رادمهر، یادگار خانطومان
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ
1- آخر کسی نفهمید مسئولیتش در سپاه چیست؛ حتی همسرش. می گفتیم: کجا می روی، می گفت: می روم برای خدا.
در جنگ های سی و سه روز یا در حلب، وقتی به دیده بانی می ایستاد، همه چیز را به طور کامل رصد می کرد. جسور و بی صدا به دل دشمن نفوذ می کرد و کارش را انجام می داد.
نه اینها را کسی می دانست و نه آن خیرخواهی های پنهانی اش را.
بعد از شهادت، همسرش هم حاضر به مصاحبه نشد. می گفت: محمود سفارش کرده، نبینم جایی بروی و از من تعریف کنی.
2- سه بار برایش درجه تشویقی آمد، نگرفت. ته دلش این بود که کار برای خدا این حرف ها را ندارد. بی هیچ ادعایی می گفت: اگر برای همه بچه های لشکر، تشویقی آمد، چشم؛ من هم می گیرم.
- ۹۵/۰۷/۲۵