اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۷۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمه زهرا» ثبت شده است

بخند سردار!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۵۶ ق.ظ

See the source image

 

بخند سردار! تو از جنس آسمان بودی.

بخند که به  آغوش آسمان رفتی.

در قهقهه مستانه و در شادی وصولت، جاماندگان قافله عشق را هم دریاب. انّا انشاءالله بکم لاحقون.

همه این بازی ها و آشوب های منطقه فقط برای همین یک لحظه بود. لحظه ای که تو دیگر نباشی، غافلگیرت کنند و ظلمت شب به خیال خام خفاش ها، عالمیگر شود.

ان الله اشتری من المومنین انفسهم؛ همان خدایی که خریدار جان های عاشق پیشه ای مثل توست وعده داد: ان الباطل کان زهوقا.

خون تو هدر نمی رود سردار آنگونه که خون قاسم ها و علی اکبرهای حسین به هدر نرفت؛ آن گونه که خون علی اصغر در آغوش آسمان به امانت ماند و جهانی شد. سلام ما را به عماد برسان، به حاج حسین، به محمدابراهیم، به مهدی و حمید و به همه مردانی که از جنس آسمان بودند.

فاطمیه نزدیک است. سربندهای یازهرای مان را آماده کرده ایم. دشمن می داند نغمه یا زهرا یعنی چه!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه گشا

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۴۰ ب.ظ

یک نکته ای دارد، شهید ابراهیم هادی که گاه به دوستان خاصش توصیه کرده و البته توصیه ای مجرّب و کاربردی است.

می گفت: پیامبر وقتی دید حضرت زهرا سلام الله علیها، غمگین است و فشار زندگی روی دوشش سنگینی می کند آن تسبیحات معروف را به او سفارش کرد ...

هر وقت خسته شدیم و می خواهیم مشکلات از سر راهمان برداشته شود، ذکر تسبیحات حضرت زهرا را بگوییم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

علم مثل شمشیر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۶ ق.ظ

به علم و دانش اهمیت میداد. دنبال این بود که زیرساخت های فکری جامعه را مستحکم کند. شاگرد جذب میکرد و کرسی های علمی را در همه جا بنیان می نهاد. برای دانشمندان احترام ویژه ای قایل بود. شاگردانی را که در گوشه و کنار به رفع شبهات فکری مردم مشغول بودند حسابی مورد تشویق قرار می داد.

اما

راه همانی است که از کرب و بلا می گذرد.

علم بدون معنویت و جهاد معنا ندارد.

می گفت:کسانی که نماز را سبک بشمارند مورد شفاعت ما قرار نخواهند گرفت.

روضه اباعبدالله را برپا میکرد و خودش می ایستاد دم در مجلس. می گفت:مادرمان حضرت زهرا هر جا که روضه حسین برپا شود می آید و به گریه کن ها خوش آمد می گوید.

آمدند که دستگیرش کنند ترس و وحشت راه انداختند. خانه اش را به آتش کشیدند. 

چشمانش خیس اشک شد. دشمن لبخندی زد به خیال آن که سلاله زهرا از دود و آتش ترسیده است.

حرفهایش طعم روضه داشت:من اینجا ایستاده ام. بزرگترها کنار کودکانم هستند. گزندی از آتش به فرزندانم نخواهد رسید. با این حال ترسیده اند و فریاد می زنند. اما چه کشیدند بچه های حسین که تشنه و گرسنه بودند. دیگر پشت و پناهی برایشان نمانده بود. وسط بیابان میان دشمن پست از آتش خیمه ها با پای برهنه به وسط خارها می دویدند. لایوم کیومک یا اباعبدالله ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عقده دل

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۵۸ ق.ظ

ویژگی ائمه چنین بود که به حرفی که می زدند عمل می کردند و اساساً به کسی توصیه ای نمی کردند که خودشان اهل انجام آن نباشند.

ماجرای رطب خوردن و منع رطب که دیگر تبدیل به یک ضرب المثل شده است. زن به رسول خدا گفت: شما می توانستید همان دیروز که نزدتان آمدم به درخواست من عمل کرده و فرزندم را از خوردن خرما منع کنید، چرا فرمودید بروم و فردا بیایم؟ پیامبر پاسخ داد: چون دیروز خودم رطب خورده بودم نمی خواستم کودکت را از خوردن آن نهی کنم.

علی علیه السلام نیز اینگونه بود. با ساده ترین وضع ممکن زندگی می کرد و بعد از کارگزارانش می خواست که مثل مردم مستضعف زندگی کنند. به داد ایتام و فقرا می رسید و دیگران را به کمک رسانی نسبت به مستمندان تشویق می نمود.

فقط یکجا در تاریخ ثبت شده که علی دیگران را از ارتکاب عملی بازداشت؛ اما خودش نتوانست به آن پایبند بماند. لحضات غسل بدن زهرا بود. علی از دردانه هایش خواست درد بی مادری را درون خویش ریخته و طوری گریه نکنند که صدایشان به همسایه ها برسد؛ اما چیزی نگذشت که صدای ناله علی سکوت و سیاهی شب را شکافت. وقتی دست علی از زیر لباس به بازوی ورم کرده زهرا رسید، دیگر علی قرار از کف داد ...

لحظات شهادت مولا همان لحظات غسل و تدفین فاطمه است. فاطمه بی مزار ماند و مدفن علی نیز در وفاداری به او تا سالها مخفی بود. آنهایی که به ام الشهداء اقتدا کرده و هر شب نوحه سر می دادند: یا فاطمه من عقده دل وا نکردم، گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم ... در چنین روز و ساعاتی، سی و سه سال پیش، والفجر هشت را با رمز مقدس یازهرا آغاز نمودند و در اروند، بزرگترین گلزار آبی دنیا جاودانه شدند و پیکرشان بی نشان ماند.

تمام شهدای مفقودالاثر افتخارشان اقتدا به فاطمه زهراست. 

"سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند." امام خمینی(ره)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردم و رأی اشتباه از نگاه فاطمه زهرا سلام الله علیها

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۴۱ ب.ظ

خطبه فدکیه، بیش از آن که درباره فدک باشد درباره حقانیت امامت علی علیه السلام است و از این بابت آن را باید خطبه ولاییه نمایید.

حضرت زهرا سلام الله علیها بارها در سخنرانی معروف خود مرز حق و باطل را درباره جانشینی رسول اکرم(ص) به طور شفاف بیان نموده و پیمان شکنی مردم و غصب خلافت را به یادشان می آورد.

در این بین اما حضرت در عبارتی صریح به علت رویگردانی مردم از راه حق و بیعت با باطل نیزاشاره می کند که بسیار عبرت آموز است:

"آگاه باشید من شما را چنین می بینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات داده اید!"

اَلا قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ من الضّیقِ بالسَّعَةِ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کوثرآباد!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ب.ظ

محمدتقی سالخورده صبح ها که سوار اتوبوس سرویس سپاه می شد، با این که روی صندلی جا بود، می نشست روی برآمدگی کف اتوبوس تا آن بچه هایی که دیرتر سوار می شوند جایی برای نشستن داشته باشند.

محمد بلباسی سپرده بود اگر به کسی غذا نرسید یا خورد و سیر نشد، سری به او بزند، بعضی ها شاید گمان می کردند لابد او سهمی اضافه تر برداشته؛ اما بعدها مشخص شد محمد غذای خودش را کمی دیرتر می خورد تا اگر کسی گرسنه مانده سهمش را به او ببخشد.

همه متن ها که مقدمه نمی خواهد. گاهی باید صاف رفت سر اصل مطلب. درست مثل شهدا که بی هیچ مقدمه و حاشیه ای، صاف و مستقیم به خدا وصل شدند و نظر کردند به وجه الله.

عبدالصالح زارع را می دیدند که گاه غذای خودش را نمی خورد و کنار می گذارد. بعضی وقتها غذای اضافی دیگران را هم از دستشان می گیرد و جایی می برد. دنبالش را که گرفتند دیدند کودکان یتیم سوری را شناسایی کرده و دلش نمی آید آنها گرسنه بمانند و خودش سر سیر بر زمین بگذارد.

چقدر شهدا شبیه هم هستند. مگر حسن رجایی فر جز این بود که وقتی به او گفتند تو یک بار به سوریه رفته و مجروح شده ای، دیگر بمان و کودکان خودت را دریاب، پاسخ داد: یک روز در حومه شهر حلب، سر بریده طفلی را بالای دیوار دیدم. من چطور شاد باشم و کنار کودکانم خوش بگذارنم در حالی که کودکانی آنجا رنج مظلومیت و حرمان را به دوش می کشند؟

چقدر این گفتار شبیه کلام مصطفی چمران است که می گفت: تا زمانی که کودکی در گوشه ای از قاره آفریقا گرسنگی می کشد من چطور از ته دل شاد باشم و خنده سر بدهم؟

سید رضا ظاهر به خانواده اش عشق می ورزید و گاه تا صدایشان را نمی شنید آرام نمی شد. دل کند و گفت همه را به خدا می سپارم تا حرم عمه جانم بی پشت و پناه نماند.

علی رضا بریری هم کودکی خردسال داشت که به او عشق می ورزید. در آخرین تماس، همسرش مثل همه همسرانی که مردی در سفر دارند به او گفت: مواظب خودت باش و پاسخ شنید: تو باید خوشحال باشی که من در این مسیر قدم برداشتم. می گفت: فرض کن امروز عاشوراست و من باید از حریم زینب سلام الله دفاع کنم.

حالا برویم سر اصل مطلب!

به سوره حمد می گویند ام الکتاب. در نماز، جایگزینی برای آن نیست و حتماً باید روزی ده بار آیاتش را قرائت کنی. این سوره، اما یک دعا نیز دارد که انگار خدا آن را به ما یاد داد که بدانیم مهم ترین دعای زندگی مان همین است: اهدناالصراط المستقیم.

آیه بعد، صراط مستقیم حق را تبیین می نماید: صراط الذین انعمت علیهم. می دانید کسانی که خدا به آنها نعمت عطا کرده چه کسانی هستند؟

"وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحینَ..." نساء69

مصداق انعمت علیهم، پیامبران و شهدا و صدیقین و صلحا هستند. صراط مستقیم، راه شهداست. خدا هر روز ده بار در نمازهای واجب به ما می گوید که راه شهدا را بروید و یاد آنها را زنده نگاه دارید. ادامه آیه اما پیامی خاص را برایمان در بردارد: "وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً"

چقدر شهدا، رفقای خوبی هستند! شهدا رفقای خوب خدا هستند و دوستی با آنها برای ما بهترین دوستی هاست.

ابراهیم را خلیل الرحمان لقب دادند برای آن که در دوستی اش با خدا، خللی وارد نمی شد. آنگاه که در آتش افتاد یا همسر و کودکش را در بیابان بی آب و علف به امر خدا رها ساخت و یا آن زمان که فرزندش را با دست خود به قربانگاه عشق برد تا لحظه ای که دانست وقت عروج و دیدار خداست به یاد محبوب خویش و برای رضای او خم به ابرو نیاورد.

مهدی آقاجانی از کار بیکار شده بود، روده اش را به خاطر جراحت شدید، بریدند و درد می کشید، نمی شد به جبهه برود و زخمی نشود، تیر و ترکش ها در جانش لانه کرده بود و مدتی را مجبور بود روی تخت بیمارستان یا روی ویلچر سر کند، به خاطر جنگ یا درمان یا کار برای انقلاب چاره ای نداشت جز آنکه همسر و فرزندانی که عاشقشان بود را کمتر ملاقات کند، منافقین گاه در کوچه و خیابان تعقیبش می کردند تا در فرصتی مناسب حقش را کف دستش بگذارند، بعضی خودی ها به او می گفتند افراطی، بعضی غیرخودی ها به او می رسیدند زبان به متلک و طعنه و کنایه باز می کردند و می دانستند او آدمی نیست که در مقابل هجمه به نظام و انقلاب و انقلاب سکوت کند و جوابشان را ندهد، گاه بعضی خانواده ها یقه اش را می گرفتند که تو جوان ما را تشویق کردی به جبهه برود و شهید بشود، کتک هم خورد و ... با این همه، شاد بود و نشاط داشت و ترجیع بند کلامش در مواجهه با همه مشکلات، فقط یک جمله بود: الهی رضاً برضائک ... قبل از کربلای پنج رفت بنیاد جانبازان و پرونده اش را هم معدوم کرد. او به رضا خدا راضی بود و تسلیم امرش، که جام زهر حیات روزمره دنیا را به شربت گوارای حیات طیبه حق بدل ساخت و همنشین اولیای الهی، جاودانه شد.

سیدصادق میرابراهیمی دوست داشت حتی مرگش نیز باعث بیداری دیگران باشد. نفس های آخر را که می کشید، دستی بر محاسن خضابش کشید و لبخند زد و در شمار عبادالله، راضیةً مرضیة تا جنت حق پرواز کرد.

می خواستند محمدرضا داغمه چی را از رفتن به جبهه بازدارند. به کودک خردسالش یاد دادند که شیرین زبانی کند و دل پدر را به خانه گره بزند. موقع وداع وقتی او را به دست پدر دادند، همه چیز دستگیرش شد. اشکی به گوشه چشمش نشست و گفت: فرزند من که از کودکان اباعبدالله عزیزتر و مظلوم تر نیست.

حسین بواس را هم می خواستند با همین حربه از سوریه باز دارند. گفتند: شهید بشوی سرنوشت پسرت چه می شود؟ آهی کشید و گفت: او هم خدایی دارد.

با شهدا رفیق باشیم. بهتر از آنها نصیبمان نخواهد شد که گفته اند رفیق خوب کسی است که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد.

محمد اسفندیاری یک مبنای فکری دارد که در اول وصیتنامه اش بیان می کند: "شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصّان خدا نخواهید رسید مگر انکه از آنچه دوست می دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید" و جانش را کف دست می گیرد و از همه علائقش دست می کشد تا به مقام نیکوکاران برسد و در آخرین لحظات توصیه می کند: "بیشتر به فکر یتیمان باشید چون مسئولیت یتیم مسئولیت بزرگی است."

همایون مسکوب چند روز مانده به مطلع الفجر، با خودش خلوت می کرد، غذا نمی خورد و قدم می زد. می گفت: می خواهم ببینم آیا دلم با خدا صاف است و برای رضای او خالصانه به این راه آمده ام یا نه؟ از خدا می خواهم مرا به حال خودم رها نکند تا بتوانم برای اسلام و انقلاب و امام، مفید باشم. موقع عملیات، همراهانش در تله دشمن گرفتار شدند. همایون زودتر از همه بیرون زد و خودش را انداخت روی میدان مین تا راه باز شود. بعد از او شهید شامخی بود که برخاست و رفت بالای مین.

محمدزمان ولی پور سه شبانه روز بیدار بود و آرام و قرار نداشت. موقع بازگشت از خط، ماشینی آمد و درست زیر پای او ترمز کرد، همه دویدند اما او ایستاد و گفت شاید کسی از من خسته تر باشد. خمپاره ای از راه رسید، همان که پیش تر گفته بود خوابش را دیده که رویش حک شده: محمد زمان ولی پور، آمد نشست زیر پای محمدزمان و او را آسمانی کرد. تا بدانیم صدق این حدیث نبوی را که در آخرالزمان، شهادت، بهترین های امت مرا جدا می کند.

مهدی نصیرایی با موقعیتی که داشت می توانست در شهر برای خودش میز و صندلی و پست و مقامی دست و پا کند؛ اما ترجیح داد به خط بزند. شب قبل از شهادتش سپرد که به بسیجی های نسل های بعد بگویید دنیا نتوانست مهدی را از خدا جدا کند.

رحمان شکوهی از جهاد در راه خدا خسته نمی شد. در وصیتنامه اش نوشت: "با یاد امام فریاد الله اکبرم را رساتر می کنم و بر سر فراعنه و طاغوت های زمان فریاد می زنم که ای نابخردان بدانید تشیّع همیشه امامش پرخروش و فریادش کوبنده است و شیعه همیشه امام فریادگرش را در می یابد."

برادرش مصطفی نیز در وصیتامه اش نوشت: "آخرین کلام ما آخرین قطره خون ماست که در راه اسلام ریخته می شود."

سید جواد اسدی، وسط مراسم خواستگاری، بی هیچ رودربایستی گفت: وقت اذان شده، بهتر است نماز اول وقت را از دست ندهیم. خودش قامت بست و بقیه پشت سرش به جماعت ایستادند، تا نشان دهد همه فراز و نشیب ها و کش و قوس های عالم مادی، در کشتزار عبودیت حق ارزش پیدا نموده و به بار می نشیند.

سیدعلی اکبر شجاعیان، همه جاذبه های دنیایی را در اختیار داشت، پول داشت، دانشجوی رشته پزشکی بود، خوش تیپ و خوش اخلاق و دوست داشتنی بود، بهانه ای نبود که او را از دنیا بیزار کند؛ اما دل شیدایی اش را به دیدار یار گره زده بود که نذر می کرد تا از بیمارستان نجات یافته و باز هم خودش را به عملیات برساند.

سید حسن علی امامی، موقع شناسایی دوربین انداخت و ناگهان ذوق زده شد که دارد کربلا و گنبد آقا را می بیند. بعد حرفش را خورد و قول گرفت تا زنده است کسی چیزی دراین باره نگوید. بعد از آن که خواب حضرت زهرا را دید و برات شهادت گرفت، برای آن که خودش را به عملیات برساند به گریه افتاد و دست به دامان خیلی ها شد. بالاخره خودش را به والفجر هشت رساند تا با رمز مقدس یازهرا، به ملاقات مادر بشتابد.

محمد مصطفی پور هم علاوه بر گلوله ای که روی سینه داشت تیری به یادگار بر پهلویش نشست تا با سربلندی به دیدار مادر شتاب کند.

محمد منیف اشمر قبل از آن که برای عملیات برود، برایش سوال پیش آمده بود که شهادت چگونه است. در خواب، برادرش علی منیف اشمر معروف به قمرالاستشهادیون را دید که به او گفت: شهادت مانند این می ماند که سوزنی به پوستت فرو رود و ناگهان از خوابی عمیق بیدار شوی و خودت را در دامان حضرت زهرا ببینی.

علی رضا جیلان را که از سوریه آوردند فقط یک درخواست داشت. گفته بود: بچه های هیأتی دور تابوتش کوچه باز کنند و به یاد حضرت مادر بر سینه بکوبند.

مجید قربانخانی می گفت خواب مادر را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قسم شان داد و کارش راه افتاد. هفته بعد در محاصره دشمن، چهار گلوله به پهلویش نشست. ذکر یازهرا گفت و رفت و پیکرش ماند تا مثل مادر، بی نشان بماند.

دختر شهید کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد. خواب حاج رحیم را دید که گفت: ما این جا میهمان حضرت زهرا هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

ضدانقلاب، یوسف داورپناه را که به شهادت رساند به مادرش پیغام داد که به مقر دمکراتها رفته و جنازه یوسفش را تحویل بگیرد. مادر وقتی رسید بدن فرزند رشیدش را قطعه قطعه کرده بودند. گفتند باید همین جا جلوی چشمان ما با دستهای خودت دفنش کنی. با دست هایش زمین را کند، انگشت های بریده، اعضا و جوارح و جگر پاره پاره پسر را صبورانه به خاک سپرد. می گفت: خدایا تو شاهدی که در همه آن لحظات بانویی با چادر سیاه بالای سرم ایستاده بود و می گفت: آرام باش، ذکر خدا را بگو، الله اکبر، لااله الاالله بگو...

حضرت زهرا ام الشهداست. بانوی بی نشانی که برای همه شهدا مادری کرد، چگونه  برای فرزند خودش مادری نکند. آنگاه که هلال بن نافع کاسه ای آب به دست داشت. نانجیب را دید که از گودی قتلگاه بیرون می آید. رو کرد به هلال و گفت: دیگر دیر شده، کار حسین را یکسره کرده ام. با تعجب پرسید: تو که کار حسین را یکسره کردی، دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده است؟ شنید: در آن لحظات آخر که سر از بدن او جدا می ساختم صدای غریبی در وجودم پیچید که جگرم را آتش زد و بدنم را به لرزه انداخت. صدای بانویی بود که ناله می زد: غریب مادر حسین ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پژواک محبت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۲۰ ب.ظ

هر کار خیری که در این دنیا انجام بدهیم علاوه بر اجر اخروی که نصیب خود می کنیم، انعکاسی از برکات آن عمل نیک در همین دنیا نیز عایدمان خواهد شد.

حضرت زهرا سلام الله علیها خیرخواه دیگران بود. شب عروسی اش وقتی زنی مستمند بر سر راهش قرار گرفت، لباس نو و زیبای عروسی را به او بخشید و خودش لباس کهنه ای که به همراه داشت را بر تن نمود. با این که می توانست همان لباس کهنه را به آن زن محتاج هدیه دهد؛ اما خواست از آن چه که بیشتر دوست دارد(تنفقوا مما تحبون) در راه خدا بگذرد و دل دردمند آن زن را بیشتر خشنود سازد.

پاسی از شب را به نماز ایستاد. موقع دعا که شد اول همسایه ها را از نظر گذراند و خیرخواهی آنان را بر دعای برای خود و خویشانش ترجیح داد.

کودکان فاطمه زهرا وقتی بی مادر شدند، ام البنین به همسری علی علیه السلام درآمد و سعی کرد جای خالی مادر را برای آنان پر کند و برای شان کم نگذارد. نام او فاطمه بود؛ اما از همه خواست که با این اسم صدایش نزنند، مبادا که طفلان معصوم فاطمه با شنیدن نام مادر، داغشان تازه شود.

او فرزندی چون عباس را تربیت کرد که زانوی ادب در مقابل زینب بر زمین می کوبید و فدایی حسین بود و در وفاداری به او، امان نامه دشمن را پاره کرد و حتی یک جرعه آب نیز زودتر از فرزند فاطمه ننوشید.

خبر شهادت چهار فرزند ام البنین را هم که به مدینه آوردند، دغدغه وضعیت و مصائب اباعبدالله را داشت و وقتی خبر شهادت فرزند فاطمه را شنید، به گریه نشست و بی تاب شد.

حضرت ام البنین، پژواک محبت و خیرخواهی و ایثار حضرت زهرا سلام الله علیها بود و محصولی الهی از بذری که او در زمین طاعت و عشق به معبود، کِشت. ام البنین کار و اندیشه نیک حضرت زهرا را در حق فرزندانش جبران نمود. خدا اینگونه پاسخ نیکی های انسان را در همین دنیا به خودش بازمی گرداند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاطمیه، چه کتابی بخوانیم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۳۹ ب.ظ

دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها - جلد1


جریان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها یکی از سیاسی ترین و البته سرنوشت سازترین حوادث تاریخ اسلام است که شفافیت پیرامون آن می تواند خط بطلانی بر همه انحرافات سیاسی و اعتقادی از صدر اسلام تا کنون به شمار آید.

از این رو، عده ای همواره تلاش کرده اند با تحریف وقایع و ایراد شبهات و جعل حدیث و تشکیک و ... اقدام به کمرنگ سازی و به انزوا کشاندن جریان شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها نموده و از این رهگذر به تبرئه خاطیانی اقدام نمایند که بی اعتنا به حقایق مطرح در واقعه غدیر و جایگاه والای دختر رسول الله(ص) که بارها در کلام نبی اکرم مورد تأکید قرار گرفت، مسیر صحیح اسلام ناب را به انحراف کشانده و سنّت راستین نبوی را غارت نمودند.

در دفاع از وقایع مسلّم تاریخی صدر اسلام که منجر به شهادت جگرگوشه رسول الله و سیده نساء عالم گردید تا کنون آثار گرانسنگی به زیور طبع آراسته شده که در این میان کتاب "دانشنامه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها" را باید یکی از بهترین آثار این حوزه دانست.

این کتاب با نثری روان و قابل فهم برای عموم مخاطبان، با استناد به منابع متقن برادران اهل سنت به اثبات و تبیین واقعه شهادت حضرت زهرا، رنج های آن حضرت و جراحات وارد بر بدن مطهر ایشان، سقط جنین، آتش زدن در خانه امیرالمومنان، جایگاه دخت نبی اکرم در گفتار و رفتار پیامبر و ... پرداخته و مجموعه شبهات مطرح پیرامون این موضوع را با کلامی شیوا و مستند پاسخ داده است.

با توجه به هجمه شبهات تاریخی و اعتقادی، توصیه می شود جوانان شیعه نسبت به مطالعه این کتاب که به قلم زیبای علی لبّاف و توسط انتشارات منیر به چاپ رسیده اهتمام ویژه نشان دهند.

نویسنده اثر در ابتدای کتاب به اختصار مقصود خود را از نگارش آن چنین شرح می دهد:

1- مخاطب دانشنامه، نسل جوان شیعیان می باشد.

2- هدف از نگارش دانشنامه، تحکیم باورهای تاریخی این نسل از شیعیان می باشد.

3- استناد به منابع مکتب خلفا تنها به دلیل رعایت اصول علمی و مناظره و آداب نقد می باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کارگران حضرت زهرا در شاهرود!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۴۱ ب.ظ

تابستان ۱۳۶۳ که در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم.
به او گفتم: چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم.

پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندم‌هایتان را درو کنیم. شما فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم.

ما از ساعت ۹ الی ۱۱/۳۰ صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم. بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بیاورم. شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟ گفت:
دیشب حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟
دیگر از تو گذشته این کارهای طاقت‌فرسا را انجام دهی. من هم به آن حضرت عرض کردم:
ای بانو تو که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم. بانو فرمودند: غصه نخور!
فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت می‌باشند. پس وظیفه خود دیدم از آنها پذیرایی کنم.
بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر(سلام الله علیها) فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.

منبع: کتاب نبرد میمک، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۱

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاطمیه ودرس "آتش به اختیار"

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۲۴ ب.ظ

خطبه فدکیه بیش از آن که درباره فدک و غصب اموال اهل بیت باشد درباره غصب مقام جانشینی رسول الله است و از این بابت آن را باید خطبه ولاییه نامید.

امام زهرا، علی است و ولایت حقه مولا بر گرده بانوی نخست عالم تشیع و مادر عصمت قرار داشته است. فاطمه بارها به دفاع جانانه از ولایت پرداخت و تبیین حقانیت علی و روشنگری درباره صراط مستقیم اسلام نبوی را وجهه همت خویش ساخت و از کلام تا عمل و تا لحظه شهادت و تدفینش، غاصبان حاکمیت مکتب وحی را برای همیشه تاریخ رسوا نمود؛ اما هیچ جای تاریخ نیامده که قیام روشنگرانه زهرا سلام الله علیها با دستور مولایش صورت پذیرفته باشد.

دفاع از حق به امر و فرمان ولیّ نیاز ندارد و رسالتی آشکار و بدیهی برای تابعان راه حق است. فاطمه زهرا سلام الله علیها نمونه کامل و شفاف در عمل آتش به اختیار به منظور مقابله با تحریف ها و ناراستی ها به شمار می آید که طریقت او باید سرمشق رهروان سلوک دین قرار بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مادر عزم سفر دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۵۱ ب.ظ

 

آخرین لحظات عمر خدیجه کبرا، بانوی بزرگ اسلام وصیتش را با رسول خدا در میان می گذارد.

 

 

خدیجه با همه بزرگی و ایثارش از پیامبر می خواهد اگر در حق او کوتاهی کرده، حلالش کند.

 

 

خدیجه با آن مقام والای معنوی، از رسول خدا می خواهد او را با پیراهنی که هنگام نزول وحی بر تن داشته، بپوشاند و کفن نماید.

 

 

یک خواسته دیگری هم دارد. خدیجه به رسول خدا سفارش می کند مبادا بعد از من هیچ یک از زنان عرب با زهرای من بد خلقی نماید، مبادا به صورت دردانه من سیلی بزند، مبادا ... 1

 

 

خدیجه نبود، رسول خدا هم نبود، زن عرب که نه، اما مرد عرب، با دست جفا، صورت مادر سادات، بوسه گاه رسول الله ...

 

 

تاریخ شهادت علی، بیست و یکم رمضان نیست. او آن گاه که در سایه سکوت شب، بدن همسرش را غسل می داد، همان ساعت که به کودکان داغدارش سپرد آهسته اشک بریزند و ناگهان صدای هق هق گریه خودش به هوا برخاست، آن لحظه که دست علی به بازوی زهرا رسید... تاریخ شهادت علی را شام شهادت فاطمه بنویسید.

 

 

مادری که داغ بی مادری کشیده، حال و روز کودکانش را در آخرین لحظات حیات درک می کند. مادر نشست. لباس های کودکانش را مرتب نمود و سر و روی شان را شانه زد ...

 

 

دعای ائمه مستجاب بوده و هست جز در یک جا. حسن و حسین، سیدان شباب اهل جنت، دو کودک دل شکسته اند که کنار قبر رسول الله دست به آسمان برده و برای شفای مادرشان دعا می خوانند؛ اما ام الائمه، حجت الله علی الحجج، دعای دیگری دارد که بی تردید اولویت با استجابت آن خواهد بود. امشب زهرا شفا می گیرد. او در غم پدر فقط یک بار لبخند زد؛ آنهم زمانی که رسول الله وعده داد تو نخستین کسی هستی که به من ملحق خواهی شد. مادر، عزم سفر دارد.

 

 

1-شجرةطوبی ج2 ص 233

  • سیدحمید مشتاقی نیا