اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار خیر فرهنگی» ثبت شده است

حمد شفا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۲۸ ق.ظ

photo_2025-05-17_06-04-41_wpj.jpg

 

آقا محمدحسین طبرستانی را از وقتی که شناختم یعنی دوره نوجوانی همه اش در حال دویدن بود برای مسجد، برای بسیج، برای کارهای فرهنگی و خیریه و...

الان با کوله باری از تجربه میدانی فعالیت در عرصه انقلاب و اجتماع، یکی از بزرگترین هیأتها، یکی از بزرگترین موکبها، یکی از بزرگترین مجموعه های جهادی کشور را اداره میکند. دامنه فعالیتهای این نیروی خودجوش و آتش به اختیار عرصه دفاع از ارزشها فراتر از بابل و مازندران در تهران و خوزستان و قم و لرستان و کرمانشاه و... نیز نمود و جلوه هایی زیبا و ماندگار پیدا کرده است. سر قضیه ساخت مسکن زلزله زدگان در برنامه ای تلویزیونی با او گفتگو کرده بودند که چطور یک هیأت و یک مجموعه مردمی مستقل مذهبی میتواند اینطور گستره اثرگذاری اش را حتی بالاتر از سازمانهای دولتی در سطحی عالی و آموختنی به پهنای کشور وسعت ببخشد؟

نمیدانم شاید کرونای جدید است که زده به قلب و ریه او. حالا در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بستری است. دیشب که خبر کسالتش را منتشر کردم، امام جمعه تماس گرفت، فرماندار پیام داد، دوستان مشترک خبر گرفتند و پیگیر شدند. رفقا همه مطلعند و برایش دست به دعا برده اند. شما هم حمد شفایی برای سلامتی محمدحسین بخوانید. عمری برای اهل بیت و به خصوص اباعبدالله دوید و از جان مایه گذاشت ان شاءالله به حق ام الائمه مادرمان حضرت زهرا هر چه زودتر صحیح و سالم و تندرست برگردد به عرصه خدمت و آماده شود برای روزهای با شکوه عرفه و غدیر و محرم و اربعین. دوباره با پای خودش برود بالای سر مدارس نیمه کاره ای که در مناطق محروم لرستان و خوزستان در دست ساخت دارد، بیاید قم بالا سر محموعه جهادی اش بایستد و خدمت کند، برود نجف و کربلا موکب اربعین را مهیا کند. باز هم کبوتر حرم حسینی باشد، ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سید ابراهیم رئیسی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

سید ابراهیم رئیسی

 

"سید ابراهیم رئیسی" نام کتابی است چهل صفحه ای رقعی و زیبا که با قیمتی مناسب و نسبتاً ارزان به تازگی از سوی موسسه مطاف عشق منتشر شده و در اختیار علاقمندان قرار گفته است. نه اینکه چون به قلم این حقیر است بخواهم تعریف و تمجید کنم، باور کنید نهایت دقت و وسواس صورت گرفت که در این اثر مختصر از همه زوایا به زندگی و خاطرات سید ابراهیم توجه نشان داده شده و ادای دینی اندک به ساحت آن خادم دلباخته و بی ادعای مکتب قدس رضوی و شاگرد راه پیموده آستان علوی و فرزند راستین خمینی کبیر صورت بگیرد.

" طلبه تراز بود، مدیر تراز، دادستان تراز، رئیس جمهور تراز... در هر جایگاهی که قرار گرفت آنطور بود که باید باشد. شهادتش گرد غربت را از چهره اش زدود. باعث شد حالا هر کس می خواهد مثالی از یک طلبه و مدیر و مسئول و قاضی و رییس موفق و تراز بزند به سید ابراهیم رئیسی اشاره کند."

این را از عمق جان باور دارم بعضی ها مثل مطهری و هاشمی نژاد و آوینی و رئیسی و... تا شهید نشوند گرد غربت از چهره شان زدوده نخواهد شد.

برای تهیه این اثر میتوانید به سایت موسسه مطاف عشق مراجعه نمایید:

https://mataf.ir/product/37621/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%84-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3%db%8c/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلم میخواهد این مرد را ببینم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۱۱ ب.ظ

مروری بر موزه منحصر بفرد یک معلم در بهاباد یزد

 

یکی از غنی ترین و جامع ترین موزه های زیست و جانور شناسی کشور در شهر بهاباد استان یزد قرار دارد. جالب است بدانید این موزه با همت و پیگیری یک معلم دلسوز درس زیست بنا گذاشته شده و خودش نیز همچنان علاوه بر وقف مادی درآمد و هدایا و... برای تکمیل موزه، وقت می گذارد و برای دانش آموزان و بازدیدکنندگان در خصوص حواشی علمی و گفتنی های اعجاب انگیز عالم خلقت توضیح می دهد. آقای زینعلی با حوصله و وسواس و مداومت در طول 26 سال توانسته بیش از شش هزار گونه جانوری و گیاهی را در این موزه علوم طبیعی جمع آوری کند. چقدر خوب است در دوره حیات خود، چنین یادگاری هایی را برای جامعه به جا بگذاریم. این مرد از آن دست انسانهایی است که با تمام وجود با کار و هدف و باورش زندگی می کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقازاده حقیقی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۳۴ ق.ظ

عروج شهادت‌گونه «رشاد طریقت منفرد»

 

این متن را امیررضا آل حبیب فرستاده است:

سلام علیکم
حال روحی مساعدی ندارم، آنقدر گریه کرده ام که چشمانم درد می کند، اما نمی توانم ننویسم.

متاسفانه مطلع شدم مجاهد بسیجی خادم الحسین، شهید رشاد طریقت منفرد، یکی دیگر از اعضای از گروه جهادی شهید پاشاپور بود که روز جمعه گذشته بر اثر سانحه ترکیدگی لاستیک خودرو در مسیر بازگشت از اردوی جهادی و پروژه آبرسانی به مناطق محروم استان هرمزگان دچار مجروحیت شده بود به شهادت رسید.

شهید رشاد طریقت منفرد فرزند دکتر محمدحسن طریقت منفرد، وزیر بهداشت دولت دهم بود.

نحوه نام گذاری شهید در خاطرات پدرش که خودش عمری به مبارزه مجاهده و خدمت گذرانده بود می‌گفت: قرآن را باز کردیم، سوره غافر آمد و اسمش را گذاشتیم «رشاد»

به عقیده من و خیلی از دوستان، رشاد، نمونه واقعی «ژن خوب» بود. هم به لحاظ جسمی و هم روحی، پهلوان بود و قدبلند، ما که پای روضه سینه می‌زدیم و گریه می کردیم، رشاد داشت در آشپزخانه هیأت دیگ می‌شست و غذا هم میزد. خادمی در موکب اربعین کربلا جزو برنامه هرساله اش بود. ما که در ایام نوروز کنار خانواده بودیم، رشاد داشت در کیلومترها آن طرف‌تر عرق می‌ریخت برای خدمات‌ رسانی به مردمی که پدرش هم خود را خادمشان می‌دانست. رشاد، آقازاده‌ای بود که آقا شد.

شادی روح بلندش فاتحه و صلواتی قرائت نمایید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پای دل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۳۱ ق.ظ

پوستر/کاش پای دل ما هم به نوایی برسد

 

در خانه پدرش زندگی می کند، مغازه اش اجاره ای است. درآمدش همین حقوق روزانه حاصل از کار پیرایشگری است. ماشینی قدیمی دارد که خرج می تراشد. فراخوان کمک به جنگ زدگان فلسطین و لبنان که داده شد، همسرش گردنبد و دخترش گوشواره طلا را بردند و هدیه دادند.

دلش هوای کربلا داشت. سفری ارزان قیمت برایش فراهم شد؛ اما باز هم پولش برای زیارت خانوادگی کافی نبود. گفت: آخر شب، مشتری داشتم و بعدش باید می رفتم خانه. طرف تازه از کربلا آمده بود. گفتم: من هم ان شاءالله به زودی می روم. حرف دیگری نزدم. گفت: چه خوب!

موقع رفتن، هزینه سلمانی را با کارتخوان کشید. بعد یک اسکناس هم گذاشت توی جیبم گفت: خرج سفر. سوار ماشین که شدم از سر کنجکاوی، پولی که داده بود را از جیبم در آوردم و نگاه کردم. یک اسکناس صد دلاری بود؛ درست به همان میزان که کم داشتم.

یادش آوردم یک بار جمله ای را به من گفته بود: اهل بیت هیچ وقت زیر دِین کسی باقی نمی مانند. مطمئنم همه پولهایی که برای خدا داد جبران می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سید مهدی کابلی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۱۱ ق.ظ

photo_2024-12-11_07-59-40_go67.jpg

 

مرحوم سید مهدی کابلی که به تازگی به رحمت خدا رفت، خیّر بی ادعا و گمنام بابلی بود که اولین مرکز درمان ناباروری استان مازندران به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در بابل راه اندازی کرد که تا کنون بیش از سه هزار کودک در آن متولد شده اند. علاوه بر این وی در زمینه ساخت مسجد و مدرسه و دارالقرآن و تجهیز بیمارستان و... هم مشارکت داشت و بانی خیر گردید. روحش شاد؛ کثرالله امثاله.

چندی پیش مصطفی نیازآذری از متهمان دانه درشت و فراری پرونده اکبر طبری پس از بازگشت به کشور و به منظور سفیدشویی خود اقدام به اهدای چند دستگاه خودروی آمبولانس به اورژانس بابل نمود که دز نماز جمعه با عنوان خیّر ناشناس! مورد تجلیل قرار گرفت و به افتخارش طلب ارسال صلوات گردید.

امیدوارم برای مرحوم کابلی که از مال حلال خود اقدام به فعالیت خیریه و عام المنفعه می نمود هم از تریبون نماز جمعه صلوات و فاتحه ای نثار شود.

گفتنی است به همت دکتر سید علی مظفرپور رییس جوان و متعهد و خوشنام دانشگاه علوم پزشکی بابل مراسم تجلیلی برای این نیکوکار فقید برگزار شد که جای تقدیر و سپاس دارد.

از خوانندگان محترم وبلاگ هم درخواست اهدای دسته گل صلوات برای آن مرحوم را دارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مشهد تا ژوهانسبورگ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۰ ب.ظ

قیمت و خرید کتاب از مشهد تا ژوهانسبورگ اثر حسین قرایی انتشارات شهید کاظمی

 

کلا کتابهای تاریخ شفاهی را دوست دارم و با دقت و سریع میخوانم حتی اگر مربوط به ایران و انقلاب و اسلام و دفاع مقدس نباشد. کتاب از مشهد تا ژوهانسبورگ، زمانه و زندگی سیدعبدالله حسینی روحانی هنرمند و شاعر خوب مشهدی که در کشورهای آفریقایی به ترویج اسلام پرداخت با مصاحبه حسین قرایی را خواندم. خیلی لذت بردم و نکات جالبی را فهمیدم که برایم شیرین و راهگشا بود. امیدوارم عمر همه مبلغان دین همینقدر پربرکت باشد. خواندن این کتاب را به همه دوستان توصیه میکنم. اولش خواستم یک گله از برادر مصاحبه کننده داشته باشم که چرا درباره ماجرای سفر به افغانستان و علت مهاجرت به آفریقا سوالی نپرسید؛ اما در انتهای کتاب که یادداشتی از حجت الاسلام حسینی در خصوص دیدارش با سید حسن نصرالله را خواندم با توجه به شرایط این روزهای جنگ لبنان و غزه به ذهنم آمد یادآوری کنم دوستان روحانی یا غیر روحانی همواره باید دقت داشته باشند که خیلی از مسائل و حقایق عالم تا در پرده سرّ و ناگشوده هستند با ارزش و تأثیرگذارند. عین خواب که نباید هر جایی گفت و تعبیر جست درباره اسرار مگوی وادی معرفت هم نباید در علن زبان گشود و حقایق را لو داد و ارزشش را زدود، بماند که غیر ما دشمن هم میبیند. دشمنی که از سحر و ماوراء ولو به طریقت شیطان بی نصیب نیست.

بگذریم.

واقعاً کتاب خوبی بود. فارغ از بعضی اختلاف نظرها با این روحانی بزرگوار و خدوم به خصوص در مسأله حجاب و نیز انتخابات، انصافاً از مطالعه اثر بهره بودم و حرفهایی نو آموختم. دلم میخواهد یکبار خودم مصاحبه مفصل تری با سیدعبدالله حسینی داشته باشم؛ اللهم ارزقنی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار خوب میوه فروش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۴۱ ق.ظ

photo_2024-07-23_08-38-19_n7c.jpg

 

میوه فروشی در قم اعلام کرد کلیه سفارشات مربوط به مراسم اهل بیت علیهم السلام را به قیمت خرید حساب میکند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طراحی صلواتی بنر هیئت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ

آقا علیرضا امیرسلیمانی از جوانان گل و متدین بابل و از فعالین شاخص فرهنگی استان است که در نهاد کتابخانه های عمومی مازندران مسئولیتی دارد. او در امور مرتبط با طراحی و گرافیک و... خوش درخشیده و البته مجری موفق بعضی برنامه ها و محافل فرهنگی نیز هست.

آقا علیرضا با همراهی دوستانش در آستانه ماه محرم به هیئتهای مذهبی اعلام کرده آماده است به طور صلواتی طراحی بنر جایگاه مراسم (پشت منبر و دکور) را انجام دهد. شماره تماسش را هم در اطلاعیه نوشته که می توانید از هر جای کشور با او ارتباط بگیرید. اجر او و دوستانش و همه خادمان درگاه اهل بیت علیهم السلام با حضرت اباعبدالله ان شاءالله.

 

photo_2024-06-30_15-40-02_d6ys.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلبریتی ها یاد بگیرند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ تیر ۱۴۰۳، ۰۴:۳۰ ب.ظ

مدافع پرسپولیس، ۹ زندانی را آزاد کرد

 

علی نعمتی مدافع نیشابوری پرسپولیس در اقدامی خیرخواهانه در آستانه عید غدیر با قبول پرداخت بدهی ۹ زندانی این شهر، زمینه آزادی‌شان را فراهم کرد. میزان کل بدهی این تعداد زندانی مبلغ ۱ میلیارد و ۹۰۹ میلیون ریال بوده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه خاطرات ناب

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۷ ب.ظ

کتابیوم - کتاب خاطرات ناب چاپ 1

 

کتاب خاطرت ناب کاری از آقای محمد محمدی منتشر شده از سازمان حفط آثار قم را خواندم. دستش درد نکند.

چند نکته عرض کنم:

یک. طرفدار کارهای کوچک و کم حجم هستم به خصوص در اتوبوسهای راهیان نور برای زائرانی که به اقتضای جو، هوس خواندن کتابی پیرامون خاطرات شهدا را دارند این نوع کارها مناسب تر است.

دو. با توجه به محدودیت امکانات نشر اولویت باید با چاپ آثار و خاطراتی باشد که تا کنون ثبت و منتشر نشده اند. اگر هم قرار است کتابهایی به صورت گرته برداری و تألیف منتشر شود بهتر است سمت و سو و مبنای گردآوری و چینش خاطرات مشخص بوده و نیز اثرگذاری و نتیجه بخش بودن محتوای آن بیشتر مورد دقت قرار بگیرد.

سه. به دوستان یکی از موسسات انتشاراتی که سبک گرداوری و تالیف داشتند همواره تأکید می کردم سعی تان این باشد کتابی منتشر کنید دیگران به عنوان ماخذ و منبع به آن رجوع کنند نه اینکه همه اش خودتان به کارهای دیگران به عنوان منبع استناد کنید. به عنوان یک نیمچه نویسنده عرصه پایداری گاهی از اینکه می بینیم در فضای مجازی یا بعضی نشریات خاطراتی از قلم این حقیر بازنشر گردیده یا در کتابی مثل همین خاطرات ناب که از کتاب دل و دریای من (انتشار یافته در مازندران) هم مطالبی بیان گردیده خوشحال شده و سر شوق می آیم. از این بابت از مولف اثر هم سپاسگزارم. متاسفانه بارها نیز دیده ام بعضی افراد خاطرات شهدا یا حتی مطالب متفرقه ای که در وبلاگ منتشر کرده ام را به نام خود یا بدون ذکر منبع منتشر میکنند که از دستشان دلگیر شده ام.

چهار. یکی از مشکلات مرتبط با حوزه نشر آثار دفاع مقدش ضعف در گستره توزیع و محدودیتهای ناموجه جغرافیایی است. گاهی یک کتاب خوب و پربار به همین دلیل در همان استانی که چاپ شد دفن می شود و به نقاط دیگر نرسیده و در اختیار سایر پژوهشگران این حوزه قرار نمی گیرد. تجربه کرده ام گاه کتابی را به کتابخانه ای در شهری دور دست فرستاده و بعدها دیده ام که کسی در جایی از مطلب آن استفاده کرده که بسیار برایم موجب شعف بود. خوب است خیرین عرصه فرهنگ تلاش کنند کتابهایی که تیراژ پایین و یا ناشر محلی دارند را به کتابخانه های مختلف کشور ارسال و اهدا نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حماسه هشت، یادی از محمدحسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ق.ظ

photo_2024-01-08_12-49-20_pxcr.jpg

 

مرحوم آزاده محمدحسین منصف که در شب عید غدیر گذشته و در حال خدمت رسانی در موکب امیرالمومنین علیه السلام دچار ایست قلبی شد و به دوستان شهیدش پیوست از چهره های کم نظیر فرهنگی و عدالتخواه کشورمان است. دیروز به شکل اتفاقی مصاحبه ای از ایشان در نشریه سبز سرخ متعلق به کنگره شهدای مازندران دیدم که در سال 87 به چاپ رسیده بود. بهانه این مصاحبه راه اندازی نخستین موسسه خصوصی پژوهشی با محوریت دفاع مقدس در کشور است که توسط ایشان انجام گرفت.

شایان ذکر است حسین آقای منصف حائز نخستین های دیگری هم هست. ایشان نخستین کاروان پیاده زیارت مرقد امام در شمال کشور، نخستین روایتگری در سطح مراکز آموزشی و فرهنگی استان، نخستین سفرهای راهیان نور درون شهری و درون استانی کشور و ... را هم راه اندازی کرد. برگزاری نمایشگاههای خودجوش فرهنگی در جای جای استان با هزینه شخصی نیز از دیگر زحمات این بسیجی خستگی ناپذیر است. او البته در مسیر عدالتخواهی، نخستین و تنها آزاده جانباز و پاسدار تاریخ ایران است که به رغم سابقه ایست قلبی در دادگستری بابل شلاق خورد، چندبار بازداشت شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت.

این مصاحبه را با هم بخوانیم:

اشاره:
آقای محمد حسین منصف آزاده سرافرازی است که پس از بازگشت به میهن اسلامی ضمن ادامه تحصیلات دانشگاهی خود با ارایه چند طرح پژوهشی در زمینه دفاع مقدس نام خود را در زمره نویسندگان و محققین این عرصه ثبت نمود. ایشان پیش از این معاونت تحقیقات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان مازندران را عهده‌دار بوده و هم‌اکنون با رسیدن به مقطع بازنشستگی، پرجنب و جوش‌تر از گذشته علاوه بر عضویت در شورای سردبیری نشریه سبزسرخ نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات جنگ را با عنوان حماسه هشت در شهر بابل تاسیس کرده است. راه اندازی این موسسه انگیزه‌ای شد برای گفت و گویی جالب و خواندنی با این آزاده قهرمان. گفتنی است از آقای منصف تاکنون دو کتاب با عناوین ابتکار جنگی و نیز کاربرد حیله در جنگ به همراه ده‌ها مقاله تحقیقی منتشر شده است. شرح زندگی ایشان نیز سوژه کتاب جدیدی است که به زودی از سوی دفتر ادبیات مقاومت به چاپ خواهد رسید.


آقای منصف! حماسه هشت به ادعای شما اولین موسسه خصوصی در زمینه پژوهش مرتبط با دفاع مقدس است. انگیزه شما از راه اندازی این مجموعه چیست؟
ـ به نام خدا. این که ادعا شده اولین موسسه خصوصی این طبق اطلاعی است که 13 ماه قبل وقتی در معاونت تحقیقات بنیاد بودم به دست آوردم. البته موسسات و مراکز دیگری هم در سطح کشور هستند که در این ارتباط فعالیت‌هایی دارند اما آن‌ها اگر هم خصوصی باشند تخصصی نیستند یعنی ممکن است همراه با سایر فعالیت‌های خود اقداماتی هم در راستای فرهنگ دفاع مقدس انجام دهند. 
انگیزه‌تان را بیان نکردید!
ـ ببینید افتخارات را نباید محدود به کارهای دولتی کنیم. در کار دولتی معمولاً انگیزه‌ها شخصی نیست. اداری است. البته افرادی هم هستند که در کار دولتی هم با انگیزه‌هایی بالا و غیر اداری فعالیت می‌کنند. اما خیلی وقت‌ها این گونه نیست من مثالی برای‌تان می‌زنم که شاید حاضر نباشید آن را چاپ کنید. وقتی در معاونت بنیاد بودم یکی از مدیران ارشد صدا وسیمای مازندران از آرشیو ما بازدید کرد و ما را مورد تشویق قرار داد. ما در آرشیو خود 3000 عنوان کتاب در زمینه دفاع مقدس داشتیم همچنین 700 ـ 600 ساعت مصاحبه راویان فتح که در زمان جنگ با برخی از رزمندگان استان انجام گرفته بود. 400 ساعت فیلم از رزمندگان مازندرانی داشتیم. به همراه آن‌ها 600 ـ 500 ساعت فیلم نیز وجود داشت که در زمینه دفاع مقدس بعضاً از برنامه صدا و سیما ضبط و آرشیو شده بود. اما این 600 ـ 500 ساعت را ما از کجا آورده بودیم؟ یک موسسه فرهنگی بود در شهرستان بابل به نام حدیث شهود به مدیریت آقای نیک عهد که در خانه‌ای قدیمی و مخروبه آرشیوی را برای دفاع مقدس راه‌اندازی کرده بودند ما تنها یک سوم داشته‌های آن‌ها را کپی کرده بودیم. حالا آن مدیر محترم وقتی آرشیو ما را دید چنین فرمود که شما گنج عظیمی دارید باید همه نویسندگان، هنرمندان و محققان استان بیایند و از این گنجینه استفاده کنند. همه همکاران از این عبارات ایشان خوشحال شدند. من به مسوول خود که انسان بزرگواری است گفتم شما نباید خوشحال باشید. این تعابیر نشان می‌دهد که آن قدر در کشور کم کار شده است که حالا ما از کارهای خودجوش چند جوان مستقل متحیر می‌شویم. اگر نردبان تحقیقات 10 پله داشته باشد ما روی پله اول ایستاده‌ایم آن هم به صورتی لرزان. جمله‌ای از مقام معظم رهبری به خاطرم آمد که فرمودند: هنوز فهرستی از هزاران حادثه جنگ تهیه نشده است. به نظر من بیش‌تر این ضعف‌ها به خاطر اداری بودن کارهاست. تجربه ثابت کرده کارهای فرهنگی وقتی با انگیزه شخصی انجام می‌گیرد با موفقیت توام می‌شود. اصلاً ارزش کارها به این است که مردمی باشد مثلاً در یک مناسبت همه اداره‌ها پارچه نصب می‌کنند به نظر شما این بیش‌تر ارزش دارد یا آن که مردم در این مناسبت‌ها پرچم نصب کنند؟
می‌خواهید مستقل بمانید؟
ـ ان‌شاالله اگر خدا بخواهد قصد دارم تا آخر مستقل بمانم.
لابد مسوولین شما را دلگرم کرده‌اند؟
ـ من از مسوولین انتظاراتی دارم. آن‌ها هم قول‌هایی داده‌اند که هنوز انتظارات را برآورده نکرده‌ام. من از بنیاد حفظ آثار با پررویی کتاب می‌گیرم آن‌ها هم مجاب می‌شوند. اما متاسفانه کنگره شهدای استان به من می‌گوید که باید کتاب‌های چاپ خودشان را خریداری کنم و از اهدا آن طفره می‌روند. البته آقای اسماعیلی لارج عمل می‌کند از ایشان توانسته‌ام چندین کتاب از جمله همین خاک و خاطره حضرت‌عالی را دریافت کنم. من این جا به خاطر برقراری ارتباط با مراجعه کنندگان به هر کدام یک کتاب هدیه می‌دهم. اگر آن‌ها اهل قلم باشند هر بار به آن‌ها کتاب هدیه می‌دهم. کتاب‌هایی که هرگز به دست آن‌ها نرسیده است به یک نویسنده تاکنون 60 ـ 50 کتاب داده‌ام چون او اهل ذوق و مطالعه است. برخی از نویسندگان به من می‌گویند که برای گرفتن کتاب از برخی متولیان فرهنگ دفاع مقدس باید هفت خوان رستم را طی کنیم. این کارها وظیفه ارگان‌های دولتی است.
از حیطه کاری‌تان بگویید در چه زمینه‌هایی می‌خواهید فعالیت کنید؟
ـ همان طور که در کارت تبلیغی هم نوشته‌ایم پژوهش، تدوین، طراحی و چاپ ویژه‌نامه‌های تخصصی دفاع مقدس، انجام پژوهش‌‌های مقایسه‌ای بین دفاع مقدس و سایر جنگ‌های دفاعی تاریخ معاصر، برگزاری همایش‌های علمی و تحقیقاتی در مورد جنگ ایران و عراق. مشاوره و کمک در امر پایان نامه‌های دانشگاهی در حوزه دفاع مقدس، معرفی سوژه‌های مستند و ویژه دفاع مقدس برای فیلم سازان و برنامه‌سازان رادیو و تلویزیون و انجام فعالیت‌ تحقیقاتی در مورد آن. برگزاری نمایشگاه‌های تخصصی کتاب، فیلم، نرم‌افزار و اقلام فرهنگی، طراحی و اجرای نمایشگاه‌های تجسمی و تحقیقاتی بر اساس اسناد، موضوعات و حوادث واقعی جنگ، انجام نظرسنجی‌های مرتبط با دفاع مقدس و … 
آقای منصف! واقعاً این همه موضوع در اختیار دارید؟!
ـ در این عرصه موضوع‌های متنوعی وجود دارد. درکار تحقیقات باید شناگر ماهری بود. کار من تحقیقات فنی است. این جا به شبهات و سوالات پیرامون جنگ هم جواب می‌دهیم. مثلاً آیا واقعاً ما بودیم که با امواج انسانی می‌جنگیدیم یا دشمن؟ متاسفانه آن روی سکه جنگ خوب نشان داده نشده است. مثلاً جیش الشعبی عراق را با بسیج خودمان مقایسه کنید. جیش الشعبی با روی کار آمدن حزب بعث راه می‌افتد که در آغاز جنگ 10 سال از تشکیل آن می‌گذرد. آن‌ها در اولین روز جنگ نیم میلیون عضو داشتند که همگی وارد خرمشهر می‌شوند. بسیج در 5 آذر فرمان تشکیل می‌یابد تا 31 شهریور تنها حدود 9 ماه از تاسیس آن می‌گذرد بماند که از زمان صدور فرمان تا تشکیل آن و نیز موانع موجود در آن زمان که بسیج با آن مواجه بوده است. در کتاب حزب بعث و جنگ نوشته خالد حسین النقیب سندی از ارتش عراق به چشم می‌خورد که از فرمانده‌هان ارشد تقاضا شده از حضور جیش الشعبی در خطوط مقدم جلوگیری کنند زیرا کارایی لازم را دارا نیستند. ببینید جیش الشعبی در عراق باری بر دوش نظامیان است در حالی که بسیج در ایران باری از دوش نظامیان برمی‌دارد. خیلی جاها اول بسیج پیش قدم می‌شود و بقیه قوا پشتیبانی از آن‌ها را بر عهده می‌‌گیرند. آقای باقرزاده قرار است مصاحبه‌هایی را با کسانی انجام دهند که به نوعی در جنگ به عراق کمک کرده‌اند مثل وزیر خارجه اسبق فرانسه. کار بسیار لازم و جالبی است اما ای کاش این امکانات را کمی اختصاص می‌دادند برای اعزام تیمی به عراق تا با برخی فرمانده‌هان آن‌ها مصاحبه شود عراق که از فرانسه به ما نزدیک‌تر است. 
من در تایید حرف شما می‌گویم این آقای سرتیپ عمید نَذَر یا نذرا که مسوول اسرای ایرانی در عراق بود الان دارد در بغداد زندگی می‌کند. اگر با او مصاحبه شود قطعاً حرف‌های زیادی درباره برنامه‌های حزب بعث برای اسرای ایرانی دارد.
ـ بله همین‌طور است چند وقت پیش یک عکاس معروف عراقی که در بصره زندگی می‌کرد در ازای فروختن عکس‌های خود به ایران خواست تا به زیارت امام رضا (ع) مشرف شود این اقدام هم صورت گرفت او عکس‌هایی داشت از پاسدارانی که توسط بعثی‌ها زنده به گور می‌شدند به هر حال این‌ها اسناد جنگ ماست، می‌شود با آن‌ها قرارداد بست و … 
تا آخر می‌خواهید در همین دفتر کوچک کارهای‌تان را ادامه بدهید؟
ـ من که دوست دارم بتوانم مکانی را بخرم تا در آن‌جا کتابخانه‌ی تخصصی دفاع مقدس را راه اندازی کنم یا مرکز اسناد جنگ آرشیو فیلم و … حتی در زمینه اسارت. ما در بابل 320 آزاده داریم، نامه‌های آن‌ها آرشیو کلاس‌های تاریخ و سیاست است. می‌شود مرکز اسناد جنگل را راه‌اندازی کرد. طبق مصوبه 278 شورای امنیت ملی در سال 79 که به تایید مقام معظم رهبری هم رسیده است 5 شهر استان مازندران که در سال‌های 59 تا 63 درگیری‌های داخلی داشته‌اند جزو مناطق جنگی به حساب می‌آیند. کروکی حمله به خانه‌های تیمی، خاطرات مربوط به آن و بازجویی‌ها مجموعه زیبا و ماندگاری می‌شود. 
در حال حاضر چه می‌کنید؟
ـ بعد از انگیزه و سازماندهی آرشیو در اولویت کار هر موسسه‌ای است آرشیو منبع اطلاعات است و پشتوانه تحقیقات. من از طریق اینترنت هم اطلاعات جالبی را تهیه و دسته بندی کرده‌ام حیف که توان زیادی ندارم. با این حال با همین آرشیو کوچک پیش می‌آید که بعضاً برخی نهادها و ارگان‌ها هم برخی اسناد را از من می‌خواهند. مرکز تخصصی دفاع مقدس باید یک مرکز پاسخگویی باشد.
این‌جا اجاره‌ای است یا متعلق به خودتان؟
ـ اجاره‌ی است. از ماه بهمن تا کنون دارم حدوداً هر ماه 100 هزار تومان در مجموع هزینه می‌کنم. البته کارها هنوز رسماً شروع نشده.
مگر مجوز ندارید؟
ـ راستش هر جا که می‌روم همه ارگان‌ها می‌گویند شما آدم فرهنگی و پرسابقه‌ای هستی کارت را شروع کن کسی نمی‌تواند به تو چیزی بگوید به هر حال گویا کارهای مقدماتی یک سالی طول کشیده است.
بابت خدمت‌تان می‌خواهید از مردم پول هم بگیرید؟
ـ در کارهای تئوریک و مشاوره‌ای که نه اما اگر از ما کارهای عملی بخواهند خوب با آن‌ها قرارداد می‌بندیم.
خیلی‌ها پاساژ 22 بهمن بابل را بلند نیستند.
ـ با شماره 09111150195 یا 2297505 ـ 0111 تماس بگیرند بنده در خدمت‌شان هستم.
بنده موسسات زیادی را در تهران، قم و مازندران سراغ دارم که بعضاً بودجه‌های زیادی را هم برای فعالیت در زمینه دفاع مقدس جذب کرده‌اند مکان‌های بزرگ و امکانات زیادی خریداری کرده‌اند اما به مرور کارآیی‌شان را از دست داده‌اند شما چه می‌‌کنید تا دچار این آسیب نشوید؟
ـ من هدف بزرگی دارم اما هیچ وقت قدم بزرگی برنمی‌دارم. تنها برمبنای داشته‌ها و توان خود حرکت می‌کنم آهسته و پیوسته. ما باید همواره خود را در دامنه کوه تصور کنیم نه در نوک قله. اگر روزی فکر کنیم که به قله و نهایت رسیده‌ایم، متوقف خواهیم شد. ما ادعای بزرگی نداریم اگر به ما کمک کردند چه بهتر، اگر هم نه باز هم قدم به قدم ان‌شاالله جلو خواهیم رفت. 
آقای منصف! مسولین استان که شما را می‌شناسند پس نباید خیلی نگران حمایت و … باشید.
ـ اخیراً نامه‌ای داده‌ام به دست سردار باقرزاده، نوشته‌ام که برای مردمی شدن کارها من پیش‌قدم شده‌ام. وقت و هزینه می‌گذارم اما شعارها هم باید یک روز تحقق پیدا کند. در آن نامه تقاضای سیستم کامل کامپیوتر کرده‌ام؛ همچنین کاغد و قلم هم خواسته‌ام تا بدانند از نظر مالی ضعیفم. برعکس انگیزه یک چیز دیگر هم خواسته‌ام. چند وقت پیش طرح تحقیقاتی داده‌ام درباره دفاع مقدس. کار گروه فرهنگ و هنر بسیج استانداری آن را قبول کرده است. در بسیج هم رفتم و از طرح دفاع کرده‌ام. همه طرح را قبول دارند اما متاسفانه هنوز قراردادی با من منعقد نشده است. 
راستی نگفتید چرا حماسه هشت، تازه هشت آن را هم انگلیسی نوشته‌اید؟
ـ ارشاد از من 5 اسم خواسته است نمی‌دانم با کدام یک موافقت می‌کنند اما حماسه هشت را از اول انتخاب کرده بودم هشت را انگلیسی نوشته‌ام تا بگویم جنگ 8 ساله ما یک جنگ فرامنطقه‌ای بوده و در جغرافیای خاصی محدود نمی‌شود. 
ضمن تشکر از شما اگر هر صحبتی چه با خوانندگان سبزسرخ و چه با مسوولین دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ خواننده‌های سبزسرخ که همه آدم‌‌های باحالی هستند چرا که در این دنیای رنگارنگ مطبوعات کار مربوط به شهدا را می‌خوانند. حرف من با مسوولین است که دو صد گفته چو نیم کردار نیست. این فرصت آزمون خوبی برای این ادعاست که کار فرهنگی باید به میان مردم برود. من پایگاه بسیجی را سراغ دارم که بی‌هیچ حقوق و مواجبی به اندازه‌ی یک ارگان فرهنگی فعالیت می‌کند. ان‌شاالله امور بیش از پیش مردمی شود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصل این اتفاق مبارک است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

چند راهکار ساده برای زنده کردن معماری ایرانی ــ اسلامی/ آپارتمان هایی با  طراحی حمام و دستشویی در یک جا!- اخبار تهران - اخبار اجتماعی تسنیم | Tasnim

 

ببینید شاید پیشنهاداتی که این دوستان مطرح کرده اند در جزییات قابل مناقشه و بحث و فحص باشد که قطعا همینطور است اما اصل این رویکرد را باید به فال نیک گرفت که عده ای جوان دلسوخته و با سواد در حوزه و دانشگاه دور هم جمع شده و فارغ از هیاهوی رسانه ای و غوغای اغواگر فضای مجازی، فراتر از سطح و پوسته به بررسی عمقی نیازهای تمدنی کشور پرداخته و الگویی را مبتنی بر آسیب های موجود و آرمانهای بر زمین مانده و اصول جهان شمول دین طراحی نموده اند. جالب است بدانید به رغم اهمال و قصور فکری بسیاری از مسئولان که درک کاملی از تئوری جهانی انقلاب اسلامی ندارند، خبر زیر باعث لرزه بر ستونهای رسانه ای دشمن شد. اینترنشال نخستین تریبونی بود که توجه به سبک زندگی ملی و اسلامی گنجانده شده در خبر زیر را برنتافت و بر ضد آن به تکاپو افتاد. اما اصل خبر:

"🔴شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، بزرگ‌ترین راه‌حل‌هایی فقهی برای ایجاد تغییر در ۱۲ مسئله تمدنی در کشور را پیشنهاد داده است.

🔻تبیین و اجرای این بسته‌های تمدنی، وضع زندگی مردم را بهبود بخشیده و ما را یک گام به تمدن‌سازی نزدیک‌تر خواهد کرد.

📚این اولویت‌‌ها عبارت است از:
۱. الگوی ساخت مسکن ۲. الگوی مدیریت شهری ۳. الگوی سلامت کشور ۴. الگوی آموزش‌و‌پرورش ۵. الگوی محرومیت‌زدائی ۶. الگوی نگهبانی از نظام ۷. الگوی مدیریت راهبردی ۸. الگوی برنامه و بودجه ۹. الگوی تجارت کشور ۱۰. الگوی تنظیم و انتشار خبر ۱۱. الگوی تقنین کشور ۱۲. الگوی امنیت کشور

🔹این بسته حدود ۴۰۰ تصمیم زیرساختی، مشارکتی و ارتباطی را برای اداره جامعه به مجلس، دولت و قوه قضائیه پیشنهاد می‌کند."

 

نباید فراموش کرد که بالاترین هدف تهاجم فرهنگی دشمن یا همان اندلس سازی جامعه دینی، تغییر سبک زندگی به منظور دگرگونی در ذائقه ها و مطالبات و آرمانها و خنثی سازی انگیزه های معنوی و هویتی است. در مقابل آنچه که باید مهمتر از واکنشهای سطحی و شعاری و زودگذر مورد اهتمام نهادهای مقوّم نظام و اتاق فکرهای بالادستی اندیشه ورز انقلاب اسلامی قرار بگیرد اصلاح و احیای سبک زندگی اسلامی و ملی در راستای بسترسازی تربیت معنوی و انسانی و هویت محور است. صدمه تمدنی غرب به جامعه ایرانی صرف تغییر در وضع حجاب و ترویج فساد نیست. تقلید کورکروانه ما از سبک معماری و آموزش و هنر و تغذیه و بهداشت و مدیریت و بانکداری و... اجانب از ریشه ای ترین مصادیق نفوذ فرهنگ بیگانه در بطن امت اسلام است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دمش گرم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ

سر صبحی دیدن تصویر نوشته پشت این مغازه دلم را جلا داد. یادم است یکبار در رستورانی غذای مفصل خوردیم. یکی از دوستان بعد از خوردن غذا و نوشابه احساس کرد به آب هم نیاز دارد. درخواست یک لیوان آب کرد. گفتند نداریم! آب معدنی بخرید. 

دوستی تعریف میکرد در خیابان تشنه اش شد. فقط یک مغازه ساندویجی سر راهش بود. یک لیوان آب خواست. فروشنده گفت نداریم! نوشابه بخر.

در مطب دندانپزشکی که شکر خدا حسابی هم مشتری داشت دیدم که رهگذری آمد و خواست از آبسردکن آنجا لیوانی آب بردارد مانع شدند که این مخصوص مشتریان مطب است!

راستش را بخواهید در دسته عزاداری روز عاشورا هم دیدم مسئول تقسیم آب، به نوجوانی که آب خنک خواست گفت این فقط مخصوص کسانی است که در دسته همین هیات شرکت کرده اند! در دلم گفتم میشود دم از حسین زد اما یزیدی بود.

البته این نمونه های کوچک و تأسف آور در قبال خیل مصادیق و موارد نیک از روحیه عطا و بخشش گری و محبت مردم سرزمینمان قابل اغماض است.

صدها بار هم دیده ام  ودیده اید کسانی آب یا حتی غذا در اختیار رهگذران قرار می دهند از ایستگاههای صلواتی گرفته تا نانوایی ها و حتی بعضی اغذیه فروشی های با معرفت.

عکسی که امروز صبح دیدم دستنوشته مغازه داری است که به دلیل گرمای هوا از همشهریان دعوت کرده میتوانند داخل بیایند و زیر کولر مغازه او ایستاده و منتظر اتوبوس بمانند و آب خنک بنوشند. مطمئن هستم چنین افراد نیک سیرتی حتما در بزنگاههای زندگی خود دست غیبی لطف و عطای خدا را خواهند دید.

 

حرکت حالب و قشنگ این مغازه‌دار با گرم شدن هوا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخندگل زیباست

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۲ ب.ظ

عکس لبخند گل - عکس نودی

 

وقتی به گل ها نگاه می کرد خیلی خوشحال می شد. توی دلش می گفت: مگه از گل قشنگ تر هم داریم؟

گل ها رنگ های مختلفی دارن. یکی از یکی زیباتر هستن. انگار دارن به همه لبخند می زنن. گاهی با خودش می گفت: کاش من هم مثل گل ها بودم. همیشه زیبا بودم و همیشه آدم ها با دیدن من خوشحال می شدن و روی لبشون لبخند می نشست.

اون روز وقتی هیزم های پیرمرد رو زمین گذاشت، کمرش رو صاف کرد، عرق صورتشو پاک کرد و خواست از او خداحافظی کنه احساس کرد تو چشم های پیرمرد اشک حلقه زده.

پیرمرد کلاهش رو از روی سرش برداشت و از روح الله تشکر کرد که با این قد کوچیکش به او کمک کرده و اینهمه هیزم رو که برای فروش جمع کرده به پشتش کشیده و تا خونه اون آورده. دست های پیرمرد دیگه قوت سابق رو نداشت و زود خسته می شد. لباس های روح الله کثیف شده بود. با دست زد روی لباسهاش و خاک ها رو ریخت.

روح الله لا به لای درخت های جنگل می دوید و بازی می کرد. پیش خودش می گفت: زیباترین موسیقی دنیا همین صدای پرندگانه.

بعضی از بچه های همسایه اسباب بازی داشتن. او دید که خواهر کوچکش اسباب بازی نداره. یک بار که داشت بین درخت های جنگل می چرخید فکری به خاطرش رسید. تکه هایی از چوب درخت هایی که روی زمین ریخته بود رو جمع کرد. به چوب ها که نگاه می کرد هر کدوم شبیه یه اسباب بازی بودن. با اونها تفنگ و عروسک چوبی و تیر و کمون درست کرد و برد هدیه داد به خواهرش.

خواهرش با دیدن این همه اسباب بازی خیلی خوشحال شد. وقتی خندید قیافه ش شبیه گل ها شده بود حتی از گل ها هم زیباتر.

اون روز که بین راه مدرسه با هم قرار گذاشتن و چکمه هاشون رو با هم عوض کردن باز هم خواهرش مثل گل ها شده بود. هوا بارونی بود و زمین حسابی گلی شده بود. خواهر کوچولو باید صبح ها به مدرسه می رفت و روح الله که دو کلاس بالاتر بود بعد از ظهرها.

ظهر با هم قرار میذاشتن جایی وسط جنگل می ایستادن و چکمه هاشون رو عوض می کردن. به نوبت از چکمه سالم استفاده می کردن که جوراب هاشون تمیز بمونه. اونی که می خواست خونه بمونه چکمه پاره رو با خودش می برد.

پدر و مادرشون وقتی متوجه شدن بچه ها از اونها نخواستن که براشون چکمه نو بخرن به هم دیگه نگاه کردن و لبخند زدن. خدا رو شکر کردن که بچه های خوبی دارن.

چند بار سر سفره هم وقتی روح الله بهانه می آورد که زیاد گرسنه نیست تا سهم بیشتری از غذا به برادرها و خواهرهاش برسه خوشحالی اونها رو می دید خودش هم ته دلش احساس خوبی پیدا می کرد و آروم طوری که بقیه متوجه نشن زیر لب لبخند می زد.

بعضی بچه ها وقتی فهمیدند روح الله برای خواهرش اسباب بازی درست کرده ازش خواهش کردن برای اونها هم این کار رو انجام بده. روح الله دلش نیومد ناراحتشون کنه. رفت جنگل و باز هم چوب هایی رو جمع کرد و با چسبوندن و بستن اونها تونست چند اسباب بازی خوشگل درست کنه و به دوستاش هدیه بده. دوست های روح الله اسباب بازی ها رو می گرفتن و دنبال هم دور درخت ها می دویدن و کنار گل ها می ایستادن و لبخند می زدن. روح الله هم از خوشحالی اونها خوشحال می شد.

یک روز روح الله داشت توی ده قدم می زد. چشمش به پیرزنی افتاد که میوه و سبزی های فراوونی رو داره با خودش به سمت جاده می بره. معطل نکرد. پیرزن نفس نفس می زد و معلوم بود حسابی خسته شده. روح الله دوید و رفت جلو و سلام و علیکی کرد و سبد میوه ها رو از دست پیرزن گرفت تا براش ببره سر جاده.

پیرزن خیلی خشوحال شد و دعاش کرد. گفت که اینها رو باید ببره شهر بفروشه. تا لب جاده باید بره بایسته تا مینی بوس از راه برسه. از گرم شدن هوا گله داشت و می گفت که دیگه پیر شده و قوّت گذشته رو نداره و بردن این همه میوه و سبزی تا سر جاده براش سخت شده. بعدش هم شروع کرد درد و دل کردن و از اوضاع زندگی خودش و بچه هاش تعریف کرد. روح الله ساکت بود و حرف های پیرزن رو گوش می داد. گاهی توی دلش می گفت ایشالله یه روز بزرگ میشم میام به این پیرزن یا همه اونهایی که نیازمند هستن کمک می کنم، می برمشون دکتر، براشون لباس خوب می خرم و...

تو همین فکرها بود که دیگه رسیدن به سر جاده. روح الله خواست برگرده اما فهمید حرف های پیرزن هنوز تموم نشده و باز هم دلش می خواد از خاطرات خودش تعریف کنه.

چیزی نگفت لبخند زد و ایستاد تا پیرزن باز هم براش حرف بزنه و دلش سبک بشه.

بالاخره صدای مینی بوس از دور شنیده شد. پیر زن هم متوجه شد که دیگه باید خداحافظی کنه.

شروع کرد برای روح الله دعا کردن. از خدا خواست که عاقبت به خیر بشه و به آرزوهاش برسه. گفت: پسرم خودم فهمیدم که این سبد میوه چقدر برات سنگین بود اما با همین قد کوچیکت اونو واسه من تا این جا آوردی و هیچی نگفتی. خودم فهمیدم کار داری و میخوای بری اما دیدی دلم میخواد حرف بزنم ایستادی و باز هم به حرف های من گوش دادی تا دلم سبک بشه و خوشحال بشم. الهی خدا هم تو رو خوشحال کنه.

مینی بوس که رسید جلوی پای پیرزن ترمز کرد. شاگرد راننده در رو باز کرد و انگار که از قبل پیرزن رو می شناخت کمک کرد تا میوه ها و سبزی ها رو ببره داخل مینی بوس.

پیرزن باز هم برگشت و موقع خداحافظی به صورت روح الله نگاه کرد. لبخند قشنگی روی لبهاش بود. روح الله با خودش گفت این پیرزن از هر گلی زیباتره.

مینی بوس غرشی کرد و راه افتاد. شاگرد راننده هم که متوجه شده بود روح الله نسبتی با پیرزن نداره و فقط واسه کمک تا این جا اومده سرشو از پنجره بیرون آورد و برای او دست تکون داد.

روح الله به گل های کنار جاده نگاه کرد. با خودش گفت: آدم ها وقتی لبخند میزنن از گل ها هم قشنگ تر میشن. اگه میخوایم دنیا قشنگ تر بشه باید کاری کنیم آدم های بیشتری لبخند بزنن.

خودش هم لبخندی زد و دوید طرف روستا. چشمش به بادبادک ها افتاد. بادبادک هایی که با دست های خودش برای بچه ها درست کرده بود. روی اونها با ذغال، چشم و ابرو و دماغ و دهن کشیده بود. بادبادک ها توی باد می چرخیدن و چشم تو چشم روح الله لبخند می زدن.

یادش اومد حالا که هوا گرم شده و تابستونه و بارون کمتری می باره باید حواسش بیشتر به گل ها باشه و بهشون آب برسونه.

(داستان کودک با الهام از خاطرات شهید مدافع حرم سید روح الله عمادی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سنتی که خوب است فراگیر شود

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۸ ب.ظ

 

انس با اهل بیت را باید از کودکی به فرزندان آموخت.

تقویت این سنت خوب میتواند در ترویج فرهنگ دلدادگی به اهل بیت و زمینه چینی برای پیروی از معارف آل الله موثر باشد.

گرگیعان یا قرقیعان نام یک آیین سنتی بین عرب‌های ایران (خوزستان، هرمزگان، عراق، بحرین، کویت و ...) است که در شهریور ماه ۱۳۹۵ به عنوان میراث معنوی مردم عرب ایران به ثبت ملی رسید. این مراسم به مناسب میلاد امام دوم شیعیان، امام حسن مجتبی (ع) توسط کودکان برگزار می‌شود. به این ترتیب که کودکان با پوشیدن لباس‌های محلی بعد از نماز مغرب و عشاء در کوچه‌ها حاضر می‌شوند و با خواندن چندین شعر آهنگین درب خانه‌ها می‌روند و از آن‌ها شیرینی و عیدی می‌گیرند و پس از آن برای صاحب خانه آرزوی سلامتی و رزق و روزی می‌کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشتی جویبار مدیون این مرد بزرگ

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۴۱ ق.ظ

شهید حسن فقیهی

 

جویبار در سالهای اخیر بعنوان مهم ترین شهر کشتی در سطح جهان شناخته میشود. اما جالب است بدانیم چه کسی بزرگترین حق را بر گردن کشتی این شهر دارد که حالا قله های افتخار را در عرصه بین الملل فتح نموده.

در این کلیپ کوتاه سه دقیقه ای نقش بزرگ شهید ورزشکار و پرافتخار جویبار، سید حسن فقیهی در فراگیری این ورزش و ایجاد بستر رشد آن در رقابتهای قهرمانی را تماشا کنید:

https://www.aparat.com/v/qbovn

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سفره انقلاب

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۳۰ ق.ظ

photo_2023-02-13_08-24-44_7b9t.jpg

 

ابوی ما هم عشق این است هر سال کیک و کلوچه ای بیاورد بین بچه های کم سن و سالی که در راهپیمایی شرکت میکنند، توزیع کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرمایه گذاری فرهنگی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۰۱ ب.ظ

آیین افتتاحیه اردوهای راهیان نور دانش آموزی برگزار شد - راهیان نور

 

جشنواره فیلم فجر یک اتفاق مهم فرهنگی است. همزمان مراسم اعتکاف نیز به عنوان یک اتفاق بزرگ فرهنگی با حضور برجسته جوانها و نوجوانها در مساجد سراسر کشور در جریان قرار داشت.

خیلی از مسئولین مرتبط و غیرمرتبط مثل وزیر نفت نیز به جشنواره فجر سر زده و خودی نشان دادند. اما چند مسئول را سراغ دارید در ایام اعتکاف به مساجد رفته و با جوانهای معتکف دیدار و گفتگو داشته باشند؟

این روزها اوج ساماندهی و فعالیت اردوهای راهیان نور است که بزرگترین حرکت فرهنگی کشور شمرده میشود. از گوشه و کنار شنیده میشود بعضی حضرات بهانه آورده و حاضر به همراهی با این فعالیت ارزشی نیستند.

آقایان باید متوجه باشند که ثمره این اردوها، تقویت باورهای عموم به خصوص نسل جوان نسبت به داشته های خود و دلبستگی بیشتر به موطن خویش است که دستاوردهای مادی و معنوی بیشماری را در آینده ای نزدیک برای مردم به دنبال خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منِ مسئول!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ق.ظ

photo_2023-01-27_09-13-20_io3i.jpg

 

دوست طلبه لرستانی ما که در قم زندگی میکند و جوان درس خوانی هم هست بعضی عصرها یا روزهای تعطیل می رود مسافر کشی با اسنپ. هم به پولش نیاز دارد هم کار تبلیغی می کند. روی صندلی ماشین، مقابل چشم مسافر حدیثی را نصب کرده که در تصویر می بینید. به هر مسافر هم یک تکه کاغذ کوچک هدیه می دهد که روی آن هم حدیثی کاربردی از معصومین نقش بسته است. علاقه نشان دهند یا پرسش و ابهامی داشته باشند برایشان وقت میگذارد و با استناد به منابع وحی و کلام اهل بیت روشنگری می کند.

این هم یک مدل کار فرهنگی و فرصت شناسی برای تبلیغ معارف دین و عمل به فریضه امر به معروف است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا