اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۸۶۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

داستان کوتاه و تکراری

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ب.ظ

شهردار یک شهر نه چندان بزرگ، در خانه ای زندگی می کند که بابت رهن آن 155 میلیون تومان از بودجه شهر را گرو گذاشته اند.

او به خانواده ای با سه فرشته کوچک که فاقد سرپناه هستند، سرکشی می کند، هدیه ای می دهد و عکس یادگاری می گیرد.

شرط می بندم او با نهج البلاغه علی هم عکسی به یادگار دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وصیت نامه هاشمی رفسنجانی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۱ ب.ظ

این طور که مسلم است هاشمی رفسنجانی از خودش وصیتی مکتوب را بر جای گذاشته است. محسن هاشمی در مصاحبه با سیمای جمهوری اسلامی، دو بار به بخش هایی از وصیت او اشاره کرده و یادآور شد که این وصیت، چند سال پیش به نگارش درآمده است.

این که به رغم گذشت بیست روز از رحلت آن مرحوم، هنوز خانواده وی اقدامی برای انتشار وصیت نامه نکرده اند، با توجه به شناختی که از شیطنت های فرزندانش وجود دارد، این احتمال را تقویت کرده که وی برخلاف انتظار آنها به تعریف و تمجید از نظام اسلامی، رهبر معظم انقلاب و دیگر آرمان های این انقلاب مقدس پرداخته است.

مطمئن باشید با سوابقی که از فرززندان هاشمی وجود دارد اگر وی یک خط در انتقاد یا نفی بعضی رویکردهای نظام از خود به جای می گذاشت، وصیتنامه اش تا درونی ترین لایه های خانه مردم نیز توزیع می گردید و یا لااقل به دو واحد درسی در دانشگاه آزاد تبدیل می شد!

این نکته را هم اضافه کنم که با توجه به همان شناختی که از زیرآبی رفتن های فرزندان آن مرحوم وجود دارد، هر وصیت نامه ای که از این پس به نام او منتشر شود، قابل استناد و تأیید نخواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این راه به مقصد می رسد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۲ ق.ظ

ipio_photo_2016-05-06_11-20-25.jpg


او فقط شانزده یا نهایتاً هفده سال دارد که این جملات را می نویسد:

"اینک که در بین شما نیستم می دانم که چه احساسی دارید. امیدوارم که ذره ای غم و اندوه به خود راه ندهید؛ زیرا آن کس که به من جان حیات داد اینک جانم را خریده و با کمال میل جانم را تقدیمش می کنم و بسوی او باز می گردم. انالله و اناالیه راجعون"

امروز هشتم بهمن، سالگرد نوجوان بسیجی شهید اسماعیل مرادی است. عجیب نیست که حاج حسن مهدی زاده، هم نفس و خادم شهدا، برای معرفی او در کانال سنگر شهدا از عبارت "عارف شهید" استفاده می کند؛ وقتی این جملات را از او می خوانیم:

"وآنگاه که بوسیله دشمن شهید شدم در آن وقت است که احساس راحتی می کنم. آن لحظه که من دربین شما نیستم فقط روح من است که با شادابی تمام با شما خواهد بود  و این است جاودانگی که خداوند وعده داده است. ای مادرم برایم گریه نکن. اگر می خواهی گریه کنی برای امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) غمخوار آن حضرت، گریه کن. هرگز جلوی دشمنانم گریه نکن هر وقت جنازه ام را برایت آوردند بسوی پروردگارت نماز شکرانه بخوان و از خدا بخواه که این قربانی را بپذیرد."

یاد این سخن پیر میکده جماران افتادم که فرمود: رمز پیروزی ملت ما، معنویت و عشق به شهادت است.

احترام همه درگذشتگان اعم از ورزشکار و هنرمند و دیگر مشاهیر، محفوظ؛ اما دنیا و آخرت فرزندان ما را راه شهداست که تضمین می کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در اطراف هاشمی چه می گذشت؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ

آخرین و بالاترین پستی که هاشمی رفسنجانی در سال های پایانی عمرش داشت، ریاست مجمع تشخیص ملحت نظام بود. او البته ریاست هیئت موسس دانشگاه آزاد اسلامی را نیز بر عهده داشت. جایگاه ریاست مجمع یکی از بالاترین مساند سیاسی کشور بوده و از ریاست بر هیئت موسس دانشگاه، در ظاهر ممتازتر است.

چند روز پس از فوت آن مرحوم، رهبر معظم انقلاب در حکمی که باید آن را ولایی خواند، دکتر علی اکبر ولایتی را به عنوان ریاست این هیئت برگزید. صدور این حکم در حالی است که هنوز ریاست مجمع تشخیص، منصوب نگردیده و نیز اساسنامه دانشگاه، نحوه انتخاب رئیس را مسکوت گذاشته است.

مصادف با این خبر، اتفاق مهم دیگری نیز روی داد. اتاق بعضی از مشاوران هاشمی در ساختمان مجمع پلمپ شد. این پلمپ آن قدر با سرعت انجام گرفت که گفته می شود مرتضی الویری و یاسر هاشمی فرصت خروج اسناد داخل دفترشان را هم پیدا نکردند. اصلاح طلبان نیز به رغم برتری رسانه ای نسبت به طیف رقیب، تمایل چندانی برای پیگیری این خبر از خود نشان ندادند.

به نظر می رسد اطلاعات ما در باره علت بروز این دو رویداد به اندازه کافی نیست؛ اما مرور زمان شاید روزی از پس پرده این وقایع، ناگفته هایی را آشکار سازد. هر چه هست می توان این گونه گفت که پیرامون مرحوم هاشمی رفسنجانی مسائل مهمی در جریان بود که بلافاصله بعد از مرگ او منجر به اتخاذ این دو تصمیم قاطع گردید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

الان می توان یقه شورای شهر قم را گرفت!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ق.ظ

دو سال است که زباله های منطقه پردیسان قم که نزدیک به دویست هزار نفر جمعیت دارد، برخلاف سایر نقاط این شهر، یک روز در میان جمع آوری شده و آلودگی های محیطی را برای ساکنان آن به ارمغان آورده است.

بهمن سال 93 ادعا شد که اجرای این طرح به صورت آزمایشی بوده و اگر نتیجه ای مطلوب داشت در همه نقاط کلانشهر قم اجرا می شود و اگر نه، تعطیل خواهد شد.

تفاوت در ارائه خدمات به مردم پردیسان، تبعیضی آشکار و انکارناپذیر از سوی مدیریت خدمات شهری قم است که خواه ناخواه، شهروندان را به درجه یک و دو تقسیم نموده است!

اعضای شورای اسلامی شهر قم از این تبعیض و بی عدالتی، اطلاع کامل دارند؛ اما اقدامی برای رفع آن نکرده اند. اکنون در آستانه برگزاری دور دیگری از انتخابات شورای شهر، سر و کله بعضی از این نمایندگان با کاسه گدایی رأی، در مساجد و جلسات مردم پردیسان پیدا شده و می شود. الان فرصت مناسبی است تا یقه آنها را گرفته و بازخواستشان کرد که به راستی چرا در قبال تبعیض بین شهروندان یک شهر، مهر سکوت بر لب زده و درست موقع انتخابات یادشان آمده که مردم پردیسان هم بخش مهمی از شهر مقدس قم محسوب می شوند؟! 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تلاقی فتنه با نفاق، این بار در قم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ب.ظ

چند روحانی نمای فتنه گر در قم، درست در روز نهم دی ماه امسال به بهانه سالگرد عالم بزرگوار مرحوم میلانی، رفتار شیطنت آمیزی از خود نشان دادند که جای تأمل و واکنش دارد.

این طیف با انتشار ویژه نامه ای مفصل، به بهانه پرداختن به شخصیت برجسته آیت الله العظمی میلانی، به ناگاه با فردی با نام مستعار آیت الله میرزا علی خراسانی! مصاحبه کردند که محتوای این گفتگو بارها با غفلت از موضوع اصلی بحث، به نقد و اهانت نسبت به شخصیت نورانی بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) متمرکز شد. به رغم وضوحی که در تناقض ادعاهای فرد مصاحبه شونده بر ضد امام راحل وجود داشت، تدوین گران این ویژه نامه، بی هیچ کم و کاست و توضیحی به درج مطالب خلاف واقع او در وهن نسبت به امام مبادرت ورزیدند که نشانگر عمق کینه این افراد نسبت به رویکردهای انقلاب اسلامی دارد.

به دنبال واکنش حجت الاسلام سید حمید روحانی، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام نیز وادار به عکس العمل شد و نقاب از چهره پلید  آن به اصطلاح آیت الله کنار زد. با کمال تأسف فرد مصاحبه شونده کسی نبود جز روحانی نمای منافق و شارلاتان بی ادبی به نام شیخ علی تهرانی که سال ها در پناه رژیم بعث عراق، به خیانت نسبت به مردم کشور خویش مبادرت ورزید و اینک با سوءاستفاده از سوپر رانت ویژه رأفت اسلامی، آزادانه در خیابان های تهران و کرج تردد داشته و باز هم با همراهی اصحاب فتنه، درصدد تحریف چهره الهی حضرت امام قرار دارد.

نکته ای که در وهله نخست باید مورد توجه قرار داد، ظهور باطن کثیف فتنه گرانی است که همینک حریم باورهای انقلابی مردم را نشانه رفته و از ارتکاب هیچ خباثتی در پرتو اغماض مسئولان نهادهای نظارتی، در حق انقلاب اسلامی و بنیانگذار عظیم الشأن آن کوتاهی نمی ورزند.

نکته دیگر اما دردنامه ای است که بر دل نیروهای جوان و انقلابی حوزه علمیه سنگینی می کند. به راستی کاش نگاه نهادهای نظارتی مرتبط با حوزه به طلاب و فضلای انقلابی و پرخروش نیز همان نگاه تساهل مدارانه ای بود که نسبت به روحانی نماهای شیطان صفت و فتنه جو روا می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

معاون فرماندار بابل و واکنش به یک نقد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۲۳ ب.ظ

روز گذشته با انتشار مطلبی که البته با مشورت و همراهی بعضی از دوستان طلبه بود نسبت به این موضوع اعتراض کردم که چرا یک مقام سیاسی شهر بابل، تصویری از کودک خردسال خود به همراه عمامه را در پروفایلش قرار داده است؟ در این یادداشت ذکر شد که حدود یک ماه قبل هم بعضی از شهروندان بابل نسبت به این اقدام مقام مذکور واکنش اعتراضی نشان داده بودند که ایشان به روی مبارک خودش نیاورد!

الحمدلله ساعاتی بعد از انتشار یادداشت این حقیر، مقام مذکور اقدام به حذف تصویر مورد اشاره نمود که از این بابت باید از ایشان قدردانی کرد؛ اما ...!

باور کنید موقع انتشار یادداشت شب گذشته، به دوستان همراه گفتم که این مسئول جوان و کم اطلاع شهرمان برای توجیه اقدام خود به تصویر نوجوانی مقام معظم رهبری که ملبّس به لباس شریف روحانیت است، استناد خواهد کرد.

از قضا این مسئول جوان و کم اطلاع، پس از حذف تصویر کودک خود، تصویر نوجوانی مقام معظم رهبری را در پروفایلش قرار داد! به نظر می رسد ایشان با این کار قصد دارد منطق مستحکم و خلل ناپذیر خود در اصرار توجیه ناپذیری که در یک ماه اخیر به رغم تذکر علاقمندان روحانیت در نشر عکس فرزندش به خرج داد را نشان داده و منتقدان ناآگاهش را نزد همگان رسوا نماید!!

خوب است این برادر جوان که به هر دلیل در حال حاضر مسئولیت های مهمی چون معاونت فرماندار و مشاورت شهردار را برعهده دارد نگاهی هم به تاریخ داشته و یا لااقل، تصدی میز را دلیل بر حق اجتهاد خویش در امور غیرتخصصی ندانسته و به اهل نظر رجوع نماید.

در کتاب نفیس شرح اسم که به قلم استاد توانا و پژوهشگر بزرگ تاریخ، هدایت الله بهبودی زیر نظر رهبر معظم انقلاب و درباره زندگی پربرکت معظم له به رشته تحریر در آمده، می خوانیم:

"سید علی آموزش درس های طلبگی را از کلاس پنجم دبستان آغاز کرد"(ص52). "وی از پایان دوره دبستان تدریس می کرد؛ انموذج و صمدیه می خواند، شرح امثله و صرف میر درس می داد. شاگردان او دو روضه خوان مشهدی بودند. تا مدت ها به این دو مرد روضه خوان درس می داد. محل تدریس او مسجد شاه بود. تفاوت سن و جثه به اندازه ای بود که سید علی را در هاله ای از خجالت نگه دارد، اما او کارش را ادامه داد. آشنایی با این دو روضه خوان بزرگسال، زمینه منبر رفتن سیدعلی را فراهم کرد"(ص53).

در صفحه 48 این کتاب البته ذکر شده که آیت الله سید جواد خامنه ای، پدر مقام معظم رهبری اصرار داشت فرزندانش از کودکی قبا به تن کنند. (تأکید می کنم فقط قبا)، که آن هم البته علت مشخصی داشت:

"قبای سید محمد، سید علی و بعدها سید هادی، اگر سری در باورهای مذهبی پدر داشت، ریشه ای هم به دوران خلع لباس روحانیان، لباس متحدالشکل و تحدیدها و تهدیدهای رضاشاهی دوانده بود. سید جواد دوست نداشت لباس تحمیلی رضاشاه را به تن فرزندان خود کند."

همان طور که در یادداشت قبلی بیان کردم استفاده از لباس روحانیت که عمامه، شاخص ترین نماد آن است به عنوان جاذبه عکاسی، در نگاه متعارف جامعه شوخی و گاه تمسخر این لباس محسوب می شود که ارتکاب آن لااقل زیبنده مسئولان نظام جمهوری اسلامی نیست.

امیدوارم این مسئول جوان سیاسی شهر، که به اقتضای شغل خود وظیفه حفظ آرامش روانی جامعه را برعهده دارد، باز هم بر رویه غلطی که پیش گرفته اصرار نورزیده و از دامن زدن به التهاب های سیاسی غیرضروری اجتناب بورزد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه نگاری آتش سوزی پلاسکو (1)

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ق.ظ

1- یکی از مشاوران رئیس جمهور پیش از این به ذهن مبارکش فشار آورده و طرح داده بود که برای در امان ماندن از بلایای ماه صفر! باید صدقه حکومتی بدهیم. دلم می خواهد قیافه این بابا را پس از اتفاقاتی که در دی ماه افتاده تماشا کنم.

2- تهران جای زندگی نیست. ازدحام و آلودگی و فقر فرهنگی اش یک طرف؛ یک حادثه فقط برای یک ساختمان، چند روز است که جماعتی را به خود مشغول کرده است. وای به روزی که تهران، صفحه حوادث کشور شود؛ خدا رحم کند.

3- در کل فقط ده دوازده نفر به خاطر آسیب دیدگی سانحه اخیر در بیمارستان بستری شدند. کار بقیه مصدومین، سرپایی راه افتاد. این وسط سازمان انتقال خون توانست به لطف مسئولیت پذیری مردم، هزاران کیسه خون را ذخیره کند.

4- اول گفتند هفتصد هشتصد و الان که دست بالا گرفته اند، می گویند هزار و پانصد میلیارد تومان خسارت وارد شده است. یک برج هفده طبقه تجاری با ده ها مغازه و انبار و جنس و ... منهدم شد، چهار هزار کارگر بیکار شدند و ...؛ همه اینها کلاً هزار و پانصد میلیارد تومان می ارزید. شما حساب کنید با دوازده هزار میلیارد تومان اختلاسی که در صندوق فرهنگیان صورت گرفت چه کارها که نمی شد کرد. به قول استاد بزرگوار ما اصلاً با این قدر پولی که اختلاس می کنند، چه کار می کنند اینها؟!

5- چقدر این کمپین قشنگ است. گفتند بیایید به خاطر حمایت از چهار هزار کارگر ساختمان پلاسکو که بیکار شدند، امسال برای عید فقط کفش و لباس ایرانی بخریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درود خدا بر شیخ عباس قمی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ب.ظ

اول بهمن، یعنی همین امروز مصادف است با سالروز شمسی رحلت مرحوم شیخ عباس قمی، نویسنده کتاب مشهور و ماندگار مفاتیح الجنان. به لطف خدا و البته به صورت کاملاً تصادفی امروز کتاب تتمةالمنتهی، اثری خواندنی از این عالم جلیل القدر را به پایان رساندم.

حیفم آمد عرض ارادتی به ساحت این بزرگ مرد تاریخ فقه و معارف اهل بیت نداشته باشم.

در صفحه 153 این کتاب، اشاره ای جالب به جایگاه علمی ابان بن تغلب و علاقه امام باقر و امام صادق علیهما السلام نسبت به او گردیده است. باقرالعلوم به ابان می فرمود: در مسجد مدینه بنشین و مردم را فتوا بده، همانا من دوست می دارم که در شیعیان مثل تو دیده شود.

امام صادق نیز به او می فرمود: با اهل مدینه مناظره کن، چه من دوست می دارم که مثل تو از روات و رجال من باشد.

وقتی ابان از دنیا رفت، امام صادق علیه السلام اندوهگین شد و فرمود: اما والله لقد اوجع قلبی موت ابان؛ به خدا سوگند که مرگ ابان دل مرا به درد آورد.

این تعابیر به علاقمندان راه امامت می آموزد که جهاد علمی، یکی از محبوب ترین کارها در نزد اهل بیت علیهم السلام است. اگر می خواهیم به گونه ای زندگی کنیم که حیاتمان مورد رضای اهل بیت بوده و مرگمان باعث حزن امام زمان مان باشد این راه در مقابلمان قرار دارد: از نشر معارف دین و تعلیم و تعلّم در این مسیر، یک لحظه هم غفلت نورزیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای آنان که قرض الحسنه را ربا نامیدند!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ

پول وقتی وارد حوزه شد یک آسیب جدی هم به همراه داشت.

منظور من از وارد شدن پول به حوزه این است که بعضی آقایان به خصوص فضلای جوان فهمیدند که از راه علم می توانند به ثروت دست پیدا کنند.

تغییر در سلوک طلبگی و روی آوردن به زندگی اشرافی و تجمل گرایی تنها یکی از آسیب های این اتفاق است که کمترین ثمره آن تغییر در نگرش و اعتماد مردم به این قشر خواهد بود.

حادثه دردناک تر اما آن جاست که شیرینی پول و خوی تکاثر منجر به آن شود که تغییری هم در ساحت احکام شرع به وجود بیاید.

این که می بینید عده ای از علمای جوان اصرار می ورزند که تعیین و دریافت سود نه تنها در مضاربه و مشارکت که حتی در ازای پولی که به عنوان قرض به کسی داده می شود، جایز است و البته بعضی هم آن را واجب! می دانند، نمونه ای از همین رویداد نامبارک است.

استدلال آقایان این است که امروز با توجه به وجود تورم و کم شدن تدریجی ارزش پول، اگر میزان کاسته شده از ارزش آن محاسبه و دریافت نشود مانند این می ماند که شما مالی را با مثل خودش که از نظر مقدار کمتر است، معامله کرده و در نتیجه مرتکب ربا شده اید. پس برای پیشگیری از ابتلا به معامله ربوی باید ارزش کاسته شده وجه شما مطابق نرخ تورم محاسبه و پرداخت شود!

این افراد چشم خود را به روی فلسفه قرض یا حتی مضاربه می بندند و فقط به روحیه تکثرطلبانه خود می اندیشند. برای این افراد تصور کاسته شدن از پول های هنگفتی که شیرینی آن در زیر زبانشان جا خوش کرده، محال و عذاب آور است. از این رو با تغییر در مبانی فقه و وارونه نمایی احکام، درصدد توجیه افزون طلبی های خود برمی آیند.

انگار نه انگار که در زمان رسول الله یعنی آن موقع هم که احکام ربا تشریع می گردید نیز این فرض وجود داشت. یعنی ممکن بود فردی ده کیلو گندم را برای یک ماه به کسی قرض بدهد؛ در حالی که آن روز می شد با آن مقدار گندم، مثلاً بیست کیلو خرما تهیه کرد، یا ده متر پارچه خرید یا ...؛ اما ماه بعد، پس گرفتن گندم مصادف با فصل برداشت آن و کاهش ارزش این محصول در بازار می گردید؛ طوری که دیگر نمی شد مثل ماه قبل با ده کیلو گندم، بیست کیلو خرما یا ده متر پارچه و ... را خریداری نمود. آن موقع هم جواز دریافت ما به تفاوت یک ماهه ارزش گندم صادر نگردید.

قرض الحسنه، از همین باب مورد تشویق فراوان قرار گرفته تا جایی که قرض به مومن، قرض دادن به خدا محسوب شده است. خدا هم می دانست که ما با قرض دادن بخشی از اموال خود به دیگران ممکن است از نظر مادی دچار ضرر شویم؛ اما مصالح جامعه اسلامی و ضرورت رفع گره از زندگی برادران دینی، ایجاب می کرد تا خداوند با اعطای جوایز اخروی و دنیوی، مومنان را به انجام این امر خیر که نوعی جهاد اکبر است، تشویق نماید.

علم اگر موجب ضعف اعتماد ما به خدا، عالم غیب و فلسفه احکام الهی شود، حجابی بیش نیست؛ حتی اگر این علم در ظاهر، فقه نامیده شود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هموطنانتان را مسخره نکنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۸ ب.ظ

5kh_photo_2016-04-28_16-28-11.jpg


اگر می بینید در حادثه ای مثل آن چه که امروز در خیابان استانبول تهران به وقوع پیوست حجم عظیمی از مردم تجمع می کنند لزوماً تعبیر منفی نداشته و از آن بهانه ای برای تحقیر و تمسخر هموطنانتان نسازید.

مردم ما سال هاست که عادت کرده اند با وقوع اتفاقی ناگوار، پای به میدان رشادت و ایثار نهاده و نقشی در کمک به دیگران داشته باشند. انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، مبارزه با گروهک ها و خانه های تیمی، کمک به جنگ زدگان و زلزله زدگان، جشن های نیکوکاری و ... حسّ مسئولیت شناسی مردم را بارها به اثبات رسانده است. برای همین است که تا اعلام می شود بیمارستان ها آماده دریافت خون های اهدایی مردم هستند، صف هایی طویل از همه اقشار جامعه برای شرکت در این امر خیر تشکیل می گردد.

اگر چه گاه تجمعی نا به جا ممکن است منجر به اخلال در کمک رسانی به آسیب دیدگان شود که این امر نیاز به اطلاع رسانی و فرهنگ سازی دارد؛ اما اصل آمادگی مردم برای حضور در صحنه بحران را نباید به باد تمسخر گرفت. هر چقدر این روحیه به شکل صحیح و کاربردی آن تقویت شود، امنیت اخلاقی و اجتماعی جامعه نیز ثبات بیشتری یافته و کشور در مواقع پرخطر، بیمه خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از شهید اصفهانی تا مرحوم نوشیروانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ق.ظ

8enh_photo_2016-04-28_07-48-44.jpg


سید حسین فلاح نوشیروانی، مردی بزرگ و نیک اندیش بود که "بخشی" از اموال خود را وقف خدمت به مردم بابل نمود.

رحمت الله اصفهانی، جوانی بابلی و دارای پنج فرزند بود. خودش در 33 سالگی به شهادت رسید و یک فرزندش به نام یوسف نیز چهار سال بعد به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست. شهید اصفهانی از مال دنیا یک خانه مسکونی داشت. همان را فروخت و با پنج کودک قد و نیم قدش مستأجر خانه مردم شد؛ اما پول فروش خانه اش را به حساب صد امام واریز کرد تا پناهی برای بی سرپناهان فراهم شود.

این قصه معروف را لابد شنیده اید. پادشاهی برای شکار رفته بود که راه را گم کرد و میهمان ناخوانده و ناشناس مردی بادیه نشین شد. مرد برای پذیرایی از این میهمان رهگذر، چیزی نداشت جز یک رأس گوسفند که همان را سر برید و پیشکش میهمان نمود. شاه موقع خداحافظی، خود را معرفی کرد و از میزبان خواست تا اگر مشکلی داشت به دربار او رجوع کند.

مدتی بعد مرد فقیر صحرا نشین از زور فشار معیشت، قصد دربار حاکم کرد و راهی شد. پادشاه از او استقبال کرد و خواست تا محبتش را جبران کند. از اطرافیانش مشورت خواست. یکی گفت صد رأس گوسفند به او عطا کن. یکی گفت صد رأس گوسفند و گاو و اسب و ... هر کس کمتر یا بیشتر نظری داد. وزیر عاقل دربار اما رو به پادشاه کرد و گفت: مرد بیابان نشین هر چه را که در دنیا داشت برای خدمت به تو عطا کرد، تو هم اگر می خواهی هم سنگ محبت او رفتار کنی، باید هر آن چه را که در بساط داری به او ببخشی. ...

اگر قرار است در بابل خیابان و میدانی به نام مرحوم نوشیروانی شود و یا روزی به نام او اختصاص یابد و یا کنگره ای به پاسداشت نام و یاد او برگزار شود، حق آن است که همه شهر را به نام شهید رحمت الله اصفهانی بشناسیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حلب، شهری از مازندران!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ب.ظ

حلب، قطعه ای از خاک پاک مازندران است که در سوریه قرار گرفته است.

عالم بزرگ مازندران، ابن شهرآشوب، به اذعان بسیاری از مورخین در حلب مدفون است، در کوه جبل الجوشن، در مشهدالحسین علیه السلام.

خاک آن دیار هنگام حمل سر مبارک امام شهیدان به شام، به قطراتی از خون مطهر ایشان مزین شد و به مشهدالحسین معروف گردید و مسجدالنقطه نیز به همین وجه، در آن نقطه بنا شد.

خون شماری از جوانان عاشورایی سپاه کربلای مازندران نیز میهمان همان خاک گردید و پیکرهایی مطهر از آنان زمین حلب را نینوایی نمود.

از خانطومان تا جبل الجوشن، جای پای عالمان و صالحانی از خطه لاله خیز مازندران است. خون زلال مدافعان حرم زینب، تابلوی شام آخر رستگاری را برپهنه شام، ماندگار ساخته است. روزی خواهد رسید که از کربلای خانطومان تا جبل الجوشن را مشهدالحسین علیه السلام بنامیم. 

جوشن، سپری است که بدن را از ضربات دشمن در امان نگاه می دارد. دفن پیکر علامه شهرآشوب مازندرانی بر فراز کوه جوشن، حکایتی غریب از گستره جبهه جهانی حق است؛ آن گونه که بعد از قرن ها، مدافعان حرم در حلب، سپر بلای مسلمین گردیده و به قیمت جان شیرین خویش، شیرینی آرامش و امنیت را برای ایران و دیگر سرزمین های اسلامی به ارمغان آوردند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کرسی گرم برای اندیشه های سرد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۱ ب.ظ

در فصل سرد انجماد فکری، کرسی آزاد اندیشی، اگر داغ باشد، خیلی می چسبد!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوباره اشک آتش!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۹ ب.ظ

اشک آتش را هیچ وقت نبستم؛ اما وبلاگ اصلی را با آدرسی که مورد شناخت و مراجعه دوستان بود تعطیل کردم تا همگان بدانند آن قدری که بچه حزب اللهی ها مورد نظارت ذره بینی دوستان بیکار نهادهای اولویت ناشناس هستند کس دیگری چنین مظلوم و در مضیقه نیست.

آرشیو همه مطاب وبلاگ های سابق اشک آتش در این وبلاگ وجود دارد. در این مدت، مطالبی که جسته و گریخته در کانال ها و گروه های مجازی تلگرامی منتشر می کردم نیز در این وبلاگ آرشیو شده است.

به حول و قوه الهی باز هم در خدمت دوستان خواهم بود.

بیش از یک هفته است آنهایی که در قامت نظام (البته به تصور مفلوک خود) قامت حامیان حقیقی و بی ادعای نظام را خم کرده بودند، یتیم و بی رهبر شده اند. دلم می خواهد برایشان رجز بخوانم:

الله مولانا و لا مولا لکم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام آموزش؟ کدام پرورش؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ب.ظ

l0m_photo_2016-04-26_19-00-45.jpg


در روزهای اخیر، تصویر فوق به همراه دو خطی که در زیر می خوانید در بعضی از کانال های خبری شهرستان بابل منتشر شده است:

بزرگترین آرزوهای دانش آموزان مدرسه محروم روستای #اسبو ، گلوگاه، بندپی #بابل 

داشتن لباس فرم مدرسه، ماشین‌حساب، صاف شدن زمین فوتبال روبروی مدرسه، داشتن یک توپ، سقفی که از آن مار نیفتد.

آنانی که مردم بابل را می شناسند به خوبی می دانند که یکی از ممتازترین وجوه اشتهار آنها دست داشتن در امور خیر است.

رئیس آموزش و پروش بابل حتی اگر هیچ بودجه ای برای حل معضلات دانش آموزان این مدرسه در اختیار نداشت با اندک همتی می توانست چند نفر از خیّران را دعوت نموده و در سریع ترین زمان ممکن، لااقل سقف مدرسه را تعمیر کند که از بالای آن مار به زمین نیفتاده و موجب وحشت دانش آموزان نشود؛ اما آموزش و پرورش قدمی در این راستا برنداشت و در نهایت ورود رسانه های خبری باعث انتشار اخبار مربوط به محرومیت دانش آموزان این مدرسه گردید. هیچ بعید نیست که مدارس دیگری در روستاهای اطراف شهرستان پر سرمایه بابل باز هم درگیر چنین مشکلاتی باشند.

گاهی داشتن یک جو غیرت و حمیت می تواند بسیاری از دردهای جامعه را تسکین دهد. دانش آموزی که از حداقل های آموزشی در مدرسه خود محروم است و وقتی به شهر می آید اوضاع متفاوتی را مشاهده می کند ممکن است مبتلا به عقده های اجتماعی گردیده و اعتماد خودش را نسبت به مفاهیمی چون انسانیت و دین مداری از دست بدهد.

برای اداره آموزش و پرورش شهرستان بابل متأسفم و امیدوارم عذاب وجدان مدیران آن دست کم باعث انصرافشان از ادامه تصدی بر مسئولیتی شود که با فرهنگ و تربیت جامعه ارتباطی تنگاتنگ دارد.

معلمی شغل انبیاست به شرط آن که همچون انبیاء دغدغه جامعه را داشت و برای رفع مشکلات مردم، از خودخواهی و راحت طلبی اجتناب نمود.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

بادام خلافت و مغز آن!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ

آن چهار خلیفه ای که دیدی همه نغز

بشنو سخنی لطیف و شیرین و ملغز

بادام خلافت ز پی گردش حق

افکند سه پوست تا برون آمد مغز

دم شاعر این شعر گرم. محیی ملا جلال الدین محمد بن اسعدالدوانی متوفای سال 902 قمری شاعر این دوبیت زیباست. جالب است که درباره این عالم بزرگ گفته اند که نسبتش به ابوبکر می رسد! او در ابتدا جزو اشاعره اهل سنت بود که بعدها شیعه شد و کتابی نیز با عنوان نورالهدایه در اثبات برتری تشیع بر سایر فرق دینی به رشته تحریر درآورد.

رحمت و رضوان الهی بر این مرد بزرگ باد. (برگرفته از کتاب تتمةالمنتهی نوشته شیخ عباس قمی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ویکتورهوگو و قصه ناتمام شهردار بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ق.ظ

شهردار بابل در شرف استیضاح و عزل قرار دارد. سنگ تمام تریبون مقدس شهر نیز نتوانست راه نجاتی برای او فراهم آورد. شکایت از معامله ناپذیرترین عضو شورا و نیز به کارگیری ظرفیت جمعی از ایثارگران شهر، آخرین تلاش های شهردار برای حفظ موقعیت فعلی بود که تا کنون نتیجه ای در بر نداشت. نه آن مرد شب شکن موصل که به استخبارات حزب بعث هم باج نداد، کسی است که پروای دادگاه و زندان و ... را داشته باشد و نه دیگر چون گذشته می توان اعتبار مجموعه ایثارگران را به نام جمعی محدود از رزمندگان مصادره نمود و از گرده عناوین ارزشی و دوست داشتنی، پله ای برای صعود ساخت. بماند که رسمی ترین نهاد مرتبط با مفاهیم ایثار و شهادت، نظر دیگری غیر از آن چه که در لابی اصحاب قدرت پیگیری شد در سر دارد. جای این سوال  هم البته باقی ماند که حامیان ارزشی شهردار چه نسبتی میان عملکرد واحد فرهنگی – قبرستانی ایشان با استراتژی فرهنگی انقلاب اسلامی قائل هستند؟

فارغ از این که استیضاح شهردار بابل، خوب است یا بد، نمی توان این حق قانونی اعضای شورای اسلامی! شهر را نادیده گرفت؛ اما نکته ای مهم در این بین باقی است که ظاهراً اعضای شورا هنوز التفاتی نسبت به آن نداشته اند.

یکی از ویژگی های منحصر به فرد مدیریت فعلی شهرداری بابل، استخدام و راه اندازی کانال های متعدد رسمی و غیررسمی و قلم های تجاری نویس و مزد بگیر است که در پرتو بهره گیری از فضای بی در و پیکر مجازی توانسته اند شهردار بابل را در حد یک منجی بزرگ و ژان وال ژان قهرمان شهر بینوایان معرفی بنمایند. تبلیغات پرهیاهو بر محور تصاویر رنگارنگی که شهردار را در حالت های مختلف، مشغول رسیدگی به امور رعایا نشان می دهد در همین راستا ارزیابی می شود. تصویر شهردار در حال چرت زدن در کانال فاضلاب! عکس شهردار در حال خاموش کردن خودروی آتش گرفته با یک ظرف چهارلیتری! تصویر شهردار در حال خالی کردن سیلاب ساختمان بهزیستی با یک سطل! شهردار بابل در حالی که روی شاخه درخت نشسته و بن می برید! شهردار در حال نجات فوشلوان از زیر چرخ های گاری، خرید عروسک برای کوزت و ... نمونه هایی از تبلیغات مبالغه آمیز ستاد انتخاباتی ایشان است.

بخش قابل توجهی از شهروندان متأثر از همین تبلیغات پر سر و صدا متقاعد شده اند که شهردار فعلی، منجی بلامنازع شهرشان است. شورای شهر بابل برای استیضاح و عزل شهردار، تکلیف بزرگی به عنوان "ضرورت اقناع مخاطب" در پیش دارد که نباید از اهمیت آن غافل بماند. اصرار حامیان شهردار برای فرصت سوزی، تأخیر در روند استیضاح و اتلاف وقت تا برگزاری انتخابات آتی شورا به همراه برخی قرائن دیگر، نشان از برنامه مفصل این طیف برای به کرسی نشاندن فهرستی از نامزدهای بله قربان گوی شهردار و حفظ فضای موجود تا انتخابات دور آینده مجلس شورای اسلامی دارد. در صورت ناتوانی شورا در بیان دلایل موجه خود در عزل قانونی شهردار، بستر لازم به منظور مظلوم نمایی از چهره وی و به تبع آن استفاده تبلیغاتی از فرصت به وجود آمده برای جلب آرای عمومی در انتخابات پیش رو، می تواند شهر بابل را در خطر روی کارآمدن شورای شهری مطیع تر و ناکارآمدتر از شورای فعلی قرار بدهد.

اعضای شورای شهر همچنان با این پرسش جدی در اذهان عموم مواجه هستند که چرا در برابر تعلل و اهمال شهردار سابق بابل، سال ها سکوت و تحمل را پیشه خود ساختند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باور کنید هاشمی زنده است!!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ

رضا حفاوت طبری:

 از قدیس سازی مرحوم آقای هاشمی توسط صداوسیما تا ذوق زدگی برخی دوستان از فوت ایشان، از تحلیل های مغرضانه، هدفمند وجهت دار صدای آمریکا و بی بی سی تا واگویه های درونی خناسان و بسیاری نوشته های دیگر را خواندم، شنیدم و دیدم.

 به نظرم آمد که یک نکته، مغفول دوستان جبهه انقلاب اسلامی قرارگرفته باشد. سال های دور در یک مصاحبه مطبوعاتی یک خبرنگارخارجی ایشان را اینگونخه توصیف کرد ( قریب به این مضمون ): هاشمی کسی است که با ردای اسلام و دین با ششهای دموکراسی شما بخوانید لیبرالی نفس می کشد!!! این همان نکته ای است که اسطوره سپاه اسلام سردار ظفرمندمان حاج قاسم سلیمانی هم به آن اشاره کرد: "هاشمی ، همان هاشمی بود که بود از اول تا آخر" (قریب به این مضمون)

آن چه که منجر به هویدا شدن جلوه دیگری از شخصیت هاشمی شد، بستری بود که در مسیرانقلاب جهت بروز شفاف آن چه که در درون او بود رخ داد نه تغییر در افکار او!!!! اگر به خاطرات او در کتاب عبور از بحران مراجعه کنیم می خوانیم که در وسط  جنگ وموشک باران شهرها با این که امام در تهران بود ایشان به همراه زن و فرزندانش با بالگرد به سد لار رفته واسکی روی آب آن هم در دهه 60 انجام می دهد!!!!

بر خلاف بعضی تحلیل ها که فوت آقای هاشمی را پایان شاهنامه می دانند، باید پذیرفت جریان و فکری که پشت سر او سنگر می گرفت و خود را پنهان می کرد و یا به نوعی ایشان هم به آن معتقد بود، یک واقعیت عینی در جمهوری اسلامی است که دارای کرسی های نظری و عملی تا حد زمامداری قوه اجرایی در کشور است!

چه خوشمان بیاید چه نیاید!

فوت آقای هاشمی اگرچه در عدم جولاندهی این جریان در آینده، در کوتاه مدت می تواند موثر باشد؛ اما قطعاً در منفعل سازی آن تاثیری نخواهد داشت!! یکی از مولفه های تحیکم نظام، تأمین معیشت مردم شامل: شغل، ازدواج، مسکن و.... می باشد. باید پذیرفت که جریان مدعی اصول گرایی نتوانست متناسب با شعارهایش از پس این مهم به خوبی برآید و به همان اندازه خوراکی شد برای جریان متمایل به غرب که جولان دهد و بگوید: آب خوردن ما هم در گرو ارتباط با غرب (شما بخوانید شیطان بزرگ امریکا) است !!!!!! که خدا را صد هزار مرتبه شکر (اگر چه تاوان زیادی برای آن پرداختیم ) این موضوع هم در قالب برجام با دستاوردی تقریبا هیچ محقق نشد!!!!

به نظر می رسد آن چه که در خلال این چهار سال و فوت آقای هاشمی نمود پیدا کرد و ظاهراً مورد غفلت دوستان جبهه انقلاب اسلامی قرار گرفته، تبیین چرایی وقوع و ماهیت انقلاب اسلامی و اثرات آن در منطقه و جهان و ضرورت توجه به درون می باشد. به  نظرم بحث های اول انقلاب که در تبیین این موضوع بین یاران انقلاب و دیگر گروه ها صورت می پذیرفت باید در حال حاضر خصوصا برای نسل جوان صورت پذیرد. در این بین نقش هیات ها و مساجد نقش برجسته ای خواهد بود. به نظر می رسد برآیند فرمایش های حضرت آقا در این سال ها نیز با این رویکرد باشد. کشور در آینده نزدیک آبستن حوادث مهم بسیاری است. غفلت از این موضوع یک خطای استراتژیک توسط دوستان جبهه انقلاب خواهد بود. بازخوانی گفتمان انقلاب اسلامی و خط نورانی امام و رهبری، اصلی مهم برای تضمین استمرار باورهای انقلابی در بین آحاد جامعه است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با این عکس، زنده شدم!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ

تصویر زیر مربوط است به یک شب برفی در محله قدیمی حصیرفروشان بابل که در کانال تلگرامی برادر بزرگوارم آقای صمد صالح طبری مشاهده کردم. عکاس این تصویر رویایی و ماندگار آقای امیرحسین ثابتی است:


fs0e_photo_2016-04-25_12-37-44.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا