از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت... ---------------------------------------------------------------------------------- باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی با چهره خونین سوی حسین رفتن زیبا بود اینسان معراج انسانی
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۳ ب.ظ
الفین کتابی کلامی و حاوی دو هزار دلیل بر رد عامه و اثبات تشیع است.
محتوای کتاب
الالفین فی امامة أمیر المؤمنین عنوان یکی از مهمترین کتب کلامی شیعه امامیهاست پیرامون اصل امامت. این کتاب در یک مقدمه دو مقاله و یک خاتمه توسط علامه حلی نوشته شدهاست.. وی در این کتاب برای اثبات امامت علی بن ابیطالب ۱۰۰۰ دلیل و در رد مخالفان نیز ۱۰۰۰ دلیل دیگر ارائه کردهاست.
محل نگارش کتاب
علامه حلی این کتاب را در ایران و در کرمانشاه نوشته است.
تکمیل اثر
الفین توسط فرزند علامه یعنی فخرالمحققین حلی در سال ۷۵۴ تکمیل شدهاست.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ
اگر کسی دغدغه دین داشته باشد در هر لباس و جایگاهی که باشد می تواند قدمهایی بزرگ برای دین و خدمت به مسلمین بر دارد و اگر بی دغدغه و بی تفاوت باشد آیت الله و مجتهد هم که باشد قدم مفیدی بر نخواهد داشت. گاه یک پزشک یا تاجر و دانشجو و ... کاری برای ترویج اسلام و تبلیغ دین می کند که چند روحانی و مبلّغ هم از عهده آن بر نمی آیند. این گزارش زیبا را در خبرگزاری مهر خواندم. جالب است بخوانید لطفا:
مهر گزارش می دهد؛
مروری بر کارنامه مرحوم عماری از بنیانگذاران مرکز اسلامی هامبورگ
مرحوم دکتر علی عماری از اعضای بنیانگذار مرکز اسلامی هامبورگ بود، که هفته گذشته به دلیل کهولت سن درگذشت.
به گزارش خبرنگار مهر، مرکز اسلامی هامبورگ امروزه یکی از مراکز مهم مسلمانان در آلمان به شمار میرود. هفته گذشته دکتر علی عماری از بنیانگذاران و مؤسسان این مرکز مهم دار فانی را وداع گفت و مجلس ترحیمی نیز از سوی مرکز اسلامی هامبورگ برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره این بزرگ مرد انجام شد.
در ادامه به گزارشی از فعالیتهای این پزشک، جراح، مترجم، خیر و فعال مدنی که از مؤسسان بزرگترین مرکز اسلامی هامبورگ بود میپردازیم.علی عماری که یکی از اعضای بنیانگذار این مرکز مهم اسلامی بود، در زمان جوانی به آلمان رفت تا در این کشور به تحصیل در رشته پزشکی بپردازد. وی چند سال پس از ورود به آلمان جراح و متخصص اطفال بود و دارالترجمه ای نیز تأسیس کرد.
پدرش اهل خوزستان و تاجر بود و از میان هشت فرزندش دکتر علی عماری چهارمین فرزند محسوب میشد. دو سالگی او مصادف با فرمان کشف حجاب رضا شاه محسوب میشد. پدر دکتر عماری زمانی که متوجه شد مأموران دولت چادر از سر همسرش کشیدند به عراق رفت و مقیم عراق شد. بعد از سرنگونی رضاشاه عبدالحمید عماری به وطن برگشت و علی عماری سه سال متوسطه را در خوزستان به تحصیل پرداخت.
او نوجوانی زرنگ و باهوش بود که توانست درسش را زود تمام کند در هجده سالگی وارد آلمان و شهر هامبورگ شد. در آن زمان آلمان کشوری جنگ زده محسوب میشد و شکوه امروزی را نداشت. همان زمان که در دانشگاه پزشکی ثبت نام و تحصیل را آغاز کرد به مطالعه دروس اسلامی علاقه مند شد.
کشورهای بزرگی مانند انگلیس و فرانسه به دلیل گسترش امپراطوری سه قرن ارتباطش با اسلام میگذشت اما در زمان حضور دکتر عماری به آلمان این کشور قرابتی با اسلام نداشت. تعداد مساجد در سراسر کشور آلمان از تعداد دست کمتر بود.
او اقدامات خود را چنین توصیف میکند: «بعد از ورودم به آلمان برای یادگیری بهتر و بیشتر اتاق بزرگی بالای مرکز لباسشویی گرفته بودم در همان اتاق کلاس درسی برای ۱۲ نفر برگزار کرده و به آنها عربی و فارسی یاد میدادم و اتاق من خودش نوعی مدرسه بود.»
نام او در شهر هامبورگ بعد از یک ماه از پیشگامان مهم مذهبی شد، در همان سال به دلیل وجهه مذهبی و متدینی که داشت، انجمنهای اسلامی از او خواستند تا مسلمانان را کفن و دفن کرده و بر آنها نماز بخواند.
در طول سالیان بعد تا زمان ورود دسته جمعی کارگران ترک در ۱۹۶۲ تبدیل به چهرهای برای امور کفن و دفن مسلمانان شد و بر همین اساس شرکتی تأسیس شد.
دو ماه از ورودش به هامبورگ نگذشته بود که در خصوص حلال بودن تغذیه مشکلات مهمی را مشاهده کرد. مردم در آن زمان با ذبح اسلامی آشنا نبودند و تجار به صورت خانگی اقدام به ذبح گوسفند در خانه میکردند با وجود اینکه این کار قانونی نبود. بر همین اساس او با صرف مدت زمانی زیادی و با رایزنیهایی که با مجلس آلمان و شهرداری داشت توانست مجوز ذبح حلال را از وزارت بهداشت آلمان بگیرد و هر هفته دو روز همراه قصاب به کشتارگاه میرفت و دام را تنهایی ذبح میکرد و با مهر حلال به سراسر آلمان میفرستاد. ده سال این مسئولیت بر دوش علی عماری بود.
او نه تنها پزشک و جراح، بلکه در غسالخانه و ذبح شرعی حیوانات دستی بر آتش داشت. محور تمام فعالیتهای دکتر عماری باورهای دینی اش بود و بر همین اساس در رشته مطالعات اسلامی دانشگاه هامبورگ هم ثبت نام کرد.
از آنجایی که کمتر مسلمانی در هامبورگ وجود داشت که علی عماری را نشناسد، به فکر تشکل دینی افتاد. تا قبل از آن دو جمعیت بود که با هم در تضاد و چالش بودند و زمانی که دید نمیشود آنها را با هم جمع کرد جمعیت اسلامی در هامبورگ تأسیس کرد. هسته اولیه این گروه تجار بودند اما حمایت مالی توسط تجار ایرانی صورت میگرفت. از میان جمع علی عماری تنها دانشجو و مهمترین عضو جمعیت بود.
کلیه هماهنگی و نامه نگاری جمعیت اسلامی بر عهده وی بود و این جمعیت تبدیل به یکی از مهمترین مراکز مسلمانان در هامبورگ شد. وظیفه ترجمه نامههای رسیده به جمعیت را دکتر عماری بر عهده داشت و این امر مشوقی شد تا به فکر تأسیس دارالترجمه بیافتد.
رفته رفته دامنه دوستی در آلمانیها بیشتر میشد و از میان آنها بسیارند کسانی که تحت تأثیر شخصیت وی به دین اسلام مشرف شدند. سفیر وقت آلمان در بحرین یکی از آنان بود که به واسطه یادگیری زبان عربی نزد دکتر عماری شیفته غنای شخصیتی وی شده بود.
گسترده فعالیتها آنچنان زیاد بود که توان اداره همه امور را نداشت چرا که فعالیت در بیمارستان به تنهایی زیاد بود. او از آنجایی که ارتباط خوبی با علما داشت و آنها را با فعالیتهای جمعیت آگاه میکرد راهی ایران شد تا از آیت الله بروجردی در خواست کمک کند و به خدمت آیت الله بروجردی رسید و ایشان زمان تشویق او به علی عماری قول کمک دادند.
بعد از دو هفته نامه آیت الله بروجردی به دستش رسید و سپس حجت الاسلام و المسلمین محققی به عنوان اولین امام وارد هامبورگ شد. با حضور حجت الاسلام و المسلمین محققی جمعیت اسلامی رنگ و بوی دیگری گرفت. محققی علاوه بر قم نمایندگی علمای طراز مقیم عراق را هم داشت. با حضور او نماز جماعت پررنگتر از قبل انجام میشد و روز به روز تعداد اعضا و مهمانان افزایش پیدا میکرد. دکتر عماری با نفوذش اغلب مراسمهای مذهبی را در فضای دولتی اجرا میکرد. اما در مقاطعی چنین امری قابل ادامه دار شدن نبود و بعد از طی مراجع قانونی زمینی را برای ایجاد مسجد با دستور آیت الله بروجردی خرید.
آیت الله بروجردی تاکید کردند که در یک منطقه خوشنام، در شأن اسلام و ایران و در بهترین جای هامبورگ این زمین خریداری شود و تاجری با نام حاج قاسم همدانی مأمور پرداخت هزینه مسجد شد و زمینی با چهار هزار مترمربع برای ایجاد یک مسجد همه جانبه خریداری شد.
زمانی که مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ تأسیس شد دکتر عماری و چند نفر دیگر عضو هیأت امنای این مرکز مهم در هامبورگ بودند.
در فروردین ۱۳۴۴ شمسی (اواسط آوریل ۱۹۶۵ میلادی) آیت الله دکتر بهشتی با مأموریت تکمیل بنای مسجد هامبورگ و سامان دادن به امور مسلمانان آلمان به سوی این شهر عزیمت کرد. مسلمانان هامبورگ در دورهی استاد محقّقی خاطرهی شیرین حضور یک روحانی را در یاد داشتند و تلخی محروم شدن از حضور روحانیت را نیز تجربهی کرده بودند. مراسم استقبال از دکتر بهشتی با حضور خیل مسلمانان با شور و حرارت انجام پذیرفت.
مهمترین کار، سامان دادن به ساختمان مسجد بود. با تدبیر آیت الله دکتر بهشتی «هیأت امنای ساختمان مسجد» با اعضای بیشتر تشکیل شد. اعضای این هیأت هفت نفره عبارت بودند از: آیت الله سیّد محمّدحسینی بهشتی، دکتر علی عماری، منوچهر اقبال، کریم نعمت زاده، محمّد خسروشاهی، حسن ولادی و دکتر ایرج مشیری.
لرزاده از معماران مشهور زمان خود از مهندسان ناظر و فنی این مسجد بود.
از آنجایی که دوره شهید بهشتی آغازگر حضور مسلمانان در اروپا محسوب میشد یکی از مهمترین فعالیتهای آیت الله بهشتی آغاز مباحث تقریب میان فرقههای اسلامی بود به ابتکار شهید بهشتی نام جمعیت اسلامی به مرکز اسلامی تغییر یافت. از آن پس منزل عماری محلی برای دیدار علما و بزرگانی شد که برای مرکز هامبورگ میآمدند. از جمله یکی از شخصیتهایی که همواره در مرکز اسلامی حاضر میشد و به حمایت از تلاشهای آنان میپرداخت امام موسی صدر بود.
آماده ساختن ساختمان مسجد، تنها گام اوّل بود. آیت الله دکتر بهشتی کسی نبود که به این اقدام دل خوش کند. او به افقهای بلندتری میاندیشید. یکی از اندیشهها و آرزوهای ایشان این بود که باید برای گسترش و ارتقای فعالیتهای مسجد، به ویژه در ارتباط با دیگر ملّیت ها، «مرکز اسلامی هامبورگ» در کنار مسجد به ثبت برسد تا فعالیتهای مذهبی از سطح ایرانیان به همه ی مسلمانان از ملّیت های مختلف و حتی جامعهی آلمان و اروپا توسعه یابد. با راهبرد درستی که آیت الله دکتر بهشتی طراحی کرد، در فوریه ۱۹۶۶ میلادی مرکز اسلامی هامبورگ به ثبت رسید و فعّالیت فرهنگی آن در سطح آلمان و دیگر کشورهای اروپایی آغاز شد.
اقدامات آیتالله دکتر بهشتی سبب شد مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ، از سوی مذاهب اسلامی دیگر مورد توجّه قرار گیرد و به طراز یک مسجد بین المللی ارتقا یابد؛ به طوری که در نمازهای جماعت و جمعهی آن، ملّیت ها و مذاهب مختلف اسلامی با خلوص، صفا و یکرنگی حضور مییافتند. بعدها نیز این سنّت همچنان ادامه یافت و نماز جمعه مسجد هامبورگ، مظهر وحدت اسلامی شد.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ
مجموعه رسم خوبان سلسله آثار کوتاهی پیرامون سیره شهداست که توسط انتشارات قدر ولایت منتشر شده است. دیروز جلد چهارم آن که در موضوع تواضع و فروتنی بود را خواندم و لذت بردم. این سبک را اوایل دهه هشتاد انجام میدادم و چند جلد کتاب با چنین رویکردی در آن زمان منتشر کردم. مثل خدمت رسانی در سیره شهدا و... هم کارش برایم لذت داشت هم اینکه در ابتدای دوره ازدواج، هفتاد هشتاد هزارتومنی که بابت تدوین و نگارش اثر گیرم می آمد برایم دلچسب و گره گشا بود. دیروز این کتاب مرا به آن سالها برد. امثال من که بعید است شهید بشوند اما زندگی با خاطرات شهدا آرامش بخش و شیرین است.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۴۲ ق.ظ
استاندار مازندران در حال ترکتازی در این استان است. دلیلی هم برای پاسخگویی نمی بیند و به نظر می رسد پشتش حسابی گرم است. بعضی معتقدند مدیریت مازندران جزیی از سهام ناطق نوری به شمار می آید. الله اعلم.
اخیرا مطالبی منتشر شده در خصوص یکی از منصوبان استانداری که به رغم دارا بودن جرایم مالی و اخلاقی، پست جدید گرفته است!
یک خبر دیگر هم منتشر شد. تصویر یکی از مسئولین استان در حال استعمال مواد مخدر!
پیش تر نیز دختر خانمی در خصوص روابط خود با یکی از مسئولان استانداری افشاگری کرده بود.
استاندار از این افشاگری ها ناراحت شد؟ به افکار عمومی پاسخ داد؟ اصلا مردم نه، رییس جمهور بابت وضعیت زباله مازندران که در حال از بین بردن جفاکارانه طبیعت است از مسئولان استانی گله کرد جناب استاندار به روی مبارک خودش آورد؟ در جریان احداث پتروشیمی میانکاله که تخلفات آن محرز بود و نهایتا متوقف گردید جناب استاندار طرف قانون را گرفته بود یا طرف قانون شکنان را؟ چرا به منتقدان توهین کرد؟
نحوه توهین آمیز عزل یکی از معاونانش در رسانه ها افشا شد استاندار رنجید؟ ادعای راه اندازی تاکسی هوایی و ژستهای تبلیغاتی مثل حضور نمایشی با دختر شهید بلباسی در مدرسه ای که محل تحصیل او نبود اینهمه مورد نقد افکار عمومی قرار گرفت به جایی رسید؟
یک جورهایی استاندار فعلی مازندران مرا یاد استاندار سابق خوزستان می اندازد. شریعتی را که یادتان هست؟ یقه بالا می بست و تیپ مذهبی می زد اما با رفتار و گفتارش انگار در صدد تمسخر تفکرات انقلابی و مذهبی بود. نسبت استاندار مازندران با تفکرات دولت سیزدهم چیست؟
چرا یک جوان معمولی و متدین بخواهد شغلی پایین دستی بگیرد هزار جور تحقیق درباره گذشته او انجام میشود اما گاه شاهد روی کار آمدن مسئولانی هستیم که پرونده های محکومیت قطعی دارند؟
اشکال کار فقط از استاندار مازندران نیست. نهادهای نظارتی قطعا مقصر و دخیل هستند. چطور در زمان روحانی رسانه های وابسته به جایی، مثلا در موضوع احداث منطقه آزاد آنطور سر و صدا برای مخالفت بلند می کردند اما نوبت این دولت که میشود مهر سکوت به لب میزنند؟
چرا یک نیروی بسیجی به خاطر دوستی با فردی که منتقد مسئولان استان تحت نظر و سوال قرار میگیرد اما...
این پستهای پست هم میگذرد. با آبروی انقلاب که خون آورد ده ها هزار شهید است بازی نکنید.
یک هفته از فوت جانگداز بانوی جوان بابلی که از شکاف ایجاد شده در پل موزیرج سقوط کرد، گذشت. یک هفته قبل از وقوع این حادثه تلخ نیز یک پسر نوجوان درست از همان نقطه سقوط کرد و آسیب دید. شهرداری دست روی دست گذاشت تا بعد از فوت یک شهروند اقدام به تعمیر آن قسمت از پل نمود.
نکته بعد اینکه بعد از وقوع حادثه سقوط و جان باختن بانوی جوان، کسی واکنشی نشان نداد تا اینکه با مطالبه گری فعالان انقلابی، در نهایت پنج اطلاعیه در این خصوص صادر شد.
دادستان بابل قول پیگیری داد.
فرماندار، رییس شورا، شهردار و یکی از اعضای شورا هم ابراز تأسف و عذرخواهی کرده و وعده پیگیری قصور مسئولان و برخورد با عوامل مقصر حادثه را مطرح کردند.
یک هفته گذشت اما گویا پرونده پیچیده شبکه جاسوسی یا مافیای اقتصادی است که هنوز عامل قصور و ترک فعل در شهرداری شناسایی نشده است.
البته بیانیه آقا محمدزمان یعقوبی از اعضای شورای شهر، گرای لازم را داد که ناکارآمدی از سوی معاونت سیما منظر شهرداری بوده و...
ولی هنوز اتفاقی در این خصوص نیفتاده و خبری به افکار عمومی داده نشده که بالاخره با چه کسی قرار است برخورد شود.
جالب اینکه بعضی مدیران فکری فرهنگی پشت پرده چینش نیرو در شهرداری از عناصری هستند که همواره با خودتحقیری و بزرگ نمایی دنیای غرب، خواهان استعفای مدیران نالایق بوده اند اما این بار در مقابل تخلف تیم وابسته خود و دوستانشان سکوت کرده اند.
یک آقایی بابت سر بُر شدن یک درخت در چهارراه فرهنگ بابل از تریبون رسمی انتقاد کرده بود اما اینبار در مرگ یک انسان سکوت پیشه کرده است.
حضراتی که برای دفاع از یک مدیر متخلف بازداشتی و محکوم قضایی به صف شده و زمین و زمان را به هم دوخته بودند اینجا در مقابل جان یک انسان سکوت کرده اند چون دیگر پای نفع جناحی و باندی در میان نیست.
یک بابایی گفت بنویس آیا خبرنگاران هم بابت کارت هدایایی که از شهرداری می گیرند زبانشان قفل شده است؟
البته دو سه نفر از فعالان خبری را دیدم که در این خصوص مطالباتی مطرح کردند اما اغلب در سکوت و بی اعتنایی به سر می برند.
این افرادی که اشاره کردم یا منتسب به جریانهای انقلابی هستند یا جریانهای خاکستری اما حتی عناصر ضدانقلاب که به بهانه دروغین مرگ مهسا شهر را به آشوب کشیدند نیز برای خون این بانوی بابلی اهمیت قائل نشده و در حد یک خط مطلب منتشر نکرده اند.
خدا عاقبت ما را به خیر کند. عدل و انصاف نباید تابع گرایشات باندی و جناحی و منافع گروهی قرار بگیرد. اگر قرار باشد دیه متوفی از بودجه شهرداری داده شود در واقع این مردم هستند که محکوم می شوند. باید مسئول نالایق شناسایی شده و خسارت وارده از جیب او مسترد شود.
این بنده خدا را که خیلی ها نمی شناسند چرا اسمش را بیاورم؟
چند سال گذشت؟ پنج سال، شش سال، کمی کمتر یا بیشتر، دقیقش را خاطرم نیست. هر چند روز گاهی اول هر ماه قمری که شهریه طلاب را حضوری تقسیم می کردند، چند طلبه لاغر اندام محجوب می ایستادند دم در فیضیه قم اطلاعیه پخش می کردند با امضای فردی به نام ... که معلوم شد استاد حوزه است. او به ساختار و محتوا و حجم بعضی دروس انتقاد داشت و می گفت اگر حوزه می خواهد کارآمد باشد باید این بخش از فقه و اصولش را اصلاح کرد.
یادم است یک بار هم یک آدم قلمبه ای که به نظر مأمور بود دم در مدرسه فیضیه یکی از این برگه ها را دست گرفته بود و برای دو سه تا سرباز نگهبان ورودی حوزه، با حرارت میخواند. به نظرم داشت جوّ میداد که این اطلاعیه نوشتن یعنی شبنامه دادن و تحریک بر ضد نظام و ...
خب از این جوّ دادن ها و دایه دلسوزتر از مادر شدن ها خاطره خوبی نداشتم و همیشه بدم می آمد.
اصل حرف جناب شیخ درست بود. بسیاری از دروس حوزه نیازمند تغییر و اصلاح هستند. بسیاری از بزرگان حوزه از جمله خود مقام معظم رهبری هم بر تغییر و تکمیل و اصلاح متون تأکید داشته اند. تغییراتی هم انجام شده که البته بسیار کند و ناکار آمد بوده است. اصل حرف جناب شیخ درست بود؛ اما پیشنهادی که مطرح کرد عجیب بود و جای تأمل داشت. او بعد از مدتی در اطلاعیه هایش به طلاب پیشنهاد میداد تا زمانی که اصلاح مورد نظر در متون درسی اتفاق نیفتاده در کلاسهای درس حاضر نشوند!
خب این که یعنی حوزه تعطیل بشود! طلبه بدون درس و بحث که علّاف و بی خاصیت است. به جای درست کردن ابرو که نباید چشم را زد و کور کرد. آن موقع ها یادم است در دانشگاهها هم سر مسائل سیاسی و دعواهای جناحی که نهایتا نفعش به باندهای قدرت بیرون دانشگاه می رسید بلافاصله پیشنهاد تعطیلی کلاسها مطرح میشد که آقا هم فرمود دشمن دنبال تعطیلی فعالیتهای علمی کشور است.
مدتی از جناب شیخ دیگر خبری نشد. پیش خودم گفتم نکند برده اند این بنده خدا را گوشه ای و گوش هایش را کشیده اند. حالا درست است پیشنهادش منطقی نبود اما اصل مطالبه گری و نقد، محترم است و حوزه باید پاتوق تضارب آراء باشد. نکند مشابه آن مأمور لباس شخصی قلمبه بالاخره مسئولان امنیتی را مجاب کرده باشند که با این بنده خدا برخورد صورت بگیرد.
از قضا متوجه شدم که دل نگرانی های من بیهوده بوده و حضرتشان با حمایت مالی یکی از نهادها به فعالیتهای مورد نظرش در تهران مشغول و جایش شکر خدا گرم و نرم است.
تا این اواخر که متنی از ایشان دیدم با این عنوان که چرا در انتخابات خبرگان ثبت نام نکرده ام. آقای شیخ که بزرگوار است اما اساساً چهره مطرحی در حوزه نیست و اغلب روحانیون و طلاب شناختی از ایشان ندارند چه برسد به مردم عادی کوچه و خیابان. این اطلاعیه مجازی در پاسخ به سوال چه کسانی نوشته شد خدا میداند.
ایشان اما در متن اطلاعیه خود ژستی قهرمانانه گرفت که اگر به خبرگان می رفتم حتماً ابهامات مردم را از رهبری می پرسیدم و...
خب بپرس برادر من. سوال پرسیدن از مسئولین نیازمند حضور در جایگاه خاصی نیست. این همه در نشریات و رسانه های مجازی از سوالهای درست و نادرست تا هجو و طنز و توهین نسبت به مسئولین در حال انتشار است. همین آقای زائری مگر در جریان اغتشاشات 96 متنی طعنه آمیز خطاب به رهبری ننوشت و به جای دولت وقت، آقا را مسئول وضع معیشتی مردم معرفی نکرد؟ با او برخورد شد؟ نه عزیز دل من. در دولت جدید پست نان و آب داری هم گرفت با حقوقی که مطابق دلار پرداخت می شود.
شما هم حرفت را بزن اما انصاف داشته باش و یکبار جایی نشان بده که چشمت نقص و نقد و نیک و بد همه امور و همه مسئولان همه جناحها را می بیند.
یک سخنرانی هم اما از جناب شیخ بیرون آمد در نفی ولایت مطلقه و بیان تعارض آن با دنیای مدرن امروز. استدلال ایشان اما نه عیار علمی که وزنی به سبکی پر کاه داشت و خوشبینانه بخواهیم قضاوت کینم از موضع ضعف و انفعال و خودباختگی در برابر تمدن پوشالی و شعارهای شیک و توخالی غرب بیان شده بود. او معتقد است دنیای مدرنیسم، ولایت مطلقه را نمی فهمد و دردمندانه باید گفت که این حرف خودش به معنی مقهور واقع شدن در برابر ولایت مطلقه مدرنیسم است. ولایتی مطلقه و تحمیلی که انسان را بی اعتنا به جایگاه و شرافتی که در عالم خلقت دارد، ابزار و پله سود و صعود نظام سرمایه داری شمرده و در زرورق آزادی و لذت و تکنولوژی، او را مسحور منفعت طلبی رندانه دیو هفت سر چپاول و استثمار قرار می دهد.
شیخ داستان ما، نصیری دوم نیست. نصیری از ورطه افراط در نفی تکنولوژی به دامن تفریط در خودباختگی و بیگانه پرستی افتاده است. نصیری یک انقلابی صادق اما کج فهم بود که به یک ضدانقلابی صادق و کج فهم تبدیل شد. اما چینش مواضع و رویکردهای متقدم و متأخر جناب شیخ در کنار هم نشان میدهد حتی در خصوص مواضع اولیه او با داعیه اصلاح حوزه نیز باید به دیده شک و تردید و بی اعتمادی نگریست.
چند سال پیش درباره آیت الله شهید محمدعلی توسلی تحقیقی داشتم که هم در وبلاگ و هم در دو نشریه مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت منتشر شد.
برخلاف تصور عموم که گروگان های ایران در لبنان را چهار نفر میدانند هفت ایرانی در لبنان مفقود شده اند. یکی اش همین آیت الله محمدعلی توسلی است مقیم بابل اما اهل روستای کله بست مازندران که الان تبدیل شده است به نام هادی شهر و نزدیک بابلسر قرار دارد. یک هادی شهر هم سمت جلفا داریم که با هم متفاوتند. شیخ شهید توسلی متولد 1300 دایی مرحوم آیت الله روحانی نماینده فقید ولی فقیه در مازندارن بوده و در لبنان رابطه محکمی با جنبش اسلامی امل داشته است.
شیخ محمدعلی توسلی از دوستان امام موسی صدر بود که به دعوت وی برای تبلیغ در لبنان سکنا داشت. مردم آنجا آنقدر به او علاقه داشتند که بعد از مفقود شدنش دو هفته در بیروت دست به تحصن زدند. علامه شمس الدین از مجمع علمای تشیع لبنان نیز در نامه نگاری های خود نام ایشان را بالاتر از اسامی سایر نیروهای مفقود شده ایران قرار میداد. متأسفانه این اتفاقات در ایران بازتاب رسانه ای نداشته است. اخباری از شکنجه او در زندان فالانژها به گوش می رسید. شیخ توسلی را بابت کهولت سن شهید به حساب آورده و در مدرسه فیضیه بابل سنگ یادبودی به نامش نصب کرده اند. اطلاعی از سرنوشت او در دست نیست و پیکرش هیچ گاه پیدا نشد.
کتابی دستم رسید با نام "تبلیغ سرخ" که محمد ابراهیم توسلی فرزند آن شهید درباره پدرش نوشته است. فرزند شهید البته خودش پیرمردی فاضل و دبیری خوشنام و معتقد است. این کتاب یک معرفی اجمالی درباره شخصیت شهید دارد و بعد میرود سراغ یکی از دستنوشته های جالب او. در این دستنوشته، شهید کوشیده است معارف دین را در قالبی جذاب ذیل بحثی دو طرفه به نگارش درآورد. هدف وی در واقع انتقال مفاهیم اعتقادی به فرزندان خودش بود.
اشعاری از این شهید نیز در انتهای کتاب منتشر شده که زیبا و خواندنی هستند. یکی از این اشعار طعنه درون صنفی حوزوی دارد که چند بیتش را تقدیم میکنم. خیلی دلتان خواست خودتان بروید کتاب را تهیه کنید و بخوانید!
اینها اسلحه های یک خانواده آمریکایی است که به نمایش گذاشته اند. حمل و خرید و فروش اسلحه در آمریکا آزاد است و بالاترین آمار جنایت و تجاوز و قانون شکنی نیز متعلق به همین کشور به ظاهر متمدن است. بزرگترین کارخانه های تولید سلاح جهان متعلق به ایالات متحده است و هر چه جنگ و خونریزی در دنیا بیشتر شود سود بیشتری به کارتل های اقتصادی مرتبط با تجارت اسلحه تعلق می گیرد.
پشت نقاب آزادی، از سکس و مشروب و قمار تا حمل سلاح، جیب گشاد منافع ثروتمندان قرار دارد. نظام سرمایه داری به قیمت نابودی انسانیت و له شدن کرامت بشری و بدبختی افزون جامعه فرودست در زرورق آزادی و حقوق بشر جز به کسب درآمد بیشتر نمی اندیشد.
از قول خانم خزعلی نقل شده فرموده اند خانمهای طلبه بروند به سمت بازیگری در سینما.
لابد تصورشان هم این است که با ورود خانمهای طلبه، سینما اسلامی خواهد شد.
دو دهه است که دانشگاه هنر ویژه طلاب در قم ساخته شده، خروجی آن چه بوده است؟ چقدر آثار هنری و سینمایی و نمایشی مرتبط با دین و انقلاب تولید شده است؟
چقدر از این بچه ها رفته اند در وادی هنر و خودشان هضم این وادی شده و تغییر سلوک داده اند؟
اینهمه طلبه درس اقتصاد اسلامی خوانده اند کجای اقتصاد یا بانکداری ما اسلامی شده است؟ همین وام اربعین را داشتند خلاف شرع محاسبه میکردند. جناب مصباحی مقدم عضو خبرگان و به ظاهر مجتهد هم مهر تأیید بر آن زده بود.
هزاران میلیارد تومان برای اسلامی شدن متون درسی رشته های انسانی خرج شد، دانشگاه اسلامی کجاست؟
کجای مدیریت کشور دارد علوی اداره می شود؟ کجای نظام امیرالمومنین منجر به ایجاد شکاف طبقاتی می شد؟ چند سال است نهج البلاغه دارد در نسخه های نفیس با تیراژ بالا منتشر میشود؟ و...
اشکال کار در اندیشه معاونت زنان ریاست جمهوری و نیز اغلب مسئولان تصمیم ساز این است که گمان میکنند علم، مصونیت آور است و عالم دین عامل دین نیز خواهد بود.
چرا یکی مثل چمران و بابایی و ابوالحسنی و ... در دانشگاه های آمریکا به اوج قله های عرفان و دیانت می رسند اما اینجا گاه تربیت شده مکتب دین پا از صراط حق کج گذاشته یا به آدمی خنثی و بی تفاوت تبدیل میگردد؟
چون روح عمل گرایی و انگیزه سازی و تقویت اصل اراده در برنامه های تربیتی و آموزشی نادیده گرفته می شود. به تربیت حماسی و جهادی نپردازیم نمیتوانیم به رویش طلاب و دانشجویان با اراده و قوی و جدی و تأثیرگذار امید داشته باشیم.
هیچ آقازاده ای، هیچ فردی که متصل به کانونهای قدرت و ثروت باشد از واژه عدالتخواهی خوشش نمی آید. چون اول خودش زیر سوال میرود که اینجا چه میکند؟ با چه دستاویزی به این قدرت و ثروت رسیده است؟ نهایتا اینطور توجیه میکند همانطور که خدا یعنی عدل و عدل یعنی خدا، ما هم عین عدلیم و هر چه انجام بدهیم خوشتان بیاید یا نیاید مساوی است با عدالت.
البته به یقین افرادی هستند که زیر چتر عدالتخواهی اقدام به سوءاستفاده و توجیه تخلفات خود میکنند. مثلاً بنده خدایی بخاطر ارتکاب جرایم اداری محکوم شده بود مدعی می شد چون عدالتخواهم با من برخورد شده است. خب آیا اگر یکی مثل داعش یا نهضت آزادی از اسم اسلام سوءاستفاده کرد باید گفت ما دیگر اسلام را نمی خواهیم و باید با هر چه اسلام خواهی است مقابله کرد؟
جریان رسانه ای مرتبط با خاتم، مدتی اصل گفتمان عدالتخواهی را به رغم آنکه لسان مستمر رهبری بود زیر سوال میبرد تا اینکه نهایتا به این نتیجه رسیدند جریانهای موازی اما کنترل شده و وفادار به کانونهای قدرت را بسازند با نام جبهه عدالتخواه که با مظاهر ناعدالتی مبارزه کنند اما صرفا در محدوده جناح حریف.
حالا برسیم به این استوری که مشابه آن هم این روزها زیاد منتشر شده است.
من نمیدانم مجید حسینی ساکن کانادا شده است یا نه. من نمیدانم وحید اشتری کافه راه انداخته یا نه.
اما دو نکته را باید در این ارتباط مورد توجه قرار داد.
یکی اش کلام مولا علی است انظر الی ماقال لاتنظر الی من قال نبین چه کسی میگوید ببین چه میگوید.
اشتری یا مجید حسینی هم فاقد عیب و ایراد نیستند. اما این دلیل نمیشود که بگوییم مباحثی که مجید حسینی در خصوص چپاول ضعفا توسط ارکان قدرت مطرح کرده و به ستیز گفتمانی با مظاهر تبعیض در آموزش و کنکور و درمان و ... پرداخته هم اشتباه بوده است. یا اگر اشتری خبطی هم داشته پس حق با جناب خاموشی است که عروسش برود گاوداری بزرگ موقوفه را به تصدی درآورد یا مسئولان دادگستری قزوین حق دارند که زمین متعلق به اموال عمومی را با ثمن بخس بین خود تقسیم کنند و...
نکته بعد اینکه تجربه ثابت کرده کانونهای قدرت، نهایت تلاش را برای ضربه زدن به نیروهای مستقل عدالتخواه به کار میبرند. این حقیر که قدم چندانی برای عدالت خواهی برنداشته ام بارها مغضوب مسئولان قرار گرفته و از آنها ضربه خورده ام. دادستان ویژه یکی از استانها به دروغ تماس میگرفت با مسئول موسسه ای که معاونت پژوهش آن را بر عهده داشتم می گفت فلانی اقدام به قانون شکنی کرده و... به استادی گفتند که این طلبه از اسم شما برای ایجاد تجمع بر ضد دولت استفاده میکند، پرونده ساختند که قصد فرار از کشور را دارد و....
چه برسد به بچه هایی که زندگی شان را برای امر به معروف و نهی از منکر در حوزه مسئولان گذاشته اند قطعا ضربات سختی خواهند خورد.
یک نیروی عدالتخواه برای آنکه از معیشت نیفتد و بتواند مستقل باقی بماند چاره ای جز راه اندازی کسب و کار مستقل ندارد.
نگویید راه اندازی کافه کار بدی است که خدایی اش به شما نمی آید. خودتان بودجه قرارگاه فرهنگی میدهید افراد وابسته بروند گوشه و کنار کافه بزنند مثلا پاتوق حزب اللهی ها بشود. خودتان با اهل و عیال می روید لاکچری ترین کافه های شمال شهر. حالا از این ژستها برای ما نگیرید.
یک بنده خدایی که بدهکار بزرگ بانکی و متهم دانه درشت اقتصادی است و حتی نام مجموعه او در اخبار بیست و سی نیز بعنوان مجموعه ای متخلف ذکر شد، پدرش فوت کرد.
از بزرگ و کوچک مسئولان یک استان، خودشان را رساندند پای تابوت یا در مراسم ختم و اطلاعیه صادر کردند و ... چرا؟ چون این بابا یک وقتهایی هوای حضرات را از نظر مالی داشت. عید قربان گوسفند میبرد در خانه آقایان، سفره هایشان را هر از گاه رنگین میکرد و...
همان ایام یک جانباز فرمانده و خوش نام در همان حوالی بر اثر آثار باقی مانده از جراحات دوره جنگ تحمیلی، به شهادت رسید. اصلاً اثری از مسئولان دیده نمیشد ولو در حد صدور یک پیام تسلیت.
حالا دوستان گله نکنند چرا خبر ارتحال این بزرگوار تازه در گذشته که نقش بسزایی در جبهه اقتصادی و فرهنگی کشور داشته، بخش مهمی از صنایع فلزی کشور که بعد از انقلاب با خروج مهندسان خارجی از فعالیت ایستاده بود را سر پا نگاه داشته، گروههای عدالتخواه اما غیر اسلامی غرب را با امام و انقلاب پیوند داده و جذب نموده و تا آخر عمر هر جا هر طور که توانست به انقلاب و مردم خدمت کرد این چنین با سکوت رسانه ای و بی تفاوتی مسئولان سیاسی و فرهنگی شهر و استانش مواجه شده است. این مسأله نشان میدهد او فردی مستقل و فاقد وابستگی به جناح ها و کانون های قدرت و ثروت بود. لااقل حتی اگر کمترین علقه ای بین او جریان اپوزیسون هم برقرار بود لااقل شورای شهر یک میدان به نامش میزد.
در یک شهرک، اسم خیابانی را میگذارید ایمان یک خیابان دیگر، ایمانی! یکی مسلم، یکی دیگر مسلم قلیپور، یک مجتمع اسمش میشود بهشت، آنطرف تر یکی دیگر، کوی بهشت. چند مجتمع هم در چند نقطه شهرک مشترکاً اسمشان میشود حافظ یا زیتون یا الهیه و... خب مردم بخصوص مهمانها دچار اشتباه و سردرگمی میشوند. نمیشد کمی خرد به کار برد و کمتر موجب آزار دیگران شد؟
عده ای پول میگیرند که بگویند فضای مجازی (اینستا و ایکس و...) خوب است اما باید سواد رسانه را بالا برد.
عده ای پول میگیرند که برای اینستا و ایکس و ... تولید محتوا داشته باشند.
عده ای پول میگیرند که فضای مجازی (اینستا و ایکس و...) را رصد کرده و ببینند حرف دشمن چیست.
عده ای پول میگیرند که فعالیت کاربران داخلی را در فضای مجازی رصد کرده و در صورت لزوم برخورد نمایند.
عده ای پول میگیرند که اینستا و ایکس و... را فیلتر کنند.
عده ای پول میگیرند که فیلترشکن تولید کنند تا بشود رفت و فعالیتهای فوق الذکر را انجام داد.
عده ای پول میگیرند که بگویند اینستا و ایکس و ... اساساً باید تعطیل شده و پهنای باند آنها بسته شود.
و....
درباره حجاب، درباره تأیید صلاحیتها، درباره عزل و نصبها، در وضع قوانین، اقتصاد و بانکداری، سبک زندگی، سلوک مدیریتی، عدالت و ... هم اغلب همینطور هستیم؛ دقیقاً نمیدانیم چه میخواهیم و دنبال چه هستیم. شاید هم میدانیم اما تعارض و تناقض را شرط بقا میشماریم.
ارتباط با بعضی آدمها همیشه ضرر است. وقتی با شما خوب هستند و از در دوستی وارد می شوند چشمشان به زندگی شماست، حسادتشان را ابراز میکنند و با کمترین اتفاق خوشایندی که برایتان بیفتد دمغ شده و حسرت میخورند. دست به مقایسه میزنند که وای تو چقدر خوشبختی و من چقدر بدبختم.
وقتی هم که کدورتی پیش آمده و دلخوری ایجاد میشود شروع میکنند به آه و نفرین و بدخواهی و ... این آدمها جز سیاهی و تلخی، ثمری ندارند و جز به زمین خوردن دیگران راضی نمی شوند.
خب برادر من، شیفت دیلیت را برای همچین مواقعی گذاشته اند. به جای آنکه حرص بخوری و ناراحت شوی و گله کنی بنداز اینطور افراد را دور و خیالت را راحت کن.
مهدی جهانگیری مگه متهم اقتصادی نبود؟ مگه زندان نرفت؟ کی آزاد شد؟ بر فرض آزاد شد چرا بهش پست دادن؟ اونم پست اقتصادی! بابا یه جوون معمولی سوءپیشینه داشته باشه نمیذارن آبدارچی اداره بشه، اون وقت مهدی جهانگیری بی سر و صدا از زندان آزاد شد گذاشتنش رییس اتاق بازرگانی ایران و یونان؟! تو دولت اصولگراها؟ چپ و راست خوب هوای همدیگه رو دارنا!
بعد ملت دلشونو خوش کرده بودن که بعد از اون همه مصیبت که بابت بورس و تورم و کرونا و ارز و سکه و نفت و ... سر مملکت اومد حتما روحانی و اسحاق جهانگیری و زنگنه و ... محاکمه میشن. بعد میگن سوت زنی کنید بهتون جایزه میدیم!