اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معاد» ثبت شده است

درز مدرن فرهنگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۵۸ ق.ظ

فیلم سینمایی هتل کامل

 

راستش را بخواهید فیلم یا کتابی را که می بینم و می خوانم اول از همه دنبال نقطه ای مثبت از آن می گردم که به دیگران هم بگویم و برجسته اش کنم. حتی بعضی آثار که در جامعه به اثری منفی شهرت یافته اند را سعی می کنم لااقل در حدی اندک هم که شده تعبیر به خیر کنم. فیلم هتل را هر چقدر ورانداز کردم نکته درخوری نیافتم جز در یک مورد. آنجا که در فروشگاهی در کیش، یکی از لباسها موقع پرو پاره می شود؛ آن را یواشکی سرجایش بر می گردانند. زن و شوهری جوان از راه می رسند و زن دقیقا همان لباس را بر می دارد. پارگی آن را نگاه می کند و با ذوق و وجد به همسرش می گوید: چه درز مدرنی!

این تعبیر کوتاه، کنایه از تفکر لایه هایی از جامعه دارد که به هر پدیده ای از سر خودباختگی نگاه می کنند. جماعتی که هر چه از غرب می بینند و می شنوند را نشانه برجستگی و تمدن آنها دانسته و هر چه از خود دارند را مستوجب عقب افتادگی و خجلت تلقی می نمایند. بعضی عزیزان روستایی ما هم متاسفانه اینطور هستند. گمان می کنند هر چه در تهران یا شهرهای بالا! می گذرد نیک و مایه افتخار است.

نقدهایی که درباره هتل بود را در فضای مجازی جستجو کردم. حتی یکنفر از این فیلم به عنوان اثر هنری یا لااقل طنز، تمجید نکرد. همه حتی منتقدان غیر ارزشی هم معتقد بودند این فیلم، نمونه ای مبتذل و گیشه ای از آثار سینمای ایران است که با بر هم چسباندن شوخی های جلف اروتیک اینستاگرامی به تولید رسیده است.

خب حالا حساب کنید همین فیلم به عنوان دومین اثر پرفروش سینمای طنز ایران مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و بالطبع کارگردانهای دیگر هم که سودای فروش بیشتر داشته باشند به همین سبک و سیاق حرکت خواهند کرد.

درز مدرنی که در وصف لباسی جر خورده به کار رفت در واقع توصیف وضعیت نوین فرهنگی جامعه است که به میمنت حاکمیت بی حد و مرز و رهاشدگی بی حساب و کتاب فضای مجازی، ذائقه لایه هایی از عموم و حتی خواص هنری را به سمت پوچ گرایی و پذیرش لودگی و هنجارشکنی اجتماعی و لذت طلبی صرف سوق داده است. درز مدرن خودباختگی و غفلت گزینی که اگر اصلاح و ترمیم نشود به شکاف عمیق تمدنی تبدیل شده و به مرور داشته های هویتی و تاریخی و ارزشی ملتی با عقبه عظیم فرهنگی را به حاشیه خواهد راند. مدیریت سیاسی جهان مبتنی بر فرهنگ و رسانه است. فریب جماعتی که فرق اصل و بدل را ندانند برای اهل طمع، دشوار نخواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کمی بیشتر بمان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۳۷ ق.ظ

کتاب کمی بیشتر بمان: زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم اکبر شهریاری [چ2]  -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

کتاب خاطرات شهید اکبر شهریاری را خواندم و لذت بردم. البته قلم نویسنده بی نقص نبود. عبارتها گاهی شبیه مقاله به نظر می رسید نه داستان. بعضی مسائل گنگ و مجهول رها شد؛ اما قلم نویسنده با صداقت بود و از پردازش های ادبی بی حاصل و ملال آور پرهیز داشت.

زندگی این شهید جوان مدافع حرم زیبا بود. خوب زندگی کردن، خوب مردن را هم به دنبال دارد. شهادت، بهترین و زیباترین نوع مرگهاست که نصیب کسانی می شود که خوب و زیبا زندگی کرده باشند.

یک جایی از ماجرای زندگی شهید از زبان همسر بزرگوار و صبورش مربوط به جریان خواستگاری و نه گفتن های پیاپی و بی دلیل او به این شهید عزیز است. به نظرم جا دارد یک بار کتابی قطور به شیوه خاطرات شفاهی، حرفهای دخترهایی را ثبت کند که در جوانی خواستگار خوب و منطبق با معیارهای شرع و عرف داشته اند اما بهانه آوردند و به حرف اسلام عمل نکردند و بعدها چقدر پشیمان شدند.

جایی از کتاب پیرامون تذکر دوستانه شهید به همسرش درباره مراعات و تکمیل نوع پوشش بود. البته این خانم، خودش محجبه و متدین و با وقار و از خانواده ای روحانی بود؛ اما از سلیقه و نظر همسرش تمکین کرد. یادم است دوستی ماجرایی از زندگی خودش گفت. همسرش دختر یک روحانی بود. او در دوره نامزدی به وی تذکری دوستانه داد که مثلا مدل نشستنش را در جمعها تغییر دهد. دختر به پدرش گفت. به پدر برخورد که مگر او بیشتر از من می فهمد؟ و همین بهانه ای شد برای دعواهای بعدی و نهایتا طلاق!

یک زندگی خوب حاصل فهم و درایت زن و شوهر و در مواردی بستگان نزدیکشان است.

در این کتاب هم به بعضی زخم زبانها اشاراتی صورت گرفت. در دوران دفاع مقدس هم که جوانهای ما از زن و فرزند و شغل و تحصیل خود گذشته و به دفاع از کشورشان می شتافتند از بعضی هموطنان به جای تقدیر و تشکر فقط متلک و زخم زبان شنیدند. خوب است این حرفها در تاریخ ثبت می شود. هم نا شکری و بی انصافی بعضی انسانها نمایش داده می شود هم آنانی که می خواهند در راه حق قدم بردارند با سختی های این راه بیشتر آشنا شده و مقاوم تر می شوند. روح شهدا شاد. انقلاب اسلامی فرصتی در تاریخ پدیدآورد که انسانهای پاک و خودساخته و رشید و کمال طلب به بشریت معرفی شدند. شهدا معصوم نبودند اما مسیر زندگی را به اختیار خود به گونه ای انتخاب کردند که بیشترین پرهیز را از خطاها داشته و در دو راهی بین خود و خدا، جانب خدا را بگیرند. شهیدانه زیستن یک سبک زندگی است هم در جنبه فردی و درونی و هم در بعد اجتماعی، خدا را دیدن و با خدا زندگی کردن و خویشتن داری در مقابل هوسها و زیاده خواهی ها مقدمه ای برای آمادگی در ایثار و گذشت و جوانمردی و وصال با معبود است. برای همین است هر جا که در قران از شهید و شهادت سخن گفته می شود به صدق و صداقت نیز اشاره شده است. شهدا راست می گفتند. مدعی بندگی بسیار است اما آن که در عمل بنده خدا باشد، صدّیق و شهید خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فکر نمی‌کردم فردی در لباس روحانی، این همه تخریب کند!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۵۹ ق.ظ

تصاویر: مراسم تشییع پیکر شهید آیت الله سیدابراهیم رییسی

 

«در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶، خود بنده این حجم از تخریب و ترساندن مردم را پیش‌بینی نمی‌کردم، چرا؟ چون پیش خود می‌گفتم که اولاً طرف رقابت، فردی است که لباس دین و روحانیت را به تن دارد و لااقل در این قضیه حد نگه‌می‌دارد، نه اینکه کاری نمی‌کند، بلکه بالأخره تا یک جایی جلو می‌رود، ثانیاً ایشان از اول انقلاب مسئولیت داشته، بنابراین لااقل حریم نظام و اصول اخلاقی انتخابات را نگه‌می‌دارد، ثالثاً اکنون رئیس‌جمهور است و شئونات رئیس جمهور را حفظ خواهد نمود. خب در انتخابات و خصوصاً ۱۰ روز آخر، محاسبه ما به هم خورد!... حرف من این است که رقیب، با مجموعه تبلیغات تخریبی بی‌سابقه چنان فضای رعب و ترس‌آلودی ایجاد کرد که صدای ما به بخشی از جامعه نرسید! به نظر شما سخیف‌تر و خنده‌دارتر از این ادعا وجود دارد که می‌گفتند اگر فلانی بیاید در خیابان‌ها و پیاده‌رو‌ها دیوار می‌کشد؟ (خنده)، اما با تبلیغات و تخریب‌ها کاری کردند که متأسفانه بخشی از جامعه ترسیده بود که نکند واقعاً این‌ها رأی بیاورند و آزادی‌های مردم را سلب کنند! یا مثلاً گفتند اگر این‌ها رأی بیاورند، جنگ و ناامنی می‌شود، یا دوباره تحریم می‌شود. خب اخیراً مردم خبر‌ها را می‌بینند، در امریکا یکی از بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها علیه ما درحال تصویب است. قصدشان این است که با این تحریم‌ها، جنگ داخلی درست کنند و مردم را به جان هم و به جان نظام بیندازند، خب چرا آقایان جوابگو نیستند؟ مگر شبکه‌های رسانه‌ای و تبلیغاتی‌شان نمی‌گفت، اگر فلانی رأی بیاورد جنگ و تحریم است. چرا هنوز چند هفته نگذشته، چنین تحریم‌های پیچیده و چندلایه‌ای علیه ملت ایران طراحی و تصویب شد؟ این‌ها شماتت نیست، بلکه تبیین واقعیت است. کار دشمن، دشمنی است. برای دشمن فرقی بین دولت‌ها نیست. او می‌خواهد، ریشه ملت مسلمان ایران و اسلام و اصل انقلاب را بزند. اتفاقاً امریکا بیش از هر‌کس، با تحریم‌هایش دارد به طبقه متوسط در ایران ضربه می‌زند. این واقعیت را که برداشتن تحریم‌ها تنها از مسیر شکل‌گیری یک دولت مقتدر و نه با ترس و مجامله محقق می‌شود، برخی پوشاندند و الان هم پاسخگو نیستند. این‌ها گله از تخریب شخص خودم نیست، مطلقاً. این‌ها نگرانی از باب‌شدن یک روش، در فرهنگ سیاسی ماست....» 

درد دلی از شهید سید ابراهیم رییسی/ همشهری آنلاین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیمای فرزانگان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ

کتاب سیمای فرزانگان | بهشت قلم

 

کتاب سیمای فرزانگان یکی از پر فروش ترین کتابهای حوزوی است. تا اینجای کار میدانم بیست و چند بار تجدید چاپ شده. نویسنده آن حجت الاسلام رضا مختاری در جوانی به تألیف اثر پرداخته و در چاپهای بعدی ویرایشی مختصر بر آن انجام داده است. این کتاب البته مخصوص طلاب نیست و اقشار مختلف جامعه که به مسائل معنوی و خودسازی و حکایتهای آموزنده از زندگی علمای دین علاقمندند نیز به مطالعه آن پرداخته اند.

یک جاهایی با این کتاب به دوران شیرین حجره نشینی، شبهای خوش انس و خلوت با خدا و همجواری با بهترین بندگان او سفر کردم. یک جاهایی داغ حسرت و افسوس بابت جدایی از مسیری که پر نور آغاز شده بود را حس نمودم، یک جاهایی هم با یادآوری خاطرت تلخ مواجهه با بعضی مدعیان ظاهرنما سوختم و بد خلق شدم. از ویژگیهای مثبت کتاب علاوه بر دقت شدید مولف در استناد روایات و نقل قولها، سیر مطالب آن است که با خودسازی و اصلاح نفس آغاز گردیده و با ظلم ستیزی و غیرت و مجاهدت به پایان می رسد. عالم حقیقی نمیتواند مجاهد نباشد؛ علم، مسئولیت آور است. سیمای فرزانگان از آن دست کتابهایی است که خواندنش را میتوان به همه توصیه نمود و اهدای آن به دوستان را از نفیس ترین تحفه ها و سوغات ها برشمرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تقوا و بهداشت‌

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۵۶ ق.ظ

سفارش اینترنتی سیب سرخ از شعب تازه فروشی فروشگاه اینترنتی بامیکا

 

امیرالمؤمنین درباره تقوا فرمود:

شِفاءُ مَرَضِ اجْسادِکُمْ...

بهبود بیمارى تن شماست.

و شاید بخواهید بپرسید چه رابطه‌اى است بین تقوا که امرى روحى و معنوى است با سلامت بدن؟ مى‌گویم البته تقوا گَرد یا آمپول نیست، اما اگر تقوا نباشد بیمارستانِ خوب نیست، طبیبِ خوب نیست، پرستارِ خوب نیست، دواى خوب نیست؛ اگر تقوا نباشد آدمى حتى تن خود و سلامت تن خود را قادر نیست حفظ کند. آدم متقى که به حدّ خود و حق خود قانع و راضى است روحى مطمئن‌تر و اعصابى آرامتر و قلبى سالمتر دارد، دائماً در فکر نیست کجا را ببرد و کجا را بخورد و کجا را ببلعد، ناراحتی‌هاى عصبى او را به زخم روده و زخم معده مبتلا نمى‌سازد، افراط در شهوت او را ضعیف و ناتوان نمى‌کند، عمرش طولانى‌تر مى‌شود. سلامت تن و سلامت روح و سلامت اجتماع، همگى بستگى دارد به تقوا.

مرتضی مطهری/ کتاب ده گفتار

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خاطره ای از باختر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۶ ق.ظ

خاطره ای از باختر» مصطفی مرتضی القزوینی، ترجمه حمیدرضا آژیر - مرکز مطالعات  سفرنامه

 

کتاب خاطره ای از باختر به قلم مصطفی مرتضی القزوینی، روحانی مبلّغ دینی اهل کربلا با ترجمه حمیدرضا آژیر را خواندم. نام اصلی کتاب گویا من "کربلاء الی کالیفورنیا" ست.

این اثر بیشتر از آن که تجربیات و خاطرات شخصی یک مبلغ دینی در انگلستان و آمریکا باشد تحلیل شرایط موجود فرهنگی غرب است که البته بسیار آموزنده و گاه دارای نکاتی بدیع می باشد. شاید اسم کتاب را آداب المهاجرین می گذاشتند مناسب تر بود. خانواده های مسلمان که قصد اقامت در غرب را دارند با خواندن این کتاب مهارت بیشتری در نحوه مواجهه با تعارضات رفتاری فرزندانشان پیدا خواهند کرد. البته از آنجا که به برکت ماهواره و فضای مجازی و خودباختگی بعضی مسئولان شاهد رواج و عادی سازی فرهنگ غرب در جامعه ایرانی هستیم مطالعه اثر فوق برای خانواده های هموطن ساکن در کشور نیز مفید و آموزنده است. اطلاعات رنج آوری از سقوط ارزشهای اخلاقی و مدنی و آموزشی دنیای مصرف زده تحت سیطره نظام سرمایه داری ضمن آسیب شناسی جامعه چند پاره آمریکا در این کتاب بیان شده که نگرانی از اشاعه آن به جوامع شرقی و اسلامی بسیار تکان دهنده است.

در دنیایی که از در و دیوارش مادی گرایی و لذت جویی و خودخواهی و منفعت پرستی و شهوت طلبی بر دل و جان و فکر و باور جوانان می بارد دلسوزان دین و معتقدان به توحید، وظیفه سنگین تری در احیای اندیشه کمال گرایی و فرهنگ ایثار و باور به آخرت و عدل الهی بر عهده دارند. خدا کمکمان کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اجتناب ناپذیر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۰۱ ب.ظ

این آخرین تصویر به جا مانده از معروفترین هنرمند دنیا یعنی چارلی چاپلین است که در سن 88 سالگی جان سپرد. چقدر پیر و ضعیف شده بود. شاید اصلا باورتان نشود او چارلی معروف و طنازی باشد که همه مردم دنیا از آثارش خاطره ای خوش دارند.

عکس پایینی هم تصویری از سنگ قبر رضا داوونژاد هنرمند جوان کشورمان است. البته سنگ قبر واقعی او هنوز نصب نشده. در یکی از سایتها خواندم: "رضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون که روز ۱۳ فروردین از دنیا رفت، ۱۰ سال پیش برای سنگ قبر خود نوشته‌ای را ثبت کرده که پوریا تابان در کتاب «سنگ قبر» آن را منتشر کرده است."

مرگ برای همه انسان ها امری محتوم و اجتناب ناپذیر است خوشمان بیاید یا نه، شاه باشیم یا گدا سرنوشتی جز این نداریم.

یکی در جوانی می میرد یکی هم پیر و فرتوت می شود بعد از دنیا می رود. یادمان باشد هیچ چیز این دنیا ماندگار نیست و ارزش دل بستن ندارد. به فکر روزهایی باشیم که نعمت عمر یا جوانی و سلامت و ... را از دست می دهیم. به داشته هایمان که قطعا خدادادی است غره نشویم. تا توان و فرصت داریم، موثر باشیم. غیر از خودمان را هم ببینیم.

 

آخرین عکس از چارلی چاپلین که باورکردنی نیست

نوشته عجیب روی سنگ قبر رضا داوودنژاد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خون شهدا پایمال شده است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۲۲ ق.ظ

شهیدان با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند - ایمنا

 

خدا عالم را به گونه ای در دایره تدبیر خود خلق نموده که هیچ چیزی در آن هدر نمی رود. هر کلمه ای اثر دارد، هر شیء ناچیزی به چیز دیگری تبدیل میشود. چه برسد به آه مظلوم که عرش خدا را به لرزه می اندازد و خون شهید که بی شک ماندگار است و اثر دارد.

خون شهید هدر نمی رود. بالاترین ثمره خون شهدای ما بیداری آزادی خواهان جهان و اشاعه نگاه ضداستکباری در جای جای عالم است که آزادی قدس و رفع استبداد و امپریالیسم و غارتگری و زیاده خواهی کانونهای قدرت را در پی خواهد داشت.

اما حالا که صحبت از معامله بر سر خون شهدای فتنه و آشوب است و آه سرد پدر شهید عجمیان در گوش فلک پیچید آنگونه که پیش تر نیز اشک و آه از نهاد پدر شهید احمدی روشن برخاسته بود و پدر شهید محمدحسین حدادیان و... بد نیست از این زاویه هم به موضوع نگاه کنیم که به یک معنا حق شهدا پایمال شده است. هیچ شهیدی سر سازش با فرهنگ تجمل پرستی و اشرافی گری و رانت خواری و باندبازی و شکاف طبقاتی و اژدهای هفت سر فقر و فساد و تبعیض نداشته است. از این منظر تا زمانی که بی عدالتی در جامعه هست و عده ای خودباخته ظاهر فریب اهل تزویر در کنج عافیت در نقاب شعائر دین به ریش دین و دین دار میخندند و ارزشهای انقلاب را در پستوی ویلاهای برآمده از حقوقهای ناحق نجومی بیت المال در خلوت با ژیلاهای ابرو کمان سیه مژگان لپ گلی خویش به سخره میگیرند حق شهید پایمال شده است. تا وقتی در بانکداری و اقتصاد و معماری و صنعت و مدیریت و فرهنگ و ... از سبک زندگی و مدیریت دینی و ملی فاصله داریم در واقع از اهداف شهدا فاصله گرفته ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هامون، دیروز و امروز

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ق.ظ

فیلم ایرانی - هامون - خسرو شکیبایی - FULLHD

 

دیشب برای پنجمین بار نشستم و هامون را دیدم. اولین بار یازده یا دوازده سالم بود که آن را در سینما دیدم. چون قهرمان داستان، حمید هامون بود خوشم آمد و باز هم برایش تماشایش به سینما رفتم. درست مثل فیلم عروس که آنجا هم قهرمان داستان، حمید بود.

با یم یلد ولم یولد بچگی های حمید میخندیدم. با آشفتگی هایش، نویسنده بودنش، کتابخوانی هایش، دویدن هایش به وجد می آمدم. از این که بیقرار کشف حقیقت بود او را می پسندیدم. دریا را همیشه دوست داشتم. زیباترین موسیقی خلقت، صدای امواج آب است. از اینکه حمید هامون دل به دریا می سپرد آرامش میگرفتم و...

الان البته آن نگاه را ندارم. هامون، تصویر از هم گسیختگی روانی جماعت روشنفکر است که ماندن در راه و سرگشتگی و حیرانی را به ثبات قدم و یافتن مقصد و اقامت در منزل عبودیت ترجیح میدهند. درست مثل آنهایی که زیارت را بهتر از نماز می پندارند. مثل طلبه ای که نعلین زرد و عطر و سورمه چشم را واجب تر از درس بپندارد.

روشنفکرها اهل بازی و خوشگذرانی اند. دنبال تفاوتند و حاشیه را بر متن ترجیح میدهند. عرفان شیعه اما حقیقتی آرامش بخش در بطن نورانی خود دارد که در گرو همرهی و طیّ طریق با خضر ظلمت ستیز، قابل دستیابی و تحقق است.

رگه های نگاه چپ نیز در گفتگوهای فیلم دیده میشود. آنجا که توسعه مدل آمریکایی سنگاپور و فیلیپین و مالزی را دست و پا زدن سوسک وار در لجنزار برای رفاه بیشتر، حول محور شکم تلقی میکند.

اگر مهرجویی، گاو را گاو نامید، هامون را باید خر می نامید که این تعبیر نه البته از سر بغض و وهن که برگرفته از دیالوگهای مکرر قهرمان قصه است آنگاه که اذعان میدارد در پس این حیرانی چهل و خورده ای ساله، هیچ گُهی نشده است.

همه این ماجرا اما به آنجا که عارف مسلکی خداجو به نام علی عابدینی، در دریای گمگشتگی، دست نجات به سوی هامون دراز میکند قابل اغماض است. هامون را صدباره هم پخش کنند می بینم. دیدن یک فیلم لزوماً به معنای تأیید کامل محتوای آن نیست. همین که آدم میفهمد سازنده فیلم و سراینده داستان به فهم خودش احترام گذاشته و اثری جدی را خلق کرده هزاران بار می ارزد به تماشای سینمای غالب این سالها که معجونی از تلفیق تصاویر وارونه و صحنه های مشوّش بی هدف مبتنی بر ارضای شهوات و امیال حیوانی و اغراض بیگانه پسند سازندگانشان است. هامون لااقل ایرانی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چوب خدا، صدا دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۵ ب.ظ

این مطلب را نه از باب استناد به آیه و حدیث و روایت که بر اساس تجربه شخصی با کمال اطمینان عرض میکنم آدمها در همین دنیا نتیجه کارهای خوب و بدشان را می بینند. حتی اگر زنده نباشند اثرش در همین دنیا تعقیبشان خواهد کرد. استثنا هم ندارد. من هم بدی کنم یا خوبی پژواکش را در همین عالم مشاهده خواهم کرد. مثالهایش را بداهه میتوانم در حد یک کتاب برایتان ردیف کنم. این موضوع البته به این معنا نیست که هر کس هر اتفاق بدی برایش رخ دهد حتماً مرتکب رفتار بدی شده. ابتلائات عالم ممکن است دلائل مختلف داشته باشد اما اصل بازگشت افعال به خودمان قابل کتمان نیست.

مطلب را طولانی نکنم.

مرحوم حیدر رحیم پور ازغدی جایی نوشته بود که علی شریعتی با جوش و خروش اصرار داشت علامه مجلسی را درباری و دلداده سلطنت معرفی کرده و او را از این بابت زیر سوال ببرد. استدلالش هم مربوط می شد به مدحی که علامه از شاهان صفوی در ابتدای کتابش نگاشته. حیدر میگفت هر چه پاسخ میدادم که چه بسا انتشار کتابی بزرگ و تأثیرگذار که از ذخایر مکتوب عالم شیعه است منوط به مدح شاه وقت بوده و علامه چاره ای جز این نداشته توی کت علی شریعتی نمیرفت.

تا اینکه علی را سر نوشته ها و سخنرانی هایش گرفتند و در نهایت برای رهایی چاره ای نداشت جز اینکه تقیه کرده و به طور صوری تعهد کتبی بدهد که با شاه و ساواک شاه همکاری خواهد داشت. حیدر میگفت بعد از انقلاب داشتم روزنامه ای را میخواندم که دیدم ذیل مطلبی پیرامون شخصیت علی شریعتی دست به افشاگری زده که مرحوم همکار ساواک و طرفدار شاه بوده و بفرمایید این هم سندش! همان دستخط صوری شریعتی در تعهد به ساواک را منتشر کرده بود. حیدر گفت روزنامه را بستم و داد زدم علیییی! روحت شاد! ببین آنچه به علامه مجلسی نسبت دادی حالا سر خودت هم آمد و دامنگیرت شد.

الغرض

بزرگواری بود که از نظر خدمات فرهنگی و آموزشی و اجتماعی و... منشأ برکات بسیاری می شد. یک اخلاق بد داشت که دلش کوچک بود. کمترین مخالفتی را تاب نمی آورد و فوری با چسباندن یک انگ بزرگ، درصدد حذف طرف بر می آمد. ترکشش به من هم گرفت که البته بخشیدمش. رزمنده ای را ضدولایت میخواند، بسیجی را دزد معرفی میکرد و ... باور کنید کارهای بزرگ و خوبی را انجام داده که نیازمند قدردانی است اما این اخلاق بد متأسفانه از او جدا نشد و همواره موجب ریزش و دلخوری عده ای از جوانان متدین و دلسوخته میگردید. بعد از فوتش متوجه شدم چند مجموعه نظارتی گیر داده اند که بر اساس شواهد موجود، مرحوم همفکر با انجمن حجتیه بوده و کارهای انقلابی اش انگیزه تقیه داشته و... خنده ام گرفت. روحت شاد بزرگوار! یک عمر مخالفین و منتقدینت را با تهمت از سر راه برداشتی حالا مجموعه هایی رسمی تو را متهم می شمارند و افکاری را نسبت به تو بدبین میسازند. دلم سوخت و از او دفاع کردم و به نیّت پاک و اعمال خیرش شهادت دادم. ولی به هر حال نمیشود چوب خدا را نادیده گرفت. جمعی از مومنین به هیچ وجه زیر بار نرفته و خدشه به اعتبار او را وارد دانستند. مواظب آخر و عاقبت کارمان باشیم. برای عاقبت به خیری خود دعا و اراده کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بفهم برادر

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ

photo_2023-08-28_18-23-36_i33g.jpg

 

این بابا لااقل در ظاهر که طلبه است نان حوزه خورده و پول امام زمان برایش هدر رفته. هوس دلقک بازی دارد و خودنمایی یا واقعاً حالی اش نیست خدا می داند. متلک انداخته که چرا عباس موزون قرار است در دانشگاه درس آیین زندگی بدهد و او آیین مردگی را بیشتر بلد است!

کاری که عباس موزون در رمضان این سالها در سیمای جمهوری اسلامی انجام داده و معنویت و معاد را به زندگی مردم وارد کرده به اندازه کار فرهتگی صدها طلبه موثر بوده و ارزش دارد. اتفاقاً اسم برنامه اش هم بوده زندگی پس از زندگی.

این پسرک اما نمی داند که مرگ هم بخشی از زندگی است. آنانی که در این دنیا خوب زندگی میکنند زندگی ابدی شان نیز خوب و زیبا خواهد بود. آیین زندگی، آیین مردگی هم هست، مرگ نه به معنای پایان هستی که خاستگاه مادی و بینش حیوانی دارد؛ مرگ باوری به معنای ورود خدا در لحظات زندگی، اعتقاد به حساب و کتاب قیامت و زمینه سازی برای حیات طیبه جاودانه در پیشگاه مبدأ هستی. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عزراییل در نمیزند!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

photo_2023-07-18_06-31-01_kukc.jpg

 

سید اولاد پیامبر مرحوم سید محمد حسینی نوجوانی 15 ساله بود اهل لاله آباد بابل که ناگهان دچار ایست قلبی شد و درگذشت. روز گذشته به خاک سپرده شد. از این نوع اخبار هر روز در گوشه و کنار جهان به گوش می رسد. مرگ، بزرگ و کوچک و فقیر و غنی نمی شناسد. به کسی هم خبر نمی دهد. برای همین گفته اند هر لحظه را لحظه آخر عمر دانسته و قدر آن را بدانید. چنین اتفاقاتی البته اگر در بلبشوی اغتشاشات رخ بدهد قطعا برچسب سیاسی به خود می گیرد اما حقیقت امر آن است که برای رفتن باید آماده بود. خدا به بازماندگان صبر بدهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیمرغ، تویی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ب.ظ

قله های طرح سیمرغ کدامند؟بلند ترین قله استان ها را بشناسید! - با من بیاموز

 

خدا میخواهد به بنده اش بگوید تو بالاتر از بهشتی، دنبال بهشت نباش.

انسان اشرف مخلوقات است. بهشت هم مخلوق خداست. پس انسان، اگر انسان باشد، بر بهشت نیز شرافت دارد. نمونه اش رسول اکرم (ص) که رحمة للعالمین بود. برای همه عالم یعنی زمین و آسمان و جنت الهی. بگویند می خواهی در بهشت باشی، یا همنشین رسول الله؟ مومن حقیقی می داند هر جا رسول الله باشد همان جا بهشت که نه برتر از بهشت است. بهشت را اگر محصور به دار و درخت و میوه و اکل و شرب و شهوت و شهود بدانیم، همه اش مصادیقی کوچک از دایره خلقت الهی است که در برابر حقیقت اشرف مخلوقات، ارزشی نخواهد داشت. شرافت انسان، اگر انسان باشد، سیاق نفختُ فیه من روحی است و مقام خلیفة للهی.

میخواهی به بهشت برسی راه باز است؛ اما رشد حقیقی تو حکم می داند آب را از سرچشمه زلال آن بنوشی؛ چون که صد آید نود هم پیش ماست. صبغة الله و من احسن من الله صبغه؛ رنگ خدا بالاترین رنگهاست در کیش تقرّب به معبود، ذره ای از دریای ذات آفرینش، خودت تجسّم بهشت برین می شوی و محل غبطه اهل حق. آنان که در وادی فطرت سیر میکنند قرابت با تو را زیستن در بهشت می شمارند.

خدا تو را به زمین فرستاد که خودت بالا بروی. خدا بی نظیر است و تو را آنگونه می طلبد که در سلک خودش بهترین ها و بالاترین ها را بخواهی. خودت رشد کنی و آنقدر بالا بروی که بهشت هم زیر پاهایت خرد و حقیر باشد. آن وقت است که لبخند رضایت خالق یکتا بر گستره هستی می درخشد و ترجمان حکمت او نور بینش عالم خواهد شد که فرمود: انّی اعلم ما لاتعلمون.

اکرم پوراحمد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همین یک هفته اخیر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ق.ظ

بیوگرافی پیمان آدیداس

فرزاد هنردوست درگذشت علت فوت فرزاد هنردوست خواننده افغان +زندگینامه

تصویر درگذشت دستیار کارگردان و برنامه‌ریز سینما

photo_2023-06-18_07-59-49_gnav.jpg

عکس 4 دخترک بی‌گناه اردبیلی که اسیر سیل ویرانگر شدند + جزئیات مرگ 7 زن و مرد

 

همین یک هفته اخیر، پیمان آدیداس، بلاگر معروف اینستا در گذشت او متولد 1375 بود. فرزاد هنردوست، خواننده جوان هراتی که مدتها در ایران می زیست هم درگذشت. او متولد 1365 بود. فرشاد کلباسی، دستیار کارگردان متولد 1364 بود که دیروز درگذشت. مسعود دهستانی قهرمان سابق کشتی اهل بابل هم در سن 45 سالگی به رحمت خدا رفت. حالا اینها چهره های معروف هستند. چقدر جوانهای دیگر در گوشه و کنار کشور همین چند روزه به رحمت خدا رفتند که ما نمی شناسیم. مثل آن چهار کودک معصوم اردبیلی که بر اثر سیل از دنیا رفتند.

همه آنها برای خودشان یک دنیا آرزو داشتند، برنامه و نقشه و امید و حسرت داشتند؛ اما قافله عمر در پیچ و خم ایام بی آنکه خبر دهد ناگاه به مقصد رسیده و مسافرش را از قطار زندگی پیاده می کند.

مرگ، پیر و جوان نمی شناسد. زمان رسیدنش را هم کسی نمی داند. غافلگیرانه به سراغ آدم می آید. دو روز دنیا را درست زندگی کنیم، بساطمان جمع شد ملت یک خدا بیامرز بگویند، چهار نفر فاتحه ای بخوانند؛ آخش راحت شدیم نگویند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشهد انّ خمینی، روح الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۹ ب.ظ

امام خمینی - دانشنامه‌ی اسلامی

 

شهید غلامرضا عالی، شب 22 بهمن 57 هم تا مرز شهادت رفته بود. در خیابانهای تهران گلوله ای به سرش خورد و بدنش از کار افتاد. مراقبت از او کار دشواری بود و خودش از این ماجرا رنج می برد. دلش شکست. به امیرالمومنین علی علیه السلام متوسل شد. شمایلی از حضرت را دید که به او فرمود به دیدار خمینی برو. رفت. امام او را حواله داد به جده اش حضرت زهرا و شفا گرفت.

مادر محمدرضا مرادی میگفت خبر شهادت پسرم را که آوردند نوزادی دختر داشتم که ناگاه به شدت بیمار شد و دکترها جوابش کردند. سه روز بعد ما را برای ملاقات با امام بردند. ماجرای نوزادم را برای ایشان تعریف کردم. با آرامش جواب داد ان شاءالله حالش خوب می شود. فردای آن روز خانمی به منزل ما آمد. خودش را معرفی کرد. معلم آموزشگاهی در محله مان بود. می گفت از خدا خواستم توفیق جهاد در راهش را نصیبم کند. شب خواب امام را دیدم که گفت در همسایگی شما نوزادی است که نیاز به مراقبت دارد. زن، کودک را با خودش برد و به او رسیدگی کرد تا حالش خوب شد.

پدر شهید مدافع حرم حسن رجایی فر پیرمرد خوش قلب روستایی است. می گفت افتخار میکنم غیر از این پسر، یک فرزندم را هم سالهای اول انقلاب در راه امام دادم. امام بیماری قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود. از تلویزیون اخبار را دنبال می کردم. مردم جمع شده بودند و دعا می خواندند و اشک می ریختند. از حال و هوای تصاویر احساس کردم کار امام دیگر تمام است. دلم شکست. نیمه های شب وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم. از خدا خواستم یا جان مرا بگیرد یا جان یکی از فرزندانم را در عوض عمر امام طولانی تر شود. خوابم برد. دیدم گردابی سبز به سمتم آمده و یکی از فرزندانم را با خود برده است. نماز صبح، همسرم را به آرامی صدا زدم. وقتی نشست برایش توضیح دادم امروز یا من می میرم یا یکی از بچه ها؛ اما ناراحت نباش در عوض عمر امام طولانی تر می شود. وسط های روز بود که فرزند خردسالم همین جا وسط اتاق دراز کشید و مرد. شب تلویزیون اعلام کرد حال امام خوب است و به زودی مرخص می شود.

شهید احمد کاکا آن اوایل به منافقین گرایش داشت. با اصرار برادرش، او را به تهران و دیدار امام برد. تمایل نداشت اما بالاخره از سر کنجکاوی رفت داخل حسینیه جماران نشست ببیند این پیرمرد حرف حسابش چیست. می گفت دیدم امام انگار فقط دارد مرا نگاه می کند و جمله ای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند: آیا وقت آن نرسیده است جوانان ما از راه اشتباهی که رفته اند برگردند؟

دوستان شهید محمدزمان ولی پور می گفتند وقتی از دیدار امام بر می گشتیم صحبتها به همراهان امام کشیده شد که آن بالا موقع سخنرانی، اطراف ایشان نشسته بودند. محمدزمان با تعجب میگفت: آن بالا که غیر از امام کسی نبود! هر چه اصرار کردیم و نام افراد را بردیم فایده ای نداشت. محو امام شده بود و کسی را ندید.

حاج حسن مهدیزاده، پیرمردی با صفا و خادم الشهداءست. می گفت روزهای آغاز جنگ، شور اعزام به خط را داشتیم. موقع آموزش، دستم به شدت آسیب دید و باید گچ گرفته می شد. با این وصف جبهه را از دست می دادم. حالم گرفته شد. ناگهان خبر دادند فرصت دیدار با امام فراهم شده است. گفتم این سید خدا اگر نگاهی کند هم دستم خوب می شود و از جبهه نمی مانم. امام موقع سخنرانی انگار فقط دست مرا می دید. طاقت نیاوردم و زیر گریه زدم. بعد از این همه سال هنوز هم اگر دردی سراغ دستم می آید سرش داد می زنم برو! این دست شفا گرفته چشمان امام است.

چند فرمانده و بیسیم چی شهید را سراغ دارید دقایق حساسی که کار بیخ پیدا می کرد و کار تمام بود، آخرین تماسشان با مقر این جمله بود: سلام ما را به امام برسانید و بگویید تا آخر ایستادیم. یکی اش عبدالحمید انشایی، دیده بان ارتش بود. دشمن را که در چند قدمی خود دید، گرای موقعیت خودش را به توپخانه داد و خواست که محکم آنجا را بکوبند. آخرین پیامش این بود: به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، اما انشایی نلرزید.

حسین اسدی برادر دو شهید بود. یک بار در ملاقات با امام تصویری از خودش را برد تا امام زیرش را چیزی به یادگار بنویسد. امام نوشت: خداوند این شهید سعید را رحمت فرماید. گفتند لابد امام گمان کرد حسین عکس برادر شهیدش را به ایشان نشان داده. جنگ هم تمام شد برای حسین اتفاقی نیفتاد تا سال 88 همراه با نورعلی شوشتری به سیستان رفته بود که در انفجار تروریستی جامه سرخ به تن پوشید و آسمانی شد.

فرماندهان نظامی آمدند پیش امام مشورت که قرار است عملیات بزرگی در غرب شوش انجام دهیم؛ اما گویا دشمن بو برده و احتمال شکست وجود دارد. به آرامی پاسخ داد: بروید با توکل بر خدا شروع کنید، شما پیروزید. اصرار کردند استخاره بگیرد نپذیرفت و جمله اش را تکرار کرد. با توکل بر خدا آغاز کردند. فتح المبین به یکی از بزرگترین عملیاتهای تاریخ جنگ تبدیل شد.

داشت از پاریس بعد از سالها تبعید و مبارزه به وطن باز می گشت. مهمترین رویداد قرن در شرف وقوع بود. همه رسانه های دنیا پرواز انقلاب را لحظه به لحظه پوشش می دادند. رهبران مبارز غرق در اضطراب بودند. ممکن بود هر حادثه ای برای امام رخ بدهد. شاه و حامیانش از هیچ جنایتی ابا نداشتند. خبرنگار آمد کنار امام و پرسید چه حسی دارید؟ خونسرد و آرام پاسخ داد: هیچ!

سال 42 امثال شیخ محمود حلبی او را مسخره می کردند مگر میشود بر حکومتی با این همه تجهیزات و سلاح و زور و قساوت پیروز شد؟ 21 بهمن 57 آیت الله طالقانی به اصرار اطرافیان با امام تماس گرفت و خواهش کرد دستور شکستن حکومت نظامی را لغو کند. عمال شاه قرار است چنین و چنان کنند. پاسخ امام را که شنید فقط گریه کرد: اگر این دستور از طرف صاحب الامر(عج) باشد چه؟

دشمن از پنج استان مرزی وارد شد و 14 هزار کیلومتر از خاک کشور را به اشغال در آورد. شرایط ابتدایی انقلاب بود و نیروهای مسلح از آمادگی لازم بی بهره بودند. همه مسئولان کشور به تلاطم افتادند جز امام که خونسرد بود و فرمود: دیوانه ای آمده است و سنگی انداخته است!

گفت حصر آبادان باید شکسته شود، شد، آزادی پاوه، مهران، جزایر مجنون.... گفت و شد. صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را هم او به گوش رهبران بلوک شرق رساند.

حجت الاسلام رحیمیان می گفت در مسجد سلماسی که امام درس میداد به مرور جمعیت طلاب زیاد شد. هر چه از امام خواستیم روی صندلی برود یا بالای منبر بنشیند عقبی ها هم او را ببینند نمی پذیرفت. نهایتا قبول کرد فقط یک پله از منبر بالا برود. رفت و نشست. همان روز اول نگاهی به جمعیت انداخت و یک جمله گفت: انسان هر چقدر که بالاتر می رود زمین خوردنش سخت تر است. کلام امام مقلّب القلوب بود. نیم ساعت صدای گریه جمع قطع نمی شد.

مثل شاهرخ ضرغام، مثل سیدحمید میرافضلی و... چقدر جوانان این مملکت را سراغ دارید گذشته متفاوتی داشتند و دم مسیحایی امام احیایشان کرد؟ بی دلیل نیست که درباره اش گفته اند: روح خدا بود در کالبد زمان.

پیر خمخانه عشق که انتظار لقاءالله و وعده وصالش در نیمه خرداد را نوید داده بود و آروزی حشر با بسیجیانش را داشت مربی فطرتهای خفته ای بود که آخرالزمان مادی زدگی و لذت جویی و غفلت و هرزگی را از شاهراه یومنون بالغیب، با ملکوت کربلای 61 هجری پیوند داد: "  آنچه برای این‌جانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌طلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولی‌الله‌الاعظم ارواحنا فداه هستند می‌باشد و این است فتح‌الفتوح."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

معنا درمانی و مردمسالاری دینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ب.ظ

کتاب تجدید خاطرات، زندگی نامه خودنوشت ویکتور فرانکل را دقایقی پیش به پایان رساندم. از آن دست کتابهایی بود که با دقت خواندم و به یقین بعضی مطالب آموزنده و بدیع آن به لطف خدا تا مدتها از ذهنم پاک نخواهد شد.

فرانکل صاحب مکتب معنا درمانی در علم روانشناسی است؛ نویسنده اثر مشهور و جهانی "انسان در جستجوی معنا".

او بر این باور است در پس پرده هر اتفاقی ولو بد و ناخوشایند و سخت و تیره، حتما علت و هدفی غایی نهفته است که کشف آن به زندگی معنا بخشیده و ادامه حیات و چیرگی بر ناملایمات را آسان می سازد.

مثلا خودش که در جریان اردوگاه های کار اجباری نازی ها، تالمات جسمی و روحی عمیقی را تحمل کرده، داغ جانکاه همسر، پدر، مادر و برادرش را بر سینه دارد، معتقد است لابد برای همه این مصیبتها هدفی قرار داده شده و انتظاری از او وجود دارد که به سمت آن باید حرکت نموده و مقصود نهان را برآورده سازد. از زبان معلولی که در تنگنا قرار داشته می نویسد: من رنج برده ام اما میدانم بدون رنج، رشدی که کرده ام ناممکن می بود.

او منتقد تفکر سرمایه داری غرب و به خصوص آمریکاست. بر این باور است که توجه بیش از حد به تجملات و ارزش صرف قائل شدن برای داشته های مادی و بی اعتنایی به صاحبان مشاغل خرد و بی ارزش دانستن انسانهای کم برخوردار، مصداق روشن بی هویتی و معنا گریزی از زندگی است که مهمترین ثمره آن انحطاط اخلاقی و فروپاشی نظام خانواده و بی نظمی اجتماعی است.

این از اندیشه فرانکل که در منظومه فکری لذت جو و حقیقت گریز غرب، برجسته شد و خوش درخشید و به یک انقلاب ماهوی انگیزه ساز و معنا بخش بدل گردید؛

اما

خوب است به این نکته توجه شود که فرانکل مانند پدرش یک یهودی معتقد و با ایمان است. پیروان هر دینی ممکن است مومن و یا متظاهر و مدعی و فاقد ایمان باشند. اسلام برای همه ادیان آسمانی احترام قائل است و به اشتراک در کلمه حق توحید، توجه نشان می دهد.

پدر ویکتور فرانکل در اوج ناامیدی یهودیان تبعیدی به اردوگاه کار اجباری نازی ها به آنها دلداری داده و خدا را یادآور شده و توکل به او را آرامش بخش دلهای مضطرب می دانست.

نمی توان تأثیر پذیری فرانکل پایبند به منویات انسانی و الهی آیین یهود و تأسی او به مرام پدر با ایمانش را نادیده گرفت. او در واقع با همین نگرش به نقد فرهنگ سرمایه سالار و مادی زده و منفعت گرا  و لذت جوی غریزه محور غرب روی آورده است.

ابتکار مکتب "معنا درمانی" در واقع یهودی سازی مؤمنانه علم سطحی نگر روانشناسی سکولار است.

آن چه که قرار است تمدن نوین و جهانی اسلام به عنوان نسخه رهایی بخش و تعالی آفرین جوامع بشری معرفی کند ایده مترقی مردمسالاری دینی است. انقلاب اسلامی اصراری بر این ندارد که همه مردم دنیا مسلمان و شیعه شده و حاکمیتی مبتنی بر اصل ولایت فقیه تأسیس نمایند. اما معتقد است گمشده همه ملتها خداست و توجه به معنا و الزامات توحید که خدمت به انسانها فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و ملیت و تضمین آزادی سازنده رشد محور سلامت آفرین از ضروریات آن است می تواند در تحقق تمدن الهی مبتنی بر سعادت طلبی و کمال جویی و احترام به حقوق دیگران و دستیابی به عدالت اجتماعی و رفع ظلم و غارتگری و تجاوز، نقش اصلی و کلیدی داشته باشد. اسلامی شدن علوم نیز چیزی جز این نیست که در بطن هر دانشی، یادمان بماند در مقابل خدا و خلق خدا مسئولیم. خلقت جهان بدون هدف و حکمت نیست و انسان موحد با رجوع به فطرت در تلاش است نقش خود را در دایره تدبیر الهی به وجه احسن بازی کند.

 

مشخصات، قیمت و خرید کتاب تجدید خاطرات اثر ویکتور فرانکل نشر آشیان |  دیجی‌کالا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمرود هم که باشی...

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ

عکسی از حادثه تلخ برای ایرانی مشهور در آمریکا

 

از شنیدن خبر کسالت فیروز نادری دانشمند ایرانی عضو ناسا که از گردن به پایین فلج شده است ناراحت شدم و برای شفای او دعا میکنم.

در رسانه های مجازی اما به این بهانه، فیلمی از مصاحبه این دانشمند ایرانی مقیم آمریکا دست به دست می چرخد که آرزو کرده است همه آخوندها را از بین ببرد و این طعنه زیر آن نوشته شده که حالا یکی باید بیاید خودش را جمع کند، برخی نوشته اند نتیجه بدخواهی همین است و عده ای هم البته به طنز از اثر داشتن آه و نفرین روحانیت نوشته اند و ضرورت در نیفتادن با طلاب و...

از همه این حرفها و خوبی ها و بدیهای این بنده خدا که بگذریم؛

یا ایها الانسان ما غرّک بربک الکریم؟ به قول آیت الله جوادی همه علوم اسلامی هستند و مگر میشود درباره افعال خدا سخن گفت و تحقیق کرد و تسلیم خدا نشد؟

حواسمان باشد به هر میزان قدرت و مقام و پول و شهرت و زیبایی و علم و... که برسیم در مقابل خدا و عظمت جهان خلقت، چیزی نیستیم. ما انسانها ضعیفیم و هر آن ولو در حد بستن بند کفش، به توسل و اتکال به ذات ربوبی نیازمندیم.

با این بابا کاری ندارم خدا به او هم سلامتی بدهد. اما حوادث عالم باید برای همه انسانها عبرتی باشد که دنیا را ماندگار ندانیم، خوشی ها و ناخوشی های آن پایدار نیست و هیچگاه نباید قواعد انسان زیستن را فدای لذتهای زودگذر دنیا نماییم. هر آن فکر کنیم آخرین مهلت خوب بودن ماست تا از شرارت و بدخواهی و کدورت و کینه و حسد و لجاجت فاصله بگیریم.

خیلی از داشته های مادی یا حتی معنوی ما ممکن است ظرف یک چشم بر هم زدن از دستمان برود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین روزهای عمر استاد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۱۳ ق.ظ

آیت الله موسوی تهرانی به دیار حق شتافت | خبرگزاری بین المللی شفقنا

 

آیت الله موسوی تهرانی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم به تازگی از دنیا رخت اقامت بر بست.

مدت کوتاهی توفیق شاگردی ایشان در درس فرائد الاصول را داشتم. تا آنجا که می دانم خیلی از اساتید برجسته حوزه روزگاری شاگرد این استاد بزرگوار بوده اند.

راستش را بخواهید برایم عجیب است که چرا آنگونه که باید در مقام این استاد مبرز حوزه ادای دین و احترام صورت نگرفت. بنری در سطح شهر یا حتی حوزه ندیدم مجلس ترحیمی ندیدم اطلاعیه بزرگان را ندیدم. البته رحلت ایشان همزمان با حادثه شوک آور شهادت شیخ عباسعلی سیلمانی در بابلسر بود اما برجستگی آن خبر نباید باعث بی توجهی به رحلت این عالم خودساخته و شریف باشد.

بگذریم.

فیلمی بسیار کوتاه از آخرین روزهای عمر مرحوم موسوی تهرانی در مناجات و هم عهدی با امام زمان(عج) از طریق فضای مجازی دستم رسید که در آپارات بارگذاری کردم. نگاهی کنید و حظی ببرید:

https://www.aparat.com/v/vRXwm

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قیمت خون

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۰۱ ق.ظ

خون شهید احیاگر ارزش‌های یک ملت است

 

پدر نداشت، مادر نداشت، فک و فامیلها رهایش کرده بودند. پول و پله ای هم که نداشت. نوجوان بود و تنها و یتیم. محلی ها دلشان سوخت. نوبت گذاشتند هر کدام دو هفته او را ببرند خانه نگهداری کنند تا اینقدر آواره نباشد. همینطوری هم که آب و غذا به او نمی دادند. دیدند پسر خوبی است سر به زیر است حرف گوش کن است. بعضی ها تا می کشید او را به کار می گرفتند از کشاورزی و دامداری و باغداری تا نظافت منزل و ... چیزی نمی گفت. توقعی نداشت. سرش پایین بود. لقمه نانی می خورد، لباس کهنه دیگران را می پوشید خدا را شکر می گفت.

امام که دستور داد جبهه را خالی نگذارید خودش را به خط مقدم رساند. خدا دل پاکش را خرید و مهمان کربلا شد.

آن محل در طول جنگ، شانزده شهید تقدیم کرد. آب چشمه را در حوضچه ای هدایت کرده بودند تا همه بتوانند راحت از آن استفاده کنند. یکی پیشنهاد داد تصویر شهیدی از شهدای محل را پایین حوض نقاشی کنند. هر شهیدی را انتخاب می کردند فک و فامیلهای بقیه شهدا ممکن بود اعتراض کنند. فقط یک شهید بود که همه محل چون از او نگهداری کرده بودند او را از خودشان می دانستند. سالهاست هر کس که می رود از حوض چشمه روستا آب بردارد چشم در چشم حسن میشود و سلامی به او می دهد. مزار او هم تبدیل شده است به دارالشفاء. خدا به حرمت مظلومیت این شهید تنها و دلشکسته، قبر او را ملجأ و مأمن مردم قرار داده است.

یک ماجرای دیگر را هم بگویم و حرفم را بزنم.

دو کارگر افغانی بودند در قم وضع مالی خرابی داشتند. کارگری می کردند. عملگی و اسباب کشی و ...سخت ترین کارها را با کمترین دستمزد انجام می دادند. بعضی ها هم فقر و تنگدستی آن دو را که میدیدند احساس ارباب رعیتی پیدا کرده و پشت سر هم به آنها دستور می دادند. حرم بی بی که به خطر افتاد هر دو با دوستانشان به سوریه شتافتند. زینب دل شکسته شان را خرید و در کربلای دمشق ماندگار شدند. صحنه تشییع جنازه شان را از یاد نمی برم. پارچه سبز کشیده بودند روی تابوتشان. ملت ریخته بودند پارچه های سبز را تکه تکه می کردند تبرک با خودشان به خانه ببرند.

خونی که در راه خدا ریخته می شود قیمت دارد و کرامت می بخشد. اکرمته بالسعادة و الشهاده...

ماه خدا به اتمام رسید. حجم گناهان و قصور و گردن کشی ما آنقدر زیاد است که بعید می دانم با این العفو گفتن های دم افطار وزن چندانی از آن کاسته شود. جزو پایین مرتبه ترین بندگان خدا هستیم و آبرویی پیش خدا و اولیای خدا نداریم. جز ریخته شدن خونمان جوهر دیگری نمیتواند سیاهنامه اعمالمان را بپوشاند و ارزشی به حیاتمان ببخشد. از خدا بخواهیم توفیق ادای حق الناس را یافته و سپس با شهادت به دیدارش بشتابیم بلکه سرافکندگی مان کمتر شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا