اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

دولت علیه ملت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

دوست داشتم درباره اربعین بنویسم از فروش شلوار ویژه اربعین! در بازارهای شیراز، حال و هوای اربعین در اصفهان و شهرضا از حرم حضرت معصومه که آنقدر زائر بین راهی اربعین در آن آرمیده اند که خودش جزیی از این مسیر بزرگ شده است از مشهد مقدس و اعتقاد مردم به بدرقه زوار اربعین، موکبهای امام حسینی در نقاط مختلف شهر و روستاهای بابل و...

اینجا بابل است هوا گرم و شرجی است. انسان کاری نکند نفس هم بکشد عرق میکند و لباسها به تنش می چسبد. دو بار در روز برق را قطع میکنند. کنار یکی از بازاری های قدیمی نشسته ام. چند بازاری دیگر می آیند وقتی می فهمند طلبه ام شروع میکنند به درد دل کردن. از قطع آزار دهنده برق تا تعطیلی های ساقط کننده و فقدان نظارت بر توزیع محصولات کارخانه ها و قیمت گذاری ها و... بعضی هایشان می گویند ما از آخوند بدمان می آید از پاسدار بدمان می آید اما این دولت دارد کاری میکند که از عهده آمریکا و اسراییل هم بر نیامد. می خواهند داد مردم را در آورده و آنها را به خیابان بکشانند. مردم نجابت دارند و به حرمت شهدا و جنگ اخیر به خیابان نمی آیند. این بابا همان اول کار کلی آیه و حدیث میخواند بعد گند میزند به همه چی تا فحش کارهایش به دین بخورد بعد میگوید مساجد باید همه چی را اصلاح کند....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تقابل میدانی تمدن اسلام با فرهنگ غرب

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۱۹ ق.ظ

به همان دلیل که زیارت اربعین از نشانه های مومن است مخالفت با اربعین و یاد اباعبدالله هم انگار از علائم مشرکین و کفار شده است.

این همه رسانه اجیر کرده اند راهپیمایی اربعین را زیر سوال ببرند کسانی که در قبال قطعه قطعه شدن کودکان این سرزمین توسط امریکا و اسراییل سکوت کرده بودند حالا ژست خیرخواهی برای مردم ایران را گرفته اند.

تمدن پوشالی غرب با این تجمع عظیم زیر سوال میرود. فرهنگ ایثار و محبت که در اجتماع اربعین باعث بهت جهانیان است با آنچه دنیای غرب برای لذت جویی و منفعت طلبی و خوخواهی ترویج میکند منافات دارد. پیام هیهات منا الذله نهضت عاشورا زیاده طلبی و چپاولگری غرب وحشی را نابود می سازد.

چنین است که آزادگان جهان از اهل سنت تا مسیحیان هم برای مخالفت با غرب به راهپیمایی اربعین جذب شده اند. تعرف الاشیاء باضدادها. هر جا علم حسین برپاست کاخ یزیدیان به رعشه می افتد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلفی برتر از خدا!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۵۴ ق.ظ

یک نکته ای ذهن مرا مشغول کرده. عربستان در دوره جدید حاکمیت جوان خود سعی دارد به بالاترین سطوح توسعه و درامد زایی دست پیدا کند. از همین رو نسبت به بعضی احکام شرعی عقب نشینی نشان داده تا جذب گردشگر و پول بیشتری نصیب حاکمیت شود. کار به جایی رسید که زن فاسد آوازه خوان را آوردند در جشنی مستانه بالای ماکت خانه خدا برقصد و اصیل ترین باور و فخر سعودی در خادمی حرمین شریفین را به سخره بگیرد.

خب چرا همین دولت سعودی برای جذب درامد بیشتر نسبت به ساخت حرم ائمه مظلوم بقیع اقدام نمیکند تا میلیونها شیعه دلداده اهل بیت از سراسر جهان به ضریح منور آنها روی آورده و پولی هنگفت هم از رهگذر سفر زیارتی شان نصیب آل سعود شود؟ چرا حاکمیت جوان و توسعه گرا حاضر است احکام شرع را به بهانه درامد زایی نادیده گرفته و قمارخانه ها و کاباره ها را آزاد بگذارد اما همچنان از تفکر شیعه بیمناک است و اجازه ساخت حرم برای ائمه مظلوم بقیع را نمیدهد؟ وهابیت چه بر سر اسلام آورده است!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تلالو جنات الهی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

وسط حیاط حرم، یک بچه چهار دست و پا دارد دنبال بادکنک صورتی که روی زمین قل میخورد با شتاب حرکت میکند تا به آن برسد. چقدر هم خوشحال که دارد به آن میرسد. چشمانش از ذوق برق میزد‌ برای او همین دویدن چهار دست و پا پشت سر بادکنک کم باد صورتی شادترین خاطره سفر است.

بهشت را به فهم ما سرای حوری و غلمان و چشمه شیر و باغ انگور و... توصیف کرده اند. بهشت سرای آرامش و قرار است. چه آرامشی بالاتر از وادی محبت و حریم عشق و دلدادگی؟ جایی اگر عشق و محبت باشد حتی در کلبه ای ویران و دورافتاده، آرامش موج میزند اما در بزرگترین کاخهای عالم هم اگر محبت نباشد آرامش نیست و زندگی جهنم خواهد بود.

آرامش بخش ترین نقطه حیات برای ما کجاست؟ حرم اهل بیت می ارزد به همه باغهای پر زرق و برق بهشتی و حوری های خنیاگر آن.

خدا دست ما را از دامان اهل بیت کوتاه نسازد. خدا روح ما را بعد از مرگ جز در ساحت اقلیم عشق به آل الله راه ندهد. هزاران هکتار باغ بهشتی و چشمه های شیر و شراب و هزاران یار همراه و موافق و پر کرشمه کجا و یک لحظه ایستادن در بارگاه ملکوتی علی بن موسی الرضا یا صحن مطهر بقیع یا آستان کبریایی امیرالمومنین و درگاه آسمانی اباعبدالله، بوسیدن خاک کاظمین و اشک در غربت سامرا...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قلوب متصل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۰۴ ق.ظ

ورودی شهر سبزوار یک پمپ بنزین دارد. مردی میانسال و ریز نقش نشسته در اتافک کنار سرویس بهداشتی کارتخوان به دست نفری پنج هزار تومان موقع خروج دریافت میکند. سر شوخی را باز کردم: تخفیف بده مشتری شیم. 

خندید و گفت فابل ندارد. بعدش پرسید حرم میروی؟ گفتم بله. ادامه داد به یاد من هم باش و دعا کن. چند سالی است آقا مرا نطلبیده. گفتم نه آقا همه را می طلبد. بلند شو با هم برویم... گفت نه فعلا امکانش برای من نیست. آخرین بار سال ۹۸ به زیارت رفتم. آقای رییسی را هم آنجا دیدم. خدا رحمتش کند. مرد خوبی بود و خدمت کرد...

آمدم پابوس آقا از طرف آن من سبزواری هم زیارت کردم و دعا که ان شاءالله شرایط برای زیارتش فراهم شود و نیز برای همه دلدادگان اهل بیت. پای مزار رییسی هم به یادش بودم. خوش به حال رییسی که پابرهنگان جامعه از او به نیکی یاد میکنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیا به منزل نو برویم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

مناظره عقل و عشق

 

چقدر بد است دل و عقل انسان یکی نباشد.

بدتر از آن این است که انسان هوای دلش را بر تشخیص عقلش ترجیح دهد.

خیلی بدترش این است انسان نتواند عقلش را بر دلش استوار سازد. اسیر و شکست خورده و تسلیم چیزی شود که می داند به نفعش نیست و خیلی خیلی بدترش این است که عقل و دل هر دو مسیر باطل و خسران را برگزینند.

چقدر خوب است عقل و دل انسان یکراه و یکرنگ باشند. عقل بپسندد و دل فرمان حرکت بدهد. یا دل انتخاب کند، عقل امضا بزند.

برای همین است که دل را جز در مسیر خدا نباید خاضع و تسلیم ساخت. هر شکست و فرو افتادنی ذلت است جز در برابر خدا که سجده نه مرتبه خواری و مقام خفّت بلکه نقطه اوج و عزت و سربلندی است. تعظیم او، بزرگداشت خویش است.

هر عشقی به عصیان و خواری ختم نشود با ارزش و آسمانی است. هر عشقی که انسان را از تعادل انسانی خارج ساخته و به غفلت و ذلت و گناه بکشاند، بی ارزش است. عشق به انسانها، به حیوانات، به گیاهان، به محیط و ... برای خداست حتی اگر نیّت خدایی نداشته باشی اما عقل و دلت همآهنگ بوده و مرز خسران و عصیان را رد نکند، به تضییع حق و حس پوچی ختم نشود.

اگر اسیر دل بودی و به بن بست رسیدی بدان نه به دیگری که به خودت باخته ای.

می گویند موفق ترین انسان کسی است که بتواند از هر دو نیم کره عقلش استفاده کند، اما حقیقت آن است موفق ترین انسان را باید کسی دانست که عنان عقل و دلش را در اختیار داشته باشد؛ راه را درست انتخاب کند و مسیر را عاشقانه بپیماید. تنها زمانی دنیا زیبا و آخرتت آباد خواهد بود که عقل و دلت یک کاسه شوند. عقل نمیگذارد گناه کنی، نمیگذارد زیان ببینی، دل کمکت می کند تا اگر کوتاهی نورزیده ای راضی باشی، از آنچه هستی و از آنچه می بینی لذت ببری. عقل نگاهت را کامل می سازد، دل، حرکتت را استوار. عقل، عافیت و عاقبت را نشانت می دهد، فطرتت را احیا می سازد، خیر و نیکی و پیروزی را نصیبت می سازد اگر دل نیز همنوا با او گامهایت را نلرزانده و به پیمودن طریقت رستگاری تشویقت نماید. اینگونه است که تو عاشق حقیقت می شوی و در راه آن بی هیچ لرزشی قدم می گذاری و از آنچه بر تو می گذرد راضی و خشنود هستی و پشیمان نمیشوی. چشم دلت باز خواهد شد و آنچه نادیدنی است خواهی دید. اینگونه است که الگوی خلق میشوی و مسیرت بی رهرو نخواهد ماند و مقصدت مقدس و عزیز خواهد شد. درست مثل علی علیه السلام در محراب مسجد کوفه که با ضربت شمشیر خصم ندای فزت و رب الکعبه سر داد، درست مثل اباعبدالله که خون کوچکترین سربازش را به دل آسمان پاشید و خواند هَوّنَ علیَّ ما نزل بی انه بعین الله، درست مثل زینب سلام الله علیها که جز زیبایی ندید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما مرد جنگیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۳۶ ب.ظ

شعار «مرگ بر آمریکا» را چگونه باید به خارجی ها توضیح داد؟

 

برشهایی از مصاحبه حسن روزی طلب با خبرگزاری فارس:

رئیس سازمان در جلساتی با مدیران، ضمن تشریح برخی اسناد و نامه‌ها، خواستار آمادگی کامل رسانه برای مواجهه با وضعیت جنگی شده بود. لذا از مدت‌ها پیش در سازمان جلسات محرمانه، رزرو استودیوها و طراحی سناریوهای بحران در جریان بود.

 

حضور شخص رئیس سازمان در میدان بحران باعث دلگرمی کارکنان شد. او در همان روز در میان همکاران ایستاد و گفت: «من مسئول آنتن هستم، نه مسئول جان شما؛ هرکس می‌خواهد برود، آزاد است.» اما هیچ‌کس نرفت و همه ایستادند.

 

در حالی که هنوز پیکر همکاران‌مان خاک نشده بود، جلساتی برگزار می‌شد برای فشار به رسانه. برخی حتی پیشنهاد می‌دادند که مهمانی را روی آنتن بیاوریم تا علیه جنگ حرف بزند. وسط جنگ، روز پنجم یا ششم، این نوع فشارها واقعاً غیرقابل‌قبول بود.

 

خط قرمز ما حفظ سیاست‌گذاری رسانه و فرماندهی مستقل بود. حتی زمانی که شبکه خبر به زیرپله‌ای موقت تبدیل شده بود و تنها سه نفر در صحنه بودند، اجازه ندادیم کسی در هدایت محتوایی ما دخالت کند.

 

برخی این اقدام (پخش زنده آتش گرفتن ساختمان سازمان) را نشانه ضعف می‌دانستند اما ما معتقدیم که لاپوشانی واقعیت در رسانه‌ای که هدف حمله قرار گرفته بی‌معناست؛ اتفاق افتاده و باید روایت آن در اختیار مردم قرار گیرد.

 

تمهیداتی که از اسفند ماه در نظر گرفته شده بود، به‌سرعت فعال شد. ظرف کمتر از ۳۰ ثانیه، آنتن از استودیو رزرو تحویل گرفته شد و خانم امامی به‌عنوان مجری، پیام پایداری رسانه را مخابره کرد. این تصمیم، سیگنالی مستقیم به دشمن بود.

 

در لحظه‌ای که وی (دکتر عابدینی) روی آنتن رفت، تصور می‌کرد خانواده‌اش که در استودیو بودند، شهید شده‌اند. اما حتی در آن وضعیت هم آنتن را نگه داشت و به کار خود ادامه داد.

 

روزی‌طلب همچنین از فداکاری همکاران شهید از جمله نیما رجب‌پور و همراهانش در شبکه خبر یاد کرد و افزود: این عزیزان تا لحظه اصابت در استودیو ماندند و حتی بعد از اصابت، با وجود مجروحیت یا خطر مستقیم، آنتن را ترک نکردند. آقایان وثوق و صائب نیز با تخلیه نفر به نفر همکاران از حجم تلفات کاستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بر مسئول بی لیاقت، لعنت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ

بر مسئول بی کفایت، لعنت

بر هر کس که صلاحیت مسئول بی لیاقت را تأیید کرد، لعنت

بر هر کس که به مدیر بی کفایت رأی داد لعنت

بر هر کس که از مسئول بی لیاقت حمایت می کند لعنت

امسال دوبار اتحاد و وفاق ملی در کشور رقم خورد، یکبار به خاطر حمله ددمنشانه دشمن، یکبار به خاطر بی عرضگی مسئولین در تأمین ضروریات اولیه زندگی ملت که صدای همه را درآورد. به راستی چه کسی دارد پازل دشمن را در ایجاد یأس و بدبینی مردم به نظام تکمیل می کند؟ مردم با بصیرت ترند یا آن مفت خورهایی که به وضع موجود راضی بوده و درصدد توجیه آن هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حرفهای شنیدنی آبراهام

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

شنا کردن در جهت جریان آب، از عهده ماهی مرده هم بر می آید! - *قاصدک* - پیام

 

آبراهام لینکلن شانزدهیمن رییس جمهور آمریکاست. او به دست یک بازیگر تئاتر کشته شد. خودش جمهوری خواه بود. خواست در حد بضاعتش عدالت را در تمدن وحشی آمریکا پایه گذاری کند، با برده داری به مبارزه برخاست. آزادی بیان را مشروع شمرد و... خود جمهوری خواهان به مخالفت با او برخاستند و آخرش هم ...

آبراهام نامه ای به آموزگار فرزندش دارد که خواندنی و پند آموز است:

به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه‌ی مردم عادل و همه‌ی آنها صادق نیستند.
اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
به او بیاموزید که به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می‌شود.
به او بیاموزید که در ازای هر دشمن دوستی هم هست.
می‌دانم وقتگیر است اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند بهتر از آنست که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.
به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد. از پیروزی لذت ببرد. او را از غبطه برحذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می‌توانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگوئید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در آسمان دقیق شود. به گل‌های درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز می‌کنند دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر اینست که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
به پسرم یاد بدهید با ملایم‌ها ملایم و با گردن‌کش‌ها گردن‌کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر برخلاف مردم حرف بزند.
به پسرم یاد بدهید همه‌ی حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می‌رسد انتخاب کند.
ارزش‌های زندگی را به پسرم آموزش دهید اگر می‌توانید به پسرم یاد بدهید در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از ریختن اشک خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می‌تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند اما قیمت‌گذاری برای دل بی‌معناست.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر گفته‌ای را برحق می‌داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید و اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد .
به اوبیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می‌توانید بکنید، پسرم کودک کم‌سال بسیار خوبی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نخ نما

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۱۳ ب.ظ

ترمیم فرش نخ نما چگونه انجام می شود؟ | قالیشویی توحید

 

شاید تلقی بعضی مسئولان عالی رتبه سیاسی این باشد که اگر در مصابحه با رسانه های غربی به گونه دلخواه آنها حرف بزنند و در مصاحبه  با رسانه ها داخلی و یا متعلق به کشورهای اسلامی به گونه ای دیگر، باعث سردرگمی و فریب دشمنان خواهند شد!

خب عصر عصر ارتباطات است و دشمن هم به همه رسانه های داخلی و اسلامی و عربی دسترسی دارد. پس فرضیه فریب برای سیاستمداران دنیا هم محتمل و قابل پیش بینی است. آنها البته به خوبی می دانند که سیاستهای کلی نظام اسلامی ایران را رهبری معظم آن تعیین و ترسیم می کند. این وسط تنها مردم و دلدادگان انقلاب در ایران و سایر کشورهای جبهه مقاومت هستند که از دیدن مواضع دوگانه و گاه منفعلانه مسئولان دچار یأس و دلسردی و سرخوردگی و بی اعتمادی می شوند.

چارچوبهای فکری و شعارهای مبنایی جمهوری اسلامی در بیان امامین انقلاب کاملاً واضح است و عدول از آنها حتی اگر بعنوان تاکتیک دیپلماسی باشد نتیجه ای جز نگرانی حامیان انقلاب و تمسخر و سوءاستفاده و امتیازخواهی دشمنان نخواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صبر نکنید تا داد مردم در بیاید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

وقتی در محل کار احساس بی کفایتی می کنید چه کاری باید انجام دهید | ایوسی

 

شورای عالی امنیت ملی همانطور که به قانون حجاب از پنجره امنیتی نگریست به مساله قطع برق و کمبود آب نیز از همین منظر نگاه کند. دشمن دنبال سوءاستفاده از خلأهای موجود و مضیقه های اقتصادی و رفاهی برای تحریک احساسات عمومی بر ضد نظام است. منتقدان دولت با استناد به قرارداد ننگین پاریس و مقایسه دولت شهید رئیسی با دو دولت روحانی و پزشکیان، ناترازی مدیریتی و انفعال و ناکارآمدی مسئولان دولتی را علت وضع موجود می دانند.

 منتقدان نظام با دامن زدن به گمانه فروش پنل های خورشیدی و موتورهای برق وارداتی باد کرده روی دست دولت، منفعت طلبی مسئولان نظام را علت این ماجرا می دانند.

با این وصف هم طیف ارزشی (منتقدان دولت) و هم طیف غیرارزشی (منتقدان نظام) به مدیران فعلی بدبین و بی اعتماد هستند.

قطع برق و ایجاد ترس از قطع آب، بازی با اعصاب و روان مردم است که چه عامدانه و چه غیرعمد در راستای توطئه دشمن به منظور ایجاد تقابل مردم با حاکمیت قرار دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهیدی که به اشتباه در بابل دفن شد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

شهید موسوی-سید مجید :: شهدای البرز

 

سید مجید موسوی اصالتا اهل زنجان است. کودک بود که خانواده اش به کرج منتقل شدند. از ابتدای نوجوانی در بسیج و مسجد بود. بارها تلاش کرد تا بالاخره با اعزامش به جبهه موافقت شد. موقع خداحافظی گفت که منتظرم نباشید، بر نمی گردم.

اوایل مرداد شصت و هفت بود و تک آخر دشمن. با همرزمانش مردانه ایستاد و دشمن را از خاک کشور بیرون راند. یکی یکی دوستانش که شهید شدند بی طاقت شد. گریست و ضجه زد و از ته دل آرزوی شهادت نمود. ترکشی آمد و درست نشست روی گردنش. پلاکش کنده شد و افتاد.

خبر شهادتش را به کرج رساندند. خانواده اش همه جای جبهه را زیر و رو کردند خبری از پیکر مطهرش نبود.

همزمان با حضور او یک بسیجی نوجوان به نام سید رضا هاشمی کرویی از بابل نیز در جبهه بود. این دو شباهت عجیبی به هم داشتند. از سید رضا خبری نبود. یکی از بستگانش پیکر بی پلاک شهید سید مجید موسوی را که در معراج شهدا دید گفت همین سید رضای خودمان است. سید مجید را به اشتباه به بابل آوردند و در تشییع با شکوهی در روستای کروکلای ایمن آباد بابل در کنار سایر شهدا به خاک سپردند. اندکی بعد معلوم شد سیدرضا هاشمی زنده است! لباس های باقی مانده از شهید را جستجو کردند. شماره تلفنی از کرج در جیبهایش بود. تماس گرفتند و...

خانواده اش خواستند پیکر را به کرج منتقل کنند. مادر او را در خواب دید که می گوید جایم خوب است و میلی به بازگشت ندارم. پدر نیز استخاره گرفت و خوب نیامد. خانواده اش هر سال به این روستا در بابل آمده و برای جگرگوشه شان مراسم یادبود می گیرند.

سید مجید هر وقت سر سفره متوجه می شد کارگری در کوچه و خیابان مشغول کار است، می گفت شاید غریب باشد، به غذای خوب دسترسی نداشته باشد. بشقابش را بر می داشت، غذا را می برد با احترام می داد به آن کارگر غریب. حالا مردم روستای کروکلا خوب برای این سید خدا میهمان نوازی می کنند. مزارش هیچ گاه بدون زائر نیست. برایش خیرات می کنند. سید مجید اینجا احساس غربت نمی کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر چه دارم از تو دارم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۳۳ ب.ظ

photo_2025-07-07_08-12-26_91ij.jpg

 

دلم میخواهد به اتوبوسهایی که در جاده به سمت مشهدالرضا می روند هم دخیل ارادت ببندم. قلب ما تکه ای جدا مانده از ضریح تماشایی آقاست که شور مبدأ حیاتش را می جوید. گنبد منور طلایش، کپسول بزرگ اکسیژن است برای دلدادگانی که در تعفن دنیازدگی و منفعت خواهی و لذت جویی، هوای تازه عشق و ایمان و پرستش را هوس می نمایند. دلتنگ زیارتیم آقاجان. مشهد مقدس تو فقط محل شهادتت نیست، محلی است برای تلالو شهود و عروج و مستی در قامت بشر، سکوی پرتاب به آسمان وصال سرخ عاشورا. ما را بطلب آقاجان، دلتنگ زیارتیم. رزق کربلایمان را از زیارت بارگاه قدسی تو به چنگ آوریم. بی امام رضا زندگی ملال آور و بی معناست. کبوتر دل بر فراز آستان معطر رضوی، سودای رستگاری و کمال دارد. بیا امامِ جان، انیس النفوس به خاکساری این قدمهای خسته و مانده از راه، لبخند رضایت هدیه کن. تحفه این قلب نا شکیب، وعده وصل نیکان اطهر عالمین باشد. رزق مکرر این روح سرگردان و بی قرار، نجوای زیارتنامه افسونگر تو باشد. مولای من، علی دوباره تاریخ، حسن طاهر و حسین مطهِّر، عصاره جلال و جمال اهل بیت، علمدار سلم و سلام و تسلیم جبهه توحید، جلوه رضایت بر عبودیت، تفسیر مجسم فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی! رضایت خدا، رضایت رسول، رضایت حسین، رضایت مهدی... همه در گرو امضای تبسّم توست. ما را بپذیر، نه فقط این جسم مکدر خاموش را که روحمان را به جلوه پری طلعت رخسارت روشن ساز. حرم آسمانی ات آمادگاه پابوسی عرصات جنت خدا در کربلای اباعبدالله ست و سرآغاز اذن عروج تا ملکوت وادی شهادت. دوستت داریم آقاجان که رمز سربلندی و مرتبت رستگاری ما تنیده در پنجره فولاد حریم وصلت و گره خورده با شبکه های ضریح نگاه توست. پر پروازمان را بگشا از مشهد اوج بگیریم تا کربلا، تا آسمان، تا شهادت، تا خدا. بپذیرمان آقا رضا جان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مرگ بر وطن فروش خائن

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

ایران یکپارچه» در میدان ولی‌عصر(عج) به نمایش گذاشته شد - ایرنا

 

آیا کسی هست هنوز شک داشته باشد دست پژاک و جیش الظلم و منافقین و سلطنت طلبها با اسرائیل در یک کاسه است؟ اینهایی که نسبت به کشته شدن هموطنانشان بی تفاوتند که هیچ خودشان با تغذیه مالی و تجهیزاتی صهیونیسم اقدام به کشتار مردم بی گناه می کنند وطن دوست و حامی ایران هستند؟ براندازی انقلاب، دستاویزی برای تجزیه ایران است. اقدامی که شاهان ذلیل قاجار و پهلوی شروع کرده بودند را انقلاب اسلامی نیمه تمام گذاشت. انقلاب اسلامی با همه وجود هزینه داد اما نگذاشت یک متر از خاک پاک ایران عزیز جدا شود. مرد وطن پرست یعنی خلبان شهید خلعتبری که گفت حتی اگر وجبی از خاک کشورم روی پوتین سرباز دشمن باشد آن را با خون خود خواهم شست تا چیزی از این آب و خاک به غنیمت نبرد. حاکمیت ما فاقد نقد و ضعف و اشکال نیست؛ اما میهن پرستی حقیقی را همین انقلاب اسلامی به نمایش گذاشته است. تا زمانی که خار چشم مستکبران و زورمداران بچه کش خون آشام عالم هستیم یعنی راه مان را درست پیموده ایم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق به رنگ خاکریز

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۱۷ ق.ظ

عشق-به-رنگ-خاک‌ریزها:-خاطرات-و-زندگی‌نامه-شهید-حشمت‌الله-پورشیخعلی | شهید-حاج-قاسم-سلیمانی(وابسته-به-کنگره-شهدای-استان-کرمان)  | خانه کتاب و ادبیات ایران

 

کتاب عشق به رنگ خاکریزها را خواندم. اثری کوتاه پیرامون شهید نوجوان حشمت الله پورشیخعلی که از زبان مادر به معرفی او پرداخته است. زاویه نگاه مادر، زاویه درد و ترس و انتظار و دلهره و شیدایی است. شهدا در مرتبه بالایی قرار دارند به خصوص شهدای در میدان. اما بالاتر از آنها مادران و پدرانی هستند که از جگرگوشه خود جدا شده و در راه خدا رضایت و اذن خویش را برای ورودش به میدان شهامت و شهادت اعلام می دارند. نفس قدسی مادران و پدران شهدا که شهید پرور است، نعمتی بزرگ برای دین و مملکت ماست که امیدوارم هیچگاه مردم این سرزمین را از دعای خیر خویش محروم نسازند. ما با همین سرمایه ها به جنگ با تمدن حیوانی غرب می رویم و شکوه امت واحده توحید را رقم خواهیم زد ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوئل بزرگ در راه است

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۱۲ ق.ظ

اختلاف احمدی نژاد و لاریجانی ها از کجا شروع شد؟ | جهان نیوز

 

احتمالا به دوئل بزرگ نزدیک میشویم. شواهد امر نشان میدهد انتخابات بعدی ریاست جمهوری سه سال بعد با انصراف مسعود پزشکیان و حضور پر سر و صدای دو نامزد صاحب نظر و جنجالی یعنی علی لاریجانی و محمود احمدی نژاد برگزار خواهد شد. بی شک مناظره بین این دو پربیننده ترین برنامه تاریخ سیمای ایران خواهد بود که مخاطبانی در شبکه های جهانی را نیز به همراه خواهد داشت. میزان مشارکت عمومی با توجه به حساسیتهای رقابتی این دو نامزد جنجالی به یکی از بی نظیرترین سطوح مشارکتی تاریخ سیاسی ایران خواهد رسید که پایه جمهوریت نظام را تقویت خواهد کرد.

اگر تغییر مورد نظر در خصوص نحوه حکمرانی که در بیان علی اکبر ولایتی جاری شد به معنی اصلاح رویه شورای نگهبان و پیشگیری از ورود افراد نالایق و میدان دادن به مهره های صاحب نفوذ و مقبول و صاحب مکتب و دارای گفتمان باشد باید به فال نیک گرفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مرداد 67 درس بگیریم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ

تدبیرِ مردانی کاردان در قطعنامه ۵۹۸ - ایرنا

 

این روزها سالگرد پذیرش قطعنامه 598 است که امام از آن بعنوان جام زهر یاد کرد.

قطعنامه به طور رسمی در 27 تیر 67 از سوی ایران پذیرفته شد. چند روز بعد یعنی پنج مرداد سالگرد عملیات مرصاد در غرب کشور است. یک عملیات بزرگ آنهم بعد از آتش بس! این تازه غرب کشور بود. در جنوب هم پاتک سنگینی را نیروهای رزمنده ایرانی آغاز نمودند. (عملیات غدیر)

چرا؟

دشمن پذیرش قطعنامه را به حساب ضعف ما گذاشت و حملات شدیدی را برای تصرف دوباره بخش هایی از کشور و اسارت هموطنانمان آغاز نمود.

در پیشروی سریعی که دشمن بعد از قبول قطعنامه آغاز کرد به نقاطی از خاک میهن مان رسید که در ابتدای جنگ نرسیده بود یا لااقل با این سرعت نبود. در جنوب تا حوالی اهواز و در غرب تا تنگه چهارزبر (مرصاد) حدود سی کیلومتری شهر کرمانشاه رسید. که شهید صیاد در خاطراتش می گوید حضور انبوه جمعیت مردم در جاده منتهی به کرمانشاه که قصد ترک شهرهای خود را داشتند باعث کندی حرکت نفربرهای دشمن شده بود.

علاوه بر شهدای بسیاری که این روزها تقدیم کردیم تا خاکمان را دوباره پس بگیریم تعداد بسیاری از رزمندگان ما نیز به اسارت دشمن درآمدند. بیش از یک سوم از اسرای ایرانی در روزهای پایانی جنگ به دست دشمن گرفتار شدند.

این تجربه تلخ را فراموش نکنیم. دشمن اگر احساس کند در موضع ضعف قرار داریم و سیگنالهای منفعلانه از سوی ما دریافت کند جری تر خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روزهای سال 67

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۳۸ ق.ظ

بچه ها همدیگر را خبر کردند. غلام (اوصیا) دو دستگاه اتوبوس آماده کرد و خیلی زود بچه ها را از بابل به هفت تپه برد. من هم همراهشان رفتم. این اعزام به صورت خودجوش و غیر رسمی بود. از اندیمشک که می گذشتیم چشممان به رزمنده هایی می افتاد که ظاهر مضطرب و پریشانی داشتند. معلوم بود که به تازگی از خط برگشته اند.

وارد هفت تپه شدیم. من هم همراه سایر نیروها به گردان فاطمة الزهرا سلام الله علیها رفتم، گردانی که فرماندهی اش با غلام بود. دوست داشتم همراه بچه های رزمی به خط بروم و با چنگ و دندان از کشورم دفاع کنم. بچه هایی که از فاو و حلبچه برگشته بودند می گفتند آن جا نیرو بسیار کم بود و نیروی جدیدی هم اعزام نمی شد.

حدود یک هفته در هفت تپه ماندیم. ما را به خط اعزام نمی کردند. آخرش هم گفتند به شما نیاز نداریم و برگردید به شهر خودتان! این حرف خیلی عجیب بود. درک آن برای ما سخت بود. با ناراحتی و نگرانی به بابل بازگشتیم.

پیامی از حضرت امام در رسانه ها پخش شده بود که بر اصلی بودن مسئله جنگ، تأکید داشت. امام، وضعیت جنگ را با مفاهیمی چون کربلا و عاشورا قیاس کرده بود. این پیام امام، شوری را در دل رزمنده ها به پا کرد. از طرف دیگر، بعضی رسانه ها دائم از صلح حرف می زدند و اعتنایی به خط امام نداشتند.

احساس کردیم جبهه، غریب است و سخن امام بوی تنهایی می دهد. با بعضی بچه ها تصمیم گرفتیم خودمان را به جبهه برسانیم. با این که دوم تیر از هفت تپه برگشته بودم ولی مجدّداً در تاریخ دوشنبه بیست تیر، خودم را سوار بر مینی بوس سپاه، آماده اعزام می دیدم. عباس رضایی، محمد بیژنی، سیدمحمد دابوئیان، حمید رجب نسب و سید احمد هاشمی هم بودند.

به هفت تپه که رسیدیم، یک راست به سراغ گردان یارسول (ص) رفتم. حوصله ام از کارهای تبلیغات و بهداری، سر رفته بود. می خواستم این بار در گردان رزمی باشم تا شانس بیشتری برای حضور در خط مقدم داشته باشم. گردان یارسول به سوله های بتنی در نزدیکی معبد چغازنبیل منتقل شده بود.

گفتند سریع آماده شوید، باید به شلمچه رفته و خط را از بچه های گردان عاشورا تحویل بگیرید. دوگروهان بودیم که راه افتادیم. روز سه شنبه 28/4/67  توی اتوبوس و موقع اخبار ساعت چهارده بود که رادیو خبر قبول قطعنامه از طرف ایران را اعلام کرد. بچه ها در بهت و حیرت فرورفتند. البته چند روزی بود که زمزمه آن در بین رزمنده ها پیچیده بود، ولی خیلی ها پذیرش قطعنامه را جدی نمی گرفتند. پیام امام که خوانده شد صدای هق هق گریه ها بلند شد. عبارت جام زهر، ناله رزمنده ها را به هوا برد. این اشک ها و گریه ها هم برای تنهایی و غربت امام بود، هم به خاطر نگرانی از آرمان های جهانی که شعارش را داده بودیم، هم بابت نگرانی از هدر رفتن خون شهدا، هم ترس از جاماندگی از قافله شهادت... همه توی لاک خودشان فرورفته و هر کس با خودش زمزمه ای داشت.

عراق که گمان می کرد ایران چون در وضعیّت ضعف قرار دارد قطعنامه را قبول کرده است حملات شدیدی را با محوریّت منافقان در غرب و ارتش بعث در جنوب تدارک دید.

آنها می خواستند دوباره بخش هایی از کشور را اشغال کنند. دو سه شب از آمدن ما به قرارگاهمان گذشته بود. شب جمعه ای بود و دعای کمیل خواندیم. شاید یکی از به یادماندنی ترین دعاهای کمیل در جبهه بود. حال همه دگرگون بود. به خاطر شرایط به وجود آمده احساس می کردند آخرین دعای کمیل زمان جنگ باشد.  دغدغه همه این بود که آیا سفره شهادت دیگر جمع شده است؟ آیا باید از جمع دوستان با صفای جبهه جدا شده و  به شهرهای خود برمی گشتیم و دنیایی می شدیم و...

صبح جمعه 31/4/67 هنوز آسمان گرگ و میش بود که خبر رسید عراق آتش شدیدی را روی خطوط مقدم نیروهای ایرانی آغاز کرده است. دشمن خط را شکسته و به سمت ما حمله کرده بود و باید هر چه سریعتر منطقه را تخلیه می کردیم. تعجب کردیم. نمی دانستیم چه خبر شده. فاصله ما با عراقی ها زیاد بود. آن جایی که بودیم عراقی ها خیلی هنر داشتند می توانستند با توپ، ما را هدف قرار دهند. حالا آنها کی توانسته بودند این همه راه را جلو بیایند خدا می دانست.

رفتیم عقب و خودمان را به جاده اهواز خرمشهر رساندیم. سر جاده خاکریزی قرار داشت. پشت آن موضع گرفتیم. از طرفی نگران بودیم که سمت راست و چپ ما خالی است. پشت سر ما هم که به فاصله بسیاری زیادی فقط بیابان بود شهر شادگان قرار داشت. نگران بودیم به خاطر حجم کم تجهیزات اگر دشمن از راه برسد پشتوانه مناسبی برای مقاومت نداشته باشیم.

شروع کردیم به کندن سنگر انفرادی تا اگر عراقی ها سرریز شدند جان پناهی برای مقاومت و دفاع داشته باشیم. به مرور نیروهای دیگر از راه رسیدند و در دو طرفمان موضع گرفتند. خبرهایی هم از حمله منافقین به مرز غرب و حرکت به سمت کرمانشاه به گوش می رسید.

ظهر شده بود. گرمای هوا بیداد می کرد. ناگهان سروکله تانک های عراقی پیدا شد. فقط تانک بود که به چشم می خورد. آنها در فاصله ای دور، در کنار بیمارستان امام سجاد علیه السلام که تخلیه شده بود مستقر شدند.

گویا تکلیفشان مشخص نبود. خودشان هم فکر نمی کردند که به این سادگی به جاده اهواز خرمشهر برسند. احتمالاً قصدشان محاصره خرمشهر و حمله به اهواز بود. هیچ وقت فکرش را نمی کردم روزی در این نقطه، یعنی جاده اهواز خرمشهر باید بایستیم و از کشور خود دفاع کنیم. نمی دانستم چرا اوضاع این طور شد. تانک ها جلو نمی آمدند. گویا منتظر سایر نیروهایشان بودند که به آنها ملحق شوند. شنیدیم بچه های گردان عاشورا در مقرّشان مانده و در محاصره قرار داشتند.

بچه های خمپاره انداز آمدند. کنار سنگر ما با دوربین، گرای تانک را می گرفتند. یکی دوبار شلیک کردند، نخورد. بعد از چند شلیک، یک گلوله خمپاره به شنی تانک خورد و آتش گرفت. گویا دست خمپاره انداز تازه گرم شده بود. چون یک گلوله اش هم به تانک خورد و آن را هم به آتش کشید. فریاد الله اکبر بچه ها بلند شد.

بعد از ظهر حدود ساعت چهار مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا به بچه های ما ملحق شد. قرار شده بود دسته یک و دو از گروهان یک به فرماندهی سید احمد، ضرب شصتی به دشمن نشان داده و پس از ضربه زدن به دشمن، به عقب برگردند. ما بچه های دسته سه منتظر ماندیم. حمید رجب نسب هم که فرماندهی دسته ما را بر عهده داشت بدون اینکه به کسی چیزی بگوید، با آن ها رفت. در حالی که یک تانک جلوی آن ها حرکت می کرد دو دسته به همراه چندین آرپی چی زن به سمت دشمن پیشروی کردند. امید چندانی به موفقیت این حمله وجود نداشت. سید احمد به وسیله بی سیم با فرمانده لشگر، مرتضی قربانی تماس گرفته و از احتمال محاصره شدن بچه ها خبر داد؛ اما مرتضی قربانی همچنان به حرکت به سمت دشمن تأکید داشت. ناگهان با آغاز درگیری و شکار شدن چند تانک، دشمن که از عقبه مطمئنی برخوردار نبود، تانک ها را به سمت عقب برگردانده و از منطقه گریخت.

بچه ها این صحنه را که دیدند شیر شدند، از جا برخاسته و با فریاد الله اکبر دنبال تانک ها دویدند، عده ای با موتور، عده ای سوار بر تویوتا، برخی پیاده و ...

 

به روایت حجت الاسلام استاد سید سجاد ایزدهی

کتاب "تو شهید میشوی" انتشارات مطاف عشق

  • سیدحمید مشتاقی نیا