اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

میهمانی خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۳۲ ب.ظ



آن زمان در اوایل انقلاب، هنوز اهمیت نماز اول وقت خوب برای مردم روشن نشده بود. هنوز خیلی از عادت های به جا مانده از فرهنگ رژیم گذشته در جامعه به چشم می خورد. شهناز اما سعی می کرد به نماز اول وقت، مقیّد باشد. دوست داشت اهمیت این کار را برای ما هم جا بیندازد.

شهناز برای خودش لباس مخصوصی را آماده کرد و هر بار موقع نماز آن را می پوشید. لباسش تمیز و زیبا بود. این کار او تعجب من را برانگیخت. دوست داشتم علت این رفتارش را بدانم. وقتی سؤالم را شنید جوابی داد که مرا هم قانع کرد و جایگاه و اهمیت نماز را به من نشان داد. شهناز گفت:

چطور وقتی می خواهی به میهمانی بروی، لباسی آراسته می پوشی و خودت را مرتّب می کنی؟ چه مجلسی بالاتر از میهمانی خدا؟ نماز خواندن مثل این می ماند که داری به دیدار خدا می روی و می خواهی با او که بزرگترین شخصیت عالم هستی است، گفت و گو کنی. چه بهتر که در این دیدار و میهمانی بزرگ، لباسی مرتّب و زیبا و پاکیزه به تن داشته باشیم ...

روایتی از خواهر شهیده شهناز حاجی شاه، امدادگر بسیجی، ص 16

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خودباوری دینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ



چند ساعت نشست و با او با سر مارکسیسم و تفکرات منحط و ضد دینی اش بحث کرد. شیخ هر چه استدلال می آورد تا اثبات کند این نظم و عظمت عالم خلقت نمی تواند بدون خالقی وصف ناشدنی پدید آمده باشد، آن جوان که خودش را از سران مارکسیسم می دانست توجیهی وسط می آورد و از زیر بار جواب به او فرار می کرد. جوان مدعی بود که خدایی در کار نیست و بر این عقیده باطل خود پافشاری می کرد.

شیخ دید وقت نماز شده، مثل همیشه برخواست و خواست برود برای نماز. رو کرد به آن مارکسیست و گفت: بلند شو برویم، وقت نماز شده. مرد تعجب کرد: من مارکسیست هستم و نماز نمی خوانم، شما بفرمایید. شیخ به تعارفش ادامه داد: بلند شو، برویم ثواب نماز را از دست ندهیم.

مرد دوباره حرفش را تکرار کرد: به خدا من مارکسیست هستم ...

شیخ حسین خنده ای کرد و گفت: الکی نگو! تو اگر مارکسیست هستی پس چرا به مارکس یا کمونیسم قسم نمی خوری؟!

شیخ این روش را چند بار دیگر و به اشکال مختلف تکرار کرد تا به آن جوان بقبولاند که فاصله اش از راه حق، بسیار نیست و هنوز هم راه برای بازگشت وجود دارد و او اگر بخواهد می تواند از راه اشتباهی که رفته، باز گردد، در مسیر الهی قرار گرفته و اصلاح شود. آن مرد نسبت به این که واقعاً مارکسیست باشد دچار تردید شد و پذیرفت که هنوز در اعماق قلبش به وجود خداوند ایمان دارد. او به مرور از مارکسیسم فاصله گرفت و به مسلمانی واقعی و اهل نماز تبدیل شد.

روایتی از خاطرات شهید آیت الله حسین غفاری، مسافر ملکوت، ص 255

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهد گوارا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ب.ظ



نماز خواندنش را که می دیدی احساس می کردی انگار لذّتی بالاتر از آن برایش معنا ندارد.

گوشت و پوست و استخوانش با نمار انس گرفته بود. همیشه با وضو بود. صدای ملکوتی اذان را که می شنید، در هر جایی که بود، می گشت و مکانی برای نماز پیدا می کرد. خودش می گفت: از چهارم دبستان تا کنون همه نمازهای پنج گانه را سر وقتش به جا آورده ام.

دوست داشتم بدانم چگونه با نماز آشنا شده است. تعریف می کرد: زمان کودکی، پدر، مرا به اتاقی دیگر می برد و در خلوت و با مهربانی، زبان کودکی مرا با ذکرهای نماز آشنا می کرد. پدر صبوری نشان می داد و نماز را کلمه به کلمه و با حوصله به من می آموخت. ذکر قنوت برایم دشوار بود. پدر می گفت اشکالی ندارد، جای آن صلوات بفرست، کفایت می کند. لحظاتی که با پدر در خلوت می نشستم و زیر سایه محبت او نماز را به آرامی یاد می گرفتم برایم شیرین و شورانگیز بود.

علی جانباز شیمیایی بود. لحظات آخر عمرش او را به حمام بردیم. زیبا و پاکیزه شده بود. انگار آماده وداع بود. رویش را به سمت قبله کرد و به آهستگی نماز خواند. نمازش مثل همیشه شیرین و تماشایی بود. مشغول راز و نیاز با معشوق حقیقی خود بود و ذکر او را بر لب داشت که مرغ جانش پر گشود و قفس تن را به مقصد وصال و جاودانگی، ترک کرد.

بر اساس روایتی از همسر و فرزند شهید؛ یادمان سردار شهید علی نوری ممبینی، ص 28، 4 و 6

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمازبرای همه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ



سعید آن موقع فقط ده سال داشت. علاقه خاصش به نماز و مسجد باعث می شد نه تنها خودش سر وقت به مسجد برود، بلکه تلاش می کرد تا دیگران را هم به یک روش جذب مسجد کند.

مردی میان سال هر روز در نزدیکی مسجد جلوی مغازه اش می نشست و به رفت و آمدها خیره می شد. اذان هم که می گفتند، می شنید و به روی خودش نمی آورد. سعید دلش می خواست آن مرد را هم مسجدی کند. یک روز رفت طرف مرد و با چهره ای معصومانه و با رعایت ادب و متانت به او سلام کرد و پرسید: ببخشید آقا! ساعت دارید؟

مرد جواب داد: بله، دوازده و نیم است. می خواهی چه کار پسرم؟

-          چیزی نیست می خواهم به مسجد بروم، خواستم بدانم چقدر تا شروع نماز فرصت دارم.

مرد از او خوشش آمد: آفرین پسر خوب! کمتر پیش می آید بچه ای به سن و سال تو این قدر به فکر نماز باشد، بارک الله پسرم.

سعید خداحافظی کرد و رفت. فردای آن روز دوباره به سمت آن مرد رفت و سلام کرد. مرد با دیدن او لبخند زد. با خوشرویی جواب سلامش را داد و پرسید: باز هم می خواهی بدانی ساعت چند است؟!

-          نه عمو جان! این دفعه خواستم حالتان را بپرسم.

مرد کمی تعجب کرد. برایش سؤال بود که این پسر ده ساله چرا می خواهد از احوال او با خبر باشد؟

سعید زیاد او را معطل نکرد. با احترام پرسید: یک سؤال داشتم از شما. می بخشید عمو جان شما که همسایه مسجد هستید چرا موقع اذان بلند نمی شوید که به آن جا بروید؟

مرد تأملی کرد و گفت: دلیل خاصی ندارد پسرجان همین طوری!

سعید یک حدیث درباره ثواب نماز جماعت خواند. کمی هم توضیحش داد و بعد خداحافظی کرد و رفت به طرف مسجد.

مرد در فکر فرو رفته بود. ناگهان از جایش برخاست. سعید را صدا زد و گفت: صبر کن پسرم، صبر کن وضو بگیرم، با هم به مسجد برویم.

آن مرد پایش به مسجد باز شد. مدتی بعد او مسئولیتی را هم در مسجد پذیرفت و در شمار خادمان نماز و محراب درآمد.

بر اساس روایتی از کتاب شب و شبنم صفحات 15 و 18 درباره سردار شهید غلامرضا (سعید) مستوفی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید آوینی: از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه 598 می کشانند

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ب.ظ



عقل دنیادار عاقبت اندیش ریاکار منفعت پرست مصلحت‌اندیش بر اریکه‌ای که حق عشاق است تکیه می‌زند و با زکات مسلمین کاخ خضرا می سازد و با شمشیر منتسب به اسلام، گردن عشاق می‌زند. حالا بعد از این هزارها سال که از عمر انسان می‌رود، یک بار عاشقی فرصت یافته است تا بساط حاکمیت عشق را برپا دارد، اما در جهانی که عقل یکسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدن‌های کرخت نمی‌جویند، از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه 598 می کشانند و قوانین خود بنیادانه اومانیستی عقل اندیشانه شرک‌آمیز را در برابر قانون عشق می‌گذارند.... و چه باید کرد؟ نگاهی به شهر بیندازید! عقل غربی سیطره یافته و وجود بشر را در دائره‌المعارف خویش معنا کرده است

ماهنامه سوره، تیر1369

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما حرف زدیم شهدا عمل کردند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ب.ظ



ما الگوهاى خوب خیلى داریم. اینقدر جوانهاى خوب، اینقدر چهره‌هاى نورانى - در تاریخ که بماند - در زمان خودمان داریم که همین قدر کافى است با تعریف هر کدام از اینها - تعریف به معناى معرفى کردن - یک چهره‌ى برجسته و یک الگو جلوى جوانانمان بگذاریم. اینها جوانهائى بودند که از پیشروان خودشان جلو افتادند؛ جوانهائى که پاى درس بنده و امثال بنده نشستند، اما صد پله از ما جلو رفتند؛ ما وعده کردیم، آنها عمل کردند؛ ما یاد دادیم، آنها عمل کردند؛ ولى خودمان عمل نکردیم. چقدر از این جوانها، چقدر از این شهدا کسانى بودند که از امثال ماها چیزى یاد گرفتند، اما آنها بهتر از ما شدند، جلوتر از ما شدند، بیشتر به کشور آبرو بخشیدند، پیش خدا بیشتر آبرو پیدا کردند؛ «چرا که وعده تو کردى و او بجا آورد»؛ وعده را ما کردیم، او عمل کرد. ما این همه جوان خوب داریم؛ اینها را یکى‌یکى در بیاورند، بگذارند جلوى جوان نسل حاضر؛ غیرت او را، همت او را، صداقت او را، سلامت او را، فداکارى‌هاى او را، بینش والاى او را، رفتار نیک او را با مردم، با همنوعان، با پدر و مادر، با خانواده، با دوستان، بگذارند جلوى چشم جوان نسل امروز؛ خود این آموزنده است. رهبر معظم انقلاب

13/02/1391

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فکر کردید شهید گمنام یعنی چی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ق.ظ


غریب‌ترین شهیدِ «مدافع حرم» در آخرین روز سال+تصاویر


اگر به آسمان باشد که هیچ شهیدی را نمی توان در آن جا گمنام یافت. شهدا آشناترین جلوه ربوبی بشر هستند که مأوایشان عند ملیکٍ مقتدر بوده و هم نفس ملائک شده اند.

اگر به زمین و زمینیان است که باید گفت هیچ شهیدی آن گونه که حق اوست شناخته نشده و به بیان دیگر، همه شهدا گمنام هستند.

اصلاً بیایید فرض کنیم هر شهید گمنامی که استخوان هایش برگشته و تشییع می شود اسم و رسمی دارد. فرض کنید اسم این شهید گمنام مثلاً هست مسعود طاهری. خوب؛ چه فرقی به حال شهید دارد، یا چه فرقی به حال ما؟!

قله گمنامی شهید را کجا می دانیم؟ این که اسم و رسمش نامعلوم باشد؟ این که راهش در هیاهوی روزگار، گم شده باشد؟ این که یاد شهدا لقلقه زبان مان باشد؟

یکی دو روز پیش، آخرین شهید مدافع حرم در سال 93 را برای تشییع به تهران آوردند. او حتی یک نفر قوم و خیش هم در سراسر ایران نداشت. جالب این که حتی تصویری از شهید هم روی تابوتش دیده نشد. در فضای مجازی هم از او عکسی منتشر نشده است. شاید حتی یک مراسم یادبود هم برای این شهید برگزار نشود. این هم نمونه ای از اوج گمنامی یک شهید بی ادعای دفاع از حریم اهل بیت است. البته مردم برایش سنگ تمام گذاشتند و شاید اصلاً اگر در ایران فامیلی داشت این قدر مراسم تشییعش باشکوه برگزار نمی شد.

او در قهقهه مستانه اش به سلسله عند ربهم یرزقون پیوست؛ اما برای ما این سؤال را باقی گذاشت که شهید، گمنام باشد یا نباشد نسبت ما با او چیست و او را بشناسیم یا نشناسیم قرار است چه گلی به سر خود بزنیم؟!

یاد دلاور افغانستانی مدافع حرم، شهید مسعود طاهری گرامی باد و روح پاکش میهمان سفره اباعبدالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پربازدیدترین مطلب وبلاگ در سال93

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ب.ظ

خودم هم راستش باور نمی کردم این مطلب اینقدر مورد توجه خوانندگان اشک آتش قرار بگیرد. البته بخشی از این بازدیدها طبیعتا با جستجو در فضای مجازی صورت گرفته است. با این که گاه مطالب خبری و تحلیلی ناب و پر سر و صدایی را در وبلاگ منتشر کرده ام اما نرم افزار آماری نصب شده در بخش مدیریت وبلاگ نزدیک به سه هزار بازدید را از این مطلب در سال نود و سه ثبت کرده است:

خط و نشان برای پرچم ایران!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ق.ظ


به آرم الله این پرچم دقت کنید. کمی با آرم پرچم اصلی جمهوری اسلامی تفاوت دارد.

حجت الاسلام سید امیر سخاوتیان همان روزهای نخستی که مراسم توزیع مدال برای قهرمانان ایرانی در اینچئون برگزار شد تماس گرفت و تأکید داشت پرچمی که موقع اهدای مدال به اهتزاز درمی آید با پرچم اصلی که بر دوش قهرمانان ایرانی است متفاوت است. همان وقت رفتم توی نخ این قضیه اما جالب بود که اغلب دوربین ها از نشان دادن پرچم به اهتزاز درآمده ایران طفره می رفتند! بعد از چند روز پرچم اصلی هم بالاخره بالا رفت و به نمایش درآمد.

یک تحقیق مختصر نشان می دهد سال ها پیش عده ای تلاش داشتند تا آرم الله روی پرچم جمهوری اسلامی را با اندکی تغییر به شکلی شبیه عقاب نشسته درآورده و نمادی از آرزوی خود در ایجاد نزدیکی بین ایران و آمریکا را ترسیم کنند. این جماعت البته در بدنه نظام جایگاهی نداشتند و اقدام مرموزشان به جایی نرسید؛ اما بررسی ها نشان می دهد دولت کره جنوبی علاقمند است که در چند سال اخیر هر از گاه آن پرچم تحریف شده را به جای پرچم اصلی جمهوری اسلامی ایران به اهتزاز درآورد. در حال حاضر یکی دو سایت غیر معروف به ابعادی از این اتفاق پرداخته اند.

طبیعتاً هر نوع قصور احتمالی در چنین وقایعی برعهده وزارت امور خارجه و نمایندگی های سیاسی جمهوری اسلامی در کشورهای ذی ربط می باشد.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

عفو بین الملل طرح افزایش جمعیت در ایران را نقض حقوق بشر خواند!!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ق.ظ

بیست اسفند نود و سه، بی بی سی گزارش داد:

عفو بین الملل طرح افزایش جمعیت در ایران را نقض حقوق بشر خواند!!

اگر کسی تا کنون شک داشت که سیاست تعدیل جمعیت، یک برنامه حساب شده از سوی دشمنان اسلام است حالا کافی است به همین یک خط خبری که در بی بی سی نقل شده توجه نشان بدهد.

اگر کسی شک دارد بعد از حل و فصل سخاوتمندانه مسئله هسته ای ایران، دشمن روی نقض حقوق بشر در ایران مانور داده و فشارهایی را از نو بر مردم میهن مان وارد خواهد کرد به همین جمله و تعبیر و تفسیر سازمان عفو بین الملل از مقوله حقوق بشر دقت کند.

سال 89 که آقا به قم سفر کرده بود در عبارتی بدین مضمون فرمود که اگر می خواهید نقشه راه کشور و جامعه را بشناسید کافی است دقت کنید که دشمن روی کدام نقطه دست می گذارد. دشمن به هر کجا که حمله کرد آن نقطه را تقویت کنید.

به نظر می رسد سیاست افزایش جمعیت مسلمان در ایران، مشی درست و راهبردی سرنوشت ساز برای جامعه ایرانی است که سازمان های دشمن نهاد جهانی را اینگونه به تلاطم انداخته است.

امیدوارم مسئولان امر و صاحبان اندیشه و مدیران عرصه فرهنگ، اهتمام بیشتری در برجسته سازی این رویکرد مهم نظام اسلامی نشان بدهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا