اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

خدا و خون بهای عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه به شهادت رسیدند

 

درد فقر را کشیده بود، درد یتیمی را، رنج گرسنگی را، طعم سختی و حرمان همیشه زیر زبانش بود. پدر که از دنیا رفت پنج ساله بود، خانه شان سه اتاق داشت مجبور شدند دوتایش را بدهند اجاره، کمک معیشتشان باشد. خودش هم شد کودک دستفروش در اطراف حرم. یک وعده غذای سیر نخورد. طلبه هم که شد عصرها می رفت کار می کرد، خرجی برای مادر و خانواده تأمین کند. یک بار دلش شکست. نشست رو به ضریح آقا به درد دل. کسی از آشنایان دور؛ همان دور و بر بود. به دلش افتاد پول خوبی درآورد به او هدیه داد.

دل شکسته خریدار دارد. یک روز هم در حرم مولا علی دلش شکست. درد دل کرد آقاجان! اگر من زائر واقعی تو هستم خودی نشان بده، توجه و تفضّلی که باور کنم جواب سلامم را داده ای، مرا دیده و اعتنایم میکنی. اگر نه دیگر می آیم فقط نمازی می خوانم و می روم. یکی دست گذاشت روی شانه اش. گفت: برای خدا قدم بردارید ما هم پشتیبان شما هستیم. برگشت نگاه کرد. کسی را ندید.

برای خدا قدم برداشت. مادرش را می برد حرم نمی گذاشت کسی غیر خودش ویلچر او را دست بگیرد. با کارگر و دوره گرد و فقیر و گرفتار همسفره می شد. یاد معلم کلاس اول و دوستان قدیم را هم در خاطر داشت و به آنها سر می زد. در قوه قضائیه که بود نماز مغرب و عشا را می رفت مسجدی در گیشا، مردم راحت تر به او دسترسی داشته باشند. راحت حرفهایشان را بزنند. بعضی مراجعین تندی می کردند، ناراحت نمی شد. نمیگذاشت کسی مانع شود. می گفت: این طوری غرور مرا نمی گیرد.

با ماشین می رفت زنی بچه را بغل را می دید ممکن است با او کاری داشته باشد. می گفت بایستید. عقب عقب می رفتند. حرف زن را بشنود. کودکان می آمدند دور و برش با آنها عکس می گرفت. یک تصویر با دولتمردانش ندارد اما با کودکان و ایتام و کارگران و مستضعفان و وسط سیلاب تا دلتان بخواهد... درد فقر را کشیده بود که قامت بست هشت هزار کارخانه تعطیل را دوباره راه اندازی کرد. فقر را از پشت پنجره تماشا نکرده بود که هر جا بود می گفت اول حقوق زیردستان را بدهید بعد نوبت بالانشین ها. خودش به حقوق کارمندی دستگاه قضا قانع بود. حقوق ریاست قوه را بخشید به نیازمندان. حقوق تولیت آستان را هم نگرفت. مبلغ قابل توجهی بود. گفت بروید درمانگاهی بسازید در سیستان. چک هم کشید. پول ناهارهایی که در حرم خورده بود را حساب کرد و داد. ویلا و باغ تولیت را انتخاب نکرد. برای سکونت در یکی از ساختمانهای داخل حرم اقامت گزید. راحت تر بتواند حتی پاسی از شب در گوشه گوشه حرم قدم بزند، از زوّار سرکشی کند و بر کارها نظارت داشته باشد. فرضتی مغتنم هم بچسبد به کنج ضریح و با آقا نجوا کند.

هر جا رفت تحولی ایجاد کرد. سازمان بازرسی را محکم و با برنامه پیش برد. ثابت کرد هدفش مچ گیری نیست. ضعفها راشناسایی و با راهکار به مسئولان تذکر می داد. در قوه قضائیه هم محکم ایستاد. بینی گردن کلفتها را به خاک مالید. در تولیت هم توجه به زائران را بسط داد. خدمات حرم چند برابر شد. چقدر زائر اولی را شناسایی و راهی حرم نمود. چقدر در بین راهها و داخل مشهد برای زائران امکانات فراهم کرد. به فقرای اطراف مشهد بیشتر توجه نشان داد. از طرف امام رضا برایشان امکانات رفاهی تهیه میکرد. رییس جمهور هم که شد آرام و قرار نداشت. مشکلی می دید خودش را می رساند. شخصا پیگیر کاستی ها بود. از نفس می افتاد. سرم می زد، ساعتی بعد دوباره می ایستاد به پیگیری امور. کسی او را بدون لبخند ندید.

خیلی حرف شنید. خیلی توهین دید و تهمت خورد. به روی خودش نیاورد. می توانست با اطلاعات و اخباری که دارد دست خیلی از رقبا و بدخواهانش را رو کند، نکرد. اجازه نمیداد در نامه های اداری از او با القاب و عناوین یاد کنند. این اواخر دلش شکسته بود گویا که بر مزار حاج قاسم دعای شهادت خواند. مزارش را هم خودش به دوستانش نشان داد. گفت کاغذ و قلم بیاورید تعهد بدهید که مرا همین جا دفن می کنید.

تلک الدار الاخره. نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض. سیدابراهیم رئیسی مثل همه شهدا دنبال ریاست و برتری جویی و منم منم نبود. خدا عزتش داد. خلعت جاودان شهادت، نمای وجود فاخر و تجسم نورانیت درونش بود که مزد پاکی و صداقتش قرار گرفت. مگر نه آنکه شهید را صدّیق می نامند؟ به خدا وصل شد و جز او را ندید که خدا بهایش داد و پشتیبانش قرار گرفت و عزت جاودان به او بخشید. عالی ترین پستهای دنیایی را به چنگ آورد اما ریالی زراندوزی و منفعت طلبی نداشت. جاکارتا رفت در ساختمان سفارت خوابید. در سفر به یکی از شهرهای آفریقا که سفارتی نبود به هتل دو ستاره رفت و اقامت گزید. حقوق های دلاری را منع کرد. ارزش دنیا برایش کمتر از آب بینی بز بود که نامش را خدا ماندگار نمود. رئیسی در اصل رئیس السادات بود نه فقط در شناسنامه که در عمل هم چنین ثابت نمود. حتی برادرش را روز تشییع، مسئولان و دوستانش نمی شناختند. چه برسد به بی بی عصمت خداداد حسینی، ساکن خانه قدیمی و ساده و چهل متری در خیابان ایثارگران مشهد که سی و پنج سال در آن محل به جلسه گردانی قرآن و جمع آوری کمک برای جهیزیه نوعروسان همت گمارد. اهالی می گفتند گاهی کسی را می دیدیم با لباس شخصی و چهره ای شبیه آقای رئیسی سوار بر پیکان یا پراید می آید و به این خانه سر می زند. خانمی هم گفت من از چهره اش یقین کردم این خود سید ابراهیم رئیسی است و لابد پیرزن را شناسایی کرده که وضع خوبی ندارد و در خفا به او رسیدگی می کند. آن ساعاتی که اضطراب فقدان و بلاتکلیفی سرنوشت سیدابراهیم بر کشور سایه افکنده بود، تصاویری از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد از پیرزنی که واکر به دست در اتاقی کوچک و ساده می چرخد و برای فرزند گمشده اش بی تاب و بی قرار دعا می خواند. گفتند این که بی بی عصمت خودمان است. یکبار نگفت و پز نداد که فرزندش رییس جمهور مملکت است، تولیت حرم است.... عصمتِ بی بی، دامان پرورش و معراج معصومانه ابراهیم مظلوم بود. نجعلها للذین لا یریدون علوّا فی الارض. نخواستند فخر فروشی و بالانشینی و جلوه و جبروت داشته باشند که خدایشان خرید و لباس فخر بر قامت حیاتشان پوشاند و آخرتشان را آباد ساخت.

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

این بیت را سعدی شیرازی سرود. روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد. این را مرتضای مطهر فرمود. برادران و خواهران! عاشق شوید. زندگی با عشق معنا می دهد. این را سیدالشهدای هفتم تیر بیان نمود.

سیدابراهیم عاشق بود و روح بزرگ و خستگی ناپذیری داشت و مثل همه شهدا جز به وجه الله نظر نکرد. شهیدانه زیست و شهیدانه پر گشود. روحت شاد سید مظلوم شهدای عرصه خدمت. نزد مولایمان علی در محفل نورانی شهدا در قهقهه مستانه و شادی وصولت به یاد جاماندگان قافله عشق هم باش. نسأل الله منازل الشهداء.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاج شعبان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ

شهید شعبان نصیری

 

یک کتابچه ای چاپ شده درباره شهید شعبان نصیری، کار کوتاه و جالبی است چند باری هم منتشر شده است.

شعبان نصیری شهید مدافع حرم است اهل کرج و تهران، که در عراق فعالیت داشت. خیلی از شهدای مدافع حرم در عراق را نمیشناسیم. انتشار خاطرات این شهدا کار با ارزشی است هم از این جهت که ادای دین کوچکی به ساحت منورشان صورت گرفته باشد هم اینکه اتحاد بین دو ملت ایران و عراق را که خار چشم دشمنان اسلام است تقویت نماید. خدا نیامرزد صدام را که چگونه نقشه استعمار را برای رو در رو قرار دادن برادران دینی به اجرا در آورد.

شهید شعبان نصیری در دفاع مقدس خیلی زحمت کشید. بعدش در مناصب بزرگی در حوزه حفاظت ناجا و بنیاد جانبازان و... مشغول به کار شد. روال منطقی اینطور است که بعد از اینهمه مسئولیت دیگر باید به استراحت بپردازد. رفت به میدان جنگ آنهم در نوک قله نبرد با داعش و خطرناکترین خطوط مقدم ایستاد و نیروهای رزمنده را هدایت کرد. اسیر مقام و جاه و مکنت دنیا نشده بود. این خیلی مهم است. چرب و شیرین دنیا فریبش نداد.

نمی گذاشت کار روی زمین بماند حتی اگر فراتر از شرح وظایفش بود، حتی اگر به ظاهر در شأنش نبود. بلند می شد و حرکت می کرد تا بقیه هم یاد بگیرند و حرکت کنند. برای همین گاهی در جلسات مهم اداری و سازمانی و یا در میدان جنگ، او را با نیروی آبدارچی و یا سربازی داوطلب اشتباه می گرفتند. چیزی نمی گفت و امر و نهی شان را با لبخند اطاعت میکرد. کمی بعد می فهمیدند او رئیس جلسه و یا مستشار و فرمانده میدان است. اوج خطر که همه کپ می کردند یا به پناهگاهی می خزیدند درست خلاف جهتشان به دل خطر می زد. بقیه هم روحیه بگیرند و پا پیش بگذارند. ببینند دشمن زبون از آنها وحشت بیشتری در دل داشته و بیشتر مهیای فرار و ترک میدان است. می گفت من بنشینم نیروهایم دراز می کشند!

رفت به سومالی. این را خیلی هایمان کمتر شنیده ایم. در دوره طاغوت به آمریکا در ویتنام کمک می کردیم، به اسرائیل کمک می کردیم، برای حفظ منافع غرب به عمان نیرو اعزام می کردیم و...، در جمهوری اسلامی اما به انسانها و مفهوم انسانیت کمک می رسانیم. خشکسالی در سومالی و مرگ دردناک مردم این کشور محروم آفریقایی فقط نقل اخبار و مایه تأسف لحظه ای آزادگان حقیقی نبود. حاج شعبان نصیری و دوستانش وقتی دغدغه آقا را شنیدند که فرمود "من غصه سومالی را دارم" امکاناتی محدود فراهم آورده و به شاخ آفریقا شتافتند و در حد توان به گرسنگان بی پناه این کشور خدمت نمودند. شهدا شرافت را معنا نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عباس حبیب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

نمایشگاه مجازی - عباس حبیب: روایت زندگی شهید عباس ابوترابی‌راوری

 

کتاب عباس حبیب را خواندم. کار بچه های کرمان است. آدم را به فکر وا می دارد. شهید عباس ابوترابی و عباس ابوترابی ها کم نبوده و نیستند. کارگری زحمت کش و کم بضاعت با چند بچه قد و نیم قد در منطقه ای محروم که با تمام وجود پای اسلام و انقلاب می ایستد به دل خطر می زند، دلبستگی هایش را رها می کند، سهمی از سفره انقلاب نمی طلبد، بالاترین داشته مادی خویش یعنی جان شیرینش را در طبق اخلاص برای این مکتب فدا می کند... مثل او را زیاد دیده و می بینیم. آدمهایی کم توقع، پر تلاش و مظلوم که بار اصلی صیانت از انقلاب بر دوش آنها بوده و هست. انقلابی که متعلق به مستضعفان است و اگر به ورطه بی توجهی به ولی نعمتانش بیفتد آخر و عاقبتی نخواهد داشت. مدیون و البته شرمنده چنین انسانهای رشیدی هستیم. روحت شاد دلاور. شهادت چقدر به انسانها بها می دهد. و البته هر کس به شهادت رسید لایق این بها بوده است. خیلی ها دست و پا می زنند با پول و تبلیغات و رسانه و ... ماندگار و عزیز شوند؛ اما کارگری ساده و محروم و بی ادعا به برکت خلعت جاودان شهادت به جایگاه رفیعی می رسد که همه به احترامش صف بسته، تبرکی از پرچم و تابوت و خاک پاکش می جویند و شفا و اجابت دعا را در پای مزار منورش به چنگ می آورند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روح مهرورزی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۳:۵۹ ب.ظ

photo_2025-05-18_16-51-57_1zs.jpg

 

صبح در حال عبور از خیابان عمار یاسر قم چشمم به کاغذ نصب شده پشت شیشه کافه ای افتاد که نوشته بود قهوه برای پاکبان عزیز و زحمت کش شهرمان رایگان می باشد. رفتم داخل مغازه و از او تشکر کردم. روحیه بخشش و کرامت و بزرگواری و مهربانی در فضایی که رقابت بر سر مادیات و حسّ زیاده خواهی و منفعت جویی گسترش پیدا کرده، ستودنی و شایسته تقدیر است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایستادگی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ

photo_2025-05-16_07-11-06_8dnn.jpg

 

قم در طول دفاع مقدس بارها مورد حملات شدید هوایی دشمن قرار گرفت. بسیاری از خیابانهای مرکز شهر محل اصابت بمب و موشک دشمن و شهادت دهها تن از مردم بی گناه کوچه و خیابان است. نقل شده که در یک روز قم شاهد تشییع پیکر صد شهید بوده است. گاهی به کاروانهای دانشجویی که به قم می آیند تأکید می کنم اطراف حرم، بازار، چهارمردان و... دست کمی از مناطق عملیاتی نداشته و قدمگاه و معراج شهدای بسیاری بوده است. یکی از تاریخی ترین جنایات رژیم بعث اصابت موشک به خانه ای مسکونی سمت چهار راه سجادیه است که عده ای از خانمها با کودکانشان در روضه حضرت زهرا سلام الله به شهادت رسیدند. پیشتر تصویری از تابلوی یادمان این فاجعه را در وبلاگ منشر کردم. به تازگی در محل بمباران سه راه بازار قم (جنب بانک سپه) که منجر به شهادت تعدادی از دانش آموزان این شهر گردید هم تابلوی یادمانی نصب شده که تصویری از آن را خدمتتان تقدیم می کنم. امیدوارم ثبت و انتقال حقایق دوران جنگ تحمیلی به عنوان رسالتی مهم و سازنده بیش از پیش مورد توجه فعالان و مسئولان این عرصه قرار بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تنها در باغ زیتون

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب تنها در باغ زیتون خاطرات شهید مدافع حرم علی سعد از صادق  عباسی به نشر شهید کاظمی از غرفه غرفه فرهنگی کتاب رحیل

 

شهدای مدافع حرم خوزستان مظلومند. کمتر به آنها توجه شده است. خوزستان همانطور که در جنگ تحمیلی خوش درخشید و شهدای گمنام بسیاری را تقدیم کرد در عرصه دفاع از حرم هم به خاطر آشنایی رزمندگانش با لهجه عربی از پیشتازان ورود به جرگه ایثار و شهادت بود.

شهید علی سعد اهل دزفول است از خانواده شهداست. هم حافظ قرآن بود هم محافظ آن. فرمانده محور بود اما جای بچه هایش نگهبانی می داد، مجروح را می آورد عقب، مهمات می رساند و... خیلی جاها کاری که وظیفه اش نبود را انجام داد و چیزی نگفت و کسی نفهمید.

علاقه عجیبی به حضرت به معصومه سلام الله داشت. چه در زمان آموزش و چه بعد از ازدواج که در تهران بود هر فرصتی دست می داد تنها یا با دوستان و خانواده به قم می آمد و بارگاه منوّر آیینه وجود زهرای مرضیه و زینب ثانی را زیارت می کرد. اسم اولین دخترش را هم گذاشت معصومه.

خانم برایش جبران کرد. اهل بیت که زیر دین کسی نمی مانند. برای هیچ یک از محبینشان کم نمی گذارند.

پیکر مفقودش بعد از چهار سال برگشت. آوردند دزفول مزار جناب سبزه قبا که برادر امام رضا و حضرت معصومه است طواف دادند. همین حین یک مینی بوس از قم رسید. خدام حرم حضرت بودند آمده بودند برای کمک به سیل زدگان خوزستان که فهمیدند قرار است شهید مدافع حرم تشییع شود. روی تابوت علی سعد را با پرچم حرم خانم پوشاندند. زیر تابوت را هم خود خدام دست گرفتند و در شهر گرداندند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حمد شفا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۲۸ ق.ظ

photo_2025-05-17_06-04-41_wpj.jpg

 

آقا محمدحسین طبرستانی را از وقتی که شناختم یعنی دوره نوجوانی همه اش در حال دویدن بود برای مسجد، برای بسیج، برای کارهای فرهنگی و خیریه و...

الان با کوله باری از تجربه میدانی فعالیت در عرصه انقلاب و اجتماع، یکی از بزرگترین هیأتها، یکی از بزرگترین موکبها، یکی از بزرگترین مجموعه های جهادی کشور را اداره میکند. دامنه فعالیتهای این نیروی خودجوش و آتش به اختیار عرصه دفاع از ارزشها فراتر از بابل و مازندران در تهران و خوزستان و قم و لرستان و کرمانشاه و... نیز نمود و جلوه هایی زیبا و ماندگار پیدا کرده است. سر قضیه ساخت مسکن زلزله زدگان در برنامه ای تلویزیونی با او گفتگو کرده بودند که چطور یک هیأت و یک مجموعه مردمی مستقل مذهبی میتواند اینطور گستره اثرگذاری اش را حتی بالاتر از سازمانهای دولتی در سطحی عالی و آموختنی به پهنای کشور وسعت ببخشد؟

نمیدانم شاید کرونای جدید است که زده به قلب و ریه او. حالا در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بستری است. دیشب که خبر کسالتش را منتشر کردم، امام جمعه تماس گرفت، فرماندار پیام داد، دوستان مشترک خبر گرفتند و پیگیر شدند. رفقا همه مطلعند و برایش دست به دعا برده اند. شما هم حمد شفایی برای سلامتی محمدحسین بخوانید. عمری برای اهل بیت و به خصوص اباعبدالله دوید و از جان مایه گذاشت ان شاءالله به حق ام الائمه مادرمان حضرت زهرا هر چه زودتر صحیح و سالم و تندرست برگردد به عرصه خدمت و آماده شود برای روزهای با شکوه عرفه و غدیر و محرم و اربعین. دوباره با پای خودش برود بالای سر مدارس نیمه کاره ای که در مناطق محروم لرستان و خوزستان در دست ساخت دارد، بیاید قم بالا سر محموعه جهادی اش بایستد و خدمت کند، برود نجف و کربلا موکب اربعین را مهیا کند. باز هم کبوتر حرم حسینی باشد، ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به روز رسانی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۰۸ ق.ظ

آموزش بروزرسانی گوشی و نکات مهم به روز رسانی اندروید

 

دیروز یک آقا و خانم تبلت به دست جلوی مرا در پیاده رو گرفتند که دو دقیقه ای وقت بگذار برای انجام نظر سنجی. گفتند از صدا و سیما هستیم. درباره علت گرایش بعضی مردم به ماهواره پرسیدند و میزان تأثیر آن در وضع موجود جامعه و... گفتم تنوع طلبی، کنجکاوی و گاه چشم و هم چشمی دلیل گرایش به سمت شبکه های ماهواره ای است و توضیح دادم که البته امروز با فراگیر شدن شبکه های مجازی که راحت تر و همیشگی در دسترس مردم قرار دارد ماهواره باید در مرتبه دوم تأثیرگذاری فرهنگی و اجتماعی دیده شود. من فیلترشکن ندارم اما همین واتساپ محترم و مرتجع خودمان تمام مطالبات کانالهای ضدانقلاب را بی دردسر مقابل چشمم قرار میدهد و.. می گفتند این جوابهای شما داخل گزینه های ما نیست و نمی دانیم کدامیک از جوابهای موجود را باید تیک بزنیم! گفتم چه گزینه هایی است ببینم به آنچه فکر میکنم نزدیکتر باشد همان را بزنید. گفتند نمی توانیم گزینه ها را لو بدهیم!

چند وقت پیش جوانی هجده ساله برای مصاحبه ورودی به یکی از نهادها رفته بود. درباره تفکرات دکتر سروش از او سوال کرده بودند. بنده خدا اصلا اطلاعی نداشت، اسمش را هم نشنیده بود. گفتم چه مصاحبه گر بی ذوقی! دکتر سروش، تفکرات و حواشی او مال زمان نوجوانی و جوانی ما بود یعنی اواخر دهه شصت و اواسط هفتاد. بعدش دیگر به کنج عزلت رفت، فراموش شد و مسأله روز قشر جوان نبود. درست مثل فتنه مهسا که نسل اغتشاشگران عوض شد و در سال 401 دیگر کسی شعارها و مطالبات اغتشاشگران 88 را تکرار نمی کرد.

عزیزانی که دنبال نظر و افکار سنجی هستند باید کمی به روزتر باشند.

راستی درباره تأثیر ماهواره بر آشوبهای احتمالی هم سوال کردند که گفتم قطعا ماهواره و شبکه های بیگانه طرفدار اغتشاش و شورش هستند ولی آنقدری که مسئولان عزیز ما با عدم نظارت بر بازار و افزایش گرانی و بی برقی و بیکاری و فقدان مسکن و... دارند مردم را به طغیان می کشانند از دست رسانه های دشمن بر نمی آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام فرهنگ بالاتر است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۵۷ ق.ظ

چگونه خادم حرم امام رضا (ع) شوید؟ - خبرگزاری حوزه

 

دیروز راننده اسنپ از حرفهایم اینطور برداشت کرد که شاید در حرم خانم کاره ای باشم. دنبال واسطه و پارتی بود.

کارمند شهرداری بود. عصرها می آمد اسنپ کار میکرد که در امرار معاشش کمکی باشد. چند شب را در هفته می رفت مسجد جمکران برای خادمی. حالا مدتی است درخواست داده چند شبی را هم بیاید حرم خانم خدمت کند، صف تقاضا زیاد است و افتاده ته نوبت.

این از ویژگی های تمدن جهانی اسلام است که عده ای به جای آن که از هر فرصتی برای نفع و درآمد بیشتر بهره ببرند پاسی از وقت و عمر و بضاعت خویش را در راه خدمت به خدا و خلق خدا وقف می کنند. ایام اربعین را ببینید بعضی ها با چه ذوق و اشتیاقی از مال و مکنت اندک خود برای پذیرایی از مردم می گذرند! مجموعه های خیریه و جهادی و... را ببینید.

چرا رسانه های فراگیر عالم این ذوق فطری تمدن ساز الهی و شور خدمت و تعالی اندیشه و فرهنگ را که جلوه ای از حیات مهدوی عصر ظهور است به نمایش نمی گذارند؟ این حقیقت در نقطه مقابل تمدن پوشالی غرب و نظام سرمایه داری است که اصل را بر سودجویی بیشتر و نفع بالاتر و زراندوزی فراوان تر ولو به قیمت بدبختی و آوارگی و فقر دیگران می گذارد. لذتها و تمکن عالم منحصر در فرا دست هاست حتی اگر فرودست ها زیر چرخ دنده های توسعه شهوانی و زیاده خواهانه مستکبرین له و نابود شوند.

جالب است رسانه های غرب همچنان اروپا را مهد تمدن و انسانیت و شرق و مسلمین را عقب مانده و بی فرهنگ معرفی می کنند. جالب تر آنکه هر جا که جنایت و عقب ماندگی ایجاد شد رد دستهای پلید غرب نیز در پشت پرده آن پیداست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آباد باش آبادان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۵۰ ق.ظ

آباد باش آبادان - انتشارات سفیراردهال

 

درباره دوران طلایی دفاع مقدس و خاطرات ارزشمند آن که گنجینه زرین تاریخ ایران سرفراز است هر چه گفته شود کم است. کتابهایی از خاطرات فرماندهان و رزمندگان شهرهای مختلف تا کنون به چاپ رسیده که کافی نیست و البته بعضی استانها در این میان مظلومتر واقع شده اند و نقش رزمندگانشان کمتر به ثبت و نشر رسیده است.

کتاب "آباد باش آبادان" اثری پالتویی است که کمتر از سی صفحه مطلب دارد. چند خاطره کوتاه است از حضور رزمندگان آذربایجان غربی در آبادان، زمانی که در محاصره بود. این کتاب از نظر محتوایی می توانست غنی تر باشد اما به هر حال همین که برگی بر ذخائر تاریخ دفاع مقدس افزود دارای ارزش و ستودنی است. قالب این کار نیز میتواند در دوره گرانی کاغذ و کم حوصلگی مخاطب، گستره وسیع تری از جامعه را هدف قرار داده و لااقل در ایجاد انگیزه و آشنایی اولیه نسل جوان با حقایق نورانی مکتب ایثار و مقاومت اثرگذار باشد. خوب است ناشران محترم در شرایط فعلی جامعه، این نوع قالبها و آثار مختصر را هم در چرخه فعالیتهای فرهنگی خود مورد توجه قرار دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استاد مهربان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۴۷ ق.ظ

استاد مهربان، ویژه نامه یادبود مرحوم حجت الإسلام و المسلمین مهندسی

 

کتاب استاد مهربان را خواندم. درباره شخصیت مرحوم حجت الاسلام محمدمهدی مهندسی که به همت دوستانش در مجمع عالی حکمت اسلامی منتشر شد.

حدود چهارده سال از فوت این دانشمند بزرگ می گذرد. او را خیلی هایمان به عنوان کارشناس برنامه سمت خدا می شناختیم. همان موقع هم از خبر سکته قلبی و رحلت وی غمگین شدم. سن و سال چندانی نداشت. حکمت خدا را نمی دانم. این آدمهایی که عالم و مفید هستند کاش عمری طولانی تر داشته باشند. کاش لااقل چیزی شبیه فلش وجود داشت وقتی اندیشمندی از دنیا می رود ناگفته هایی که فرصت بیان و ثبتش را نداشته از ذهنش استخراج می شد.

مرحوم استاد برجسته حوزه و دانشگاه و بسیار اهل علم و فضل و اندیشه بود. خیلی ها به چنین مرتبت علمی که دست می یابند تمام وقت و عمر خود را می گذارند برای خواندن و نوشتن و تدریس و تعلیم. کمتر به سفرهای تبلیغی می روند. اما حجت الاسلام مهندسی هیچگاه اسیر باد غرور نشد و هر وقت هر فرصتی که توانست به سفرهای تبلیغی و همنشینی با مردم به خصوص جوانان شتافت. جالب است خانه ای که خرید و در آن نشست متعلق به شهید آیت الله مفتح بود. راه او را در روشنگری و جهاد تبیین ادامه داد. از دنیا که رفت در حجره ای از حرم حضرت معصومه سلام الله دفن شد که قبر شهید مفتح در آن قرار دارد.

قبل از انقلاب بود. از شهر کوچک آباده، می خواست بیاید قم طلبه بشود. همه مخالفت کردند. با هوش و استعدادی که در او می دیدند یقین داشتند دانشگاه برود آینده از آن او خواهد بود. سه روز اعتکاف و مسجدنشینی، عزمش را جزم ساخته بود. می گفت اتفاقا چون استعداد و هوشی از خدا به امانت دارم باید بروم حوزه و خادم مکتب وحی شوم، دین را بشناسم و بشناسانم.

یک پیکان را با قرض و قوله خریده بود. همان را هم دزد برد. پسرش آمد و گفت خبری بد دارم. ماجرا را تعریف کرد. پدر ناراحت شد اما نه از ربوده شدن پیکان که مگر مرتکب گناهی شده ای، غیبت و تهمتی زده ای، حقی را ضایع کرده ای که خبرش بد باشد؟ مال دنیا که عاریه ای بیش نیست.

دوست نداشت جایی از او تعریف و تمجید کنند. زیر پای علامه حسن زاده خم شد و خاک پای او را تبرک برداشت. در کفشداری حرم خانم هم دور از چشم مردم به آرامی دست می کشید جایی که کفشها را می گذارند و بر می دارند، خاک قدوم زوّار اهل بیت را توتیای چشم خود می ساخت. آخرین جلسه تدریسش انگار که گواهی به دلش راه یافته از شاگردانش خواست اگر دیگر عمری به دنیا نداشت شهادت بدهند که محبّ اهل بیت و دلبسته آل الله بود. در بیمارستان بستری بود. درد می کشید. مردمی که او را می شناختند در گوشه گوشه کشور دست به دعا و مناجات بردند. خبر که به گوشش رسید گفت الحمدلله، این کسالت و رنج من باعث شد مردم بیشتر به خدا نزدیک شوند. شاگرد خاص عالم و فیلسوف و عارف گمنام، آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی بود. استاد خبر فوتش را که شنید گفت مرغی از باغ ملکوت بود که به پرواز درآمد. راستی دنبال کار و اثری درباره شخصیت و خاطرات شیخ یحیی می گردم. چیزی پیدا نکرده ام. درباره او آنچه که شنیده بودم را مدتی پیش نوشته و در وبلاگ منتشر کردم؛ اما صاحب خرد و ره پیموده ای چون او که همه علمای معاصر در وصفش کلامی دارند حیف است اینقدر ناشناخته بماند. رحمت الله به عشاق اباعبدالله. حرم که میروم سری به قبور مراجع می زنم، کنار مزار آیت الله بهاءالدینی راحت ترم. جمع مراجع فقید آنجا جمع است. اسم آن قسمت را گذاشته ام ایستگاه شرمساری! آدم خودش که می داند چه کاره است. بعد میروم کنار مزار شیخ یحیی از او می خواهم آن دنیا همنشینش باشم. می دانم آرزوی بزرگی است؛ اما خدا هم خدای ناممکن هاست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سید ابراهیم رئیسی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

سید ابراهیم رئیسی

 

"سید ابراهیم رئیسی" نام کتابی است چهل صفحه ای رقعی و زیبا که با قیمتی مناسب و نسبتاً ارزان به تازگی از سوی موسسه مطاف عشق منتشر شده و در اختیار علاقمندان قرار گفته است. نه اینکه چون به قلم این حقیر است بخواهم تعریف و تمجید کنم، باور کنید نهایت دقت و وسواس صورت گرفت که در این اثر مختصر از همه زوایا به زندگی و خاطرات سید ابراهیم توجه نشان داده شده و ادای دینی اندک به ساحت آن خادم دلباخته و بی ادعای مکتب قدس رضوی و شاگرد راه پیموده آستان علوی و فرزند راستین خمینی کبیر صورت بگیرد.

" طلبه تراز بود، مدیر تراز، دادستان تراز، رئیس جمهور تراز... در هر جایگاهی که قرار گرفت آنطور بود که باید باشد. شهادتش گرد غربت را از چهره اش زدود. باعث شد حالا هر کس می خواهد مثالی از یک طلبه و مدیر و مسئول و قاضی و رییس موفق و تراز بزند به سید ابراهیم رئیسی اشاره کند."

این را از عمق جان باور دارم بعضی ها مثل مطهری و هاشمی نژاد و آوینی و رئیسی و... تا شهید نشوند گرد غربت از چهره شان زدوده نخواهد شد.

برای تهیه این اثر میتوانید به سایت موسسه مطاف عشق مراجعه نمایید:

https://mataf.ir/product/37621/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%84-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3%db%8c/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در تلاطم امواج

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۲۸ ق.ظ

نیروی خط امام باید روی حق تعصب داشته باشند

 

وصیتنامه شهید موسی محسنی اهل قائمشهر را میخواندم. برایم جالب بود که کمی مفصل تر از حد معمول نوشته و توصیه هایی برای افراد و گروههای مختلف داشته است. زندگی این شهید سرشار از کار و تلاش و خدمت در راه اسلام و مردم و میهن است. طلبه بود، پاسدار بود، در دادگاه انقلاب خدمت میکرد، در سپاه مقابل ناامنی جنگل و اقدامات تروریستی می ایستاد، دست به خیر بود و هوای محرومان را داشت، مسجد محل و فامیل و ... هر جا توانست محور بود و از پای ننشست. خودش اما جواب این پرسش را که چرا وصیتش کمی طولانی است در انتهای آن داده است. گفت: خواستم با قلمم هم خدمتی کرده باشم.

این طرز تفکر را نباید بگذاریم که فراموش شود. مشابه همان جمله ای که شهید مدافع حرم علی جمشیدی در وصیتنامه اش نوشت: پایان مأموریت بسیجی شهادت است. این که انسان خودش را به جامعه بدهکار بداند. وجدان کاری، مسئولیت پذیری و اراده برای اثرگذاری در محیط پیرامون است که شمع وجود انسانها را گرانقدر و دوست داشتنی قرار می دهد. تعبیری که شهید مرتضی مطهری داشته است: روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غربی های چشم و دل سیر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۴۴ ب.ظ

ژرار دوپاردیو - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

حجاب و رعایت حدود در روابط اجتماعی، متضمن حفظ سلامت و نظام جامعه و دلبستگی درون خانوادگی است. برخلاف آنچه تبلیغ می کنند آزادی روابط در غرب نه تنها باعث چشم و دل سیری چشم آبی ها نگردیده بلکه با توجه به حس زیاده طلبی، تنوع خواهی و استیلاجویی غریزی انسانها آمار مفاسد اخلاقی و تعرض و ناامنی جنسیتی را افزایش داده است.

در تازه ترین خبر آمده که ژرار دوپاردیو بازیگر مطرح و پا به سن گذاشته فرانسوی به جرم تعرض به دو زن حین فیلمبرداری به هجده ماه حبس محکوم شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اوسنه ی گوهرشاد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ

‫خرید کتاب اوسنه گوهرشاد با تخفیف - کتاب‌رسان‬‎

 

عجب چیزی بود این کتاب، چه حظی بردم. دم نویسنده اش گرم. دم آن که این نویسنده را برای پرداخت این سوژه انتخاب کرد گرم. دم انتخاب کننده سوژه گرم. یک وقتهایی از آن چه که باید در عرصه هنر و فرهنگ و قلم مورد توجه قرار دهیم غافلیم. یک وقتهایی سوژه خوبی انتخاب می کنیم اما می دهیمش دست کسی که این کاره نیست، تخصص و تعهد لازم را ندارد، گند می زند به سوژه و می رود. سعید تشکری، ادامه نادر ابراهیمی و جلال آل احمد است. آدم با خواندن کارهایش سر ذوق می آید و دلش به شوق می افتد. اوسنه یعنی افسانه. نویسنده مشهدی است و علاوه بر قلم توانا بر زبان و تاریخ مشهد هم مسلط است و البته تاریخ و فرهنگ ایران. دل و قلمی سوخته دارد و هنرش را مثل استاد فرشچیان، در خدمت به مکتب و باورهای دینی درآورده است. اوسنه گوهرشاد به موضوع واقعه گوهرشاد و بخشی از جنایتهای رضاخان می پردازد. او البته تاریخچه ای از جایگاه و منزلت گوهرشاد بانو در عصر تیموریان گورکانی بر زبان جذاب و فانتزی رمان جاری می سازد. از امینه خانم و خیانت پاکروانها که متأسفانه یک جورهایی با امیرکبیر پرافتخارمان نسبت خونی دارند هم به ظرافت و جذاب سخن می گوید و البته یاد شیخ بهلول قهرمان را زنده نگاه می دارد. این کتاب را آستان قدس بارها منتشر کرده و با استقبال خوانندگان مواجه شده است.

این اثر (به قول نویسنده اش رمانک فانتزی) از آن دست کارهایی است که هم باید خواند و هم به دوستان خوب، هدیه داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در خلوت مدعیان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۰۵ ق.ظ

 

نهج البلاغه خوانی مسعود پزشکیان در حد حفظ عبارات کتاب باقی مانده است. آنچه مولا در سیرت خود داشت پرهیز از ویژه خواری و رانت و رفیق بازی و اشرافی گری بود و مقابله با فساد و تبعیض و ناراستی... بود.

همراهی نزدیکان پزشکیان در سفرهای خارجی، انتصاب افراد حاشیه دار و قانون شکن، مراوده و همکاری با محکومان اقتصادی و از همه مهمتر فقدان برنامه و درایت که شرط اصلی شارع در تصدی امور جامعه است زوایایی پیدا از رویکرد فاقد مبنا و صوری بعضی مسئولان دولت چهاردم به شمار می رود.

انتصاب استاندار متمول مازندارن که از دوستان نزدیک پزشکیان و پزشک متخصص مجاری ادرار بوده و فاقد تجربه در امور مرتبط با استانداری است یکی دیگر از مصادیق فاصله دولتمردان با مدیریت علوی محسوب می شود.

اخیراً سایت شمال نیوز متمایل به طیف محسن رضایی در مازندران، سندی را منتشر کرده که مطابق آن حدود دو سال پیش استاندار فعلی مازندران از سوی نهادهای نظارتی به دلیل سودجویی و اضافه دریافت بابت امور پزشکی محکوم شده است. به راستی امثال یونسی و دبیری و جهانگیری و زنگنه و نجفی و... که خود دارای پرونده قانون شکنی هستند چطور میتوانند سکاندار هدایت جامعه و نظارت بر حسن اجرای قانون و دفاع از حقوق عامه باشند؟ آیا آنهایی که فقر را تنها از پشت پنجره تماشا کرده اند و بار اقتصادی چند نسل خود را بسته اند انگیزه و درک درستی برای نجات مستضعفان و رسیدگی به مردم و رفع محرومیتها و ترمیم زخمهای مهلک ناشی از شکاف طبقاتی خواهند داشت؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک متن خوب درباره شهید طوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۱۶ ق.ظ

شناخت‌نامه شهید «محمدحسن قاسمی طوسی»

 

🔹 *اگه به شهید طوسی نگیم نابغه فاو، به کی بگیم؟* 
✍️ محمدحسن جعفرزاده:
 *گفتش* : حاجی شنیدی یه یادواره واسه شهید محمدحسن طوسیِ نکا گرفتن، گُنده اومدن اسمشو گذاشتن:«نابغه فاو» 
 *گفتم* : یعنی می‌خوای بگی قُمپُز درکردن؟ 
 *گفتش* : آخه نه اینکه مازندران کناردستِ تهرانه، مازنی‌ها اعتماد به نفسشون پایینه، اسم قُلمبه می‌ذارن تا دیده بشه! از قدیم گفتن:«تیم‌جارِ خِس،همه‌ شو پادشاه‌ رِه خُو ویندِه» (کسی که کنار خزانه برنج می‌خوابه، خواب پادشاهی می بینه) 
 *گفتم* : عجب!پس خودت مازنی هستی؟ 
 *گفتش* :«اَره؛ مازِرون دِلهٔ وَچومِه» 
 *گفتم* : به قول تهرونیا، اگه یه دوست مثل تو داشتم،دیگه دشمن نمی خواستم. ولی از قضا پیش بد کسی اومدی! چون پیشنهادِ این لقب رو حاجیت داده!
البته اولین پیشنهادم «حسن باقریِ مازندران» بود؛ ولی انگار که به سردار مومنی، رئیس یادواره برخورده باشه گفت: «طوسی برای ما یک قهرمان ملیه!» منم نکردم نقش نامردی و گفتم «تو بَوّی گِل‌دسته، همه گِنِنه هسِّه؟» 
 *گفتش* : اِیوَل چه تیکه ای انداختی؟ پس چی شد رسیدین به این عنوان؟  
 *گفتم* : تو مسیرِ نوشتن کتاب و تهیه مستندِ شهید با اکثر هم‌رزما و خانوادش مصاحبه کردم و هرچی کتاب و نوشته بود خوندم. 
به این نتیجه رسیدم، بالاتر از یه فرماندهٔ عادیه؛ دیدم بعضی از نیروهاش جوری دربارش حرف می زنن که انگار می پرستنش؛ خیلیاشون هم گفتن وقتی شهید شد انگار پدرمون رو از دست دادیم؛ می‌گفتن در عین صلابت، متواضع بود و با همه جدّیتش، مهربان. 
راستش نماد و نمود توصیف‌های حضرت آقا درباره فرماندِهای عرشی و جهادی جنگ رو تو شخصیت حسن آقای طوسی دیدم؛ ولی میون همهٔ اون ویژگی‌های چن‌بُعدی، ابتکاراتِ اعجازگونه‌ش تو فتح فاو چِشَمو گرفت و از میونِ ۲۰ لقبی که پیشنهاد دادم، «نابغه فاو» برام پررنگ‌تر شد. 
 *گفتش* : دِکّی، این شد دلیل؟ 
 *گفتم* : ای بابا، «چه مِثّ پستهٔ بی‌دِله دِهون وا هَکِردی؟» (کنایه از سخن نسنجیده) 
دلیلش اینه که اعضای ستاد یادواره که این اسم رو نهایی کردن، همشون از فرماندِهای عالی‌رتبه جنگ و لشکر ۲۵ کربلان. البته به این جمع هم اکتفا نشد؛ سردار نوریان، دبیر ستاد، یه آدمِ کاردرسته که «وِل‌ کُن ماجرا نَیِّه»؛ از همهٔ فرماندِهای قدیم و جدید استان و چن‌تا از فرماندِهای ستادکل و سپاه مشورت گرفت و تا دَفعِ دَخلِ مُقدَّر نکرد، نذاشت تصویب بشه؛ حتی یادمه شهید امیرعبداللهیان در تأییدش نوشته بود:«نابغهٔ فاو در عملیات والفجر۸» 
 *گفتش* : آخه می‌گن اول بار ایدهٔ عبور از اروند رو شهید باقری داد و طراحیش هم تو قرارگاه مشترک سپاه و ارتش انجام شد. 
 *گفتم* : اتفاقاً آقامحسن رضایی فرمانده وقت سپاه می‌گه: «وقتی این ایده رو مطرح کردیم تقریبا همه رد کردند؛ بجز سردار قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا.» 
سردار مرتضی قربانی هم می‌گه من به پشتوانهٔ تجربیاتی که با بچه‌های لشکر داشتیم و بعد از مشورت با شهید طوسی به آقا محسن گفتم:«فاو رو بده به من»؛ ایشون هم بعد از سه روز مباحثه پذیرفت. 
 *گفتش* : آقاااا! ینی می‌خوای بگی تو فتح فاو فقط لشکر ۲۵ کربلا نقش داشت؛ پس لشکرای دیگهٔ سپاه و پشتیبانی گستردهٔ هوایی ارتش چی؟  
 *گفتم* : «بِرار چیشی گِنی تِه؟ چه مِه دِهُونِ دِلِه حرف اِلنی؟» من کِی چنین چیزی گفتم؟ اصلاً خودت ببین آقا محسن چی می‌گه:« اگر ما بعد از ۶ ماه توانستیم کاری را که همه فرماندهان می‌گفتند قابل انجام نیست، تبدیل به یک عملیات بزرگ کنیم، بخاطر همت افرادی چون شهید طوسی بود.»  
می دونی چرا فرماندِهای بزرگ جنگ می‌گفتن نمی‌شه؟ چون درسته که فتح فاو خیلی الزام و اقدام داشت؛ اما اصلِ ماجرا، عبور از رودخانه وحشی اروند بود و به‌ راحتی نمی‌شد ازین اسبِ چَموش سواری گرفت؛ چون هر ۲۴ ساعت ۴ بار جزر و مدِّ ۴ متری داشت و بعضاً ارتفاع امواجش هم به ۴ متر می رسید.  
 *گفتش* : چه چهار بازاری شده! فهمیدم، به قول گفتنی: «اینجِه، اونجِه نیِه... اروند بابِلرود نیِه» 
 *گفتم* : دلیلِ شکست ارتش عراق و فتح سریع شهر فاو هم به همین اصل غافلگیری بر می‌گرده؛ چون تو مُخَیَّله‌شون هم خطور نمی‌کرد ایرانی‌ها بتونن هزار و خورده‌ای متر عرض اروندِ با عمق ۱۵ متر رو شنا کنند و بعد هم اقدام نظامی انجام بدن! خُب این کارِ کیٖ بود؟   
 *گفتش* : حتماً می خوای بگی شهید طوسی و لشکر ۲۵ کربلا؟ 
 *گفتم* : من چرا؟ فرمانده وقت سپاه می‌گه: « کاملاً موافقم که اسم شهید طوسی را بگذارید نابغه فاو؛ چون واقعاً ابتکارات زیادی رو در شناسایی رودخانه اروند از ایشان دیدم.» 
شهید طوسی می‌دونست عبور از فاو نیاز به جنگِ با آب و شناخت دقیق اروند داره؛ واسه همین، اطلاعات آب رو از کشتیرانی و نیروی دریایی انگلیس و پرتغال جمع آوری کرد و با مطالعات فشردهٔ یه ماهه، به محاسبات دقیقی دست پیدا کرد.
چالش اصلی اینجا بود که غواص‌ها بجای اینکه در مسیر جریان رود، ۵۰۰ متر پایین‌تر از نقطهٔ فرود به ساحل برسن، ۵۰۰ متر بالاتر صعود می کردن!
 *گفتش* : جاااان؛ مگه می‌شه؟ مگه داریم؟ یعنی خلاف جریان آب؟ 
 *گفتم* : آره جان! دلیلشم اینه که فاو در ساحل غربی اروند و دهانهٔ خلیج فارس قرار داشت و جزر و مد دریا روش اثر می‌ذاشت. این مسئله خودش کلی محاسبه دقیق لازم داشت! حالا بماند که سرعت امواج زیرِ آب تا ۶۰ کیلومتر بود و غواص‌ها علاوه بر صدکیلو جیگر، نیاز به آموزش‌های سنگین داشتن و باز این شهید طوسی بود که غِلق‌ کار و فوت‌و‌فن کوزه‌گری رو به نیروها آموزش داد.  
 *گفتش* : اروندرود چه چغِر بَد بدنی بود واسه خودش!
 *گفتم* : حالا کجاشو دیدی! موقع جزر، زمینِ ساحل باتلاقی می‌شد و شهید باید جوری محاسبه می‌کرد که غواص‌ها دقیقاً از نقاط سِفت باتلاق عبور کنن و موقع برگشتن هم رد پای خودشونو کاملاً پاک کنن. شناسایی منطقه و جمع آوری اطلاعات و شاخص‌ گذاری و تعیین معبر عملیاتی و... هم در شرایطی انجام می‌شد که موانع انفجاری و میدان‌های مین و آتشِ سنگین دشمن وجود داشت؛ دشمنی که علاوه بر تسلط بلندمدت بر منطقه، از به‌روزترین تکنولوژی‌های راداری و دوربین‌های دید در شب و پروژکتورهای قوی استفاده می کرد.
تو همین شرایط غواص‌های طوسی ۱۵۰ بار عملیات شناسایی انجام دادن.  
 *گفتش* : بنظرم درستش ۳۰۰ باره؛ چون هم رفت داشت، هم برگشت. واقعاً مسئولیت سنگین و پیچیده ایه. 
 *گفتم* : علاوه بر اینا، آقامحسن می‌گه:« حتی شناسایی مسیر گردان های موج دوم، نقطهٔ پیاده شدن گردان‌های قایق‌ سوار، ساماندهی آنها و آرایش گرفتن برای حمله در زمین دشمن را شهید طوسی انجام داد.» 
 *گفتش* : اِیوَل، خوشمان آمد! 
 *گفتم* : علاوه بر همهٔ اینها، شروع عملیات با خط‌شکنی غواص‌های لشکر مازندران به فرماندهی شهید انجام شد که با عبور از موانع طبیعی اروند و سیم خاردارها و ساخت معبر و ورود به شهر فاو، اولین شوک غافلگیری رو به ارتش عراق وارد کردن. 
 *گفتش* : معما چو حل گشت آسان شود. حالا دیگه گرفتم چی شد! منحصربه فرد بودن و پیچیدگی عملیات والفجر۸ به همین شناسایی و شاخص گذاری و باز کردن معبر و خط‌شکنی بر می‌گرده، وگرنه باقیش که شبیه بقیهٔ عملیات‌های سپاه و ارتشه.  
 *گفتم* : واسه همینه که با همهٔ زحماتی که لشکرهای دیگه کشیدن، وقتی صحبت از فتح فاو می‌شه، ذهن خیلیا می‌ره به سمت لشکر مازندران.  
 *گفتش* : ازین ببعد هم ذهن من می‌ره به سمت ابتکارات و رشادت‌های این پهلوونِ نابغهٔ مازنی. 
 *گفتم* : ۲۰ بهمن ۶۴، روز عملیات والفجر ۸، توی تقویم به «حفاظت اطلاعات» نام‌گذاری شده؛ چون‌ شهید طوسی و بقیه فرماندِها، اون تحرّکات و شناسایی‌ها و رفت و آمد غواص‌ها ووو رو جوری پیش ‌بردن که نه‌تنها عراقیا؛ بلکه رزمندِها و خیلی از فرماندِهای ما هم تا نزدیکیای عملیات، ازش خبر نداشتن. 
 *گفتش* : دمت گرم! این دیگه تیر خلاص بود؛ واقعاً برام جا افتاد؛ به‌ قول حشمت فردوس حالا دیگه افتاد! 
 *گفتم* : همین درخشندگی‌ها و مجاهدت‌های شهید تو فتح فاو باعث شد که آقا محسن بگه: «شهید طوسی در نظامی‌گری هم اطلاعاتی بود و هم عملیاتی؛ فقط سه نفر از فرماندهان جنگ این دو ویژگی را باهم داشتند: شهید باقری، سردار رشید و شهید طوسی» 
 *گفتش* : باعث افتخار ما شمالی‌هاس.
راستش شرمنده شدم که اون تعبیرو واسه هم‌استانی‌ها به‌کار بردم؛ اتفاقاً نگاه که می‌کنی می‌بینی مازندران پُره از شیرمردای با اعتمادبه نفس و پلنگای تَبری مثل شهید طوسی.
 *گفتم* : پس ایرادی هم اگه باشه اینه که قدر اینهمه نخبه و مشاهیر پرافتخارِ ملّیو نمی دونیم؛ از علما و اساتید دانشگاه و فرماندِهای نظامی و مدیرای دولتی و قهرمانای ورزشی ووو.
بهت قول می‌دم اگه یکی از این بزرگان رو شهرهای دیگه مثّ اصفهان و تبریز داشتن، تا حالا کلی سینمایی و سریال ساخته بودن؛ از قدیم گفتن:«اَقا،اَقا از خِنه در اینِه»( آقایی هر کس از درون خانه اش حفظ می‌شود)
 *گفتش* : اینم از قدیم می‌گن:
قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر، مازنی
 *گفتم* : از شوخی گذشته، حقیقتاً اگه ما مازنی‌ها از این همه تاریخِ پرافتخار و ظرفیتای عظیم استفاده می‌کردیم، وضع استان این نبود!
 *گفتش* : نمی‌دونم چرا یاد این مَثل مازِرونی افتادم:
«اُویِ جُور شِنِه، وازیکِ جُور اِسِّنِه»
(کنایه از کسی که مثل آب جاری قصد جلو رفتن و پیشرفت دارد؛ولی همچون شن‌های کف آب ایستاده و حرکت نمی‌کند.)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با دشمنان مدارا با دوستان عداوت!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ

آشنایی با قابلیت‌های جدید واتس اپ - ایسنا

 

واتساپ به حیاط خلوت کانالهای ضدانقلاب از بی بی سی تا سهام نیوز و... تبدیل شده تا به صورت رسمی و بدون هیچ مانعی به تخریب نظام اسلامی و ولایت فقیه و اشاعه مطالبات دشمن و پر و بال دادن به استکبار و همدستانش بپردازند. این در حالی است که پیش تر گفته می شد چون مدیران واتساپ تعهد داده اند به قوانین کشور ایران پایبند باشند مجوز فعالیت دوباره و رفع فیلتر را دریافت کرده اند.

به بعضی دوستان مسئول و مطلع رجوع کردم. می گفتند تعهدی وجود نداشته و این ادعا از اساس کشکی بیش نبوده است. بعضی هم گفتند فضای روبیکا که یک نرم افزار داخلی است دست کمی از شبکه های مجازی دشمن ندارد. یکی هم گفت در مظلومیت آقا همین بس که اعضای شورای عالی فضای مجازی منصوب خود ایشان هستند اما به دغدغه های رهبری و نظام و امت حزب الله توجه چندانی ندارند.

این پز دموکراسی در حالی است که همچنان بسیاری از مطالبه گران عدالت و منتقدان مسئولان به دلیل نقض خطوط قرمز کانونهای قدرت بلافاصله درگیر دادگاه و پاسگاه و زندان می شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقای کارگردان در بازی چرخ گردون

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۱۴ ق.ظ

مستانه (فیلم) - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

حسین فرح بخش در حالی خواستار شلاق زدن به هانیه توسلی و ترانه علیدوستی و دیگر حامیان جنبش می تو شده که پیش تر در فیلم سینمایی مستانه با سیاه نمایی از حقوق زنان در ایران، نظام اسلامی را متهم به عدم دفاع از زنان در مقابل تعرض مردان هوسران کرده بود. در فیلم سیاه مستانه، زنی جوان (سحر دولتشاهی) توسط شاگرد خصوصی خود که در خانه و محیط بسته برایش کلاس موسیقی برگزار می کرد (میلاد کی مرام) مورد تعرض جنسی قرار می گیرد و چون مدرکی در اثبات این اتفاق ندارد نمیتواند در دادگاه جمهوری اسلامی به حق خود برسد.

کارگردان (فرح بخش) به منظور نشان دادن عمق تنفر خود نسبت به عدم رعایت حقوق زنان در صحنه ای از این فیلم در نمایی بسته روی باسن وکیل متهم (فرهاد اصلانی) زوم می کند که برای دقایقی پشت به جایگاه قاضی خم شده و دنبال مدارک در کیف دستی خود است. اما حالا که در افشاگری های جنبش می تو بعضی دوستان نزدیک فرح بخش و بازیگران محبوب وی متهم به فساد اخلاقی و تعرض جنسی شده اند خواستار برخورد قاطع و شلاق زدن به بانوان معترض است! 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیر نقاب قانون

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۵۸ ق.ظ

مبارزه با فساد! عدالت اجتماعی!/ کاریکاتور – صاحب نیوز

 

قالیباف گفت: دو سوم قوانین کشور فسادزا هستند.

پیش تر مسئولان معتقد بودند در کشور فساد سیستمی نداریم. در توضیح فساد سیستمی می گفتند یعنی این طور نیست که قوانین کشور منجر به ایجاد فساد شود.

 البته دعوا بر سر فساد سیستمی یا فاسد بودن سیستم را باید نوعی وقت کشی و فرار از پاسخگویی دانست.

مهم این است که در خیلی از مسائل جاری شاهد بروز فساد هستیم. مهم این است که در خیلی از مواقع احساس می شود انگیزه ای برای مقابله با فساد وجود ندارد. از نحوه مواجهه با دانه درشتهای متهم فساد اقتصادی و بانکی و حقوقهای نجومی و رانت و شکاف طبقاتی و... که بگذریم، بحث تعارض منافع که اخیرا درخصوص علت کندی ترخیص کالا در بنادر هم دوباره مطرح شده یکی از جلوه های این موضوع شمرده میشود که در سطوح مختلف مرتبط با تولید مسکن و رونق اقتصاد و خودکفایی در صنعت و کشاورزی و... باعث عقب ماندگی کشور شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا