اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیت المال» ثبت شده است

محمدحسن طوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

فاتح اروند

پنجره ای رو به حیات طیبه شهید محمدحسن طوسی

 

سالروز شهادت شهید محمدحسن طوسی - ایسنا

 

تولد یک نابغه

محمدحسن قاسمی طوسی معروف به طوسی، متولد 1337 روستای طوسکلا شهرستان نکا

1344 آغاز تحصیل در دبستان روستای محل سکونت؛ مقطع راهنمایی را در مدرسه فردوسی نکا خواند و تحصیلات دبیرستان را در مدرسه آیت الله طالقانی ساری آغاز کرد.

در این سالها با ورود به عرصه فعالیت های انقلابی و آشنایی با افکار حضرت امام خمینی(ره) به یک جوان مبارز تبدیل شد.

ترک تحصیل به دلیل وضع بد معیشتی برای کمک به خانواده، تصمیم قطعی او بود. بعد از مدتی درس ها را در مدرسه شبانه پی گرفت. سن و سالش به سربازی رسید. تازه نامزد کرده بود. گفت به رژیم شاه خدمت نمی کنم. سر حرفش ماند. آمدند دنبالش. اعزام اجباری  به سربازی پادگان بیرجند و صحنه سازی جهت دریافت معافیت! در شمار خاطرات جذاب زندگی اوست.

حضور در تهران جهت مشارکت در تأمین امنیت امام در 12 بهمن 57، تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در نکا، عضویت در سپاه پاسداران استان 1358، نقش آفرینی در کنترل غائله گنبد، اعزام به مناطق غربی کشور به منظور مقابله با تحرکات جدایی طلبانه و آشنایی با جاویدالاثر احمد متوسلیان، بازگشت به مازندران با دعوت مسئولان وقت سپاه و تشکیل گروه ویژه "شهید" جهت مقابله با ناآرامی های ضدانقلاب در جنگلهای شمال، معاونت عملیات سپاه ساری و مسئولیت عملیات محور سوادکوه جهت پاکسازی جنگل از لوث وجود عناصر تروریستی ضدانقلاب، حضور در دفاع مقدس از جبهه های سرپل ذهاب تا عملیات فتح المبین و آزادسازی خرمشهر قهرمان و آشنایی و همکاری با نخبه اطلاعات و عملیات، شهید حسن باقری، فرماندهی تیپ 3 قرارگاه عملیاتی حضرت ابوالفضل علیه السلام، معاونت طرح و عملیات سپاه پاسداران منطقه3 مازندران و گیلان، جانشین قرارگاه قدس مازندران، معاونت اطلاعات لشکر25 کربلا، حضور موثر در عملیاتهای والفجر4 و 6، بدر، خیبر، قدس1 و 2، والفجر8، کربلای1و 4 و 5 و 8 از دیگر سوابق درخشان حیات نورانی این فرمانده بی ادعا و خستگی ناپذیر است.

آخرین مسئولیت وی جانشینی فرماندهی لشکر25 بود. قرار بود فرماندهی لشکر نیز به ایشان واگذار شود که در کربلای8 شلمچه، 19 فروردین 1366 به آسمان گمنامی شهدای فاطمی پیوست و پیکر مطهرش هشت سال بعد رایحه شهادت را دوباره در جانها زنده نمود.

اسم پدر بزرگش بود محمد، پدرس محمدعلی و اسم او را هم گذاشتند محمدحسن.

پدربزرگش معروف بود به ملامحمد. سواد مکتب خانه ای داشت و از مریدان صمیمی آیت الله کوهستانی -از علمای بزرگ و شاخص مازندران- بود. نقش روحانی روستا را داشت. گاهی به منزل آیت الله کوهستانی دعوت می شد و در جلسات هفتگی روضه، سخنرانی میکرد. نفس حق عارف بزرگی چون مرحوم آیت الله کوهستانی برکت معنوی این خانواده بود.

محمدعلی هم مدتی در محضر آن عالم بزرگ، شاگردی کرد و بعد به روضه خوانی روی آورد.

محمدحسن در چنین خانواده ای تربیت شد. پدر و مادرش دنبال رزق حلال بودند و ساده ترین مسائل دینی را رعایت میکردند. تا سه سال بعد از ازدواج، صاحب اولاد نشدند. دست به دامان خدا و اهل بیت شدند. مادر که دلی صاف داشت شب خواب دید حضرت زهرا به خانه شان تشریف آورده. اولین هدیه اهل بیت به این خانواده، محمدحسن بود. باز هم صاحب اولاد شدند. پدر، خودش هم اهل جبهه و جنگ بود بی اعتنا به سن و سالش. سه نفر از پسران رشیدش (محمدحسن، محمدابراهیم و محمدحسین) به خیل شهدای کربلا پیوستند. پدر روضه هایش را باور داشت. اشکهایش تصنعی و مجلس گرم کن نبود. خانواده اش را بالاتر از خانواده اباعبدالله نمیدانست. برای تحمل هر مصیبت و سختی در راه اسلام آماده بود. داغ سه فرزند را دید اما بی قرار نشد و یک قدم از راهی که انتخاب کرده بود عقب نرفت.

 

نخ تسبیح زندگی

بچه های روستا از کار کردن نمی ترسند. کار هم در خانه های روستا همیشه هست و تمامی ندارد.  کم می خورند، کم حرف می زنند و زیاد کار می کنند. قدیم اوضاع معیشتی روستا رو به راه نبود. محمدحسن از همان طفولیت پا به پای مادر وپدر کار میکرد در حالی که نانی ساده، قوت غالبشان بود؛ از رسیدگی به دام و طیور تا رفتن به زمین کشاورزی و انجام کارهای سخت مربوط به آن. هیچ وقت هم نق و نوق نداشت. از نه سالگی می نشست پشت تیلر و راه می برد. کار خودشان را می رسید کار بقیه را هم انجام میداد. در و همسایه و فامیل قدردان او بودند. بچه وقتی کار میکند و مسئولیت به عهده میگیرد حتی خرابکاری هم کند باز نبوغش بارور می شود. یک با تیلر گیر کرد داخل گل. هول شد. زیاد بار زده بود. یاد گرفت که گاری تیلر را بیش از حد سنگین نکند. با همین تجربیات برای خودش مردی شد.

به مدرسه هم میرفت باز می آمد پای زمین می ایستاد و کار میکرد. چشم باز کرد یک پای مسجد و جلسات روضه بود. از پنج سالگی، خودش ایستاد به نماز. راه پدر و پدر بزرگ را در اتصال به خدا و اهل بیت پسندید. دبیرستان که رفت چشم و گوشش باز شد! دستش اسلحه دیدند. وارد گروههای مسلح و مبارز با شاه شده بود. با روحانیون مطرح دم خور بود و اطلاعیه های حضرت امام را پخش میکرد. با سایر جوانهای محل متفاوت بود، یک جورهایی رمزآلود و راز دار. کمتر کسی از کارهایش سر در می آورد. قد بلند و هیکل تنومندی داشت. راهپیمایی ها را سر و سامان می داد. شناسایی اش کرده بودند و دنبالش بودند. از دست مأموران فرار میکرد. یکبار مجور شد چند کیلومتر را زیر بدنه کامیون مخفی شود تا از تعقیب مأموران ساواک در امان بماند. دنبال زن و تشکیل خانواده نبود. اما پدر و مادر تصمیم گرفتند دستش را بند کنند. گفت چشم. با دختر عمه اش حلیمه عرب زاده نامزد شد. موقع سربازی بود. گفت به طاغوت خدمت نمیکنم. می آمدند دم در دنبالش. دید پاسگاه ول کن نیست. رفت سربازی. پایش به بیرجند که رسید قبل از معاینه پزشکی مقداری توتون و تنباکو خورد. دل و روده اش پیچید به هم. چشمانش سیاهی میرفت. ضربان قلبش تند شده بود. فکر کردند این بیماری همیشگی اوست. معافیتش را صادر کردند. برگشت و آمد. می خندید. حرفش حرف بود. دی ماه سال 56 عروسی کرد و دی ماه سال 57 صاحب فرزند شد. اسم دخترش را به یاد اولین شهیده اسلام گذاشت سمیه. شیرینی نداد. چند روزی صبر کرد. شاه که رفت دو رأس گوسفند قربانی کرد و به همه فامیل و اهل محل سور داد.

بعد از انقلاب که به سپاه رفت همان خلق و خوی همیشگی اش را با خود برد. کار برایش عار نبود. ابتدا راننده ساده سپاه بود. نبوغش را یکی یکی رو کرد. فهمیدند آدم به درد بخوری است. تا عالی ترین و حساس ترین مراتب فرماندهی پیش رفت. باز هم خاکی بود. باز هم بیشتر از همه کار میکرد. جلوتر از همه به دل خطر میزد. حرفی میزد پایش می ایستاد. با نیروهایش همرنگ بود. خسته نمی شد. ابتکارات نظامی و شمّ اطلاعاتی اش گره گشا بود. ایجاد امنیت در غرب کشور، تار و مار کردن ضدانقلاب در جنگلهای انبوه شمال، شناسایی و طراحی در عملیات محیرالعقول والفجر هشت و کربلای یک و ... از نقش آفرینی های بزرگ این فرمانده جوان زیرک و چابک و بی آلایش روستایی است.

 

سردار جنگل

جنگل های انبوه مازندران، محل امنی برای اختفای گروهک های مارکسیستی قرار گرفته بود. استان مازندران به دلیل همجواری با ابرقدرت شوروی سابق که مرکز اندیشه کمونیسم بود و نیز فاصله نزدیک به پایتخت کشور همواره مورد طمع ضدانقلاب قرار داشته است. فقر ناشی از ضعف اقتصاد کشور و گرایش های ناآگاهانه نسبت به مقوله عدالتخواهی، راه انحراف را برای بسیاری از جوانها هموار ساخته بود. با توجه به این که نهادهای امنیتی استان، تازه تأسیس بوده و تجربه و ابزار کافی برای کنترل اوضاع را نداشتند چالش های امنیتی ناگواری در سطح استانهای شمالی کشور رقم خورد.

غائله گنبد هم راستا با غائله جدایی طلبان خلق آذربایجان و کردستان و بلوچستان از جمله فعالیتهای مسلحانه نیروهای ضدانقلاب در استان های مرزی به شمار می آید. شهید طوسی علاوه بر حضور در جبهه های غرب و مبارزه با ضدانقلاب در غائله گنبد نیز حاضر شد و با همراهی نیروهایش توانست در مدتی کوتاه این غائله را ختم نماید.

طوسی در جبهه های غرب بود که از او دعوت شد به شمال برگردد. فعالیت های چریکی گروهکها آسایش مردم را سلب کرده بود. گروهکهای مسلح از جمله منافقین در پناه جنگل ها اقامت موقت گزیده و با اشراف نسبت به فضای منطقه، هز ازگاه وارد شهرها و جاده ها گردیده و اقدام به ترور مردم می نمودند. به طور مثال در جاده هراز (مسیر آمل به تهران) با لباس مبدّل و ماشین شبیه گشت کمیته های انقلاب اسلامی، جلوی خودروی حجت الاسلام شریعتی فرد را گرفته و وی را از ماشین پیاده نموده و مقابل چشم خانواده اش به رگبار بستند. به سپاه شیرگاه حمله نموده و شبانه عده ای از پاسداران و بسیجیان را به شهادت رساندند. در جاده قائمشهر – ساری، با لباس سپاه جلوی مینی بوس عبوری را گرفته و درخواست کمک کردند. هر کس که پیاده شد را تحت این عنوان که لابد بسیجی است به رگبار بسته و به جنگل گریختند. و...

شهید طوسی پس از استقرار در استان و به عهده گرفتن مسئولیت امنیتی سپاه، ابتدا به تحقیق و مطالعه گسترده پیرامون وضعیت جنگلها و نیز نوع و روش فعالیت گروهکها پرداخت. از جمله اقدامات ایشان تشکیل گروه ضربت با عنوان "شهید" بود. گروهی شهادت طلب که در هر شرایطی آماده حضور در عملیات و گذشت از جان خود بودند.

دعوت از مردم برای معرفی خانه های تیمی، روش دیگر برای شناسایی و ضربه زدن به گروهکها بود. بچه های اطلاعات سپاه در تحقیقات میدانی خود متوجه شدند منافقین و مارکسیست ها با ظاهری موجّه و به بهانه خودسازی! در جنگلها مستقر شده و اعتماد مردم بومی را برای تهیه آذوقه و دیگر مایحتاج خود جلب می نمودند. در این خصوص آگاهی بخشی به اهالی ساکن جنگل که از پاک ترین مردمان این خطه هستند در اولویت قرار گرفت. کار فرهنگی و تبیینی و افشای ماهیت گروهکهای سفاک در نهایت منجر به شکل گیری هسته های محلی برای کنترل اوضاع جنگل گردید. عده ای از روستاییان و جنگل نشینان که با پیچیدگی های منطقه آشنا بودند یا به عنوان راه بلد یا در قالب نیروی بسیجی به کمک اطلاعات سپاه شتافتند که نقش بسزایی در پاکسازی وجب به وجب جنگلهای شمال اعم از مازندران و گیلان داشتند.

یکی دیگر از ابتکارات شهید طوسی برای ضربه زدن به گروههای معاند که نفس آنها را بند آورد طراحی برای نفوذ نیروهای سپاه به بدنه تشکیلات منافقین بود. نمونه ای موفق و ماندگار از این عملیات پیچیده و راهگشا مربوط می شود به نفوذ طلبه ای بنام محمد تورانی در بین نیروهای ضدانقلاب.

محمد تورانی از طلاب جوان و مستعد و باسواد و زیرک و چابک منطقه کیاسر ساری بود که جذب سپاه شد. با توجه به داشته های علمی خود در سطح مساجد ساری به سخنرانی بر ضد گروهکها می پرداخت و گاه با آنها به مناظره می نشست و پیروز می شد. هنر بازیگری داشت و گاه با چادر زنانه می رفت برای خرید و کسی متوجه نمی شد! خودش را از نظر این استعداد نیز محک زده و تقویت می نمود. محمد نیروی توانمند و دوست داشتنی سپاه در عملیاتی محرمانه تحت نظر شهید محمدحسن طوسی با اتخاذ مواضع سیاسی و اعتقادی مشکوک به ظاهر از سپاه اخراج شد و به مرور توانست اعتماد منافقین را به خود جلب نموده و کتابهای آنها را تدریس کرده و حتی به رده های بالا و کادر مرکزی منافقین نفوذ کند.

کسی از این عملیات محرمانه مطلع نبود و این مسأله باعث مظلومیت مضاعف محمد تورانی می گردید. نمی توانست دلیل اتخاذ مواضع جدیدش در مخالفت صوری با انقلاب را به کسی حتی همسرش بگوید. همسرش او را به خانه راه نمی داد و دوستان سابقش اگر دستشان به او می رسید دمار از روزگارش در می آوردند. فعالیت اطلاعاتی او در حالی که کاملاً مبتنی بر ذوق و توانمندی های شخصی بود و هیچ گونه دوره مهارتی و آموزشی را نگذرانده بود منجر به لو رفتن بسیاری از خانه های تیمی و فروپاشیدن شبکه اصلی گروهکها در سطح استان گردید. او در یکی از درگیری ها در جنگلهای آمل وقتی متوجه محاصره سه تن از نیروهای سپاه گردید به کمکشان شتافت و نجاتشان داد اما خودش لو رفت و توسط منافقین دستگیر شد و به بدترین شکل ممکن مورد شکنجه قرار گرفت. پوست سرش را کندند، جنازه اش را تکه تکه کرده و به آتش کشیدند و... محمد تورانی شهیدی بود که از جان و آبروی خود گذشت تا امنیت را برای مردم به ارمغان بیاورد. (کتاب عملیات نفوذ)

شهید طوسی بعد از شهادت او راز این عملیات بزرگ را فاش نمود.

مجموعه فعالیتهای اطلاعات سپاه استان مازندران در نهایت منجر به پاکسازی جنگلها و دستگیری یا فرار گروهکهای مسلح گردید. این اقدام بزرگ در نماز جمعه تهران توسط حجت الاسلام هاشمی مورد تقدیر قرار گرفت.

حاج مهدی بابایی فرمانده وقت سپاه منطقه 3 در این باره می گوید:

"بنابر قانون سلسله مراتب اداری ما وظیفه داشتیم گزارش عملکرد نیروهای سپاه در شمال را به اطلاع مسئولان بلند پایه‌ کشور برسانیم. در این بین ضمن این که آقای فخرالدین حجازی به مازندران آمده بود تا از نزدیک نتیجه‌ کار نیروهای سپاه و مردمی را پی‌گیری نماید خیلی وقت‌ها خودم به تهران رفته شرح فعالیت‌ها را به فرماندهان سپاه گزارش می‌کردم. یک وقت شنیدم که آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه‌ی نمازجمعه‌ تهران این چنین گفت:

روش ما در کنترل و سرکوب شورش، در جنگل‌‌های شمال کشور علیه عملیات‌های ضدچریکی در دنیا سابقه نداشته و در حد معجزه بوده است. به علتِ اهمیت این تاکتیک‌ها و کاربرد آن در آینده‌ نیروهای مسلح، از افشای جزئیات آن خودداری می‌کنم و باید این تجربیات ارزنده برای آیندگان باقی بماند.

طبیعی است که بخش مهم موفقیت‌های به دست آمده،  بر می‌گردد به تلاش نیروها و فرماندهانِ‌شان که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به تلاش‌های برادرمان محمدحسن طوسی، اشاره کرد."

محمدحسن طوسی کسی نبود که کناری بنشیند و نیروهایش را از دور و از پشت میز هدایت کند. مستقیم وارد عملیات می شد و فرماندهی نیروها را برعهده می گرفت. منافقین توانسته بودند این جوان رشید مو فرفری را شناسایی کرده و دنبال ترورش باشند. چند باری در اطراف منزل مسکونی و محل تردد وی کمین گذاشتند که به لطف خدا و هوشیاری نیروهای مردمی و سپاه شناسایی شده و ناکام ماندند.

برقراری آرامش در جنگل و تثبیت اقتدار نظام در شمال، نام محمدحسن طوسی را به عنوان فرماندهی شجاع و نخبه در بین مسئولان اطلاعاتی سپاه بر سر زبانها انداخت.

 

 دشمن شکن

همان اول که رفت جبهه، جنمش را نشان داد. شجاع و با تدبیر بود. درایت و هوشمندی او خود به خود باعث شد نیروها دورش حلقه بزنند و او را امیر و پیش رو بدانند. نظر فرمانده هان هم به سوی او جلب شده بود. اوایل جنگ خیلی اوضاع جبهه، سازمانی و منظم جلو نمی رفت. کاستی هایی بود که در بلبشوی مدیریت خائنانه بنی صدر و نفوذ منافقین در جبهه و برتری اولیه نظامی دشمن، باعث رنجش و تأثر رزمندگان می شد. جوّ روانی بدی به نفع دشمن در جریان بود.

سردار عمرانی از همرزمان شهید طوسی خاطره جالبی در این باره بیان کرده است:

نه سلاح داشتیم و نه تجربه‌ جنگ کلاسیک، تنها کاری که می‌کردیم، شب‌ها می‌رفتیم و تعدادی تیر به سمت عراقی‌ها شلیک می‌کردیم و بر می‌گشتیم. آن چند سلاح هم، ام یک بود. دیدم محمدحسن طوسی خیلی عصبانی است. پرسیدم:

«چی شده؟» گفت:

«این که نمی‌شود! این همه نیرو آمده‌اند اما برای جنگیدن اسلحه نداشته باشند. هر طور شده باید سلاح تهیه کنیم.»

شب از ما خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. دم دمای صبح بود که دیدم خوش‌حال و خندان در حالی که یک قبضه کلاشنیکف و چند خشاب فشنگ و بند حمایل سرباز عراقی را با خود به همراه آورده است!

با دیدن اسلحه کلاش، دوستان دور آن جمع شدند و هر کدام از ما با آن عکس یادگاری گرفتیم.

با این کارِ طوسی، وِلوِلهای توی بچه‌ها افتاد و باعث شد رزمنده‌ها به این نتیجه برسند، دشمن، آن چنان که ادعا می‌کند، قوی نیست.

 

 

نقش هنر

به ابتکار شهید طوسی قرار شد نیروهایی که از مازندران به جبهه اعزام می شوند در قالب یک کاروان بزرگ و فراگیر و با تبلیغات وسیع و دشمن شکن باشد که باعث قوت قلب مردم شود. این ابتکار تحت عنوان طرح لبیک یا خمینی به اجرا در آمد. نیروها از شهرهای مختلف استان جمع شده و در نقاط مختلف با اجرای مانور و رژه، شوری خاص در دل مردم ایجاد نمودند. این ابتکار بعدها مورد توجه و استقبال فرماندهی سپاه کشور قرار گرفت و مشابه آن شاهد تبلیغات وسیع برای اعزام سراسری و صد هزار نفری سپاهیان حضرت محمد(ص) بودیم که ده هزار نفر آن از مناطق شمالی کشور بودند. این طرح بزرگ، فضای روحانی و حماسی خاصی در کشور ایجاد کرد.

شهید طوسی که متوجه ارزش تاریخی این رویداد بزرگ بود پیشنهاد داد یکی از شعرا نوحه ای حماسی با محوریت رزمندگان مازندرانی سروده و موقع اعزام نیروها توسط یکی از مداحان خوانده شود.

صادقعلی رنجبر این شعر ماندگار را سرود و عسکری اسماعیل پور نیز به صورت نوحه به اجرا درآورد که بازتابی گسترده در سطح مازندران و کل کشور داشت و هنوز بعد از گذشت چند دهه به عنوان یکی از آثار هنری ماندگار و تاریخی خطه شمال در حافظه مردم ثبت مانده و گاه توسط رسانه ها به منظور یادآوری حال و هوای سالهای ایثار و شهادت منتشر می شود:

بهر فتح کربلا با کاروان

می رود این لشکر از مازندران

پر امید و پر نشاط و و پر توان

می رود این لشکر از مازندران

....

 

 

فاتح اروند

محمدحسن طوسی در چند عملیات بزرگ و کوچک شرکت داشت. مسئولیت او بنا بر ذوق و مهارتش، شناسایی و طراحی عملیات بود. سال 64 وقتی زمزمه فتح فاو مطرح شد همه نگاهها به سمت محمدحسن طوسی چرخید.

والفجر هشت یکی از بزرگترین عملیات های جمهوری اسلامی در دوران با شکوه دفاع مقدس است که البته پیچیدگی های این عملیات باعث شد در بسیاری از محافل تخصصی نظامی دنیا نیز مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته و از آن به عنوان "عملیات عبور" یاد کنند.

اروند یک رود وحشی است. بر خلاف ظاهر آرامی که دارد امواج زیرین آن در ساعاتی از شبانه روز تا شصت کیلومتر در ساعت نیز شتاب پیدا می کند. شنا در اروند کار هر غواصی نیست و نیاز به ماهها ممارست و البته برخورداری از دلی شجاع و سری نترس دارد. ارتش بعث عراق به رغم برخورداری از مجهزترین ابزار و ادوات و تجهیزات نظامی که ماهها قبل از آغاز تهاجم گسترده به خاک مقدس جمهوری اسلامی فراهم کرده بود، به رغم آن که تصرف خوزستان و به خصوص شهر مهم و بندری آبادان برایش از اهمیت خاصی برخوردار بود باز هم هیچ گاه جسارت آن را نداشت که با عبور از آب اروند قدم به خاک ایران گذاشته و حمله ای را آغاز کند.

از این رو دشمن خودش نیز گمان نمیکرد رزمندگان ایرانی با وجود برخورداری اندک از تجهیزات نظامی که به دلیل تحریم های شدید و جهانی تسلیحاتی و اقتصادی ایجاد شده بود و نیز تسلط میدانی سربازان بعثی در نقاط آبی و اشراف اطلاعاتی هم پیمانان حزب بعث، یارای طراحی عملیاتی پیچیده جهت فتح شهر بندری فاو را داشته باشند.

فاو شهر مهم و بندری کشور عراق و شاهراه ارتباطی این کشور با خلیج فارس و آبهای آزاد بود که امنیت آن اهمیت اقتصادی وافری برای دولت عراق داشت. سربازان عراقی در هر لحظه از شبانه روز مراقب تحرکات مرزی رزمندگان ایران در کنار آبهای اروند بودند و اجازه حضور هیچ جنبنده ای را بر روی آب اروند نمی دادند. این بخش از مرز آبی ایران و عراق توسط نیروهای ژاندارمری محافظت می شد.

قرار شد فاو به تصرف نیروهای ایرانی در بیاید تا گلوگاه اقتصادی و نفتی عراق تحت فشار قرار بگیرد.

محمدحسن طوسی و یارانش سابقه کار شناسایی آبی در منطقه هور را داشتند اما هنوز در حیطه رود خروشان اروند که سطح آب آن فاقد نیزار و در تیررس مستقیم آتش دشمن بود و دو بار در شبانه روز دچار جزر و مد می شد تجربه کار شناسایی نداشتند.

شش ماه قبل از موعد عملیات، طوسی و یارانش به صورت محرمانه، ناشناس و با لغو هر نوع مرخصی ابتدا به کنار رود بهمنشیر در آبادان منتقل شدند. به منظور حفظ وضعیت موجود و عدم ایجاد حساسیت در دشمن و جاسوسانی که احتمالا در مناطق مرزی تردد داشتند باید نکات امنیتی ویژه ای رعایت می شد. هر نوع ارتباط با خانواده ها ممنوع شد. نیروهای عمل کننده در بهمنشیر که اصلا با اروند وحشی قابل قیاس نیست به تمرین پرداختند. رفت و آمدها به حداقل ممکن رسید. طوسی ونخبه ترین یارانش به نزدیکی اروند رفته و در نخلستانهای اطراف بوفلفل و پاسگاه فرخ پی و خسروآباد مخفی شده و وضعیت اروند و موقعیت دشمن را تحت نظر گرفتند. نوع پوشش رزمندگان اطلاعات با لباس سازمانی سپاه و بسیج مغایرت پیدا کرد. امکانات غذایی و بهداشتی و ... با روندی پیچیده و مخفیانه و با رعات اصل استتار به دست نیروها می رسید. نیروهای اطلاعات در بیشتر ساعات روز استراحت کرده و شبها در گرما و سرما به آب زده و وجب به وجب سطح اروند را در ساعات مختلف و شرایط متفاوت جزر و مد اندازه گیری می کردند. حساسیت و دقت نظر فوق العاده شهید طوسی باعث می شد روی کار نیروهایش تمرکز کامل داشته و خود نیز شخصاً به دل آب زده و از دقت و صحت اطلاعات ثبت شده اطمینان حاصل نماید.

بالاخره بعد از شش ماه کار دقیق و نفس گیر اطلاعاتی، عملیات شگفت انگیز والفجر هشت در شامگاه بیستم بهمن ماه 1364 با رمز مقدس یا زهرا سلام الله علیها آغاز شد و بندر استراتژیک فاو عراق در حمله ای غافلگیرانه به تصرف نیروهای ایرانی درآمد.

رژیم بعث عراق علاوه بر ضربات نظامی و اقتصادی که از این تهاجم بزرگ و حماسی دریافت کرد در معرکه سیاست و دیپلماسی نیز ضربه سنگینی خورد و جلوی همپیمانان غربی و عربی که میلیاردها دلار خرج تجهیز ارتش بعث کرده بودند بی اعتبار گردید.

رژیم بعثی که قرار بود سه روزه خوزستان و هفت روزه تهران را به اشغال درآورد حالا نه تنها اغلب شهرهای اشغالی مثل خرمشهر و هویزه و بستان و ... را از دست داده بود بلکه یکی از مهمترین شهرهای خودش نیز به تصرف نیروهای ایران درآمد.

اندکی بعد به منظور تأمین خوراک تبلیغاتی حزب بعث، صدام دستور اشغال شهر مهران در استان ایلام را داد و چنین وانمود کرد که مهران در مقابل فاو!

امام خمینی رحمت الله علیه دستور آزادسازی مهران را صادر کرد تا کام دشمن همچنان تلخ باقی بماند. نیروهای اطلاعاتی شهید طوسی بی اعتنا به ماهها خستگی ناشی از شناسایی خط فاو و نیز حضور میدانی در کنار رزمندگان فاتح فاو، برای تحقق فرمان امام بی درنگ به سمت خطوط دفاعی شهر مهران حرکت نمودند. با شناسایی دقیق خطوط و وضعیت دشمن همپای سایر لشکرهای سپاه و ارتش، مهران نیز به یاری خدا در کربلای یک آزاد شد و گل لبخند و پیروزی بر لبان مبارک حضرت امام و فرزندان آسمانی اش نقش بست.

به دنبال درخشش تیم اطلاعاتی لشکر 25 کربلا دستور تشکیل گردانی ویژه تحت نظر شهید طوسی صادر گردید. "گردان ویژه عاشورا" یک گردان اطلاعاتی و رزمی و زبده بود که در سال65 با اشراف شهید طوسی برای انجام مأموریتهای بزرگ و مهم ذیل لشکر25 کربلا تشکیل و راه اندازی شد.

سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه کشور در خاطرات خود ضمن ارج نهادن به زحمات شهید طوسی و یارانش اذعان میدارد که توفیقات اطلاعاتی این گروه باعث شد گاه مأموریت های کلان شناسایی و اطلاعاتی سپاه در اموری که مرتبط با مأمورتهای لشکر 25 نبود نیز به شهید طوسی و یارانش واگذار شود.

 

پاسدار اسلام

اضافه حقوق و حق مأموریت و این جور حرفها که برای سرباز خمینی بی معنا بود. محمدحسن طوسی بالاترین مسئول اطلاعاتی لشکر، چهار هزار تومان حقوق می گرفت هزار تومانش را دوباره واریز میکرد به حساب سپاه! می گفت بابت هزینه های اسکان و آب و برق خانه سازمانی.

خانه سازمانی کوچکی را به صورت مشترک با یک خانواده دیگر در پایگاه شهید بهشتی اهواز در اختیارش قرار داده بودند، اما بابت همان هم اجاره پرداخت می کرد. از غذای پایگاه هم استفاده نمی کرد. برنجش را از شمال می آورد. باقی خریدها را با پول خودش در اهواز انجام می داد. خانمش آشپزی میکرد تا دینی از بیت المال گردنش نباشد. به همسرش می گفت هر چقدر کمتر از بیت المال مصرف کنیم حساب و کتاب قیامتمان راحت تر است. پتویی که از سپاه به خانواده اش داده بودند را هم برد و پس داد. بچه های رزمنده هم گاهی مهمانی می آمدند پایگاه، خانه او، نمی رفت از غذای سپاه بردارد. دستپخت خانمش را می گذاشت جلوی آنها.

یکی از نخبگان و چهره های خلّاق استان را برای طراحی چند ابزار مبتکرانه مرتبط با شناسایی به جبهه دعوت کرد. با اینکه کار سپاه بود باز هم هزینه پذیرایی او را از جیب خودش پرداخت.

فلسفه واگذاری خانه های سازمانی این بود که فرمانده هان برخلاف نیروهایشان که به صورت فصلی و مأموریتی و محدود به جبهه می آیند باید همه طول سال را در مناطق جنگی بمانند و طبعاً فرصت کافی برای سرکشی از خانواده هایشان را نخواهند داشت. شهید طوسی هم خانواده اش را به اهواز آورد اما کمتر به آنها سر می زد. اغلب پیش نیروهایش سر بر زمین می گذاشت و استراحت می کرد. نمی خواست کسی به حال او غبطه بخورد، دلش برای خانواده اش تنگ بشود و... می خواست با زیر دستانش هم کاسه باشد. همین بود که بعد از مدتها کار طاقت فرسای شناسایی در هوای مرطوب هور که بدن بچه ها را تُرد کرده بود باز هم کسی حاضر به گرفتن مرخصی نبود. می گفتند خجالت می کشیم از اینکه فرمانده مان میتواند پیش زن و بچه اش برود و نمی رود...

 فاتح اروند و فاو بود، از کوههای سر به فلک کشیده غرب و جنگلهای انبوه شمال تا خاکریزهای پر فراز و نشیب جنوب، سربلند و پیروز و فاتح بسیاری از جبهه ها بود؛ اما قبل از آن، فاتح قلب های رزمندگان بود. نیروهایش به او عشق می ورزیدند و وجود نورانی و زلالش را سرمشق خود قرار داده و با جان و دل از او اطاعت می کردند.

سفر حج هم اسمش درآمده بود. قبول نکرد. می گفت جنگ واجب تر است. نمی توانم بچه های مردم را که امانتند به حال خود رها کنم، نمی توانم کار جنگ را که به قول امام در رأس امور است زمین بگذارم. حج من در زمین های تفدیده جبهه است.

پدرش هم در جبهه بود. بین دو عملیات کربلای4 و 5 آمد و درخواست مرخصی کرد. محمدحسن روی او را بوسید و معذرت خواست؛ اما اجازه مرخصی نداد. می گفت با درخواست مرخصی دیگران مخالفت کردم نمی توانم برای شما امتیاز ویژه قائل شوم.

برادرش محمد ابراهیم موقع گشت در جنگل تعدادی فشنگ گم کرد. محمدحسن می خواست او را به دادگاه معرفی کند. محمدابراهیم دست به دامان همسر او شد، افاقه نکرد. محمدحسن می گفت فرقی بین برادر من و دیگران نیست. یا برود فشنگ ها را پیدا کند و به بیت المال برگرداند یا طبق قانون باید به دادگاه معرفی بشود. محمدابراهیم رفت و آن قدر گشت تا فشنگ ها را پیدا کرد.

همین محمدابراهیم در والفجر شش شهید شد. بدن مطهرش کنار سایر ابدان شهدا باقی ماند. شهید مرشدی خواست برود پیکر او را به عقب بیاورد. محمدحسن نگذاشت گفت یا همه یا هیچ کس. پارتی بازی نداریم. همه این شهدا برادران من هستند. محمدابراهیم نزدیک به چهارده سال زائری جز مادرش حضرت زهرا نداشت تا آنکه بالاخره توسط جستجوگران نور از خاک غربت بیرون آمد واستخوانهایش بر دوش مردم شهر تشییع شد.

 

عشق و عمل

برای حرف و نظر نیروهایش ارزش قائل بود. این طور نبود که بگوید چون من فرمانده ام، چون از شما با تجربه ترم و چند پیراهن نظامی بیشتر پاره کرده ام، موفقیت هایی که کسب کرده ام سر زبانها دارد می چرخد و... پس حرف حرف خودم است و شما که نیروی جزء هستی باید اندازه و جایگاهت را بدانی و بنشینی و ببینی من چه میگویم و...

خیر! نه تنها به نقد و نظر زیر دستانش حتی اگر نیرویی ساده و کم سن و کم تجربه بودند توجه می کرد خودش هم گاهی آنها را به حرف می گرفت و نظرشان را می پرسید. می خواست با دیدگاه آنها آشنا شود. می دانست خدا گاهی راه و فکری نو را در دهان کسی قرار می دهد و این گونه مسیر انسان را نشان داده و هموار می سازد. نیرو هم احساس شخصیت و خودباوری پیدا می کرد. فایده دیگر این کار البته سنجش توانایی و استعداد نیروها بود. محمدحسن از این طریق می توانست کارآمدی نیروهایش را شناخته و تشخیص بهتری در نحوه به کار گیری و سپردن مأموریت به زیر دستانش داشته باشد.

همین آشنایی با زوایای فکری مختلف و نگاه نو و ایده های جدید به مسائل باعث می شد در جلسات عالی ستاد فرماندهی همیشه حرف و طرح و نظری راهگشا داشته و دستش پر باشد.

نیرویی زخمی می شد یا مشکلی داشت می رفت سراغش، سرکشی می کرد، اگر لازم بودی پولی کف دستش می گذاشت، مشورتی می داد، سفارش می کرد گره کارش را باز کنند، نیروی اطلاعات یک نیروی زبده است. هزینه می شود و زمان می برد تا نیرویی خبره و کاربلد تربیت شود. اگر حضور نیروها در خط ضرورتی نداشت دستور می داد سریع تر عقب بیایند تا از تیر رس دشمن خارج شوند. می دید کسی کسل است یا روحیه اش را از دست داده، افسرده شده و ... می نشست بساط شوخی و خنده را راه می انداخت فضا را عوض می کرد. نمی گذاشت فشار کار و سختی رزم در دل آتش و خون روحیه کسی را تضعیف کند.

سردار پاشا در این خصوص می گوید: "محمد حسن طوسی با این که فرمانده اطلاعات عملیات و معاون فرماندهی لشکر 25 کربلا بود، لباس غواصی می پوشید و به شناسایی می رفت. گاهی اوقات با همان لباس غواصی به بهمن شیر می رفت و نیروهای گردان رزمی را که در حال آموزش غواصی بودند، تشویق و ترغیب می کرد. با رسیدن زمستان و سردی بیش از حد آب، محمد حسن طوسی امر کرد برای بچه ها عسل بیاورند تا بدن آنها از خطر سرماخوردگی حفظ شود. ایشان به عنوان فرمانده، تقریباً در همه کارها نظارت مستقیم داشت؛ به خصوص در بحث آموزش نیروها. ایشان به نحوه حمل اسلحه توسط نیرو در آب، حمل مهمات به وسیله نفر در موقع عبور از رودخانه یا چگونگی ارتباط بی سیم چی و این که نیرو چگونه بتواند با بی سیم از آب عبور کند، دقت بیش از اندازه ای داشت. از آن طرف نیز می آمد روی کیفیت شناسایی، نحوه آن و مقدار پیشرفت کارها، نظارت می کرد. خیلی اصرار داشت تا از دشمن بیشتر بداند."

اما همین محمدحسن موقع کار جدی و قاطع بود. دغدغه داشت مبادا کاری از روی دقت و ریزبینی انجام نشده باشد. خودش هم می رفت دل خطر، جایی فراتر از خط مقدم، به محدوده دشمن نزدیک می شد تا شناسایی ها کامل و درست انجام شود. احساس می کرد نیرویی کم گذاشته و کارش را درست انجام نداده ناراحت می شد. گاهی هم عصبانی می شد و سرش داد می زد؛ اما بعد از دلش در می آورد و برایش توضیح می داد که کار اطلاعات – عملیات چقدر حساس است و باید دقت خاصی به کار برد تا جان کسی به خطر نیفتد و عملیات درست طراحی شود.

یکبار بد جوری شیمیایی شده بود. صورتش سیاه و کبود بود. به سختی به هوش می آمد. نای حرف زدن نداشت. چند روزی استراحت کرد. حالش خوب نشده بود که از ادامه درمان شانه خالی کرد و خودش را به خط رساند.

چند روز بعد درگیری شدیدی شد. این بار دستش تیر خورد. بدنش ضعیف شده بود. او را دوباره به بیمارستان آوردند. از اتاق عمل که درآمد باز سودای رفتن به خط را داشت. در جواب همسرش که از او خواست مدتی بماند و استراحت کند، ‌گفت: خانم! تکلیف است. دشمن در پشت مرزها به جان، مال، دین و ناموس ما چشم طمع و تجاوز دوخته. چطور می‌توانم آرام بگیرم. زمانی پشتم روی زمین آرام می‌گیرد که به لقاء خدا رسیده باشم!

میگرن داشت و سردردهای عجیبی سراغش می آمد. ولی هیچگاه تسلیم آن نشد. آمپولهای قوی میزد تا درد را کنترل کند. فشار کار رویش زیاد بود. خسته می شد می گفت ده دقیقه میخوابم سر ده دقیقه بیدارم کنید. همان ده دقیقه هم تلفن زنگ می زد یا می آمدند دنبالش بلند می شد کارها عقب نماند.

مرتضی قربانی فرمانده لشکر دستور داد برود اوضاع خط را بررسی کند و نتیجه را بیاورد. سوار موتور شد. لا به لای تیر و ترکش و موج انفجار و آتش دشمن، رفت سمت کارخانه نمک. در همین گیر و دار ترکشی به دستش خورد که آه از نهادش برخاست. خیلی خون از او رفت. ایستاد و کار شناسایی را انجام داد. اصرار دوستانش بی فایده بود. حاضر نشد برود بیمارستان. گزارشش که کامل شد خودش را به فرمانده رساند، اوضاع خط را مو به مو توضیح داد، وضعیت دشمن و شرایط جبهه خودی را با جزییات بیان کرد. تدبیری لازم بود که جلوی پاتک دشمن گرفته شود. پیشنهادش را مطرح کرد؛ در حالی که دیگر رمقی به تن نداشت. خیالش که از انجام مأموریت راحت شد با رنگ و روی پریده رفت و خودش را رساند به بیمارستان. گفتند مدتی باید بستری شوی. دو روز که گذشت بلند شد دوباره برگشت خط. نگران بود اتفاقی برای بچه ها نیفتاده باشد. به خط که رسید اوضاع آرام بود. فرمانده با طرح پیشنهادی او موضع نیروها را تقویت کرده بود و پاتک دشمن خنثی شد.

تعهدش در عبادت هم دیدنی بود. جنگیدنش عاشقانه بود، فراتر از چارچوبهای مرسوم سازمانی، عبادتش هم رنگ و بوی عاشقانه داشت. همرزم او سردار تقی مهری در خاطره ای می گوید: " بعد از یک شناسایی که به اتفاق آقای طوسی انجام داده بودیم موقع برگشت بین دو پایگاه ماندیم. شب شده بود و هوا بسیار سرد بود. رفتیم به پایگاه برادران ارتشی، می‌‌خواستیم نماز بخوانیم آب را که به صورت می‌ریختیم صورت‌مان یخ می‌زد. آن‌جا من یک صحنه‌ای دیدم که تا آخرعمر یادم نمی‌رود. بعد از وضو چشمم به صورت آقای طوسی افتاد. روی محاسن بلندش بلورهای یخ کاملاً بسته شده بود. در همان‌جا عده‌ای بودند که می‌گفتند؛ به خاطر سردی هوا ما آب را گرم می‌کنیم. برای مسح وضو پلاستیک می‌گذاریم روی پوتین‌ها بعد از روی آن مسح می‌کشیم. اما محمدحسن بی اعتنا به سرمای استخوان سوز هوا، وضویی عاشقانه گرفت و با دل و جان به نماز ایستاد."

بحث انتصابش برای فرماندهی لشکر هم مطرح بود اما غرق کار بود و هیچ وقت پی اش را نگرفت.

 

دل دار

از بس شب بیداری می کشید و کار می کرد همیشه چشمانی خسته و خواب آلود داشت با این حال کم می خوابید تا کارها عقب نماند. می سپرد تلفن را قطع نکنند و او را صدا بزنند کسی معطلش نماند.

یک بار آمده بود خانه. رفت داخل اتاق و خوابید. چیزی نگذشت که صدای فریادش به هوا بر خاست. دوان دوان خودم را به او رساندم. دور خودش می چرخید. مرا که دید لبخندی زد. کمی رنگ و رویش برگشته بود. گفت بیرون کاری دارم بر می گردم. پیش خودم گفتم لابد خواب آشفته ای دیده که این طور داد زده و از جا پریده. به هر حال او یک مرد جنگی است و طبعاً با صحنه های دلخراشی سر و کار دارد. رفت بیرون. آمدنش زیاد طول کشید. نگران شدم. یکی از همکارانش آمد و شوخی وجدی خبر آورد که باید همراه او به بیمارستان بروم. محمدحسن را عقرب نیش زده بود. گاهی در خانه سازمانی عقرب و رتیل می دیدیم و می انداختیمش بیرون. آن روز عقرب به رختخواب رفت و او را نیش زد. محمدحسن از جا پرید و عقرب را گرفت. اما برای اینکه من روحیه ام را نبازم، مبادا زن و فرزندش نگران شوند و آب توی دلشان تکان بخورد اصلاً به روی خودش نیاورد. عادی و معمولی بلند شد ماشین را روشن کرد و رفت بیمارستان.

روزی حسن آقا از منطقه آمد و گفت: واقعاً پیش بچه مان شرمنده ام. می ترسم یک روز شهید بشوم وآرزوی بردن پارک در دلش بماند. آن روز به قدری خسته بود که حد نداشت. به اتفاق دخترم به پارک رفتیم و دخترمان در  حا ل بازی با تاب بود؛ اما حسن آقا از فرط خستگی روی نیمکت خواب رفته بود. در همین حال سمیه او را صدا زد و از او خواست تابش دهد و او سراسیمه از خواب بیدار شد و به طرف تاب دوید و دوتایی مشغول بازی شدند.

هر وقت می خواست سمیه را از خواب بیدار کند، حوصله به خرج می داد و حسابی قربان صدقه اش می رفت. این همه دلدادگی اش اما باعث نمی شد از رسالت اصلی خود در راه جهاد و شهادت و دفاع از حریم اسلام غافل شود. ما را به مناطق آزاد شده می برد و از مظلومیت مردم آن دیار سخن می گفت و از وظیفه ای که برای دفاع از دین و میهن دارد. مرا با خودش به دیدار خانواده های شهدا می برد و می گفت دوست دارم مثل آنها صبور باشی.

روزی بمباران شد. حسن آقا ماشین را روشن کرد تا به طرف مدرسه دخترم برود. گفت: دخترمان می ترسد. لحظه ای دیدم که آرام گرفت و از رفتن منصرف شد به او گفتم: چه شده؟ گفت به یاد دویدن حضرت رقیه سلام الله از دست سربازان یزید افتادم. خدا می داند حضرت رقیه چه حالی داشتند. مگر دخترم از فرزند حسین علیه السلام بالاتر است؟ گفت: "می خواهم بنشینم و برای غربت حضرت رقیه گریه کنم.

پایم بر اثر تصادف شکسته بود. مدتی طولانی در گچ بود. گفت این مدت خیلی به من محبت کردی باید جبران کنم. آماده‌ سفر به سوی مشهد الرضا(ع) شدیم. هر جایی که توقف می‌کردیم، مرا سوار ویلچر می‌کرد و با خودش به این طرف و آن طرف می‌بُرد، در حالیکه یک دست خودش نیز بابت مجروحیت در جنگ در گچ بود.

ـ آقا! من خجالت می‌کشم که روی ویلچر بنشینم.

ـ اما من افتخار می‌کنم که در خدمت همرزم خودم باشم! تو را همرزم خودم می‌دانم. رزم به این نیست که حتماً اسلحه بگیری و به جنگ بروی. شما سختی‌های زیادی را به خاطر این که شوهرتان در جبهه است، متحمل می‌شوی. برای همین شما را یک همرزم، برای خودم می‌دانم. این اواخر دیگر مظلومانه حرف می زد و از من حلالیت می خواست. می گفت برایتان کم گذاشتم. پیش من سختی کشیدید....

اما من در کنار او جز خوشبختی، حسی نداشتم.

جنگ، خشن و سخت و سنگین است. اما هیچ وقت نتوانست مردانی چون محمدحسن را که با نگاه زینبی "ما رأیت الا جمیلا" وارد عرصه جهاد و شهادت شده بودند از عواطف انسانی و محبت به خانواده و... دور سازد. رزمنده ای که برای خدا می جنگد، همه جا خدا را در نظر دارد. کم به خانه می آمد اما همان فرصت اندک هم خاطراتی خوش رقم می زد که جای همه نبودن هایش را پر می کرد.

 

بزم گمنامی

از دوستانی که در این عملیات (والفجر هشت) به شهادت رسیده بودند ذکر خیر به میان آوردیم و با بردن نام شان تجدید خاطره‌ای از ایشان به عمل آوردیم. در فضای یاد و خاطره‌ این دوستان بودیم که دیدم در سیمای آقای طوسی ناراحتی موج می‌زند. در وهله‌ اول با خودم گفتم؛ این طبیعی است که یک فرمانده آن هم با خصوصیات روحی و روانی که محمدحسن طوسی دارد، علاقه‌اش به نیروها، رأفت و مهربانی‌اش با پرسنل، وقتی جای خالی یارانش را می‌بیند حق دارد که ناراحت باشد. اما احساس­کردم، موضوع غیر از این‌ها باید باشد. طاقت نیاوردم و پرسیدم که چرا این قدر نگرانی؟ بی مقدمه گفت:

این که قرآن این همه فریاد می‌زند که یَدِ واحده باشید. ائمه معصومین(ع) این قدر ما را به اتحاد و همدلی دعوت می‌کنند. [این که به فرمایش امام خمینی آن چیزی که ما را به پیروزی رساند همین وحدت کلمه است] چرا با همه‌ این توصیه‌ها، مؤمنین باید این قدر متفرق باشند؟ ما بارها نتیجه‌ مثبت اتحاد، همدلی و یگانگی را دیده‌ایم که یک مصداق آن، همین عملیات والفجر 8 می‌باشد. اما بعضی وقت‌ها آن قدر متفرق می‌شویم که گویی از یک جنس و یا از یک نسل نیستیم.

قدری که مسیر را طی کردیم. دیدم با حال عجیبی شروع کرد به بردن اسم یکایک شهدای اطلاعات، که در این عملیات شهید شده بودند. شهید نصیرایی، مرشدی، بهاور، معصومی، روستا و ... از خصوصیات آن‌ها گفت. از شیرین کارهای‌شان، از عبادات و معنویات، از اطاعت پذیری شان از فرماندهی، ایثار، خودگذشتگی‌ها و ... همین‌طور که می‌رفتیم یک دفعه دیدم ایشان با حالت موری* دارد نام آن‌ها را می‌برد و برای‌شان گریه می‌کند. بعد از آن، خودش را سرزنش می‌کند که چرا آن‌ها رفته‌اند و من مانده‌ام؟ ایشان را  آن‌جا خیلی دلنازک دیدم. [تا آن موقع این قدر ایشان را رقیق القلب ندیده بودم.] به ایشان دلداری دادم و گفتم:

ان شاءالله شما هم شهید می‌شوید! ما اول برای جنگیدن و پیروزی آمده‌ایم. حال، توی این مسیر اگر به شهادت برسیم خوش به حال مان.

آقای طوسی! با این اوضاع و احوالی که من از شما می‌بینم، شما نیز مسافر آن بالا بالاها هستی! یک وقت متوجه شدم می‌گوید:

حاج کمیل، حرف‌های‌تان را رد نمی‌کنم اما من حتی برای بعد از شهادت خودم هم ناراحت هستم! گفتم:

بعد از شهادت که ناراحتی ندارد. حقیقت مطلب این بود که من این حرف آقای طوسی را در آن  لحظه‌ درک نکرده بودم و واقعاً نمی‌دانستم که در درونش چه می‌گذرد؟ چرا که آدم‌ها هر کس برای خودش اندازه‌ای دارند. حتی شهدا هم با هم‌دیگر فرق داشتند. ظرف آدم‌های دنیا با هم فرق دارد و متفاوت است. ما ظرف‌مان با ظرف محمدحسن طوسی خیلی فاصله داشت. ایشان ظرفیتش خیلی بیشتر از ماها بود. دیدم می‌گوید:

ببین! خودت از زحمات، زجرها، محرومیت‌ها، مصیبت‌ها، گرسنگی‌ها، تشنگی‌ها و ... امثال نصیرایی، مرشدی، روستا، بهاور، معصومی و دیگران خبر داشتی و داری. دیدی که این بچه‌ها چه‌قدر مظلوم بوده‌اند. چه کارهای بزرگی توی جبهه انجام داده‌اند. نتیجه‌ کار این شد که این عزیزان به شهادت رسیدند. اما بیش‌ترین کاری که برای‌شان می‌کنند این است که حداکثر در محدوده‌ شهرستان خودشان تشیع می‌شوند و در همان جا از این‌ها تجلیل به عمل می‌آورند. ولی آن طوری که این‌ها سزاوارش هستند از مقام‌شان تجلیل به عمل نمی‌آید. در حالی که کارهای بزرگ و شایسته را این‌ها انجام داده‌اند. اما اگر من یا امثال من شهید بشویم چون اسم دَر کردیم، استاندار اعلامیه می‌دهد، نماینده‌ امام می‌آید و در تشییع جنازه‌مان شرکت می‌کند. صداوسیما تبلیغات می‌کند. خلاصه کلی سر و صدا می‌شود که مثلاً محمدحسن طوسی به شهادت رسیده است. در صورتی که ما این شأن و مقدار را نداریم.

[آقای کهنسال] من خودم را شرمنده‌ همه‌ شهدایی می‌دانم که به شهادت رسیده‌اند. من خودم را کوچک‌تر از این‌ها می‌دانم. تلاش را این‌ها کرده‌اند، زحمت را این‌ها کشیده‌اند، ما فقط مسئول‌شان بودیم. بالا سر این‌ها بودیم. دستور می‌دادیم و امر و نهی می‌کردیم. حقیقتش من سزاوار این نیستم که این جوری از من تجلیل شود. حق مطلب آن است که امثال نصیری‌ها، بهاورها، مرشدی‌ها و .... سزاوار تجلیل هستند. *

 

 

 

 


*. اصطلاحی مازندرانی که در فراق کسی زمزمه می‌کنند.

*. حاج‌کمیل کهنسال می‌گوید: عجیب است که شهید طوسی وقتی به ندای خدای خودش لبیک گفت، پیکرش باز نگشت و تشییع نشد. او به آرزویش رسید. مدت‌ها از زمان شهادت‌ش گذشت و آن چیزی که ایشان از آن ابا داشت حادث نشد. شهدای همرزمش به موقع شناسایی و تشییع شدند اما جسم مطهر ایشان سال‌ها در دشت تفتیده‌ شلمچه ماند تا در نهایت با کمک تفحص لشکر 25 کربلا پیدا شد. موقع تشییع جنازه‌اش هفتاد شهید دیگر نیز تشییع شدند. از تمامی هفتاد شهید یک جا تجلیل به عمل آمد. شب وداع انجام شد. همان‌طور که ایشان قبلاً و قلباً می‌خواست با شهادت ایشان صنفی برخورد نشد، برنامه ویژه ای تدارک دیده نشد و هم کاسه و همرنگ همه شهدا قرار گرفت.



 

منابع: کتابهای علمدار لشکر و سرو سرخ اثر سید ولی هاشمی/ قلب فرمانده اثر سید حسین ولی پور/ عشق و آتش منتشر شده در کنگره شهدای استان مازندران/ آرشیو سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس/ آرشیو نشریه سبز سرخ/ مصاحبه نویسنده/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سپاه مراقب اعتماد مومنین باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

توییت رسایی و خبرگزاری فارس

 

بودجه فرهنگی سپاه، بودجه ای از بیت المال مسلمین برای دفاع از حریم ارزشهاست. این پول نباید در بازی کثیف جناحها و باندهای قدرت صرف شود.

رسانه های سپاه نباید بازیچه یک طیف دلال قرار گرفته، اعتماد مردم را خرج جریانها و افراد و باندهای متهم به فساد نمایند.

روزنامه جوان، خبرگزاری های فارس و تسنیم متعلق به سپاه هستند و راهی کج را طی می کنند. سر تا پای قالیباف چند می ارزد که این رسانه های نفت خور به جای مطالبه گری و رفع ابهامات گسترده پیرامون اطرافیان وی درصدد تخریب حمید رسایی و دیگر منتقدان باند هلدینگ یاس برآمده اند؟

خبرگزاری دروغگوی فارس، خودش را خفه کند اعتبارنامه رسایی رد نخواهد شد؛ اما به یقین اگر سپاه نجنبد، فارس و جوان و تسنیم، اعتبار این نهاد انقلابی و ستودنی را در ذهن مومنان خدشه دار خواهند ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در روز روشن باج می ستانند!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۱۹ ق.ظ

باز هم یک نماینده دیگر مجلس عنوان کرد اگر روحانی به اظهار نظرهای انتقادی و فضاسازی هایش ادامه دهد پرونده تخلفات دولت او را برملا می سازیم!

یعنی دقیقا در روز روشن دارند گرو کشی می کنند.

تخلفات دولت روحانی در حق مردم و تضییع منابع عمومی بوده اما آقایان می گویند مردم برای ما مهم نیستند مگر اینکه روحانی بخواهد حال ما را بگیرد آن وقت است که از این حربه استفاده میکنیم. اگر روحانی سکوت کند و کاری به کار ما نداشته باشد ما هم سر حق و حقوق ملت معامله خواهیم کرد!

عدالت در عرصه "سیاست منهای دیانت" به همین راحتی تغییر معنا می دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حفظ انقلاب، جدی تر باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ

ایران به خودی خودش دشمن زیاد دارد بابت استثمار منابع طبیعی، بابت اختلافات مرزی که دستپخت استعمار بریتانیاست، بابت شیطنت بعضی شیوخ فاسد منطقه؛ قبل از انقلاب هم آمریکا در کشور ما کودتا کرد، درگیری مرزی محدود با کشور عراق داشتیم؛ اما انقلاب اسلامی که آمد و حرف نویی را در جهان مطرح کرد دیگر همه دشمنی های ریز و درشت بر ملا شد، دشمنان ما متحد شدند از آمریکا و شوروی و اعراب و غرب و اسرائیل تا منافقین و تجزیه طلبان کرد و عرب و بلوچ و ترک و ترکمن، سلطنت طلب ها و لیبرالها و داعش و ... را هم اضافه کنید.

جمهوری اسلامی میداند که دشمن زیاد دارد و هر لحظه از هر منظری، نظامی یا تروریستی یا اقتصادی و فرهنگی و... باید منتظر ضربه و حملات کوچک و بزرگ اجانب و ایادی شان باشد.

ایران چاره ای جز قوی شدن ندارد. اقتصاد و فرهنگ و صنعت و توان دفاعی و علمی ما باید به اندازه ای برسد که دیگر هیچ نوع وابستگی به اغیار باقی نماند. لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا.

از جمله مظاهر قدرت در جمهوری اسلامی البته صداقت و یکرنگی مسئولان با مردم است.

هر گزاره ای که میتواند پایه های حکومت دینی را محکم کند باید در اولویت قرار بگیرد.

مردم انقلاب کردند، با ترورها و کودتاها مقابله کردند، جنگ را پیش بردند، با تحریم ها کنار آمدند، فتنه ها را زمین زدند و...

نظام اسلامی تا زمانیکه بتواند در دل مردم پایگاه داشته باشد و اعتماد آنان را به رویکردهای سالم دینی و معنوی و انسانی جلب کند ضربه پذیر نخواهد بود؛ به حول الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قوه قضاییه بخواند/ مهم و فوری

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۴۰ ب.ظ

photo_2023-12-06_07-33-43_owfc.jpg


🔰تبرئه شریک طبری با اسناد جعلی

🔸ادعای وکیل سابق طبری و لزوم شفاف‌سازی قوه قضاییه 
 
🔹هفته گذشته روزنامه شرق با فردی گفتگو کرده که نمی توان به  راحتی از کنار نام او و صحبتهایش گذشت؛ مصطفی نیاز آذری از اسامی مطرح در پرونده اکبر طبری است که گویا دوباره به ایران بازگشته و شرق با او گفتگو کرده است. در سال ۹۹ رسانه‌ها بر اساس آنچه توسط نماینده دادستان در دادگاه طبری مطرح شده بود، از او به عنوان جعبه سیاه پرونده طبری نام می بردند که به کانادا گریخته است. او در آن زمان به عنوان کسی که پرونده سنگین فساد اقتصادی‌اش با اعمال نفوذ طبری بسته شده، شناخته می شد؛ 

🔹اما اکنون او بازگشته و به خبرنگار شرق می گوید: «اتهامات مربوط به پرونده آقای طبری آسیب بسیاری بر فعالیت اقتصادی من در داخل وارد کرد که با روشن شدن ابهامات، موانع مرتفع شد و اکنون همه ابعاد فعالیت اقتصادی ام هم در داخل و هم در خارج، به روال عادی برگشته و تمام عواید حاصل از فعالیتهای تجاری ام صرف احداث بیمارستان و مدرسه در مناطق محروم کشورم می شود»! 

🔹این سخنان برای کسانی که اندکی با ابعاد پرونده فساد اکبر طبری و شرکایش آشنا باشند، بسیار عجیب و قابل تامل است. به بهانه بازگشت نیازآذری و این سخنان عجیب و غریب او، خوب است دوباره برخی اتفاقات پرونده او و طبری را یادآوری کنیم. 

🔹محمدعلی داداشی وکیل سابق طبری در گفتگویی که چندین ماه قبل با هفته نامه ۹دی داشت، اشاره کرد که چگونه با ارایه اسنادی جعلی، بخشی از اتهامات نیازآذری و برخی دیگر از افراد دخیل در بخش دوم پرونده طبری رفع شده است. داداشی گفته بود: «سند بعدی در مورد ویلای بابلسر بود؛ به ایشان گفتم راجع به ویلای بابلسر می‌گفتید که قرارداد مضاربه‌تان در صندوق امانات بانک ملی است. اما موقعی که ما کارشناسی میکردیم شما این مدرک را از کجا آوردی و از طریق حاج خانم به من رساندی؟ گفت کارِت نباشد، ولش کن. این مدرک راجع به ویلای ۱۵ هزار متری بابلسر بود که در پرونده، به ویلای لاکچری معروف بود؛ اتهام این بود که رشوه گرفته از مصطفی نیازآذری که با این مدرک مبرا شده بود. در واقع کارشناسی که ارائه شد بر اساس این مضاربه جعلی بود. حتی بر اساس این مدرک، ۵۰۰ میلیون هم طلبکار شده بود و بر اساس همین، رای شعبه ۱۵ را هم گرفته با توجه به اینکه از اتهام ویلای بابلسر مبرا شده است.  

🔹گفتم این چطور شد؟ گفت ولش کن. مصطفی زبل‌خان می‌داند چه کار کرده. در واقع طبری بر اساس اطلاعات و دفاعیاتی که من درباره لایحه دادگاه می دادم، آنها را در اختیار نیازآذری قرار داده و آن آقا هم مدرک را ساخته و طبری به بهانه مریضی وقتی به بیمارستان تجریش می‌رود، همسرش مدرک را می‌برد و امضا می‌گیرد. من گفتم این قابل تشخیص است، این چه کاری است که کردی؟ گفت نه اصلا این طور نیست. گفتم این جوهر با آن فرق دارد، فاصله زمانی دو تا نوشته و دو خودکار برای کارشناسان قابل تشخیص است. گفت خودکارش را هم آورده، استامپش را هم آورده؛ یعنی یک حالت حرفه‌ای به تمام معنا این کار را انجام داده بود.» 

🔹بر اساس آنچه داداشی در آن گفتگو گفته بود که اسناد جدیدی به مقامات قضایی ارائه داده، مطابق این اسناد نه تنها بخش دوم پرونده طبری باید به جریان بیفتد و حکم کنونی اش که نسبت به حکم اولیه سبک تر است، هم نقض شود بلکه امثال مصطفی نیازآذری هم باید مجددا دادگاهی شوند و ظاهرا پرونده این جعل سند در شعبه ۵ بازپرسی کارکنان دولت همچنان مفتوح است.  

🔹بخشی از آنچه نیاز آذری از آن به عنوان ابهامات رفع شده سخن می گوید همان ماجرای ویلای لاکچری بابلسر در پرونده طبری است که بنا به گفته وکیل سابق طبری در گفتگوی جدیدش با خبرنگار ۹دی، او در پاسخ به این سوال وکیل که قرارداد مضاربه‌ای که وجود خارجی نداشته را ازکجا آورده اید؟ می گوید: «این قرارداد را وکیل مصطفی تهیه کرده و عامل وی بنام هاشمی به کانادا فرستاده و امضا و اثرانگشت زده با همان خودکار و استامپ و بچه‌های مصطفی طوری آن کاغذ را حرارت داده‌اند و کثیف کرده‌اند که گویی مال همان سال ۸۹ است...» 

🔹داداشی همچنین به ۹دی گفت: «موضوع جعلی بودن این مضاربه را به همراه همان اسنادجعلی مکشوفه به دادگاه و مقامات گزارش کردم و تا حالا تصورم این بودکه ویلای بابلسر جزو محکومیت ۱۲و نیم سال حبس قطعی شده طبری است که در این صورت ۲۵ سال حبس نیازآذری هم عملا پابرجا می‌بود؛ اما حالا با ادعای جدید نیازآذری که گفته ابهامات رفع شده، تازه متوجه شدم که آنها بواسطه همین قرارداد مضاربه جعلی و ساختگی خلاصی یافتند. 
اینکه از کدام رای وچگونه تبرئه شده، اطلاعی ندارم ولی تنها جرم و محکومیت مشترک طبری و نیازآذری ویلای بابلسر و ۵ قطعه زمین بود که ....

🔸ادعای وکیل سابق طبری و لزوم شفاف‌سازی قوه قضاییه 

🔹....طبری بابت خلاصی دادن نیازآذری از اتهام قاچاق ۲ تن طلا و قاچاق ارز درسال ۹۰ از او رشوه گرفته بود. من با بیش از ۱۰ دلیل میتوانم ثابت کنم که این قرارداد چه به لحاظ شکلی و فیزیکی و چه به لحاظ محتوا ومفادش صد درصد جعلی و ساختگی است و در تیر یا مردادماه ۱۴۰۰ در کانادا ساخته شده است!» 

🔹نکته دیگری که خوب است به آن اشاره شود اتهامات و حکم دادگاه بدوی نیازآذری و دیگر شرکای طبری است؛ مطابق رای شعبه ۵ دادگاه کیفری یک مجتمع دادگاههای کیفری یک تهران در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۴۰۰، برای ۴ نفر از متهمان پرونده که مصطفی نیازآذری نفر دوم آنهاست که مقابل اسمش مجهول المکان نوشته شده است، ۵۶ مورد اتهامی که یک صفحه و نیم از رای دادگاه را به خود اختصاص داده، ذکر شده است (مواردی مثل: جعل اسناد رسمی، کلاهبرداری، مشارکت در اخلال نظام اقتصادی، پولشویی و ... ) و  تحت عناوین اتهامی پرداخت رشوه، مشارکت در تشکیل شبکه چندنفری در امر ارتشاء، وساطت در پرداخت رشوه و تحصیل مال از طریق نامشروع برایشان قید شده. در نهایت طبق این رأی، مصطفی نیازآذری به ۲۰ سال حبس تعزیری و ضبط اموال محکوم می شود. 
 
🔻پدر مصطفی نیازآذری کیست؟ 
اما نمی شود درباره مصطفی نیازآذری سخن گفت و حرفی از پدرش کیومرث نزد. ۶ آذر ماه سال ۱۳۹۹، کیومرث نیاز آذری به اتهام مشارکت در قاچاق حدود ۲ تن طلا توسط حفاظت اطلاعات قوه قضائیه دستگیر شد. کیومرث نیاز آذری از زمان تاسیس وزارت اطلاعات تا سال ۸۵ ریاست اداره کل اطلاعات استان مازندران را بر عهده داشت. 

🔹وی پس از بازنشستگی در سال ۸۵ تقریبا به مدت ده سال بر صندلی ریاست دانشگاه آزاد مازندران تکیه زد و در نهایت با آمدن علی‌اکبر ولایتی به این دانشگاه ( سال ۹۵)  برکنار شد. از همان ایام گفته می شد مصطفی نیاز آذری به پشتوانه پدرش، کیومرث، از رانت‌های مختلف اقتصادی بهره‌مند شده است و البته شایان ذکر است که خاندان نیازآذری بخش بزرگی از ییلاقات بندپی سوادکوه و بندپی شرقی بابل را در طول سالیان در اختیار خود گرفته اند. کیومرث نیازآذری ارتباط خوبی هم با ناطق نوری و مرحوم هاشمی داشته است. به عنوان نمونه وقتی ناطق و هاشمی در ایام فتنه سال ۸۸ در مراسم تحلیف بیت رهبری غیبت کردند، به ویلای کیومرث در روستای خلیل کلای رفته بودند. 

🔹کیومرث نیازآذری دی ماه سال گذشته با شرق (روزنامه‌ای که گویا علاقه خاصی به گفتگو با نیازآذری‌ها دارد) و با همان خبرنگاری که هفته قبل با پسرش گفتگو کرده است، گفتگوی مفصلی انجام داده و آنجا اعلام کرده یک سال قبل (سال ۱۴۰۰) منع تعقیب گرفتم و تبرئه شدم! او در این گفتگو مدعی شده «هیچ دخالتی در کار اقتصادی فرزندم نداشتم، نداشتم، نداشتم.» و خبر داده که پرونده پسرش در مرحله بازپرسی است و تحقیقات قضایی انجام شده! (یعنی بعد از  ماجرای اعاده دادرسی طبری و تبرئه شرکایش از اتهام تشکیل شبکه ارتشاء و آزاد شدن او با قید وثیقه!)  
 
🔻سوالاتی که قوه قضائیه و آقای اژه‌ای باید پاسخ دهند 
در خصوص تبرئه او و سایر شرکای طبری، باید گفت فارغ از صحت و سقم روند دادگاه، که حتما روال قانونی رعایت شده است، بنابر ادله و مستندات وکیل سابق طبری در گفتگوی قبلی با ۹دی، یکی از عوامل اصلی رفع اتهام تشکیل شبکه ارتشاء از اکبر طبری، تبرئه شرکا و همکاران او از اتهامات بود و یکی از موارد رفع اتهام مصطفی نیاز آذری، رفع اتهام دریافت رشوه بود که طبق گفته های بالا، با ارائه سند جعلی صورت گرفته بود.  

🔹اما اکنون سوالات مهمی وجود دارد که مسئولان قضایی باید به آنها پاسخ دهند.  
- چرا بعد از دستگیری اکبر طبری، مصطفی نیازآذری فرار کرد و به کانادا رفت؟ اگر او خود را بی گناه می دانست چرا از حضور در دادگاه سر باز زد؟ 
- دقیقا مشخص شود آیا همه اتهاماتی که در زمان دادگاه طبری به وی نسبت داده شد، نادرست بود؟  
- آیا ادعای نیاز آذری در خصوص رفع ابهامات پرونده طبری درباره او، صحت دارد؟ اگر درست است چرا قوه قضائیه اعلام نکرده بوده؟ اگر هم خلاف واقع سخن گفته چرا بدون هیچ منعی دوباره به ایران برگشته و مشغول فعالیت اقتصادی شده است؟ 
- مصطفی نیازآذری در کدام دادگاه و با کدام رأی قضایی تبرئه شده است؟  
- آیا در خصوص اسنادی که وکیل سابق طبری به مقامات قضایی ارائه داده، (نزدیک به ۱۰۰ سند) تحقیقاتی صورت گرفته است؟ به ویژه در مورد سند مضاربه جعلی بین طبری و نیازآذری رسیدگی شده است؟ 
- بنا به گفته مسئولین رسمی قوه قضائیه بعد از بازگشت مجدد او به زندان، سایر بخشهای پرونده طبری در دست بررسی است؛ سوال این است که زمان رسیدگی به سایر بخشهای پرونده طبری کی فرا می رسد؟  

 
 🔻به کانال هفته‌نامه ۹دی بپیوندید🔺
http://eitaa.com/joinchat/389742592Cfbd77cc21a

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایستاده در غبار

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ

مبارزه با فساد! عدالت اجتماعی!/ کاریکاتور - صبح اردستان

 

بعضی رفقای انقلابی در این دو روزه تماس داشتند و گله و شکایت از ضعف سیستم قضایی در برخورد با دانه درشتها. روی صحبتشان هم درباره مطلب وبلاگ با موضوع بازگشت مصطفی نیاز از متهمان فراری پرونده طبری و جولان او در شهر بود. به خصوص رفقای مسن که از قدیم دستی بر آتش انقلاب و جنگ داشته و زحمتی بسیار برای پا گرفتن این نظام کشیده اند با بغض و نگرانی و تشویش سخن می گفتند. بزرگواری میگفت من جنازه بهترین دوستانم را روی دست گرفته ام آن وقت زنده باشم و ببینم در کشور ما ذیل پرچم همین نظام، دانه درشتهای متهم اقتصادی دارند صاف صاف برای خودشان می گردند؟ یکی دیگر میگفت من که قلبم دارد از کار می ایستد شما اگر ماندید یاد و پیام دوستان شهید ما را زنده نگه دارید و...!

چاره ای نداشتم جز این که به این دوستان تسکین بدهم. خدا بزرگ است. ان شاءالله روزی شاهد شکل گیری قوه قضاییه در تراز انقلاب اسلامی خواهیم بود. از مبارزه در این مسیر خسته نمی شویم. وظیفه داریم بایستیم و تذکر بدهیم و اصلاح کنیم اما مواظب باشیم حرص نخوریم و به اعصابمان مسلط باشیم. اتفاقا جماعت نفوذی اهل تزویر که خوب بلدند زیر نقاب تظاهر به انقلابی گری و نظام دوستی به پول و پست مشروع و نامشروع دست یافته و هر جا مجالی پیدا کردند برای انقلابی های اصیل و مومن و فدایی جفتک بیندازند از خدایشان است بچه های ما حرص بخورند، غمگین و سرخورده شوند و انواع بیماری های عصبی و گوارشی و قلبی نصیبشان شود. رفقای انقلابی پیگیر برخورد با مفاسد و دنبال رو عدالت باشند اما با حفظ خونسردی و توجه به سلامت و شادابی. خون شهدا اثر دارد و دیر یا زود ایستادگی ما به لطف خدا بساط دغل بازان مکار و نفوذی های چپاولگر و مسئولان آلوده و نمک گیر فساد را جمع خواهد کرد. حسبنا الله و نعم الوکیل.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوربین مخفیه داداش؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۵:۰۷ ب.ظ

مهدی جهانگیری مگه متهم اقتصادی نبود؟ مگه زندان نرفت؟ کی آزاد شد؟ بر فرض آزاد شد چرا بهش پست دادن؟ اونم پست اقتصادی! بابا یه جوون معمولی سوءپیشینه داشته باشه نمیذارن آبدارچی اداره بشه، اون وقت مهدی جهانگیری بی سر و صدا از زندان آزاد شد گذاشتنش رییس اتاق بازرگانی ایران و یونان؟! تو دولت اصولگراها؟ چپ و راست خوب هوای همدیگه رو دارنا! 

بعد ملت دلشونو خوش کرده بودن که بعد از اون همه مصیبت که بابت بورس و تورم و کرونا و ارز و سکه و نفت و ... سر مملکت اومد حتما روحانی و اسحاق جهانگیری و زنگنه و ...  محاکمه میشن. smiley بعد میگن سوت زنی کنید بهتون جایزه میدیم!

بی خیال بابا سر کاریم.

 

روزنامه جوان: جرم: قاچاق حرفه‌ای ارز

 

photo_2023-11-14_15-52-34_2ws4.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای افکار عمومی چقدر ارزش قائلید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۴۴ ب.ظ

«اسلامی‌صدر» چرا راهی زندان شد؟

 

فرماندار عدالتخواه قزوین بالاخره با اعتراضات فراگیر مردمی از زندان آزاد شد اما قوه قضاییه بازنده این ماجرا بود درست مثل ماجرای خون دل پدر شهید عجمیان، ماجرای تغییر حکم معاون ارزی بانک مرکزی سابق، ماجرای تبرئه همدستان اکبر طبری، راکد ماندن پرونده فولاد مبارکه، واگذاری مشکوک پتروشیمی میانکاله و ...

قوه قضاییه باید متوجه باشد که ویترین نظام اسلامی است و هر شک و شبهه ای که نسبت به احکام آن بخصوص در امور مربوط به حق الناس و نفوذ مسئولان در اذهان عموم به وجود بیاید تیر سهمگینی به اعتبار جمهوری اسلامی تلقی میگردد.

در پرونده محکومیت فرماندار قزوین گفته شد قاضی صادر کننده حکم، خودش از متهمان دریافت زمین رانتی بوده که هنوز پاسخ روشنی در این خصوص به افکار عمومی ارائه نگردیده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خون شهدا پایمال شده است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۲۲ ق.ظ

شهیدان با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند - ایمنا

 

خدا عالم را به گونه ای در دایره تدبیر خود خلق نموده که هیچ چیزی در آن هدر نمی رود. هر کلمه ای اثر دارد، هر شیء ناچیزی به چیز دیگری تبدیل میشود. چه برسد به آه مظلوم که عرش خدا را به لرزه می اندازد و خون شهید که بی شک ماندگار است و اثر دارد.

خون شهید هدر نمی رود. بالاترین ثمره خون شهدای ما بیداری آزادی خواهان جهان و اشاعه نگاه ضداستکباری در جای جای عالم است که آزادی قدس و رفع استبداد و امپریالیسم و غارتگری و زیاده خواهی کانونهای قدرت را در پی خواهد داشت.

اما حالا که صحبت از معامله بر سر خون شهدای فتنه و آشوب است و آه سرد پدر شهید عجمیان در گوش فلک پیچید آنگونه که پیش تر نیز اشک و آه از نهاد پدر شهید احمدی روشن برخاسته بود و پدر شهید محمدحسین حدادیان و... بد نیست از این زاویه هم به موضوع نگاه کنیم که به یک معنا حق شهدا پایمال شده است. هیچ شهیدی سر سازش با فرهنگ تجمل پرستی و اشرافی گری و رانت خواری و باندبازی و شکاف طبقاتی و اژدهای هفت سر فقر و فساد و تبعیض نداشته است. از این منظر تا زمانی که بی عدالتی در جامعه هست و عده ای خودباخته ظاهر فریب اهل تزویر در کنج عافیت در نقاب شعائر دین به ریش دین و دین دار میخندند و ارزشهای انقلاب را در پستوی ویلاهای برآمده از حقوقهای ناحق نجومی بیت المال در خلوت با ژیلاهای ابرو کمان سیه مژگان لپ گلی خویش به سخره میگیرند حق شهید پایمال شده است. تا وقتی در بانکداری و اقتصاد و معماری و صنعت و مدیریت و فرهنگ و ... از سبک زندگی و مدیریت دینی و ملی فاصله داریم در واقع از اهداف شهدا فاصله گرفته ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تک تیرانداز

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۵۷ ب.ظ

منزل اجاره ای شهید روح الله عجمیان / آن سلبریتی بیشرف کاخ نشین دشمن نظام و  کشور - پایگاه اطلاع رسانی احوال | اخبار ایران و جهان - مدیراقای علیرضا  اقتصاد

 

روز گذشته بود که جناب قاضی القضات مصاحبه کرد و گفت عدلیه با هر چه و هر که مفسد و فاسد باشد برخورد میکند اصلا کجا مسئولی را سراغ دارید فسادش ثابت شده باشد و ما برخورد نکرده باشیم؟

امروز سید اولاد پیامبر، پدر سید روح الله عجمیان در پخش زنده تلویزیونی تشر رفت که چرا یکی مثل دکتر ولایتی در پرونده قضایی قاتلان پسرش دخالت میکند و...؟

من دیشب به ذهنم رسیده بود جوابی برای نقض ادعای اژه ای بنویسم مثلا درباره مفاسد یا تخلفاتی که پیرامون عملکرد مهندس غرضی و زنگنه تا پتروشیمی میانکاله و فولاد مبارکه و اوقاف و ... افشا شده و رسیدگی نشده است؛ اما پشیمان شدم. سید لرستانی ما که ایثارگر و کارگری ساده و فصلی در کمال شهر کرج است، کاسه و کوزه همه صاحبان قدرت را به هم ریخت. او نشان داد که خون دلاوری اش در رگهای سید روح الله جریان داشته است؛ پسر کو ندارد نشان از پدر...

روزی امثال ولایتی هم باید جواب بدهند چرا وقتی پسرانش در حال خوشگذرانی با گرگهای وال استریت هستند او مردم را به ساده زیستی و عبرت آموزی از مقاومت شیران یمن دعوت میکند؟ اساساً این نوع تعارضات گفتاری و رفتاری مسئولان چه بلایی بر سر اعتماد مردم نسبت به نظام اسلامی در می آورد؟ جناب محسنی اژه ای از این زاویه به امور مملکت نگاه کند تا متوجه شود که چرا مردم حتی نیروهای مومن انقلاب هم نمیتوانند به داعیه برخورد بدون تبعیض با متهمان دانه درشت باور داشته باشند؟

آه کوخ نشینان و صاحبان و ولی نعمتان حقیقی انقلاب دامان همه سردمداران اشرافیت و رانت و تبعیض و بی عدالتی و شکاف طبقاتی را خواهد گرفت. خون شهدا بی اثر نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خب، این هم نظر مردمه!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۲۸ ب.ظ

مرقد امام خمینی / محمد تهرانی :: یانون دیزاین ... yanondesign

امام خمینی (س) - جماران موزه انقلاب است

 

سید حسن خمینی در دیدار با جمعی از اعضای حزب همبستگی گفت: "هرچه مردم می گویند باید اطاعت شود هرچند غلط باشد"

جهت یاداوری عرض کنم که اغلب مردم چه انقلابی چه بی تفاوت چه ضد انقلاب و... با لوکس سازی و تجمل گرایی و اشرافی گری در ساخت حرم امام رحمت الله علیه مخالف هستند و بارها هم مخالفت خود را ابراز کرده اند. امامی که ساده زیست بود و همپای ضعیف ترین اقشار جامعه می زیست و در خانه ای کوچک و استیجاری، قیامی بزرگ و جهانی و تمدن ساز را رهبری می کرد نباید گنبد و بارگاهی داشته باشد که منافی مشی او باشد. این سخن، درست یا غلط، حرف اغلب مردم است اما حسن خمینی و مسئولان موسسه تنظیم و نشر هیچگاه به این نظر مردم توجهی نشان ندادند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حجاب بعلاوه معیشت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۵۵ ق.ظ

شهر در روز تجمع | پایگاه خبری تحلیلی انصاف نیوز

 

می دانید چرا مسئولان قضایی و امنیتی و انتظامی اینقدر روی تجمع و تحصن بسیجیان در تقاطع جامی حساسیت دارند اما در مقابل بی حجاب هایی که در همان نقطه از خیابان ولی عصر و در مقابل چشم متولیان دستگاه قضا اقدام به هنجارشکنی می کنند حساس نیستند؟

می  دانید چرا فتنه 88 با آن بدنه عظیم اجتماعی که جمعیتشان در تهران از میدان آزادی تا میدان فردوسی را پر کرده بود و در ارکان حاکمیت نیز دارای نفوذ و رهبری و حمایت مالی و سازمانی بودند ظرف مدتی کوتاه متلاشی شد اما آشوبگری و فتنه جویی چند جوان هرز و هیز که منتهای آمالش سگ بازی و بوسیدن در کوچه و سلف مختلط است و به نمایش گذاشتن ماتحت لختشان است همچنان روی دست نظام و ملت هزینه می گذارند؟

جواب این دوسال یکی است.

تا جایی که مخالفت ها و عنادها بر سر ارزش ها و مبانی دین و انقلاب باشد اصل با جذب حداکثری و مماشات است اما وقتی میز صاحبان قدرت نشانه گرفته میشود دیگر قضیه ناموسی است و خون حکام به جوش می آید.

در فتنه 88 طایفه اصولگرا احساس کرد اگر نجبند میز و قدرت را باید به رقیب واگذار کند. بسیجیان و طلاب متحصن مقابل دستگاه قضا نیز اهمال و ترک فعل صاحبان میز و قدرت را به چالش کشانده و مشروعیت جایگاه آنان را زیر سوال برده اند.

دوستان فعال عدالتخواه در دو دهه اخیر این تجربه تلخ و آموزنده را مشاهده کرده اند که نهادهای امنیتی در مواجهه با منتقدان چه واکنش تند و سرکوب گرانه ای دارند اما در مقابل هنجارشکنی ها دم از مماشات و سعه صدر میزنند. در قضایای اخیر هم دیده اید هر نقطه از کشور هنجارشکنی اتفاق افتاد بلافاصله مسئولان مربوطه مدعی شدند طرف مشکل روانی داشته و زود سر و ته قضیه را هم آوردند اما همین جماعت در پرونده سازی برای منتقدان و حذف عدالتخواهان همتی گزاف و خستگی ناپذیر داشته اند. با متخصنین و معترضین به بی حجابی برخوردی زننده دارند.

قدرت شیرین است و صاحبان قدرت که خود و فرزندان و دامادهایشان تا خرخره در پول و رانت و امکانات غوطه میخورند اولویت را با حفظ میز می دانند نه با صیانت از دین و انقلاب. لایحه سر کاری و فرصت سوز حجاب از همین دست بازی های سیاسی اغواگر است. اصولگراها در فتنه مهسا توانستند دعوای بین مذهبی و غیر مذهبی راه انداخته و مطالبات مردم را از مسائل معیشتی و اقتصادی به حول محور شکم و زیر شکم سوق بدهند.

با این ترفند از شرّ نظارت عدالتخواهان و نیروهای مستقل انقلاب نیز در امان مانده و حواس آنها را از مبارزه با مفاسد اقتصادی و تبعیض و ... منحرف نموده اند.

تحصن طلاب و بسیجیان مقابل دفتر قوه قضاییه با شعار حجاب و معیشت، اقدامی هوشمندانه بود که زمین بازی را به نفع انقلاب عوض میکند. نیروهای اصیل انقلاب نیک میدانند که اسلام یک مجموعه احکام و قواعد فراگیر است که هم حجاب و عفاف را در بر میگیرد و هم عدالت اجتماعی و مقابله با خوی اشرافی گری و رانت خواری را. این رویکرد اگر جا بیفتد مردم عادی که گمان میکردند نظام یعنی اصولگراها، بر اساس فطرت پاک دین خواه و عدالت طلب خویش پشت سر جوانان مومن و متعهد جمع شده و بساط عیش صاحبان مکنت را بر هم میزنند. اصولگراها دوست دارند تا زمانی که روی کار هستند انقلابی ها و مطالبه گران عدالت را با قشر هرز و هیز و روسپی درگیر نموده و در حاشیه ای امن از پاسخگویی نسبت به پرونده هایی مثل تخلف در فولاد مبارکه و پتروشیمی ها و رانت آقازاده ها و دامادهایشان، گرانی ارز و ... در امان بمانند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کوفتتان بشود!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۶ ق.ظ

سوت‌زنی| بازار سیاه فروش مدارک جعلی از لیسانس تا دکترا | خبرگزاری فارس

 

توسط یک مؤسسه ۱۰هزار مدرک تحصیلی جعلی صادر شده است که بخشی از آن مطابق گزارش مذکور برای مدیران دولتی، نمایندگان مجلس و اعضای شورای شهر بوده است.

خبرگزاری صداوسیما: توسط یک مؤسسه ۱۰هزار مدرک تحصیلی جعلی صادر شده است که بخشی از آن مطابق گزارش مذکور برای مدیران دولتی، نمایندگان مجلس و اعضای شورای شهر بوده است.

 

 

نکته اینجاست این ده هزار نفر کجا مشغول هستند و چه منافعی را تا کنون به یغما برده اند؟ آیا مورد پیگرد قرار گرفته و بازخواست خواهند شد آنگونه که امیرالمومنین فرمود بیت المال حتی اگر در کابین زنانتان باشد باز می ستانم؟ مثل این موسسه چند مرکز غیرمجاز دیگر برای صدور مدارک جعلی وجود دارند؟ صدور ده هزار مدرک جعلی، چقدر زمان میبرد؟ در این مدت نهادهای امنیتی کجا بودند؟ مال حرام، تأثیر حق را کمرنگ میسازد. آیا میدانیم خانواده این افراد که بر بستر درآمد حرام ارتزاق میکنند چه تبعاتی در جامعه ایجاد خواهند کرد؟

https://static4.bartarinha.ir/servev2/47sIkfL3KNEw/Bumv1zAHak0,/5891943.mp4

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیت المال، بیت الحال نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ

photo_2023-07-21_18-44-27_v954.jpg

photo_2023-07-21_18-44-21_5ch.jpg

 

با استفاده از ماشین دولتی، خانوادگی در روز تعطیل برای تفریح به لب چشمه روستای دیوا در بندپی غربی بابل رفته اند.

جمعه، 30 تیر 1402، سومین روز محرم الحرام، ساعت 18

مشغول خواندن خاطره ای از شهید قاسم تازیکه به قلم محمود محمدزاده هستم که البته هنوز منتشر نشده است. پیامک بالا به دستم رسید. پرسید عکس بگیرم؟ گفتم بگیر.

قاسم تازیکه پاسدار بود. لباسش خیلی وصله و پینه داشت. دوستش به او گفت چرا از تدارکات لشکر لباس نو نمی گیری؟ جواب داد: این لباس از پول بیت المال است. بیت المال میدانی یعنی چی؟ یعنی پولی که متعلق به مردم کارگر و پیر و درمانده است. من لباس پینه بسته می پوشم تا دیگر دست کسی در این مملکت پینه نبندد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منهای عدالت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۴ ق.ظ

برای ما چه فرقی میکند چپ باشد یا راست، مدافع هیچ مسئولی نیستیم مگر با عیار خدمت و صداقت. هر که دغدغه کار داشته باشد و مرام دین و آزادگی و آخرت گرایی و گناه گریزی و بیداری و بیدارگری در زمره حزب الله است هر که دنبال خیانت و خباثت و نفاق و لذت و شهوت و منفعت باشد از حزب شیطان ولو با ریش و عمامه.

ما منتظری ها و سید مهدی هاشمی ها و رفیق دوست ها و اکبر طبری ها و رفسنجانی ها و... را پشت سر گذاشته ایم مدیر کل ارشاد گیلان که عددی نیست.

اما

نهادهای اطلاعاتی و نظارتی! سر جدتان درست کار کنید.

تبعیض در برخورد قانونی با دانه درشتهایی مثل طبری و مافیای پتروشیمی و فولاد و بانکداری و ... قابل دفاع نیست. مردم انقلاب را با عدالت محک میزنند. اگر آموزش و بهداشت و رفاه و سربازی و اقتصاد و اشتغال و... از مدار عدالت خارج باشد عمر انقلاب به اتمام میرسد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گاهی قانون، گاهی عدالت!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ق.ظ

خوب سوال است برای آدم پیش می آید. چرا وقتی مکشوف میشود میز میثم لطیفی معاون امور استخدامی ریاست جمهوری برخلاف قانون به وی رسیده، عزل می شود که البته کار درست و اتفاق مبارکی است اما یک ماه است رسانه ها فریاد می زنند جایگاه سلاح ورزی غیرقانونی است، گوش کسی بدهکار نیست؟ درباره تاج و پرونده قضایی وی هم خیلی حرفها زده شد و به جایی نرسید.

چرا وقتی در کامنت زیر پست یک طلبه، عبارتی توهین آمیز درباره حجت الاسلام خاموشی نوشته میشود آن طلبه به دادگاه احضار شده و مورد بازخواست قرار میگیرد اما وقتی یک مداح سلبریتی به آیت الله اراکی توهین میکند یا یک قلم فروش بدنام به آیت الله مصباح اهانت می ورزد رگ غیرت مسئولان تکان نمی خورد؟

چرا وقتی چند طلبه و بسیجی برای اعتراض به اوضاع افسارگسیخته هنجار شکنی و تعلل دستگاه قضا در گوشه ای تحصن میکنند نیمه شب دستگیر و روانه بازداشت می شوند اما همین نهادهای قانونی در قبال هرزگی و رانت و ... دست روی دست می گذارند؟

چرا یک عنصر دانه درشت به رغم محکومیت قطعی و حضور در زندان به بهانه بررسی مجدد آزاد شده و با تسامح به پرونده وی نگاه می شود اما محکومیت یک آزاده جانباز فرهیخته دارای پیشینه سکته قلبی حتما باید اجرا شده و شلاق بخورد؟

چرا اگر جوانان مومن از مسئولان انتقاد کنند متهم به ضدیت با نظام و ولایت میشوند ولی بی توجهی مسئولان به فرامین رهبری در برقراری عدالت اجتماعی، عدالت آموزشی، اصلاح سبک زندگی، حذف حقوقهای نجومی، کنترل فضای مجازی، اصلاح صنعت خودرو سازی، برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی و ... هیچگاه مساوی با تضعیف نظام نبوده و مورد پیگرد قرار نمی گیرد؟

چرا کلبه محقر ضعفایی که چند دهه در جنگل سکونت دارند در فصل سرما ویران میشود اما ویلاهای لاکچری از مابهتران درست در همان محدوده از گزند قانون در امان می ماند؟

چرا وقتی مردم را به مطالبه گری در چارچوب قانون فرا میخوانیم خودمان از قانون گریزان بوده و برخلاف قانون به افزایش بهای خدمات مخابراتی، دفن میلیونها تن زباله در طبیعت و... اقدام میکنیم؟

چرا متهمان بی کس و کار اقتصادی زود مجازات میشوند اما پرونده کلان متخلفان دانه درشت در پتروشیمی میانکاله و فولاد مبارکه و بانک دی و ... به فراموشی سپرده می شود؟

چرا دم از عدالت و مستضعفین می زنیم اما هشتاد درصد پذیرفته شدگان دانشگاهها از مدارس غیر دولتی هستند؟ چرا هر کس پول خرج کند میتواند به دانشگاه برود، به مناطق آزاد برود و آزاد بگردد؟ فیلتر شکن بخرد و قانون را دور بزند؟ در ساخت و ساز تخلف کند و به ماده صد برود؟ طرح ترافیک بخرد و ....

چرا بچه های مسئولان موقع سربازی امریه میگیرند و پشت میز نشینند و بچه های پاپتی مردم در مواجهه با اشرار تلفات می دهند؟ چرا بچه های مسئولان و بستگانشان مشکل اشتغال ندارند؟ چرا حامیان خودروهای داخلی از خودروی خارجی استفاده میکنند؟ چرا بانکها پول مردم را جمع میکنند و به قشری خاص خدمات می دهند؟

چرا وقتی در برابر انتقادهای درست کم می آوریم میگوییم حالا مانده است تا به اسلام برسیم، فعلا در حال حرکت در این مسیر هستیم و... اما وقتی بخواهیم روی یکی را کم کنیم به وی اتهام مخالفت با نظام اسلامی می زنیم؟

برخورد سلیقه ای و یکی به نعل یکی به میخ و تفسیر و تأویل های باندی و رقابتی و منفعتی، اعتماد مردم به صداقت و سلامت و عدالت نظام و مسئولان را از بین می برد و موریانه ای می ماند که پایه های حکومت اسلامی را سست می سازد. این جمله مقام معظم رهبری خطاب به مسئولان را باید با آب طلا نوشت که فرمود مشروعیت من و شما وابسته به اجرای عدالت است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا گوش شنوایی هست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ

مبارزه با فساد! عدالت اجتماعی!/ کاریکاتور – صاحب نیوز

 

یک جوری از آزادی اکبر طبری تعجب کرده و قوه قضاییه را به تبعیض و بی عدالتی و عدم رعایت مساوات در برخورد با دانه درشتها و نورچشمی ها متهم میکنند که انگار تا به حال با دانه درشتهایی مثل متهمان پرونده اختلاس فولاد مبارکه و بدهکاران نجومی بانک دی و واگذاری مشکوک پتروشیمی میانکاله و ... برخورد قاطع و عادلانه صورت گرفته بود. انگار بانکها در نحوه ارائه خدمات به مردم عادی و گردن کلفت ها مساوات را رعایت می کنند؛ انگار نورچشمی ها در همان مدارسی درس می خوانند که مردم عادی بچه هایشان را می فرستند؛ انگار آنها همان جایی سربازی می روند که بچه های مردم می روند، انگار خدمات بهداشت و درمانشان با ما یکی است، انگار موقع اشتغال با همان موانعی مواجهند که جوانهای ملت مواجهند و مسکن و.... و جالب است همانها مردم را به صبر و قناعت دعوت میکنند.

بیخود که نیست هیچ نهاد و ارگان و جناحی حاضر نیست عباراتی از گفتارهای عدالت خواهانه شهید مظلوم بهشتی را تبدیل به بیلبورد کند و شورای سیاستگذاری ائمه جمعه از رحیم پور ازغدی ها و سید سعید لواسانی ها واهمه دارد. انقلاب، انقلاب مستضعفان است اما نظام لزوما نظام مستضعفان نیست. با آن چه که ادعا کردیم فرسنگ ها فاصله داریم. منکر دستاوردها نیستیم اما تبعیض و بی عدالتی و آقازاده بازی و رانت خواری و حقوقهای نجومی و شکاف طبقاتی، ملت را نسبت به شعارهای علوی ما بدبین و نامطمئن می سازد. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمی شود شما کمتر بخورید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۶ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ

قیمت ماشین های لوکس ساشا سبحانی به همراه عکس - سایت ایران انفجار

 

مصباحی مقدم در مصاحبه با جماران گفته است:

"چین 4 دهه رشد بالای ده درصد را تجربه کرده و توانسته از یک کشور به شدت فقیر با جمعیت انبوه خارج شود و به کشوری تبدیل شود که جایگاه دوم اقتصاد دنیا را دارد. پس این نشان می‌دهد شدنی است. چین ظرفیت‌های ما را ندارد. موقعیت جغرافیایی چین موقعیت ما نیست. چین به اندازه موقعیت و شرایط ما نیست. موقعیت انرژی که ما داریم چین ندارد. البته موقعیت جمعیتی که چین دارد را ما نداریم. آن جمعیت قانع است، جمعیتی که به دو وعده یا یک وعده غذا در شبانه روز اکتفا می‌کند. این فرهنگ کاملاً متفاوتی است."

 

یک راه دیگر هم هست. آقازاده ها و دامادها و عروس ها و خواهرزاده ها و برادرزاده های مسئولان بیشتر از سه وعده غذا نخورند، دستشان از کیسه ملت کوتاه شود، ثروتهای بادآورده جماعت نوکیسه مورد حساب و کتاب قرار بگیرد، بساط رانت خواری جمع شود، حقوقهای نجومی کنترل شود، امکانات رفاهی مسئولان کاهش پیدا کند، تسهیلات بانکی عادلانه توزیع شود و... واقعا مشکل مملکت، شکم ماست؟ از قیمتهای پروازی اجناس خبر دارید که همان دو سه وعده غذای فعلی ملت هم بدون گوشت و مرغ و برنج سپری می شود؟

بنده خدایی بود میگفت مردم ما از مردم یمن یاد بگیرند که لنگ میبندند و کم میخورند و... دو روز بعد عکس یادگاری آقازاده هاش با گرگهای وال استریت در آمد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسئولان یاد بگیرند

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ب.ظ

photo_2023-06-17_19-14-05_dpr9.jpg

 

یک پستچی آمده بود موسسه سیره شهدا؛ اتاق پژوهش. دید فضا فضای جبهه و جنگی است. خودش هم رزمنده بود. پیش ما نشست و خاطره گفت. از حساسیت شهدا نسبت به بیت المال تعریف میکرد. از شهیدی که برای کاری به مقر ارتش رفته بود. احتیاط میکرد چای و قندی که مخصوص نیروهای ارتشی است را بخورد یک وقت مرتکب گناه و تضییع بیت المال نشده باشد.

حالا نمی گوییم اینطوری باشید، ولی سر جدتان بابت جلسات اداری اینقدر بریز و بپاش نکنید.

این تصویر را ببینید. فروشندگان لوازم یدکی معمولا درامد خوبی دارند. اتحادیه شان هم بی پول نیست. این تصویر مربوط است به جلسه ای که مسئول اتحادیه لوازم یدکی بابل با مسئول پلیس امنیت اقتصادی در ساختمان اداره صمت این شهرستان برگزار کرده. پذیرایی را ببینید. چای هست و بیسکوییت. ساده و محترمانه. از میوه های گرانقیمت خبری نیست. بقیه مسئولان هم یاد بگیرند. میخواهند بیشتر پذیرایی کنند از جیب مبارک مایه بگذارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در مصرف زهر ماری دقت کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ

فرارو | مسمومیت ۹۵ نفر به دلیل مصرف مشروبات الکلی در کرج/ ۱۴ نفر فوت کردند

 

حدود صد و بیست نفر در اسلام آباد کرج به دلیل استفاده از مشروبات الکلی تقلبی مسموم و راهی بیمارستانها شدند که پانزده نفرشان جان باختند. شش نفر از ساقیان محترم و متقلب نیز دستگیر شدند.

این تازه اسلام آباد کرج بود کفر آبادشان چه خبر است خدا میداند! عارضم خدمت می نوشان پخمه جنس نشناس که به هر حال این کار آخر و عاقبت درست و حسابی ندارد. جنس اصل گیرتان بیاید دم و دستگاهتان داغان می شود. جنس ناجنس هم که کور و کرتان می کند یا میفرستدتان سینه قبرستان. خب بترمرگید سرجایتان، کوفت نکنید این زهر ماری را می میرید؟ والا در این گرانی، خریدن نوشابه هم دارد برای مردم عادی به رویا تبدیل میشود. پولتان زیادی کرده ببرید بدهید به فقرا. حیف بودجه بیت المال که باید خرج درمان اینها در بیمارستانهای دولتی بشود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا