اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

دغدغه و حرکت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ

لبخند یاسین: زندگی‌نامه و مجموعه خاطرات شهید محمدعلی لردی (جلیلی)

 

میدانید چرا شهدا حاجت می دهند؟ یک علت اصلی اش بر میگردد به این که آنها این دنیا در زمان حیات ظاهری هم موثر بودند و اهل دغدغه.

در زندگی هر شهیدی لحظاتی را ملاحظه خواهید کرد که دل بی پیرایه شان مملو از حس خیرخواهی برای دیگران بود. قدم برداشتن برای دیگران چه در بعد مسائل مادی و حل مشکلات زندگی و یا ابعاد معنوی و اصلاح گری از ویژگی های مطلق شهداست. حالا بماند که اصل مجاهدت و حرکت به سمت جبهه و حضور در خطوط نبرد با متجاوز هم شمه ای دیگر از وجه دغدغه مندی و تلاشگری شهداست چه اینکه همیشه پیرامون خود افرادی را دیده ایم که نسبت به وضع دیگران حسی نداشته و یا نهایتا به حرف و همدردی بسنده می کنند. اهل عمل کم هستند آنهم عمل با اخلاص و توام با معنویت و اعتقاد به توحید. اساسا خدا نگاه اجتماعی و دیگرخواهی دارد و از این رو بهترینهای امت رسول الله را از میان اهل حرکت و جهاد گلچین نموده و بالاترین مرتبه عرفان را برای آنان قائل است. چنین است که روح شهید نیز شاهد حقایق عالم بوده و به اذن خدا شفیع دنیا و آخرت مومنان قرار می گیرد.

این خاطره را هم از رزمندگان مختلفی شنیده ام افرادی که اهل یقین و اخلاص بودند با خواندن آیه وجعلنا از شرّ نگاه دشمن در امان می ماندند. یکی اش همین شهید نوجوان محمدعلی لردی که وقتی دید بعضی دوستانش اعتقادی به اثر این آیه ندارند بلند شد و سه خاکریز پیاپی دشمن را در روز روشن طی کرد و یادگاری نیز از سنگر خصم برای همرزمانش سوغات آورد.

کتاب لبخند یاسین را خواندم. مهمترین و برجسته ترین وجه این اثر سادگی متن و صفای باطن نگارنده است که ظل عنایت شهید، پرتویی از انعکاس نور وحدانیت وجود شهدا را در قالب کلمات، ترسیم نموده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دو ماشال!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

تاریخ شفاهی :: مروری اجمالی بر کتاب «دو ماشال»

 

کتاب دوماشال، خاطرات آقای ماشاءالله حرمتی به قلم خانم مهین سماواتی را خواندم و لذت بردم. توصیه میکنم مطالعه این کتاب را از دست ندهید. به بچه های رزمنده همدان ارادت دارم و این کتاب هم که به قلم یک رزمنده همدانی بود اراداتم را به این عزیزان بیشتر کرد.

محتوای خاطرات از نظر سوژه، جالب و جذاب بود. به خصوص از این بابت که راوی رزمنده ای شرّ و شور دار بود و در عین حال به معنویت و خودسازی هم اهمیت میداد. حضور فعال او در عرصه های مختلف نبرد به خصوص در خطوط مقدم و جنگ تن به تن از مرزهای غرب تا جنوب کشور، وزن خاصی به درون مایه خاطرات داده بود. قلم خانم سماواتی هم زیبا بود از پردازش های بی جا و وقت گیر و حجیم سازی کتاب پرهیز کرد. البته به نظرم لازم بود در خصوص ثبت بعضی اطلاعات جغرافیایی و انسانی مرتبط با جبهه و مناطق درگیری، دقت نظر بیشتری صورت گرفته و دستنوشته راوی به طور مستقیم در قالب مصاحبه بررسی بیشتری میشد. گاهی راوی خودش منظوری که مد نظر دارد را متوجه است و با این پیش فرض که خواننده هم اطلاعات کاملی دارد از توضیح بیشتر و رفع ابهام گذر میکند.

بسیار علاقمندم از خاطرات رزمندگان استانهای مختلف بهره مند شوم. گویا هر چقدر استانها محروم تر باشند روایت مکتوب کمتری از حماسه رزمندگان آن خطه ثبت و نشر پیدا کرده که البته نقصی غیر قابل کتمان برای گنجینه دفاع مقدس به شمار می رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این کتاب را حتما بخوانید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۰ ق.ظ

کتاب عبد صالح - مطاف عشق

 

شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع از پاسداران مدافع حرم مازندرانی که در شهر مقدس قم به خاک سپرده شده خاطرات جذاب و گیرایی دارد که توصیه میکنم مطالعه آن را از دست ندهید. برای تهیه کتاب عبد صالح از انتشارات مطاف عشق روی نشانی زیر کلیک کنید:

https://mataf.ir/product/670/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b9%d8%a8%d8%af-%d8%b5%d8%a7%d9%84%d8%ad/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دنیس رایت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۰ ب.ظ

کتاب خاطرات دنیس رایت اثر دنیس رایت | ایران کتاب

 

کتاب خاطرات دنیس رایت را دقایقی پیش به پایان بردم. آهسته و با دقت خواندم. در مطالب قبلی وبلاگ، یکی دوباری به محتوای این کتاب اشاره داشتم. کتابی که ذیل طرح تاریخ شفاهی بخش فارسی دانشگاه هاروارد تهیه شده و ترجمه فارسی آن در تهران توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسیده است. با اینکه دنیس رایت سفیر وقت انگلیس در ایران تلاش دارد از خود و دولت متبوعش شخصیتی دور از حاشیه و بی آزار نشان دهد اما نمیتوان منکر رویکرد تیزبینانه و مرموزانه او در لابلای خاطراتش گردید. حداقلش حضور مشکوک و اتفاقی! او در روز حمله به پاسگاه سیاهکل و آزادی و ورود امام به قم در این دو شهر قابل ارزیابی و تامل است. جدایی بحرین از ایران، تأکید بر سرکوب ملاها و اصرار بر چپاول نفت ایران از دیگر اعترافات تاریخی این مأمور عالیرتبه انگلیس در ایران است. تأکید میکنم نه دانشگاه هاروارد و نه فرد مصاحبه گر یعنی مرحوم حبیب لاجوردی مامور یا طرف قرارداد با جمهوری اسلامی نبوده که هیچ دارای زاویه محسوس با نظام و انقلاب نیز هستند. تعریف و تمجید صریح جناب سفیر از شخصیتهایی چون هویدا و علم و علا، نمونه هایی از استقلال فحوای اثر حاضر به شمار می آید. خودکامگی شاه و مشورت ناپذیری او، انفعال و ضعف در برابر قدرتها تا جایی که شاه در مقابل کاردار انگلیس خود را زن موقت و تاریخ مصرف دار برای کامروایی غرب توصیف کرد، فساد مالی و اخلاقی گسترده درباریان و خودباختگی نسبت به غرب در حدی که برای پذیرایی در جشنها نیز به رغم وجود محصولات خوب و با کیفیت ایرانی، استفاده از محصولات اروپایی را افتخار می دانستند از دیگر مطالب مورد اشاره دنیس رایت می باشد. حقارت شاه پس از فرار از ایران و پشت پا زدن متحدانش نیز واقعیتی انکارپذیر است. نکته دیگری که در این کتاب عبرت آموز و قابل تامل است باور سرمایه گذاران خارجی در ایران به منظور شراکت با آقازاده ها و وابستگان دربار است که عنصر تضمین کننده تسهیل در روند تعاملات و موفقیت اقتصادی آنها به شمار می آمد. و للّه عاقبة الامور.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مناسب امروز

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ق.ظ

کتاب خضر دهم

 

یکی از بهترین کتابهای داستانی زیبا و جذاب پیرامون زندگی و شخصیت نورانی امام هادی علیه السلام کتاب خضر دهم با قلم توانای ابراهیم باقری حمیدآبادی است. توصیه میکنم در زاد روز فرخنده این امام بزرگوار، فرصت مطالعه اثر زیبا و ماندگار خضر دهم را به خود و اطرافیانتان هدیه دهید. از این لینک میتوانید برای تهیه کتاب اقدام کنید:

https://mataf.ir/product/859/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%ae%d8%b6%d8%b1-%d8%af%d9%87%d9%85/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گل سیمین

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۸ ق.ظ

معرفی و دانلود کتاب گل سیمین: خاطرات سهام طاقتی | ناهید سلمانی | کتابراه

 

خرمشهر را دوست دارم، همانطور که قم و مشهد را. هر وقت در این شهر فرصتی پیدا کردم با پای پیاده در کوچه هایش قدم زدم. مسجد جامع را که خانه خودم می دانم، همان حسی که در حرم امام رضا و کنار ضریح فاطمه معصومه دارم. از نوجوانی دوست داشتم روزی ساکن قم شوم. الان بیست و دو سال است که به این آرزویم رسیده ام و با چیز دیگری عوضش نمی کنم. ولی دلم میخواهد مدت کوتاهی ولو در حد یکی دوماه در مشهد و خرمشهر و دزفول (در جوار سبزه قبا) هم زندگی کنم. خدا کند روزی به این آرزویم نیز برسم.

کتابهای خاطراتی که پیرامون خرمشهر هست را می خورم! یعنی خواندن طبیعی نه، با جان و دل در متن آن فرو می روم و اصلا نمیفهمم در اطرافم چه می گذرد. کتاب گل سیمین را دیروز عصر دست گرفتم. صد صفحه بود و امروز صبح به اتمام رساندم. مثل بچه مدرسه ای ها که به نیّت قبولی در امتحان کتاب میخوانند. الان هر جای کتاب را که بپرسید از برم!

خیلی بیشتر از اینها باید در باره خرمشهر کتاب نوشت و نیز مهران و سومار و قصر شیرین و سوسنگرد و هویزه و حمیدیه. وجب به وجب این شهرها سرشار از خاطره حماسه و غربت است. دفاع مقدس، باشکوهترین فصل کتاب تاریخ ایران عزیز است که انتقال مفاهیم و خاطرات آن به نسلهای بعد، اهدای گنجینه ناتمام و گرانسنگ فرهنگ و ادبیات غنی تمدن نوین جهانی با محوریت انقلاب پابرهنگان ایران اسلامی است.

کتاب گل سیمین را از نظر نگارش به تعبیری باید معکوس کتاب دا دانست. هر چقدر در دا کوشیده شد مطالب کش دار و مفصل بیان شود اینجا موجز و مجمل عبور شده است. وجه مطلوب البته میانه روی است.

از منظر روایتگری، آب و تاب دادن به خاطرات منجر به سوءظن نسبت به محتوا و اتهام آب بستن و وهم می گردد، خلاصه گویی افراطی هم البته عمق و جان کلام را به خوبی نمی رساند. از خواندن این کتاب میتوان فهمید مرتضی سرهنگی از حوزه هنری رفته است! ولی به هر حال از مطالعه گل سیمین لذت بردم و این واقعیت را کتمان نمی کنم.

خانم سهام طاقتی، راوی گل سیمین که خاطرات نابش از روزهای پر دلهره نبرد خرمشهر در این اثر منتشر شده، به همراه همسر روحانی و رزمنده اش در قم زندگی میکند که از خدا میخواهم توفیق دیدارشان را نصیبم کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمو حسینعلی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۵۹ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب عمو حسین اثر عباس رئیسی بیگدلی با تخفیف ویژه انتشارات شهید  کاظمی | ترب

 

کتاب عمو حسینعلی به قلم عباس رییسی بیدگلی را لحظاتی پیش به پایان رساندم. اگر از بعضی ریز انتقادهای نوشتاری بگذریم از آن دست کتابهایی بود که خواندنش برای شناخت زوایای پنهان شخصیت مردان حقیقی جنگ لازم و ضروری است.

شهید حسینعلی فخری، اهل بیدگل، یازده فرزند داشت. بنّا بود. اعتباری داشت و دستش به دهانش می رسید و دست بقیه را هم می گرفت. احساس کرد جایش در جبهه است. رفت تا پدر سیصد رزمنده گردان باشد. حقوق دریافتی بابت حضور در جبهه اصلا کفاف مخارجش را نمی داد. همسرش در زیر زمین خانه قالی بافی می کرد. یکی دو پسرش که بزرگتر بودند کارگری می کردند. آدمی بود که توی خط، زیر بمباران و آتش و خون، مایحتاج رزمندگان را دستشان می رساند. دست نوازش بر سرشان می کشید. لازم بود سلاح دست می گرفت و می جنگید.

برمیگشت شهر عده ای متلک می انداختند، یازده فرزندت را رها کردی، بنایی که درآمد خوبی داشت لابد جبهه بیشتر به شما میدهند که اینها را گذاشتی و رفتی، کربلا را آزاد کردی؟ به شما حواله آهن می دهند؟ و...

قدر و منزلت آدم های خوب زمانی بیشتر روشن می شود که آدم های بد نیز شناخته شوند. آدم هایی که به جای تشکر از کسی که در حقشان لطف و ایثار کرده زخم زبان میزنند، تمسخر میکنند و... جالب است در سالهای جنگ که خودش در تنگنای معیشتی قرار داشت باز هم حواسش به نیازمندان بود و مثل سالهایی که وضعش بهتر بود، سخاوت و دستگیری را پیشه خود میساخت.

چقدر خوب است جناب آقای خلیلی عزیز، ناشر زحمت کش انتشارات شهید کاظمی روی همین دست آثار زوم کند و گول شیطان را نخورده و طرف آثار زرد دفاع مقدس و مانور روی اتاق خواب شهدا برای جذب مخاطب نرود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عطر گلهای شقایق

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۲۶ ق.ظ

 

کتاب عطر گلهای شقایق را خواندم، خاطرات خودنوشت حمید ملاحمزه زاده.

اصل این ماجرا که دفاع مقدس از زاویه همه کسانی که در آن نقش داشتند روایت شود کمک بزرگی به فهم آیندگان نسبت به واقعیتهای این دوره طلایی هشت ساله محسوب خواهد شد.

نویسنده، یک سرباز کم سن و سال است که در سالهای 61 و 62 در مرزهای غربی ایران دوران خدمت وظیفه را سپری کرده است.

هر چند دلم میخواست پیرامون حوادث مهم آن سالها از جمله آزادسازی خرمشهر و بازتاب این خبر در افکار عمومی هم اشاراتی در کتاب صورت می گرفت.

نگارنده تلاش نموده فضایی واقعی و بدون پیراستگی از موقعیت جنگ در شهرهای مرزی گیلانغرب، سرپل ذهاب و قصر شیرین را به خواننده منتقل نماید. این نکته را هم نباید فراموش کرد نسبت به نشر خاطرات دفاع مقدس در جبهه های غربی کشور انصافا کم کاری صوت گرفته و حتی راویان ما چه بسا شناخت چندانی پیرامون شرایط و خاطرات نبرد در شهرهای غرب و شمالغرب کشور نداشته باشند که باید فکری اساسی برای جبران آن صورت بگیرد.

یک نکته هم برایم جالب بود در حالی که بعضی ها اینطور وانمود میکنند که کمکها و هدایای مردمی به جبهه صرفا دست رزمندگان بسیجی می رسید در دو قسمت از این کتاب به هدایای مردمی ارسالی و استفاده از آنها در یگانهای ارتش هم اشاره شده است کما اینکه پیشتر در کتابی به قلم محمدرضا بایرامی که او نیز سربازی را در ارتش و در نقاط مرزی زمان جنگ گذرانده بود دیدم که به استفاده از تنقلات اهدایی پشت جبهه اشاره داشته است.

دست بنیاد حفظ آثار اردبیل بابت حمایت از چاپ این کتاب درد نکند. سایر بنیادها و کنگره ها و سازمانهای مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت در استانها هم یاد بگیرند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مادر

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۹ ق.ظ

می دانستم خانواده با شنیدن مارش عملیات بسیار نگران هستند. مادر می گفت: هنگامی که شنیدم عملیات شروع شده، شبها فرش را کنار می زدم و صورتم را در کف اتاق می گذاشتم و می خوابیدم. چون می دانستم شما خواب راحت ندارید...

 

 

.... رفتم پیش مهمانها با همه احوالپرسی کردم. هر کدام از حال و روز فرزندشان می پرسیدند. لحظه های سختی بود. چطور تشریح کنم که دوستم و پسر شما شهید شده است. به کسانی که فرزندشان شهید شده بود می گفتم: حالشان خوب است و به زودی می آیند. چون من مجروح شدم زودتر آمدم. آنها نیز ان شاءالله خواهند آمد. حیاط خانه ما سکویی داشت که هنگام بدرقه در آنجا ایستاده بودم. مادر سالار یحیی زاده خم شد و به زانو نشست و پاهایم را در آغوش گرفت و گفت: تو رو به خدا راستشو بگو به سر سالار چه آمده. خواب دیدم نگرانم.

لرزش پاهایم را حس می کردم. هر چه تلاش کردم حرفی سر هم کنم و بگویم نشد. بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد. با دیدن گریه من به آرامی به زمین نشست. دستش را گرفتم بلندش کردم. لرزان و گریه کنان از ما خداحافظی کرد و رفت...

 

 

... علی اهل سلماس کمک دیگر من بود. بر روی زانوی خود نوشته بود: به یاد مادر. گفتم علی چرا به یاد مادر نوشتی؟ گفت: مادرم یک سالی است فوت کرده، مادرم منتظر من است و اتاق پذیرایی را آماده کرده. میدانم در این عملیات پیش مادرم خواهم رفت... علی را دیدم وسط آب دست و پا میزد. به سختی به دیواره کانال تکیه اش دادم. خون از قلب علی بیرون می جهید. دقایقی نگذشت او نیز شهید شد.

برشهایی از کتاب خروش اروند، خاطرات خودنوشت جانباز دلاور اردبیلی، حسین جولانی، صفحات 55، 66، 111. مطالعه این کتاب را ساعاتی پیش به پایان رساندم. برای معرفی اثر، ترجیح دادم خودتان با فضای خاطرات آشنا شوید.

 

نمایشگاه مجازی - خروش اروند: خاطرات حسین جولانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

معنا درمانی و مردمسالاری دینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ب.ظ

کتاب تجدید خاطرات، زندگی نامه خودنوشت ویکتور فرانکل را دقایقی پیش به پایان رساندم. از آن دست کتابهایی بود که با دقت خواندم و به یقین بعضی مطالب آموزنده و بدیع آن به لطف خدا تا مدتها از ذهنم پاک نخواهد شد.

فرانکل صاحب مکتب معنا درمانی در علم روانشناسی است؛ نویسنده اثر مشهور و جهانی "انسان در جستجوی معنا".

او بر این باور است در پس پرده هر اتفاقی ولو بد و ناخوشایند و سخت و تیره، حتما علت و هدفی غایی نهفته است که کشف آن به زندگی معنا بخشیده و ادامه حیات و چیرگی بر ناملایمات را آسان می سازد.

مثلا خودش که در جریان اردوگاه های کار اجباری نازی ها، تالمات جسمی و روحی عمیقی را تحمل کرده، داغ جانکاه همسر، پدر، مادر و برادرش را بر سینه دارد، معتقد است لابد برای همه این مصیبتها هدفی قرار داده شده و انتظاری از او وجود دارد که به سمت آن باید حرکت نموده و مقصود نهان را برآورده سازد. از زبان معلولی که در تنگنا قرار داشته می نویسد: من رنج برده ام اما میدانم بدون رنج، رشدی که کرده ام ناممکن می بود.

او منتقد تفکر سرمایه داری غرب و به خصوص آمریکاست. بر این باور است که توجه بیش از حد به تجملات و ارزش صرف قائل شدن برای داشته های مادی و بی اعتنایی به صاحبان مشاغل خرد و بی ارزش دانستن انسانهای کم برخوردار، مصداق روشن بی هویتی و معنا گریزی از زندگی است که مهمترین ثمره آن انحطاط اخلاقی و فروپاشی نظام خانواده و بی نظمی اجتماعی است.

این از اندیشه فرانکل که در منظومه فکری لذت جو و حقیقت گریز غرب، برجسته شد و خوش درخشید و به یک انقلاب ماهوی انگیزه ساز و معنا بخش بدل گردید؛

اما

خوب است به این نکته توجه شود که فرانکل مانند پدرش یک یهودی معتقد و با ایمان است. پیروان هر دینی ممکن است مومن و یا متظاهر و مدعی و فاقد ایمان باشند. اسلام برای همه ادیان آسمانی احترام قائل است و به اشتراک در کلمه حق توحید، توجه نشان می دهد.

پدر ویکتور فرانکل در اوج ناامیدی یهودیان تبعیدی به اردوگاه کار اجباری نازی ها به آنها دلداری داده و خدا را یادآور شده و توکل به او را آرامش بخش دلهای مضطرب می دانست.

نمی توان تأثیر پذیری فرانکل پایبند به منویات انسانی و الهی آیین یهود و تأسی او به مرام پدر با ایمانش را نادیده گرفت. او در واقع با همین نگرش به نقد فرهنگ سرمایه سالار و مادی زده و منفعت گرا  و لذت جوی غریزه محور غرب روی آورده است.

ابتکار مکتب "معنا درمانی" در واقع یهودی سازی مؤمنانه علم سطحی نگر روانشناسی سکولار است.

آن چه که قرار است تمدن نوین و جهانی اسلام به عنوان نسخه رهایی بخش و تعالی آفرین جوامع بشری معرفی کند ایده مترقی مردمسالاری دینی است. انقلاب اسلامی اصراری بر این ندارد که همه مردم دنیا مسلمان و شیعه شده و حاکمیتی مبتنی بر اصل ولایت فقیه تأسیس نمایند. اما معتقد است گمشده همه ملتها خداست و توجه به معنا و الزامات توحید که خدمت به انسانها فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و ملیت و تضمین آزادی سازنده رشد محور سلامت آفرین از ضروریات آن است می تواند در تحقق تمدن الهی مبتنی بر سعادت طلبی و کمال جویی و احترام به حقوق دیگران و دستیابی به عدالت اجتماعی و رفع ظلم و غارتگری و تجاوز، نقش اصلی و کلیدی داشته باشد. اسلامی شدن علوم نیز چیزی جز این نیست که در بطن هر دانشی، یادمان بماند در مقابل خدا و خلق خدا مسئولیم. خلقت جهان بدون هدف و حکمت نیست و انسان موحد با رجوع به فطرت در تلاش است نقش خود را در دایره تدبیر الهی به وجه احسن بازی کند.

 

مشخصات، قیمت و خرید کتاب تجدید خاطرات اثر ویکتور فرانکل نشر آشیان |  دیجی‌کالا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برف و باروت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۳۰ ب.ظ

مشاهده و خرید اینترنتی کتاب برف و باروت به قلم محمدتقی عزیزیان

 

واقعا دلم میخواهد یک نفر حوصله کند درباره نقش لرها و بختیاری ها در جنگ تحقیقی انجام دهد. چند روز پیش هم ذیل مطلبی با عنوان دختر لور درباره مادر اسطوره ای شهید محمدرضا مرادی به نوعی در تجلیل از دلاوریهای این بخش از مردم عزیز ایران اشاره ای داشتم. شهید بروجردی لر بود، شهید احمد کشوری اصالت لری داشت، شهید صیاد شیرازی اصالتش بختیاری بود. درباره امام رحمت الله هم بیان شده که اصالت لری داشته است.

کتاب برف و باروت پیرامون خاطرات دلاور شهید سید مصطفی میرشاکی از شهدای پهلون الیگودرز را خواندم. اقدام فدراسیون کشتی به ابتکار علیرضا دبیر برای معرفی الگوهای اصیل عرصه این ورزش پرافتخار، ستودنی است. ورزش کشتی با فرهنگ پهلوانی و رشادت و تأسی به اخلاق علوی گره خورده است.

فراگیر شدن این فرهنگ در تقابل با فرهنگ منیّت و خودخواهی و منفعت جویی برآمده از جبهه فکری غرب و با محوریت غریزه و نفس، شاخصه درخشان بالندگی اشرف مخلوقات عالم است که لبخند رضایت خدا و بندگان صالح خدا را در راستای تحقق مدینه فاضله نبوی به همراه خواهد داشت.

از زاویه دیگر، معرفی شهدای ناشناخته شهرستانهای کوچک در نقاط مختلف کشور، فرهنگ خودباوری و غیرت و ایستادگی را در جامعه تقویت خواهد نمود. رحمت خدا بر شهیدان پهلوان سید مصطفی و برادر رشیدش سید جواد میرشاکی. آشنایی مختصر با حیات نورانی این دو بزرگوار، خنکای طراوت فطرت و زلالی شراب طهور وصال را در جانتان رقم خواهد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسافری در اوج

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۵۷ ب.ظ

مشخصات ، قیمت و خرید کتاب مسافر ملکوت: نیم‌نگاهی به زندگانی طلبه شهید شیخ  محمدزمان ولی‌پور|فروشگاه کتاب قم

 

صبح از حفظ آثار مازندران تماس گرفتند که کتاب مسافر ملکوت در کنگره شهدای روحانی استان رتبه اول را کسب کرده. عذرخواهی کردم که قادر به حضور در مراسم نیستم و شماره کارتی فرستادم.

قبلا هم در وبلاگ و هم در مرحوم اینستا نوشته بودم که بین کتابهایم، مسافر ملکوت را از همه بیشتر دوست دارم.

شهید محمد زمان ولی پور، خودش طلبه ای نازنین و دوست داشتنی است. خاطراتش هم زیبا و سازنده بود.

سالها پیش توفیق زیارت امام رضا به همراه بسیج دانشجویی علوم پزشکی بابل فراهم شد. توی راه کتابی از نادر ابراهیمی دست یکی از دانشجوها بود که در فراغتی دست گرفته و خواندم. دلم خواست کتابی درباره شهدا بنویسم که سبک نادر را در قالب داستانک پیاده کنم.

برگشتم شاید کمتر از یکسال بعد دوستان طلبه ای سراغم آمدند، آقا سید مصطفی امیری بود و آمصطفی مویدی و... زحمت کشیده بودند با گروه جهادی شان به سراغ خانواده شهید محمدزمان ولی پور در روستای پایین سرست رفته و خاطراتی جمع آوری کرده بودند.

با جان و دل نوشتن کتاب را پذیرفتم و سبک مورد نظرم را اجرا کردم. نیّت مادی نداشتم هر چند رفقا بعدها بخشی از عواید فروش کتاب را به این حقیر اعطا نمودند.

ناشر هم خوب زحمت کشید. دو یا سه دور این کتاب چاپ شد. فارغ از بعضی نقدهایی که نسبت به آقای خلیلی دارم  انتشارات شهید کاظمی حرف اول را در توزیع و نشر آثار دفاع مقدس میزند. این کتاب دو بار در تلویزیون و چهاربار در رادیو معرفی شد. مطرح ترین کتابفروشی های کشور مثل کتابفروشی آستان قدس که در حیاط حرم مستقر است این کتاب را پشت ویترین قرار دادند.

دلم میخواهد ناشر فراغتی یافته و این کتاب را تجدید چاپ کند. خاطرات محمدزمان ولی پور بیشتر از آنکه مربتط با فضای جبهه و جنگ باشد معطوف به زندگی پشت جبهه، در محل، کار و تحصیل بوده است. به خصوص برای طلاب جوان خواندن این اثر میتواند تأثیرگذار و بیدار کننده باشد. با اینکه از کتابهای خودم معمولا به کسی هدیه نمیدهم اما در خصوص مسافر ملکوت حال متفاوتی دارم. دلم میخواهد این کتاب را به همه دوستانم هدیه بدهم.

سالگرد شهید هم البته نزدیک است. شادی روحش صلواتی بفرستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دشت شقایق ها

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۳:۰۹ ب.ظ

کتاب دشت شقایقها اثر محمدرضا بایرامی | ایران کتاب

 

من چقدر خوشبختم که این کتاب را میخوانم.

جمله ای بود ناخواسته که از دهانه افکارم زبانه کشید و عمق دلم را روشن ساخت. احساس بی پیرایه ای که در قالب کلمات، تجسم پیدا کرد. 

وسط گرما، گیر افتاده باشی، تشنه باشی، یک لیوان آبگرم دستت بدهند خدا را شکر میکنی اما وقتی لیوان آب خنک را سر می کشی جانت تازه می شود، سر حال می آیی و کیفت کوک می گردد. 

بعد از خواندن چند اثر معمولی یا ضعیف، مطالعه دشت شقایق ها حس نوشیدن آب گوارا در برهوت عطش و بی طاقتی سوزان صحرا بود.

محمدرضا بایرامی ادامه جلال، محمود گلابدره و نادر ابراهیمی است. نثر غنی فارسی با وجود چنین قلمهای فاخری، تاریخ را به بالندگی گنجینه ادبیات ملی آراسته می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پاتک به بی حیایی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۵:۳۰ ب.ظ

مسافر دریا – داستانِ نوجوان – فروشگاه اینترنتی انتشارات مدرسه

 

کتاب مسافر دریا به قلم محمدرضا یوسفی توسط انتشارات مدرسه برای مخاطب نوجوان به نگارش درآمده و منتشر شده است. این کتاب را هم امروز خواندم. به نویسنده موفق آن تبریک می گویم. الحق و الانصاف قلم قدرتمند و توانایی خوبی در ایجاد جاذبه و کشش داستان داشت. 

نخ تسبیح اثر مبتنی بر اصل غیرت شکل گرفته بود. فراموش نکنیم یکی از اهداف مخرب فرهنگی نظام سرمایه داری در سیطره بر تمدن اسلامی، اشاعه هرزگی و زدودن غیرت و از بین بردن اصالت خانواده است. انواع سرایلهای مروج عشق مثلثی تا انبوه آثار مرتبط با روابط جنسی خانوادگی در راستای قبح زدایی از بی عفتی و ترویج فساد و تباهی و گسست در جامعه ایرانی تولید شده است. به نظرم کتاب مسافر دریا فارغ از هر انگیزه و گرایشی که نویسنده و ناشر آن ممکن است داشته باشند در تربیت جوانان با غیرتی مثل شهید الداغی موثر خواهد بود. اگر خواستید این کتاب را تهیه کنید روی نام نویسنده و ناشر و طرح جلد آن دقت کنید چون این نام روی چند اثر مکتوب دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چه کسی موتور گازی را روشن کرد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۱۰ ب.ظ

دانلود و خرید کتاب چه کسی موتورگازی را روشن کرد؟ (PDF)

 

من هم از این تیتر خوشم آمد و البته دیدن تصویر موتور گازی آبی نوستالوژیک روی جلد کتاب نظرم را به خود جلب کرد.

چه کسی موتور گازی را روشن کرد برای کودکان نوشته شده است. قلمی ساده و روان دارد و ظرف مدتی حدود ده دقیقه میتوان آن را مطالعه کرد. روایتی واقعی اما با نثری کودکانه پیرامون عنایت شهید عباس رحمانی از دلیر مردان کویر لاله گون یزد است. محمد علی همتی نویسنده و انتشارات خط شکنان ناشر آن است. توصیه میکنم این کتاب را برای بچه هایتان تهیه نموده و البته خودتان هم از خواندن آن جانی تازه کنید.

یک نکته مجرب را پراننتزی عرض کنم اگر برای شما هم یک وقت چنین اتفاقی یا مشابه آن افتاد لزومی ندارد ولو با قصد خیر بخواهید چیزی را به دیگران اثبات کنید. اسرار عالم غیب را نباید افشا کرد. معمولا وقتی رازی مگو عیان می شود مشابه آنچه که برای پدر شهید رحمانی رخ داد، خاصیت و اثر و استمرار آن کرامت از بین می رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از اهواز تا لولان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ب.ظ

دانلود و خرید کتاب از اهواز تا لولان اثر مجید جعفرآبادی | نشر شهید کاظمی |  طاقچه

 

این کتاب را هم شکر خدا خواندم؛ از اهواز تا لولان که یادداشتهای روزانه شهید تخریبچی جوان، مصطفی جعفرپوریان در آن گردآوری شده به همت دوست همرزمش مجید جعفرآبادی که توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد. همین جا یک گله هم بکنم از جناب آقای خلیلی مدیر انتشارات مذکور که نسبت به ما کمی کم لطف شده است.

بگذریم

از جمله ویژگی های این کتاب، انتقال حال و هوای با صفای روزهای جنگ به خواننده است.

نکته دیگر یاداوری یکی از جنایتهای فراموش شده صدامیان در طول دفاع مقدس است. دو سه بار در این کتاب به زیارت مزار بیست خواهر شهید گمنام در اطراف بستان و سوسنگرد نزدیک سابله اشاره می شود. کنجکاو شدم و در اینترنت جستجویی کردم. حمید داوودآبادی نویسنده مطرح دفاع مقدس به این موضوع اشاره ای داشته که در خبرگزاری فارس هم منتشر شده. بعثی ها در حمله اول به خوزستان در مسیر اهواز، به شهر حمیدیه رسیده و انتظار داشتند مردم این شهر به استقبال آنها بروند که این اتفاق نیفتاد  و مردم در برابر لشکر متجاوز مقاومت به خرج دادند. عراقی ها در انتقام از مردم عرب زبان این منطقه بیست زن پیر و جوان و خردسال از اهالی حمیدیه را به اسارات گرفته به اطراف هویزه و سوسنگرد بردند و بعد از شکنجه های رذیلانه در نقطه ای زنده به گور کردند. یکی از اسرای عراقی پرده از این جنایت وحشیانه برداشت و منطقه دفن آنها را نشان داد. در طول جنگ و تا مدتی بعد از آن این نقطه محل رجوع رزمندگان و زوار و اجرای مرثیه و عزاداری بود که به دلایلی در سالهای اخیر مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است.

 

مزار خواهران گمنام بستان - مشرق نیوز

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مطالعه لذیذ!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۲۶ ب.ظ

مشخصات، قیمت و خرید کتاب انسان 250 ساله حلقه دوم اثر جمعی از نویسندگان  انتشارات موسسه ایمان جهادی | دیجی‌کالا

 

مطالعه کتاب انسان 250 ساله مقام معظم رهبری را در سحرگاه 23 رمضان المبارک به اتمام رساندم. از مهمترین ویژگی های شخصیتی مقام معظم رهبری، قدرت فکری ایشان است. اگر چه در مبانی منطق، هر انسانی حیوان ناطق و متفکر است اما حقیقت آن است که حتی هر مجتهدی متفکر نیست. قدرت تفکر یک مرحله بالاتر از توان تشخیص و استنباط است. برای همین است که آثار مجتهدین به طور معمول به فراموشی سپرده میشود و یارای باز کردن گره خاصی از جامعه را ندارد اما آثاری مثل کتب شهید مطهری که با توجه به نیاز جامعه و مبتنی بر دانش سودمند دینی و تسلط به آرای اصیل اسلامی و اشراف بر فحوای مکتب وحی به مرحله تدوین رسیده همچنان پویا و راهگشاست.

یک جایی هم خوانده بودم که حضرت امام بعد از شهادت استاد مطهری از سید علی خامنه ای به عنوان بهترین گزینه برای پر کردن خلأ وجود آن اندیشمند شهید در محافل علمی یاد نمودند.

دشمنان نظام نیز البته در سالهای اخیر بعضا زبان به اعتراف گشوده و توانایی فکری رهبری در گذر دادن کشتی انقلاب از بحرانهای نفس گیر جهانی و تمدنی را ستوده اند.

به موازات کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ایده نگارش کتاب انسان 250 ساله در زندان ستمشاهی به ذهن سید علی خامنه ای خطور کرد. برداشت حقیر که البته به صرف مطالعه سر و گوشی در فضای سیاسی دهه پنجاه آب داده ام این است که رقابت جذاب و گیرا و البته انحرافی اندیشه مارکسیسم در تقابل با تفکر سرمایه داری و مصادره انقلابی گری در مجرای چپ و گرایش به کمونیسم، اندیشمندان مبارزی چون سید علی را بر آن داشت تا حقایق ناگفته اسلام در ضرورت عدالت محوری و بیان ابعاد اجتماعی و حکومتی دین را با نظم و جدیت بیشتر به مخاطبان جوان منتقل نمایند.

راستش را بخواهید کتاب انسان 250 ساله یک ضعف خارجی دارد که مربوط می شود به دخالت یکی از محققین که اگر چه نیت پخته تر کردن بحث را داشت اما با افزودن قطعاتی از سخنرانی های مقام معظم رهبری به خصوص در فصول ابتدایی کتاب و تکرار بعضی عبارات مشابه، خواننده را اندکی به ملال می اندازد.

از این ضعف کوچک که بگذریم مطالعه کتاب انسان 250 ساله را به همه دوستان سفارش می کنم. به خصوص عزیران طلبه در منبرهای مناسبتی خود نیز با بهره گیری از غنای تحلیلی کتاب مذکور، وزن علمی خود را افزایش داده و مخاطبان را با دستی پر تر از چشمه معارف دین سیرآب خواهند نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

و اما جعفر شیرسوار!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب «شیرسوار» منتشر شد - خبرگزاری حوزه

 

کتاب خاطرات شهید جعفر شیرسوار را به روایت همسر بزرگوارش با قلم خوب برادران شیردل خواندم و لذت بردم. اسم کتاب دقیقا همین است: "شیرسوار" که توسط نشر هاجر فعلا با تیراژی اندک به چاپ رسیده است.

یک- کلا از خواندن کارهای مربتط با دفاع مقدس لذت میبرم ضعیف باشد یا قوی. شیرسوار جزو کارهای متوسط حسن شیردل است. البته نگاه خودم را دارم عرض میکنم. حسن اوایل شروعش مثل هر نویسنده ای کارهایی داشت که نمره اش شاید چندان بالا نباشد اما یکهو خیلی درخشید. کارهایی مثل زمین ناله میکندِ او حسابی مطرح شده بود. سیمای جمهوری اسلامی چندباری از آن نام برد. کتاب خطرات شهید شالیکار را که اصلا نتوانستم به صفحات پنجاه و شصت برسانم. بال بال زدم همان قدر را هم که خواندم. حسن با قلمی که جوهرش را در خون دلش زده بود روح مرا به تلاطم و اشک انداخت؛ اسپندی شدم روی آتش. طاقت نیاوردم. حس و حالی داشتم که جانم را زیر و رو میکرد. من حسن شناسم. کار شهید صفری با نام حسن منتشر نشد. میدانستم نویسنده اش نویسنده نیست. همان چند صفحه اول را خواندم یقین کردم این قلم حسن شیردل است که دورش زده اند.

من حسن شناسم. از وقتی که قرار بود با هم روانه قم و ثبت نام در حوزه علمیه شویم و من البته احساس کردم او جدی نیست و خبرش نکردم و بعدا حسابی از دستم شاکی شد. حسن شناسم از وقتی که وسط سینه زنی و دسته عزا از حال می رفت. گاهی هم توی فکر خودش غرق میشد و گمان میکردند بیهوش شده، بلندش میکردند ببرند آبی به سر و صورتش بزنند و حسن که یکه میخورد دست روی صورتش میگذاشت یک وقت لو نرود!

حسن برای فرهنگ این مملکت زحماتی بسیار کشید و در غربت و مظلومیت ماند. مدتی هم حتی بایکوتش کرده بودند. حال میکردند انگار شاخ او را بشکنند. حسن که شاخ نشده بود و ادعایی نداشت. دردهایی را که کشید خبر دارم. شاید روزی یکی راه بیافتد ضبطی به دست بگیرد و خاطرات حسن و امثال حسن را از مرارتهایی که در راه ثبت خاطرات شهدا کشیدند ماندگار سازد. حسن شیردل یک رزمنده مخلص و داش مشتی جبهه فرهنگ انقلاب ناب اسلامی است. یک جایی در کتاب شیرسوار، دختر شهید به نام زینب که جام شراب جاری لب لعلش صنم عشق پدر بود، حرفی درباره فرزندان پدر ندیده شهدا بیان میکند که باعث تلنگری در ذهنم شد. او شش ماه داشت که پدر را از دست داد. کاش روزی یکی ضبط و میکروفنی دست بگیرد و خاطرات فرزندان شهدا از نبودن پدر را ثبت و منتشر نماید.

دو- خانم جعفر شیرسوار را دو سه باری در دفتر مفید اسماعیلی دیدم. شبیه زنهای معمولی نبود. پر شکوه و صریح و مشتی، روح همسرش انگار در کالبد او دمیده شده بود. گویا آن ایام یکی ادعایش شده بود و کتابی درباره خاطرات شهید نوشت. همسر شهید متن اولیه آن را خواند و نپسندید و آمده بود سراغ مفید، شوخی و جدی گفته بود این کتاب را بکوبم توی سرت؟! خوشحال شدم همسر شهید روی آثاری که قرار است درباره شهید منتشر شود حساس است. آن کتاب چاپ نشد. پس حالا که کار حسن چاپ شده معلوم است همسر شهید با همان وسواس همیشگی وقت گذاشته و خوانده و پسندش کرده است.

سه- از جعفر شیرسوار همین قدر میدانستم جزو لات های داش مشتی قائمشهر بوده و حتی بعد از شهادتش بعضی از داش مشتی ها آمدند و تابوتش را روی دوش تا درگاه بهشت بدرقه کردند. بچه های گردانش هم بگی نگی به خودش شباهت داشتند. میدانستم خط شکن است و دل شیر دارد. از اسمش پیداست از شیر هم سواری میگیرد و رامش میکند! خیلی ها رام شده مرام و معرفت این شهید خودساخته و اهل دل بودند. و این را هم میدانستم که شهید بمباران هفت تپه است. دیگر همین.

چند سال پیش در گروهی مجازی که همه رزمنده بودند جز من، بحثی وسط آمد درباره شهید شیرسوار. یکی نوشت وقتی هفت تپه بمباران شد من کنار جعفر شیرسوار بودم او شهید شد اما من ماندم هیییی دل غافل چقدر بی توفیق بودم!

حس خبرنگاری ام زنده شد و زیرش ریپلای کردم و پرسیدم عذر میخواهم وقتی هواپیمای دشمن شروع به بمباران کرد شما چه کردی؟ گفت پریدم گوشه ای و پناه گرفتم. پرسیدم شیرسوار چه کرد؟ گفت: دوید سمت بچه ها و داد زد پناه بگیرید هواپیمای دشمنه...

خب فرق ما و شهدا دقیقا همین یک تکه است. آنها در بزنگاههای زندگی، دیگران را بر خود ترجیح می دهند.

حالا که کتاب شیرسوار را دست گرفتم با همین ذهنیت به خاطرات شهید نگاه کردم. خوشحال شدم که نثر کتاب روان است و از توضیحات عاطفی معمول نویسندگان در امان مانده است و اینکه خاطراتی از زبان همرزمان شهید نیز لابه لا به روایت همسر اضافه شده که بر غنای کار افزوده است.

جعفر یا همان بهروز شیرسوار همان موقع هم که لات و بزن بهادر است ضعیف کش نیست و حواسش به ناموس مردم هست. اصلا با مردم عادی کاری ندارد و برایشان شاخ و شانه نمی کشد که هیچ، ضعیفی را هم ببیند پشتش در می آید، لات هست برای لات ها.

انقلاب دارد به سرانجام میرسد. جنس انقلاب از نور است. جعفر میرود مشهد آب توبه میریزد سر خودش و بر می گردد. شیر بچه های سپاه استان است. قائمشهر برای خودش مرکزیت دارد بین منافقین. حتی معروف است چپ ها در قدیم از آن بعنوان استالینگراد یاد میکردند. جعفر شیرسوار از سطح شهر قائمشهر (شاهی آن زمان) تا جنگلهای سوادکوه و آمل و چالوس و حتی گیلان، قدم به قدم منافقین مسلح و نامرد را دنبال کرده و سرجایشان نشانده است. امنیت مازندران که همجوار پایتخت و همسایه ابرقدرت دنده چپ عالم بود مرهون تلاش و مجاهدت جعفرهای شیرسوار است. سفره اش برای همه پهن است سفره دل دیگران برای او پهن. رنج می زدود و رنج خود را فراموش میکرد زود. دستگیر بود در حالیکه دستش به جایی جز آسمان بند نبود. در هفت تپه که به شدت مریض شد، نیروهایش میپرستیدنش، جوجه ای برای او کباب کردند بخورد تقویت شود لب نزد چون بقیه نیروها از آن بی بهره بودند. اتاق های خانه اش را هم با دوستانش شریک میشد کسی بی سرپناه یا غریب نماند. همان جوان لات بزن بهادر که دم انقلاب، نماز را شروع کرد حالا با دوست مداحش که روی موتور می نشست می گفت روضه حضرت زهرا بخوان. آخرین تماسش هم که ضبط شده و موجود است شوخی و جدی به خانمش گفت این بار اگر پشت گوشت را دیدی مرا هم خواهی دید و بعد مکثی کرد و گرا داد کربلا را دارم می بینم. همسرش که همسر شیر بود جز به رضای خدا راضی نمی شد. 

چهار- بانو سوسن ملکیان، همنفس سالهای تعالی یک مرد عاشورایی، امانت دار فرهنگ رشادت و غیرت و آزادگی است که دیدنش برای دختران امروز بایسته و ضروری است. نسلی که به برکت شوم! فضای مجازی، خاطرات شهدا را گاه، فیک دانسته و پیام شیرسوارها را نخوانده و نشنیده که ما آگاهانه در این راه قدم نهاده ایم لااقل همسر شیرسوار را ببیند و چند کلامی با او مصاحب شود از باب فبشر عبادالذین یستمعون القول، مباد رایحه گل سوسن ها به مشام این نسل ناشنیده و ناآشنا بماند.

کتاب شیرسوار را باید حسن شیردل می نوشت. روایت از شیر، دل شیر میخواهد. حسن خودش لوتی عرصه فرهنگ و ادب است و به رغم بعضی ضعفهای قابل اغماض اثر، بهتر می داند چگونه از شیر سخن بگوید.

این کتاب را بخوانید. نکات جالب دیگری در بطن متون آن نهفته که چند قدمی شما را در زندگی جلو می اندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روایت مرتضی قربانی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۵۴ ب.ظ

دانلود و خرید اینترنتی کتاب روایت مرتضی قربانی؛ جلد اول | امیر رزاق‌زاده |  طاقچه

 

کتاب خاطرات سردار مرتضی قربانی را خواندم. بعد از کتاب قطور خاطرات ماهاتیر محمد این دومین کتابی بود که در هفته های اخیر با دقت به اتمام رساندم. علتش هم اطلاعاتی بود که در کتاب عرضه می شد و نیاز داشت تا گاهی به عقب برگشته و با مروری مجدد، پازل آن را در ذهن تکمیل نمایم.

به دوستان راوی هم توصیه میکنم کتاب خاطرات مرتضی قربانی را حتما مطالعه کنند. این کتاب در تبیین ساختار عملیاتهای سه سال نخست جنگ توضیحات روان و مفیدی ارائه میدهد. البته به هر حال یک راوی و یک جبهه از جنگ در این کتاب محور قرار گرفته که ضرورت تکمیل آن از طریق مطالعه آثار مشابه قابل کتمان نیست.

این کتاب گویا قرار است در مجلدات دیگر نیز ادامه پیدا کند. مرتضی قربانی هم وعده داده که با قلم خودش هم درصدد نگارش خاطراتش از دفاع مقدس است که بی صبرانه منتظر انتشار آن می مانم.

مرتضی قربانی اگر چه اصفهانی است اما با توجه به تعلق لشکر 25 کربلا به مازندران، نزد بچه های شمال شناخته شده تر از خود اصفهانی هاست. او بین رزمندگان قدیمی مازندران محبوبیت ویژه ای دارد هر چند طیف جدید شاید دلشان با او صاف نباشد.

آقا مرتضی قهرمانی بزرگ و ماندگار در تاریخ این مرز و بوم است که طعم تلخ غربت را در تقسیم بندی های جفاکارانه حزبی و جناحی به وفور چشیده اما به رغم همه کم لطفی ها همچنان پای انقلاب و امام و آقا محکم ایستاده است.

برایم جالب و عبرت آموز بود وقتی شرح رشادت و مظلومیت نیروهایش در اطراف نهر عرایض و پل نو به عنوان گلوگاه فتح خرمشهر را بازگو می کرد. خودش نیز به خط آمده بود و در شدیدترین آتش سپاه دشمن مقاومت ورزید و عقب ننشست، پیش تر در غرب شوش و بستان و آبادان و... نیز بارها تا مرز شهادت و جانبازی پیش تاخته بود اما بعد از آن همه فداکاری که منجر به آزادی شیرین و تاریخی خرمشهر و بستان و سوسنگرد و ... شد عده ای که دور از کوران حوادث در گوشه دنج و راحت شهر بر تخت عافیت تکیه داده بودند او را زاویه دار با نظام و امام معرفی نموده و دنبال حذفش از سپاه و جنگ بودند. به راستی حذف چنین سربازانی به نفع کدام جبهه تمام می شد، دوست یا دشمن؟! امیدوارم روزی قدر آدمهایی که به جای حرف با عملشان پای اسلام ایستاده اند بیشتر شناخته شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا از جده ام حضرت زهرا هم نا امید شده اید؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ ب.ظ

 

... من این حرفها را متوجه می شدم. تحمل این شرایط و این حرفها بسیار برایم سخت بود.

روزها گذشت تا اینکه یک روز با اشاره به مادرم گفتم: مرا رو به قبله بخوابان. دیگر از همه چیز خسته شده بودم. مدتی بود که سربار دیگران شده بودم.

با دلی شکسته، متوسل به مولا امیرالمومنین علیه السلام شدم. با گریه و با زبان بی زبانی به آقا عرض کردم: من خسته شده ام. یا شفای مرا از خدا بگیرید، یا از خدا بخواهید مرا از این دنیا ببرد.

با حالت عنابه و استغاثه خوابدیم. در عالم رویا دیدم، گوشه دیوار ترک برداشت و یک فرد نورانی سوار بر اسب وارد شد. ایشان چیزی شبیه نقاب بر صورت داشت.

با تعجب پرسیدم: شما چه کسی هستید؟

ایشان پرسید: شما چه کسی را خواسته بودی؟

گفتم: من مولا و سرورم حضرت علی بن ابی طالب امیرالمومنین علیه السلام را خواسته بودم.

گفت: من علی هستم.

رکاب اسبش را گرفتم و گفتم: شفای من را از خدا بگیرید. اگر خوب نمی شوم من را از دنیا ببرید. خسته شدم...

حضرت فرمود تو را شفا دادیم. اما باید به دیدار امام خمینی بروید.

به محض اینکه این کلام را شنیدم از خواب پریدم. تمام بدنم خیس عرق شده بود. نفس نفس می زدم.

فقط گریه می کردم. همه دور تخت من جمع شده بودند و می پرسیدند چی شده؟...

بعد از نیم ساعت متوجه شدند من خواب دیده ام. با چشم و ابرو عکس امام را نشان می دادم.1

++++++

آن روز وقتی در خدمت حضرت امام در قم بودیم، بحث پزشکان ایرانی و خارجی به میان آمد و بعد هم پدر ما گفت: همه آنها از درمان پسرم ناامید هستند.

حضرت امام مکثی کردند و فرمودند:

"خب از جده ام حضرت فاطمه زهرا هم ناامید شده اید؟ من قول می دهم که خوب شود. شما صبر کنید."

حضرت امام در این مدتی که با پدرم صحبت می کرد چایی را هم می زد. همین جور که چای را هم می زد، دقایقی هم بر آن دعا خواند. بعد استکان چای را از روی زمین برداشت و مقداری از آن را میل کرد. بعد با دست مبارکشان باقیمانده چای را به دهان غلامرضا نزدیک کرد و از او خواست چای بخورد.

غلامرضا نمی توانست چیزی بخورد. وقتی چای یا آب می خورد از اطراف دهانش به پایین می ریخت. آب دهانش و چای شُره می کرد و به پایین می ریخت.

حضرت امام دستمالی را از جیبش در آورد و لب های غلامرضا را تمیز  کرد. بعد به مادرم فرمودند: این قندها را بگیرید و همراهتان ببرید و بدهید به مریض های اسلام. اینها تبرک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

مادرم قندان قند را برداشت و در گوشه چادرش خالی کرد و با خودش آورد.

پدرم از حضرت امام تشکر کردند و گفتند: ما اینجا نیامده بودیم تا شما را اذیت کنیم. ما آمده بودیم تا غلامرضا شما را از نزدیک زیارت کند.

زمان زیادی طول کشید تا از محضر امام مرخص شدیم. شاید نیم ساعت تا چهل دقیقه.

موقع خداحافظی دوباره حضرت امام فرمودند: "بروید و توسل کنید به جده ام حضرت فاطمه زهرا سلام الله. من به شما قول می دهم بچه شما خوب شود."

بعد از دیدار با حضرت امام، ما از قم به تهران برگشتیم. غلامرضا در منزل پدرم دوران نقاهت را می گذراند.

چند روز بعد از آن دیدار، سیزده رجب سال 1358 یعنی سالروز تولد حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

من متأهل بودم و از پدر و مادرم جدا زندگی می کردم. مادرم به مغازه سر کوچه ما زنگ زد و از صاحب مغازه خواست محمد عالی را بگویید بیاید با من صحبت کند.

شاگرد مغازه دوان دوان آمد و به من گفت: محمدآقا! مادرتان تلفن کرده و با شما کار دارد.

ترسیدم. با خودم گفتم: نکند که غلامرضا...

سریع آمدم. گوشی تلفن را گرفتم و به مادرم سلام کردم.

مادر با یک هیجان خاصی گفت: محمد! پا شو بیا که غلامرضا به صحبت افتاده و دارد حرف میزند. بیا که داداشت شفا گرفته ....

فوری به خانه پدرم آمدم و دیدم غلامرضا پشت سر هم می گوید: علی علی علی.2

1- شهید غلامرضا عالی

2- محمد عالی، برادر شهید

کتاب شب چهلم/ ص 65- 75/ انتشارات شهید ابراهیم هادی

  • سیدحمید مشتاقی نیا