اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

بزرگ نمایی خوب، بزرگ نمایی بد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ

همین الان روحانی دارد در مجلس سخنرانی می کند و می گوید: حالا اگر در گوشه ای از دولت، فسادی دیده شد باید آن را اصلاح کرد نه این که رسانه ها آن را بزرگ نمایی کنند. بعضی ها با بزرگ نمایی مفاسد دنبال عادی سازی آن هستند.

یک نفر نیست به جناب ایشان بگوید که قبح شکنی از گناه فقط در صورت پرداختن به مفاسد این دولت به وجود می آید؟ آیا بزرگ نمایی شما و باندهای مخوف رسانه ای تان از مفاسد رخ داده در دولت قبل، نمی تواند چنین ثمره ای را به دنبال داشته باشد؟

اصلاً نکند یاران شما با بزرگ نمایی مفاسد گذشته در صدد عادی سازی ارتکاب جرم در جامعه بودند تا خودشان امروز راحت تر بتوانند چند برابر مفاسد دولت های قبل را مرتکب شوند؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کمالی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ب.ظ

1-      اعتقادش این بود که یک کار را وقتی شروع کرد تا انتهایش برود. اهل امر به معروف بود؛ اما نه فقط با زبان.

با یکی از دخترهای کم سن و سال فامیل درباره اهمیت حجاب صحبت کرد و نگاه او را با دلیل و منطق، به این واجب شرعی تغییر داد. دلش به همین قدر کار، خوش نماند. به بهانه ای چادری خرید و به او هدیه داد تا هم محبتش را نشان بدهد، هم راه محجبه شدن را جلوی پای او باز کند.

2-      عصرها از سرکار که بر می گشت، می رفت سر وقت خانه نیمه کاره اش و بخشی از کارها را پیش می برد.

بعد از تشییع شهدای غواص، عصرها پیدایش نبود. فهمیدیم می رود سراغ یادمان شهدا و در ساخت آن کمک می کند.

گفتم: باباجان، خودت خانه نیمه کاره داری. کارهایش روی زمین مانده. عصر کارت تمام شد دنبال کار دیگر نرو. گفت: کار شهدا از ساخت خانه مهم تر است. آنها به گردن ما خیلی حق دارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طنز اما واقعی!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ

تو آرشیو خاطرات رزمندگان قم یکی نوشته بود :موقع عملیات چن تا کیسه سر بند آوردن. من دنبال سربند یازهرا بودم. شیرجه رفتم وسط کیسه ها دستمو بردم اون وسط یه سربندو کشیدم بیرون، دیدم نوشته یا زینب. گذاشتمش کنار. بچه های دیگه هم داشتن سربندها رو یکی یکی می گرفتن. دوباره رفتم وسط کیسه ها دستمو دراز کردم. یه سربند دیگه رو کشیدم بیرون. بازم نوشته بود یازینب. همونو بستم به سرم. هیچی دیگه تو عملیات اسیر شدم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طلبه های مدرسه روحیه بخوانند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

پنج شنبه شب ساعت 18:30 جمکران اردوگاه یاوران مهدی عج

انشاءالله چهارمین یادواره شهدای مدرسه روحیه بابل برگزار خواهد شد


7m0q_photo_2015-10-31_23-03-52.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کابلی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

1-      در یادمان شهدای اروندکنار، یکی به او گفت: دونفر را شناسایی کردیم که پول های داخل ضریح را شبانه می دزدند!

حاج رحیم اصرار کرد کاری به کارشان نداشته باشیم. شب، درست وقتی که آن دو از سرقت پول ها برگشتند، رفت کنارشان نشست. بی آن که به روی خودش بیاورد، با همان زبان شیرین و تأثیرگذارش شروع کرد به گفتن خاطراتی که از شهدا داشت.

از عنایات شهدا و بزرگواریشان تعریف کرد. صحبت هایش که به اتمام رسید، خواست خداحافظی کند که هر دو با چشمانی اشکبار، پول های سرقت شده را دودوستی تقدیم کردند!

 

2-      یک توصیه محرمانه داشت: شهادت را در نمازشب از خدا بخواهید. انگار از شهادتش مطمئن بود؛ گاهی می گفت: دوست ندارم بعد از شهادت، جسم من حتی یک وجب از خاک را اشغال کند.

برای این که با اعزامش به سوریه موافقت شود، از یکی از اقوام ساداتش خواست تا به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کند. خودش هم رفت مشهد پابوس آقا.

بعد از شهادت، خانمش چند روزی بی تابی می کرد و از این که پیکر حاج رحیم بازنگشت ناراحت بود؛ اما خوابی دید که دیگر آرام شد. حاجی به او گفته بود: برای چه این قدر بی تابی می کنی؟ از وقتی که پیکر من و سایر شهدا روی زمین افتاد میهمان بی بی، حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از باغ موزه بابل چه خبر؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شهردار محترم شهر بابل جناب آقای بیژنی با سلام و آرزوی سلامت

یکی از برنامه های خوب اعلام شده از سوی حضرتعالی در ابتدای تصدی مدیریت شهرداری، راه اندازی باغ موزه دفاع مقدس در بابل بود. خلأ وجود یک گنجینه منسجم از شرح ایستادگی و ایثار مردم بی ادعا اما مقاوم دارالمومنین در دوران هجوم ناجوانمردانه فرهنگ و تمدن پوشالی غرب، آن قدر برای دلسوزان عرصه انقلاب مشهود بود که این خبر توانست موجی از امید و مسرّت را در بطن جامعه ارزشی دامن بزند.

این وعده شما تا کنون محقق نشده و البته راقم این سطور از چرایی آن اطلاع کامل دارد. از بابت تأخیر در اجرای این پروژه مبنایی که به حق باید آن را حرکتی در راستای تقویت زیرساخت های فرهنگی شهر قلمداد نمود، انتقادی به شما وارد نیست؛ اما به نظر می رسد با توجه به ضرورت تعجیل عقلانی در امور خیر که از آموزه های مکتب ماست و نیز با عنایت به ضیق امکان، فرصت و توانایی های مادی و معنوی مدیران شهر، می توان با اعتماد به همّت و اراده نسل جوان علاقمند به میراث فاخر دفاع مقدس، اقدامی جهادی را در اجرای این طرح بزرگ و ماندگار - که بی شک در زمره باقیات الصالحات شما خواهد بود – رقم زد.

در این میان البته مشارکت و مجاهدت فرهنگی سایر نهادهای مرتبط با انقلاب نیز ضروری به نظر می رسد.

والسلام. سید حمید مشتاقی نیا 07/08/1395

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قنبری، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ

1-      می خواست بوسنی و هرزگوین هم برود، من نگذاشتم. همه اش می گفت: خدا نکند که مرگ در بستر نصیبم شود که اگر بشود تقصیر توست! فقط من می دانستم داروهایی که برای درمان عوارض شیمایی اش استفاده می کرد، چه بر سر استخوان هایش آورده است.

اربعین، نجف تا کربلا را عصا زد و راه رفت. یک ماه هم ماند تا راهی برای حضور در جبهه مقاومت پیدا کند؛ اما نتوانست. وقتی برگشت، گفت: از همه ائمه خواستم کاری کنند بتوانم بروم سوریه و با داعش بجنگم. دیگر مانع من نشو.

2-      پایش جراحتی از دوران جنگ به یادگار داشت. نمی توانست راحت راه برود. با این حال، چون احتمال شنود بیسیم وجود داشت، گاهی از محل دیده بانی تا مقر که بیش از پانصد متر راه بود را با پای پیاده طی می کرد و گرای دقیق دشمن را اطلاع می داد. استاد دیده بانی بود و دقت خاصی در کارش داشت. گلوله می زد، می گفت: یا خدا. دیده بانی می کرد می گفت: برای خداست. راه هم می رفت می گفت: در راه خدا ... فکر و ذکرش رضایت خدا بود. حجم آتشی را که هدایت می کرد، روزگار تکفیری ها را سیاه کرده بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عابدینی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

1-      این حال و هوا را فقط درباره شهدای دفاع مقدس خوانده یا شنیده بودم. ظرف بچه ها را می شست. وسایلشان را مرتب می کرد. برایشان غذا می آورد. اصرار داشت لباس هایشان را بشوید، با هزار زحمت برای بچه ها سوپ درست می کرد، موقع تماس با خانواده ها نوبتش را به دیگران می داد. ... نیمه های شب بلند می شد و به بچه ها سر می زد، مبادا پتوی مناسبی نداشته و سرما بخورند.

اینها مسیر سیر و سلوک عملی اش بود. حرف های معنوی و جملات و عرفانی اش را که گاه می شنیدیم باورمان می شد که دارد به لحظه پرواز نزدیک می شود.

 

2-      دفعه قبل که آمده بود مجروح شد. تیر خورده بود به کتف سمت چپش، درست بالای قلب و بخشی از گوشت تنش را کنده بود. بچه ها در تکاپو افتادند که زود به عقب منتقلش کنند. روحیه اش حرف نداشت. شوخی و جدی گفت: مرا بخواهید عقب ببرید همه تان را می زنم! می خواهم تا آخر درگیری کنار بچه ها باشم.

زخمش را بستیم. خون زیادی رفته بود. لبخند می زد و می گفت: چه درد شیرینی!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باور کنید ما متمدن هستیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ

اربعین داره از راه میرسه.

ما قیمت بلیت اتوبوس و هواپیما و هزینه گذرنامه و خدمات رو واسه زائرین کربلا بردیم بالا.

ما عرب ها رو مسخره می کنیم و اونها رو فاقد تمدن و فرهنگ می دونیم. رفتار متفاوت بعضی از ایرانی ها و عراقی در مواجهه با پدیده بزرگ اربعین به خوبی گویای تفاوت سطح فرهنگ و تمدن حضرات مدعی هست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طاهر، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ب.ظ

1-      توی عروسی ها شاید کمتر از این اتفاق ها بیفتد؛ اما رضا این بار هم خاطره ای زیبا از خودش رقم زد.

مولودی خوانی مداح ها که تمام شد، آقا رضا آمد و گفت: سر ظهر است، دوست دارم روز عروسی ام با رضایت خدا همراه باشد. همان شد که بساط نماز جماعت را راه انداخت. مهمان ها هم استقبال کردند.

بعدها بعضی مهمان ها که ما را می دیدند می گفتند: احساس می کنیم وقتی مجلس عروسی سیدرضا را ترک می کردیم در دلمان آرامشی شیرین حاکم شده بود.

2-      تا اندکی دلش می گرفت، می رفت سراغ تلفن. می گفت: صدای مادر و پدر یا همسرم را نشنوم آرام نمی شوم. برای پسرش دل تنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت، می پرسید: سید محمد توانسته دوچرخه اش را رکاب بزند؟

با تمام دلبستگی هایش خداحافظی کرد. داوطلب شد و رفت. به دوستش گفت: می دانم این بار، دیگر شهید می شوم. در خواب، دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم. زن و فرزندم را به خدا می سپارم ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چرا اصلاح طلبان هر چهره مذهبی را یک اصولگرا می دانند؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۱۰ ب.ظ

این روزها در فضای مجازی حملات شدیدی بر ضد سعید طوسی از قاریان ممتاز کشور شکل گرفته است. سعید طوسی این اتهامات را که نخستین بار توسط صدای آمریکا مطرح شد تکذیب کرده است. 

طبیعی است سعید طوسی هم مثل هر شهروند دیگری در مقابل قانون با همگان برابر است و اگر واقعاً شکایتی در مجامع قضایی بر ضد او طرح شده باید مورد رسیدگی قرار بگیرد.

اما یک نکته:

سعید طوسی هیچ گاه در هیچ محفل یا مصاحبه ای موضع گیری سیاسی نداشته و معلوم نیست از نظر اندیشه سیاسی به کدام جناح نزدیک تر است.

این روزها اما تنها اصلاح طلبان هستند که با خوشحالی زایدالوصفی به طور مستمر در حال پخش این شایعات در فضای مجازی هستند.

سخن اصلی این جاست که حمله به سعید طوسی لزوماً به معنای حمله به طیف اصولگرایان نیست. با این حال چرا اصلاح طلبان به این نتیجه رسیده اند که تخریب وجهه یک چهره مذهبی باید در دستور کارشان قرار بگیرد؟!

امیدوارم طیف متدین اصلاح طلب به این رفتار هم جناحی های خود فکر کرده و لااقل به خودشان پاسخ گو باشند که تخریب جایگاه منسوبین به جریان های مذهبی چرا باعث خوشحالی اغلب اصلاح طلبان شده است؟ به بیان دیگر چرا اصلاح طلبان به این نتیجه رسیده اند که صرف تقیّد یک نفر به امور مذهبی، دلیلی کافی است که اثبات می کند آن فرد به یقین اصلاح طلب نیست؟!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اسدی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۵۷ ب.ظ

1-      از همان کودکی، موی سرش را هم مدل خیرالله شانه می زد. می گفت: دوست دارم مثل برادرم شهید شوم.

یک بار هم خواب دید که دارد از آسمان به پیکر قطعه قطعه شده اش نگاه می کند.

روزهای آخر می گفت: هر جا می روم انگار خیرالله را هم می بینم. دیگر وقت رفتن شده ...



2-      ایستاده بودم دم هیئت و سوار شدن بچه ها را تماشا می کردم. سه روز مانده بود به شهادت آقا و رفقای هیئتی داشتند می رفتند برای مشهد. یکی آرام زد روی شانه من و گفت: از چیزی ناراحتی؟ با اصرارش جواب دادم. وقتی فهمید به خاطر مشکل مالی نمی توانم زیارت بروم، رفت و چند دقیقه بعد برگشت. پولی که توی جیبم گذاشت برای سفر کفایت می کرد. قبول نکردم. برای من امکان ادای قرض وجود نداشت. لبخندی زد: به فکر پس دادنش نباش. پا بوس آقا که رفتی سلام مرا هم برسان. آن موقع همدیگر را نمی شناختیم. امروز اما سید جواد اسدی را به خوبی می شناسم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رجایی فر، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ق.ظ

          کتفش تیر خورد و برگشت. دیدم دوباره هوای اعزام دارد.

گفتم: برادر من! یک بار رفتی، مجروح هم شدی، خدا قبول کند! دینت را ادا کردی. حالا بنشین سر جایت به زن و فرزندانت برس. لااقل این بچه هفت ماهه خیلی به تو نیاز دارد.

گفت: اگر بدانی آن جا با شیعیان چه می کنند تو هم یک لحظه آرام نمی نشینی. یک بار در کوچه های حلب، کودکی را دیدم که سر بریده اند ... آن وقت انتظار داری  بنشینم یک گوشه و به فکر بچه های خودم باشم؟!

 

 

 

2-      کار هر شبمان همین شده بود. به هر کداممان یک جلد قرآن هدیه داده بود. به دخترمان می گفت: تو مدیر قرآن هستی؛ به پسرمان هم می گفت: تو استاد قرآنی!

بعد همه دور هم می نشستیم و قرآن می خواندیم. کم کمش ده آیه بود؛ اما اغلب آن قدر حسّ خوبی پیدا می کردیم که هر شب لااقل یک جزء در جمع کوچک خانوادگی مان تلاوت می شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولت راستگویان!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ق.ظ

علی جنتی نوشت چون بعضی ها به علما اطلاعات غلط دادند و فعالیت های فرهنگی زمان مدیریت وی را تخریب نمودند از مسند خود "استعفا" می دهد.

نوبخت در گفتگوی تلویزیونی گفت رئیس جمهور با "عزل" وزیر ارشاد دنبال بهبود شرایط فرهنگی کشور است.

به هر فرهنگ لغتی که مراجعه کنید بین دو واژه عزل و استعفا، تفاوت معنایی وجود دارد. این وسط یک نفر دارد دروغ می گوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دسته گلی که امروز توی قم تشییع شد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ


جریان این دسته گل رو میدونین چیه؟ امروز همراه پنج شهید مدافع حرم، توی قم تشییع شد. سید حشمت حسین از دلاورای زینبیون پاکستان، وقتی پاش به سوریه رسید، گفت من دیگه خط مقدمو رها نمی کنم. هیچ وقت حتی برای مرخصی هم به عقب نیومد. سید حشمت همیشه توی خط موند و ازش جدا نشد؛ چه موقع حیات ظاهریش، چه وقتی که شهید شد. امروز به یاد پیکر مفقودش این دسته گلو همراه سایر شهدا تو قم تشییع کردن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رادمهر، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

 

1-      آخر کسی نفهمید مسئولیتش در سپاه چیست؛ حتی همسرش. می گفتیم: کجا می روی، می گفت: می روم برای خدا.

در جنگ های سی و سه روز یا در حلب، وقتی به دیده بانی می ایستاد، همه چیز را به طور کامل رصد می کرد. جسور و بی صدا به دل دشمن نفوذ می کرد و کارش را انجام می داد.

نه اینها را کسی می دانست و نه آن خیرخواهی های پنهانی اش را.

بعد از شهادت، همسرش هم حاضر به مصاحبه نشد. می گفت: محمود سفارش کرده، نبینم جایی بروی و از من تعریف کنی.

 

 

2-      سه بار برایش درجه تشویقی آمد، نگرفت. ته دلش این بود که کار برای خدا این حرف ها را ندارد. بی هیچ ادعایی می گفت: اگر برای همه بچه های لشکر، تشویقی آمد، چشم؛ من هم می گیرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک شوخی با شهردار بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۱ ب.ظ

غلبه سنت بر مدرنیته یعنی همین که با یک ظرف چهار لیتری، آتش را خاموش کنی و با یک سطل، سیلاب را از شهر بیرون بریزی.

تکنولوژی فقط در رشته عکاسی کاربرد دارد!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمره بیست به بزرگترین کار فرهنگی شهرداری بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۲ ب.ظ

رفع مشکل آب گرفتگی خیابان ایثار در محدوده محله قدیمی چهارشمع (شنبه) پیش در روزهای اخیر یکی از اخبار خوب و البته مستمر شبکه های تلگرامی مرتبط با شهرستان بابل بوده است.

اگر چه افراط در بازتاب مکرر این خبر و تهیه تصاویر پی در پی از حالت های مختلف فعالیت جناب آقای شهردار، صدای منتقدین را درآورد و باعث شد این رفتار را در روزهای پرتردد منتهی به تاسوعا و عاشورای حسینی، نوعی حرکت تبلیغی صرف معنا نمایند؛ اما واقعیت آن است که بنا بر آموزه های اخلاقی دین، هیچ کس مجاز به تحلیل و قضاوت در خصوص نیّت مومنین نبوده و ظنّ بد، گاه می تواند بسترساز وقوع گناه باشد.

آن چه برای هر شهروندی می تواند مهم و امید بخش محسوب شود، رفع یکی از مشکلات دیرینه شهر توسط مدیریت شهرداری و ارائه نیکوی خدمتی موثر به مردم است که در این خصوص، این قلم نیز قدردانی از همّت جهادی برگرفته از فرهنگ غنی مکتب عاشورا را با آرزوی تداوم آن، بر خود فرضی مسلّم می داند.

در جامعه اسلامی، هر خدمتی که توسط مسئولان امر در راستای وظایف ذاتی شان در حق مردم صورت می گیرد، علاوه بر ادای تکلیف و دین و ذخیره اجر اخروی، باعث تقویت باور عمومی نسبت به صلاحیت نظام دینی می گردد. از این منظر، همه نهادهای اجرایی، اعم از مجموعه های خدماتی یا اقتصادی و سیاسی و ... در گستره حاکمیت دینی، به خودی خود، نهادی فرهنگی محسوب می شوند. نظام اسلامی در همه شئون خود یک نظام مبتنی بر فرهنگ است و هر نوع رفتار مدیران منتسب به نظام، خوب یا بد، در تعیین جایگاه مردمی نظام و میزان مقبولیت آن نقشی اساسی دارد.

از این رو راقم این سطور، ضمن قدردانی نسبت به همه فعالیت های زیرمجموعه های وابسته به شهرداری بابل در دهه محرم، معتقد است ارائه خدماتی مشابه آن چه که در راستای وظیفه ذاتی شهرداری در رفع مشکل کهنه ساکنین محله مذکور صورت گرفت، با توجه به ایجاد خوش بینی در مردم و تقویت نشاط عمومی از وقوع خدمتی بایسته، بزرگترین و بهترین کار فرهنگی شهرداری بابل در این ایام محسوب می شود.

بدیهی است تقسیم وظایف بین نهادها و سازمان ها مستلزم عدم دخالت در امور یک دیگر و پرهیز از موازی کاری است. بر این اساس انتظار می رود واحدهای فرهنگی وابسته به هر مجموعه، ارتقای سطح فرهنگی و اصلاح نگرش های اجتماعی مرتبط با مجموعه ذی ربط را در اولویت نخست وظایف خویش قلمداد نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بی دقتی در نام گذاری هیئت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ

d2bd_photo_2015-10-15_11-00-22.jpg


طرف، حواسش نیست نوشته هیئت عزاداران امیرکبیر. البته من میدونم که منظورش به خیابون امیرکبیر بوده. حالا خوبه یکی بیاد زیرش بنویسه:

امیرکبیر، عزادار نمی خواهد، رهرو می خواهد!

بعضی از اونایی که مدعی بودن عزادار حسینی هستن بعد مدتی یه چیز دیگه از آب دراومدن، وای به اونایی که از همین الان میگن ما عزادار امیرکبیر هستیم!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به به حاج آقای نایینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ق.ظ

wdh_photo_2015-10-15_10-44-12.jpg


من از دادگاه ویژه ای ها خیلی دل خوشی ندارم. به نظرم تا رسیدن این نهاد مهم به نقطه مطلوب هنوز فاصله وجود دارد.

در این بین البته وجود بعضی قضات عادل و دلسوز انقلاب را باید نعمتی ستودنی دانست.

دیشب در یکی از گروه های تلگرامی به طور اتفاقی با تصویر جناب آقای نائینی دادیار شعبه ششم ویژه روحانیت قم مواجه شدم. مطلب منتشر شده، مربوط به گزارش مقتل خوانی این روحانی نجیب و قاضی آخرت نگر در روز عاشورا بود.

برای ایشان و همه بزرگانی که ارزش میزان را بالاتر از میز خود می دانند آروزی توفیق و سربلندی دارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا