اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

انقلاب چگونه از گزند حوادث مصون می ماند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۳۱ ب.ظ


آیت الله محمدی از علمای طراز اول شمال کشور و تولیت مدرسه علمیه روحیه شهرستان بابل چند روزی است که در بستر بیماری است و بعضی از مسئولان هم از عیادت وی بی توفیق مانده اند.

به مناسبت ایام الله دهه فجر، عبارتی کوتاه از این عارف و عالم بزرگ در خصوص رمز و راز مصونیت انقلاب از گزند حوادث و شرط استمرار آن را که در شهریور سال 1385 در مصاحبه با نشریه سبزسرخ بیان داشت تقدیم خوانندگان عزیز می نمایم:

"هر ایرانی در زمان حال و آینده باید زحمات شهدا را ارج بگذارد. ارج گذاردن به شهدا تحقق آرمان‌های آن‌هاست. به نظر، هر چه مسائل معنوی در سطح جامعه پررنگ‌تر شود انقلاب از آسیب‌ها مصون‌تر است و به عکس، هر چه تعهد نسبت به قوانین الهی کمرنگ‌تر شود آسیب‌پذیری انقلاب بیش‌تر خواهد شد."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عقده دل

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۵۸ ق.ظ

ویژگی ائمه چنین بود که به حرفی که می زدند عمل می کردند و اساساً به کسی توصیه ای نمی کردند که خودشان اهل انجام آن نباشند.

ماجرای رطب خوردن و منع رطب که دیگر تبدیل به یک ضرب المثل شده است. زن به رسول خدا گفت: شما می توانستید همان دیروز که نزدتان آمدم به درخواست من عمل کرده و فرزندم را از خوردن خرما منع کنید، چرا فرمودید بروم و فردا بیایم؟ پیامبر پاسخ داد: چون دیروز خودم رطب خورده بودم نمی خواستم کودکت را از خوردن آن نهی کنم.

علی علیه السلام نیز اینگونه بود. با ساده ترین وضع ممکن زندگی می کرد و بعد از کارگزارانش می خواست که مثل مردم مستضعف زندگی کنند. به داد ایتام و فقرا می رسید و دیگران را به کمک رسانی نسبت به مستمندان تشویق می نمود.

فقط یکجا در تاریخ ثبت شده که علی دیگران را از ارتکاب عملی بازداشت؛ اما خودش نتوانست به آن پایبند بماند. لحضات غسل بدن زهرا بود. علی از دردانه هایش خواست درد بی مادری را درون خویش ریخته و طوری گریه نکنند که صدایشان به همسایه ها برسد؛ اما چیزی نگذشت که صدای ناله علی سکوت و سیاهی شب را شکافت. وقتی دست علی از زیر لباس به بازوی ورم کرده زهرا رسید، دیگر علی قرار از کف داد ...

لحظات شهادت مولا همان لحظات غسل و تدفین فاطمه است. فاطمه بی مزار ماند و مدفن علی نیز در وفاداری به او تا سالها مخفی بود. آنهایی که به ام الشهداء اقتدا کرده و هر شب نوحه سر می دادند: یا فاطمه من عقده دل وا نکردم، گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم ... در چنین روز و ساعاتی، سی و سه سال پیش، والفجر هشت را با رمز مقدس یازهرا آغاز نمودند و در اروند، بزرگترین گلزار آبی دنیا جاودانه شدند و پیکرشان بی نشان ماند.

تمام شهدای مفقودالاثر افتخارشان اقتدا به فاطمه زهراست. 

"سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند." امام خمینی(ره)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردم و رأی اشتباه از نگاه فاطمه زهرا سلام الله علیها

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۴۱ ب.ظ

خطبه فدکیه، بیش از آن که درباره فدک باشد درباره حقانیت امامت علی علیه السلام است و از این بابت آن را باید خطبه ولاییه نمایید.

حضرت زهرا سلام الله علیها بارها در سخنرانی معروف خود مرز حق و باطل را درباره جانشینی رسول اکرم(ص) به طور شفاف بیان نموده و پیمان شکنی مردم و غصب خلافت را به یادشان می آورد.

در این بین اما حضرت در عبارتی صریح به علت رویگردانی مردم از راه حق و بیعت با باطل نیزاشاره می کند که بسیار عبرت آموز است:

"آگاه باشید من شما را چنین می بینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات داده اید!"

اَلا قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ من الضّیقِ بالسَّعَةِ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کوثرآباد!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ب.ظ

محمدتقی سالخورده صبح ها که سوار اتوبوس سرویس سپاه می شد، با این که روی صندلی جا بود، می نشست روی برآمدگی کف اتوبوس تا آن بچه هایی که دیرتر سوار می شوند جایی برای نشستن داشته باشند.

محمد بلباسی سپرده بود اگر به کسی غذا نرسید یا خورد و سیر نشد، سری به او بزند، بعضی ها شاید گمان می کردند لابد او سهمی اضافه تر برداشته؛ اما بعدها مشخص شد محمد غذای خودش را کمی دیرتر می خورد تا اگر کسی گرسنه مانده سهمش را به او ببخشد.

همه متن ها که مقدمه نمی خواهد. گاهی باید صاف رفت سر اصل مطلب. درست مثل شهدا که بی هیچ مقدمه و حاشیه ای، صاف و مستقیم به خدا وصل شدند و نظر کردند به وجه الله.

عبدالصالح زارع را می دیدند که گاه غذای خودش را نمی خورد و کنار می گذارد. بعضی وقتها غذای اضافی دیگران را هم از دستشان می گیرد و جایی می برد. دنبالش را که گرفتند دیدند کودکان یتیم سوری را شناسایی کرده و دلش نمی آید آنها گرسنه بمانند و خودش سر سیر بر زمین بگذارد.

چقدر شهدا شبیه هم هستند. مگر حسن رجایی فر جز این بود که وقتی به او گفتند تو یک بار به سوریه رفته و مجروح شده ای، دیگر بمان و کودکان خودت را دریاب، پاسخ داد: یک روز در حومه شهر حلب، سر بریده طفلی را بالای دیوار دیدم. من چطور شاد باشم و کنار کودکانم خوش بگذارنم در حالی که کودکانی آنجا رنج مظلومیت و حرمان را به دوش می کشند؟

چقدر این گفتار شبیه کلام مصطفی چمران است که می گفت: تا زمانی که کودکی در گوشه ای از قاره آفریقا گرسنگی می کشد من چطور از ته دل شاد باشم و خنده سر بدهم؟

سید رضا ظاهر به خانواده اش عشق می ورزید و گاه تا صدایشان را نمی شنید آرام نمی شد. دل کند و گفت همه را به خدا می سپارم تا حرم عمه جانم بی پشت و پناه نماند.

علی رضا بریری هم کودکی خردسال داشت که به او عشق می ورزید. در آخرین تماس، همسرش مثل همه همسرانی که مردی در سفر دارند به او گفت: مواظب خودت باش و پاسخ شنید: تو باید خوشحال باشی که من در این مسیر قدم برداشتم. می گفت: فرض کن امروز عاشوراست و من باید از حریم زینب سلام الله دفاع کنم.

حالا برویم سر اصل مطلب!

به سوره حمد می گویند ام الکتاب. در نماز، جایگزینی برای آن نیست و حتماً باید روزی ده بار آیاتش را قرائت کنی. این سوره، اما یک دعا نیز دارد که انگار خدا آن را به ما یاد داد که بدانیم مهم ترین دعای زندگی مان همین است: اهدناالصراط المستقیم.

آیه بعد، صراط مستقیم حق را تبیین می نماید: صراط الذین انعمت علیهم. می دانید کسانی که خدا به آنها نعمت عطا کرده چه کسانی هستند؟

"وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحینَ..." نساء69

مصداق انعمت علیهم، پیامبران و شهدا و صدیقین و صلحا هستند. صراط مستقیم، راه شهداست. خدا هر روز ده بار در نمازهای واجب به ما می گوید که راه شهدا را بروید و یاد آنها را زنده نگاه دارید. ادامه آیه اما پیامی خاص را برایمان در بردارد: "وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً"

چقدر شهدا، رفقای خوبی هستند! شهدا رفقای خوب خدا هستند و دوستی با آنها برای ما بهترین دوستی هاست.

ابراهیم را خلیل الرحمان لقب دادند برای آن که در دوستی اش با خدا، خللی وارد نمی شد. آنگاه که در آتش افتاد یا همسر و کودکش را در بیابان بی آب و علف به امر خدا رها ساخت و یا آن زمان که فرزندش را با دست خود به قربانگاه عشق برد تا لحظه ای که دانست وقت عروج و دیدار خداست به یاد محبوب خویش و برای رضای او خم به ابرو نیاورد.

مهدی آقاجانی از کار بیکار شده بود، روده اش را به خاطر جراحت شدید، بریدند و درد می کشید، نمی شد به جبهه برود و زخمی نشود، تیر و ترکش ها در جانش لانه کرده بود و مدتی را مجبور بود روی تخت بیمارستان یا روی ویلچر سر کند، به خاطر جنگ یا درمان یا کار برای انقلاب چاره ای نداشت جز آنکه همسر و فرزندانی که عاشقشان بود را کمتر ملاقات کند، منافقین گاه در کوچه و خیابان تعقیبش می کردند تا در فرصتی مناسب حقش را کف دستش بگذارند، بعضی خودی ها به او می گفتند افراطی، بعضی غیرخودی ها به او می رسیدند زبان به متلک و طعنه و کنایه باز می کردند و می دانستند او آدمی نیست که در مقابل هجمه به نظام و انقلاب و انقلاب سکوت کند و جوابشان را ندهد، گاه بعضی خانواده ها یقه اش را می گرفتند که تو جوان ما را تشویق کردی به جبهه برود و شهید بشود، کتک هم خورد و ... با این همه، شاد بود و نشاط داشت و ترجیع بند کلامش در مواجهه با همه مشکلات، فقط یک جمله بود: الهی رضاً برضائک ... قبل از کربلای پنج رفت بنیاد جانبازان و پرونده اش را هم معدوم کرد. او به رضا خدا راضی بود و تسلیم امرش، که جام زهر حیات روزمره دنیا را به شربت گوارای حیات طیبه حق بدل ساخت و همنشین اولیای الهی، جاودانه شد.

سیدصادق میرابراهیمی دوست داشت حتی مرگش نیز باعث بیداری دیگران باشد. نفس های آخر را که می کشید، دستی بر محاسن خضابش کشید و لبخند زد و در شمار عبادالله، راضیةً مرضیة تا جنت حق پرواز کرد.

می خواستند محمدرضا داغمه چی را از رفتن به جبهه بازدارند. به کودک خردسالش یاد دادند که شیرین زبانی کند و دل پدر را به خانه گره بزند. موقع وداع وقتی او را به دست پدر دادند، همه چیز دستگیرش شد. اشکی به گوشه چشمش نشست و گفت: فرزند من که از کودکان اباعبدالله عزیزتر و مظلوم تر نیست.

حسین بواس را هم می خواستند با همین حربه از سوریه باز دارند. گفتند: شهید بشوی سرنوشت پسرت چه می شود؟ آهی کشید و گفت: او هم خدایی دارد.

با شهدا رفیق باشیم. بهتر از آنها نصیبمان نخواهد شد که گفته اند رفیق خوب کسی است که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد.

محمد اسفندیاری یک مبنای فکری دارد که در اول وصیتنامه اش بیان می کند: "شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصّان خدا نخواهید رسید مگر انکه از آنچه دوست می دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید" و جانش را کف دست می گیرد و از همه علائقش دست می کشد تا به مقام نیکوکاران برسد و در آخرین لحظات توصیه می کند: "بیشتر به فکر یتیمان باشید چون مسئولیت یتیم مسئولیت بزرگی است."

همایون مسکوب چند روز مانده به مطلع الفجر، با خودش خلوت می کرد، غذا نمی خورد و قدم می زد. می گفت: می خواهم ببینم آیا دلم با خدا صاف است و برای رضای او خالصانه به این راه آمده ام یا نه؟ از خدا می خواهم مرا به حال خودم رها نکند تا بتوانم برای اسلام و انقلاب و امام، مفید باشم. موقع عملیات، همراهانش در تله دشمن گرفتار شدند. همایون زودتر از همه بیرون زد و خودش را انداخت روی میدان مین تا راه باز شود. بعد از او شهید شامخی بود که برخاست و رفت بالای مین.

محمدزمان ولی پور سه شبانه روز بیدار بود و آرام و قرار نداشت. موقع بازگشت از خط، ماشینی آمد و درست زیر پای او ترمز کرد، همه دویدند اما او ایستاد و گفت شاید کسی از من خسته تر باشد. خمپاره ای از راه رسید، همان که پیش تر گفته بود خوابش را دیده که رویش حک شده: محمد زمان ولی پور، آمد نشست زیر پای محمدزمان و او را آسمانی کرد. تا بدانیم صدق این حدیث نبوی را که در آخرالزمان، شهادت، بهترین های امت مرا جدا می کند.

مهدی نصیرایی با موقعیتی که داشت می توانست در شهر برای خودش میز و صندلی و پست و مقامی دست و پا کند؛ اما ترجیح داد به خط بزند. شب قبل از شهادتش سپرد که به بسیجی های نسل های بعد بگویید دنیا نتوانست مهدی را از خدا جدا کند.

رحمان شکوهی از جهاد در راه خدا خسته نمی شد. در وصیتنامه اش نوشت: "با یاد امام فریاد الله اکبرم را رساتر می کنم و بر سر فراعنه و طاغوت های زمان فریاد می زنم که ای نابخردان بدانید تشیّع همیشه امامش پرخروش و فریادش کوبنده است و شیعه همیشه امام فریادگرش را در می یابد."

برادرش مصطفی نیز در وصیتامه اش نوشت: "آخرین کلام ما آخرین قطره خون ماست که در راه اسلام ریخته می شود."

سید جواد اسدی، وسط مراسم خواستگاری، بی هیچ رودربایستی گفت: وقت اذان شده، بهتر است نماز اول وقت را از دست ندهیم. خودش قامت بست و بقیه پشت سرش به جماعت ایستادند، تا نشان دهد همه فراز و نشیب ها و کش و قوس های عالم مادی، در کشتزار عبودیت حق ارزش پیدا نموده و به بار می نشیند.

سیدعلی اکبر شجاعیان، همه جاذبه های دنیایی را در اختیار داشت، پول داشت، دانشجوی رشته پزشکی بود، خوش تیپ و خوش اخلاق و دوست داشتنی بود، بهانه ای نبود که او را از دنیا بیزار کند؛ اما دل شیدایی اش را به دیدار یار گره زده بود که نذر می کرد تا از بیمارستان نجات یافته و باز هم خودش را به عملیات برساند.

سید حسن علی امامی، موقع شناسایی دوربین انداخت و ناگهان ذوق زده شد که دارد کربلا و گنبد آقا را می بیند. بعد حرفش را خورد و قول گرفت تا زنده است کسی چیزی دراین باره نگوید. بعد از آن که خواب حضرت زهرا را دید و برات شهادت گرفت، برای آن که خودش را به عملیات برساند به گریه افتاد و دست به دامان خیلی ها شد. بالاخره خودش را به والفجر هشت رساند تا با رمز مقدس یازهرا، به ملاقات مادر بشتابد.

محمد مصطفی پور هم علاوه بر گلوله ای که روی سینه داشت تیری به یادگار بر پهلویش نشست تا با سربلندی به دیدار مادر شتاب کند.

محمد منیف اشمر قبل از آن که برای عملیات برود، برایش سوال پیش آمده بود که شهادت چگونه است. در خواب، برادرش علی منیف اشمر معروف به قمرالاستشهادیون را دید که به او گفت: شهادت مانند این می ماند که سوزنی به پوستت فرو رود و ناگهان از خوابی عمیق بیدار شوی و خودت را در دامان حضرت زهرا ببینی.

علی رضا جیلان را که از سوریه آوردند فقط یک درخواست داشت. گفته بود: بچه های هیأتی دور تابوتش کوچه باز کنند و به یاد حضرت مادر بر سینه بکوبند.

مجید قربانخانی می گفت خواب مادر را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قسم شان داد و کارش راه افتاد. هفته بعد در محاصره دشمن، چهار گلوله به پهلویش نشست. ذکر یازهرا گفت و رفت و پیکرش ماند تا مثل مادر، بی نشان بماند.

دختر شهید کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد. خواب حاج رحیم را دید که گفت: ما این جا میهمان حضرت زهرا هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

ضدانقلاب، یوسف داورپناه را که به شهادت رساند به مادرش پیغام داد که به مقر دمکراتها رفته و جنازه یوسفش را تحویل بگیرد. مادر وقتی رسید بدن فرزند رشیدش را قطعه قطعه کرده بودند. گفتند باید همین جا جلوی چشمان ما با دستهای خودت دفنش کنی. با دست هایش زمین را کند، انگشت های بریده، اعضا و جوارح و جگر پاره پاره پسر را صبورانه به خاک سپرد. می گفت: خدایا تو شاهدی که در همه آن لحظات بانویی با چادر سیاه بالای سرم ایستاده بود و می گفت: آرام باش، ذکر خدا را بگو، الله اکبر، لااله الاالله بگو...

حضرت زهرا ام الشهداست. بانوی بی نشانی که برای همه شهدا مادری کرد، چگونه  برای فرزند خودش مادری نکند. آنگاه که هلال بن نافع کاسه ای آب به دست داشت. نانجیب را دید که از گودی قتلگاه بیرون می آید. رو کرد به هلال و گفت: دیگر دیر شده، کار حسین را یکسره کرده ام. با تعجب پرسید: تو که کار حسین را یکسره کردی، دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده است؟ شنید: در آن لحظات آخر که سر از بدن او جدا می ساختم صدای غریبی در وجودم پیچید که جگرم را آتش زد و بدنم را به لرزه انداخت. صدای بانویی بود که ناله می زد: غریب مادر حسین ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پژواک محبت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۲۰ ب.ظ

هر کار خیری که در این دنیا انجام بدهیم علاوه بر اجر اخروی که نصیب خود می کنیم، انعکاسی از برکات آن عمل نیک در همین دنیا نیز عایدمان خواهد شد.

حضرت زهرا سلام الله علیها خیرخواه دیگران بود. شب عروسی اش وقتی زنی مستمند بر سر راهش قرار گرفت، لباس نو و زیبای عروسی را به او بخشید و خودش لباس کهنه ای که به همراه داشت را بر تن نمود. با این که می توانست همان لباس کهنه را به آن زن محتاج هدیه دهد؛ اما خواست از آن چه که بیشتر دوست دارد(تنفقوا مما تحبون) در راه خدا بگذرد و دل دردمند آن زن را بیشتر خشنود سازد.

پاسی از شب را به نماز ایستاد. موقع دعا که شد اول همسایه ها را از نظر گذراند و خیرخواهی آنان را بر دعای برای خود و خویشانش ترجیح داد.

کودکان فاطمه زهرا وقتی بی مادر شدند، ام البنین به همسری علی علیه السلام درآمد و سعی کرد جای خالی مادر را برای آنان پر کند و برای شان کم نگذارد. نام او فاطمه بود؛ اما از همه خواست که با این اسم صدایش نزنند، مبادا که طفلان معصوم فاطمه با شنیدن نام مادر، داغشان تازه شود.

او فرزندی چون عباس را تربیت کرد که زانوی ادب در مقابل زینب بر زمین می کوبید و فدایی حسین بود و در وفاداری به او، امان نامه دشمن را پاره کرد و حتی یک جرعه آب نیز زودتر از فرزند فاطمه ننوشید.

خبر شهادت چهار فرزند ام البنین را هم که به مدینه آوردند، دغدغه وضعیت و مصائب اباعبدالله را داشت و وقتی خبر شهادت فرزند فاطمه را شنید، به گریه نشست و بی تاب شد.

حضرت ام البنین، پژواک محبت و خیرخواهی و ایثار حضرت زهرا سلام الله علیها بود و محصولی الهی از بذری که او در زمین طاعت و عشق به معبود، کِشت. ام البنین کار و اندیشه نیک حضرت زهرا را در حق فرزندانش جبران نمود. خدا اینگونه پاسخ نیکی های انسان را در همین دنیا به خودش بازمی گرداند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر انتخاب شهردار جدید بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۵ ق.ظ

یکماه است که بحث انتخاب یا انتصاب جناب سید مجتبی الله قلیپور(حکیم) بعنوان شهردار بابل داغ شده و من البته در این مدت متقاعد نشدم که موضعی گرفته و نظری بدهم، تا دیشب که دیگر سیل پیامها و تماس ها این قلم را مجاب به نوشتن نمود.

شهردار شدن سید مجتبی را از دومنظر می توان بررسی کرد:

نگاه اول مربوط می شود به رزومه، تخصص و تجربه وی. بعبارت دیگر اینکه او اساساً توانایی اداره شهرداری بابل را دارد یا نه. افکار عمومی از طیف های مختلف شاید نگاه مثبتی به این انتخاب نداشته باشند. وارد این بحث نمی شوم و معتقدم خیلی های دیگر هم سرجای خودشان قرار ندارند و بعبارت دیگر شهرداران قبلی بابل چه گلی به سر این شهر زده اند که این جوان، توانایی انجام آن را نداشته باشد. بماند که انتخاب نیروهای کارآمد که شنیده شده قرار است در پشت صحنه، عرصه مدیریت شهری را در اختیار بگیرند می تواند در میزان موفقیت او نقش داشته باشد.

نگاه دوم اما مربوط می شود به نحوه انتخاب این شهردار.

هفته گذشته کانال های اطلاع رسانی بابل خبر از جلسه ای با حضور اعضای شورای شهر در دفتر امام جمعه و موضوع انتخاب شهردار آتی دادند که این موضوع در واقع زمینه چینی برای هدایت افکار عمومی به تعاملات خارج از گود در خصوص انتخاب داماد امام جمعه برای تصدی گری شهرداری محسوب می شد.

شب گذشته اما داماد امام جمعه در حالی بعنوان شهردار بابل انتخاب شد که برخلاف رویه معمول، هیچ طرح و برنامه ای برای چشم انداز مسئولیت جدید خود ارائه نداد و این موضوع نیز افکار عمومی را به این سمت سوق داد که انتخاب شهردار جدید از جای دیگری با اهدافی خاص هدایت شده و ابداً بحث کارآمدی و برنامه ریزی و ... موضوعیتی نداشته است. دیشب در گروههای تلگرامی شهر، غلغله بود و خیلی ها از این فرصت طلایی برای متلک پرانی و انتقاد به نیروهای انقلابی و امام جمعه و ... غفلت نورزیدند.

طیف غفار آری که در شورای اسبق شهر پرونده دار شد و طیف بیژنی که در شورای فعلی پرونده دار گردید نمایشی از اتحاد را برای انتخاب شهردار جدید به تصویر کشاندند.

یکسال دیگر انتخابات حساس مجلس شورای اسلامی برگزار می شود. حضور داماد امام جمعه، تا حدودی جمع یکدست برگزار کنندگان انتخابات در فرمانداری بابل را برهم می زد. انتخاب وی بعنوان شهردار علاوه برآن که او را به شکل محترمانه از فرمانداری دست به سر می نماید، دلخوری امام جمعه را هم در پی نخواهد داشت.

مسند شهرداری، جایگاهی است که به قول معروف، فحش خورش ملس است! بهترین مدیران با سوابق درخشان اجرایی هم اگر در این سمت قرار بگیرند بالاخره عده ای از عملکردشان ناراضی خواهند بود، چه برسد به تصدی فردی فاقد معلومات مهندسی و سوابق عمرانی. بالطبع با توجه به مدیریت ذهنی صاحبان رسانه، هر نوع اعتراض به عملکرد شهرداری به سمت و سوی کسی روانه خواهد شد که مطابق برداشت عمومی، عامل این انتخاب بوده است.

به نظر می رسد امام جمعه بابل در تله حیله گرانه یکی از طیف های مرموز سیاسی گرفتار آمد. اجتناب از مظانّ اتهام که توصیه مدیریتی امیرالمومنین برای کارگزاران مملکت اسلام و البته همه مردم است لزوما به معنای ارتکاب رفتار غلط نیست. گاه حضور در نقطه ای که ظنّ عموم را تحریک می کند آسیبی جبران ناپذیر خواهد داشت.

برای شهردار جدید و جوان بابل آروزی موفقیت دارم و توصیه می کنم مراقب مکر ناتمام عنصر فاسد شورا باشد که مشی فرهنگی و سیاسی او به رغم مظلوم نمایی و قیافه ای حق به جانب، همواره چنین بود که از دین علیه دین و از متدینین علیه متدینین بهره بجوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این آقا را جدی نگیرید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ق.ظ

آقای نجفی نماینده بابل در مجلس، بیانیه ای داد و پیرامون عزل و نصب یک روزه رییس آموزش و پرورش بابل –که از نظر افکار عمومی در آن دخیل بود- مواضعی نسبتاً صریح گرفت و البته از کار خودش دفاع کرد.

اما چند نکته:

1- اصل این اتفاق که بابایی بشود رییس اداره و فردایش عزل بشود نامبارک است و بازی با آبروی مومن محسوب می شود و نشان دارد از تزلزل سیاسی نهادهای تصمیم ساز و ... به هر حال اتفاق قشنگی نبود.

2- اینکه دکتر نجفی بر خلاف بسیاری از مسئولان بر اساس فشار افکار عمومی مجاب شد که واکنشی نسبت به عملکرد خود داشته باشد یک نقطه مثبت محسوب می شود.

3- دعوای نیاز و نجفی ربطی به ما ندارد و لزوما معلوم نیست اگر دخالت این یکی نباشد دخالت آن یکی در امور اداری شهر به نفع مردم خواهد بود.

4- بعضی از دوستان طلبه تلقی شان این بود که آقای نجفی در لابلای پاسخنامه اش تعرضّی نیز به ساحت نماینده مردم در مجلس خبرگان داشته که من البته نپذیرفتم. آیت الله توکل موضعی رسمی در خصوص اتفاق اخیر مربوط به آموزش و پرورش بابل نداشت و به نظر، طعنه و کنایه جناب نجفی، صاحب تریبون دیگری را نشانه رفته است؛ اما جهت پیشگیری بد نیست گوشزد شود که اگر احیانا مسئولی به سرش بزند که تعریض و تعرضی به حریم آیت الله توکل داشته باشد، روزگارش را سیاه خواهیم کرد.

5- از این که آقای نجفی اینبار مشکلات مردم بابل را به کنسرت موسیقی گره نزد باید تشکر کرد.

6- آقای نجفی از ضرورت محوریت اخلاق هم سخن گفت. ایشان نماینده لیست امید در انتخابات گذشته بود؛ همان لیستی که در شورای شهر بابل هم پیروز شد و امتحان اخلاقش را در آتلیه عکاسی پس داد و انگشت نمای خاص و عام گردید.

7- آقای نجفی آخرین ماه های حضورش در خانه ملت را پشت سر می گذارد و کمی بیش از یکسال بعد دوباره باید برگردد به جایگاه اصلی خودش در وزارت خارجه و استعداد ذاتی اش در فرمانبرداری از بزرگان طایفه را در آن عرصه به منصه ظهور بگذارد. با این وصف نیاز نیست ایشان را زیاد جدی بگیریم. درست یا غلط، ایشان به وکیل الدوله معروف شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نام میدان انتفاضه را برگردانید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

فرماندار محترم شهرستان بابل باسلام

نزدیک به یکسال پیش، شورای شهر بابل در اقدامی عجیب تصمیم به تغییر نام میدان انتفاضه گرفت و با شتاب زدگی –احتمالا بدون طی تشریفات قانونی- به حذف تابلوی آن اقدام نمود.

این تصمیم و برخورد مشکوک، منافی رویکردهای جهانی ایران اسلامی در دفاع از آرمان قدس شریف بود که مورد اعتراض و هشدار نیروهای متعهد و آشنا با عقبه فکری جریان تصمیم ساز این رخداد قرار گرفت.

مدتی بعد به لطف خدا ماهیت عوامل موثر در حذف نام میدان انتفاضه در ماجرای شرم آور آتلیه برای همه ایرانیان و فارسی زبانان این کره خاکی افشا گردید.

این جریان، همان جریانی بود که در اقدامی مشابه تلاش داشت هویت تاریخی چهارراه شهدا را با نصب بنری حاوی مطالب فرضی و جعلی تحت الشعاع قرار دهد که با واکنش مردمی مواجه شد و عقب نشست. همان جریانی که شادی را منحصر به موسیقی و اختلاط دانسته و بودجه هایی که  با عرق جبین مردم حاصل شده و باید هزینه رفع مشکلات آنان می شد را عرصه اشاعه دوچرخه سواری های مختلط و برنامه های مستمر موسیقی محور قرار داد و علائم عزای محرم اباعبدالله را به بهانه زیباسازی، قلمع و قمع نمود.

همان جریانی که داعیه حفظ میراث فرهنگی را داشت و به این بهانه اقدام به برگزاری تجمعات غیرقانونی می نمود؛ اما نه تنها عنوان مشهور و تاریخی دارالمومنین را از این شهر مذهبی و خوشنام حذف کرد بلکه با بی اعتنایی به بناهای کهن و مذهبی این شهر با قدمت هشت یا نه قرن، سازه ای از معماری عصر پهلوی را با قدمتی در حدود یک الی دو قرن به عنوان نماد تاریخی این شهر عَلَم نمود.

این خط مرموز فرهنگی به انتخاب نام شهدا و سرداران دفاع مقدس برای میادین شهر نیز بی محلی نشان می داد و ظواهر شهر را با آرایه های غیر مرتبط با هویت تاریخی و مذهبی آن تغییر داد. تضعیف چادر بعنوان حجاب برتر از دیگر تشعشعات تبلیغاتی این جریان واداده به شمار می آید.

با افشای ماهیت بعضی از این عناصر در جریان رسوایی بزرگ شورای شهر که نام بابل را در بین فارسی زبانان جهان به محملی برای هجو و مطایبه قرار داد لازم است زوایای فکری آنان نیز بیش از پیش مورد مداقه قرار گرفته و نسبت به مصادیق رفتارهای منحرفانه این طیف تدبیری اندیشیده شود. بی شک جماعتی که نتواند بند تنبانش را مدیریت کند شایستگی تولیت فرهنگی و سیاسی یک شهر با 1750 شهید را دارا نیست.

در این راستا از حضرتعالی که امسال با حضور در تجمع مردمی بزرگداشت حماسه نه دی نشان دادید که انقلابی بودن را بالاتر از تعلقات جناحی می دانید، انتظار می رود در چهلمین بهار عمر شریف انقلاب جهانی مردم ایران و به منظور دفاع از رویکرد اسلامی و آرمانخواهانه شهدا و امام شهدا در آزادسازی قدس شریف، با اقدامی عاجل و انقلابی نام میدان انتفاضه را که همچنان در رسانه های خبری شهر برای همان میدان کاربرد دارد، رسماً احیا نمایید.

به منظور پیشگیری از برخی تعابیر مغرضانه و تحریف ها لازم به ذکر می دانم نام فعلی و موقت آن میدان می تواند در اماکن دیگری از این شهر بزرگ مورد استفاده قرار گرفته و نیازی به ایجاد تقابل بین مفاهیم و شعائر انقلابی با دیگر واژگان زیبا اما خنثی وجود ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه سالروز آزادسازی نبل و الزهرا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ب.ظ

ابوحسین از دوستان رزمنده و خط مقدمی مدافع حرم است که متن زیر را به بهانه سالروز آزادسازی نبل و الزهرا که یکی از شیرین ترین حماسه های رزمندگان اسلام در جریان مبارزه با دژخیمان و عناصرخودفروخته صهیونیسم در جبهه سوریه است به نگارش درآورده است.

قبل از آن که این متن را بخوانید یادتان باشد بسیاری از شهدای مدافع حرم، آرزو داشتند در شکستن محاصره نبل و الزهرا حضور داشته و در کنار شیعیان مظلوم و مقاوم این دیار، ندای توفنده لبیک یا زینب را سر بدهند:


امروز سالروز آزاد سازی شهرهای نبل و الزهرا  است حماسه ای زیبا که هیچ وقت نمیتوان از یاد برد حضور قهرمانه و پر افتخار نیروهای مقاومت و استقبال عجیب و شوق آور مردم و صدای گلوله هایی که نوید آزادی را میداد صدای بسیم که با لهجه افغانی به مدافعان شهر میگفت بچه های نبل الزهرا چایی را بزارید ما داریم میایم . 

مدافعان شهر نبل الزهرا وقتی میبینند که گروه مقاومت حمله کرده آنها هم از سنگرها و خاکریزهایز که 4 سال در آن بودند و از شهر دفاع میکردند خارج میشوند و به دشمن حمله میکنند و دشمن را میتارانند .


مردم شهر همه حیرت زده از حضور نظامی هایی که وارد شهر شدند غریبه هایی آشنا و دوست داشتنی مردم تازه متوجه آزادی شهر خود بعد از 4 سال میشوند همه گویی برادران خود را در آغوش میگیرند مجاهدان را میبوسند و در آغوش میگیرند و صدای کل کشیدن عربی زنان  که نوید پیروزی میدهد همه از خوشحالی اشک می ریزند وبر سر مجاهدان برنج میپاشند، زنان دست بر پوتین مجاهدان میکشند و بر صورت خود میکشند گویی به فرشتگان خدا تبرک میجویند .

پرچم ایران در میان جمعیت خود نمایی میکند.....

امروز روز فراموش نشدنی برای مردم نبل الزهرا است .برای مجاهدان مدافع حرم در سوریه .

وقتی وارد شهر میشدی چهره ها آشنا بود وحتی چادر و حجاب زنان و دختران این شهر به مانند مادران و خواهران خودمان  بودند  اینجا بوی وطن میداد .

آری اشتباه نیامده بودیم ما برای آزادی نوامیسان آمده بودیم اگر تک تکمان جان میدادیم ارزشش را داشت،2000 کیلومتر که مسافتی نیست ، ما خاک دنیا را برای عزت نوامیسمان به توبره میکشیم .

داستان هایی عجیب و وحشت آور که غیرت هر مردی را بجوش می آورد از مسجد شهر مایر و ماجرای بلندگوهایش تا طاموره و که پایگاه مسلحین خونخوار بودند

 گویی دوباره اهل شیعه میخواست به اسارت رود وعزت زنان و شرافت تشیع هدف بود .

قبرستان های شهر نبل و الزهرا پر از شهید بود شهیدان مقاومت ،هزینه ای که باید برای مقاومت پرداخت میشد تا شرافت و جان های بیشتری حفظ میشد

850 شهید طی 4 سال که نیمی به علت بمباران و گلوله باران شهر توسط مسلحین به شهادت رسیده بودند و نیمی دیگر در مبارزه مستقیم.

تعداد شهدای این شهرهای نبل والزهرا از حمص که براحتی تسلیم شده بود بسیار کمتر بود. 

در حالی که تعداد علویان و شیعیان حمص بسیار کم جمعیت  بودند. 

آنها در حمص به هیچ کس رحم نکردند چه شیعه چه سنی....


اینجا آموختم مقاومت ایجاد هزینه نیست بلکه راهی برای جلوگیری از خسران های جبران ناپذیر است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلشدگان!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ق.ظ

در کتاب نیمه پنهان ماه، همسر چمران از قول این عارف بزرگ نقل می کند که شب ها کم می خوابید و در دل تاریکی برمی خاست و می نشست به مناجات. گاه صدای گریه هایش شنیده می شد. یکبار به او گفتم: چرا اینطور به درگاه خدا استغاثه می کنی؟ تو که بنده خوب و مطیع خدایی.

جواب داد: تاجر اگر از اندوخته مالی خود بخورد بالاخره ورشکست می شود. این اشک ها سرمایه ماست و ذخیره ای است که نزد خدا آبرویمان می شود ...

آیت الله محمدی، دستم را گرفت و کشید به کناری و از منزلت نمازشب گفت و بعد همین جمله را بر زبان آورد: تاجر اگر همیشه دست در جیبش فرو کند و از سرمایه اش خرج کند ورشکست می شود ...

آیت الله محمدی هیچ وقت مصطفی چمران را ندید و شناختی از او نداشت. آن سال های ابتدایی انقلاب، هر روز رادیو و تلویزیون اخبار شهادت جمعی از یاران انقلاب را مخابره می کردند. این خبرها و حوادث در آن ایام تقریباً عادی و روزمره شده بود. می گفت: یک شب پای تلویزیون نشسته بودم که خبر شهادت وزیر دفاع را اعلام کردند. بعد تصویرش را نشان دادند. تصویر این مرد چقدر الهی بود. می گفت: با دیدن چهره نورانی دکتر چمران ناخودآگاه به گریه نشستم.

سال ها بعد که علی صیاد شیرازی نیز به شهادت رسید، حاج آقا محمدی می گفت: به تصویر او هم که خیره شدم ناخودآگاه به گریه افتادم.

صیاد شیرازی را که می دانید اهل دل بود. معروف است یکبار که نیمه های شب از منطقه می آمد، هوای دیدار با آیت الله بهاءالدینی به سرش افتاد. مردد بود برود یا نه، مباد که مزاحمتی برای آن عارف خدا رقم بزند. دل به دریا زد و رفت و تا رسید، دید که خدمتکار آیت الله در را به رویش باز کرد و گفت: آقا منتظرتان است! ساعت دوی بامداد بود. صیاد تعجب کرد. چای هم آماده بود. آیت الله بهاءالدینی به او گفت: همان کس که در این ساعت از شب هوای دیدار مرا به دلت انداخت هوای دیدار تو را نیز در دل من ایجاد کرد.

همان اوایل سوره بقره، در وصف متقین می خوانیم: الذین یومنون بالغیب... در پس پرده پندار ما خبرهایی است که جز با چشم و گوش دل دیده و شنیده نخواهد شد. مردان خدا، ورای همه ظواهر، قلب هایی به هم گره خورده دارند و زود یکدیگر را پیدا می کنند.

آیت الله محمدی، یکی از همین مردان خداست که شاگردانی چون شهیدان عباسی، قشقاوی، شاهین، قیومی، حسن زاده، شفیعی، رهبر، نصیری، داوودی، گرجیان، گدازگر و آقامیری را در پیشگاه صاحب الزمان تربیت نموده است. برای سلامتی این عالم بی ادعا دعا کنید. امروز، زیر تیغ جراحی، شاید دعای روسیاهی چون من، پرکاهی به آستان کبریایی دوست محسوب شده و به لطف کرامت حق، خریداری شود. زمین، مثل او را کم دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دعا کنید برای این مرد خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۵۹ ب.ظ


جنس حاج آقا محمدی با خیلی ها فرق می کند.

فردا سه شنبه پنج و نیم عصر، این مرد خدا در بیمارستان بابل کلنیک تحت عمل جراحی قرار می گیرد.

برای آیت الله محمدی، فاتح خیبر تقوا، دعا کنید؛ مثل ایشان را کم داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یکسازان سازی قبور شهدا کار غلطی بود

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ

گلایه رهبر معظم انقلاب اسلامی از یکسان‌سازی قبور شهدا

یکی از کارهای بدی که بعضی از مدیران گلزارهای شهدا انجام می‌دهند، این کار غلط یکسان‌سازی قبور شهدا است. این[جا] خوب است؛ همین درست است، بیایند صاحبان این شهدا، پدرانشان، مادرانشان، فرزندانشان،‌ همسرانشان، علامتی داشته باشند، عکسی داشته باشند، این خوب است، این شکل، شکل طبیعی است.
 هیچ لزومی ندارد که ما این [علامت‌ها] را صاف کنیم، به‌خیال اینکه می‌خواهیم زیباسازی کنیم. زیبایی هر جایی و هر چیزی به‌حَسَب خودش است؛ زیبایی انسان،‌ زیبایی باغ،‌ زیبایی قبرستان، زیبایی هر چیزی را باید به‌حَسَب خودش محاسبه کنیم.
مقام معظم رهبری
  • سیدحمید مشتاقی نیا

جای مجرمین در شورای شهر نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ ق.ظ

حضرت آیت الله توکل!

هفت امام جمعه محترم شهرستان بابل!

فرمانده انقلابی سپاه!

رییس بسیجی اداره اطلاعات!

مسئولان سیاسی و انتظامی و قضایی!

در چهل سالگی عمر پربرکت انقلاب، بهتان بر نمی خورد که در قلمرو مکنت شما، کسانی در شورای شهر عنان تصمیم گیری و تشخیص مصالح جامعه را در دست گرفته اند که بعضی هایشان متهم به فساد بوده و حکم مجرمیتشان نیز صادر شده است؟

چطور برای استخدام بک آبدارچی به سوابقش نگاه می شود که مبادا نگاه چپ و مزاحمتی برای نوامیس مردم در پرونده خود داشته باشد؛ اما بعضی ها به رغم اشتهار به فسق، به هنجارهای جامعه بی مبالاتی نشان داده و کرسی اداره شهر را اشغال نموده اند؟ این دوگانگی در برخورد با متخلفان چه تصوری از منش عدالتخواهانه ما در ذهن مردم ترسیم می نماید؟ نتیجه حضور محکومین قضایی -آنهم در محکومیت هایی که مرتبط با خطوط قرمز جامعه است- بر مسند قدرت چیزی جز عادی سازی گناه و قبح زدایی از ارزش ها به دنبال نخواهد داشت.

این سطور، اتمام حجتی است با شما بزرگواران که خدای ناخواسته در صورت اهمال در تنبیه مجرمان و کوتاهی در جلب اعتماد مردم نسبت به رعایت عدالت علوی در برخورد با مسئولان متخلف، آن دنیا باید پاسخگوی خون شهدا و امام شهدا باشید. شکی نیست که ادامه حضور این افراد در مسند قدرت، اصول اخلاقی و شرعی و قانونی مرتبط با آیین نامه های استخدامی و تعاریف مربوط به شأنیت و عیار مسئولان طراز جامعه اسلامی را در نگاه مردم متزلزل نشان خواهد داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از بچه ساواکی انتظاری بیش از این نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۴۶ ب.ظ

از یک بچه ساواکی که پدرش در یکی از شهرهای شمالی کشور در شمار شکنجه گران سرشناس بود انتظاری جز این نیست که در چهلمین فجر انقلاب اسلامی، شعر معروف و نمادین "هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید" را با تصاویر مربوط به غبار آسمان خوزستان و خشکی زاینده رود به تمسخر بگیرد و به زعم خود ثمرات انقلاب را هیچ و پوچ جلوه بدهد؛ اما از شورای شهر و سازمان میراث فرهنگی انتظار می رود پول بیت المال را به بهانه کاوشگری و باستان شناسی دست هر چلغوزی ندهند که بعد بیاید برای این آب و خاک جفتک بیندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک پرونده مثبت!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۳۵ ب.ظ

تُعرف الاشیاء باضدادها!

وقتی می بینی فردی که عمرش را در تباهی و فساد گذرانده و طبل رسوایی اش در هتک ناموس دیگران به صدا درآمده از تو به ظنّ دخالت در افشای ماهیت کثیفش به دادگاه شکایت برده، جز حسّ شعف و رضایت نمی توانی داشته باشی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست زائری

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۳۱ ب.ظ

jmfk_77684d7d-d1b3-40df-8828-32d1e25bdd9b.jpg


حاج آقای عزیز بزرگوار

چرا همه مسائل را صفر و صدی می بینی؟

چرا فکر میکنی آنهایی که به دنیال مبارزه با فساد اجتماعی هستند مفاسد دولتی را رها کرده اند؟

این حقیر و بسیاری از دوستان طلبه و غیر طلبه انقلابی ام هم در معرکه خیابان با مظاهر فساد مقابله کرده ایم و هم در مبارزه با مفسدان اقتصادی و رانت خوارها و گردن کلفت ها و مأمور و مسئول ظالم و ... فریاد حق طلبی برآورده و چوبش را هم نوش جان نموده ایم.

برادر اینقدر منفی نباف لطفاً. وظیفه ما مقابله با همه منکراتی است که در مکتب احکام الهی، مذموم شمرده می شوند.

حالا شما خودت در مقابل هیچ کدام از این دو دسته اصلاً ایستاده ای؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک سلطنت طلب مارکسیست، فعال اجتماعی در بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ق.ظ

علی نقی (ناصر) حریری، فرزند محمدکاظم، در سال 1320 در نقیب کلای بابل به دنیا آمد. وی دارای مدرک فوق لیسانس علوم اجتماعی از فرانسه است و قبل و بعد از انقلاب در دبیرستان های بابل به تدریس اشتغال داشت و از هر دو چشم نابینا می باشد.

بر اساس سوابق موجود بعد از انقلاب، وی نسبت به نظام جمهوری اسلامی دارای ذهنیت منفی بوده و دارای افکار روشنفکری است و با سلطنت طلبان همکاری دارد و از نظر عقاید اسلامی هیچ گونه اعتقادی در این مورد نداشته است.

وی نویسنده مقالات و کتاب های چپ مارکسیستی از جمله هنر و ادبیات امروز و نشریه کنکاش است  و کتاب هنر وادبیات امروز شامل گفت و شنودی با رضا براهنی و احمد شاملوست که توسط وی و انتشارات کتاب سرای بابل در سال 65 به تعداد 152 صفحه و در تیتراژ 5000 نسخه چاپ شد.

وی همچنین مجموعه مقالاتی تحت عنوان فردوسی، زن و تراژدی و مجموعه شعر "چنین رفته است بر ماجراها" گردآوری نموده است. وی هم اکنون دبیر انجمن حمایت از بیماران سرطانی در بابل است.

کتاب یاران امام، (آیت الله هادی روحانی) صفحه 362 مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات پاییز 1394

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاطمیه، چه کتابی بخوانیم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۳۹ ب.ظ

دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - جلد1


جریان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها یکی از سیاسی ترین و البته سرنوشت سازترین حوادث تاریخ اسلام است که شفافیت پیرامون آن می تواند خط بطلانی بر همه انحرافات سیاسی و اعتقادی از صدر اسلام تا کنون به شمار آید.

از این رو، عده ای همواره تلاش کرده اند با تحریف وقایع و ایراد شبهات و جعل حدیث و تشکیک و ... اقدام به کمرنگ سازی و به انزوا کشاندن جریان شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها نموده و از این رهگذر به تبرئه خاطیانی اقدام نمایند که بی اعتنا به حقایق مطرح در واقعه غدیر و جایگاه والای دختر رسول الله(ص) که بارها در کلام نبی اکرم مورد تأکید قرار گرفت، مسیر صحیح اسلام ناب را به انحراف کشانده و سنّت راستین نبوی را غارت نمودند.

در دفاع از وقایع مسلّم تاریخی صدر اسلام که منجر به شهادت جگرگوشه رسول الله و سیده نساء عالم گردید تا کنون آثار گرانسنگی به زیور طبع آراسته شده که در این میان کتاب "دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها" را باید یکی از بهترین آثار این حوزه دانست.

این کتاب با نثری روان و قابل فهم برای عموم مخاطبان، با استناد به منابع متقن برادران اهل سنت به اثبات و تبیین واقعه شهادت حضرت زهرا، رنج های آن حضرت و جراحات وارد بر بدن مطهر ایشان، سقط جنین، آتش زدن در خانه امیرالمومنان، جایگاه دخت نبی اکرم در گفتار و رفتار پیامبر و ... پرداخته و مجموعه شبهات مطرح پیرامون این موضوع را با کلامی شیوا و مستند پاسخ داده است.

با توجه به هجمه شبهات تاریخی و اعتقادی، توصیه می شود جوانان شیعه نسبت به مطالعه این کتاب که به قلم زیبای علی لبّاف و توسط انتشارات منیر به چاپ رسیده اهتمام ویژه نشان دهند.

نویسنده اثر در ابتدای کتاب به اختصار مقصود خود را از نگارش آن چنین شرح می دهد:

1- مخاطب دانشنامه، نسل جوان شیعیان می باشد.

2- هدف از نگارش دانشنامه، تحکیم باورهای تاریخی این نسل از شیعیان می باشد.

3- استناد به منابع مکتب خلفا تنها به دلیل رعایت اصول علمی و مناظره و آداب نقد می باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کارگران حضرت زهرا در شاهرود!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۴۱ ب.ظ

تابستان ۱۳۶۳ که در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم.
به او گفتم: چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم.

پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندم‌هایتان را درو کنیم. شما فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم.

ما از ساعت ۹ الی ۱۱/۳۰ صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم. بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بیاورم. شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟ گفت:
دیشب حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟
دیگر از تو گذشته این کارهای طاقت‌فرسا را انجام دهی. من هم به آن حضرت عرض کردم:
ای بانو تو که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم. بانو فرمودند: غصه نخور!
فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت می‌باشند. پس وظیفه خود دیدم از آنها پذیرایی کنم.
بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر(سلام الله علیها) فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.

منبع: کتاب نبرد میمک، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۱

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظام اسلامی یعنی نظام عدالت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۳۳ ق.ظ

حکومت اسلامی، نظام اسلامی، جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و ... همه این واژه ها در چارچوب اسلام است که ارزش و اعتبار پیدا می کند.

اسلام به دنبال عدالت است و با ظلم ناسازگار. بر اساس مفاهیم و معارف دین هر جا که ظلمی دیده شود به معنی آن است که اسلام کنار رفته است.

بنابراین نظام اسلامی یعنی نظام عدالت. 

هر جایی از زیر مجموعه نظام اگر بی عدالتی دیده شد یعنی اسلام در آن بخش خوب اجرا نشده است. یک نظام زمانی می تواند اسلامی باشد که عادل باشد. از این رو اساساً تقابلی بین نظام اسلامی و عدالت وجود ندارد، چه این که عدالت و اسلام مترادف با یکدیگر بوده و این ابهام که در دو راهی نظام و عدالت کدام یک ارجح است، از مبنا غلط و ناممکن می باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا