کار خوب میوه فروش
میوه فروشی در قم اعلام کرد کلیه سفارشات مربوط به مراسم اهل بیت علیهم السلام را به قیمت خرید حساب میکند.
- ۰ نظر
- ۰۳ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۴۱
میوه فروشی در قم اعلام کرد کلیه سفارشات مربوط به مراسم اهل بیت علیهم السلام را به قیمت خرید حساب میکند.
آقا علیرضا امیرسلیمانی از جوانان گل و متدین بابل و از فعالین شاخص فرهنگی استان است که در نهاد کتابخانه های عمومی مازندران مسئولیتی دارد. او در امور مرتبط با طراحی و گرافیک و... خوش درخشیده و البته مجری موفق بعضی برنامه ها و محافل فرهنگی نیز هست.
آقا علیرضا با همراهی دوستانش در آستانه ماه محرم به هیئتهای مذهبی اعلام کرده آماده است به طور صلواتی طراحی بنر جایگاه مراسم (پشت منبر و دکور) را انجام دهد. شماره تماسش را هم در اطلاعیه نوشته که می توانید از هر جای کشور با او ارتباط بگیرید. اجر او و دوستانش و همه خادمان درگاه اهل بیت علیهم السلام با حضرت اباعبدالله ان شاءالله.
علی نعمتی مدافع نیشابوری پرسپولیس در اقدامی خیرخواهانه در آستانه عید غدیر با قبول پرداخت بدهی ۹ زندانی این شهر، زمینه آزادیشان را فراهم کرد. میزان کل بدهی این تعداد زندانی مبلغ ۱ میلیارد و ۹۰۹ میلیون ریال بوده است.
کتاب خاطرت ناب کاری از آقای محمد محمدی منتشر شده از سازمان حفط آثار قم را خواندم. دستش درد نکند.
چند نکته عرض کنم:
یک. طرفدار کارهای کوچک و کم حجم هستم به خصوص در اتوبوسهای راهیان نور برای زائرانی که به اقتضای جو، هوس خواندن کتابی پیرامون خاطرات شهدا را دارند این نوع کارها مناسب تر است.
دو. با توجه به محدودیت امکانات نشر اولویت باید با چاپ آثار و خاطراتی باشد که تا کنون ثبت و منتشر نشده اند. اگر هم قرار است کتابهایی به صورت گرته برداری و تألیف منتشر شود بهتر است سمت و سو و مبنای گردآوری و چینش خاطرات مشخص بوده و نیز اثرگذاری و نتیجه بخش بودن محتوای آن بیشتر مورد دقت قرار بگیرد.
سه. به دوستان یکی از موسسات انتشاراتی که سبک گرداوری و تالیف داشتند همواره تأکید می کردم سعی تان این باشد کتابی منتشر کنید دیگران به عنوان ماخذ و منبع به آن رجوع کنند نه اینکه همه اش خودتان به کارهای دیگران به عنوان منبع استناد کنید. به عنوان یک نیمچه نویسنده عرصه پایداری گاهی از اینکه می بینیم در فضای مجازی یا بعضی نشریات خاطراتی از قلم این حقیر بازنشر گردیده یا در کتابی مثل همین خاطرات ناب که از کتاب دل و دریای من (انتشار یافته در مازندران) هم مطالبی بیان گردیده خوشحال شده و سر شوق می آیم. از این بابت از مولف اثر هم سپاسگزارم. متاسفانه بارها نیز دیده ام بعضی افراد خاطرات شهدا یا حتی مطالب متفرقه ای که در وبلاگ منتشر کرده ام را به نام خود یا بدون ذکر منبع منتشر میکنند که از دستشان دلگیر شده ام.
چهار. یکی از مشکلات مرتبط با حوزه نشر آثار دفاع مقدش ضعف در گستره توزیع و محدودیتهای ناموجه جغرافیایی است. گاهی یک کتاب خوب و پربار به همین دلیل در همان استانی که چاپ شد دفن می شود و به نقاط دیگر نرسیده و در اختیار سایر پژوهشگران این حوزه قرار نمی گیرد. تجربه کرده ام گاه کتابی را به کتابخانه ای در شهری دور دست فرستاده و بعدها دیده ام که کسی در جایی از مطلب آن استفاده کرده که بسیار برایم موجب شعف بود. خوب است خیرین عرصه فرهنگ تلاش کنند کتابهایی که تیراژ پایین و یا ناشر محلی دارند را به کتابخانه های مختلف کشور ارسال و اهدا نمایند.
مرحوم آزاده محمدحسین منصف که در شب عید غدیر گذشته و در حال خدمت رسانی در موکب امیرالمومنین علیه السلام دچار ایست قلبی شد و به دوستان شهیدش پیوست از چهره های کم نظیر فرهنگی و عدالتخواه کشورمان است. دیروز به شکل اتفاقی مصاحبه ای از ایشان در نشریه سبز سرخ متعلق به کنگره شهدای مازندران دیدم که در سال 87 به چاپ رسیده بود. بهانه این مصاحبه راه اندازی نخستین موسسه خصوصی پژوهشی با محوریت دفاع مقدس در کشور است که توسط ایشان انجام گرفت.
شایان ذکر است حسین آقای منصف حائز نخستین های دیگری هم هست. ایشان نخستین کاروان پیاده زیارت مرقد امام در شمال کشور، نخستین روایتگری در سطح مراکز آموزشی و فرهنگی استان، نخستین سفرهای راهیان نور درون شهری و درون استانی کشور و ... را هم راه اندازی کرد. برگزاری نمایشگاههای خودجوش فرهنگی در جای جای استان با هزینه شخصی نیز از دیگر زحمات این بسیجی خستگی ناپذیر است. او البته در مسیر عدالتخواهی، نخستین و تنها آزاده جانباز و پاسدار تاریخ ایران است که به رغم سابقه ایست قلبی در دادگستری بابل شلاق خورد، چندبار بازداشت شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
این مصاحبه را با هم بخوانیم:
اشاره:
آقای محمد حسین منصف آزاده سرافرازی است که پس از بازگشت به میهن اسلامی ضمن ادامه تحصیلات دانشگاهی خود با ارایه چند طرح پژوهشی در زمینه دفاع مقدس نام خود را در زمره نویسندگان و محققین این عرصه ثبت نمود. ایشان پیش از این معاونت تحقیقات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مازندران را عهدهدار بوده و هماکنون با رسیدن به مقطع بازنشستگی، پرجنب و جوشتر از گذشته علاوه بر عضویت در شورای سردبیری نشریه سبزسرخ نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات جنگ را با عنوان حماسه هشت در شهر بابل تاسیس کرده است. راه اندازی این موسسه انگیزهای شد برای گفت و گویی جالب و خواندنی با این آزاده قهرمان. گفتنی است از آقای منصف تاکنون دو کتاب با عناوین ابتکار جنگی و نیز کاربرد حیله در جنگ به همراه دهها مقاله تحقیقی منتشر شده است. شرح زندگی ایشان نیز سوژه کتاب جدیدی است که به زودی از سوی دفتر ادبیات مقاومت به چاپ خواهد رسید.
آقای منصف! حماسه هشت به ادعای شما اولین موسسه خصوصی در زمینه پژوهش مرتبط با دفاع مقدس است. انگیزه شما از راه اندازی این مجموعه چیست؟
ـ به نام خدا. این که ادعا شده اولین موسسه خصوصی این طبق اطلاعی است که 13 ماه قبل وقتی در معاونت تحقیقات بنیاد بودم به دست آوردم. البته موسسات و مراکز دیگری هم در سطح کشور هستند که در این ارتباط فعالیتهایی دارند اما آنها اگر هم خصوصی باشند تخصصی نیستند یعنی ممکن است همراه با سایر فعالیتهای خود اقداماتی هم در راستای فرهنگ دفاع مقدس انجام دهند.
انگیزهتان را بیان نکردید!
ـ ببینید افتخارات را نباید محدود به کارهای دولتی کنیم. در کار دولتی معمولاً انگیزهها شخصی نیست. اداری است. البته افرادی هم هستند که در کار دولتی هم با انگیزههایی بالا و غیر اداری فعالیت میکنند. اما خیلی وقتها این گونه نیست من مثالی برایتان میزنم که شاید حاضر نباشید آن را چاپ کنید. وقتی در معاونت بنیاد بودم یکی از مدیران ارشد صدا وسیمای مازندران از آرشیو ما بازدید کرد و ما را مورد تشویق قرار داد. ما در آرشیو خود 3000 عنوان کتاب در زمینه دفاع مقدس داشتیم همچنین 700 ـ 600 ساعت مصاحبه راویان فتح که در زمان جنگ با برخی از رزمندگان استان انجام گرفته بود. 400 ساعت فیلم از رزمندگان مازندرانی داشتیم. به همراه آنها 600 ـ 500 ساعت فیلم نیز وجود داشت که در زمینه دفاع مقدس بعضاً از برنامه صدا و سیما ضبط و آرشیو شده بود. اما این 600 ـ 500 ساعت را ما از کجا آورده بودیم؟ یک موسسه فرهنگی بود در شهرستان بابل به نام حدیث شهود به مدیریت آقای نیک عهد که در خانهای قدیمی و مخروبه آرشیوی را برای دفاع مقدس راهاندازی کرده بودند ما تنها یک سوم داشتههای آنها را کپی کرده بودیم. حالا آن مدیر محترم وقتی آرشیو ما را دید چنین فرمود که شما گنج عظیمی دارید باید همه نویسندگان، هنرمندان و محققان استان بیایند و از این گنجینه استفاده کنند. همه همکاران از این عبارات ایشان خوشحال شدند. من به مسوول خود که انسان بزرگواری است گفتم شما نباید خوشحال باشید. این تعابیر نشان میدهد که آن قدر در کشور کم کار شده است که حالا ما از کارهای خودجوش چند جوان مستقل متحیر میشویم. اگر نردبان تحقیقات 10 پله داشته باشد ما روی پله اول ایستادهایم آن هم به صورتی لرزان. جملهای از مقام معظم رهبری به خاطرم آمد که فرمودند: هنوز فهرستی از هزاران حادثه جنگ تهیه نشده است. به نظر من بیشتر این ضعفها به خاطر اداری بودن کارهاست. تجربه ثابت کرده کارهای فرهنگی وقتی با انگیزه شخصی انجام میگیرد با موفقیت توام میشود. اصلاً ارزش کارها به این است که مردمی باشد مثلاً در یک مناسبت همه ادارهها پارچه نصب میکنند به نظر شما این بیشتر ارزش دارد یا آن که مردم در این مناسبتها پرچم نصب کنند؟
میخواهید مستقل بمانید؟
ـ انشاالله اگر خدا بخواهد قصد دارم تا آخر مستقل بمانم.
لابد مسوولین شما را دلگرم کردهاند؟
ـ من از مسوولین انتظاراتی دارم. آنها هم قولهایی دادهاند که هنوز انتظارات را برآورده نکردهام. من از بنیاد حفظ آثار با پررویی کتاب میگیرم آنها هم مجاب میشوند. اما متاسفانه کنگره شهدای استان به من میگوید که باید کتابهای چاپ خودشان را خریداری کنم و از اهدا آن طفره میروند. البته آقای اسماعیلی لارج عمل میکند از ایشان توانستهام چندین کتاب از جمله همین خاک و خاطره حضرتعالی را دریافت کنم. من این جا به خاطر برقراری ارتباط با مراجعه کنندگان به هر کدام یک کتاب هدیه میدهم. اگر آنها اهل قلم باشند هر بار به آنها کتاب هدیه میدهم. کتابهایی که هرگز به دست آنها نرسیده است به یک نویسنده تاکنون 60 ـ 50 کتاب دادهام چون او اهل ذوق و مطالعه است. برخی از نویسندگان به من میگویند که برای گرفتن کتاب از برخی متولیان فرهنگ دفاع مقدس باید هفت خوان رستم را طی کنیم. این کارها وظیفه ارگانهای دولتی است.
از حیطه کاریتان بگویید در چه زمینههایی میخواهید فعالیت کنید؟
ـ همان طور که در کارت تبلیغی هم نوشتهایم پژوهش، تدوین، طراحی و چاپ ویژهنامههای تخصصی دفاع مقدس، انجام پژوهشهای مقایسهای بین دفاع مقدس و سایر جنگهای دفاعی تاریخ معاصر، برگزاری همایشهای علمی و تحقیقاتی در مورد جنگ ایران و عراق. مشاوره و کمک در امر پایان نامههای دانشگاهی در حوزه دفاع مقدس، معرفی سوژههای مستند و ویژه دفاع مقدس برای فیلم سازان و برنامهسازان رادیو و تلویزیون و انجام فعالیت تحقیقاتی در مورد آن. برگزاری نمایشگاههای تخصصی کتاب، فیلم، نرمافزار و اقلام فرهنگی، طراحی و اجرای نمایشگاههای تجسمی و تحقیقاتی بر اساس اسناد، موضوعات و حوادث واقعی جنگ، انجام نظرسنجیهای مرتبط با دفاع مقدس و …
آقای منصف! واقعاً این همه موضوع در اختیار دارید؟!
ـ در این عرصه موضوعهای متنوعی وجود دارد. درکار تحقیقات باید شناگر ماهری بود. کار من تحقیقات فنی است. این جا به شبهات و سوالات پیرامون جنگ هم جواب میدهیم. مثلاً آیا واقعاً ما بودیم که با امواج انسانی میجنگیدیم یا دشمن؟ متاسفانه آن روی سکه جنگ خوب نشان داده نشده است. مثلاً جیش الشعبی عراق را با بسیج خودمان مقایسه کنید. جیش الشعبی با روی کار آمدن حزب بعث راه میافتد که در آغاز جنگ 10 سال از تشکیل آن میگذرد. آنها در اولین روز جنگ نیم میلیون عضو داشتند که همگی وارد خرمشهر میشوند. بسیج در 5 آذر فرمان تشکیل مییابد تا 31 شهریور تنها حدود 9 ماه از تاسیس آن میگذرد بماند که از زمان صدور فرمان تا تشکیل آن و نیز موانع موجود در آن زمان که بسیج با آن مواجه بوده است. در کتاب حزب بعث و جنگ نوشته خالد حسین النقیب سندی از ارتش عراق به چشم میخورد که از فرماندههان ارشد تقاضا شده از حضور جیش الشعبی در خطوط مقدم جلوگیری کنند زیرا کارایی لازم را دارا نیستند. ببینید جیش الشعبی در عراق باری بر دوش نظامیان است در حالی که بسیج در ایران باری از دوش نظامیان برمیدارد. خیلی جاها اول بسیج پیش قدم میشود و بقیه قوا پشتیبانی از آنها را بر عهده میگیرند. آقای باقرزاده قرار است مصاحبههایی را با کسانی انجام دهند که به نوعی در جنگ به عراق کمک کردهاند مثل وزیر خارجه اسبق فرانسه. کار بسیار لازم و جالبی است اما ای کاش این امکانات را کمی اختصاص میدادند برای اعزام تیمی به عراق تا با برخی فرماندههان آنها مصاحبه شود عراق که از فرانسه به ما نزدیکتر است.
من در تایید حرف شما میگویم این آقای سرتیپ عمید نَذَر یا نذرا که مسوول اسرای ایرانی در عراق بود الان دارد در بغداد زندگی میکند. اگر با او مصاحبه شود قطعاً حرفهای زیادی درباره برنامههای حزب بعث برای اسرای ایرانی دارد.
ـ بله همینطور است چند وقت پیش یک عکاس معروف عراقی که در بصره زندگی میکرد در ازای فروختن عکسهای خود به ایران خواست تا به زیارت امام رضا (ع) مشرف شود این اقدام هم صورت گرفت او عکسهایی داشت از پاسدارانی که توسط بعثیها زنده به گور میشدند به هر حال اینها اسناد جنگ ماست، میشود با آنها قرارداد بست و …
تا آخر میخواهید در همین دفتر کوچک کارهایتان را ادامه بدهید؟
ـ من که دوست دارم بتوانم مکانی را بخرم تا در آنجا کتابخانهی تخصصی دفاع مقدس را راه اندازی کنم یا مرکز اسناد جنگ آرشیو فیلم و … حتی در زمینه اسارت. ما در بابل 320 آزاده داریم، نامههای آنها آرشیو کلاسهای تاریخ و سیاست است. میشود مرکز اسناد جنگل را راهاندازی کرد. طبق مصوبه 278 شورای امنیت ملی در سال 79 که به تایید مقام معظم رهبری هم رسیده است 5 شهر استان مازندران که در سالهای 59 تا 63 درگیریهای داخلی داشتهاند جزو مناطق جنگی به حساب میآیند. کروکی حمله به خانههای تیمی، خاطرات مربوط به آن و بازجوییها مجموعه زیبا و ماندگاری میشود.
در حال حاضر چه میکنید؟
ـ بعد از انگیزه و سازماندهی آرشیو در اولویت کار هر موسسهای است آرشیو منبع اطلاعات است و پشتوانه تحقیقات. من از طریق اینترنت هم اطلاعات جالبی را تهیه و دسته بندی کردهام حیف که توان زیادی ندارم. با این حال با همین آرشیو کوچک پیش میآید که بعضاً برخی نهادها و ارگانها هم برخی اسناد را از من میخواهند. مرکز تخصصی دفاع مقدس باید یک مرکز پاسخگویی باشد.
اینجا اجارهای است یا متعلق به خودتان؟
ـ اجارهی است. از ماه بهمن تا کنون دارم حدوداً هر ماه 100 هزار تومان در مجموع هزینه میکنم. البته کارها هنوز رسماً شروع نشده.
مگر مجوز ندارید؟
ـ راستش هر جا که میروم همه ارگانها میگویند شما آدم فرهنگی و پرسابقهای هستی کارت را شروع کن کسی نمیتواند به تو چیزی بگوید به هر حال گویا کارهای مقدماتی یک سالی طول کشیده است.
بابت خدمتتان میخواهید از مردم پول هم بگیرید؟
ـ در کارهای تئوریک و مشاورهای که نه اما اگر از ما کارهای عملی بخواهند خوب با آنها قرارداد میبندیم.
خیلیها پاساژ 22 بهمن بابل را بلند نیستند.
ـ با شماره 09111150195 یا 2297505 ـ 0111 تماس بگیرند بنده در خدمتشان هستم.
بنده موسسات زیادی را در تهران، قم و مازندران سراغ دارم که بعضاً بودجههای زیادی را هم برای فعالیت در زمینه دفاع مقدس جذب کردهاند مکانهای بزرگ و امکانات زیادی خریداری کردهاند اما به مرور کارآییشان را از دست دادهاند شما چه میکنید تا دچار این آسیب نشوید؟
ـ من هدف بزرگی دارم اما هیچ وقت قدم بزرگی برنمیدارم. تنها برمبنای داشتهها و توان خود حرکت میکنم آهسته و پیوسته. ما باید همواره خود را در دامنه کوه تصور کنیم نه در نوک قله. اگر روزی فکر کنیم که به قله و نهایت رسیدهایم، متوقف خواهیم شد. ما ادعای بزرگی نداریم اگر به ما کمک کردند چه بهتر، اگر هم نه باز هم قدم به قدم انشاالله جلو خواهیم رفت.
آقای منصف! مسولین استان که شما را میشناسند پس نباید خیلی نگران حمایت و … باشید.
ـ اخیراً نامهای دادهام به دست سردار باقرزاده، نوشتهام که برای مردمی شدن کارها من پیشقدم شدهام. وقت و هزینه میگذارم اما شعارها هم باید یک روز تحقق پیدا کند. در آن نامه تقاضای سیستم کامل کامپیوتر کردهام؛ همچنین کاغد و قلم هم خواستهام تا بدانند از نظر مالی ضعیفم. برعکس انگیزه یک چیز دیگر هم خواستهام. چند وقت پیش طرح تحقیقاتی دادهام درباره دفاع مقدس. کار گروه فرهنگ و هنر بسیج استانداری آن را قبول کرده است. در بسیج هم رفتم و از طرح دفاع کردهام. همه طرح را قبول دارند اما متاسفانه هنوز قراردادی با من منعقد نشده است.
راستی نگفتید چرا حماسه هشت، تازه هشت آن را هم انگلیسی نوشتهاید؟
ـ ارشاد از من 5 اسم خواسته است نمیدانم با کدام یک موافقت میکنند اما حماسه هشت را از اول انتخاب کرده بودم هشت را انگلیسی نوشتهام تا بگویم جنگ 8 ساله ما یک جنگ فرامنطقهای بوده و در جغرافیای خاصی محدود نمیشود.
ضمن تشکر از شما اگر هر صحبتی چه با خوانندگان سبزسرخ و چه با مسوولین دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ خوانندههای سبزسرخ که همه آدمهای باحالی هستند چرا که در این دنیای رنگارنگ مطبوعات کار مربوط به شهدا را میخوانند. حرف من با مسوولین است که دو صد گفته چو نیم کردار نیست. این فرصت آزمون خوبی برای این ادعاست که کار فرهنگی باید به میان مردم برود. من پایگاه بسیجی را سراغ دارم که بیهیچ حقوق و مواجبی به اندازهی یک ارگان فرهنگی فعالیت میکند. انشاالله امور بیش از پیش مردمی شود.
ببینید شاید پیشنهاداتی که این دوستان مطرح کرده اند در جزییات قابل مناقشه و بحث و فحص باشد که قطعا همینطور است اما اصل این رویکرد را باید به فال نیک گرفت که عده ای جوان دلسوخته و با سواد در حوزه و دانشگاه دور هم جمع شده و فارغ از هیاهوی رسانه ای و غوغای اغواگر فضای مجازی، فراتر از سطح و پوسته به بررسی عمقی نیازهای تمدنی کشور پرداخته و الگویی را مبتنی بر آسیب های موجود و آرمانهای بر زمین مانده و اصول جهان شمول دین طراحی نموده اند. جالب است بدانید به رغم اهمال و قصور فکری بسیاری از مسئولان که درک کاملی از تئوری جهانی انقلاب اسلامی ندارند، خبر زیر باعث لرزه بر ستونهای رسانه ای دشمن شد. اینترنشال نخستین تریبونی بود که توجه به سبک زندگی ملی و اسلامی گنجانده شده در خبر زیر را برنتافت و بر ضد آن به تکاپو افتاد. اما اصل خبر:
"🔴شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، بزرگترین راهحلهایی فقهی برای ایجاد تغییر در ۱۲ مسئله تمدنی در کشور را پیشنهاد داده است.
🔻تبیین و اجرای این بستههای تمدنی، وضع زندگی مردم را بهبود بخشیده و ما را یک گام به تمدنسازی نزدیکتر خواهد کرد.
📚این اولویتها عبارت است از:
۱. الگوی ساخت مسکن ۲. الگوی مدیریت شهری ۳. الگوی سلامت کشور ۴. الگوی آموزشوپرورش ۵. الگوی محرومیتزدائی ۶. الگوی نگهبانی از نظام ۷. الگوی مدیریت راهبردی ۸. الگوی برنامه و بودجه ۹. الگوی تجارت کشور ۱۰. الگوی تنظیم و انتشار خبر ۱۱. الگوی تقنین کشور ۱۲. الگوی امنیت کشور
🔹این بسته حدود ۴۰۰ تصمیم زیرساختی، مشارکتی و ارتباطی را برای اداره جامعه به مجلس، دولت و قوه قضائیه پیشنهاد میکند."
نباید فراموش کرد که بالاترین هدف تهاجم فرهنگی دشمن یا همان اندلس سازی جامعه دینی، تغییر سبک زندگی به منظور دگرگونی در ذائقه ها و مطالبات و آرمانها و خنثی سازی انگیزه های معنوی و هویتی است. در مقابل آنچه که باید مهمتر از واکنشهای سطحی و شعاری و زودگذر مورد اهتمام نهادهای مقوّم نظام و اتاق فکرهای بالادستی اندیشه ورز انقلاب اسلامی قرار بگیرد اصلاح و احیای سبک زندگی اسلامی و ملی در راستای بسترسازی تربیت معنوی و انسانی و هویت محور است. صدمه تمدنی غرب به جامعه ایرانی صرف تغییر در وضع حجاب و ترویج فساد نیست. تقلید کورکروانه ما از سبک معماری و آموزش و هنر و تغذیه و بهداشت و مدیریت و بانکداری و... اجانب از ریشه ای ترین مصادیق نفوذ فرهنگ بیگانه در بطن امت اسلام است.
سر صبحی دیدن تصویر نوشته پشت این مغازه دلم را جلا داد. یادم است یکبار در رستورانی غذای مفصل خوردیم. یکی از دوستان بعد از خوردن غذا و نوشابه احساس کرد به آب هم نیاز دارد. درخواست یک لیوان آب کرد. گفتند نداریم! آب معدنی بخرید.
دوستی تعریف میکرد در خیابان تشنه اش شد. فقط یک مغازه ساندویجی سر راهش بود. یک لیوان آب خواست. فروشنده گفت نداریم! نوشابه بخر.
در مطب دندانپزشکی که شکر خدا حسابی هم مشتری داشت دیدم که رهگذری آمد و خواست از آبسردکن آنجا لیوانی آب بردارد مانع شدند که این مخصوص مشتریان مطب است!
راستش را بخواهید در دسته عزاداری روز عاشورا هم دیدم مسئول تقسیم آب، به نوجوانی که آب خنک خواست گفت این فقط مخصوص کسانی است که در دسته همین هیات شرکت کرده اند! در دلم گفتم میشود دم از حسین زد اما یزیدی بود.
البته این نمونه های کوچک و تأسف آور در قبال خیل مصادیق و موارد نیک از روحیه عطا و بخشش گری و محبت مردم سرزمینمان قابل اغماض است.
صدها بار هم دیده ام ودیده اید کسانی آب یا حتی غذا در اختیار رهگذران قرار می دهند از ایستگاههای صلواتی گرفته تا نانوایی ها و حتی بعضی اغذیه فروشی های با معرفت.
عکسی که امروز صبح دیدم دستنوشته مغازه داری است که به دلیل گرمای هوا از همشهریان دعوت کرده میتوانند داخل بیایند و زیر کولر مغازه او ایستاده و منتظر اتوبوس بمانند و آب خنک بنوشند. مطمئن هستم چنین افراد نیک سیرتی حتما در بزنگاههای زندگی خود دست غیبی لطف و عطای خدا را خواهند دید.
وقتی به گل ها نگاه می کرد خیلی خوشحال می شد. توی دلش می گفت: مگه از گل قشنگ تر هم داریم؟
گل ها رنگ های مختلفی دارن. یکی از یکی زیباتر هستن. انگار دارن به همه لبخند می زنن. گاهی با خودش می گفت: کاش من هم مثل گل ها بودم. همیشه زیبا بودم و همیشه آدم ها با دیدن من خوشحال می شدن و روی لبشون لبخند می نشست.
اون روز وقتی هیزم های پیرمرد رو زمین گذاشت، کمرش رو صاف کرد، عرق صورتشو پاک کرد و خواست از او خداحافظی کنه احساس کرد تو چشم های پیرمرد اشک حلقه زده.
پیرمرد کلاهش رو از روی سرش برداشت و از روح الله تشکر کرد که با این قد کوچیکش به او کمک کرده و اینهمه هیزم رو که برای فروش جمع کرده به پشتش کشیده و تا خونه اون آورده. دست های پیرمرد دیگه قوت سابق رو نداشت و زود خسته می شد. لباس های روح الله کثیف شده بود. با دست زد روی لباسهاش و خاک ها رو ریخت.
روح الله لا به لای درخت های جنگل می دوید و بازی می کرد. پیش خودش می گفت: زیباترین موسیقی دنیا همین صدای پرندگانه.
بعضی از بچه های همسایه اسباب بازی داشتن. او دید که خواهر کوچکش اسباب بازی نداره. یک بار که داشت بین درخت های جنگل می چرخید فکری به خاطرش رسید. تکه هایی از چوب درخت هایی که روی زمین ریخته بود رو جمع کرد. به چوب ها که نگاه می کرد هر کدوم شبیه یه اسباب بازی بودن. با اونها تفنگ و عروسک چوبی و تیر و کمون درست کرد و برد هدیه داد به خواهرش.
خواهرش با دیدن این همه اسباب بازی خیلی خوشحال شد. وقتی خندید قیافه ش شبیه گل ها شده بود حتی از گل ها هم زیباتر.
اون روز که بین راه مدرسه با هم قرار گذاشتن و چکمه هاشون رو با هم عوض کردن باز هم خواهرش مثل گل ها شده بود. هوا بارونی بود و زمین حسابی گلی شده بود. خواهر کوچولو باید صبح ها به مدرسه می رفت و روح الله که دو کلاس بالاتر بود بعد از ظهرها.
ظهر با هم قرار میذاشتن جایی وسط جنگل می ایستادن و چکمه هاشون رو عوض می کردن. به نوبت از چکمه سالم استفاده می کردن که جوراب هاشون تمیز بمونه. اونی که می خواست خونه بمونه چکمه پاره رو با خودش می برد.
پدر و مادرشون وقتی متوجه شدن بچه ها از اونها نخواستن که براشون چکمه نو بخرن به هم دیگه نگاه کردن و لبخند زدن. خدا رو شکر کردن که بچه های خوبی دارن.
چند بار سر سفره هم وقتی روح الله بهانه می آورد که زیاد گرسنه نیست تا سهم بیشتری از غذا به برادرها و خواهرهاش برسه خوشحالی اونها رو می دید خودش هم ته دلش احساس خوبی پیدا می کرد و آروم طوری که بقیه متوجه نشن زیر لب لبخند می زد.
بعضی بچه ها وقتی فهمیدند روح الله برای خواهرش اسباب بازی درست کرده ازش خواهش کردن برای اونها هم این کار رو انجام بده. روح الله دلش نیومد ناراحتشون کنه. رفت جنگل و باز هم چوب هایی رو جمع کرد و با چسبوندن و بستن اونها تونست چند اسباب بازی خوشگل درست کنه و به دوستاش هدیه بده. دوست های روح الله اسباب بازی ها رو می گرفتن و دنبال هم دور درخت ها می دویدن و کنار گل ها می ایستادن و لبخند می زدن. روح الله هم از خوشحالی اونها خوشحال می شد.
یک روز روح الله داشت توی ده قدم می زد. چشمش به پیرزنی افتاد که میوه و سبزی های فراوونی رو داره با خودش به سمت جاده می بره. معطل نکرد. پیرزن نفس نفس می زد و معلوم بود حسابی خسته شده. روح الله دوید و رفت جلو و سلام و علیکی کرد و سبد میوه ها رو از دست پیرزن گرفت تا براش ببره سر جاده.
پیرزن خیلی خشوحال شد و دعاش کرد. گفت که اینها رو باید ببره شهر بفروشه. تا لب جاده باید بره بایسته تا مینی بوس از راه برسه. از گرم شدن هوا گله داشت و می گفت که دیگه پیر شده و قوّت گذشته رو نداره و بردن این همه میوه و سبزی تا سر جاده براش سخت شده. بعدش هم شروع کرد درد و دل کردن و از اوضاع زندگی خودش و بچه هاش تعریف کرد. روح الله ساکت بود و حرف های پیرزن رو گوش می داد. گاهی توی دلش می گفت ایشالله یه روز بزرگ میشم میام به این پیرزن یا همه اونهایی که نیازمند هستن کمک می کنم، می برمشون دکتر، براشون لباس خوب می خرم و...
تو همین فکرها بود که دیگه رسیدن به سر جاده. روح الله خواست برگرده اما فهمید حرف های پیرزن هنوز تموم نشده و باز هم دلش می خواد از خاطرات خودش تعریف کنه.
چیزی نگفت لبخند زد و ایستاد تا پیرزن باز هم براش حرف بزنه و دلش سبک بشه.
بالاخره صدای مینی بوس از دور شنیده شد. پیر زن هم متوجه شد که دیگه باید خداحافظی کنه.
شروع کرد برای روح الله دعا کردن. از خدا خواست که عاقبت به خیر بشه و به آرزوهاش برسه. گفت: پسرم خودم فهمیدم که این سبد میوه چقدر برات سنگین بود اما با همین قد کوچیکت اونو واسه من تا این جا آوردی و هیچی نگفتی. خودم فهمیدم کار داری و میخوای بری اما دیدی دلم میخواد حرف بزنم ایستادی و باز هم به حرف های من گوش دادی تا دلم سبک بشه و خوشحال بشم. الهی خدا هم تو رو خوشحال کنه.
مینی بوس که رسید جلوی پای پیرزن ترمز کرد. شاگرد راننده در رو باز کرد و انگار که از قبل پیرزن رو می شناخت کمک کرد تا میوه ها و سبزی ها رو ببره داخل مینی بوس.
پیرزن باز هم برگشت و موقع خداحافظی به صورت روح الله نگاه کرد. لبخند قشنگی روی لبهاش بود. روح الله با خودش گفت این پیرزن از هر گلی زیباتره.
مینی بوس غرشی کرد و راه افتاد. شاگرد راننده هم که متوجه شده بود روح الله نسبتی با پیرزن نداره و فقط واسه کمک تا این جا اومده سرشو از پنجره بیرون آورد و برای او دست تکون داد.
روح الله به گل های کنار جاده نگاه کرد. با خودش گفت: آدم ها وقتی لبخند میزنن از گل ها هم قشنگ تر میشن. اگه میخوایم دنیا قشنگ تر بشه باید کاری کنیم آدم های بیشتری لبخند بزنن.
خودش هم لبخندی زد و دوید طرف روستا. چشمش به بادبادک ها افتاد. بادبادک هایی که با دست های خودش برای بچه ها درست کرده بود. روی اونها با ذغال، چشم و ابرو و دماغ و دهن کشیده بود. بادبادک ها توی باد می چرخیدن و چشم تو چشم روح الله لبخند می زدن.
یادش اومد حالا که هوا گرم شده و تابستونه و بارون کمتری می باره باید حواسش بیشتر به گل ها باشه و بهشون آب برسونه.
(داستان کودک با الهام از خاطرات شهید مدافع حرم سید روح الله عمادی)
انس با اهل بیت را باید از کودکی به فرزندان آموخت.
تقویت این سنت خوب میتواند در ترویج فرهنگ دلدادگی به اهل بیت و زمینه چینی برای پیروی از معارف آل الله موثر باشد.
گرگیعان یا قرقیعان نام یک آیین سنتی بین عربهای ایران (خوزستان، هرمزگان، عراق، بحرین، کویت و ...) است که در شهریور ماه ۱۳۹۵ به عنوان میراث معنوی مردم عرب ایران به ثبت ملی رسید. این مراسم به مناسب میلاد امام دوم شیعیان، امام حسن مجتبی (ع) توسط کودکان برگزار میشود. به این ترتیب که کودکان با پوشیدن لباسهای محلی بعد از نماز مغرب و عشاء در کوچهها حاضر میشوند و با خواندن چندین شعر آهنگین درب خانهها میروند و از آنها شیرینی و عیدی میگیرند و پس از آن برای صاحب خانه آرزوی سلامتی و رزق و روزی میکنند.
جویبار در سالهای اخیر بعنوان مهم ترین شهر کشتی در سطح جهان شناخته میشود. اما جالب است بدانیم چه کسی بزرگترین حق را بر گردن کشتی این شهر دارد که حالا قله های افتخار را در عرصه بین الملل فتح نموده.
در این کلیپ کوتاه سه دقیقه ای نقش بزرگ شهید ورزشکار و پرافتخار جویبار، سید حسن فقیهی در فراگیری این ورزش و ایجاد بستر رشد آن در رقابتهای قهرمانی را تماشا کنید:
ابوی ما هم عشق این است هر سال کیک و کلوچه ای بیاورد بین بچه های کم سن و سالی که در راهپیمایی شرکت میکنند، توزیع کند.
جشنواره فیلم فجر یک اتفاق مهم فرهنگی است. همزمان مراسم اعتکاف نیز به عنوان یک اتفاق بزرگ فرهنگی با حضور برجسته جوانها و نوجوانها در مساجد سراسر کشور در جریان قرار داشت.
خیلی از مسئولین مرتبط و غیرمرتبط مثل وزیر نفت نیز به جشنواره فجر سر زده و خودی نشان دادند. اما چند مسئول را سراغ دارید در ایام اعتکاف به مساجد رفته و با جوانهای معتکف دیدار و گفتگو داشته باشند؟
این روزها اوج ساماندهی و فعالیت اردوهای راهیان نور است که بزرگترین حرکت فرهنگی کشور شمرده میشود. از گوشه و کنار شنیده میشود بعضی حضرات بهانه آورده و حاضر به همراهی با این فعالیت ارزشی نیستند.
آقایان باید متوجه باشند که ثمره این اردوها، تقویت باورهای عموم به خصوص نسل جوان نسبت به داشته های خود و دلبستگی بیشتر به موطن خویش است که دستاوردهای مادی و معنوی بیشماری را در آینده ای نزدیک برای مردم به دنبال خواهد داشت.
دوست طلبه لرستانی ما که در قم زندگی میکند و جوان درس خوانی هم هست بعضی عصرها یا روزهای تعطیل می رود مسافر کشی با اسنپ. هم به پولش نیاز دارد هم کار تبلیغی می کند. روی صندلی ماشین، مقابل چشم مسافر حدیثی را نصب کرده که در تصویر می بینید. به هر مسافر هم یک تکه کاغذ کوچک هدیه می دهد که روی آن هم حدیثی کاربردی از معصومین نقش بسته است. علاقه نشان دهند یا پرسش و ابهامی داشته باشند برایشان وقت میگذارد و با استناد به منابع وحی و کلام اهل بیت روشنگری می کند.
این هم یک مدل کار فرهنگی و فرصت شناسی برای تبلیغ معارف دین و عمل به فریضه امر به معروف است.
شب محکوم به سپیدی است. روز هم شب می شود و.. این تنوع و تغییر است که گردش ایام را رقم می زند.
زمستان به بهار ختم می شود و بهار به تابستان و...
هیچ حکومتی پایدار نیست. حکومت انبیا و امامان یا حکومت سران شرک و الحاد همه تغییر نمودند. مستحکم ترین بناها و عظیم ترین کاخها و عمارت ها هم فرو می ریزند. هیچ سازه ای ماندگار نیست جز بنای فرهنگ و اندیشه و هنر.
دگرگونی در عناصر بیرونی عالم خلقت نشأات گرفته از حرکت درونی و ذاتی همه پدیده های هستی است و درسی برای آن که از بدی ها و سیاهی ها ناامید نشویم و به پیروزی ها و توفیقات مغرور نگردیم.
آن چه می ماند ارزش هایی است که در نهاد بشریت نفوذ کرده و درونی شوند، خیر باشد یا شرّ که از نگاه ما ضدارزش است و برای معتقدانش شیرین و مراد.
تفکر خیر و حق باقی ماند. هر چه مرقد و بارگاه اباعبدالله را ویران نمودند، نوحه و روضه را منع ساختند به تحقیر و تمسخر وقایع عاشورا پرداختند، پیام عاشورا به همه نسلها رسید و جنبش های بزرگی را در مقابله با ظلم و ستم در سراسر گیتی رقم زد.
تفکر باطل هم ماند و حامیانی برای خود دست و پا کرد. یک زمان عده ای در شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله تشکیک می نمودند. مگر می شود انسان ها آنقدر شقی باشند که نوزادی را از مکیدن آب منع کنند که هیچ، حلقوم تشنه اش را با تیر سه شعبه نشانه روند که هیچ، جنازه مطهرش را از خاک بیرون کشیده سر از تنش جدا نموده و بر فراز نیزه به اهتزاز در آورند؟ رذالت و پستی هم حد و مرزی دارد. داعش و پیش تر از آن صربها در توزلا و سربرنیتسا ثابت کردند انسان مدعی تمدن هم میتواند از حیوان درنده ای وحشی تر و خون آشام تر باشد.
به حسن رجایی فر گفتند تو سه بچه قد و نیم قد داری، فرزند کوچکت خردسال است، یکبار که به سوریه رفتی و مجروح شدی، دینت را ادا کردی دوباره برای چه عزم سفر داری؟ گفت: روزی اطراف شهر حلب در خیابانی قدم میزدم. چشمم به سر بریده کودک خردسالی افتاد که روی دیوار گذاشته بودند. وقتی کودکانی اینطور مظلومانه کشته میشوند و خانواده هایشان چنین به داغ می نشینند من چطور میتوانم کنار زن و بچه خود آرام و خوش و شاد در کنج عافیت بنشینم؟
راه و رسم یزیدیان نیز به موازات راه حسینیان تاریخ، استمرار یافت و جای پایی برای خود پیدا کرد.
این ویژگی فرهنگ است که اگر همه ظواهر و ساختارهای تجسمی و خارجی اش را هم از دست بدهد باز ملکه ذهن و وجود عده ای قرار داشته و سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل شده و در عرصه روزگار تأثیرگذار خواهد بود.
برای همین است که می گویند اصلاح ساختار اقتصاد و سیاست و دیگر شئون جامعه در وهله نخست نیازمند اصلاح فرهنگ آن جامعه است.
ماهاتیر محمد در خاطراتش می گوید مردم مالزی به بدترین وضع زندگی خو کرده بودند و حقارت را جزو لوازم زندگی خود شمرده و ذره ای به تغییر و پیشرفت اعتقاد نداشتند. او در جایگاه نخست وزیر تلاش کرد استقلال و خودکفایی را در قالب یک ارزش درونی نهادینه سازد تا در نهایت به رغم همه مشکلات و فراز و نشیبها مالزی به کشوری ثروتمند و پیشتار تبدیل شود.
تأکید زعمای انقلاب اسلامی بر تقویت باور "ما می توانیم" نیز از همین مهم سرچشمه میگیرد. از همین باب است که در دوره ای توسط امثال رزم آرا تبلیغ میشد ایرانی لولهنگ هم نمیتواند بسازد اما دیری نپایید که با پیروزی انقلاب اسلامی حتی تهیه فهرستی از ابداعات و اختراعات ثبت شده کشور در قامت چند جلد کتاب قطور رخ می نمایاند.
بنی صدر می گفت ما نمی توانیم با ارتش عراق بجنگیم. توان رزمی دو طرف قابل قیاس نیست. زمین بدهیم زمان بخریم و... خرمشهر و بستان و سوسنگرد و هویزه و مهران و ... پشت سر هم سقوط کرد. بنی صدر در نهایت عزل شد. امام شد فرمانده کل قوا، فرمود حصر آبادان باید شکسته شود. او فرهنگ ما میتوانیم را در روح رزمندگان دمید. نه فرمانده ای جدید نه رزمنده ای تازه نفس نه مهماتی ویژه وارد عرصه رزم شد. فرهنگ و باور رزمندگان که تغییر کرد، همان ارتش منفعل زمان بنی صدر ناگاه غرّش کنان با توسل به یاد ثامن الائمه علیه السلام شکست حصر آبادان را رقم زد. اندک زمانی بعد، بستان و هویزه و سوسنگرد و خرمشهر نیز از چنگ اشغالگران خارج شد که هیچ، فاو و شرق بصره و حلبچه نیز به تسخیر جبهه مقاومت درآمد.
فرهنگ حرف اصلی را در موفقیت یا عدم توفیق انسان و جامعه می زند.
برای شکل گیری و تغییر در فرهنگ راههای مختلفی وجود دارد. تکرار شعارها و تبیین حق و مطالبه و گفتمان، راهی مردمی و خودجوش و آتش به اختیار برای تغییر فرهنگ و اصلاح و تغییر یک جامعه به شمار می آید.
یک زمانی انتقاد از رییس جمهور هم به منزله دشمنی با نبی اکرم (ص) تلقی می شد. نهایت مسیری که برای اطفای حسّ انقلابی نیروهای مومن گشوده شد امر به معروف و نهی از منکر در حیطه مقابله با بدحجابی یا نهایتا مبارزه با گران فروشی در بازار بود.
دولت سازندگی در خلوت خود به اشاعه فرهنگ رفاه طلبی و تجمل پرستی و ریخت و پاش در بیت المال و ایجاد تبعیض و شکاف طبقاتی و رانت و نورچشم پروری و آقازاده بازی و ... مشغول بود.
یک هفته نامه سیاه و سفید بی کیفیت را مهدی نصیری –فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- راه انداخت به نام صبح. رحیم پور ازغدی پدر و پسر، دکتر گلشنی، شهریار زرشناس، پروفسور مولانا و مددی و... را او اول بار به جامعه انقلابی معرفی کرد با بحثهایی که مبانی تئوریک انقلاب اسلامی در عرصه تمدن سازی و تحقق کامل حاکمیت دینی را برای عموم بازگو میکرد. به مرور بچه های انقلابی بیدار شدند و فهمیدند حرفهای زیادی در عرصه های مختلف برای گفتن دارند و رسالتی جهانی بر دوششان نهاده شده که نباید روی زمین بماند و...
این حرفها و دغدغه ها تکرار و تکرار شد. نشریات دیگر، چهره های دیگر به مرور شکل گرفت از شلمچه ده نمکی تا افشاگری های حسن عباسی و نشست های گفتمان محور نخبگان جوان در حوزه و دانشگاه و دوره های دانشجویی موسسه مرحوم مصباح و... این دغدغه ها به مطالبه و مطالبه به فرهنگ بدل شد که ثمره اش به پیروزی احمدی نژاد – فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- انجامید. احمدی نژاد مستقل با طرح شعارهای انقلابی و عدالتخواهانه توانست قدرتمندترین و با نفوذ ترین رقبای خود را در دو مرحله و سه انتخابات کنار بزند. همین شد که در شب پیروزی او رادیو آمریکا اعلام کرد ایران 25 سال به عقب (یعنی سال 57) بازگشت.
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم را برای همین گفته اند.
در دولتهای احمدی نژاد کار کردنِ بیشتر، معیار سنجش و ترازوی ارزش و توانایی بیشتر مسئولان قرار گرفت و سبقت در خدمت رسانی به یک باور کلیدی تبدیل شد. همین است که هنوز با گذشت یک دهه از اتمام دولت دهم، نقطه ای از کشور نیست که اثری از آبادانی زمان مدیریت هشت ساله دولتهای او را به خود ندیده باشد.
دردولت روحانی اما دوباره فرهنگ تبختر و کبر و عافیت جویی رونق گرفت و دوباره مسئولان طلبکار مردم شدند. دست روی دست گذاشتند و آجر روی آجر نگذاشتند که هیچ به خورد ملت دادند که باید ازخارج مدیر وارد کرد و ایرانی جماعت کاری بالاتر از تهیه آبگوشت بز پاش در توانش نیست و...!!
برای ایجاد هر تحولی باید فرهنگ را تغییر داد. هر کس باید به سهم خودش کاری کند. به قول آقا هرکس بایدهمان نقطه ای که ایستاده را مرکز توجهات دنیا بداند و فکر کند خودش محور امور است .
شماتت مسئولان کم کار و مطالبه از آنان به جای خود، اما خودمان را هم مسئول بدانیم. انسان باید برای تحقق دغدغه هایش تلاش کند.
فکرها و حرفها و قدمهای کوچک هم تاثیر دارد. اثر پروانه ای، نظریه ای برای اثبات همین واقعیت سازنده است. برایتان پیش نیامده چیزی که فکر میکنید یا درباره اش حرف زده اید را مجسّم و تحقق یافته ببینید؟ همیشگی نیست اما خیلی از وقتها حرفهای ساده و زلال ما هم به واقعیت می پیوندد. یک فکر خوب یا یک حرف خوب را هم حتی دست کم نگیریم چه رسد به اقدام خوب.
پدر شهید زین الدین چند دقیقه وقت گذاشت و به رحیم صفوی که فرمانده وقت سپاه بود پیشنهاد داد همانطور که برای علما کنگره بزرگداشت گرفته شده، دبیرخانه ای تأسیس شده و آثارشان معرفی و منتشر میشود چه خوب است برای شهدا هم چنین شود.
چنین شد. با همین چند کلمه، کنگره های استانی شهدا شکل گرفت و صدها کتاب و فیلم و آثار هنری و فرهنگی به گنجینه تاریخ این مرز و بوم افزوده گردید.
ثمره شبهای خاطره و برگزاری راهیان نور و ثبت آثار شهدای دفاع مقدس را در سوریه شاهد بودیم. بی استثنا همه رزمندگان نسل سومی و چهارمی انقلاب که سنشان به درک حال و هوای سالهای دفاع مقدس قد نمیداد با کتابها و محافل شهدا انس داشتند و بر مدار روحیات و افکار آنها پرورش یافته و در تداوم راهشان حماسه دفاع از حرم را در تاریخ مردانگی و غیرت به یادگار گذاشتند و پرچم آزادگی را در نبل و الزهرا برافراشته نگاه داشتند. محمدحسین محمدخانی خاطرات مرحوم ضابط (علمدار روایتگری شهدا) را که شنید مانند او دو زانو بر مزار شهدا می نشست و بابت فعالیتهایش در بسیج دانشجویی به آنها گزارش کار میداد و راهنمایی میخواست. او به همت و باکری علاقمند بود کتابهای خاطراتشان را میخواند و تلاش داشت به شخصیت آنها نزدیک شود. در بحبوحه عاشورایی مدافعان حرم خوش درخشید. حاج قاسم مدیریت و فرماندهی این جوان دهه شصتی را که دید در وصفش فرمود: همت و باکری دیگری را پیدا نمودم.
یک بازاری مومن بر اساس علائق شخصی خود، تصاویر علمای شهر را در تکیه ای کوچک جمع کرده و بر در و دیوار آن نصب می نمود و در منظر نگاه رهگذران قرار میداد. جوانی نانوا علاقمند به تاریخ، از شور نگاه به تصاویر نورانی علما به وادی تحقیق و تألیف روی آورد و آثاری در خور در باب حیات چند عالم نگاشت و به پیشگاه تاریخ تقدیم نمود.
نوجوانی از ذوق تماشای سینه زنی پیرمردی میاندار، جذب هیأت شد. اندکی بعد مسجدی شد و اهل نماز جماعت و بسیج و در اثر معاشرت با نوجوانان مسجدی که جذب حوزه شدند، به مدارس علمیه پیوست و به مرور زمان آثاری در حیطه امور فرهنگی و ترویجی از خود برجای گذاشت.
خدا به کارهای کوچک و خیر و خالص، برکت میدهد و به دنباله آن می افزاید. از هیچ کار به ظاهرخردی در راه نشر معارف دین غفلت نورزیم.
خدا زبان را به عنوان سنتی ترین و نافذترین رسانه به طور رایگان در اختیار ما قرار داده است که آن دنیا بابت قصور در حق آن باید جوابگو باشیم. به قول حاج آقای قرائتی آن دنیا یوم الحسره همه لحظاتی است که به راحتی از دست دادیم و قدر نشناختیم.
مرحوم حاج آقای ضابط علمدار روایتگری شهدا بود. گاهی در جمعی می نشست به بهانه ای که مثلا میخواهد از جیبش کاغذ یا شانه ای در بیاورد تصویر یکی از شهدا را هم در می آورد و به بقیه نشان میداد و به همین بهانه، خاطره ای از آن شهید را برای بقیه تعریف میکرد.
در خاطرات اعضای جمعیت موتلفه آمده است در دوران ستمشاهی در تاکسی و اتوبوس و... به بهانه ای سر صحبت را با راننده یا مسافر باز میکردند و حدیثی هم لابه لای صحبتشان میخواندند که از آن فرصت اندک هم برای تبلیغ دین استفاده کرده باشند.
روح مصطفی چمران شاد که علاوه بر دانش و رزمش، نقاش زبردستی هم بود. تابلویی کشید با شمعی کوچک و روشن در دل صفحه ای بزرگ و تاریک و زیرش نوشت که من شاید کوچک باشم و با نور اندکم نتوانم همه این سیاهی ها را از بین ببرم اما به اندازه خودم که میتوانم روشنایی ببخشم و...
در ادبیات روایی ما رسیدگی به یتیمان بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بعد بر این نکته تأکید شده که بالاترین ایتام کسانی هستند که امام خود را گم کرده اند و باید دستشان را گرفت. همه نسبت به هم مسئولیم. از این رو گفته اند هر کس یکنفر را از مرگ یا گمراهی و انحراف نجات دهد در وزن نجات و بیداری هم عالم اجر و مزد الهی خواهد داشت.
و یاد شهید بهشتی که گفت در جمهوری اسلامی آنقدر کار هست که برای انجامش نیاز به حکم مسئولیت نیست و تأکید مقام معظم رهبری که در جمهوری اسلامی هر کجا که قرار گرفتید همان نقطه را مهم ترین جایگاه و مرکز توجهات عالم بدانید و...
همه مسئولین قابل نقد هستند. به خصوص مسئولان فرهنگی که بودجه ها و ظرفیت های کلانی را هدر دادند اما یادمان نرود که خودمان هم به عنوان مدعی انقلابی گری و تعلق دینی مسئولیم و میتوانیم مبدأ تحول باشیم. هیچ حرف و کلمه و سخنی در عالم خلقت بی تأثیر نیست، تیری را می ماند که دیر یا زود به هدف می نشیند.
و یادمان نرود که شرط اثر گذاری در دایره زلال معارف حق، اخلاص و بی ریایی و فرار از حبّ نفس بیان شده است. اینکه چرا خیلی از کارهای فرهنگی اثر ندارد و چه باید کنیم تا کردار و گفتارمان انسان ساز باشد کتابی مفصل و فصلی جدا و قطور میطلبد که خلاصه اش میشود نکته دقیق و راهبردی سردار دلها که فرمود باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم. جنس انقلاب اسلامی از ماده نور و پاکی است و آلایندگی ها با طبع آن ناسازگار بوده و از دریای زلال حقیقت بیرون انداخته خواهد شد.
همه این خونها و مصیبتهای اخیر اگر باعث بیداری ما شود و بدانیم هر لحظه از زندگی یعنی یک فرصت برای رشد و تغییر، می ارزد. می ارزد اگر بدانیم همه این هیاهو برای زدودن غبار از وجود جوانان تراز انقلاب اسلامی همچون آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و مهدی زاهدلویی و... بود. می ارزد که باور کنیم میتوان در دوره ای زندگی کرد که بیرون زدن صفرهای حساب بانکی ارزش باشد، دست درازی به سفره بغل دستی افتخار باشد، ادبیات ملت بشود پیچاندمش و دورش زدم و کمتر کار کردن و بیشتر در آوردن زیرکی تلقی شود و باز هم همه طلبکار باشند وبه تصور اینکه حقشان آنطور که باید ادا نمیشود کم کاری های خود را توجیه کنند و ناگاه مردی در مقابلتان رخ نشان دهد که سی ماه سابقه جبهه دارد، کارگری ساده و فصلی و مستاجر در خانه ای محقر در منطقه ای کم برخودار است و پسر جوان خودساخته اهل روزه و جهاد و معنویت را که در راه خدا تقدیم میکند لبخند میزند، سجده شکر می رود و می گوید دینم را به انقلاب ادا نمودم. آوینی را با خونش شناختند، آثار مطهری با خونش در جان و فکر مردم رسوخ کرد، حیات و نشاط و بالندگی ارزشهای انقلاب در عهد ناجوانمردی و تیز بازی و چپاولگری و سهم خواهی با خون روح الله های مکرری چون عجمیان و دیگر جوانان و نوجوانان شهادت طلب بی ادعا شفاف و نمایان شد.
محمد جهان آرا در چارچوب نگاه اداری امروز، میتوانست دست روی دست بگذارد، معطل کند و به این دلیل موجه که نیازمند پشتیبانی از مرکز است قدم از قدم برندارد، اما اگر جهان آرا چنین می اندیشید خرمشهر همان روز اول، المحمره می شد و آبادان، عبادان و حساب اهواز و اندیمشک هم با کرام الکاتبین بود.
از همین جا که ایستاده ایم شروع کنیم. هر کس میتواند رسانه حق باشد. با زبان و قلم. همین فضای مجازی فرصتی غنیمت است که میتوان به جای انفعال، اثر گذار بود و صدای حق و نور هدایت را به صفحات دل ملت تاباند حتی اگر یک نفر به راه رستگاری برسد؛ چه برسد به این که یقین داریم همین حرفها و گفته ها و تکرار مطالبات، به مرور به دغدغه و فرهنگ عموم تبدیل خواهد شد؛ بأذن الله تعالی.
عجیب ترین قسمت معرفی گزینه برای ازدواج این است که طرف، قبل از پرسش درباره سطح فکری و فرهنگی و نگرش های اجتماعی و ... گزینه، همان اول می گوید: عکسش را ببینم!
خنده دار ترین حالت هم وقتی است که گزینه ای را معرفی میکنی و طرف رد میکند؛ اما می گوید عکسش را بده ببینم!
تعبیر جالبی است منسوب به یکی از بزرگان که می فرمود: نخود آش باشید! یعنی هر جا کار خوبی دیدید سهیم شوید، ولو در حد هزینه یک آجر برای ساخت مسجد و ...
چقدر خوب است در کارهای خیر، همدیگر را تشویق کنیم.
چقدر خوب است در کارهای نیک یکدیگر سهیم باشیم.
مثلا یکی دارد می رود مشهد، زیارت آقا، مبلغی به عنوان خرج سفر، هدیه اش کنیم. این سنت نیک تا حدودی درباره زائران کربلا رواج دارد که البته کمرنگ است.
تصورش را بکنید این سنت خوب، به یک رسم مردمی تبدیل شود. چه بسا بخش قابل توجهی از هزینه سفر زیارتی مشهد و ... مومنین با همین هدیه های کوچک تأمین شود. به شخصیت کسی هم بر نمی خورد، چون دارا و ندار، یکسان از این هدیه برخوردار می شوند. این سنت جا بیفتد چه بسیار از مردم که تشویق به سفر و بهره معنوی از نعمت زیارت می گردند.
چه بسیار از خدمات اجتماعی و عمرانی و درمانی و ... با مشارکت حداقلی هر فرد سر و سامانی به خود می گیرد.
کسانی که آغازگر این رفتار حسنه و کار خیر فرهنگی باشند، باقیات الصالحاتی با ارزش و حقیقی را از خود به جا خواهند گذاشت. وسع ما که نمی رسد مسجد و مدرسه و کتابخانه و ... بسازیم. اندک دارایی مادی خود را در سبد سهام خیرخواهی و نیکوکاری تقسیم کنیم.
خیرخواهی و نیک اندیشی وقتی به یک فرهنگ و سنّت تبدیل شود نفعش به ما و فرزندانمان نیز خواهد رسید. دیگرانی هم دست ما را خواهند گرفت. خدا در دنیا و آخرت جبران می کند. تو نیکی می کن و ... هیچ کار خوبی بی پاداش نمی ماند. هر گلی زدی به سر خودت زده ای:
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ ... (الاسراء7)
اگر کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را تا کنون نخوانده اید شک نکنید که ضرر کرده اید.
این را کسی به شما می گوید که اهل مطالعه آثار مختلف دفاع مقدس در نزدیک به سه دهه است و خودش دستی به کار نویسندگی دارد و از این فضا بیگانه نیست.
کتاب خاطرات ابراهیم هادی، رمان نیست و آب بسته نشده و از پردازش های وهم انگیز و غیر واقعی به دور است.
متن آن با قلمی ساده به نگارش درآمده و نویسنده حقیقت را آنگونه که هست فقط با مدد فن درست نویسی به مخاطب ارائه داده است. از این باب خاطرات شهید هادی رنگ و بویی صادقانه داشته و به دل می نشیند.
اما راز دیگری نیز در این اثر نهفته که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
فارغ از جنبه های معنوی و حماسی شخصیت عبد مخلص خدا شهید پهلوان ابراهیم هادی که از عرفای بزرگ وادی ایثار و شهادت است نویسنده یا نویسندگان اثر نیز با تأسی از سیره آن شهید بزرگوار، اسم و رسمی برای خود قائل نبوده و به رغم تیراژ وسیع کتاب، از وسوسه شهرت چشم پوشیده و از درج نامشان بر شناسنامه اثر اجتناب ورزیده اند.
کتاب ابراهیم هادی نشان می دهد گیرایی و توفیق یک اثر بیش از آن که نیازمند بهره گیری از روش های جشنواره پسند و سبک های نوین هنری باشد نیازمند محتوایی غنی، قلمی صادق و دل صاف و بی پیرایه خالق اثر است.
استقلال مالی مجموعه های فرهنگی، تمرین اقتصادی مقاومتی است. جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران یک مجموعه مستقل و خودجوش است که بنا دارد چون گذشته، روی پای خود ایستاده و علاوه بر فعالیت های فرهنگی در زمینه ترویج آموزه های ایثار و شهادت، دفاع از حریم ولایت، مبارزه با کژی های اعتقادی و ... بی نیاز از کمک های قطره چکانی نهادهای دولتی، به درآمدزایی و تأمین منابع مادی خود نیز بپردازد.
باتوجه به استقبال عموم به خصوص قشر جوان از طرح های تبلیغاتی "پیکسل" به عنوان یک محصول فرهنگی جذاب، بنا داریم با تولید انبوه آن به ترویج نمادها، تصاویر و نشانه های فرهنگی در راستای تبلیغ مفاخر و پیام های منبعث از معارف جهاد و شهادت بپردازیم.
جهت تهیه دستگاه تولید پیکسل نیازمند حمایت شما دوست و همراه عزیز هستیم. نظر به بضاعت خود سهمی در این کار خیر فرهنگی داشته باشید.
شماره حساب
مریم آبادیان و شرکا
6280231490834073
جبهه فرهنگی فاطمیون
@fatemioun