اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبرت» ثبت شده است

بیا به منزل نو برویم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

مناظره عقل و عشق

 

چقدر بد است دل و عقل انسان یکی نباشد.

بدتر از آن این است که انسان هوای دلش را بر تشخیص عقلش ترجیح دهد.

خیلی بدترش این است انسان نتواند عقلش را بر دلش استوار سازد. اسیر و شکست خورده و تسلیم چیزی شود که می داند به نفعش نیست و خیلی خیلی بدترش این است که عقل و دل هر دو مسیر باطل و خسران را برگزینند.

چقدر خوب است عقل و دل انسان یکراه و یکرنگ باشند. عقل بپسندد و دل فرمان حرکت بدهد. یا دل انتخاب کند، عقل امضا بزند.

برای همین است که دل را جز در مسیر خدا نباید خاضع و تسلیم ساخت. هر شکست و فرو افتادنی ذلت است جز در برابر خدا که سجده نه مرتبه خواری و مقام خفّت بلکه نقطه اوج و عزت و سربلندی است. تعظیم او، بزرگداشت خویش است.

هر عشقی به عصیان و خواری ختم نشود با ارزش و آسمانی است. هر عشقی که انسان را از تعادل انسانی خارج ساخته و به غفلت و ذلت و گناه بکشاند، بی ارزش است. عشق به انسانها، به حیوانات، به گیاهان، به محیط و ... برای خداست حتی اگر نیّت خدایی نداشته باشی اما عقل و دلت همآهنگ بوده و مرز خسران و عصیان را رد نکند، به تضییع حق و حس پوچی ختم نشود.

اگر اسیر دل بودی و به بن بست رسیدی بدان نه به دیگری که به خودت باخته ای.

می گویند موفق ترین انسان کسی است که بتواند از هر دو نیم کره عقلش استفاده کند، اما حقیقت آن است موفق ترین انسان را باید کسی دانست که عنان عقل و دلش را در اختیار داشته باشد؛ راه را درست انتخاب کند و مسیر را عاشقانه بپیماید. تنها زمانی دنیا زیبا و آخرتت آباد خواهد بود که عقل و دلت یک کاسه شوند. عقل نمیگذارد گناه کنی، نمیگذارد زیان ببینی، دل کمکت می کند تا اگر کوتاهی نورزیده ای راضی باشی، از آنچه هستی و از آنچه می بینی لذت ببری. عقل نگاهت را کامل می سازد، دل، حرکتت را استوار. عقل، عافیت و عاقبت را نشانت می دهد، فطرتت را احیا می سازد، خیر و نیکی و پیروزی را نصیبت می سازد اگر دل نیز همنوا با او گامهایت را نلرزانده و به پیمودن طریقت رستگاری تشویقت نماید. اینگونه است که تو عاشق حقیقت می شوی و در راه آن بی هیچ لرزشی قدم می گذاری و از آنچه بر تو می گذرد راضی و خشنود هستی و پشیمان نمیشوی. چشم دلت باز خواهد شد و آنچه نادیدنی است خواهی دید. اینگونه است که الگوی خلق میشوی و مسیرت بی رهرو نخواهد ماند و مقصدت مقدس و عزیز خواهد شد. درست مثل علی علیه السلام در محراب مسجد کوفه که با ضربت شمشیر خصم ندای فزت و رب الکعبه سر داد، درست مثل اباعبدالله که خون کوچکترین سربازش را به دل آسمان پاشید و خواند هَوّنَ علیَّ ما نزل بی انه بعین الله، درست مثل زینب سلام الله علیها که جز زیبایی ندید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حرفهای شنیدنی آبراهام

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

شنا کردن در جهت جریان آب، از عهده ماهی مرده هم بر می آید! - *قاصدک* - پیام

 

آبراهام لینکلن شانزدهیمن رییس جمهور آمریکاست. او به دست یک بازیگر تئاتر کشته شد. خودش جمهوری خواه بود. خواست در حد بضاعتش عدالت را در تمدن وحشی آمریکا پایه گذاری کند، با برده داری به مبارزه برخاست. آزادی بیان را مشروع شمرد و... خود جمهوری خواهان به مخالفت با او برخاستند و آخرش هم ...

آبراهام نامه ای به آموزگار فرزندش دارد که خواندنی و پند آموز است:

به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه‌ی مردم عادل و همه‌ی آنها صادق نیستند.
اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.
به او بیاموزید که به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می‌شود.
به او بیاموزید که در ازای هر دشمن دوستی هم هست.
می‌دانم وقتگیر است اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند بهتر از آنست که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.
به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد. از پیروزی لذت ببرد. او را از غبطه برحذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می‌توانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگوئید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در آسمان دقیق شود. به گل‌های درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز می‌کنند دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر اینست که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
به پسرم یاد بدهید با ملایم‌ها ملایم و با گردن‌کش‌ها گردن‌کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر برخلاف مردم حرف بزند.
به پسرم یاد بدهید همه‌ی حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می‌رسد انتخاب کند.
ارزش‌های زندگی را به پسرم آموزش دهید اگر می‌توانید به پسرم یاد بدهید در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از ریختن اشک خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می‌تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند اما قیمت‌گذاری برای دل بی‌معناست.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر گفته‌ای را برحق می‌داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید و اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد .
به اوبیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می‌توانید بکنید، پسرم کودک کم‌سال بسیار خوبی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مرداد 67 درس بگیریم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ

تدبیرِ مردانی کاردان در قطعنامه ۵۹۸ - ایرنا

 

این روزها سالگرد پذیرش قطعنامه 598 است که امام از آن بعنوان جام زهر یاد کرد.

قطعنامه به طور رسمی در 27 تیر 67 از سوی ایران پذیرفته شد. چند روز بعد یعنی پنج مرداد سالگرد عملیات مرصاد در غرب کشور است. یک عملیات بزرگ آنهم بعد از آتش بس! این تازه غرب کشور بود. در جنوب هم پاتک سنگینی را نیروهای رزمنده ایرانی آغاز نمودند. (عملیات غدیر)

چرا؟

دشمن پذیرش قطعنامه را به حساب ضعف ما گذاشت و حملات شدیدی را برای تصرف دوباره بخش هایی از کشور و اسارت هموطنانمان آغاز نمود.

در پیشروی سریعی که دشمن بعد از قبول قطعنامه آغاز کرد به نقاطی از خاک میهن مان رسید که در ابتدای جنگ نرسیده بود یا لااقل با این سرعت نبود. در جنوب تا حوالی اهواز و در غرب تا تنگه چهارزبر (مرصاد) حدود سی کیلومتری شهر کرمانشاه رسید. که شهید صیاد در خاطراتش می گوید حضور انبوه جمعیت مردم در جاده منتهی به کرمانشاه که قصد ترک شهرهای خود را داشتند باعث کندی حرکت نفربرهای دشمن شده بود.

علاوه بر شهدای بسیاری که این روزها تقدیم کردیم تا خاکمان را دوباره پس بگیریم تعداد بسیاری از رزمندگان ما نیز به اسارت دشمن درآمدند. بیش از یک سوم از اسرای ایرانی در روزهای پایانی جنگ به دست دشمن گرفتار شدند.

این تجربه تلخ را فراموش نکنیم. دشمن اگر احساس کند در موضع ضعف قرار داریم و سیگنالهای منفعلانه از سوی ما دریافت کند جری تر خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روزهای سال 67

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۳۸ ق.ظ

بچه ها همدیگر را خبر کردند. غلام (اوصیا) دو دستگاه اتوبوس آماده کرد و خیلی زود بچه ها را از بابل به هفت تپه برد. من هم همراهشان رفتم. این اعزام به صورت خودجوش و غیر رسمی بود. از اندیمشک که می گذشتیم چشممان به رزمنده هایی می افتاد که ظاهر مضطرب و پریشانی داشتند. معلوم بود که به تازگی از خط برگشته اند.

وارد هفت تپه شدیم. من هم همراه سایر نیروها به گردان فاطمة الزهرا سلام الله علیها رفتم، گردانی که فرماندهی اش با غلام بود. دوست داشتم همراه بچه های رزمی به خط بروم و با چنگ و دندان از کشورم دفاع کنم. بچه هایی که از فاو و حلبچه برگشته بودند می گفتند آن جا نیرو بسیار کم بود و نیروی جدیدی هم اعزام نمی شد.

حدود یک هفته در هفت تپه ماندیم. ما را به خط اعزام نمی کردند. آخرش هم گفتند به شما نیاز نداریم و برگردید به شهر خودتان! این حرف خیلی عجیب بود. درک آن برای ما سخت بود. با ناراحتی و نگرانی به بابل بازگشتیم.

پیامی از حضرت امام در رسانه ها پخش شده بود که بر اصلی بودن مسئله جنگ، تأکید داشت. امام، وضعیت جنگ را با مفاهیمی چون کربلا و عاشورا قیاس کرده بود. این پیام امام، شوری را در دل رزمنده ها به پا کرد. از طرف دیگر، بعضی رسانه ها دائم از صلح حرف می زدند و اعتنایی به خط امام نداشتند.

احساس کردیم جبهه، غریب است و سخن امام بوی تنهایی می دهد. با بعضی بچه ها تصمیم گرفتیم خودمان را به جبهه برسانیم. با این که دوم تیر از هفت تپه برگشته بودم ولی مجدّداً در تاریخ دوشنبه بیست تیر، خودم را سوار بر مینی بوس سپاه، آماده اعزام می دیدم. عباس رضایی، محمد بیژنی، سیدمحمد دابوئیان، حمید رجب نسب و سید احمد هاشمی هم بودند.

به هفت تپه که رسیدیم، یک راست به سراغ گردان یارسول (ص) رفتم. حوصله ام از کارهای تبلیغات و بهداری، سر رفته بود. می خواستم این بار در گردان رزمی باشم تا شانس بیشتری برای حضور در خط مقدم داشته باشم. گردان یارسول به سوله های بتنی در نزدیکی معبد چغازنبیل منتقل شده بود.

گفتند سریع آماده شوید، باید به شلمچه رفته و خط را از بچه های گردان عاشورا تحویل بگیرید. دوگروهان بودیم که راه افتادیم. روز سه شنبه 28/4/67  توی اتوبوس و موقع اخبار ساعت چهارده بود که رادیو خبر قبول قطعنامه از طرف ایران را اعلام کرد. بچه ها در بهت و حیرت فرورفتند. البته چند روزی بود که زمزمه آن در بین رزمنده ها پیچیده بود، ولی خیلی ها پذیرش قطعنامه را جدی نمی گرفتند. پیام امام که خوانده شد صدای هق هق گریه ها بلند شد. عبارت جام زهر، ناله رزمنده ها را به هوا برد. این اشک ها و گریه ها هم برای تنهایی و غربت امام بود، هم به خاطر نگرانی از آرمان های جهانی که شعارش را داده بودیم، هم بابت نگرانی از هدر رفتن خون شهدا، هم ترس از جاماندگی از قافله شهادت... همه توی لاک خودشان فرورفته و هر کس با خودش زمزمه ای داشت.

عراق که گمان می کرد ایران چون در وضعیّت ضعف قرار دارد قطعنامه را قبول کرده است حملات شدیدی را با محوریّت منافقان در غرب و ارتش بعث در جنوب تدارک دید.

آنها می خواستند دوباره بخش هایی از کشور را اشغال کنند. دو سه شب از آمدن ما به قرارگاهمان گذشته بود. شب جمعه ای بود و دعای کمیل خواندیم. شاید یکی از به یادماندنی ترین دعاهای کمیل در جبهه بود. حال همه دگرگون بود. به خاطر شرایط به وجود آمده احساس می کردند آخرین دعای کمیل زمان جنگ باشد.  دغدغه همه این بود که آیا سفره شهادت دیگر جمع شده است؟ آیا باید از جمع دوستان با صفای جبهه جدا شده و  به شهرهای خود برمی گشتیم و دنیایی می شدیم و...

صبح جمعه 31/4/67 هنوز آسمان گرگ و میش بود که خبر رسید عراق آتش شدیدی را روی خطوط مقدم نیروهای ایرانی آغاز کرده است. دشمن خط را شکسته و به سمت ما حمله کرده بود و باید هر چه سریعتر منطقه را تخلیه می کردیم. تعجب کردیم. نمی دانستیم چه خبر شده. فاصله ما با عراقی ها زیاد بود. آن جایی که بودیم عراقی ها خیلی هنر داشتند می توانستند با توپ، ما را هدف قرار دهند. حالا آنها کی توانسته بودند این همه راه را جلو بیایند خدا می دانست.

رفتیم عقب و خودمان را به جاده اهواز خرمشهر رساندیم. سر جاده خاکریزی قرار داشت. پشت آن موضع گرفتیم. از طرفی نگران بودیم که سمت راست و چپ ما خالی است. پشت سر ما هم که به فاصله بسیاری زیادی فقط بیابان بود شهر شادگان قرار داشت. نگران بودیم به خاطر حجم کم تجهیزات اگر دشمن از راه برسد پشتوانه مناسبی برای مقاومت نداشته باشیم.

شروع کردیم به کندن سنگر انفرادی تا اگر عراقی ها سرریز شدند جان پناهی برای مقاومت و دفاع داشته باشیم. به مرور نیروهای دیگر از راه رسیدند و در دو طرفمان موضع گرفتند. خبرهایی هم از حمله منافقین به مرز غرب و حرکت به سمت کرمانشاه به گوش می رسید.

ظهر شده بود. گرمای هوا بیداد می کرد. ناگهان سروکله تانک های عراقی پیدا شد. فقط تانک بود که به چشم می خورد. آنها در فاصله ای دور، در کنار بیمارستان امام سجاد علیه السلام که تخلیه شده بود مستقر شدند.

گویا تکلیفشان مشخص نبود. خودشان هم فکر نمی کردند که به این سادگی به جاده اهواز خرمشهر برسند. احتمالاً قصدشان محاصره خرمشهر و حمله به اهواز بود. هیچ وقت فکرش را نمی کردم روزی در این نقطه، یعنی جاده اهواز خرمشهر باید بایستیم و از کشور خود دفاع کنیم. نمی دانستم چرا اوضاع این طور شد. تانک ها جلو نمی آمدند. گویا منتظر سایر نیروهایشان بودند که به آنها ملحق شوند. شنیدیم بچه های گردان عاشورا در مقرّشان مانده و در محاصره قرار داشتند.

بچه های خمپاره انداز آمدند. کنار سنگر ما با دوربین، گرای تانک را می گرفتند. یکی دوبار شلیک کردند، نخورد. بعد از چند شلیک، یک گلوله خمپاره به شنی تانک خورد و آتش گرفت. گویا دست خمپاره انداز تازه گرم شده بود. چون یک گلوله اش هم به تانک خورد و آن را هم به آتش کشید. فریاد الله اکبر بچه ها بلند شد.

بعد از ظهر حدود ساعت چهار مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا به بچه های ما ملحق شد. قرار شده بود دسته یک و دو از گروهان یک به فرماندهی سید احمد، ضرب شصتی به دشمن نشان داده و پس از ضربه زدن به دشمن، به عقب برگردند. ما بچه های دسته سه منتظر ماندیم. حمید رجب نسب هم که فرماندهی دسته ما را بر عهده داشت بدون اینکه به کسی چیزی بگوید، با آن ها رفت. در حالی که یک تانک جلوی آن ها حرکت می کرد دو دسته به همراه چندین آرپی چی زن به سمت دشمن پیشروی کردند. امید چندانی به موفقیت این حمله وجود نداشت. سید احمد به وسیله بی سیم با فرمانده لشگر، مرتضی قربانی تماس گرفته و از احتمال محاصره شدن بچه ها خبر داد؛ اما مرتضی قربانی همچنان به حرکت به سمت دشمن تأکید داشت. ناگهان با آغاز درگیری و شکار شدن چند تانک، دشمن که از عقبه مطمئنی برخوردار نبود، تانک ها را به سمت عقب برگردانده و از منطقه گریخت.

بچه ها این صحنه را که دیدند شیر شدند، از جا برخاسته و با فریاد الله اکبر دنبال تانک ها دویدند، عده ای با موتور، عده ای سوار بر تویوتا، برخی پیاده و ...

 

به روایت حجت الاسلام استاد سید سجاد ایزدهی

کتاب "تو شهید میشوی" انتشارات مطاف عشق

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چراغ زرد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۰۶ ق.ظ

تصمیم رسمی وزرات کشور درباره اخراج افغانی ها در سال ۱۴۰۴

 

افغانستانیهای خوب داریم افغانستانیهای بد داریم مثل مردم هر سرزمین دیگری. همه هم با هم برادریم. الان نمیخواهم درباره درست یا غلط بودن اخراج افغانستانیهای غیرمجاز از کشور نظر بدهم. حرفم این است که جنگ یا بحران این خصلت را دارد که میشود بعضی کارها را با استفاده از ظرفیت آن انجام داد. سالهای سال است که بعضی مسئولان و کارشناسان می گویند حضور این همه افغانستانی در کشور باعث هدر رفتن منابع عظیم ملی است. اخراج آنها باعث ایجاد اشتغال و صرفه جویی در منابع و امکانات رفاهی و اقتصادی و آموزشی و بهداشتی و ... خواهد شد. یادم است سال هشتاد که علی شمخانی کاندیدای صوری انتخابات ریاست جمهوری شده بود در پاسخ به این سوال که چه برنامه ای برای اشتغال زایی و رشد اقتصادی داری گفت: سه میلیون افغانی داریم و سه میلیون جوان بیکار. آنها را بیرون کنیم اینها هم سر و سامان می گیرند. (نقل به مضمون).

الان در شرایط جنگ و اضطرار، بستر اقدام برای این برنامه قدیمی فراهم شد. موضوع بیشتر از آن که امنیتی باشد اقتصادی است. دولتها و حکومتها در زمان بحران میتوانند تحرکاتی داشته باشند که در شرایط عادی به راحتی مقدور نیست. مثلا در جریان فتنه مهسا بلافاصله دولت وقت، قیمت دلار را حدود دو برابر افزایش داد و بعضی نرم افزارها را فیلتر کرد. الان هم قیمت نان دو برابر شد. قیمت بعضی اجناس افزایش پیدا کرد. گمرکها فعالیت بیشتری نشان می دهند. جاده ها پر از کامیون و تریلی حمل بار است. پرونده های کلان اقتصادی از مدار پیگیری عمومی خارج شد. بعضی شهرداری ها (مثل بابل) نیروی اضافه و رانتی استخدام می کنند، دانشگاه پزشکی با رابطه بازی عضو هیات علمی جذب میکند و.. به هر حال جنگ، فرصتهایی را برای انجام کارهای درست یا غلط بر زمین مانده ایجاد میکند. البته تجربه هم میشود که برای میادین سخت تر باید آماده شد. ما بعد از جنگ هشت ساله در زمینه درمان و تسلیحات و ... خیلی رشد کردیم. این جنگ اخیر هم باعث رشد ما در عرصه های دیگر به خصوص فنآوری های مجازی و راداری و ... خواهد شد. دلم میخواهد این حرفی که چندباری زده ام دوباره تکرار کنم. اگر آمریکا کاری به کار ما نداشت و سگ هارش را به جان ما نمی انداخت خودمان در حال فروپاشی بودیم. بخشی از مسئولان دنبال زیاده خواهی های مادی و ... افتاده و با مفاسد اقتصادی و اخلاقی و تبعیض و رانت و ویژه خواری مأنوس شدند. بخش هایی از مردم تحت تأثیر رسانه های غرب دنبال سگ بازی و دین گریزی و هرزگی افتاده و ته مطالباتشان شد کشف حجاب و آغوش رایگان و سلف مختلط و بوسیدن در کوچه. این جنگ از باب عدو شود سبب خیر، تکانی به متولیان فرهنگ و حاکمیت داد که به گسلهای اجتماعی بیشتر توجه نشان دهند. ارزشهای الهی و انسانی را جدی بگیرند. مفاهیم معنوی و حماسی را احیا کنند و... من البته دیگر چشمم آب نمیخورد از حجاب و عفاف تا مقابله با دانه درشتهای مفاسد اقتصادی شاهد تحولی در سیستم حاکمیت و اجتماع باشیم اما همین نظام نصفه و نیمه اسلامی را به همه ایسم های من درآوردی دنیا باید ترجیح داد. همین نظام شبه جمهوری و شبه اسلامی ما خار چشم جهانخواران است و تا زمانی که آمریکا و اسرائیل و جلادان عالم از ما بیزارند یعنی جهت گیری های کلی ما درست است. تُعرف الاشیاء باضدادها. بالاترین علقه و نقطه پیوند ما با جمهوری اسلامی مبارزه مستقیم و چشم در چشم و رو در رو با استکبار جهانی و آمریکا و اسرائیل است که در این راه از بذل جان نیز دریغ نخواهیم ورزید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سوریه و عبرت چند باره

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ

خب پس میگفتید اگر شعار مرگ بر اسرائیل ندهیم کاری به کار ما ندارند! اگر از فلسطین دفاع نکنیم در امن و امانیم. با آمریکا دست دوستی بدهیم دنیا به روی ما لبخند می زند!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنگ دارد به نقطه حساس می رسد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

فضای سایبری بهترین بستر برای جنگ ترکیبی است - تسنیم

 

یک مقام رژیم صهیونیستی گفت که ایران را از داخل شکست می دهیم.

خب منظور او نمیتواند لزوما فروپاشی فرهنگی باشد. هر چند پیشتر نوشته بودم که در سالهای اخیر موج تخریبهای فرهنگی رسانه های معاند بخش هایی از مردم و مسئولان را از سبک زندگی و تفکر انقلاب اسلامی دور ساخته بود و این جنگ اتفاقا تلنگری شد تا بعضی مولفه های معنوی فراموش شده دوباره در اذهان عموم احیا شود؛ اما آن چه این مسئول اسرائیلی به تازگی بیان داشته به یقین متوجه تحولات سیاسی درونی جامعه ایرانی است.

امید دشمن نمیتواند برگرفته از وضعیت معیشت و گرانی باشد. مردم شرایط جنگی را درک می کنند و به رغم وجود بعضی گرانی ها اعتراضی از سوی بدنه ضعیف جامعه شنیده شد.

برای درک منظور این مقام رژیم غاصب فقط کافی است به اتفاقات متوالی اخیر دارای مخرج مشترک مورد قبول استکبار نگاه بیندازید.

عده ای از مدعیان علم اقتصاد که وضع موجود جامعه برآمده از دوران مدیریت همانهاست در نامه ای درخواست تغییر رویکردهای نظام اسلامی در سطح کلان را مطرح می کنند.

بلافاصله میرحسین موسوی که اوباش طرفدار او در فتنه 88، از سوی نخست وزیر اسرائیل لقب سرباز پیاده های این رژیم را دریافت کردند به میدان آمده و درخواست تغییر در سطوح عالی نظام را مطرح می نماید. حالا همزمانی این اتفاقات و متن پیامها را با نامه گالانت مقایسه کنید. او نیز در همین حین تلاش دارد ایران را مقصر جنگ نشان داده و از سر خیرخواهی! توصیه کند به جای رویکرد هسته ای به سمت تقویت رفاه عمومی حرکت کنید!

خاستگاه و مقصد همه این نامه ها و بیانیه ها یکی است. ایران، ضعیف است. ایران مقصر جنگ است. صنعت هسته ای منافی رفاه و پیشرفت است! مقصر هم یک نفر است؛ آیت الله خامنه ای که از موضع عزت مندانه خود کوتاه نمی آید.

نقد این ادعاها بارها بیان شده. تجربه ثابت کرده هر قدم انفعال و عقب نشینی باعث زیاده خواهی بیشتر دشمن خواهد شد. روی سخن چیز دیگری است.

در شرایط کنونی، قاطبه مسئولین باید پشت سر رهبری ایستاده و از ادبیات ایشان برای دفاع از منافع ایران استفاده کنند. نباید در لایه های بالای حکمرانی اثر ترس و رخوت دیده شود. صاحبان قلم و تریبون در تبیین عزت و اهداف متعالی نظام اسلامی باید کوشش بیشتری نمایند. آن دست از اصلاح طلبان وفادار به ایران باید راه خود را از سرباز پیاده های صهیون جدا نمایند....

اسرائیل در ابتدا روی همپیمانی ربع پهلوی خیلی حساب باز کرده بود. ربع پهلوی هر چقدر زور زد یک جمع دو نفره را هم نتوانست در داخل کشور برای براندازی نظام و حمایت اسرائیل راه بیندازد که هیچ، خودش هم از سوی بعضی دوستانش لقب خائن و وطن فروش را دریافت کرد.

حالا رده بعدی سربازان فکری صهیون به میدان آورده شدند؛ اما به برکت خون شهدا، این طیف واداده و ذلت پذیر هم راه به جایی نخواهند برد و این بار هم محاسبات دشمن غلط از آب در خواهد آمد؛ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آنهایی که خوابند را خدا بیدار کند

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۷ ق.ظ

مسئولین امنیتی استان از خواب غفلت بیدار شوید؟؟ | عصر هامون

 

گفته میشود رژیم غاصب شروطی را برای جولانی تعیین کرده از جمله اینکه دولت سوریه دور بلندیهای جولان را برای همیشه خط بکشد، نیروهای ارتش سوری حتی به سرزمین های نزدیک بلندی های جولان هم نزدیک نشوند، ارتش جدید سوریه حق بهره مندی از هیچ نوع سلاح سنگینی را ندارد و نهایتا در حد استفاده از کلاش و دیگر اسلحه های سبک میتواند به حفظ امنیت داخلی بپردازد، آسمان سوریه باید در اختیار رژیم غاصب قرار داشته باشد تا هر وقت دلش خواست عملیات کند و...

اینکه آیا چنین وضعیتی برای ترکیه و سعودی مایه عبرت خواهد بود یا نه نمیدانم اما امیدوارم برای بعضی خودباختگان داخلی درس آموز باشد. بنده خدایی بود می گفت اسرائیل و آمریکا زورشان از ما بیشتر است هر چه میخواهند باید بگوییم چشم، مگر اینکه بخواهتد کشور را تجزیه کنند. هسته ای را بدهیم برود، موشکی را بدهیم برود، دولت مورد قبول آنها را روی کار بیاوریم، اقتصادمان تابع آنها شود و... اگر خدای ناکرده به مرزهایمان تجاوزی صورت گرفت و کسی خواست خاکمان را از ما بگیرد آن وقت دیگر برای دفاع و جنگ به پا خیزیم! از او پرسیدم قبول؛ اما با چه سلاحی؟! قبلش که همه را داده ای رفت. بماند که اگر دولتی تابع دشمن باشد اصلا نیاز به جنگ نیست، مثل پهلوی ها خرد خرد مناطق کشور را شوهر می دهد برود. بماند که اگر روحیه ذلت پذیری و تسلیم فراگیر شود دیگر ناموس مردم را هم ببرند کسی غیرت و انگیزه ای برای دفاع نخواهد داشت چه برسد به آب و خاک.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مولوی تا هگل و مارکس و نیچه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۵:۴۸ ب.ظ

"مولوی دوبار مرا از مردن بازداشت: ...

و فصل دوم ورود به اروپا بود. در اوج جوانی، هم فرهنگ داشتم و هم ایدئولوژی و هم مسئولیت و… اما عظمت این هیولای پولاد، که بر روی طلا و سکس خوابیده است و نامش تمدن جهانگیر مغرب است و دارد نقش تمدن منحصر به فرد بشریت را بازی می‌کند، مرا بر خود لرزاند. با این دستمایه از فرهنگ و ایمان، تنها، می‌توانم با این دیو سیاه برآیم که با یک خیز مرا نبلعد و در معده‌اش که سنگ‌آهن و صخره خارا را هضم می‌کند، جذب و هضم نشوم، آن چنانکه خودپرستی و جنسیت و کار اقتصادی و شغل فنی، وتمایل به رفاه و لذت و مصرف و پیشرفت را که با مزاجش سازگار است، در خونش بریزد و نگه دارد و تمام احساسهای معنوی، ارزشهای اخلاقی، ایده‌الهای خدایی و همۀ انگیزه‌ها و آموزشها و اندوخته‌هایی را که از مذهبم و تاریخم به ارث گرفته‌ام، از ماتحت خود دفع کند…! نمونه‌هایی از چنین آدمهای تجزیه شده را هم به چشم می‌دیدم.

کیست که در این تنهایی و غربت، در این میدان گلادیاتوربازی، من اسیر را نیرویی می‌تواند داد که با این غول وحشی و هار و آدمخوار بتوانم مقابله کنم و رامش سازم؟ بی‌تردید مثنوی را از مشهد خواستم. تنها روح عظیمی که در کالبد ضعیف ما می‌دمد و ما را در برابر هجوم و حملۀ این مغول متمدن که درونها را قتل‌عام می‌کند، آسیب‌پذیر می‌سازد و روئین‌دل. همچون کودک ضعیفی که در کنار پهلوانی از اهل محل یا آشنا و خویشاوند خود حرکت کند و از هیچ آجانی، سگ هاری، دزدی، چاقوکشی، قلدر قداره‌بندی نهراسد و حتی در دلش همه را تحقیر کند و یال و کوپال و شاخ و شانه کشیدن و درجه و نشان و دم و دستگاه و اِهن و تُلپشان را به مسخره گیرد. من که شبها را با مولانای کبیر سرکرده بودم، صبح که بر مارکس و هگل و نیچه و سارتر و سوربون و کُلژدوفرانس و اساتید محترم و فرهنگ معتبر و تمدن طلایی و باد و برودهای فرنگی گذر می‌کردم، نگاهی عاقلانه و لبخندی بزرگوارانه و رفتاری اشرافی و احساسی شاهزاده‌مآب و نجیب‌زاده‌وار داشتم. در برابر این بورژواهای پرافادۀ تازه به دوران رسیده‌ای که یقه‌های سفت‌آرو گردنشان را شق نگه داشته و مدام جیبشان را تکان می‌دهند تا جرنگ جرنگ پولهای خرده‌شان را به گوش خلق‌الله برسانند، و چه چندش‌آور است تماشای این منظره که می‌بینی بچه ایرانی‌ها و بچه هندی‌ها و بچه مسلمان هایی که استعمار، شناسنامه‌شان را دزدیده و جیبشان را خالی کرده و این اصیل‌زاده‌های اشرافی را حقیر، فقیر و گدا بارآورده و با جیب خالی به آنجا آمده‌اند، بر این نو کیسه گردن شق جیب جرنگ جمع شده‌اند و با گوش هایی تیز و نگاه هایی خیره و دهن هایی وا، مسحور تماشای وی شده‌اند و به این موسیقی حقیر بازاری با تأمل و جذبۀ صوفیانه گوش سپرده‌اند و دستپاچه‌اند که زودتر برگردند و کرامات او را برای ملت خویش حکایت کنند.

اگر دقت کمی کرده باشی می‌بینی که این ها غالباً بچه «خرپول ها» و یا «بچه سگ‌دوها» یا «بچه خوک‌میزها»یند و تنها دلیلی که به آنها حق تحصیل در غرب داده است، یکی خرپولی پدرشان بوده است و دیگری خرفکری خودشان. ناامیدی از اینکه بتوانند در ایران، از سدّ کنکور بگذرند و پول پدرشان که می‌تواند بهترین زندگی را در هر جای دنیا برایشان فراهم آورد! چنین بچه‌ننه‌های نونوری که فقط وزن‌اند و قد و دیگر هیچ، مذهبشان را در عمه‌جانشان می‌بینند و سنتشان را در ننه‌جانشان و فرهنگشان را در گوگوش و واریته فرخزاد و تاریخشان همان کتاب چرند تاریخ دروغ دبیرستانی است، که نمرۀ صفر هم از آن گرفته‌اند و جامعۀ ایران برایشان همان چند تا محلۀ شمال شهر تهران است با آدمهای ترگل ورگلی که بوی آدمیزاد، نه از شرق و نه از غرب، به دماغشان نخورده. خلاصه بچه‌حاجی بازاری که اسلام را از چند روضه‌خوان و فالگیر و هیأت و دوره می‌گیرد. بچۀ دلال فروش کالاهای خارجی که تمدن را از طریق تورهای توریستی و یا در تماس با چند بازاری حقه‌باز ژاپنی، امریکایی، آلمانی… کسب کرده یا بچۀ تیمسار و سناتوری که ملیت را، در تکرار تملق های کلیشه‌ای و نوکری و جان‌نثاری دربار و دولت و رجزخوانی های مهوّع و پرستش هرکه تاج بر سر داشته  و کله‌منارها و چشم‌منارها و شهر کوران و پوست کاه‌کردن ها را در تاریخ ما، به عنوان شاهکار، به راه انداخته می‌داند… اکثریت این هایند که به غرب می‌روند، با چنین مایه‌دستی از شناخت خویش و مذهب و فرهنگ و تاریخ و آن همه اندیشه‌ها و رنجها و نبوغها و نهضت ها و احساس ها و زیبایی ها و گنجینه‌های فکر و هنر و ادب و اخلاق و آرمان و ایثار و شهادت و… که در زیر این پردۀ جهالت ما در این سرزمینها خوابیده است و پنهان مانده است. طبیعی است که وی در بازار پرزرق و برق تمدن غربی چشمش خیره شود و دهانش وا بماند و سپس با یک تصدیق پی.اچ.دی و با حالتی که: «این منم طاووس علیین شده» و دماغی پر از نخوت از خویش و نفرت از مردم خویش و دلباختگی عاشقانه به هر گُهی که حتی یک دختر فروشندۀ فرنگی می‌خورد، بازگردد و از اسلام اقش بگیرد و از ایرانی حالش بهم بخورد و از تاریخ ما بدش بیاید و فقط برای این حاضر شده باشد که به وطنش برگردد که چون اینجا خرتوخر است، با جادوی تصدیقی که دست و پا کرده، پول بی‌حسابی به جیب زند و در مدت کوتاهی میلیونر شود و برای زندگی توی آدمهای حسابی، با این پولهای بی‌حساب، زندگی آبرومند و شرافتمندانه‌ای در امریکا و اروپا برای خودش فراهم آورد و این است که می‌بینی این روشنفکر مترقی تحصیلکرده‌ای که این همه از غیرعلمی بودن مذهب و ارتجاعی بودن فرهنگ و تربیت نداشتن ایرانی عصبانی است، نیامده، یک پا دزد زد و بند کن وردار و رمالِ رسوا و کثیف از آب در می‌آید، که میدان را از شرخرهای کلاسیک خودمان می‌گیرد.

خوشبختانه، نه من و نه تو، هیچ‌کدام نه به دلیل بی‌استعدادی و نه خرپولی، در میان این گروه بُر نخورده‌ایم. من سال ها با چهل لیره پول اول شاگردی، با پنج نفر در پاریس زندگی کردم آن چنانکه خانه‌ام هنوز یادگار عبرت دانشجویان است و تو هم بچه منی!

آن بچه‌ها آنجا غالباً بچه‌های خلفی از آب در می‌آیند و پول های دزدی پدر را در موردش صرف می‌کنند و در گریبان روسپی‌ها و جیب سرمایه‌دارها می‌ریزند و یا به عنوان آنتی‌تز زندگی اشرافی و کثیف و انگلی پدرشان، بر اساس یک عکس‌العمل روحی و بازتاب انعکاسی، مارکسیست می‌شوند مارکسیست های روحی و امّی که در عین حال بدین وسیله پوچی وجودی و فکری و فرهنگی‌شان را هم جبران می‌کنند چون با انتخاب این برچسب، معنائی در خود احساس می‌کنند؛ بودن خود را اثبات می‌کنند.

خوشبختانه تو نه چنان عقده‌ای داری و نه چنین خلائی و بنابر این نه به صورت یک عکس‌العمل کور عاطفی و آنتی‌تز جبری دیالکتیکی که به عنوان یک متفکر آرام و سالم و مشرف بر همۀ جریان ها و از ورای همۀ کشاکش‌ها و عمل و عکس‌العمل‌های اجتماعی، طبقاتی و عاطفی نه یک بازیچه کور و مجبور نقش های اجتماعی و عوامل عینی و خارجی که یک تماشاگر منتقد و قاضی ماجراها و درگیری ها و اختلاف های فکری و ذهنی و سیاسی و اجتماعی… و هرچه در این جهان و بر روی این زمین و درازای این تاریخ می‌گذرد، باشی و بیندیشی و داوری کنی و چون اکنون در برابر تو، غرب با تمامی حجت ها و سفسطه‌ها و وکلا و شاهدها و اسناد و مدارکش تنها به قاضی آمده است و شرق، تاریخ شرق، روح ایران، ایمان و عشق و آرمان و رسالت و ارزش ها و احساس ها و اصالت ها و زیبایی ها و عظمت ها و سرمایه‌های اسلام همه غایبند و وکیل مدافع ما حضور ندارد، کتاب مولانا را می‌فرستم تا به نمایندگی همه در برابر مدعی، از ما دفاع کند. مولوی غیبت همه را جبران می‌کند و یک‌تنه همه را حریف است و ترا در ماندن یاری می‌کند."

این نامه را مرحوم دکتر علی شریعتی خطاب به پسرش احسان نوشت. متن کاملش در دسترس هست و میتوانید با جستجویی اندک بخوانید. کتاب "فرزندنامه" را می خواندم که اواخرش این متن زیبا هم بود. کتاب فرزندنامه، نامه های بعضی بزرگان خطاب به فرزندانشان است که انصافا آدم از خواندنش حظ می برد و آرامش می گیرد و خوشحال می شود که وقتش را هدر نداده است.

 

فرزند‌نامه:-درنگی-بر-فرزندنامه‌های-مشاهیر-و-نام‌آوران | روش-روشن | خانه کتاب  و ادبیات ایران

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خنجر جنتلمن ها

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۲ ب.ظ

جنتلمن های پشت میز مذاکره... - عکس ویسگون

 

آیت‌الله حائری شیرازی (ره):

آن روزی که به ما موشک می‌زنند، خطرناک نیست...

کسانی که قبل از انقلاب، گرفتار زندان و شکنجه بودند، این حرف را خوب می‌فهمند.

بازجو وقتی شلاق به دست می‌گرفت و می‌زد، موقع خطرناکی نبود.

اما وقتی می‌گفت چلوکباب برای آقا بیاورید، خطرناک بود!

وقتی تلفن را در اختیارش می‌گذاشت، یا می‌گفت نامه‌ای به خانواده‌ات بنویس...

وقتی نمازخوان‌شان را می‌آوردند تا با زندانی نمازخوان صحبت کند، خطرناک بود...

همان لحظه‌ای که دلش می‌گفت: "این‌ها آن‌طور هم بد نیستند"، سقوط آغاز می‌شد. یک ذره حسن‌ظن، انسان را ساقط می‌کرد...

افرادی بودند که با آبرو به زندان رفتند، اما بی‌آبرو بیرون آمدند؛

مشی‌شان تغییر کرد، و حتی آخرش ساواکی شدند!

چرا؟ چون یک ذره تصور کردند که در دشمن رحم و انسانیتی هست.

 آن روزی که به این مملکت موشک می‌زنند، خطرناک نیست؛

آن روزی که برای صلح می‌آیند، باید دست به دعا برداشت و به خدا پناه برد!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اراده باطل، شکست

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۲ ب.ظ

آتش‌سوزی پایگاه ارتش اسرائیل توسط شهرک‌نشینان

 

تصورشان این بود که با آغاز جنگ، مردم ایران به خیابانها آمده و اقدام به شورش می کنند و عمر نظام اسلامی به پایان می رسد. مردم پشت ایران و نظامشان ایستادند و از همه طیفها حتی آنهایی که با حاکمیت مشکل داشتند دست در دست هم به حمایت از ارتش و سپاه و ابراز نفرت از دشمن صهیونیستی و آمریکایی پرداختند.

رژیم غاصب اما این روزها شاهد طغیان عده ای از شهرک نشینان بر ضد دولت جنایت پیشه است. شب گذشته به دنبال تیراندازی یک نظامی صهیونیست به سمت شهرک نشینان، عده ای از معترضین وارد پایگاه ارتش در منطقه بیسان شده و آن را به آتش کشیدند. 

"خبرنگار رادیو ارتش رژیم صهیونیستی نیز اذعان کرد، یک سامانه عملیاتی-فناوری متعلق به ارتش که توسط فرماندهی مرکزی مورد استفاده قرار می‌گرفت، در نتیجه این آتش‌سوزی آسیب دید.

یک منبع امنیتی صهیونیست نیز هشدار داد: این عبور از یک خط قرمز پررنگ دیگر است."

بماند که رسانه های مختلف دنیا، دانشگاهها، میادین ورزشی و... به عرصه تقابل با اندیشه سیاه صهیون تبدیل شده و آزادی خواهان عالم به تقبیح و تحقیر رژیم غاصب قدس در نبرد با ایران عزیز و حمایت از مردم فلسطین و ایران پرداخته اند که موجی از عصبانیت و نگرانی را در سردمداران کودک کش صهیونیسم دامن زده است. الان شبیه روزهای بعد از عاشورای شصت و یک هجری است. حرف و بیان و قلم و تبیین و تبلیغ، بساط جور و خیانت و فساد مستکبران را بر هم خواهد زد؛ بإذن الله.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احتمال ترور، از گروسی تا ربع پهلوی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۴:۳۸ ق.ظ

درباره تصویر پناهجویان یهودی در بندر حیفا در سال ۱۹۴۷ — فکت‌نامه

 

اسرائیل بازنده جنگ روایتها بوده. این را از پرخاشگری و عصبانیت سران این رژیم و نیز حامی احمقش یعنی ترامپ می شود فهمید. افکار عمومی دنیا بر ضد صهیونیسم جنایتکار بسیج شده است. رسانه هایی در خود اسرائیل و آمریکا هم افسانه شکست ناپذیری رژیم غاصب را به سخره گرفته اند. مردم کشورهای دنیا به خصوص در اروپا به خیابان آمده و جنایات بیشمار این رژیم منحوس و کودک کش را محکوم می کنند.

رژیم نیازمند تغییر در وضعیت رسانه ای و جوّ تبلیغاتی موجود است. اسرائیل که پیش تر مدعی پیروزی خود و تحمیل شکست بر ایران بود چند روزی است با دعوت از نمایندگان سیاسی کشورهای غربی آنها را به سطح خیابانهای تل آویو کشانده و آثار تخریبی ناشی از حملات پیروزمندانه ایران عزیز را به نمایش می گذارد. این رژیم حاضر است به قیمت زیر سوال رفتن تمام ادعاهایی که در خصوص تجهیزات تهاجمی و دفاعی خود و دارا بودن چهارمین ارتش قوی دنیا داشت تن به خفت شکست و ضربه پذیری از ضربات موشکی ایران همیشه در تحریم بدهد اما در عوض نگاه ترحم انگیز افکار عمومی را به سمت خود جذب نموده و دولتهای حامی و هم پیمان غربی اش را برای کمک بیشتر به این رژیم جعلی تشویق نماید.

با توجه به سوابق پلید سازمانهای تروریستی وابسته به صهیونیسیم هیچ بعید نیست که موساد و دیگر جوخه های ترور رژیم اقدام به خودزنی نموده و به دنبال حذف فیزیکی بعضی شخصیتهای مزدور از گروسی تا ربع پهلوی و یا منتقدان داخلی اش چون نفتالی بنت و ... باشند و آن را به ایران و جبهه مقاومت منتسب کنند. سوابق سیاه جنایتهای این رژیم سفاک بروز هر توطئه ای را محتمل می دارد. پیش تر مدارکی در تاریخ ثبت شد که این رژیم حاضر بود به منظور مظلوم نمایی بیشتر، یک کشتی از مهاجرین یهود را به آتش کشیده و حدود سیصد نفر از هم کیشان خود را در سواحل بندر حیفا غرق نماید. اسرائیل می خواهد به هر قیمتی بماند و دست برتر را داشته باشد؛ به هر قیمتی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ذلت نمی پذیریم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدای جنگ

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۳۵ ق.ظ

همه چیز درباره فیلم سینمایی «خدای جنگ» اثر حسین دارابی + بازیگران، خلاصه داستان و عکس

 

"خدای جنگ" چقدر خوب و به جا بود. خواست خدا بود انگار برای اولین بار چنین روزهایی از تلویزیون پخش شود و به دل مخاطب بنشیند. این فیلم به کارگردانی حسین دارابی و بازی بسیار خوب ساعد سهیلی که قصدش بود به عموی شهیدش هم ادای دینی کند بخشی از شخصیت و زندگی شهید حسن تهرانی مقدم را به نمایش گذاشت. چقدر از این سوژه های دست نخورده و جذاب داریم. ما در مقطع دفاع از حرم و جنگ فعلی از ذخیره آموزه های معنوی و فرهنگی دفاع مقدس تغذیه کردیم و البته همه آنچه در انقلاب و دفاع مقدس به وقوع پیوست شاخه هایی از درخت تناور نهضت عاشوراست.

حسن تهرانی مقدم با نمی شود و نمیتوانیم بیگانه بود. هر وسیله و دستگاهی را با مهندسی معکوس و تحقیق و مطالعه مورد شناخت و بررسی قرار می داد و بر تعمیر و ساخت آن مسلط میشد. ورود او به عرصه موشکی و ایمانش به کار با همه سختی ها و ندیدن مشکلات، کشور ایران را به یکی از قدرتمندترین کشورهای موشکی دنیا تبدیل نمود. ایرانی که روزی از سیم خاردار و قمقمه و لباس غواصی هم محروم بود حالا صادر کننده پیشرفته ترین تجهیزات نظامی است و این همه البته در سایه ایمان و توکل بر خدا به چنگ آمد. خدا می داند اگر در صنعت خودروسازی و ساخت هواپیما هم با همین شور و انگیزه ورود پیدا کنیم میتوانیم به خودکفایی برسیم. فرهنگ تهرانی مقدم ها را باید در وجود و فکر همه جوانان این مرز و بوم نشر و اشاعه داد. ایران میتواند به جایی برسد که ایمان و رفاه را برای مردم کشور خود تضمین نموده و آزادی خواهان و مستضعفان عالم را نوید رهایی و نشاط و رستگاری ببخشد. یادمان نرود تا قرن ششم و هفتم هجری هم کشورهای اسلامی پیشتاز تولید علم و صنعت و تمدن در جهان بودند. به مرور با بی کفایتی و ضعف حاکمان به ظاهر مسلمان و تحقیق و ترجمه و گاه سرقت علمی محققان غربی در کتابخانه های اسلامی شاهد افول ملتهای مسلمان و ترقی دنیای غرب بودیم. ایران اسلامی در پرتو ایمان و باورهای معنوی و انگیزه خدایی میتواند الگویی از تعالی و نقشه تمدن نوین جهانی اسلام را ارائه نماید به حول و قوه الهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اسرائیل را شخم بزنید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ

دوستان تماس میگیرند و نگرانند از مذاکره. بویش می آید که ممکن است دو سه روز آینده بساط جنگ جمع بشود. اگر متجاوز تنبیه نشود و خسارت نگیریم دست برتر در مذاکره آتی با حامیان رژیم غاصب خواهد بود. آنها منت خواهند گذاشت که این دفعه را ما دخالت نکردیم ولی اگر به اوامر و شروط ما تمکین نکنید دفعه بعد ما هم خدمتتان خواهیم رسید! رسانه هایشان لایه هایی از مردم را در هراس می اندازند و حس شکست را به آنها القا می کنند. آن وقت اگر بخواهیم امتیاز بدهیم که دیگر چه ضرورتی داشت مقاومت کنیم تا جنگ شروع بشود؟ اگر نخواهیم باج بدهیم که باز سایه تهدید به جنگ بالای سرمان خواهد بود. خلاصه از جماعتی که قطعنامه 598 و برجام را به ملت تحمیل کردند هر معجزه ای بر می آید!

کل اسرائیل به یک تار موی سرداران شهید ما نمی ارزد. چقدر بچه های کوچک و زنان و مردان بی گناه در خانه و خیابان پرپر شدند. مگر میشود به همین سادگی فراموش کرد و این همه جنایت را نادیده گرفت؟

یک بخش کار روشنگری است. حسین شریعتمداری هم نوشت مذاکره با کسانی که حاضر به محکومیت تهاجم اسرائیل نیستند دهن کجی به مردم است و البته آقا هم تذکر داد که زیر بار ظلم تحمیلی نرویم.

بچه هایی که فردا میخواهند در دفاع از آقا و اعتراض به اهانتی که از سوی دشمن به شخصیت ایشان شد راهپیمایی کنند توجه داشته باشند مهم ترین وجه شخصیت آقا افکار و خط و مشی ایشان است. پیام دوم آقا را دوباره گوش کنند و در راهپیمایی و دیگر برنامه های خود بر خط تعیین شده رهبری اصرار بورزند.

بخش دوم هم مربوط به نیروهای مسلح است. فرض کنید این دو سه روز، دو سه روز آخر جنگ باشد. بزنید پدر پدر سگشان را در بیاورید. با تمام توان رژیم غاصب را به آتش بکشید تا اگر صلحی هم درگرفت یادگار سوزش آن تا مدتها آه و فغان صهیونیستها را در بیاورد. به دشمن لجباز رحم نکنید.

وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رقص جنون تشنه آهنگ توست

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۱۲ ق.ظ

به حول و قوه الهی جنگ به زودی تمام میشود. اسرائیل به آنچه میخواست نمی رسد. اما اینطور نیست که هدفش را رها کند. بهانه رژیم غاصب برای آغاز جنگ، تعطیلی انرژی هسته ای ایران بود که خودش همین الان اذعان دارد قادر به نابودی آن نیست. برای همین با اتمام جنگ نظامی تلاش می کند از طریق رسانه و جوسازی و ناراضی تراشی به بزرگنمایی دستاوردهای خود و القای حسِ شکست به طیفی از مخاطبان خوش باور و دلداده غرب بپردازد و بدبینی و اعتراض عده ای را نسبت به ضرورت بهره مندی از انرژی اتمی تحریک نماید. غالب مردم البته به برکت خون شهدا از نتیجه این جنگ خشنود خواهند بود؛ ولی به هر حال رسالت ما به پایان نمی رسد. وظیفه داریم بیشتر حرف بزنیم و بیشتر بنویسیم. از منطق جهاد و غیرت و شهادت بگوییم. از تاریخ و تجربیات و عبرتهای آن بگوییم. از رذالت دشمن و ضرورت تقابل با زیاده خواهان از واقعیت میدان و زبونی دشمنی که مدعی قوی ترین ارتشهای دنیا بود.

هنوز هم عده ای گمان می کنند اگر شاه بود جنگ نداشتیم چون شاه با ابرقدرتها می ساخت و کاری به کار اسرائیل نداشت. هنوز برایشان جا نیفتاده که حتی اگر غلام حلقه به گوش غرب باشی هم باز کشورت خسارت خواهد دید حتی بیشتر از جنگ. یک نمونه اش فقط جدایی بخشی از سرزمین ایران است که در کمال بی غیرتی توسط شاه و پدرش تقدیم امپریالیسم شد. در حالی که ما بعد از انقلاب به رغم همه فشارها و سختی ها یک وجب از این خاک را به دشمن ندادیم. مطمئن باشید اگر باز هم مملکت را دست حکام بی غیرت بدهیم درست است که ممکن است به ظاهر جنگی رخ ندهد اما به اذعان خود غربی ها که دنبال تجزیه ایران هستند قدم به قدم باید شاهد از بین رفتن سرزمین مقدسمان باشیم. آیا بهتر نیست مردانه و با غیرت بایستیم و تسلیم بیگانه و تو سری خور اجنبی نبوده و دشمن را در اهدافش ناکام بگذاریم؟ تاریخ قضاوت خواهد کرد چه کسانی بیشتر دغدغه حفظ میهن را داشتند. آنهایی که از ترس جنگ به تجزیه کشور تن دادند و یا آنهایی که به استقبال خون و شمشیر و جهاد و شهادت رفتند اما نگذاشتند کشورشان ذلیل شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شرف یا فرومایگی؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ

مرد بودن هزینه دارد. مرد که بی غیرت نمی شود. میتوانی مرد نباشی، بی رگ باشی، سیب زمینی باشی. تو حیوانی بیش نیستی اگر جز به خوردن و خوابیدن و همبستری و رفاه بیشتر فکر نکنی. رفاه خوب است، زندگی زیباست؛ اما حیات بی عزت، خوار و خفیف بودن برای چند روز چریدن بیشتر، جز وصف حیوانی و وجه غریزی کجا برازنده انسان حقیقی است؟

جنگ میتوانست رخ ندهد. کافی بود انرژی هسته ای را تعطیل کنیم، دیگر شعار مرگ بر اسرائیل سر ندهیم و دلمان برای مظلومیت مردم فلسطین نسوزد. در موشک سازی را تخته کنیم. نفتمان را به غرب هبه کنیم. اصلاً بشویم عربستان سعودی، گاو شیرده آمریکا. حکومتمان را هم بسپاریم به غرب. ایران را خواستند تجزیه کنند بی خیال شویم چون ممکن است جنگ بشود! مگر شاه، بحرین را بدون جنگ نداد که برود؟ و شهر فیروزه را، پدرش آرارات و دشت ناامید را و اسلافشان سمرقند و بخارا را... تو سری خور باشیم تا چند صباحی بیشتر جای نان و پنیر، آبگوشت بز پاش تناول کنیم. بچریم و بز اخفش آمریکا باشیم و خوشحال که چند روز دیرتر قربانی میشویم. آری، گوسفند سرنوشتی جز قربانی شدن ندارد.

این چند صباح زندگی را مردانه زیستن و ایستاده مردن است که عزیز می سازد.

والله قسم سر تا پا مطیع غرب شویم مثل مصدق، باز هم غرب زیاده خواه، نوکری حلقه به گوش تر مثل محمدرضا را ترجیح خواهد داد. هیچ وقت حرف آمریکا، حرف نبوده، وعده و پیمانش اعتبار نداشته حتی برای سرسپردگانش.

خواسته های دشمنان ایران ته ندارد. هسته ای را بدهیم بعدش موشکی است بعدش نفت است بعدش کل حاکمیت است بعدش همه صنایع است بعد نوبت نوامیس، نوبت خاک وطن. مخالفان منصف جمهوری اسلامی هم از باب عرق وطن، ایستادگی ما در مقابل غرب را تحسین می کنند. نبرد بر سر هسته ای متضمن پیشگیری از نبرد بر سر تجزیه خاک ایران عزیز است.

ما جنگ طلب نیستیم اما حالا که پای جنگ به سرزمین ما کشانده شده و دهها زن و کودک بی گناه در خون غلتیده اند با همه قدرت همه گزینه هایی که باعث نابودی منافع غرب در سراسر جهان می شود را باید عملیاتی سازیم. خدا یار مستضعفان و مظلومان است. خدا را با دل شکسته و نیّت خالص به میدان بیاوریم. خدا جوانمردان را دوست دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نبرد نور با ظلمت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۳۲ ب.ظ

توکل یا توسل؟ - دکتر محمد فنایی اشکوری

 

یادمان نرود؛ اول خدا، وسط خدا، آخر خدا، همه چی خدا. همه امکانات و عناصر مادی به جای خود؛ اما یادمان نرود منهای خدا هیچیم و با خدا همه چی. خدای نوح و ابراهیم، خدای یوسف، خدای عبدالمطلب و حامی کعبه، خدای محمد در شعب ابیطالب در فتح مکه و... خدای خمینی در خرداد42 در بهمن 57 در ثامن الائمه و فتح الفتوح و فتح المبین و بیت المقدس، خدای والفجر هشت...

از خدا غافل نشویم نه از روی عادت و لقلقه زبان؛ از عمق جان باور کنیم همه چی خداست. باور کنیم هر جا سربلند و پیروز شدیم به خاطر تکیه بر خدا بود و هر جا شکست خوردیم بابت غفلت از موثر حقیقی عالم و کبر و اتکا بر مادیات بود. یاد اهل بیت، ذکر یاحسین ما مناجات مان با حضرت زهرا ندای یا صاحب الزمان تیر دشمن را ناکارمد خواهد ساخت. رمز قدسی و اخلاصی و ما رمیت کاشانه خصم را نابود خواهد کرد. خداست که در دل دشمن رعب می اندازد و توان لشکریان خود را در منظر همگان اعتلا می باشد. بالاترین سلاح ما اشک است. خدا را با دل شکسته به میدان بیاورید. خلوت با معبود و اتصال به نقطه اصیل هستی، باور به توحید و توجه محض به ذات خالق یکتا، هویت لشکریان ظفرند جبهه نور است. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رحمت الله به عشاق اباعبدالله

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۳ ق.ظ

به ایشان عرض کردم که پس این وعده صادق ۳ چه شد؟! لبخندی زدند و گفتند که بزنیم که نیم ساعت بعدش دوباره اسرائیل ما را بزند تا بعدش مردم مطالبه وعده صادق ۴ را بکنند؟! 

منان ئیسی 18 آذر 1403

 

 

فارغ از هر نظر و تحلیل و خبری:

تبریک به شهدای عزیز غدیر؛ انّا ان شاءالله بهم لاحقون

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پست تر از منافق کیست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۸ ق.ظ

تحقیق در مورد عقرب کلاس چهارم - تاپ ناپ

 

چه خیانتی بالاتر از وطن فروشی و از پشت خنجر زدن به هموطن سراغ دارید؟ عده ای در غزه تحت هدایت عنصر خائنی به نام یاسر ابو شباب با گرایش فکری متمایل به داعش به جای آنکه دلشان برای هموطنان خودشان بسوزد دست در دست اسرائیل غاصب نهادند پول و اسلحه از صهیونیستها می گیرند که در مقابل حماس بایستند. اوج حقارت و پست فطرتی این افراد آنجا ظهور پیدا می کند که نه تنها در قبال قتل عام زن و کودک گرسنه ای که در صف غذا ناجوانمردانه مورد تهاجم دشمن قرار می گیرند سکوت می کنند بلکه خودشان نیز با ایجاد بلوا و ناامنی و راهزنی از کامیونهای حامل کمک غذایی به مردم بی پناه غزه در قتل و غارت و سرکوب ملت خویش سهیم می شوند.

منافقین ما هم همینطور بودند. در صف توزیع ارزاق عمومی بمب گذاری می کردند، جانبازی که برای دفاع از سرزمین خود به جبهه رفته بود را مقابل چشم زن و بچه اش ترور می نمودند و... چقدر مردم بی گناه کوچه و بازار را برای خوشآمد اربابان آمریکایی خود به خاک و خون کشیدند و جالب اینکه مدعی بودند قصدشان تقابل با امپریالیسم جهانی است! خیانت و نفاق عاقبتی جز رسوایی و در به دری ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا