هستند و به اندازه شما محترمند و آنها نظرشان این است که نظام ولایت فقیه حاکم باشد . من به صراحت و بدون تعارف و ملاحظه معتقدم اگر روزی این نسبت بر عکس شود ما باید تسلیم نظر اغلبیت بشویم و قرار نیست تفنگ برداریم و ملت را بکشیم . من معتقدم حفظ نظام به چاقو کشیدن و خون ریختن و اسلحه برداشتن و شهید شدن نیست بلکه حفظ نظام به مرافقبت از آن در مقابل فساد و خطا و ظلم و خیانت و نفاق و دزدی است . دزدی دزدی است چه طرف ریش داشته باشد چه کراوات ،‌دروغ دروغ است چه بالای منبر باشد چه پشت تریبون ، ظلم ظلم است چه با عمامه باشد چه با کلاه . باید این نظام مقدس جمهوری اسلامی را از آفاتی حفظ کرد که هر نظامی را تهدید می کند و اصلا عجیب و غریب نیست . ما اگر نظامی حاکم کردیم که به مردم احترام بگذارد و به آنها خدمت کند و پاک باشد و عدالت گستر باشد و امنیت و رفاه و آسایش مردم را تأمین کند نه تنها مردم ما پای این نظام می ایستند بلکه دیگران می گویند ما همین را می خواهیم که ایرانی ها دارند ‌، اسمش ولایت فقیه است باشد ، اسمش هر چیز دیگر می خواهد باشد چنان که مسیحیان شام در مقابل حکومت مسیحی غربی پای حکومت اسلامی ایستادند و با هم کیشان خود جنگیدند به خاطر حفظ حکومت اسلامی که عدالت را برایشان تأمین کرده بود و به آبادانی سرزمین شان پرداخته بود . حالا ما اکثریتی داریم که مدافع ولایت فقیه است و بین مکاتب مختلف سیاسی برای اداره جامعه این طرح را پذیرفته است پس ما باید تسلیم شویم چنان که فقهای خود ما می گویند شهروندان مسلمان در کشورهای غیر اسلامی باید در امور عام قوانین آن کشور را مراعات کنند .

8- حالا بر اساس واقعیت عینی حرف بزنید . خوب این نظام حاکم یک رئیس می خواهد که به تعبیر عرب یبه آن می گویند " ولی " ، باید از میان گزینه های موجود کسی این مسئولیت را بپذیرد . یک بار بعد از انتشار خطبه های نماز جمعه تهران که توسط یکی از ائمه جمعه بزرگوار ایراد شده بود به دوستی منتقد ولی فقیه که از متن خطبه ها به شدت ناراحت و عصبی بود گفتم : اگر همین آیت الله فلانی ولی فقیه بود خوب بود ؟ از جا پرید و گفت خدانکند ! گفتم : همین است دیگر ، شما فکرمی کنی می شود حضرت جبرئیل را به عنوان ولی فقیه آورد روی زمین ؟ حالا نوبت مقایسه بین مصداق های عینی است . بین گزینه های قابل بحث از شخصیت آیت الله خامنه ای آگاه تر ، اجرایی تر ، عالم تر ، مدیرتر ، توانمند تر ، مطلع تر ، کاریزماتیک تر سراغ دارید ؟ حالا حیف نیست به خاطر یک مصداق جزئی این همه نقاط مثبت را فراموش کنیم ؟ ( می ماند مثلا مصداقی مثل نوع موضع گیری ایشان در حوادث بعد از انتخابات که حکمت و سبب آن را هم گذشت زمان معلوم خواهد کرد )

با پشتوانه حضور بحث ولایت فقیه در تاریخ طولانی فقه شیعه امام خمینی آن را به شکل منسجم و منظم عرضه کرد و پس از طرح آن به صورت علمی و نظری طی سالهای قبل از انقلاب اسلامی ایران ، توانست بعد از انقلاب به شکل بسیار عینی و ملموس آن را در کنار الگوهای مختلف حاکمیت سیاسی عرضه کند و به آزمون بگذارد . از سویی پشتوانه تئوریک و علمی آن را تأمین کند و از سوی دیگر ساز وکار اجرایی و عملی آن را پیش بینی کند . هم ترکیب دینی آن را برای تکیه بر فقه و دین نگهدارد و هم مشارکت مردمی را در بالاترین حد ممکن ( برگزاری سالی یک انتخابات )‌ و در سطوح گوناگون ( از شوراها تا خبرگان رهبری ) فراهم سازد . در روزگاری که حاکمان مسلمان عربستان یک کشور را به نام یک خانواده سعودی می نامند این نظام اسلامی کوچکترین ویژگی فردی و عشیره ای و قبیله ای باقی نگذاشت و تهدید های رایج همه نظام های دموکراتیک مانند اثرگذاری ثروت گروهی و قدرت شخصی را به حداقل رساند .

این موضوع به جهت اهمیت آن باید مورد بحث و بررسی نخبگان قرار گیرد و باید بتوان در باره آن پرسید و انتقاد کرد و البته باید مرد و مردانه هم حقایق را پذیرفت . جالب اینجاست که ادبیات شخصی امام خمینی و آیت الله خامنه ای در این قضایا خیلی منطقی و معقول است و هر دو بزرگوار صراحتا به وجود برخی مشکلات اعتراف دارند و گفته اند ما داریم سعی می کنیم به الگوی ایده آل برسیم و ادعا نمی کنیم که به آن رسیده ایم ولی مشکل از کاسه های داغ تر از آش است که گاه به خاطر مصالح و منافع شخصی و گاه هم از سر نادانی و جهالت تعابیر و الفاظ نامعقولی به کار می برند و به خیال دفاع از ولایت فقیه آن را بیشتر دچار ابهام و تردید می کنند .

فراوانند بزرگان و فضلای عالم و عاقل و فرزانه در حوزه علمیه و دانشگاه و مراکز علمی که انقلابی و متعهدند و به اصل نظام و ولایت فقیه از بن دندان باور دارند و خاصه در نواندیشان جوان حرف های گفتنی زیاد دارند اما در احوال و اوضاع این چند ساله سکوت کرده اند و به جای ورود به این بحث ها و روشنگری ترجیح می دهند چیزی ننویسند و نگویند . برخی از آنان صراحتا در پاسخ به پرسش من در باره دلیل این سکوت از نگرانی خود در باره مصادره اعلام موضع خود حرف می زنند . حق دارند چون از ولایت فقیه دفاع می کنند و نامشان کنار نام آقای فلان و جناب بهمان قرار می گیرد . چون فلان مسئول موضع آنان را به نفع خود تلقی می کند ، چون کسی نمی پذیرد از کوچکترین خطا و ایراد انتقاد کنند ، چون فضای موجود مع الاسف دفاع از ولایت فقیه را به معنی تأیید همه مشکلات و خطاها و آفات و ایرادها تلقی می کند و چون حرف زدن از ولایت فقیه گاهی با دادکشیدن و فحش دادن و دعوا کردن و عصبانی شدن همراه بوده و لذا با این صداوسیما و بااین دولت و با این جوّ موجود ترجیح می دهند همچنان بر این موضع پافشاری کنند .

اگر بدون اینکه از کوره در بروید و فحش و ناسزا بدهید تا اینجای نوشته طولانی من را خوانده اید ، به خودتان یک نمره مثبت بدهید . ممکن است با هر بخشی از این نوشته مخالف باشید یا دیدگاههای مختلفی را ابراز کنید چنان که خود من نیز در موارد بسیار ی از همین نوشته حرف ها و ملاحظاتی دارم و فکر می کنم باید همه ما یاد بگیریم و تمرین کنیم که حتى در صورت مخالفت به یکدیگر احترام بگذاریم و همدیگر را بپذیریم و صرفا به خاطر عدم موافقت در عقیده متهم نکنیم . پس اگر شما به هر دلیل به ولایت فقیه معتقد نباشید من شما را محکوم نمی کنم و برچسب بی دین و لامذهب و جاسوس و دشمن و غیرخودی به شما نمی زنم و از اینکه به حرفهایم گوش کرده اید و وقت خودتان را برای من گذاشته اید بسیار متشکرم .

 
مسابقه ای مخصوص مازندرانی ها
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1390 ساعت 17:14 شماره پست: 779

 

مسابقه بزرگ دلنوشته­ها برای همه مازندرانیها

شرایط ....را از این وبلاگ بگیرید: myveb.blogfa.com

- دلنوشته­ای به حضرت ولی عصر (عج ا...)

- دلنوشته­ای به مقام معظم رهبری (حفظه ا...)

- دلنوشته­ای به شهدای گرانقدر جنگ تحمیلی.



نحوه ارسال دلنوشته :

1-به صورت ایمیل : myveb@yahoo.com

2- به صورت پستی: شهرستان بابل، بخش لاله آباد(شهر زرگرمحله )شهرداری زرگرمحله، دفترشماره یک گروه تبلیغی حامیان ولایت( مسابقه دلنوشته ها).

 

الملک لا یبقی مع الظلم

+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1390 ساعت 14:33 شماره پست: 777

 

حسن رحیم پور ازغدی منصوب مقام معظم رهبری در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود . از سمت خود استعفا داد ؛ اما کسی به او انگ ضد ولایت فقیه نزد .

آیت الله جوادی آملی ، منصوب آقا در امامت جمعه شهر مقدس قم بود . درست وسط جار و جنجال های ایام فتنه ، استعفایش را اعلام کرد . رسانه های بیگانه تا توانستند از این اقدام ایشان بهره برداری سیاسی کردند . اما کسی نازک تر از گل به ایشان نگفت .

آیت الله حائری شیرازی نماینده ولی فقیه در استان فارس بود . استعفای او بهانه ای برای بوق های تبلیغاتی دشمنان قرار گرفت .

محمدی ری شهری نیز چندی پس از شکل گیری فتنه از سرپرستی حج و زیارت استعفا داد . . . .

احمدی نژاد استعفا نداد اما به جزای جرم ناکرده او حالا از مداح عورت شناس گرفته تا منبری هایی که هیچ گاه در حضور هاشمی و خاتمی جرأت نگاه چپ به آنها را نداشتند بر دیوار کوتاهش پشتک و بارو می اندازند !

این روزها مرد میدان های بی خطر ، زیاد شده است .

انصاف نیست آنهایی که بعد از هر خطای پایان ناپذیر هاشمی ، ژستی مدبرانه گرفته و توصیه می کردند هاشمی را باید حفظ کرد حالا فضایی برای احمدی نژاد درست کنند که اگر خودشان جای او بودند زیر این فشارها ده ها بار بدتر از بنی صدر می شدند .

مدعیان فراموش نکنند معیاری را که آقا در اختیارمان قرار داده است : ما از خط خدمت حمایت می کنیم .

 
احتمال مسابقه استقلال و پیروزی با باشگاه های اسرائیل غاصب !!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1390 ساعت 21:16 شماره پست: 776

 

مدیران ، مربیان و بعضی از هواداران تعدادی از تیم های ایرانی حاضر در لیگ فوتبال آسیا این روزها پی در پی این جمله را تکرار کرده اند که فوتبال ربطی به سیاست نداشته و . . . .

اگر حق با آنها است که میدان فوتبال ، عرصه فعالیت های سیاسی نیست و نباید کسی از این موقعیت مثلا برای حمایت از مردم بحرین استفاده کند لازم است چند مقوله دیگر نیز مورد تأیید حضرات قرار بگیرد  :

1-      مسابقه با رژیم غاصب صهیونیستی باید به رسمیت شناخته شود . چه این که ترک میدان مسابقه با این کشور جعلی  به معنای اقدامی سیاسی تلقی می گردد .

2-      آزار ورزشکاران ایرانی در فرودگاه عربستان و موارد مشابه دیگر به هیچ وجه سیاسی نبوده است .

3-      مدیران باشگاه ها شخصیت های غیر سیاسی بوده که صرفاً به خاطر سوابق ورزشی ! خود به این سمت برگزیده می شوند .

4-      تجاوز به ناموس شیعه ( در کشور بحرین که اتفاقا مردم آن ایرانی الاصل هستند ) یک مسئله سیاسی است و اگر خدای ناکرده حریم بعضی از افراد منادی جدایی فوتبال از سیاست نیز مورد نگاه چپ ناکسان قرار بگیرد قطعاً این افراد در صورت مواجهه با خاطیان در ورزشگاه ، دنبال تقابل و برخورد نخواهند بود .

5-      استفاده از نام خلیج فارس در ورزشگاه ها با توجه به حساسیت بعضی از کشورهای عربی ، بحثی سیاسی تلقی شده و باید منع گردد .

6-      استفاده از ذکر مقدس "یاعلی مدد" هنگام تشویق ورزشکاران نیز چون مورد غضب و حساسیت مسئولان سیاسی و وهابیون حاشیه خلیج فارس قرار می گیرد باید به سرعت ترک شود .

 . . . .

برادر من ! آدم خوش فکر ! باغیرت ! قبول کن شعار " فوتبال با سیاست نمیخوایم نمیخوایم " خودش یک شعار سیاسی است .

 

روی این پیشنهاد فکر کنید !

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم اردیبهشت 1390 ساعت 14:22 شماره پست: 775

 

اهالی برره را به یاد دارید ؟ خدا بگویم چه کار کند این مهران مدیری را !

جوان های برره ای را وقتی به سربازی بردند قرار شد در یک مانور نظامی با دشمن فرضی وارد جنگ بشوند . یادتان است چه اتفاقی افتاد ؟ برره ای ها ، شکست خوردند که هیچ ، تعدادی از آنها نیز به اسارت دشمن فرضی درآمدند !!

روز گذشته سخنگوی کمیسیون اقتصادی مجلس اعلام کرد که مجلس قصد دارد تا طرحی را به تصویب برساند که به موجب آن واردات کالاهای تولید عربستان ؟ به کشور ممنوع شود ! باور کنید عین خبر را نقل کردم . نمی خواهم طرح مفقود شده کاهش روابط با کشور آقازاده پذیر انگلیس را دوباره یاداوری کنم . خیر . راستش را بخواهید در خزانه معلومات اندک خود هر چه گشتم چیزی به نام کالای تولید عربستان ثبت نشده بود . چند ماه پیش که توفیق زیارت مکه و مدینه نصیبم شد هر چه در خیابان ها و بازارها جستجو کردم محصولی که تولید کشور عربستان باشد پیدا نکردم . به طور مثال دَرِ اتاق های هتل ، ساخت کشور سوریه بود . درست خواندید ؛ سوریه !

جالب است بدانید چیبس هم که برای پسرم خریدم ساخت کشور مالزی بود . یعنی این کشور مصرف زده حتی از پختن سیب زمینی خلال شده نیز عاجز است .

این روزها در پی افزایش جنایات رژیم منحوس سعودی در کشورهای حاشیه خلیج فارس ، فشارهای زیادی بر مسئولین وارد می شود تا تکلیف خود را با این دولت خبیث روشن کنند . عمره و تمتع هم که بنا نیست ممنوع شود . حالا آقایان برای کاهش فشارها ژست جسورانه گرفته اند تا با سلاحی فرضی ! به جنگ دشمن واقعی بروند .

من به مسئولان امر پیشنهاد می کنم اکنون که شرایط این گونه شده است و به زعم آنها بستری برای مقابله با دولت سعودی وجود ندارد بهتر است لااقل به گمرک جمهوری اسلامی ابلاغ شود که هر زائر ایرانی به طور مثال حق ندارد بیشتر از ده کیلوگرم کالا از کشور عربستان با خود به عنوان سوغات به ایران بیاورد . در حال حاضر هر زائر ایرانی می تواند حدود چهل کیلو کالا با خود به ایران بیاورد که البته گاهی به میزان آن نیز نظارتی نمی شود . با عملی شدن این پیشنهاد به طور متوسط با سفر ده هزار زائر می توان از واردات غیرضروری و اقتصاد برانداز سیصد تن کالا جلوگیری نمود . بماند که فقط برای حج تمتع حددود نود هزار زائر از ایران به کشور عربستان سفر خواهند کرد .

روی این پیشنهاد خوب فکر کنید .

 
والسابقون
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 9:26 شماره پست: 774

 

بدجوری ترسیده بودیم . به حالت آماده باش کامل قرار گرفتیم . اگر دشمن ما را می دید ، کارمان تمام بود ؛ یا کشته می شدیم و یا اسیر که در آن صورت چون نیروی اطلاعاتی بودیم عاقبت بدی در انتظارمان بود . تعدادمان کم بود . احساس کردیم وسط نیروهای دشمن گیر افتاده ایم و دیگر راه فرار نداریم . چاره ای نبود . باید می پریدیم آن طرف نهر ، پشت نخل ها . از روی نهر که عبور کردیم ناگهان خشکمان زد !

آنها با تسلط کامل ، ما را دیده بودند . جلو آمدند و یکی یکی ما را در آغوش کشیدند . آقا هم وسط ایستاده بود ، با همه گرم گرفت و روبوسی کرد . شناسایی شان تمام شده بود و داشتند بر می گشتند .

با دیدن آقا در خط دشمن ، هم روحیه گرفتیم و هم شرمنده شدیم !

سردار فدوی / کتاب جای پای باران

 

این اتفاق در یک جلسه رخ داد

+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 9:3 شماره پست: 773

 

چهارشنبه ۱۴/۲/۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۰

دادستان تهران در حضور خبرنگاران :

- پدر امیر قرایی به اتهام نگهداری مواد مخدر در بازداشت به سر می برد .

- اتهام امیری فر همان چیزهایی است که دادستانی مطرح کرده است . ( مشارکت در توزیع سی دی مستند ظهور )

- اتهام عباس غفاری ٬ نشر اکاذیب است .

- اتهام فائزه هاشمی را نمی توانم ذکر کنم . اما مصاحبه‌ای که وی با برخی رسانه‌ها داشته در تشکیل این پرونده نقش داشته است.
-------------------

نکته : اگر چه منظور حقیر از تنظیم این مطلب نشان دادن نوع نگاه دستگاه عدلیه به متهمان مختلف است اما اگر خوب دقت کرده باشید لابد متوجه شده اید که گویا قرار نیست سایر اتهامات فائزه هاشمی از جمله مشارکت و تهییج احساسات عمومی در جریان آشوب های ۸۸ که تصاویر آن از سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شد و . . . مورد رسیدگی قرار بگیرد .

 

 
مواظب تاریخ مصرفتان باشید !
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت 1390 ساعت 22:29 شماره پست: 772

 

کی ؟ من ؟! من طرفدار احمدی نژادم ؟ اصلاً شما دیدید من توی این وبلاگ سیاسی بنویسم ؟!

این روزها بگیر بگیر است ، شدید ! مأمور بازار شده است ، خفن . می گویند جن گیر احمدی نژاد دستگیر شده . لاکردار زبانش قفل نبوده و همه را لو داده است . حالا افتاده اند دنبال جن ها ؛ یکی یکی را به دام بیندازند .

من با این حرف ها کاری ندارم . سرم که درد نمی کند . می خواهم زندگی کنم . به من چه ربطی دارد ؟ بیخود که نگفته اند سیاست ، پدر و مادر ندارد . احمدی نژاد باید قبول کند تاریخ مصرفش تمام شده است . هدف این بود چهره ای نو عَلَم شود و حرف مردم را بزند تا پوزه حریف به خاک مالیده شود که شد . حالا دیگر  . . .  لااله الاالله ! چشم من هم بچه مثبت می شوم و به صفارهرندی یا هر کس که بچه های بالا به توافق برسند رأی خواهم داد .

بچه دانشجوهای بسیجی هم فکر کردند هر مکانی که اسم آزادی رویش گذاشته اند می تواند میدان التحریر باشد . رفتند استادیوم و چه کتک مَلَسی هم نوش جان کردند . نوش جان ؛ گوارای وجودتان ! مشهدی ها هم جلوی کنسولگری برادران سعودی ! کتک خوردند ؟ نوش جانشان . همین ها مگر سال گذشته شب اول ماه رجب ، وقتی طلبه های بسیجی قم جلوی لانه عنکبوت ، باتوم الکتریکی و فحش های در شأن برادران انتظامی را نوش جان کردند سکوت نکرده بودند ؟ اصلاً آن جا هم حق با مسئولان امنیتی بود . امنیت که شوخی بردار نیست .

دم نیروی انتظامی گرم . از موقعی که برخورد قاطع نیروهای پولادین انتظامی در مقابل بسیجیان قانون شکن را دیدم احساس امنیت بیشتری را در جامعه احساس می کنم . تا کی این بنده های خدا باید بدوند دنبال چک برگشتی مردم و دعواهای خاله زنکی ! این همه پول نفت را می بلعند برای چه ؟ بسیجی ها اگر ادعا دارند بروند جلوی مبتذل فروش های میدان انقلاب و فردوسی و قاچاقچی های ترمینال جنوب را بگیرند که در ملأعام هر کثافت کاری که بخواهند انجام می دهند و کسی هم به روی مبارکش نمی آورد . وظیفه نیروی انتظامی دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی است . نه خدائیش شما بگوئید چشم فتنه را چه کسی کور کرد ؟ از اغتشاش گرها بپرسید چرا این قدر فحش نثار برادران انتظامی کرده و اسم آنها را که می شنیدند موتورهای خود را رها ساخته و جانشان را به در می بردند ؟ بسیج اگر عرضه داشت این قدر در فتنه ، شهید نمی داد ! کار را نیروی انتظامی کرد که حتی یک نفر تلفات هم نداشت . باز هم می گویم سرداران عزیز ! سر تان بر دار مباد ! دست مریزاد که هر جا حضور دارید نام امنیت هم ممکن است همان اطراف معنا پیدا کند .

دانشجوهای نورس ما کم تجربه اند . هنوز نفهمیده اند دیانت ما عین سیاست ماست اما سیاست ما حالاحالاها کار دارد تا شباهتی با دیانت پیدا کند . خدا کند کارخانه ضدانقلاب سازی زودتر ورشکست شود . باید صادرات غیرنفتی مان را در زمینه های دیگری گسترش بدهیم .

پرسپولیس برد و حذف شد . بسیجی ها از نیروی انتظامی خوردند اما حذف نشدند . من احساس می کنم مسئولان ما هنوز از درستی برخوردی که با فتنه گران داشته اند مطمئن نیستند . شاید برای همین است که می خواهند عذاب وجدانشان را برطرف کنند . می خواهند بگویند مسئله فتنه نه به خاطر آن که انقلاب را هدف قرار گرفته بود منفی تلقی شد که ما هر نوع قانون شکنی را بر نمی تابیم . عدالت یعنی همین . جلوی هر نوع رفتار غلطی را باید گرفت . فرقی نمی کند از جانب اطرافیان احمدی نژاد باشد یا از سوی دوستان رئیس جمهور ! همه دوستداران انقلاب در مقابل قانون با هم برابرند همان طور که همه سران فتنه و ضدانقلاب هم در اِعمال قانون با یکدیگر مساوی بودند !  

راستی یادتان هست سال گذشته ادعا شد که در مسجد هادی غفاری ، اسلحه خانه ای را کشف کرده اند ؟ نتیجه اش شد ؟

من به دستگیری برخی افراد از این زاویه نگاه می کنم . سیاست ما هم کاش عین دیانت ما بشود .

دولت احمدی نژاد خیانت کار است . این را من با صراحت می گویم . شما شاهد باشید من چه گفتم . باور کنید حال و حوصله دردسر را ندارم . تقیه را برای همین وقت ها گذاشته اند . این چه دولتی است که هم حجتیه ای است هم فراماسونی و هم جن گیر  ؟! مهم نیست که در مبانی این سه تناقض آشکار وجود دارد . مهم ادای تکلیف است و چه تکلیفی امروز بالاتر از این که باید احمدی نژاد را به لجن کشاند ؟

ما باید با خرافه گرایی مقابله کنیم . حالا هم مچ دولت جن زده را گرفته ایم . به ما چه که مردم وقتی بشنوند ارتباط با اجنه می تواند دولتی را روی کار آورده ، طرح های بزرگ ملی را به سر انجام رسانده و دنیا را تحت الشعاع قرار دهد قطعا از جن گیری بیزار شده و شهوت زیاده طلبی را در درون خود سرکوب خواهند کرد !!

سیاست ، پدر و مادر ندارد . بچه سر راهی است . اصلاً طفل نامشروع است . مولود نامشروع به هر جا هم که برسد نمی توان پشت سرش نماز خواند . نمی توان او را قاضی قرار داد . نمی توان از او تقلید کرد . . . این را نمی خواهد از اهل علم بپرسید . هر مداح عورت شناسی هم از این موضوع آگاه است .

اوضاع خوبی نیست . آب قم شیرین شد اما دل من هنوز شور می زند .

 

تکرار تجربه ای ناموفق در دانشگاه های قم

+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم اردیبهشت 1390 ساعت 8:30 شماره پست: 771

 

به تازگی با اصرار ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان قم طرحی به تصویب رسیده است که مطابق آن همه دانشجویان دختر دانشگاه های این شهر موظف خواهند بود با چادر وارد دانشگاه بشوند . در این خصوص یاداوری چند نکته ضروری است :

1-      آن چه که در اسلام واجب شده ، حفظ حجاب است نه استفاده از چادر . بنابراین بهتر است از دستورات دین ، جلو نزده و به اصطلاح دایه دلسوز تر از مادر نشویم !

2-      چادر به عنوان حجاب برتر ، باید نماد معرفت و عمق بینش زن مسلمان به مقوله عفاف باشد . اجباری کردن چادر در ندامتگاه ها و . . .  ، شأن این نماد اعتقادی را پایین آورده و آن را در حد یک بازیچه و ابزار قرار می دهد .

3-      فراموش نکنیم حجاب ، هدف نبوده بلکه مقدمه ای برای عفاف است . آزاد و اسلامی شدن ! دانشگاه ها پیش از این نیز تجربه شده است . اگر قرار باشد دانشجو از منزل تا ورودی دانشگاه را با وضعی زننده طی کرده و سپس چادرش را برای حفظ منافقانه ظواهر خود از کیف خارج کند و یا در محیط دانشگاه از آرایشی غلیظ استفاده کرده و چهارطرف چادرش با کوچکترین نسیمی تبدیل به پرچم بی هویتی و خودنمایی او بشود همان بهتر که از چادر استفاده نکند . در ضمن ٬ چادر هم اگر ابزاری برای خودنمایی باشد با جهت گیری دین منافات خواهد داشت .

4-      اگر واقعا درصدد آن هستیم که تربیت دینی را در دانشگاه ها حکم فرما کنیم بهتر است با بینش دقیق و جسورانه ، به دنبال تحقق منویات دین باشیم . چه کسی است نداند که حتی روانشناسان غیر اسلامی هم اختلاط جنس های مخالف در یک محیط را باعث سلب آرامش روانی و غلیان غرایز درونی افراد محسوب می نمایند ؟ وقتی استادی پا به سن گذاشته نیز از وسوسه آمیز بودن پوشش و رفتار برخی از شاگردان خود سخن می گوید دیگر چه حرجی بر جوانانی است که به دلیل طول غیر منطقی سال های تحصیل هر لحظه به انفجار قوای جنسی خود نزدیک تر می شوند ؟

عاقلانه و منطقی آن است که به استناد آموزه های دین و تجربه ، فکری اساسی برای تفکیک کلاس های درسی دانشگاه از حیث جنسیت دانشجویان صورت بپذیرد .

 
آیا صیاد شیرازی هم ضد ولایت فقیه بود ؟!
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم اردیبهشت 1390 ساعت 19:38 شماره پست: 770

 

آیا صیاد شیرازی هم ضد ولایت فقیه بود ؟!

«  . . . باورم هم نمی شد که در جمهوری اسلامی ، وقتی یک عده دارند مخلصانه و بی ریا می جنگند و هیچ توقع از کسی ندارند ، با دست خالی هم می جنگند و کارها را به لطف خدا پیش می برند ، آن قدر مورد عنایت نباشند که حداقل بتوانند خدمت شان را ادامه بدهند . »

آن چه خواندید سطرهایی از خاطرات شهید بزرگوار علی صیاد شیرازی است که در کتاب ناگفته های جنگ ، ص 146 ، به چاپ رسیده است .

امام دستور داده بود همه باید بر اساس قانون تابع دستورات فرماندهی کل قوا باشند . این سمت آن موقع در دست سید ابوالحسن بنی صدر بود . صیاد که در کردستان مستقر بود از این فرمان تخطی کرد و حاضر نشد به دستورات خائنانه بنی صدر تن بدهد . وقتی گزارش رفتار او را به حضرت امام دادند ، امام (ره) دستور داد تا طبق قانون با او برخورد شود :

« . . . فهمیدم خدمت حضرت امام هم رفته اند و حضرت امام هم فرمودند با او طبق قانون برخورد کنید . آنها بررسی کرده بودند که طبق قانون با کسی که تمرّد کرده چه می کنند ؟ ابلاغ شد ؛ درجه مرا پس گرفتند و از فرماندهی هم سلب شدم . چون مصدوم بودم ، باید خودم را به ستاد مشترک معرفی می کردم . یعنی مرا از نیروی زمینی هم بیرون کردند  . . . »

( همان ص 151 )

حالا فرض کنید اگر مردم ، خواص و صاحب نظران آن عصر ، بدون هیچ تحلیلی از شرایط موجود و سبک و سنگین کردن مسائل ، صیاد شیرازی را فردی متمرد و اخراجی حضرت امام دانسته و به استناد این واقعه ، پرونده خدمات او را برای همیشه می بستند نگاه امروز ما به این ارتشی رانده شده ! چه می بود ؟  

امروز اما شهید سپهبد علی صیاد شیرازی یک اسطوره است . کسی او را انسانی متمرد و اخراجی ولایت نمی داند که هیچ ، مزار مطهرش زیارتگاه عاشقان و دارالشفای دلسوختگان است ؛ آن گونه که تابوت پاکش نیز بوسه گاه امیرولایت ، آقای مظلوممان قرار گرفته بود . روحش شاد .

 

احمدی نژاد با چادر از کشور گریخت !!

+ نوشته شده در شنبه دهم اردیبهشت 1390 ساعت 10:4 شماره پست: 769

بالاخره دور و بر ما کمی خلوت شد . حالا می توانیم یادداشت های روزانه مان را به روال همیشه بنویسیم  .

امروز خیلی خاطره انگیز بود . دغدغه های ما بالاخره نتیجه داد . احمدی نژاد که یک کوتوله سیاسی بود با چادر از کشور فرار کرد . روحیه او از اول هم خاله زنکی بود . با همه رعایا دم خور می شد . اما مهم تر از آن بازگشت مهدی بود . تیتر درشت چند روزنامه این بود : جاء الحق و زهق الباطل . اما بهتر بود با صراحت می نوشتند مهدی آمد . جشن با شکوهی برگزار شده بود . از فرودگاه تا میدان آزادی را فرش قرمز پهن کرده بودند . این حرکت مردمی بر عهده قالیباف های کشور بود که با حمایت شهرداری انجام گرفت . اجتماع زنها و مردها واقعا دیدنی بود . همه برای سلامتی ما کف می زدند و هورا می کشیدند . قرار شد چند نفر برای مردم سخنرانی کنند . توکلی نفر اول بود . اگر چه از منتقدین ماست ولی من او را مثل فرزندان خودم دوست دارم . دعوت از او برای سخنرانی نشانه حاکمیت فضای باز سیاسی و احترام ما به حق انتقاد است . توکلی درباره لزوم برخورد با آقازاده ها با شور و حرارات سخنرانی کرد . مردم به هیجان آمدند و برای او پی در پی کف و سوت می زدند و تشویقش می کردند . احمد توضیح داد که خوشبختانه پدیده آقازادگی مصداق خارجی نداشته و صرفا یک مقوله ذهنی است . علی لاریجانی هم پشت تریبون رفت . او کمی صراحت لهجه به خرج داد . گفت اگر احمدی نژاد ولایت پذیر بود پس چرا حرف ما را گوش نمی داد . چرا آقای ناطق همیشه از ایشان ناراضی بود .

فائزه هم با دوچرخه خودش را به جمعیت رساند . لباس فیروزه ای بر تن داشت . او هم درباره ضرورت حفظ اخلاق سیاسی و رعایت حقوق زنها که جزو آرمان های انقلاب است سخنرانی کرد . یکی از مداح ها هم پشت تریبون رفت . او به جای خواندن شروع کرد به سخنرانی . پسر با نمکی بود . می گفت عمروعاص هم عورتش را نشان داده بود . حرف هایش بی ربط است اما برای سرگرمی بد نبود . دستور دادیم بین جمعیت یک مشت پسته پخش کنند .

متکی آمد و خبر داد که ملک عبدالله هم به همین مناسبت دستور داده تا زنهای ایرانی بتوانند یک قدم دیگر به دیوار بقیع نزدیک تر شوند . خبر خوشحال کننده ای بود . سفارش کردم این خبر را با آب و تاب در همه رسانه ها تیتر کنند . خدا را شکر . دستاوردهای بین المللی ما هم دارد خودی نشان می دهد . روز با شکوهی است . نامه علمای قم هم به دستم رسید . آنها هم ضمن تبریک اعلام کردند دیگر از آب شیرین قم استفاده نکرده و درخواست لوله کشی از سد پانزده خرداد را مطرح کرده اند . شیخ یوسف و شیخ اسدالله این نامه را امضا کرده اند .

اصرار ما در باره خطر انزوای مرجعیت و روحانیت بالاخره ثمره اش را نشان داد . فرمان عفو عمومی هم صادر شد . قوه قضائیه تعهد کتبی داد که هر کس به آزادی زندانیان سیاسی اعتراض کند مجرم سیاسی بوده و زندانی خواهد شد . خداراشکر از این به بعد مردم با وحدت و زیر سایه مصلحت به زندگی خود ادامه خواهند داد . زندانیان اقتصادی هم باید آزاد شوند تا جلوی فرار سرمایه گرفته شود . ساخت سوله ها و سد ها را از سر می گیریم و همه جا را آباد می کنیم . تندیس سردار سازندگی در ورودی همه شهرها نصب خواهد شد . دستور دادیم وقف دانشگاه آزاد را باطل کنند . صیغه اش با عربی غلیظ ادا نشده بود و از اول مشکل داشت . . . .

در می زنند . پیشکار آمده . می گوید برای دِسِر امشب ، کمی پنبه دانه آورده  . . . .

فاصله
+ نوشته شده در شنبه دهم اردیبهشت 1390 ساعت 7:34 شماره پست: 768

 

فاصله نام داستانی زیبا و تحسین برانگیز از دوست خوبم نویسنده توانا ابراهیم باقری حمیدآبادی است . مطالعه این اثر کوتاه و دلنشین را به همه علاقمندان هنر داستان نویسی و نیز ارادتمندان وادی جهاد و شهادت توصیه می نمایم :


فاصله

با الهام از زندگی شهید رمضان ابراهیم­زاده گلمایی ـ از شهدای روستای گلما ـ  ساری

ابراهیم باقری حمیدآبادی

 

یکهو زمین منفجر شد و تمام دنیا تو گرد و غبار غلیظی فرو رفت.

صدای چَه چَه بلبل، روی درخت انجیلی هوای جوانی ما را پر از سرخوشی کرده است. ما زیر سایه ی درخت انجیلی ایستاده ایم و خجالت می کشیم به همدیگر نگاه کنیم.

هنوز گرد و خاک نخوابیده. هوا تاریک بود. ما به سختی داشتیم از تنگه ای میان کوه های مریوان رد می شدیم. تازه شش ماه از شروع جنگ گذشته. کی می دونه کی تمام می شه. شاید هیچ وقت. آدمیزاد از وقتی که خودش را روی کره زمین دیده، جنگ بود.

من خلاصه سر صحبت را باز می کنم: از کجا اومدین؟ تو چادرت را روی سرت جا به جا می کنی. به من نگاه نمی کنی. می گی: دامغان. من به تقدیر فکر می کنم: دامغان...!!؟... ساری...!!؟... هیچ فاصله ای وجود ندارد، حتی اگر کوه های سر به فلک کشیده ی البرز بین دو تا شهر باشد. فکرم را می خورم و با جمله ای تازه سر صحبت مان برمی گردم: من چشمه­علی رفتم. جای زیباییه. تو لبخند می زنی و به درخت انجیلی که سایه مان شده نگاهی می کنی. انگار می خواهی بلبل را لابه لای شاخ و برگ های آن پیدا کنی.

این جا حتی نفس هم نمی توانی بکشی. صدای نفس تو رو سنگ ها هم نباید بشنوند. همه چیز در کمین توست. ما لاک­پشتی حرکت می کنیم. هیچ کس حق نداره پچ پچ بکنه. یا طوری راه بِره که سنگی از زیر پایش سُر بخوره. این جا صدا یعنی مرگ. باد هم نمی آد.

همچنان گرد و خاک و دود غلیظی در اطراف پراکنده می شود. از میان این همه گرد و خاک به زحمت تو رو می بینم که داری توی حسینیه ی پهنه­کلای ساری، همون منبر معروف رو زیارت می کنی. سرخوشی یک شروع در چشم های تو برق می زند. من زیر همان درخت انجیلی به تو پیشنهاد یک شروع را می دهم. بلبل صدایش اوج گرفته. تو سرخ و سفید می شوی و چادر مشکی ات را روی سرت جا به جا می کنی. چشم های تو پر از بغضِ شادی است. انگار با من حرف می زنند: هیچی معلوم نیست، تا خدا چی بخواد. من ناامید نمی شوم و به صدای بلبل که بالای سرمان روی درخت نشسته است دل می سپارم. از سکوت تو راضی ام.

ما می ترسیم حرف بزنیم. فقط به سمتی که دره با پیچ و خمش می رود، می رویم. ما چهار نفریم. من آخر از همه حرکت می کنم. حس می کنم اگر پشت سرم را نگاه کنم، سنگ می شوم. صبح نزدیک است و ما باید قبل از روشنایی به پایگاه برسیم. شاید هیچ وقت نتوانیم به پایگاه برسیم. بین ما و پایگاه فاصله خیلی زیاد است و ما خیلی آهسته راه می رویم. اگر نتوانیم به پایگاه برسیم برای همیشه بین من و تو فاصله می افتد. چون از مریوان تا تهران خیلی راه است، خیلی. هزار برابر فاصله ی ما تا پایگاه مان. هنوز گرد و خاک نخوابیده و هوا همچنان تاریک و غبار آلود است. بچه ها ایستادند. سرگروه ما یک پاسدار جوان اهل بهشهره. کنار یک یک ما می ایستد و در تاریکی دره تو گوش ما یک چیزی می گوید که به زحمت متوجه می شویم. ما با همان فاصله راه می افتیم. او پشت یک صخره کمین می کند و می ماند. شاید به چیزی مشکوک شده است! این اولین بار نیست که از این دره می گذرم. یکی ـ دوبار با چمران از این جا رد شدم. این بار که به مرخصی آمدم حتماً با هم سر قبرش می رویم.

گوش من سوت می کشد. یک صدای زینگ ممتد. رضا را بغل می گیرم. ریزه میزه و کوچولوءِ. از شادی پایم به زمین نمی رسد. شرم و شادی در چشم های تو سوسو می زند. مادرم پیش کنار بسترت نشسته. به حرکات من می خندد. من خجالت می کشم. سریع رضا را می گذارم بغل تو و یک راست از اتاق می زنم بیرون. اصلاً حواسم به مادرم نبود.

به پشت سرم نگاه می کنم. از سر گروه ما خبری نیست. موهای تنم سیخ سیخ شده است. هیچ وقت فکر نمی کردم که اینقدر به حضور تو احتیاج داشته باشم.دلم می خواست الآن پیش شما بودم ولی هنوز به پایگاه نرسیدیم وقتی رسیدم حتماً برای تان نامه می نویسم. این دفعه که به خونه برگردم حتماً می ریم شمال. سری هم به پهنه­کلا می زنیم.

مادر من دارد لباس می شوید. من بالای درخت آلوچه برای خودم می خوانم و یکی یکی گازی هم به آلوچه می زنم. درخت در غبار فرو رفته است ولی اصلاً باد نمی زند. مادرم صدا می زند. رمضان! مدرسه ات دیر می شود. از درخت پایین می آیم. هیچی معلوم نیست. احساس می کنم خواب می بینم. مادرم نیست، خانه مان نیست، و من وسط دود و گرد و غبار ایستاده ام.

مطمئنم که به تو نمی رسم. صبح خودش را نشان داد و ما هنوز به پایگاه نرسیدیم. سعی می کنم به شما فکر نکنم. به تو، به مادرم، به رضا، به آخرین روز دیدارمان تو شلوغی ترمینال ساری. تو به من نگاه می کردی: یعنی دوباره می بینمت. من رضا را بغل کردم و بوسیدم: هیچی نمی تونه بین ما فاصله بندازه. تو سرت را برگرداندی و اشکت را از من پنهان کردی.

سر گروه ما پیدایش نیست. شاید هنوز توی کمین نشسته است و مراقب است تا از پشت سر تعقیب مان نکنند.

رضا از وسط گرد و غبار یک هو پیداش می شود و می دود طرف من: بابا !... بابا!... نرو، بابا نرو، ... دلم برات تنگ می شه. من آغوشم را باز کردم. تو پیشتر می آیی و رضا را می گیری. هنوز گوشم سوت می کشد. با صدای آواز بلبل، صدای سوت کمتر می شود. هوا خنک و آفتابی است و چشمه­علی مثل اشک چشم تو زلال: تو قول می دی هیچ وقت منو تنها نذاری؟

من به چشمه های جوشان چشمه­علی زل می زنم. و در سکوت فرو می روم. تو ناامیدانه از کنار من بلند می شوی. نمی دانم چرا نتوانستم چیزی بگویم.

آخرش این جنگ یک روز تمام می شه؟... ای آقا تو که داوطلبی اومدی نگران چی هستی؟ لال مونی می گیرم. سکوت می کنم. سری به اطراف می چرخانم. حالا هوا قدری روشنتر شده و امیدم برای دوباره دیدن تو کم رنگ تر می شود. شاید اگر همراه چمران بودم تا الآن از این دره ی لعنتی رد شده بودیم. دیگه باید از زیر سخره ها و سنگ ها بریم تا ما را نبینند.

زمین یک هو منفجر شد. گرد و خاک عظیمی به هوا رفت و من هنوز پرت نشدم. دارم برای آخرین بار تو رو می بینم که روکش سفیدی را از روی سرم کنار می زنی. دستی به صورتم می کشی. هر کار که تو می کنی رضا هم می کند. خودش را می اندازد روی سینه ی من. نمی توانم آغوشم را باز کنم. تو رضا را می گیری و گریه کنان دور می شوید. دلم می خواهد پیش من باشید.

دیگه شب شده. تو و رضا توی اتاق نشستین. یک ساعتی می شود که از بهشت زهرا برگشتین. رضا مشغول درس و مشقش شده. تهران مثل اون سال ها نیست. خیلی شلوغ شده. با این که پاسی از شب گذشته ولی هنوز سر و صدای رفت و آمد آدم ها و ماشین ها آزار دهنده است. تو دستمال کاغذی برمی داری و به طرف طاقچه می روی، قاب عکس مرا توی دستت می گیری، هنوز دستمال به قاب نکشیده، اشکت سرازیر می شود. من به تو نگاه می کنم و می خندم، رضا به ما نگاه نمی کند. صدای انفجار درگوش من می پیچد. من با صورت می خورم به تخته سنگ بزرگی، همه جا تاریک می شود. چند لحظه بعد دوباره روشن می شود و حالا گرد و غبار و دود کاملاً خوابیده است.

 

تا آخرش را نخواندید قضاوت نکنید ! ( مهم )

+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم اردیبهشت 1390 ساعت 15:0 شماره پست: 767

 

آیت الله حسن زاده در یکی از نوشته های خود به نام کسانی اشاره می کند که در طول تاریخ ، عمری طولانی داشته اند . مثلا یکی اش حضرت نوح علیه السلام .

در این بیان ناگهان نام صدیقه طاهره سلام الله علیها نیز مطرح می شود در حالی که آن حضرت هجده سال بیشتر عمر نکرد . علامه بزرگوار درباره علت نام بردن از آن حضرت این گونه استدلال می نماید که با توجه به مصیبت هایی که بر ایشان تحمیل شد این میزان حیات نیز بسیار طولانی و حیرت برانگیز است !

محمود ما استعفا داده باشد یا نه مهم نیست . ( که هست ! ) با این فشارهای بی امان که بهترین تعبیر از آن ، کلام مولایمان سید علی یعنی " جنگ احزاب " است شش سال استقامت بر کرسی ریاست جمهوری آنهم بدون نیت زراندوزی و هوس منفعت جویانه بسیار عجیب و قابل تحسین می باشد .

قصد ندارم برای محمود مرثیه ای بخوانم . کیست نداند کسانی که در مقابل انحرافات باند هاشمی و خاتمی و متهمانی چون مهاجرانی و فائزه و غرضی و زنگنه و . . . خفقان گرفته بودند حالا با کمترین سخن درست یا غلطی که از سوی برخی اطرافیان رئیس جمهور آن هم با منابع منحصر به فردی چون احمد توکلی و علیرضا زاکانی نقل می شود همه چیز را نادیده گرفته ٬ رگ گردن برافراشته و . . .

بگذریم . من هم اگر جای محمود بودم شاید استعفا می دادم . اما نه الان . قرار مان این بود که باری از دوش انقلاب برداشته شود . پس می شد برای احقاق آرمان های بر زمین مانده انقلاب استعفا داد و گرد و خاک بلند کرد نه آن گاه که شعف دشمن برانگیخته شود .

این روزها مجلس برای نازکشی هم که شده بیشتر مطالبات دولت در لایحه بودجه را تند و تند تصویب می کند . نمی دانم محمود چه قدر به شیوه مصدق در برانگیختن احساسات و به کرسی نشاندن خواسته هایش معتقد و پای بند است که اگر چنین باشد خوب دارد نتیجه می گیرد . بگذریم .

محمود باشد یا برود کارش را کرده و آن چه را که باید ، اثبات نموده است . محمود نشان داد که " فهم دین " فراتر از " علم دین " است . بگذریم !

یکی پرسید اگر خبر راست باشد چه می شود ؟! گفتم هیچی ! مگر با رحلت امام اتفاقی افتاد ؟

محمود عزیز دل ملت است . اما خودش بهتر می داند ما قرار دادی بسته ایم که باید به آن عمل کنیم . ما مدت هاست که سرقفلی دل و جانمان را در بنگاه عاشقی معامله کرده ایم . ما آموخته ایم که در ره عشق ، نقض پیمان نکنیم . آموختیم که اهل کوفه نباشیم . همچنان زیر علم انقلاب سینه خواهیم زد وعلمدار اسلام ناب را تنها نخواهیم گذاشت . لبیک یا خامنه ای . انقلاب جهانی اسلام تازه در اول راه است . پس :

بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله .

 
نقدی بر طرح تحول دروس آمادگی دفاعی
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم اردیبهشت 1390 ساعت 13:0 شماره پست: 766

 

بسمه تعالی

طرح تحول در درس آمادگی دفاعی و بایسته های راهیان نور

مدتی است که به منظور اتیجاد تغییر و تحول کاربردی در درس آمادگی دفاعی که در سال دوم دبیرستان مدارس پسرانه تدریس می شود دانش آموزان این مقطع تحصیلی از سراسر میهن پهناورمان به سرزمین های مقدس عملیاتی اعزام می گردند . این اقدام بزرگ و بی نظیر که با پشتیبانی و اتحاد خوب وزارت آموزش و پرورش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صورت می پذیرد می تواند با معرفی شخصیت شهدای جوان و نوجوان دفاع مقدس و آشنایی دانش آموزان با حال و هوای شورآفرین و پرمعنویت سال های حماسه و ایثار ، ضمن الگوسازی در نسل جدید جامعه ، آنها را در مقابل بسیاری از آسیب های فکری و فرهنگی و سیاسی بیمه نماید . نقد و بررسی نکات مثبت و منفی موجود در این طرح بزرگ به مجالی بیش از اقتضای این نوشتار نیازمند است اما در این مختصر ضمن حمایت از این اقدام سازنده ، تذکر بعضی از نکات - که در همراهی نویسنده این مقاله با دانش آموزان این مقطع در کربلاهای ایران به تجربه ای گرانسنگ تبدیل شده است – ضروری به نظر می رسد :

1-      ایجاد زمینه و آمادگی ذهنی در دانش آموزان و والدین آنها باید چند هفته قبل از آغاز سفر مورد توجه قرار بگیرد . برای این منظور می توان برگزاری جلساتی با اولیای دانش آموزان و آشناسازی آنان با آثار مثبت این سفر در شکل گیری شخصیت فرزاندانشان و مصون نگاه داشتن آنها از چالش های فکری و فرهنگی موجود در جامعه را مورد توجه قرار داد . در سر کلاس های درس نیز باید فضایی را ایجاد کرد که دانش آموزان با شوق و نه از سر اکراه ، خود داوطلب و لحظه شمار آغاز این سفر پر برکت باشند . لازم به ذکر است هر چه فضای اردو معنوی تر و داوطلبانه تر باشد پذیرش و درونی شدن آموزه های مورد نظر را در اندیشه مخاطبان نوجوان ماندگارتر خواهد شد .

2-      فضاسازی معنوی در طول سفر نیز باید مورد توجه قرار بگیرد . برای این منظور می توان سی دی هایی برگرفته از حال و هوای اردوهای راهیان نور در اتوبوس ها به نمایش درآورد تا به طور مستقیم آداب زیارت و حضور در سرزمین های نور به مخاطبان منتقل شود . در نظر داشته باشیم که اردوهای دانش آموزی اغلب در زمان هایی برگزار می شود که مناطق عملیاتی از حضور بازدیدکنندگان مردمی خالی است . این تذکر نیز برای دانش آموزان مفید خواهد بود که این مناطق در مقاطعی از سال ، مملو از زائرین پیر و جوان میهن اسلامی مان است که خطر و رنج سفر را به شوق پابوسی کربلائیان وادی نور با جان و دل خریدار می شوند .

3-      استفاده از طلاب و مبلّغین آموزش دیده و آشنا به سیره شهدای جبهه حق ، می تواند در حد چشمگیری ، خلأهای معنوی و فرهنگی اردو را در طول سفر جبران نماید . حضور روحانیون در اتوبوس ها و هم نشینی صمیمانه آنها با دانش آموزان و انجام تبلیغ چهره به چهره ، بیشترین بهره گیری از این فرصت بزرگ و سازنده محسوب می شود .برگزاری مسابقات متنوع و اهداء جوایز در طول سفر نیز می تواند به شادابی مخاطبان و انس آنها با مناطق عملیاتی کمک شایانی نماید .

4-      تجربه ثابت کرده است نوجوانان در شناخت شهدایی که وجه اشتراک بیشتری با آنها به خصوص از جهت استانی و منطقه ای داشته باشند تمایل و ذوق بهتری نشان داده و احساس بالندگی ، افتخار و قرابت بیشتری را در رفتار خود نشان می دهند . گفتنی است یکی از چهره های پر آوازه ای که بسیار برای دانش آموزان جذاب بوده و علاقه وصف ناپذیری را نسبت به شخصیت و زندگی مردانه آن بزرگوار ابراز کرده اند شهید قهرمان دکتر مصطفی چمران است . این دانشمند و عارف چریک ، نمونه ای تماشایی از سربازان راستین ولایت است که وصف علم و عرفان و حماسه اش ورای همه قهرمان سازی های پوشالی و کاذب سینمای غرب ، همواره برای دانش آموزان زیبا و شنیدنی بوده است .

5-      نوع اتوبوس ها و مواد به کار گرفته شده در تغذیه زائران دانش آموز نشان می دهد که توجه در تأمین نیازهای رفاهی مخاطبان از سوی متولیان زحمت کش این اردوها مورد اهتمام بوده است . در این راستا لازم است در خصوص کیفیت ارائه خدمات رفاهی نیز دقت و نظارت بیشتری در نظر گرفته شود . پخت نامطلوب غذا و نان ، کمبود در سرویس های بهداشتی به خصوص برای استحمام که وجود آن گاه به اقتضای سن مخاطب ، امری واجب محسوب می شود و . . . از جمله این موارد می باشد .

6-      با توجه به همراهی اکثر مدیران و معاونان مدارس با دانش آموزان که بسیار قابل تقدیر می باشد به جاست هماهنگی لازم بین برگزارکنندگان اردو با آنان برقرار باشد . تجربه و حفظ شئون این بزرگواران اقتضا می کند در مدیریت سفر ، نقش مشورتی بیشتری برای آن بزرگواران در نظر گرفته شده تا از بروز برخی تعارضات احتمالی پیشگیری به عمل آید .

7-      بحث تداوم آموزه های معرفتی اردو نیز باید جدی تلقی شود . با توجه به خصلت فراموشی در انسان ها آن هم در هجمه ناجوانمردانه طوفان های ضد فرهنگی بیگانگان ، لازم است هر از گاه به بهانه هایی چون اهدای جوایز و یادبود و دیدار با خانواده های شهدا و . . . خاطرات و آموزه های این سفر تکرار و مورد گوشزد قرار بگیرد .

در مجموع ، همان طور که در ابتدا نیز بیان شد مزایای این طرح بسیار بیشتر از نقاط ضعفی است که به طور معمول در سر آغاز هر اقدام بزرگی کم و بیش به چشم می آید . با توجه به غیر داوطلبی بودن حضور دانش آموزان این پایه تحصیلی در مناطق عملیاتی ، رعایت ظرافت های فرهنگی که به بخش هایی از آن اشاره شد می تواند تأثیرگذاری این زحمات ارزنده را به طور محسوسی افزایش داده و ماندگارتر سازد . باید این نکته را مدّنظر قرار داد که ممکن است بسیاری از دانش آموزان به هر دلیل هیچ گاه توفیق زیارت دوباره سرزمین های نور را نداشته باشند . بنابراین استفاده هر چه بیشتر از این موقعیت ارزشمند و ایجاد خاطرات خوش و معنوی برای آنها باید همواره در اولویت برنامه ریزی های سفر قرار بگیرد . جهت گیری ها در اغتنام از این فرصت سازنده باید به گونه ای باشد که دانش آموز بعد از مدتی نسبت به خاطرات و حال و هوای اردوهای راهیان نور ، احساس دلتنگی نماید . در این صورت می توان میوه شیرین زحمات دست اندرکاران و طراحان این جهاد فرهنگی را در کام خود احساس نمود .

والسلام علی عبادالله الصالحین / سید حمید مشتاقی نیا

  

 

بحرین کربلاست

+ نوشته شده در سه شنبه ششم اردیبهشت 1390 ساعت 10:21 شماره پست: 765


ما زندگی در قصر را نمی­خواهیم

و هوای ریاست هم در سر نداریم!

ما مردمانی هستیم که ذلت و بدبختی را از بین خواهیم برد

ما انسان­هایی هستیم که بدون اعمال خشونت،

ظلم را از اساس ریشه­کن خواهیم کرد.

چرا که نمی­خواهیم مردم در ضعف و بیچارگی خود باقی بمانند ...

«من سعادت را جز در مرگ نمی­بینم و زندگی با ظالمان را جز ننگ و عار نمی­دانم».

خون مردمان بی­هیچ گناهی ریخته می­شود ...

گویی بحرین کربلاست ...

ابیات فوق ترجمه بخش‌هایی از یکی از اشعاری است که القرمزی در میدان شهداء منامه خوانده است.

 
نفدیک یا محمود
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم اردیبهشت 1390 ساعت 7:17 شماره پست: 764

 

۴ / ۲ / ۱۳۹۰

سردار جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی :

- ولایت‌پذیری احمدی‌نژاد خیلی بیشتر از مسئولان جدیدی است که تازه زبان باز کرده‌اند .

- شتاب انقلاب مدیون حرکات رئیس جمهور است .

 

پیوند لاریجانی و نریمان !

+ نوشته شده در دوشنبه پنجم اردیبهشت 1390 ساعت 7:1 شماره پست: 763

 

چند روزی است که در بین شهروندان بابلی شایعه شده است فرزند دکتر لاریجانی به عقد فرزند مهندس نریمان ( نماینده غیراصولگرای این شهرستان ) درآمده است .

من با میزان صحت و سقم این خبر کاری ندارم ( اگر هم صحت دارد مبارکشان ! ) اما این موضوع مرا به یاد مطلبی انداخت که بد نیست اشاره ای به آن داشته باشم :

اوایل بهمن هشتاد و نه در جریان سفر به یکی از مناطق کشور به طور اتفاقی با چند نفر از نزدیکان مهندس نریمان همراه شده بودم . صحبت از خطاهای متعدد نریمان به میان آمد و این که اگر پادرمیانی امثال هاشمی رفسنجانی نبود نریمان پیش از مجلس هفتم باید ردّ صلاحیت می شد . درباره ادامه رفتارهای غیرارزشی و فتنه گرانه این نماینده زمان شناس ! نیز حرف هایی زده شد .

یکی از نزدیکان فکری نریمان در پاسخ به من گفت " همان طور که در آن دوره زور هاشمی  چربید و باعث تأیید مجدد نریمان در انتخابات شد این بار نیز علی لاریجانی  به نریمان وعده داده تا مانع از رد صلاحیت وی شود . . . "

نریمان شخصیت پیچیده ای دارد . او اگر چه در سطح شهرستان بابل همواره در مقابل روحانیت قرار داشته اما در لابی مجلس از همپیالگان مهندس باهنر و امثالهم بوده است . بگذریم .

لاریجانی ها هیچ گاه در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در بین مردم شهر خودشان یعنی آمل و استان مازندران دارای مقبولیت چشمگیری نبوده اند . نمی دانم آیا علی لاریجانی با ارتکاب یک خطای سیاسی دیگر در حمایت از نماینده فتنه گر شهرستان بابل آخرین میخ را بر تابوت حیات سیاسی خویش خواهد کوبید ؟!

 
آیا مطرح شدن علی هاشمی نفع بیشتری از طرح نام برونسی داشته است ؟!
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم اردیبهشت 1390 ساعت 23:54 شماره پست: 762

 

امروز یکشنبه چهارم اردیبهشت نود حوالی ظهر ، خبر پیدا شدن پیکر مطهر شهید برونسی بر روی خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت .به نظر شما چرا صدا و سیما حاضر به اعلام این خبر نگردید ؟ آیا شهید برونسی فردی ناشناخته و کم اهمیت بوده است ؟

برونسی فرمانده تیپ خط شکن جوادالائمه بود . آشنایی با شخصیت و خاطرات او مورد تأکید مقام معظم رهبری بوده که این موضوع باعث شده است بسیاری از جوانان این مرز و بوم نامی از این سردار عارف را شنیده باشند .

چرا خبر پیدا شدن پیکر مطهر شهید علی هاشمی در بخش های مختلف خبری مطرح گردیده و بلافاصله برنامه های ویژه ای در خصوص آن بزرگوار از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد ؟ آیا به بهانه خاطرات شهید هاشمی افراد دیگری به اسطوره سازی از چهره خود پرداخته و در تلاش بودند از چهره خود ، فرماندهی کم نظیر با تفکری پیچیده ترسیم نمایند ؟

اگر خدای ناکرده این تحلیل درست باشد باید بر این نکته نیز تأکید کرد که این افراد شهرت طلب و سیاست زده متأسفانه به دلیل ارتباط کمتر با رزمندگان سایر استان ها مطلب خاصی از فرماندهان آنان در ذهن نداشته و با بزرگداشت آنها بهانه ای برای مطرح ساختن خود پیدا نمی کنند .

نمی خواهم این مسأله را بیشتر باز کنم .

قبلاً هم مشابه این پرسش را طرح کرده بودم که در بین کشته شدگان کهریزک یا دیگر متهمین در طول سال های مختلف چرا فقط نام مرحوم روح الامینی مطرح شده و بر سر زبان ها افتاده است ؟ آیا خون او رنگین تر بوده یا باز هم در پشت صحنه ، نام افرادی به چشم می خورد که از همه این بازی ها هدفی جز چهره سازی از خویش نداشته و در سودای کسب جایگاهی بلندتر به هر اتفاقی تنها از منظر تأمین قدرت شخصی و باندی خود نگاه می نمایند ؟

 

ابهامات واریز یارانه ها را چه کسی پاسخ گو است ؟!

+ نوشته شده در یکشنبه چهارم اردیبهشت 1390 ساعت 14:27 شماره پست: 761

 

کاش در جریان اجرای طرح بزرگ و تاریخی هدفمندسازی یارانه ها ، جایی نیز برای پاسخ گویی به پرسش ها و ابهام های اجتناب ناپذیر این طرح در نظر گرفته می شد . به طور مثال چند نفر از دوستان که در ماه های قبل یارانه به حسابشان واریز می شد این ماه مبلغی را دریافت نکرده اند . حالا مانده اند که تکلیفشان چیست ؟ سایت مرکز آمار که در این باره پاسخ گو نیست . شماره تلفن 0218587 نیز که از سوی رسانه ملی اعلام گردید تلفنی گویا بوده و جالب است بدانید به جای ارائه جواب در مقابل پرسش ها توصیه می کند به طور حضوری به تهران خیابان آفریقا مراجعه کنید !

کاش می شد مردمی که در شهرهای مختلف کشور دچار مشکلاتی از قبیل آن چه بیان شد گردیده اند نیز در مناطق خود می توانستند به اداره ای رجوع کرده و به شکل حضوری پاسخی مناسب دریافت نمایند .

 
معرفی کتاب
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم اردیبهشت 1390 ساعت 7:6 شماره پست: 760

 

معرفی چند کتاب خوب و مفید که بی ارتباط با این ایام نیست :

 


معرفی چند کتاب خوب و مفید

بانوی ملکوت

یکی از گرانبهاترین سرمایه های معنوی مردم مسلمان کشورمان ، همجواری با بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیهااست . این بانوی بزرگوار را به حق ، کریمه اهل بیت لقب داده اند . آشنایی با ابعاد شخصیتی ایشان نه تنها مؤید انطباق وصف کرامت برای آن حضرت است بلکه زوایایی زیبا و آموزنده از شخصیت انسانی وارسته و نیک کردار را برای همه ارادتمندان مکتب اهل بیت علیهم السلام روشن خواهد ساخت .

کتاب بانوی ملکوت علاوه بر آن که نگاهی بر حیات معنوی آن حضرت دارد ، از منظر روایات و اسناد تاریخی به چشم اندازی از جایگاه شهر مقدس قم به عنوان پایتخت عقیدتی عالم تشیّع نیز می پردازد . آن چه که به عنوان ویژگی این اثر ارزنده باعث درخشش آن در بین دیگر آثار مشابه گردیده ، تألیف کتاب با قلم شیوا و پرمغز دانشمند ارجمند آیت الله کریمی جهرمی می باشد .

علاوه بر مناقب کریمه آل محمد (ص) نیم نگاهی به سیره بزرگان علم و اجتهاد در ابراز ارادت به آستان بانوی کرامت در این اثر گرداوری شده است . به راستی شاید پی بردن به فحوای تأمل برانگیز روایتی که قم را حرم اهل بیت علیهم السلام برشمرده است می تواند دلیلی بر ضرورت کنکاش بیشتر و عمیق تر پیرامون شخصیت دخت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و لزوم شناخت بهتر از نگاه و توقّع پیشوایان دین نسبت به وضعیت و تکلیف بلند و جهانی شهر مقدس قم محسوب شود .

بانوی ملکوت ، در دویست صفحه و قالب رقعی توسط بنیاد فرهنگی راسخون در قم بارها منتشر گردیده و در اختیار علاقمندان ساحت خاندان طهارت و کرامت قرار گرفته است .

نام ها و لقب های فاطمه زهرا سلام الله علیها

نام ها و نمادها ، پرچم و شاخصه های هویت و فرهنگ هر جامعه ای هستند . یکی از طرح های پرسابقه شبیخون فرهنگی استعمارگران در طول تاریخ ، از بین بردن اسامی و نمادهای فرهنگی در جوامع اسلامی بوده است . این اقدام البته بسیار آرام و به صورت نرم و نامحسوس صورت می گیرد .

کتاب ارزشمند « نام ها و لقب های فاطمه زهرا سلام الله علیها » یک اثر پژوهشی و مستند است که به همت والای حجت الاسلام سبحانی نسب گردآوری شده است . نویسنده این اثر تنها درصدد آن نبوده که اسامی و القاب بانوی بی نظیر اسلام را ثبت و معرفی کند ؛ بلکه ایشان در واقع با تلاشی ستودنی سعی نموده تا با استفاده از گنجینه روایات ، فلسفه این نام ها و القاب را نیز مورد بررسی قرار داده و به اطلاع شیعیان آن حضرت برساند .

در منابع دینی بسیار سفارش شده که برای فرزندان خود از نام هایی اسلامی استفاده کنیم تا در قرابت شخصیتی آنها با صاحبان حقیقی این نام ها و عناوینِ درخشان ، تأثیری بسزا داشته باشد . از طرفی عده ای به دلیل عدم آشنایی با مضامین القاب حضرت صدیقه طاهره علیهالسلام و چرایی استفاده از این نام ها در شناسنامه های خود در مقابل پرسش های دیگران دچار انفعال گردیده و گاه ترجیح می دهند نام امروزی تری ! را برای خود بر سر زبان ها بیندازند .

مطالعه این اثر پرمحتوا به شیعیان مکتب فاطمی کمک می کند تا با شناخت چرایی القاب بانوی بزرگ اسلام و آگاهی از فضایل بی نظیر آن حضرت ، با افتخار سربرافراشته و به نام زیبای خود و خانواده شان مباهات نمایند .

این کتاب در 210 صفحه و در قطع رقعی توسط موسسه انتشاراتی جمال منتشر گردیده است .

زهرا دختری در نور

آموزش معارف دینی به کودکان باید با رعایت ظرافت هایی همراه باشد . یکی از این ظرافت ها بهره گیری از بیان غیر مستقیم و گویش جذاب است . « زهرا دختری در نور » نام کتابی زیبا و کم حجم است که با ادبیاتی شیوا و استفاده از اشعار کوتاه و شیرین ، مجموعه ای از آموزه های دینی را به کودکان معرفی می کند . یکی از ویژگی های خوب این اثر آن است که هر یک از مطالب مورد نظر نگارنده ، بر اساس یکی از سوره های قرآن مجید در حد درک و فهم بچه ها به نثر و نظم در آمده است . از آن جا که در سرودن اشعار از ادبیاتی ساده و روان استفاده گردیده ، حفظ کردن ابیات برای کودکان بسیار آسان می باشد .

در برخی داستان ها ، به تناسب موضوع از روایت های امامان معصوم علیهم السلام نیز بهره گرفته شده که مطالب را از غنای بیشتری برخوردار ساخته است .

« زهرا دختری از نور » به قلم توانای خانم مریم ریحانی به رشته تحریر در آمده و در قطع رقعی با 65 صفحه و پرداختن به هشت داستان دینی توسط انتشارات بوستان کتاب قم منتشر گردیده و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است .

 

 

داستان های حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام

آنهایی که کتاب نفیس و پر برکت بحارالانوار را ورق زده اند نیک می دانند که این اثر گرانسنگ به حق ، دریای نور لقب گرفته است . مرحوم علامه مجلسی با درک صحیح و به موقع از شرایط تبلیغی و فرهنگی حاکم بر فضای کشورهای اسلامی ، با زحمتی جان فرسا کوشید تا مناقب و فضایل اهل بیت طهارت علیهم السلام را از لا به لای آثار مستند اهل سنت و تشیع بیرون کشیده و با گردآوری آن در مجموعه ای ماندگار به نام بحارالانوار ، از فرو نشستن غبار فراموشی و حذف و تحریف فضایل آن بزرگان که آرزوی قلبی بدخواهان مکتب راستین اسلام بوده است پیشگیری نماید .

کتاب زیبا و خواندنی « داستان های حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام » با ترجمه روان سید جعفر حسینی ، حکایت هایی ناب از زندگانی بانوی بزرگ اسلام و دو فرزند نیکو سرشت آن حضرت را بر اساس کتاب بحارالانوار در اختیار علاقمندان معارف آسمانی اهل بیت علیهم السلام قرار داده است .

در این کتاب سعی شده بدون آن که نگارنده از خیال خود چیزی بر اصل داستان اضافه کند آن را با ذکر آدرس دقیق و با رعایت امانت داری به زبان ساده ترجمه و در دسترس عموم قرار دهد .

این اثر نیز در قطع رقعی بوده و دارای 170 صفحه می باشد که توسط انتشارات دارالثقلین به زیور طبع آراسته شده است .

مطالعه این کتاب را به منظور آشنایی با گنجینه معارف اسلام و منابع اسلامی به جوانان عزیز توصیه می نماییم .

 

حیات پاکان

هر انسانی در مسیر زندگی خود گاه از رفتارهای شخصیت هایی تقلید می کند که به این شخصیت ها الگو گفته می شود . الگوها هم می توانند مثبت باشند و هم منفی . این که افراد جامعه چه کسانی را الگوی خود قرار دهند بستگی به علایق شخصی و شناخت آنها از الگوهای واقعی و سعادت آفرین دارد . چه بسا بسیاری از افراد جامعه بر اساس فطرت زلال خویش درصدد پیمودن مسیری نیک و ارزشمند باشند اما به دلیل عدم آگاهی کافی از زندگی پربرکت و سازنده الگوهای حقیقی عالم انسانیت ، از چهره هایی تقلید و تبعیت می کنند که از جامعیت و تکامل لازم برخورد نیستند .

یکی از مراحل پر اهمیت زندگی که شخصیت انسان در آن شکل گرفته و به قوام نزدیک می شود دوره نوجوانی و جوانی است . کتاب زیبا و نفیس « حیات پاکان » به قلم ارزشمند مهدی محدثی درصدد است تا با قلمی شیوا داستان هایی آموزنده از حیات نورانی سه معصوم اول یعنی پیامبر اکرم ( ص ) ، امیرالمومنین علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را در معرض مطالعه نوجوانان قرار داده تا با استفاده از این فرصت ، ذهن آنها را برای شناخت و پذیرش الگوهای راستین بشریت آماده سازد . یکی از ویژگی های این اثر آن است که با توجه به روحیات خوانندگان نوجوان و هدف بزرگی که در ورای ارائه داستان ها در نظر گرفته شده ، نتیجه گیری درباره هر یک از داستان ها بر عهده خواننده کتاب گذاشته شده تا بتواند با بهره گیری از رشد شخصیتی و بلوغ فکری خود بر اساس تدبیر و تعقل ، آموزه ای از ماجرای داستان در ذهن پاک خویش حک نماید .

این اثر دارای 75 صفحه بوده و در قطع رقعی توسط انتشارات بوستان کتاب قم انتشار یافته است .

 

یک صدف از هزار

امیر مومنان علی علیه السلام پیشوایی است که همه فضایل را در خود جمع کرده است . آشنایی با گوشه هایی از شخصیت او ، هر انسانی را شیفته خود می کند . از آن جا که همه انسان ها از کودک تا بزرگ سال به چنین اسوه هایی نیاز دارند باید در شرح این فضایل در همه قالب ها کوشید .

" یک صدف از هزار " مجموعه پانزده داستان کوتاه ، شیرین و جذاب در باره زندگی حضرت علی علیه اسلام است . خواننده نوجوان این اثر ، با داستان هایی شیوا مواجه خواهد شد که ابعادی از شخصیت بی نظیر مولای متقیان را بازگو می نماید .

از جمله صفات درخشنده امام علی علیه السلام عدالت است . در این کتاب به ماجراهایی اشاره خواهد شد که هوش بی نظیر و انصاف تماشایی آن امام در قضاوت بین مردم را به زیبایی نشان می دهد .

همان طور که از اسم این کتاب نیز بر می آید ، آن چه به عنوان جلوه هایی از شخصیت مولا به رشته تحریر درآمده ، تنها یک صدف از هزاران گوهری است که در وجود نازنین آن فرزانه گیتی به چشم می خورد .

" یک صدف از هزار " به قلم نوسنده توانا آقای مرتضی دانشمند در 80 صفحه توسط انتشارات موسسه بوستان کتاب قم به زیور طبع آراسته شده است . خواندن این اثر بر ارادت شیعیان به امام خویش حضرت امیرمومنان علیه السلام خواهد افزود .

 

عمه شهربانو

عمه شهربانو ، بانوی کهن سالی است که باورهای پاکی دارد .

در جامعه سنتی سال های گذشته ، عقایدی با دنیایی از صفا و صمیمیت همراه شده بود که قداستی خاص در عمق هر یک به چشم می خورد . در این کتاب سعی شده است این عقاید به عنوان محور داستان نویسنده قرار بگیرد ؛ به گونه ای که آشنایی نوجوانان و جوانان را با فضای آن زمان و آموزه های ناب دینی – که گاه در چهره طنز و شیرین عرضه شده است – فراهم می سازد .

این اثر از جذابیت و شیرینی خاصی برخوردار است . استفاده از واژه های قدیمی و عبارات سنتی ، زیبایی ویژه ای به این نوشتار داده است .

کتاب عمه شهربانو به قلم خانم ناهید طیبی از مدرسان حوزه علمیه قم ، 105 صفحه داشته و توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است . مطالعه این اثر زیبا و آموزنده را به همه دوستان جوان و نوجوان خود توصیه کنید .

دهکده پرماجرا

داستان درباره اهالی دهی است . در این ده ، گاهی اوقات اهالی دچار مشکلاتی می شوند که از روی ناآگاهی به مسائل دینی است . در این ده ، شخصی به نام حاج آقا حسینی زندگی می کند . مردم به علت این که حاج آقا حسینی را روحانی و ریش سپید آبادی می دانند ، مشکلات خود را نزد ایشان حل می کنند .

حاج آقا حسینی مردی شوخ  طبع و داناست . او همیشه سعی دارد مطالب خود را با لطیفه های جالب و زیبا بیان کند و . . .

در این ده اتفاق های جالبی می افتد که بعضی از موضوع های آن عبارتند از : دزدیده شدن حیوان مشهدی رمضان ، خواب حاج حسین و جنجال آن ، شعبده باز بدجنس و . . .

کتاب دهکده پرماجرا به قلم محمد رزقی قمی در 120 صفحه بارها توسط انتشارات بوستان کتاب ، منتشر شده و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است .

 

هنر رضایت از زندگی

پذیرفته ایم زندگی در گذر است و هیچ کس در این دنیا ماندگار نخواهد بود .

پذیرفته ایم خدای حکیم ، کاری را بی جهت و بدون حکمت انجام نمی دهد .

دغدغه های روزمره زندگی ، گویا تمامی ندارد . به راستی با این فراز و نشیب ها چه باید کرد ؟ درست زندگی کردن یعنی چه ؟

تنظیم و اداره یک زندگی مطلوب ، نیازمند مهارت و هنر است . رسیدن به سطح رضایت مندی ، می تواند راه حل مناسبی برای یک زندگی آرام و تکامل طلبانه باشد . صاحب نظران علوم انسانی هر یک به نوبه خود کوشیده اند مهارت رضایت مندی را به نوعی ترسیم کرده و آموزش دهند . خوب است این مسئله را یک بار از دیدگاه آیات و روایات بررسی نمائیم . به هر حال پذیرفته ایم که خالق و مربی انسان از هر کس دیگری به حال و روز و مصلحت او آگاهی بیشتری دارد . بنابراین فرمول پیشنهادی او برای اداره هنرمندانه و مطلوب زندگی بشر ، قابل قیاس با فرمول های ذهنی انسان ها نیست .

عدم تبیین مناسب برنامه های دین برای مدیریت زندگی فردی و اجتماعی ، این بهانه را به مخالفان شریعت داده است تا دین را در ستیز با زندگی معرفی کرده و سعادت دنیایی را در پرهیز از تعهد به آموزه های دین تبلیغ نمایند .

کتاب هنر رضایت از زندگی به قلم عباس پسندیده که با نظارت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها تنظیم گردیده است سعی دارد با تکیه بر احادیث و آیات کتاب خدا ، مهارت رضایت از زندگی را از زاویه نگاه دین بررسی کند .

این اثر ارزنده که در 190 صفحه منشر شده است را می توانید به قیمت 1600 تومان از دفتر نشر معارف تهیه کنید .

 

 

 

 

 
صفارهرندی و انتخابات ریاست جمهوری
+ نوشته شده در شنبه سوم اردیبهشت 1390 ساعت 23:15 شماره پست: 759

 

مدتی است ستادهایی در بعضی از مناطق کشور تشکیل شده که هدف از ایجاد آن زمینه سازی برای حضور صفارهرندی در رقابت های انتخاباتی مرحله یازدهم ریاست جمهوری عنوان شده است .

جدا از برخی ملاحظات و آسیب هایی که در تبلیغات زودرس انتخاباتی و یا ایجاد شکاف بین جریان اصولگرا وجود دارد نباید این مسأله را از نظر دور نگاه داشت که صفار هرندی به رغم اخلاص و تعهدی که در رفتار و اندیشه خود همراه داشته است از هیچ گونه تخصص و شناختی در مسائل عمرانی و اقتصادی برخوردار نمی باشد . به این ویژگی البته باید سوابق مدیریتی نامبرده در زمان تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد را نیز اضافه کرد . صفارهرندی در زمان وزارت خود نیز نشان داد که به رغم جدیت و نظارت نسبی در فعالیت ها و محصولات هنری و فرهنگی اما از هیچ گونه طرح و ایده خاصی برای ایجاد تحول در این عرصه سرنوشت ساز برخوردار نبوده است .

به طیف های مختلف اصولگرا باید گوشزد کرد که بهتر است در تعیین چهره های سیاسی و انتخاباتی علاوه بر معیارهای اخلاقی ، شاخصه هایی همچون تخصص ، پویایی و کارآمدی را نیز در نظر داشته باشند .

 
دشمن باید دشمنی کند !
+ نوشته شده در جمعه دوم اردیبهشت 1390 ساعت 12:16 شماره پست: 758

 

دشمن باید دشمنی کند ؛ این ویژگی از ذات دشمن سلب ناشدنی است که اگر چنین نبود دیگر صدق این عنوان بر او معنا نداشت . با شعله ور شدن قیام ملت ایران به رهبری حضرت روح الله ( ره ) دشمن به وضوح دریافت که این جنبش مردمی از خاستگاه دینی برخوردار بوده و دیر یا زود منافع دنیای سلطه را به خطر خواهد انداخت . مادی اندیشان عالم با آغاز حرکت انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم طاغوت ، برنامه های خود را برای به شکست کشاندن این نهضت اسلامی کلید زدند . تشویق شاه به سرکوب ملت و به انحراف کشاندن مسیر انقلاب را می توان از نخستین اقدامات خباثت آمیز دشمنان ایران اسلامی بر شمرد . پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ، تکاپوی دشمنان را برای مقابله با این زلزله جهانی ، صد چندان نمود .

اگر چه قیام مردم مسلمان ایران در بهمن پنجاه و هفت به نتیجه رسید اما با توجه به خدعه های تمام ناشدنی بدخواهان دین و میهن ، نیاز بود تا فرصت هر نوع بهانه تفرقه آلودی از دشمن گرفته شود . از مجموع شعارهای مردم در سطح خیابان ها می شد به راحتی فهمید که این ملت مطالبه ای جز برقراری عدالت در پرتو حکومت الهی را ندارد . اگر چه بعدها معدودی از ورشکستگان سیاسی نیز ادعا کردند که به اندازه گروه های مسلمان در شکست رژیم طاغوت نقش داشته اما سهمشان توسط امت حزب الله غصب ! شده است اما نگاهی گذرا به حوادث سال های خون و قیام ، مضحک بودن این ادعاها را به نیکی اثبات می کند . به طور مثال رهبران بسیاری از گروه های کوچک و بزرگ مخالف با رژیم منحوس پهلوی ، کم و بیش مورد دستگیری و بازداشت قرار گرفتند اما هیچ جای تاریخ نقل نشده که لااقل عده ای از مردم در اعتراض به دستگیری آنها شورشی را رقم بزنند . این مسئله را قیاس کنید با دستگیری رهبر بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی ( ره ) در سال 42 و نیز به شهادت رساندن فرزند رشید ایشان و یا توهین روزنامه وقت اطلاعات به مقام شامخ آن بزرگوار . واکنش شدید و کم نظیر مردم به این رویدادها اوج دلدادگی و مراتب ارادت قلبی آنها به پیرمرادشان را برای همیشه تاریخ در ذهن ها حک نموده است .

با همه این اوصاف ، بنیان گذار انقلاب به اقتضای درک و هوشمندی سیاسی و تاریخی خویش صلاح را در آن دانست که در انتخاباتی آزاد ، جدی و مردم سالارانه ، با اعتماد به بلوغ فکری ملت ستم کشیده ایران اسلامی ، نظر آنان را در شکل گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی دارای اهمیت و شرطی لازم نشان دهد . تثبیت انقلاب اسلامی در روز دوازده فروردین پنجاه و هشت در واقع به منزله خلع سلاح دشمنان قسم خورده ملت از بهانه جویی و تشکیک در مطالبات دینی مردم محسوب می شود .

استحکام و اسقرار پایه های حکومت اسلامی اما دشمن را از استمرار توطئه های خویش ناامید نساخت . نفوذ عناصر غرب زده و بی اعتقاد نسبت به مبانی عدالت و حاکمیت کلام الله در بدنه نظام ، پرورش دست نشانده های استکبار به منظور جاسوسی و سنگ اندازی در راه توسعه و ثبات نظام اسلامی ، ایجاد ناامنی و بمب گذاری و ترور شهروندان ، ایجاد آشوب های قومیتی و فرقه ای در گوشه و کنار این مرز و بوم در راستای تجزیه کشور پهناور ایران ، کودتا ، تحریک احزاب شکست خورده و بر هم زدن فضای روانی جامعه ، احتکار کالاهای اساسی ، تهاجم نظامی از مرزهای زمینی ، هوایی و دریایی و پشتیبانی همه جانبه از متجاوز ، تحریم سیاسی و محاصره اقتصادی و . . . جلوه هایی از فعالیت ها و نقشه های شوم و ناتمام سردمدارن کفر و الحاد در مقابله با نهضت بیداری اسلامی مردم ایران است که بیم فراگیری آن در مناطق مختلف دنیا ، خواب آرام را از سران امپریالیسم ربوده بود .

تأملی در ویژگی های برجسته دو شخصیت بزرگی که بعد از پیروزی انقلاب جزو نخستین انتخاب دشمنان برای ترور بوده و به فاصله ای اندک به دست کوردلان سیاه دل به شهادت رسیدند یعنی سپهبد شهید قرنی و متفکر شهید مرتضی مطهری ، نقشه راه دشمن را در خشکاندن ریشه های نهضت دینی مردم ایران ، شفاف می سازد . سپهبد قرنی ارتشی با تجربه و غیرتمندی بود که از سال ها پیش از پیروزی انقلاب به ستیز با پایه های فاسد رژیم طاغوت پرداخته و همواره مورد غضب ظلمتکده پهلوی قرار داشت . او در بدو استقرار جمهوری اسلامی ،مسئولیت وزارت دفاع را بر عهده گرفت و کوشید تا با بهره گیری از تجربیات گرانسنگ خود بنیه های نظامی و تدافعی حکومت تازه تأسیس جمهوری اسلامی را مستحکم سازد . شهید بزرگوار استاد آیت الله مطهری نیز متفکر کم نظیری بود که با اندیشه والا و بینش عمیق خود استحکام پایه های فکری و عقیدتی جمهوری اسلامی را پیگیری می نمود . دشمن با نخستین ترورهای آگاهانه خود فهماند که دو برنامه اساسی جهانخواران برای به شکست کشاندن انقلاب مردم ایران ، آغاز نبردی بزرگ در دو جبهه نظامی و فرهنگی خواهد بود . دیری نپائید که این دو جبهه در برابر حرکت آرامش ناپذیر مردم مسلمان کشورمان گسترده گردید . جبهه نخست در کمتر از ده سال با استقامت و پایداری مثال زدنی امت حزب الله با شکست و ناکامی دشمنان برچیده شد . این تلخ کامی کشنده ، اندیشوران عالم مادی را بر آن داشت که در جبهه دوم سرمایه گذاری بیشتری بنمایند .

اگر چه نبرد در جبهه فرهنگی از پیچیدگی ها و دشواری های محسوس و نامحسوس بسیاری برخوردار است اما مجاهدان صبور این عرصه نیز به یاری خدا و به قدر بضاعت خویش تا کنون اجازه تحقق اهداف زیاده طلبانه دشمنان را نداده اند .

نهضت بیداری اسلامی که نخستین بار در سرزمین مقدس ایران اسلامی و به رهبری مرجعی عالی قدر جرقه خورد به رغم سنگ اندازی های محیر العقول ! بدخواهان و سلطه گران ، همچنان استوار مانده و در حال بسط و گسترش در عرصه های بین المللی است . دشمن باید دشمنی کند . اقتضای ذات دشمن حکم می کند سیلی سنگین مردم ایران در بهمن پنجاه وهفت و فروردین پنجاه و هشت و دیگر مقاطع تاریخی را هرگز از یاد نبرده و دست شوم انتقام شیطانی خویش را هر روز از آستینی نو به درآورد .

والسلام علی من اتبع الهدی سید حمید مشتاقی نیا

 
صادق زیباکلام و بریدن سر پاسداران !!
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم اردیبهشت 1390 ساعت 6:19 شماره پست: 627

 

مردم ایران دکتر زیباکلام را در حالت ها و اشکال متفاوتی تماشا کرده اند . گاهی در مقام یک منتقد تاریخی ٬ فرهنگی و اجتماعی در شبکه چهار ، گاهی در موضع روشنفکری که آمریکا را از حمله به ایران برحذر می دارد ، به عنوان سخنران ستادهای انتخاباتی هاشمی رفسنجانی ، مردی که حاضر است چکمه های رضاخان قلدر را بوسه بزند ! و . . .

این بار از زاویه ای دیگر به نکته ای تاریخی درباره شخصیت این صاحب نظر همه فن حریف ! برخورد کردم :

روزنامه اطلاعات . پنج شنبه 26مهرماه 1358 . شماره 15980 .

" . . . آیت الله خلخالی در مورد ربودن زیباکلام نماینده نخست وزیری گفت :

وقتی که در سفر اول به کردستان در پاوه بودم ، آقای زیباکلام نزد من آمد و اظهار داشت که مدت دو یا سه ماهی است که در کردستان به سر می برم ، از اوضاع و احوال کردستان با خبر هستم و اگر شما راجع به این منطقه حرفی دارید بگویید . اما چون من سرم شلوغ بود ، حرفی نزدم تا بار دیگر ایشان را در سقز دیدم و سرانجام با ایشان در مهاباد ملاقات کردم .

در مهاباد تعدادی از پاسداران به من مراجعه کردند و گفتند : آقای زیباکلام با دموکرات ها ارتباط و سر و سرّی دارد و به میان آنها می رود و با آنها همکاری می کند .

پاسداران همچنین گفتند که : زیبا کلام گفته است تا سر پاسداران انقلاب را در کردستان نبریم ، دست بردار نیستیم !

خلخالی سپس گفت : با توجه به این اظهارات من زیباکلام را به محکمه احضار کردم و از ایشان سوال کردم که به چه مناسبت با دموکرات ها رابطه برقرار می کنید ؟

ایشان منکر شد ، ولی پاسداران روبه روی ایشان ایستادند و گفتند که : آقای زیبا کلام علیه پاسداران انقلاب فعالیت وسیعی دارد . در این جا چون شهادت پاسداران به حکم بینه شرعیه در پیش اینجانب حجت بود ، طبق دستور قرآن و اسلام به آقای زیباکلام اخطار کردم که شما حق ماندن در مهاباد را ندارید و باید هر چه زودتر این منطقه را ترک کنید ، در غیر این صورت شما را توقیف می کنم !

خلخالی سپس گفت : بعد از آن که از کردستان بازگشتم تازه اسم ایشان را در جراید خواندم که به عنوان نماینده نخست وزیر در آن منطقه است . من البته به نماینده بودن یا نبودن ایشان کاری ندارم و به من مربوط نیست ؛ ولی این امر که دموکرات ها ایشان را ربوده اند و پس از دو روز مذاکره وی را آزاد کرده اند ، کذب محض است و هیچ دلیل و مدرکی مبنی بر ربودن ایشان وجود ندارد و با توجه به این که می گفتند زیباکلام از طرف چپ ها در منطقه فعالیت می کند ، من ربودن ایشان را و ملاقات با سران دموکرات را یک نوع توطئه می دانم ؛ زیرا شاهد ربودن پاسداران و مردم کوچه و بازار بودم که چگونه آنها را می ربودند و کشته تحویل می دادند . حال چطور ایشان را از فرمانداری ربوده اند و پس از دو روز مذاکره آزاد کرده اند ! ، سوالی است که باید به آن پاسخ داده شود . "

مرحوم صادق خلخالی علاوه بر مصاحبه با روزنامه اطلاعات در سال 58 که متن آن را در بالا خواندید یک بار دیگر عین همین مطالب را در سال  1380 در جلد دوم خاطرات خود ص 115 نیز منتشر کرده است .

جالب است بدانید مرحوم مهندس بازرگان که بر خلاف آیت الله خلخالی مشهور به مدارا و خوش بینی بود نیز زیبا کلام را فردی مشکوک دانسته و وی را متهم می کند که توده ای بوده و از نمایندگی دولت در کردستان عزل می نماید .

صادق زیبا کلام که تحصیل کرده انگلیس است ضمن بیان خاطرات خود از اسارت ! دو روزه در کردستان در مصاحبه با مجله شهروند امروز شماره هفتاد و یک به رد ادعایش توسط مسئولین وقت و شخص بازرگان نیز اشاره می کند :

"  اما این مساله ( ادعای اسارت در کردستان ) سبب شد تا طرف خودم یعنی دولت موقت، شورایعالی امنیت ملی، صادق خلخالی، مرحوم سرلشگر ظهیرنژاد (که آن زمان سرهنگ و فرمانده لشگر 64 ارومیه بود) آقای حسنی امام‌جمعه ارومیه و برخی دیگر از شخصیت‌های دست‌اندرکار در کردستان، نسبت به من دچار تردید و سوءظن شوند . . . دولت موقت عذرم را خواست . . . مرحوم بازرگان به چمران گفتند که من از اول هم خیلی به این زیباکلام اعتماد نداشتم و به او اطمینان نمی‌کردم. به خودم هم پس از آن جریان گفتند که شما توده‌ای نیستی؟ ! "

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">