اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۷۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت معصومه» ثبت شده است

دستی هست!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۰۳ ب.ظ

 

سید آزادگان حاج سید علی اکبر ابوترابی، عارفی گمنام و سیاستمداری خودساخته بود که وجوه متعالی شخصیت ممتاز او همچنان ناشناخته مانده است. این روحانی آزاده چه در دوران اسارت و چه در طول حیات سیاسی و انقلابی و اجتماعی خود منشأ احیای فرهنگ و اندیشه دینی و نشر عملی معارف حق با رفتار و گفتار معنوی خویش بود. در خاطره ای از این دلداده کوی اهل بیت می خوانیم:

سید در مورد عزیمتش به مشهد چنین می گفت: وقتی درس دبیرستان را تمام کردم، پدر بزرگوارم به ما گفت: من

از شما می خواهم درس حوزه بخوانید. من نیز با چند نفر از همکلاسی هایم که با هم حشر و نشر داشتیم به مشهد

رفتم و به حرم حضرت امام رضا علیه السلام مشرف شدم. در آنجا با امام رضا علیه السلام عهد و پیمانی بستم که زندگی خود را وقف امام رضا و آئین آن بزرگوار کنم. در مقابل از حضرت تقاضایی کردم که در شدائد و سختی ها ما را رها نکند. این عهد و پیمان گذشت و پس از تحصیل در مشهد به قم رفتم و ازدواج کردم. در آن موقع که تازه ازدواج کرده بودم، تمام دارایی من 5 تومان بود. یک شب شخصی از آشنایان در خانه ما را زد و گفت: فلانی من دچار مشکلی هستم و به هزار تومان پول نیاز دارم. نمی خواستم به سینه اش دست رد بزنم. گفتم: تا فردا به من مهلت بده ببینم چه کاری بتونم انجام دهم. هنگام سحر پیش از نماز صبح به حرم حضرت معصومه سلام الله علیه رفتم و در آنجا به بی بی متوسل شدم و عرض کردم خانم جان! من به برادر شما تعهدی دادم و در مقابل تقاضایی از حضرتشان داشتم. امروز روز اجابت آن تقاضای بنده است تا یک انسان مضطر نجات پیدا کند. نماز صبح را خواندم و مشغول تعقیبات بودم که دستی از پشت به کتف من زد و گفت: آقای ابوترابی! این پاکت مال شماست و مهلت عکس العمل به من نداد که بخواهم از ایشان تشکری  کنم. وقتی به عقب برگشتم رفته بود. پاکت را باز کردم دیدم همان مبلغی است که آن آقا می خواست. به منزل برگشتم و آن آقا آمد پول را گرفت و رفت.

حجت الاسلام علی علیدوست، کتاب ابر فیاض صفحه 21 انتشارات پیام آزادگان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا داند که من طاقت ندارم...

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۳ ق.ظ

پرچم ساتن یا علی اکبر - فروشگاه فرهنگی مذهبی آل طاها

 

فیض الله ذبیح نیا گفت دوست دارم مثل علی اکبر حسین از دنیا بروم. حرف شهید که روی زمین نمی ماند؛ بدنش، چرا!

 پیکر مطهر او بخشی از خاک کربلای چذابه شد.

مهدی صابری عاشق علی اکبر بود. آخرین دستنوشته ای که از او به یادگار ماند قطعه ای زیبا در وصف جوان رعنای اباعبدالله است. هیأتی که در یزدانشهر قم تشکیل داد به نام شهزاده علی اکبر بود. همان بچه ها همت کردند پیکر علی اکبر خامنه ای با شکوه تشییع شود. تا قبل از مهدی صابری شهدای غیرایرانی مدافع حرم را بی سر و صدا در بهشت معصومه به خاک می سپردند. او نخستین شهید مدافع حرم است که با سر و سینه زدن و اشک و آه جوانان آخرالزمانی نسل بنی هاشم در خیابانهای قم تشییع و با روضه حضرت علی اکبر تا معراج کربلاییان تاریخ بدرقه شد.

محمدحسین محمدخانی صدای خوبی نداشت. می آمد وسط که مجلس گرم کن سینه زنی هیأت باشد. به نوحه علی اکبر که می رسیدند گاه از خود بی خود می شد. با صدای بلند نغمه سر می داد:

انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

شیخ حسین کبیر نیمه های شب از خواب برخاست. گفت قلبم تیر می کشد. خبر شهادت پسرش را که آوردند فهمید همان لحظه که قلبش به درد نشست لحظه شهادت تنها پسرش بود. بعدها روضه علی اکبر که می خواند، می گفت من بالای سر پسرم نبودم جگرم اینگونه می سوزد وای به حال و روز پدری که با چشم خود شهادت جوانش را دید و آتش گرفت.

می گویند اهل دلی حضرت اباعبدالله را در خواب دید که در بالای سینه مبارکش حفره ای وجود داشت. فرمود این از داغ شهادت علی اکبر است.

در روایت داریم پدری که در زمان حیاتش داغ فرزند جوانش را ببیند بهشت بر او واجب است حتی اگر در فراغ او فزع کند؛ آن قدر که سوگ جوان سنگین است.

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت جز خالق اکبر ز غم او که خبر داشت؟

داشت جوانش را تا میدان بدرقه می کرد دلش به درد نشست. آه کشید و فرمود اللهم اشهد قد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و انّا اذا اشتقنا الی رویت نبیک نظرنا الیه. پدرها دوست دارند راه رفتن پسر جوانشان را تماشا کنند و لذت ببرند. حسین آه کشید و جوانش را در وسط معرکه نظاره کرد.

 وقتی علی اکبر بازگشت و بی تاب عطش بود و گفت: یا ابت العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی و هل الی شربة من الماء سبیل؟ آه کشید و فرمود: واغوثاه... صبر کن و ستیز، اندکی دیگر به ملاقات جدت خواهی شتافت و شربتی زلال از کوثر جنات حق خواهی نوشید که آبی گواراتر از آن نیست.

جوان، شبیه پیامبر بود و هم نام علی. عصاره غدیر بود. فرقش که شتافت و دید لحظات آخر حیات ظاهری است، به فکر آرامش و  تسکین پدر بود. دلداری اش داد و گفت: یا ابتاه علیک السلام هذا جدّی یقروک السلام و یقول لک عجّل القدوم علینا...

و باز پدر بود که می سوخت. صورت به صورت پسر نهاد و آه کشید: علی الدنیا بعدک العفاء.

حالا داغ یاران، داغ برادر، داغ طفل شیرخوار، داغ حمله به حرم وخیمه گاه، بماند.

آتش بر ابراهیم گلستان شد. از بیابان زیر پای طفل عطشانش آب زمزم جوشید. در قربانگاه نوجوانش آیه نازل شد دست نگه دار که فدیناه بذبح عظیم.

حسین اما همه داغهای عالم را دید. سوخت تا آتش عشق و محبت او حرارتی سرد ناشدنی در قلوب آزادگان عالم شود؛ تا چراغ هدایت و کشتی نجات امت باشد. یوم الحسین دارد در عالم فراگیر میشود. پرچم اسلام را یاد حسین بر کاخهای ستم فرو خواهد نشاند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حضرت معصومه در کربلا!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۵۰ ق.ظ

حضرت معصومه (س) - همشهری آنلاین

 

از روز قبل که در مسیر عملیات به طور مخفیانه به نزدیکی سنگرهای دشمن رفته بودیم آب قمقمه هایمان به اتمام رسیده بود. هوای گرم و آتشین دشت های اطراف مهران و کیلومترها پیاده روی با کوله ای سنگین و مهمات و ... طاقتمان را طاق نموده بود. نیمه های شب عملیات شروع شد. جست و خیز و تکاپوی جنگ، تشنگی را از یادمان برد؛ اما اندکی بعد، جراحتی که بر بدنم نشست و خونی که از تن رفت تشنگی را به خاطرم آورد. همراه چند مجروح دیگر به عقب برگشتم تا توسط نیروهای امداد به بیمارستان صحرایی منتقل شوم.

نشانه هایی که گذاشته بودیم براثر شدت آتش درگیری از بین رفته بود. راه را گم کردیم. یکی دستش یکی پاهایش یکی جای جای پیکرش زخمی بود. به همدیگر کمک می کردیم و زیر پر و بال هم را می گرفتیم. این وضعیت با توجه به ضعف و خستگی شدیدی که داشتیم باعث کندی حرکت ما می شد. گاهی مقابل عراقی ها در می آمدیم. یکی دوبار با آنها درگیر شدیم که به خیر گذشت. احتیاط می کردیم که در تیررس دشمن نباشیم. خمیده و دولا دولا راه می رفتیم. واقعا دیگر نای حرکت نداشتیم. ما گم شده بودیم و اصلا نمی دانستیم در خط دشمن هستیم یا جبهه خودی. خبری از نیروهای خودی نبود. از یافتن آب هم ناامید شده بودیم. سنگ بزرگی پیدا کردیم که حال غار داشت. می شد به عنوان پناهگاه از سایه آن بهره بود و برای ساعاتی از تیررس دشمن خارج شد. خودمان را رساندیم و زیرش دراز به دراز افتادیم. دوست نداشتیم ناامیدی به سراغمان بیاید؛ اما فقط معجزه می توانست ما را از آن وضعیت بغرنج خارج کند. درد داشتیم وناله می کردیم. ان قدر تشنگی به ما فشار آورد که علف های هرز کنار تخته سنگ را چیدیم و به دهان گذاشتیم تا رطوبت آن مقداری از شدت عطش جانکاهمان را کم کند.

سعی کردم به زخم های دوستانم رسیدگی کنم و کمی جلوی خون ریزی شان را بند بیاورم. خواب به چشمانمان نمی آمد. گویا نزدیک اذان صبح بود. شاید این آخرین نماز صبحی بود که می خواندیم. حال معنوی خاصی داشتیم. تیمم کردیم و نماز را خواندیم. به چهره خسته و خون آلود و تشنه همدیگر که نگاه کردیم حسی مشترک در نگاه همه به چشم می آمد. احساس می کردیم اینجا با این حالت یا شهید می شویم یا اسیر. نشستیم و با هم به آهستگی زیارت عاشورا را زمزمه کردیم. چقدر هم در آن شرایط می شد حال و هوای عاشورا را حس کرد و عطش طفلان اباعبدالله را درک نمود و با اصحاب کربلا همنوا شد.

یک آن احساس کردم گنبد زیبای حرم حضرت معصومه مقابل چشمانم می درخشد. نور امید در دلم زنده شد. رو کردم به دوستانم و گفتم: رفقا! بیایید هر کدام برای حضرت معصومه صد تومان نذر کنیم تا آبی پیدا کنیم. این خانم خیلی پیش خدا آبرو دارد. این خانم بانوی کرامت است و دست رد به سینه دلدادگانش نمی زند...

پیشنهادم را پذیرفتند. هر کس در خلوت خود به نجوا نشست و مشغول دعا و زمزمه شد. روشنایی آسمان توی چشم می زد. احساس کردم باوری درونی مرا به بیرون فرا می خواند. یقین داشتم لطفی شامل حال ما شده و در آن تپه ماهور خشک هم دستمان به آب خواهد رسید. هر چند با ظواهر امر جور در نمی آمد.

یاعلی گفتم و در مقابل نگاه های متحیر دوستانم بیرون رفتم. چهار دست و پا حرکت می کردم که از دید احتمالی دشمن در امان باشم. نیم خیز و سینه خیز حرکت می کردم. زانوها و دست هایم از سختی زمین سنگلاخی و سفت و تیغ های تیز بیابان پر خون شده بود. کمی که رفتم چشمم به پرنده کوچکی افتاد که در نقطه ای می نشست و بلند می شد. این حالت را چند بار دیدم. حدس زدم باید خبری باشد. به طرفش که رفتم چشمم به چشمه ای زیبا افتاد که از ته چاله ای می جوشید و بعد در داخل یک شیار جاری می شد. نی هایی کوچک و مقداری علف اطراف آن را پوشانده بود و زیبایی خاصی به آن آب زلال می داد. خدا شاهد است با وجود تشنگی فراوان حتی قطره ای آب از آن چشمه زیبا و زلال ننوشیدم. با هر زحمتی برگشتم و رفقا را خبر کردم. باورشان نمی شد و شاید گمان می کردند خیالاتی شده ام. اما به هرحال پذیرفتند که همراهم بیایند.

بالاخره همه از آن آب گوارا که هدیه حضرت معصومه بود نوشیدیم. هر چند این آب خوردن باعث شد خونریزی زخم هایمان بیشتر شود ولی به هر حال اگر شدت تشنگی ادامه می یافت حیاتمان به اتمام می رسید. خدا را شکر کردیم و مسیری را انتخاب کردیم و به سختی جلو رفتیم. بالاخره به لطف خدا خط خودی رسیدیم و از آن معرکه نجات پیدا کردیم. فکر می کنم چند ساعتی بیهوش شدم. به خودم که آمدم خبر آزادسازی شهر مهران تمام آن لحظات سخت را برایم شیرین ساخت. خدا را شکر کردم که زنده ماندم و خبر این پیروزی را شنیدم. دست بر سینه گذاشتم و از راه دور سلامی به آستان کریمه اهل بیت دادم. من و همرزمانم لطف خانم را هرگز فراموش نمی کنیم.

احمد محلوجیان/ آخرین حلقه رزم جلد دوم ص 130 سید حمید مشتاقی نیا/ اداره کل حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس استان قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از جمکران تا حلب

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۳۶ ب.ظ

اولین باری که درباره شهیدی به مصاحبه رفتم نوجوان بودم با برادر شهید در مسجد نشستم یک ساعت مانده به اذان مغرب.

برادر شهید آن موقع حال و هوای خاصی داشت و از منظر ما در شرف شهادت  بود و به قول بعضی خانمهای مذهبی سن بالای مجرد در صدور جواز معاشرت با نامحرم، شهید زنده شمرده می شد و الان البته راهش را بسیار بسیار گم کرده است.

جمله ای را با تأکید به کار برد که برای همیشه در ذهنم حک شد: شهدا خیلی از کارهایی را که ما انجام می دهیم انجام نمی دادند.

این عبارت را بعدها در زندگی سایر شهدا و بر خاطراتشان تطبیق دادم که اغلب درست بود. شهدا روی خیلی از نکات ریزی که ما به آسانی از کنارشان عبور میکنیم دقت داشتند و مراقب رفتارشان بودند.

خواندن کتاب از جمکران تا حلب، فارغ از بعضی ضعفهای نوشتاری و تایپی و تأکید مستقیم و سرسام آور بر نقل احادیث، جلوه هایی زیبا از شخصیت نورانی شهید مدافع حرم مجید عسگری جمکرانی را در ذهنم ترسیم نمود. جوانی که در دوره مادی زدگی مردمان و غلبه خودخواهی و منفعت طلبی و کام جویی بر فرهنگ ایثار و بی اعتنایی به زخارف دنیا و شادی آفرینی برای دیگران، خدا را در لحظات زندگی اش می جست. معلم ریاضی که مربی عملی درس دین بود.

نماز شبهای پر اشک، دخیل عشق به حرم فاطمه معصومه، دویدن برای گره گشایی از مردم، اخلاص در عبادت و جهاد، دغدغه داشتن برای تربیت نوجوانان، شاد نمودن دل اطرافیان، گذشت از بدی دیگران، رعایت حلال و حرام خدا چه در امور مالی چه در مسائل اخلاقی...

خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. او با شهادت، بهترینهای امتش را جدا می سازد.

شب مهری را زیر بالش میگذاشت. صبح که از خواب بر میخاست سجده شکر به جا می اورد که روزی دیگر مجال بندگی یافته است.

مادر شهید می گفت من وقتی ناراحت می شوم که کسی بخاطر شهادت مجید به من تسلیت بگوید. عاقبت بخیری فرزند فقط جای تبریک دارد.

یک فرزند مجید عسگری مشکل بینایی داشت و عجیب به پدر وابسته بود مثل فرزند سید روح الله عمادی که مشکل جسمی داشت و آمپولهای دردناکی را که استفاده میکرد آه از نهاد پدر برمی خاست. شهدا دردها و علقه هایشان را بهانه فرار از معرکه جهاد قرار ندادند.

مجید عسگری عمری خادم امام زمان در مسجد جمکران بود، در سالروز شهادت پدر امام زمان امام حسن عسکری مجروح شد و در بیمارستان امام حسن عسکری حلب به سوی معراج پر گشود. رحمت الله علیه؛ انّا ان شاءالله بهم لاحقون.

 

انتشار کتاب «از جمکران تا حلب» در قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرصت طلایی و رو به پایان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۴۱ ق.ظ

ستارگان حرم کریمه 20 ؛ شهید محمدحسین شیخ حسنی – انتشارات حماسه یاران

 

کتاب خاطرات شهید محمدحسین شیخ حسنی را خواندم مختصر و مفید بود. یکی از سلسله کتابهای مجموعه ستارگان حرم که توسط موسسه 17 و با مدیریت و ابتکار حاج حسین کاجی در قم انتشار یافته است.

فارغ از بعضی نقاط ضعف و قوت و ضرورت تلاش برای گرداوری خاطرات بیشتر، اصل ثبت و نشر خاطرات شهدا کاری لازم و بایسته و تاریخ ساز است که کنگره ها و سازمانهای تنبل حفظ آثار دفاع مقدس در استانها باید برای همه سرداران و امرا و شهدا و رزمندگان خطه خود تدارک می دیدند. در این خصوص ظلم بزرگی بر گنجینه خاطرات دفاع مقدس روا شده که قطعا آن دنیا باعث مواخذه مسئولان نظامی و فرهنگی ما خواهد شد.

همین میزان آثاری که از شهدا و دفاع مقدس منتشر و تولید شد اعم از کتاب و فیلم، نقش بسزایی در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت داشت و به جرأت میتوان ادعا کرد پیروزی جوانان جبهه و جنگ ندیده نسل سوم و چهارم انقلاب خمینی در خط جهانی سوریه، نشأت گرفته از انس و ارتباط با همان محصولات معدود فرهنگی پیرامون دفاع مقدس بوده است. هیچ شهیدی از بچه های سرافراز مدافع حرم نبود که کتاب و فیلم و خاطره ای از شهدای دوران دفاع مقدس را نخوانده و ندیده و نشنیده و با آن ارتباط برقرار نکرده باشد.

مسئولان کشوری و لشکری به ضرورت نشر و تولید آثار مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت هم از زاویه کار سازنده فرهنگی و هم از زاویه اقدامی استراتژیک و دفاعی و امنیت آفرین نگاه کنند که روح حماسه و ایمان را در جامعه زنده نگه میدارد.

هر چقدر از سالهای دفاع مقدس فاصله میگیریم فرصت ما برای ثبت و انتقال خاطرات آن دوران کمتر می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با معرفت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۰۴ ق.ظ

امام صادق فرمود خدا حرمی دارد که مکه است، پیامبر، حرمی که مدینه است و امیرالمومنین نیز حرمی دارد که کوفه است؛

اما حرم ما، در قم قرار دارد...

استمرار تفکر شیعه را باید در قم جست. 

گفتند اگر خانم را با معرفت زیارت کنید یعنی بدانید محضر چه کسی هستید، آن وقت سهمی از بهشت خواهید داشت.

بدانید معصومه نه یک امامزاده شفابخش و حاجت ده صرف، که متولی سر و سامان دهی امور حاکمیتی دین و خاستگاه ترویج اندیشه جهانی و تمدنی اسلام و رهبر جریان ساز تفکر حق و عدالت در تقابل با جبهه تباهی و عصیان است. که گفته اند مردی از قم خواهد برخاست و مردانی گرداگردش چون پاره های پولاد، محکم و استوار...

در محضر بانو که می ایستید بدانید در خیمه معارف اهل بیت و در پیشگاه عصاره فضائل و آرمانهای تاریخ ساز و نجات بخش مکتب وحی قرار دارید و در اثبات وفاداری با چنین شخصیتی، چه رسالتی خواهید داشت. آن وقت است که حق زیارت او را به جا آورده و در عرصه عمل به دین، سهمی از بهشت الهی خواهید یافت که اساس دین در حرکت و دوری از رخوت بنا شده است.

بیخود نیست که گفته اند معصومه را به نیابت از مادر بی مزارتان زیارت کنید. 

دامان پر مهر مادری او قرار است تربیت کده رهروان راستین توحید و دلدادگان طریقت هدایت و عشق و ایثار باشد.

 

گلزار شهدای قم (۱۴۰۱)|تمام اطلاعات موردنیاز برای سفر

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شام اول!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۰۷ ب.ظ

گالری عکس گل رز عاشقانه زیبا و تماشایی

 

مازندرانیها هر جا که باشند به گویش و اصالت خود افتخار میکنند.

شب گذشته وسط مجلس عروسی از برادر بزرگواری که دبیر هنر است درخواست کردم چند دقیقه ای با لهجه مازندرانی، جمع با صفای میهمانان و حضار را در قم نورانی کند:

https://www.aparat.com/v/3fnJz

برای عروس و داماد بزرگوار هم که در اوان جوانی به سنت نبوی و توصیه دین عمل نمودند در پرتو عنایات کریمه اهل بیت، آرزوی سعادت و توفیق روزافزون دارم؛ ان شاءالله قسمت همه جوانهای خوب ایرانی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیام ترور شهیدان قرنی و مطهری

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۵۲ ب.ظ

 

امروز سالروز شهادت سپهبد شهید قرنی در سال 58 است. چند روز بعد، مرتضی مطهری نیز ترور شد و به شهادت رسید. ترور این دو مرد بزرگ و تاریخ ساز در نخستین ماههای پس از پیرزوی انقلاب جزو اولین ترورهای رسمی ضدانقلاب است که پیام خاصی در خود نهفته دارد.

اولی، بزرگترین شخصیت نظامی کشور است و دومی بزرگترین شخصیت فکری نظام. ترور این دو نفر در فاصله ای اندک نشان گر خیز دشمن برای نبرد در دو عرصه نظامی و فکری برای عقب راندن و شکست انقلاب اسلامی بود. ناآرامی های مرزی در مناطق مختلف کشور و تهاجم نظامی رژیم بعث و پس از آن شبیخون سنگین فرهنگی و فکری دشمن که در سالهای اخیر تاثیر تلخ آن را بارها چشیده ایم مویدی بر این نقشه حساب شده اجانب و بدخواهان این مرز و بوم می باشد. 

راستی حالا که سالروز شهادت سپهبد قرنی است خوب است به چرایی علت دفن این شهید در قم نیز اشاره کنیم:

دستور امام (ره) برای محل دفن شهید محمدولی قرنی

سپهبد محمد ولی قرنی درست پنج روز پس از نامگذاری روز ارتش از سوی امام (ره)، به دست گروهک فرقان در منزل شخصی‌اش واقع در خیابان، ولیعصر (عج) به شهادت رسید. سرهنگ زمانی از امرای ارتش درباره شهید قرنی گفته است: «می‌دانید که حضرت امام خمینی (ره) از هیچ کس بی‌جهت تعریف نکرده‌اند، تنها کسی را که نزدیک ۱۰ بار از او تعریف کرده‌اند تیمسار قرنی بوده است. وقتی به شهادت رسید و پیکر او را به بهشت زهرا (س) می‌بردند که دفنش کنند، من همه کاره مراسم بودم. امام (ره) به یکی از مقامات روحانی می‌فرمایند او را یک راست به قم ببرید و در صحن حضرت معصومه (س) در کنار آیت‌الله حائری یزدی (ره) دفن کنید». 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیارت، معرفت و بصیرت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ

شهیدی که خجالت زده شهدای گمنام بود - خبرگزاری شبستان ، رسانه حوزه دین ،  فرهنگ و اندیشه

 

طلبه شهید احمد مکیان سال 1373 در آبادان به دنیا آمد و در سال 95 در حومه حلب به شهادت رسید. او با نام مستعار احمد عباسی به عنوان یک افغانستانی در قالب تیپ فاطمیون به نبرد با داعش اعزام گردید. بنا بروصیتش در بهشت معصومه سلام الله علیها در قم در جوار شهدای افغانستانی و پاکستانی مدافع حرم غریبانه به خاک سپرده شد و روی سنگ مزارش تنها این جمله او حک گردید: "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی" علت این خواسته اش را در وصیتنامه چنین توضیح داد: "من از روی پر نور و باجمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود ولی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانک ها له گردند…"

برش اول:

هیئتی که می رفت مشکلات عقیدتی داشتندروی فکر احمد هم تأثیرش را گذاشته بود. با آن که هر شبهه ای که مطرح می کردند می آمد و جوابش را می گرفت، اما کم کم نسبت به رهبر  انقلاب بی میل شده بود. وقتی که قرار بود مقام معظم رهبری قم بیایند، می خواستیم برویم مراسم استقبال، هر چه من و مادرش اصرار کردیم نیامد.

خیلی ناراحت شدم. وقتی چشمم به گنبد حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد، گریه کردم و گفتم: «یا حضرت معصومه! من سلامت فکری و عقیدتی بچه ام را از شما می خواهم. کاری کنید که منحرف نشود.»

 از مراسم که برگشتیم، احمد خانه نبود. وقتی آمد خیلی شاد و سرحال بود. با دوستانش رفته بودند مراسم استقبال. به حدی نزدیک شده بودند که آقا به ایشان سلام کرده بود.

بعد از آن مراسم بود که دیدگاهش نسبت به رهبری تغییر کرد و از حامیان سر سخت رهبری شد.

برش دوم:

احمد دفتری داشت که همیشه همراهش بود. یک روز بازش کردم. بالای صفحه ای نوشته بود نذورات. داخل صفحه نوشته بود چهار گوسفند نذر می کنم. ماجرا را پرسیدم، گفت: وقتی دوستم زخمی شده بود برای سلامتی اش چهار گوسفند نذر کردم.

کمی پائین تر نوشته بود: "هر سال وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ولیمه می دهم با یک گوسفند."  گفت: "نذر کرده بودم اگر از شما جواب مثبت گرفتم بابت اعزام به شکرانه اش هر سال ولیمه بدهم."

 راوی: پدر و همسر شهید

کتاب سند گمنامی ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۳۴-۳۳ و ۷۲٫

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید غیر گمنام نداریم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۰۲ ب.ظ

photo_2023-03-25_16-42-55_w6o5.jpg

 

ما حرف زدیم و شما عمل کردید. ما از قرآن گفتیم و شما قرآنی شدید. ما دنبال بهشت بودیم و شما به جاودانگی رسیدید به خدا رسیدید و خدایی میکنید.

کدام شهید است که گمنام نباشد؟ چه کسی میتواند ادعا کند شهید را می شناسد؟ همه شهدا گمنامند و در بین ما غریب هستند. شهدای غیر ایرانی مدافع حرم اما رتبه ای بالاتر از گمنامی و غربت را به خود اختصاص داده اند.

امروز نایب الزیاره همه دوستان در بهشت معصومه سلام الله علیها بر سر مزار چهارصد شهید غیر ایرانی مدافع حرم بودم. شهدای افغانستانی و پاکستانی که خون سرخشان طلیعه ظهور تمدن جهانی اسلام است. فرزندان راستین فاطمه زهرا سلام الله علیها که دل از همه دلبستگی های مادی کندند و رنج غربت را به جان خریدند و لقاءالله را به ما سوی الله رجحان دادند.

قطعه ای از بهشت خدا در بهشت معصومه قم قرار دارد. اینجا در قاب نگاه ملتمستان، ضریح اباعبدالله نقش می بندد. شیربچه های حضرت زینب، بیرق عشق را از شهر دمشق به یادگار آورده اند. ما حرف زدیم و شهدا عمل کردند و عند ربهم یرزقون شدند و وصف صدّیق را به وجود خود مزیّن ساختند.

بهار با شهدا، رستاخیز فجر درون و تلالو رجعت به اصالت خویش است. زمستان سرد روزگار را با رایحه یاد شهدا و شمیم جان بخش حماسه و ایثار به بهار رستگاری و وصال پیوند بزنیم.

 

photo_2023-03-25_16-42-42_hwdf.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حرم لازم بودم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۴۴ ب.ظ

روز اول فروردین 1402 و این اولین مطلب ارسالی در وبلاگ در سال جدید است.

صبح روز اول را به رسم ادب با زیارت بانوی آب و آیینه و آفتاب، فاطمه ثانی حضرت معصومه سلام الله علیها آغاز کردم.

نایب الزیاره همه دوستان بودم در روزی که سر بانو حسابی شلوغ بود و زواری بسیار از سراسر عالم اسلام داشت.

دعا کردم برای همه دوستان و دشمنان. خدا دوستان جبهه حق را سرافراز نگه دارد و دشمنان را هدایت و یا منزوی و مطرود و ابتر قرار دهد.

خدا جوانهای ما را عاقل کند تا در مسیر ازدواج قدم بردارند. خدا مسئولین ما را عاقل کند تا رویکردهای نظام دینی در امور فرهنگی و اقتصادی و آموزشی و ... را با مبانی نجات بخش دین تطبیق دهند.

ما دنبال مهار تورم و رشد تولیدیم و دشمن برایمان نسخه مهار تولید و رشد تورم را پیچیده است. مسئولان اگر انگیزه و اراده لازم را داشته باشند و دنبال تأمین منافع شخصی و باندی خود نباشند با همین امکانات و منابع موجود قدرت دستیابی به پیروزی و سربلندی ملت را خواهند داشت اگر نه که شاهد برتری دشمن و فشار بر دوستان خواهیم بود.

خدا سایه ناامیدی را از سر مردم ما بردارد.

خدا کند امسال شیرینی عروسی همه دوستان مجرد و جویای همسر را بخوریم. به خصوص برادرانی که سنی ازشان گذشته و ترسو و سخت پسند شده اند و خواهرانی که سنی ازشان گذشته و بعضا تعادل روحی شان را از دست داده اند. امیدوارم هیچ وقت شاهد افزایش سن ازدواج در جوانان مومن نباشیم.

یاعلی مدد. این حقیر را هم از دعای خیر خویش محروم نسازید.

 

تصاویر تاریخی از حرم حضرت معصومه (س)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به یاد شما هم بودم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ب.ظ

photo_2023-02-16_18-37-36_m8z.jpg

 

امروز مردم قم و زواری که از نقاط دور و نزدیک به این شهر آمده بودند برای تسلیت به خانم، سنگ تمام گذاشتند.

همه ایران مملکت موسی بن جعفر است. امام رضا در مشهد، معصومه خانم در قم، شاه چراغ در شیراز، سبزه قبا در دزفول و... جای جای ایران زیر پرچم حاکمیت خانواده موسی بن جعفر است.

از روزهای قبل، دوستان مختلفی تماس گرفته و درخواست زیارت نیابتی داشتند. این کمترین البته لایق زیارت از طرف آن عزیزان نیست اما امروز در دسته عزا، به یاد تک تک برادران و خواهرانی بودم که سفارش کرده بودند و نیز به یاد دوستانی که میدانم دلشان برای زیارت بانو لک زده است، به خصوص عزیز بزرگواری که تاج سر من است و آرزوی توفیق بیشتر در امور زندگی اش را دارم.

امیدوارم به لطف و کرامت حضرت باب الحوائج و جایگاه دختر دردانه اش، همه مومنین از درگاه لطف اهل بیت پر نصیب مانده و مشکلات ریز و درشتشان در مسیر کمال و قرب الهی هر چه زودتر برطرف شود. بزرگترین سرمایه ما همین دعا و اتصال به خاندان کرامت است و چشم امیدمان به لطف و آبرو داری آنان در دنیا و آخرت گره خورده است. خدا دل همه تان را شاد کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق و عادت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۱۸ ق.ظ

photo_2023-02-09_06-14-33_g70w.jpg

 

عشق با عادت فرق دارد.

معتاد که باشی و  از آن چه که عادت داری فاصله بگیری، حالت گرفته است؛ کلافه می شوی، دل ودماغ و حوصله نداری و...

اما عاشق که باشی و از معشوقت دور بیفتی، اشک در چشمانت جمع می شود، بی تاب میشوی، بند دلت میخواهد پاره شود، دلت شکسته است.

عادت را میتوانی بعد از مدتی به فراموشی بسپاری ولی عشق را نه، تا ابد وجودت را به آتش می کشد و آه از نهادت بر می خیزاند.

باران را دوست داری و صدای موج های دریا را، اما زیر شر شر باران و کنار موسیقی دریا هم که بایستی دلت پیش بانو باشد و چشمانت در این فراق دو روزه اشک بار شود یقین بدان که عاشق و دلباخته اش هستی و بی تاب وصالش.

دلت برای کبوتران حرم تنگ شده و هوای پرواز نگاهت با بال های طائران قدسی بارگاهش را داری. خدا دست دلت را از ضریح عنایت بانو کوتاه نگرداند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از بوی بد فاصله بگیرید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۶:۱۲ ق.ظ

سیر تا پیاز حوادث مسمومیت دانش‌آموزان قم/ ابهاماتی که پس از 70 روز روشن  نشده است | خبرگزاری فارس

 

مسمومیت زنجیره ای تعدادی از دانش آموزان مدارس مختلف قم که اکثریت آنها هم دختر هستند در نهایت منجر به تعطیلی موقت مدارس این استان گردید.

گزارشاتی تصویری از دانش آموزان آسیب دیده نیز که می گویند بویی بد را در حیاط مدرسه استشمام کرده و ناخوش شده اند و بعضی هم دچار سستی و حالت لمس پاها گردیده و در بیمارستان بستری شده اند را لابد دیده اید.

درباره این اتفاق فرضیه های امنیتی مختلقی شکل گرفته که در حال بررسی است.

شوخی ها و طنزهایی هم منتشر شده که عامل انتشار بوی بد، بایرام لودر است! یا خواستگاری که جواب منفی گرفته و... 

یک سری هشدارها و تحلیل های سیاسی هم سر زبانها افتاده از اینکه دشمن ناکام در آشوب، دنبال تعطیلی مراکز آموزشی و عقب ماندگی علمی است و دشمن از اینکه دختران حضرت معصومه با برهنگی و هرزگی و جنبش فساد جنسی همراهی نکردند عصبانی است و...

طبعا به زودی رسانه های بیگانه و عناصر وابسته هم شروع میکنند به باز نشر و ضریب دادن به این واکنش نخ نما شده که: کار خودشونه و...

اما

حادثه سریالی مسمومیت شیمیایی در حدود 14 مدرسه نمیتواند اقدامی فردی، اتفاقی و بدون حساب و کتاب و احیانا با نقشه ای محدود باشد.

فارغ از همه حرفها و نظرها این جنبه فطری را باید در نظر گرفت که یک عده به ظاهر انسان چقدر میتوانند پست باشند که با هر بغض و کینه ای که نسبت به حاکمیت دارند سر بچه های معصوم مردم بلا بیاورند؟ خدا نکند انسان اسیر نفس و گرفتار منجلاب غرایز شود که در حقارت و پستی از هر حیوان درنده ای سبقت خواهد گرفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلسله ی موی دوست

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ

تصویر حرم حضرت معصومه

 

یک روز، جواد آموسی آمد نزد من و گفت: حاجی! این حضرت معصومه (س) خیلی حاجات می دهد.

گفتم: مگر شک داری ؟ گفت: نه! من یک حاجت بزرگی داشتم و رفتم قم نزد آن حضرت و حاجتم را

گرفتم. از آن به بعد بیشتر به پابوسی آن حضرت می روم. او در والفجر هشت شهید شد.                 

***

بعد از عملیات کربلای 8 شهید حاج محمد رضا فیض آمد پیش من و گفت: حاجی! من از قم و از زیارت حضرت

معصومه سلام الله علیها آمدم. از آن حضرت خواستم دیگر یا ما را پیروز کند یا اینکه به شهادت برسم. گفتم: آره ان شاءالله ، اما باید بقول امام (ره) پیروز بشویم و بعد شهادت نصیب ما گردد.

نگاهی کرد و رفت. دعایش مدتی بعد مستجاب شد.

***

 شیخ حسن صادق خانی روزی برایم تعریف کرد: من هر موقع که می خواهم بروم به پابوسی امام رضا علیه السلام، می روم  در حرم حضرت معصومه و به بی بی می گویم: یا حضرت معصومه! من در مشهد نه جا

دارم و نه پول، خودت امکانات سفر من را برای زیارت برادر بزرگوارت ردیف کن. مدتی نمی کشد که هم

جا و مکان و هم پول سفر درست می شود. او بعد از عملیات رمضان در پاسگاه زید به شهادت رسید.                                                                                                    

***

دوستی تعریف می کرد: در ادامه عملیات رمضان در سال 1361 بود که ناگهان سید محمد زهرائی را دیدم. از رفقای قدیم من بود.

گفتم: چه خبر از قم؟ گفت: هیچی همه سلام رساندند و همه خوب بودند. گفتم: از حضرت معصومه چه خبر ؟ گفت: فلانی فقط این را بگویم که اگر در قم حضرت معصومه سلام الله علیها نبود، هیچ چیز نبود و صفا و معنویت قم به خاطر وجود با برکت خانم حضرت معصومه است.

این سید بزرگوار در مرحله پنجم عملیات رمضان در مرداد ماه 1361 در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید.                                                      

      ***                                                                    

رزمندگان لشکر 17 علی بن ابیطالب قم هر موقع که از مأموریت بر می گشتند قبل از اینکه به منازل خود بروند ، به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف می شدند. بعضی از آنها ساعت ها در حرم مطهر کنار ضریح خانم به زیارت و عبادت مشغول می شدند.

یادم نمی رود اکثر شهدا، قبولی شهادت خود را از خانم فاطمه معصومه می گرفتند. هر کس با آن حضرت مأنوس بود، عاقبت به خیر شد، بعضی ها با شهادت و بعضی ها هم در حال خدمت و حیات؛ که آن هم با برکت

می باشد.

***

شهید علی حسینیان از مربیان و تکاوران پادگان 19 دی قم بود که در حادثه سیل جاده چالوس به شهادت رسید.

این شهید بزرگوار مرتب در پادگان آموزشی در خارج شهر انجام وظیفه می کرد. هر دو هفته یکبار یا بعضی اوقات هر ماه یکبار

برای مرخصی و سرکشی به خانواده خود به قم می آمد.

هر موقع که به قم می آمد، خیلی خسته بود. این به خاطر آن بود که از نظر توانایی جسمی و روحی فعال و پای کار

بود و واقعاَ در زمان خود به عنوان تکاوری ماهر و خبره محسوب می شد.

 هر موقع که به مرخصی می آمد و من ایشان را می دیدم می گفت: الان حرم حضرت معصومه بودم یا دارم می روم حرم خانم. می گفتم: علی الان خسته هستی بعداَ برو حرم. می گفت: نگاهم که به گل دسته های حرم می افتد خستگی چند روز پادگان از تنم بیرون می رود. جالب بود بعد از زیارت و سرکش از خانواده جای ایشان در پایگاه مقاومت ناحیه 4 مسجد خرمی باجک بود و به خدمت در بسیج مشغول می شد.                                                        

***

 

یک روز گرم تابستان سرپرست نگهبانی بودم در خیابان صفائیه کوی ممتاز، جایی که جاسوس های وابسته به گروهک های آمریکا زندانی بودند و نگهداری می شدند.

ساعت حدود 3 بعداز ظهر بود شهید بزرگوار، سردار رشید اسلام جعفر حیدریان را دیدم که دارد جایی می رود. گفتم: جعفر! الان این موقع روز وسط گرما کجا؟ گفت: می روم حرم مطهر حضرت معصومه. گفتم:حالا چه عجله ای هست صبر کن هوا خنک تر شود. گفت: باید زودتر بروم مأموریت. در مأموریت قبلی که در پاکسازی شهر سنندج و جاده های کردستان بودم از خدا و حضرت معصومه سلام الله علیها خواستم که رزمندگان اسلام و امام (ره) پیروز بشوند وبه شکرانه آن بروم زیارت حضرت معصومه. عنایت خانم باعث پیروزی جبهه اسلام شد. حالا هم باید بروم حرم، نذرم را ادا کنم.

شهید جعفر حیدریان بعدها در عملیات پیروزمندانه فتح المبین به فیض شهادت نائل آمد.

***                                                                                     

یک روز برای گرفتن حکم مأموریت نزد شهید والامقام سردار رشید اسلام محمد بنیادی در حفاظت قم رفتم تا حکم

بگیرم و عازم جماران بشوم و به عنوان محافظ شخصی حضرت امام (ره) انجام وظیفه کنم.

شهید محمد بنیادی به من گفت: سلام ما را هم به امام برسانید. گفتم چشم محمد آقا.

خواستم از اتاق محمد بیرون بیایم که به من گفت: ببین ما یک خانم در قم داریم که به همه دنیا می ارزد. گفتم: کی؟

گفت: نمی دانی یا یادت رفته؟! گفتم: محمد جان حواسم نیست. گفت: خانم بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها.

تا این را گفت هر دو با هم زدیم زیر گریه.

 محمد اندکی بعد رفت جبهه و ما در جماران بودیم که برای عملیات والفجر 4 به عنوان فرمانده تیپ حضرت معصومه سلام الله علیها به شهادت رسید.

            راوی: حاج تقی جعفری (محمد حسن) از رزمندگان سرافراز استان قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حس سبکبالی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۲۹ ق.ظ

photo_2023-01-30_09-10-55_zxzo.jpg

 

در شمار قوی ترین زنان عالم، نام این خانم بزرگوار می درخشد همچون خدیجه و فاطمه زهرا، زینب و ام البنین و مریم و آمنه و آسیه.

سنگین ترین بار غمهای دنیا را با اشارتی  از شانه های خمود دل دردمندتان می زداید.

حریم بارگاهش، نسیم بهشت رضایت و لبخند و آرامش است و بزم روح انگیز ستایش و عشق و معراج رستگاری و رهایی از بند تعلقات عالم ماده. نیم نگاه محبت او، وجودتان را با کبوتران گنبد دلدادگی اش به پرواز در می آورد. 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک شب مهتابی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۰۱ ب.ظ

به نیابت از همه دوستانی که التماس دعا گفتن یا نگفتن، امشب در شام ولادت مادرمون رفته بودم زیارت که دیدم بعله یه گوشه ای از حرم خانوم، تو یکی از حجره ها که مزار شهیدان مفتح و دیالمه و... هست یه عروس و داماد خوش تیپ و نورانی دارن عقد دلدادگی میبندن. هوا واقعا سرد بود ولی همون چن لحظه ای که ایستادیم تماشا، وجودمون گرم و آروم شد.

براشون آرزوی خوشبختی کردم و این عکسم گرفتم که هدیه بدم به دوستان وبلاگ به خصوص مجردهای عزیز که ان شاءالله همین روزا به برکت عنایت حضرت زهرا، نصیب خودشون بشه و کامشون تا ابد شیرین بمونه؛ بلند بگو آمین:

 

photo_2023-01-13_19-16-22_1gk0.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مأمن مجاهدان غریب

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۱، ۰۴:۲۲ ق.ظ

photo_2023-01-02_03-11-25_6127.jpg

 

ابو جعفر المالکی پس از فرار از رژیم بعثی و رسیدن به کشور جمهوری اسلامی، به قم رفت. بارها به حرم رفت و از خانم خواست کاری کند دوست قدیمی اش نیز از عراق خارج شده به ایران بیاد و به او بپیوندد. پس از جند بار رفتن به حرم و دعا کردن، روزی پس از زیارت حضرت وتوسل به ایشان برای دیدار مجدد با دوست دوران طفولیتش، هنگام خروجاز حرم در کمال ناباوری می بیند دوستش مهدی صالح السودانی در صحن حرم ایستاده است. او مدتی قبل به ایران آمده بود و حالا این دو دوست قدیمی با عنایت خانم دوباره در کنار هم قرار گرفتند.

ابو جعفر المالکی در تاریخ 1/11/65 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

***

مهدی صالح السودانی در یک عملیات برون مرزی در سال 1366، توسط رژیم بعث دستگیر و پس از مدتی که در زندان زیر شکنجه گذراند اعدام شد و به مقام شهادت رسید.

  ***                                                        

 جبار حسین ابراهیم تمام روزها و ساعت مرخصی خود را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می گذراند و هیچ فرصتی را برای زیارت از دست نمی داد. او نیز در دهم اسفند 65 به خیل شهدا پیوست.

  ***

مفید ابراهیم داودی با وجود اینکه همسر و خانواده اش در اصفهان بود همیشه در روزهای مرخصی به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها می آمد. لازم به ذکر است شهید فوق در ابتدا سنی بوده و پس از آمدن به ایران و رفت و آمد با مجاهدان و آگاهی از مذهب شیعه به آیین تشیع روی آورد.

ایشان برای شهادت همواره به حضرت معصومه سلام الله علیها متوسل می شد و سرانجام در تاریخ 3/11/65 به شهادت رسید.

او در منطقه که بود هر بار خمپاره ای به زمین اصابت می کرد این جمله را تکرار می کرد: اللهم صلی علی محمد و ال محمد و

العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و آخر تابع له علی ذلک.  

 ***                                                    

ابویاسر الکاظمی همواره به زیارت کریمه اهل بیت سلام الله علیها مشرف می شد و خداوند سبحان را به حق حضرت

فاطمه معصومه قسم می داد که شهادت را نصیب وی کند که سر انجام با عنایت حضرت و لطف پروردگار در تاریخ 28 آبان 65به این آرزوی دیرینه خود رسید.                                     

   راوی: حامد حسینی (ابو حسن مثنی) رزمنده گردان شهید صدر/ آرشیو خاطرات موسسه روایت سیره شهدا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرنده در ایستگاه شرمساری!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۲ ق.ظ

photo_2022-12-14_09-37-24_akqc.jpg

 

اسم این قسمت از حرم را گذاشته ام ایستگاه شرمساری. سر صبح رفتم فاتحه ای بخوانم دیدم سه تا از طلاب نشسته اند گوشه ای با حالی خوش زمزمه ای دارند. خواستم عکسی از آن سه بگیرم که زیر پایم چیزی تکان خورد. خدای من! نزدیک بود این پرنده را لگد کنم.

هیچی دیگر نشستم کنارش که مبادا کس دیگری حواسش نباشد و با پا برود روی این پرنده بی زبان. احساس کردم در این هوای سرد، بی رمق و کسل شده و به گرمای حرم پناه آورده. نشستم کنارش. اصلا نترسید. پشتش را به من کرد و رو به آن طرف ایستاد و خیره شد به رو به رو.

بگذارید از این جا شروع کنم.

این قسمت از حرم خانوم، مزار چند نفر از علما و مراجع بزرگوار است. مثل آیت الله بهاءالدینی، آیت الله اراکی؛ آیت الله گلپایگانی، شیخ عبدالکریم حائری، هاشمی شاهرودی خودمان و... آن جا که رد میشوم خجالت می کشم. اسم آن جا را برای همین گذاشته ام ایستگاه شرمساری. این شرمساری البته یک بعدش آسمانی است. ما کجا این مردان بزرگ روزگار کجا؟ ما (امثال من) غاصب این عنوان و طریقت هستیم. مدعی پوچ و عاری از خلوص و دور از تهذیب و چسبیده به خاک و...

بعد دیگر این شرمساری هم البته زمینی است. آن گونه که باید به درد مردم نخورده ایم. البته یک چیز بامزه هم این طور مواقع توی ذهنم می آید. بعضی آدم ها هستند –مذهبی و غیر مذهبی هم ندارد- تا به یک طلبه ای می رسند که مقیم قم باشد و از قضا سید هم باشد احساس می کنند به خزانه عالم خلقت دست یافته و طلبکار می شوند که فهرست مشکلاتشان هر چه زودتر حل و فصل شود، یکی شوهر می خواهد، یکی وام، یکی کار اداری با حقوق مکفی، آن یکی همینطوری مفتکی پول و پله میخواهد، یکی هم تمام سیاهی های ذهنش را به این طرف حواله می دهد، آن یکی میخواهد اجناس بنجل و باد کرده مغازه را آب کند، یکی هم گردن می افتد که از عالم غیب چه خبر؟ میخواهد احوالات ملکوتی خودش و چرایی بعضی وقایع و اخبار آینده اش را بشنود و... تمامی دارد مگر این قصه؟ بگویی که خودم هم مثل شما هستم و خانه پرش بتوانم چند تا مساله شرعی و شبهه اعتقادی شما را پاسخ بدهم شاکی می شوند و طلبکار که نگو و نپرس! حالا به یکی بخواهی تذکری بدهی که مثلا برادر من، خواهر من! تو اگر مشکلات روحی و عصبی داری راهش بیداری تا بعد نیمه شب و ولگردی در فضای مجازی و چت و بحث سیاسی و غیر سیاسی با جنس مخالف نیست. نمی گویم اسلام حتی علم هم می گوید این کار نه تنها باعث اطفای احساسات درونت نمیشود که تو را برافروخته و آشفته تر می سازد و.... والسلام! یقه ات را میگیرد که تو دیگر چه جور طلبه ای هستی؟

یک موقعی در شهرمان گیر داده بودیم به بریز و بپاش و باندبازی های یکی از مسئولان. نوچه های رسانه ای اش می رفتند عکس طلبه های زحمت کش و خدوم را جمع کرده و به رخ ما می کشیدند که یاد بگیر! طلبه باید بایستد در ایستگاه صلواتی دست مردم چای بدهد، زیر پای ملت را جارو کند، نماز جماعتی بخواند و برود، گیر داده اید به بخور بخور ما و اقوام که چه بشود؟ به شما هم می گویند طلبه؟!

همه این افکار بیاید و برود با حواشی و پیاز داغ هایش به گمانم ده دقیقه ای شد که همانطور نشسته بودم و مراقب این پرنده که به من پشت کرده بود و آن طرف را خیره نگاه می کرد. گفتم حالا من که نمیتوانم تا ظهر اینجا بنشینم. کار دارم. این وروجک هم احتمالا ناخوش احوال است و پرش آسیب دیده. بغلش کنم ببرم پیش یکی از خدام ببینم قسمت رسیدگی به امور طیور کجاست بلکه مداوایش کنند و... نیم خیز شده یا نشده دیدم یکهو پرید، چرخی در حرم زد و رفت. راه بیرون را خوب می شناخت. پرواز کرد و رفت.

چه خوب! چقدر خوب و دلچسب است بعد از زیارت بشود پرواز کرد، از زمین کنده شد و راهی نو و حرکتی دوباره آغاز کرد. چقدر خوب است آدم همیشه یک جا نایستد. بال بگشاید و از هر چه تعلق است جدا شود و زمین را با آن چه که در آن است کوچک ببیند. آدم نشدیم که هیچ؛ پرنده هم نشدیم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منتهی الآمال دل بی قرار

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۰۷ ق.ظ

photo_2022-11-30_08-58-09_eqg5.jpg

 

بهشت مگر جایی به جز حریم شماست؟

آخرت را که نمی دانیم، اگر هم اهل بهشت نباشیم، این دنیا را لااقل گاهی به بهشت برین حق، سرک کشیده ایم. کربلا و نجف و کاظمین و مشهد و قم و بقیع را دیده ایم و در هوایشان نفس کشیده ایم.

بعد از دیده فرو بستن هم اگر عمل، ذخیره خالصی بود و به ازایش اجری، روحمان کبوتر حرم شود و آمین گوی دعای زوّار، برایمان بس است، زیاده خواهی انسان هم بالاخره حدی دارد!

...

چقدر خوشبختیم که شما را داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا