اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ» ثبت شده است

قلم در دست دل

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۳ ق.ظ

 

بسم الله.

با گرد و غبارسنگینی که در این شش روز بر سر و صورتم نشسته بود به کربلا رسیدیم. غروب جمعه یازده شهریور بود. طبق آدرسی که از قبل 
داشتیم باید به سمت میدان جُمعیه می رفتیم.
مسیر زیادی را پیاده رفتیم،اما برای ادامه سوار ماشین سه چرخه ای های عراقی شدیم.من بین دو همراهانم نشسته بودم با یک سنگینی حال و 
تنگی نفس!  ناهار را آن روز در موکب عراقی ها 
خیلی کم خوردم. گرسنگی کلافه ترم کرده بود.‌
اما میلی به خوردن هیچ غذایی نداشتم که در طول راه تعارف مان می کردند. به میدان رسیدیم. دنبال موکب از این کوچه به آن کوچه! برای من که شش روز حمام نرفته بودم،جهان مثل سیاهی دور سرم می چرخید. 
تمام پریشان حالی در جانم نشسته بود ناگهان وسط کوچه مانند کودکی که مادرش را گم کرده است بلند بلند گفتم : مامان! مامان جان! و زدم زیر گریه. دقایقی بعد به موکب رسیدیم. اولین شبی بود که در موکب ایرانی ها اقامت می کردیم.سریع بعد پذیرش شدن شام  گرفتیم .حالا به زور فقط چند لقمه از برنج را در دهانم گذاشتم تا فشار خونم افت نکند. برای من  که بدغذا هستم این سفر سختی اش بیشتر است.هر چند من تمام تلاشم را کردم تا غذا بخورم ،آن هم در موکب عراقی ها. که هر روز و هر شب ساکن می شدیم.


نمی شود گفت چون سفر خاصِ معنوی است ،نباید از سختی هایش گفت و فقط 
تعریف کرد که همه جوره عالی است و گوارا.

خیر! آدمیزاد از سختی زیاد فراری است.
و پیاده روی اربعین هم سختی های عجیبی دارد که نباید انکارش کرد.

من که باور کردم فقط با توجۀ خاص حضرت سیدالشهدا.علیه السلام. بود که در این پیاده روی چهارشبانه روز و گرمای نزدیک به ۵۰ درجه زنده ماندم.

بماند که از نظر جسمی هم بیمار بودم 
و با کمری که دو دیسک آن بیرون زده است،۸۰ کیلومتر پیاده روی کردم.

متن بالا یادداشتی است از خانم معصومه حیدری از فرهنگیان موفق و اهل قلم استان مازندران. برای آشنایی بیشتر با مطالب ایشان میتوانید از وبلاگ زیر دیدن کنید:

 

http://lalehayezahra.blogfa.com/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مجتبی هم آمد!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۴۰ ق.ظ

 

هر شیء معمولی، در و پنجره، بشقاب و قاشق و استکان و نعلبکی، کتاب و سکه و فرش و ... هر چیزی قدمت که پیدا کند با ارزش می شود. شاید بخاطر اینکه در مقابل بلایا و حوادث، مقاوم بوده و دوام آورده است.

رفاقت ها با ارزش است رفاقت های قدیمی با ارزش تر. که گفته اند نگه داشتن دوست بسی دشوارتر از پیدا نمودن دوست است.

آقا مجتبی موقر از این دست دوستان قدیمی است. سر و صورتش سبز نشده بود که با هم آشنا شدیم. یک جورهایی برادر کوچکتر من شد. نه اینکه اختلاف نظر نداشته باشیم اما دوستی ما می چربید به همه ریز نظرها و نقدها.

اواسط دهه هشتاد که شبکه های مجازی در کار نبود و وبلاگ نویسی بزرگترین و فراگیرترین فعالیت رسانه ای و مدرن به شمار می آمد آقا مجتبی موقر هم وارد این عرصه شد و خوش درخشید. یادم می آید مصاحبه ای مکتوب هم با هم داشتیم. درباره اش نوشتم: مجتبی موقر، استعدادی که ناگهان شکفت!

راستش را بخواهید چه کسی تصور می کرد آن بچه کم سن ریز نقش پر جنب و جوش و آتیش پاره، روزی اهل قلم و رسانه و صاحب نظر در امور فرهنگی و اجتماعی شده و در شعاعی از حیات واقعی و مجازی خویش، اثرگذار باشد؟

سر صبحی با خبر شدم که دوباره میخواهد وبلاگ نویسی را شروع کند. خوشحال شدم و به او تبریک گفتم. وبلاگ حکم یک منبع را دارد که سالهای سال محل رجوع و تحقیق مطالعه گران خواهد بود. البته نقص اطلاع رسانی و بازدید آن را میتوان با تبلیغ لینک مطالب در گروههای مجازی جبران نمود.

به همان میزان که دیروز از شنیدن خبر پناهندگی یکی دیگر از دوستان قدیمی که او را هم مثل مجتبی از نوجوانی اش می شناختم اندوهگین و دلگیر شدم خبر حضور دوباره مجتبی در عرصه وبلاگ مرا خوشحال کرده است. خوشحال شدم که بچه های قدیم مسجدی همچنان پرانگیزه و تازه نفس هستند. برای او بیش از پیش آرزوی موفقیت دارم.

وبلاگ مجتبی را میتوانید در این نشانی دنبال کنید:

http://mojtabamovaghar.blogfa.com/

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو گالری

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

photo_2023-11-05_14-23-03_muct.jpg

photo_2023-11-05_14-22-47_8rxl.jpg

photo_2023-11-05_14-22-55_85fl.jpg

photo_2023-11-05_14-23-09_46jc.jpg

photo_2023-11-05_14-23-16_gytg.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این وبلاگ حذف شد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ق.ظ

photo_2023-06-20_09-02-10_p5s0.jpg

 

وبلاگ پروانه متعلق به خانم زهرا حبیبی مشکینی از خواهران فرهیخته و اهل فضیلت به کار خود پایان داده و تعطیل شد.

وبلاگ دیگری با همین نام و رویکرد شروع به فعالیت کرده که ارتباطی با این خواهر بزرگوار ندارد. 

دوستان وبلاگ نویس محبت کنند از تشابه اسمی یا هر نوع رفتاری که ظن به جعل و تقلید را دامن میزند پرهیز کنند.

متأسفانه این اتفاق برای من هم افتاده. دو بار دو نفر بعد از تعطیلی وبلاگ اشک آتش2 در بلاگفا با همین نام و رویکرد اقدام به انتشار وبلاگ کردند که هم مخاطب را به اشتباه می انداخت هم باعث ناراحتی این حقیر شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این سی ساعت جانکاه!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ ق.ظ

photo_2023-05-03_23-50-14_vs3x.jpg

 

بعد از آن که چند شبکه پیام رسان داخلی مثل ایتا و سروش و بله بیش از یک نصف روز از مدار فعالیت خارج شدند سایت بیان که میزبان مجموعه وبلاگهای فارسی زبان است نیز در حدود سی ساعت از کار افتاد.

برای مثل منی که سالها با وبلاگ نویسی مانوس بوده ام و بعد از فیلتر اینستا و واتساپ از قوانین مرسوم پیروی نموده و حاضر به استفاده از فیلتر شکن نشده ام فراق سی ساعته وبلاگ رنج آور و آزار دهنده بود که شکر خدا به خیر گذشت.

وبلاگ نویسی را دوست دارم بیشتر از این بابت که مطالب آن با مرور زمان تبدیل به یک آرشیو تاریخی و منبعی قابل استفاده جستجوگران و نیز خود نگارنده قرار گرفته و در گنجینه ادبیات و آثار فارسی باقی می ماند ولو آنکه مورد سرفت نیز واقع میشود اما شیرینی خاص خودش را دارد.

وبلاگ من در بلاگفا یکبار در سال 89 به دستور دادگاه ویژه روحانیت قم بخاطر حمایت از طلبه عدالتخواه سیرجانی فیلتر شد و یکبار هم خود شرکت بلاگفا به دلیل انباشت مطالب و تکمیل ظرفیت فضای آن اقدام به حذف نیمی از مطالب آرشیوی نمود. شکر خدا در سایت بیان تا کنون چنین مشکلی نداشته ام. هر چند سایت بیان هم می توانست این سالها با افزودن به امکانات خود به خصوص در زمینه صوت و کلیپ بر جذابیت و اثر بخشی وبلاگهای فارسی زبان بیفزاید.

چند موضوع هست که ان شاءالله ساعاتی بعد در وبلاگ بدان خواهم پرداخت. فعلا شب شما خوش.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درد تلخ و آه شیرین

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ ق.ظ

بیخود که نیست گفته اند آه یعنی خدا! ترجمانی است از کلمه الله.

خدا را وقتی واقعی میخوانی که دلت واقعاً به درد نشسته باشد. آه از اعماق وجود انسان بر می خیزد. بیخود که نیست گفته اند بین دلِ شکسته و خدا هیچ فاصله ای نیست.

آه گاهی از سر درد هجران و فراق از معبود است. عارفی که غم جدایی از اصل خویش را درک نموده، نی نای وجودش با آه وصل، عجین شده و در فراق معشوق حقیقی اشک می ریزد.

آه آدم دردمندی که در غمی دنیایی می سوزد نیز از جنس بالاست ولو مراتبش پایین تر از آه عرفانی باشد؛ اذعانی است ناخواسته به اصالت وجود که وحدت دارد. ما از خداییم و هر چقدر هم زور بزنیم خود را جدا و مستقل نشان بدهیم و در تغافل و فریب به سر ببریم، جایی که سرمان به سنگ می خورد و طعم تلخ شکست را می چشیم، آه از نهادمان بلند می شود. باطنمان مثل طفل جدا مانده از آغوش مادر، حسرت دامان او را تمنا می کند. دلمان از عمق وجود اقرار می کند که از پشت و پناهش، از خودش، از حقیقت  و اصلش دور مانده است.

آه، یعنی مرا ببیند آن که باید ببیند. پناه آخرم مرا دریابد هر چند مدتها از او فراری بودم؛ اما کبوتر جَلد حریم مهرش هستم.

آه، از این منظر شیرین است؛ هر چند دود بدون آتش نیست، اما آتشی که فلز را می گدازد تا به شکل مطلوب در بیاید، خودش یک نعمت است.

آه، زیباست هر چند تحمل سوختن، دشوار است. آه یعنی سوختم، یعنی دارم ساخته می شوم، یعنی به شانه هایت برای گریستن و جستن از این درد نیاز دارم. آغوشت را بگشا و به استقبال کودک بازیگوش و پر شیطنت درونم بشتاب، راه گم کرده طریقت هدایت، تو را می جوید.

آهِ انسان، ساز است و موسیقی جاماندگی و حسرت دوری و آهنگ خسران و اراده جبران را می نوازد.

آه، انسان ساز است اگر امتدادش به رقص عاشقانه در بزم وصال معبود ختم شود. آه می کشیم که خود را به دامان خدا بکشیم.

کاش فراموش کار نبودیم و استجابت دعایمان، خنکای آرامش حاصل از نگاه خدا، مُهر فراموشی بر حافظه نامرد ما نمی زد و دوباره راهی وادی غفلت و خسران نمی شدیم و روز از نو و...

آه ما آه عارفانه نیست؛ اما صدای ترک دلِ شکسته ای است که بعد از سالها خموشی و فراموشی زیر برگهای پاییزی نسیان و تجاهل، دست پینه زن خالق خویش را طلب می کند. کاش یکبار که شکستیم، دوبار که شکستیم، سه بار... جایی و نقطه ای بالاخره به خود آمده و ظرف ثابت محبت و پرستش معشوق شویم و مراقب باشیم دیگر واژگون نگردیم.

خدایا ما را برای خودت تربیت کن. کاری کن آهِ مان برای تو باشد. تو را برای خودت بخواهیم نه اینکه دوباره پله ای بسازیم از تو برای آن که به خودمان برسیم. بزرگواری توست که تکه های شکسته مان را هر بار وصله میزنی تا خودمان شویم؛ اما این قلب شکسته از جور زمانه را یکبار برای همیشه به خودت پیوند بزن که دیگر جدا نشود و جز به خاطر تو نشکند و فرو نریزد.

شکستن برای تو شورآفرین و طرب انگیز است و شکستن برای دنیا، ننگ و حرمان و درد تباهی به دنبال دارد. آتش عشق تو جان آفرین است و آتش دنیا، سوز شکست و سقوط و طعم تلخ ویرانی دارد. اگر یک پارچه، آه شویم، هم رنگ خدا می شویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دم بعضی از دوستان گرم!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ق.ظ

از دوستانی که لطف می کنند بعضی مطالب وبلاگ را با ذکر منبع در گروه ها و شبکه ها و صفحات مجازی خود منعکس می کنند سپاسگذارم.

بعضی دوستان هم بدون ذکر منبع به ارسال مطالب وبلاگ اقدام می کنند که باز هم دستشان درد نکند.

بعضی عزیزان متأسفانه تعدادی از مطالب را به نام خود در صفحات دیگر ثبت کرده اند که کار درستی نیست.

خودم تا الان هر مطلبی را از کس دیگری در وبلاگ قرار داده ام با ذکر مأخذ بود.

بعضی دوستان مثل پسر فلان امام جمعه هم نشسته اند پای وبلاگ که از لا به لای مطالب چیزی برای گزارش دادن و پرونده سازی عایدشان شود که به آنها هم خدا قوت عرض می کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا