اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۸۶۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

بی واهمه

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ق.ظ

امروز سالگرد شهادت سید مجتبی نواب صفوی است.

یکی از سخنان تأثیرگذار ایشان که به اذعان دوستانش همواره در سیره شهید بزرگوار به چشم می آمده تأکید بر ضرورت استحکام در حرف و عمل بود.

نواب صفوی می گفت: شیعه، کلماتش را محکم بیان می کند. از نظر او کسی که سخنانش را در مقام بیان، سست و بی رمق ادا می کند در مرحله عمل نیز دچار تزلزل می شود. نواب، ضعف در بیان را نشأت گرفته از ضعف در ایمان می دانست. از این رو معروف است که خودش کلمات را بسیار پر حرارت و تأثیرگذار به کار می برد؛ به گونه ای که هر حرف از کلماتی که بر زبان جاری می ساخت روح و قلب شنونده را به تلاطم می انداخت.

او در عمل نیز، انسانی جدی و مستحکم بود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولت از جامعه، طلاق گرفت!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ

خبری در رسانه ها منتشر شد که تیتر جالبی داشت. لااقل برای من که یکی از منتقدان رویکرد فرهنگی دولت، یا به عبارتی تعطیلی برنامه های فرهنگی دولت هستم، جالب توجه بود. در تیتر خبر ادعا شده بود که دولت طرحی برای کاهش آمار طلاق در دست اقدام دارد.

خبر خوبی بود و این امید را در خود جای داده بود که بالاخره دولت به فکر حلّ معضلات اجتماعی و فرهنگی جامعه افتاده و قصد دارد که در این رابطه قدمی بردارد. متن خبر طولانی بود. با حوصله خواندم؛ اما عجیب بود که تنظیم کننده خبر بعد از کلی توضیح و تفصیل، بیان کرد که دولت قصد دارد با افزایش ده درصدی تعرفه ثبت طلاق، کاری کند که تقاضای طلاق در کشور کاهش یابد!

این بود خلاصه فکر و عزم دولت محترم جمهوری اسلامی برای رسیدگی به یکی از مبنایی ترین معضات اجتماع که به نوعی خاستگاه بسیاری از گره ها و مفاسد جامعه محسوب می شود. من دیگر حرفی ندارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کسی سیاه نپوشید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ب.ظ

مرگ هاشمی هم نشان داد که کشور دارای دو جناح است؛ جناح مردم و جناح مسئولان.

چپ و راست، یک بازی مسخره است و چیزی جز تمثیل برادری سگ زرد با شغال نیست.

نگاه به مجالسی که به یاد مرحوم هاشمی در گوشه و کنار شهرها برگزار می شود نشان می دهد که اگر بخشنامه ها در کار نبودند، مراسمی هم برای او برگزار نمی شد.

امیدوارم مسئولین متوجه این فاصله بزرگ گردیده و برای علاج آن چاره ای بیندیشند. یادمان نرود که آموزه های مدیریتی دین، بنا را بر حاکمیت بر قلب ها نهاده است. خدا کند آنهایی که از ملت و آرمان هایشان فاصله گرفته اند دوباره به دامان مردم بازگردند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نان به نرخ روز!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۴۴ ب.ظ

کسی که در آشوب های 18 تیر 78، پرونده دار شد و بعدها با اغماض اصحاب نفوذ، توانست راهی شورا شود، به ناگاه مرید هاشمی شد و پیشنهاد داد تا جایی را پیدا کرده و به اسم آن مرحوم نامگذاری کنند.

نمی دانم چرا اسم و سخن او را که دیدم، وقایع آن سال ها مقابل چشمم ورق خورد، مهاجر و منوچ و ملوس و مریم شانسی و ... و جمله ای معروف از اکبر هاشمی رفسنجانی که گفت: نمی گذاریم بچه ساواکی ها مملکت را به آشوب بکشانند.

من هم پیشنهاد می دهم حتماً خیابانی که منزل فرد مذکور در آن قرار دارد را به نام "خیابان 23 تیر" ثبت کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هاشمی رفسنجانی و کبل عزیز!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ

هنوز یک سال نگذشت از روزی که هاشمی رفسنجانی رجز خواند و گفت: مجلس جدید خبرگان، وظیفه انتخاب رهبر بعدی را بر عهده دارد!

در محله حمزه کلای بابل، پیرمرد باصفا، خمیده و بسیار متدینی بود به نام کربلایی عزیز که حدود 104 سال از خدا عمر گرفت. او که چند باری توفیق دیدارش را داشتم، دایی آیت الله محمدی، تولیت محترم مدرسه روحیه بابل بود که خودش نیز چند سالی را در جوانی به فراگیری علوم دین در مدرسه صدر گذراند.

پیرمرد با صفا و خوش سیما عادت داشت هر روز قبل از نماز صبح، در حیاط خانه اش بایستد و با همان صدای نحیفش اذان بگوید.

معروف است که یک روز جوانی بی ادب در خیابان به او رسید و با قلدری گفت: تو هستی که هر صبح بلند می شوی و اذان می گویی؟! یک بار دیگر اذان بگویی و مزاحم خواب ما بشوی با ماشین، زیرت می گیرم ...!

کربلایی عزیز لبخندی زد و به آرامی گفت: از کجا معلوم خودت زودتر از من نمیری؟!

فردا صبح کربلایی عزیز باز هم اذان گفت. ساعتی بعد خبر آمد، جوان قلدر و بی ادب، جان به جان آفرین تسلیم کرده است!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لطفاً به من نگاه کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ب.ظ

این که کار خیری انجام دهیم و ادعا کنیم که در مسیر شهدا حرکت کرده و از آنها الگو گرفته ایم می تواند حرف درستی باشد.

اما این که کار خیر خود را هر روز در بوق و کرنا کرده و به گوش همگان برسانیم، قطعاً بر مبنای آموزهای فرهنگ ایثار و شهادت نیست.

از شهدا که می خواهیم درس بگیریم، کامل و جامع بیاموزیم نه گزینشی و منفعت طلبانه.

شهدا در مسیر علی علیه السلام پا گذاشتند که خرما و نان و شیر را شبانه به دوش کشیده و در بیغوله ها به فقرا و نیازمندان می رساند بی آن که نامی از خود بر زبان آورد.

سیره شهدا مشحون از خاطرات گرانسنگی است که نشان می دهد تربیت یافتگان مکتب علوی، همواره در فکر رفع مشکلات دیگران بودند بی آن که اسم و رسمی برای خود قائل باشند.

"من" و "منیّت" در معارف شیعه، هیچ جایگاهی ندارد. مواظب باشیم جای خدا دنبال خود نباشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نسخه یک خواننده برای رفع خمودگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ب.ظ

الان اصلاً نمی خواهم در موافقت یا مخالفت با اجرای کنسرت موسیقی، سخنی بگویم.

الان نمی خواهم درباره میران صحت و سقم آمارهایی با منابع ناشناس که میزان شادابی یا افسردگی ملت ایران را هر از گاه در بوق و کرنا می کنند، نظری بدهم.

فقط یک سوال طرح می کنم: آیا کسی که قرص مسکّن مصرف کرده و برای ساعتی درد خود را فراموش می کند، می تواند ادعا کند که درمان شده و دیگر مشکلی ندارد؟

فرض را بر این بگذارید که مردم بابل یا اصلاً همه کشور دچار خمودگی هستند و برگزاری کنسرت موسیقی، باعث رفع این معضل می شود، از یک شهر چند صد هزار نفره، چه تعداد می توانند بلیت تهیه کرده و در ساعتی خاص در محدوده سالنی با گنجایش چند صد نفر، چشم به اجرای کنسرت دوخته و ناگهان از خمودگی خارج بشوند؟!

آیا دردهایی عمیق و آزار دهنده چون بیکاری، اعتیاد، فقر و ... با یک ساعت نشستن مثلاً پانصد نفر از جمعیت یک شهر پانصد هزار نفره در سالن کنسرت، درمان خواهد شد؟

اگر بخواهیم کمی ریشه ای تر و البته گذرا به مفاهیمی چون غم و شادی بپردازیم، سه عنصر دین، علم و تجربه را هم باید مدّنظر قرار بدهیم. به طور مثال در آموزه های دینی ما، داشتن آرزوهای بلند و دست نایافتنی از جمله عوامل غمزدگی افراد بر شمرده شده است. عناصری چون قناعت، توکل، اعتماد، نیکوکاری، گذشت، حسن ظن، تعهد، عدالت، صله ارحام و ... جایگاهی موثر و غیر قابل انکار در میزان "رضایتمندی" افراد نسبت به زندگی و در نتیجه، حسّ آرامش و شادی مستمر آنان دارد. تحقیقی مختصر نیز نشان می دهد که علاوه بر دین، روانشناسی و تجربه هم ثابت کرده اند که پرهیز از حرص و حسد و دیگر صفات زذیله و نیز کم اعتنایی نسبت به زرق و برق و جاذبه های زودگذر دنیا، نقشی مهم و کلیدی در غم یا شادی افراد دارا هستند.

به عبارت دیگر، راه خلاصی از مشکلات رنج آور جامعه را باید در تقویت باورهای معنوی مردم و البته عمل به اصل خدمت رسانی جست و ریشه بعضی افسردگی ها و خمودگی ها را نیز باید در گره های واقعی و گاه موهوم مادی رایج در جامعه دانست.

به نظر می رسد کسانی که با بودجه بیت المال، تریبونی را در اختیار نظریه پردازی افراد غیر متخصصی چون این برادر خواننده فراموش شده قرار می دهند، باید درباره مسیری که قرار است در عرصه مدیریت فرهنگی شهر بپیمایند، تجدید نظر بنمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیرامون شکایت شهردار از منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۵ ب.ظ

اگر از من می خواستند که یکی از صفات مثبت شهردار بابل –فارغ از بعضی ضعف ها به خصوص در حوزه فعالیت های فرهنگی- را نام ببرم بی تردید به سعه صدر وی در مواجهه با منتقدان و مخالفانش اشاره می کردم.

شکایت اخیر شهردار از عضو شورای شهر و نیز یکی از شهروندان، این امتیاز تحسین برانگیز ایشان را از بین برد.

هر چند بعضی صاحب نظران علت شکایت وی از دو فرد مذکور را به قوت گرفتن احتمال استیضاح او در شورای شهر و انتقام از مخالفینش ربط می دهند و بعضی دیگر نیز بر این باورند که مشاوران ماجراجوی شهردار او را متقاعد کرده اند که فهرست مورد حمایت محمد حسین منصف در این دوره از رقابت های شورای اسلامی! شهر، جدی ترین رقیب فهرست نامزدهایی است که قرار است بله قربان گوی شهرداری باشند و ... من اما به نوبه خود هیچ تحلیل و تفسیری درباره علت تغییر رویکرد ناگهانی شهردار در مواجهه با منتقدان ندارم.

دوستان چپ و راستی که در این سال ها با این قلم آشنایی داشته اند به نیکی می دانند که این حقیر همواره مخالف دادگاه و شکایت و آجان کشی در امور مرتبط با فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و ... بوده ام. چه آن وقت که معلمی بسیجی به خاطر انتقاد از امام جمعه سابق امیرکلا مشتری راه پله های دادگاه شده بود و چه آن زمان که دوستانی با رویکرد سیاسی متفاوت به دلیل درج خبری در کانال تلگرامی خود و یا انتقاد از یکی از کانون های ثروت و قدرت پایشان به کلانتری و دادگاه باز شد و یا حتی وقتی که یکی از نویسندگان خوش ذوق؛ اما قلم فروش و بوقلمون صفت - که به حکم روسپیگری هنری، یک روز مزدور یکی از نامزدهای متمول مجلس بود و امروز پاچه خوار یکی از نهادهای خدماتی شهر- در مقام اتهام نشست، در مخالفت با این رویه دست به قلم شدم.

اگر قرار باشد روال شکایت و ارجاع به دادگاه و ... در حیطه فعالیت های اجتماعی به رویه ای معمول و عادی تبدیل شود، بی شک دود آن بیشتر در چشم کسانی فرو خواهد رفت که می خواهند مستقل و بدون وابستگی به منابع قدرت، عقیده و نظر اصلاحی خود را در جامعه مطرح نمایند.

با دادگاهی شدن فعالان اجتماعی و فرهنگی در اموری که مرتبط با کنش های مدنی و نه آسیب زا در حریم اعتقادی و دینی است، مخالفم که البته در این راستا فرهنگ سازی برای حفظ کرامت انسان ها و نیز صبر و سعه صدر طرفین دعوا، اصلی انکار ناپذیر است. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عدلیه در دوران پسا هاشمی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

مرگ هاشمی از دوش هر کس باری برداشته باشد، باری مضاعف بر دوش قوه قضائیه نهاده است.

حالا دیگر دستگاه قضا نمی تواند برخی مصالح را بهانه ای برای عدم ورود به پرونده های کلان موجود در این نهاد قرار دهد.

الان دیگر وقت آن است که پرونده دخالت فائزه هاشمی در فتنه88 که بایگانی شده بود مورد بررسی قرار بگیرد. مهدی هاشمی هنوز بابت اتهاماتی که در ارتباط مشکوک با بیگانگان داشت محاکمه نشده است. پرونده های مرتبط با مدیریت اسبق دانشگاه آزاد، حرف هایی گفتنی برای تاریخ انقلاب اسلامی دارد.

حالا دیگر رعایت شأن و مرتبه کسی برای چشم پوشی از پرونده های کلان قضایی مطرح نیست.

قوه قضائیه در روزهای آتی، آزمونی سخت و سرنوشت ساز را پیش رو دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدای چوب خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۱۷ ب.ظ

تاریخ مرگ هاشمی شبی بود که فرزند ملت، کوس رسوایی او را به صدا درآورد. شب چهارده خرداد88؛ درست در همان ساعاتی که دو دهه قبل، روح خدا با جام زهر خائنان، شهد لقاءالله را نوشید؛ انتقام جام زهرنامه گرفته شد.

پیکر هاشمی، صبح 21 دی ماه در خاک فرو رفت؛ درست در همان ساعاتی که چند سال قبل، مصطفی احمدی روشن به خون غلتید و اندکی بعد دستاورد خون او دستمایه معامله گران خیانت پیشه قرار گرفت.

تقارن بعضی حوادث، اصلاً اتفاقی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زنگ عبرت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ق.ظ

5nx3_photo_2016-04-18_14-25-31.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیدار باش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

نمی گذاریم

ترس از دو قطبی شدن،

کشور را

به 

تک قطبی "هاشمی و دیگر هیچ"

مبتلا کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هاشمی و حضرت معصومه سلام الله علیها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۳ ق.ظ

دیشب شب رحلت حضرت معصومه سلام الله علیها بود. تلویزیون طبق روال سال های قبل، باز هم به روی مبارک خود نیاورد؛ اما وقتی خبر فوت اکبر هاشمی رفسنجانی رسید، روبان مشکی در گوشه تصویر همه شبکه ها به چشم آمد و نوای نوحه و قرآن و انواع برنامه های ویژه از سیما پخش گردید.

خدا هاشمی را رحمت کند. شاید برداشت مدیران سیما این باشد که علت اهمیت دادن این چنینی به مسئله فوت هاشمی، حقی است که او مثلا بر گرده انقلاب دارد. حتی اگر این نظر را بپذیریم باید گفت حقی که حضرت معصومه بر گردن انقلاب دارد بیش از هاشمی رفسنجانی است. حوزه علمیه قم، مادر انقلاب اسلامی است و به اذعان همه علمای اهل فضل و طریقت، برکت این حوزه به محوریت و جذبه معنوی شخصیت فاطمه ثانی سلام الله علیهاست. نگاهی به خاطرات عالمانی که تولیت حوزه علمیه قم را در ادوار مختلف برعهده داشتند نشان می دهد که مدیریت حقیقی و عنصر مبنایی حفظ و بالندگی حوزه علمیه قم وجود نازنین دخت موسی بن جعفر علیه السلام است.

کاش اندکی هم نسبت به این بانوی کریمه، قدر شناسی داشتیم.

من از فوت هاشمی خوشحال نیستم. به خانواده ایشان هم تسلیت می گویم. بنا بر تحلیلی کاملاً شخصی و احتمالا بیان ناشدنی معتقدم از این پس جایگاه رهبری از قوام و استحکام بیشتری لااقل در بین مسئولان بهره مند خواهد بود.

خدا هاشمی را رحمت کند. کاش این اواخر به گونه ای حرکت می کرد که امثال من هم می توانستند در مرگش کمی احساس حزن داشته باشند. بسیاری از نیروهای انقلاب، هاشمی را مبدع و مقوم انحراف در مسیر آرمان های انقلاب اسلامی می دانند.

دیروز یکی از دوستان جمله ای زیبا و پرمفهوم نوشت: هاشمی در آخرین روز از دهه بصیرت از دنیا رفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرامون واقعه اخیر دانشگاه بابلسر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ق.ظ

آن چه که در قالب مقاله ای در یک نشریه دانشجویی در دانشگاه بابلسر منتشر شد و غیرت متدینین و نیروهای انقلاب را برانگیخت از دو بخش تشکیل می شود:

الف- نگارنده در متن مقاله تلاش دارد با کنار هم چیدن بعضی از سخنان حضرت امام (ره) اثبات کند که در حرف و عمل ایشان تناقضی یافته است. استناد ناقص و تحلیل بسیار سطحی نویسنده مقاله نشان می دهد وی کمترین تلاشی برای حلّ معمای نه چندان پیچیده ای که هر از گاه در افواه منتقدین یا مخالفین انقلاب اسلامی تکرار می شود، از خود نشان نداده است. نویسنده مقاله لااقل اگر یک بار به خودش زحمت می داد و کتاب کشف الاسرار (اولین اثر با مضمون نگرش های سیاسی و اجتماعی حضرت امام) را مطالعه می کرد، شهامت آن را نمی یافت که چند خط مقاله دست و پا شکسته اش را به حساب تحقیق و تحلیل خود بگذارد! سطح پایین معلومات نگارنده مذکور، فرصت خوبی برای اثبات تهی بودن دست منتقدان نظام از منطق و اطلاعات علمی و تاریخی است.

ب- بخش دوم و پایانی مقاله مذکور قطعا با هدف زیر سوال بردن امام و در تیجه وهن به شخصیت ایشان به رشته تحریر در آمده است؛ چه این که نگارنده می توانست دستکم به چند فرضیه دیگر در قالب همان قضاوت های من درآوردی خودش پرداخته تا خواننده را در انتخاب بین اتهام یا تحقیق بیشتر نسبت به سیره و گفتار امام(ره) مخیّر بگذارد.

نویسنده مذکور پس از پیگیری یکی از معاونت های دانشگاه، در نهایت از نوشتار موهن خود پوزش طلبید.

برخلاف بعضی از دوستان عزیزم اعتقادی به برجسته سازی این اتفاق ندارم. این مقاله در تیراژی پایین در محیط داخلی و محدود یک دانشگاه چاپ و منتشر شد و سر و صدای عمومی بر سر آن مجالی برای برجسته سازی محتوا، برجسته سازی نگارنده کم مایه آن و در نتیجه برجسته سازی فضای فعالیت دشمن دارد.

ضمن تأکید بر ضرورت برخورد انضباطی با دانشجوی خاطی در چارچوب ضوابط دانشگاه، از نهاد نمایندگی مستقر در دانشگاه بابلسر انتظار می رود بنا بر رسالت ذاتی خود دانشجوی مذکور را از حقایق فقه شیعه، انقلاب اسلامی و مبانی نگرش های دینی و سیاسی امام راحل آگاه سازد. بسیج دانشجویی و دیگر دانشجویان متدین این دانشگاه نیز به یقین وظیفه پیگیری این اتفاق تا حصول نتیجه مطلوب را دارا هستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احمدی نژاد و باز هم نوزده دی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

امروز یک سایت نفت خور وابسته به دولت، کاریکاتوری از احمدی نژاد کشید و در پای او به جای کفش از سم استفاده کرد.

این توهین با واکنش های رسانه ای مواجه شد. سایت مذکور مجبور به اصلاح و سپس حذف کاریکاتور گردید.

رسانه های اصولگرا که می دانند حیات امروز این جریان، مرهون تلاش  و حضور مجاهدانه حامیان احمدی نژاد در عرصه های فرهنگی و رسانه ای است سعی دارند با ترفندی انگلیسی از کنار این ماجرا به سادگی عبور کنند. به زعم آنها صرف حذف کاریکاتور از سایت مذکور، برای تنبّه خاطیان کفایت می کند. بخشی دیگر از رسانه های این طیف که از زلزله های احمدی نژادی در هراس بوده و می دانند که پررنگ شدن نام و یاد احمدی نژاد جایی برای عرض اندام سایر مدعیان اخته شده اصولگرایی باقی نمی گذارد، دفاع از احمدی نژاد در مقابل توهین کنندگان را نیز موجب دو قطبی شدن جامعه بر می شمارند!

این توجیه های عمروعاصی در حالی صورت می گیرد که در همین چند روز اخیر، انتقاد از عملکرد یکی از لاریجانی ها، موجی از هیاهوی رسانه ای اصولگرایان را به دنبال داشت، بی آن که بیم دو قطبی شدن جامعه ذره ای مورد توجه قرار داشته باشد.

بگذریم.

قوه قضائیه باز هم در مقابل توهین به شخصی که جایگاه تعریف شده و قابل معامله ای در اریکه قدرت ندارد، واکنشی نشان نخواهد داد.

به نوبه خود، تقارن توهین جلف و حقیرانه یک رسانه دولتی نسبت به فرزند ملت و ادامه دهنده مسیر و آرمان های حضرت روح الله را با سالگرد توهین ناجوانمردانه به حضرت امام خمینی توسط رژیم طاغوت به فال نیک می گیرم. محمود احمدی نژاد فرزند تربیت یافته مکتب خمینی کبیر است و اکنون مصداق این مَثَل معروف قرار گرفته است که "پسر کو ندارد نشان از پدر ..."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بایسته ترین اقدام مغفول فرهنگی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ق.ظ

الان تا می گویی کار فرهنگی در اولویت است بلافاصله عده ای این تلقی را دامن می زنند که منظور از کار فرهنگی لابد نشر کتاب و نصب بیلبورد و ساخت کلیپ و ... است. همه این ها سر جای خود ارزشمندند اما به راستی یکی از مبنایی ترین کارهای فرهنگی که نقش بسزایی در اصلاح جامعه و کمرنگ شدن گناه دارد، مقوله ازدواج است.

سال ها پیش آیت الله هاشمی شاهرودی سخن زیبایی را در تلویزیون مطرح کرد که بسیار به دلم نشست. حرف ایشان – نقل به مضمون – بدین شرح بود که نمی توان واقعیت های ساختار انسان را نادیده گرفت. جوان در پانزده شانزده سالگی به بلوغ رسیده و نیازهایی دارد.

یک جوان بر خلاف نیازهای خدادادی که در وجود خود می بیند نمی تواند به موقع ازدواج نماید. او دوازده سال باید درس بخواند و دیپلم بگیرد. چهار پنج سال هم برای لیسانس وقت بگذارد؛ بعدش هم دو سال سربازی و حالا بیفتد دنبال کار. سن او دیگر به بیش از بیست و پنج سال رسیده است. یک جوان چقدر می تواند پارسا باشد که به رغم نیازهای جنسی که در خود می بیند و نیز عناصر محرّک شهوانی که به وفور در پیرامونش به چشم می خورد از گناه فاصله بگیرد؟

اگر در غرب، درس خواندن طولانی است فرهنگ آنان و نیز قیودات مذهبی و اجتماعی شان هم با ما متفاوت است. ما نمی توانیم مثل آنها سال های تحصیل را طولانی کنیم اما انتظار داشته باشیم جوان دچار گناه نشده و باب تجرّی نسبت به حریم احکام الهی به رویش گشوده نشود.

حلّ این ماجرا در گرو عزمی بلند برای حذف دروس اضافی در دوره های تحصیلی است. دوره خدمت نظام وظیفه را هم می توان کوتاه تر کرد. می توان به گونه ای برنامه ریزی کرد که یک نفر بتواند در هجده سالگی لیسانس گرفته و سربازی اش را هم به پایان برده باشد.

این تنها روشی است که سن ازدواج را در جامعه کاهش داده و وضعیت وخیم فرهنگی امروز ما را درمان می نماید.

مبنایی ترین کار فرهنگی در کشور ما که دین و سلامت جامعه را ارتقا می بخشد، کاهش همه عواملی است که رفع نیازهای مشروع بشر را با موانعی جدی و فرصت سوز مواجه می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایمان، بصیرت و عمل؛ شرایط نزول نصرت الهی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۲۴ ب.ظ

روزی که جوانهای قم از طلبه و غیرطلبه و اقشار گوناگون و مردم مؤمن آمدند در کوچه و خیابان قم و به دفاع از امام، به دفاع از حقیقت، به دفاع از پرچم برافراشته‌ی مبارزه‌ی علیه طاغوت و در مقابل گلوله‌های مزدوران رژیم طاغوت قرار گرفتند و خونشان روی آسفالتهای خیابان ریخته شد، هیچ‌کس از آن مردم و از حول‌وحوش آن مردم هرگز گمان نمیکرد که این حادثه چه اثری خواهد گذاشت. احساس تکلیف کردند، نیروی خودشان را و آنچه داشتند روی دست گرفتند، آمدند میدان. [مردم قم] فکر میکردند که نوزده دی منشأ این تحوّل عظیمِ زنجیره‌ی مبارزات و اعتراضات بشود و منتهی بشود به خیزش بزرگ عمومی مردم و کار را تمام کند؟ مردم قم فکر میکردند کاری که دارند میکنند این‌قدر برکت داشته باشد؟ فکر نمیکردند؛ امّا: وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین.(۱) عامل پیروزی این است که یک جماعتی - در یک مقیاس بزرگ، یک ملّتی - ایمان درستی داشته باشد، و این ایمان راسخ باشد، و این ایمان با بصیرت همراه باشد، و این ایمان و بصیرت با عمل و اقدام همراه باشد؛ اینها وقتی روی هم گذاشته شد، نصرت قطعی است. آنجایی که شما می‌بینید مؤمنینی هستند و نصرت پیدا نمیکنند، به خاطر این است که یا ایمان ضعیف است، یا ایمان غلط است - ایمان به چیزی است که نباید به آن مؤمن بود - یا ایمان همراه با بصیرت نسبت به مسائل جهان و مسائل حول‌وحوش خودشان نیست. نداشتن بصیرت مثل نداشتن چشم است؛ راه را انسان نمیبیند. بله، عزم هم دارید، اراده هم دارید، امّا نمیدانید کجا باید بروید. ما که این همه در باب قضیّه‌ی حوادث نُه دی روی بصیرت تکیه کردیم و بعضی‌ها خوششان نیامد، به خاطر این است؛ اگر بصیرت نبود، همان ایمان ممکن است انسان را به بیراهه بکشاند. کسی که علم ندارد، بصیرت درست ندارد به آنچه پیرامون او دارد میگذرد، گاهی اوقات میشود که راه را عوضی طی میکند؛ همه‌ی نیروی او نه فقط هدر میرود، بلکه به کج‌راهه او را میرساند و میکشاند؛ پس بصیرت لازم است. عمل صالح بر اساس ایمان، ایمان راسخ و ایمان درست، ایمان همراه با بصیرت، و تداوم و استقامت، اگر چنانچه بود، پیروزی قطعی است. اینهایی که پیروز نمیشوند، یکی از اینها را ندارند: یا ایمان نیست، یا ایمانِ درست نیست، یا استقامت نیست، یا بصیرت نیست؛ در نیمه‌راه بار را بر زمین گذاشتن است؛ طبعاً به نتیجه نمیرسند. ملّت ایران این شرایط را فراهم کرد؛ ایمان او درست بود، چون راهنمای او راهنمای صادقی بود، راهنمای ماهر و خبیری بود؛ یک فقیه آگاه به مسائل جهان، و بریده‌ی از مطامع و منافع مادّی شخصی، و آگاه به کتاب و سنّت؛ راه را به مردم نشان میداد، مردم هم با بصیرت حرکت کردند؛ فهمیدند که چه کار باید بکنند؛ آن کار را انجام دادند، وَ کانَ حَقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنینَ؛ حالا هم همین‌جور است.1

 عرض من به عناصر داخلی، به مردم دلسوز، به برادران و خواهرانی که در داخل با مسائل تبلیغاتی سر و کار دارند، این است که سعی کنند به این آشفتگی کمک نکنند. این که تحلیل بگذارند، یکی از آن طرف، یکی از این طرف، این علیه آن، آن علیه این، برای هیچ و پوچ، چه لزومی دارد؟ نه، دستگاه بحمداللَّه دستگاه مقتدری است، مسئولین مشغول کارشان هستند، رهبری هم که بنده‌ی حقیر هستم با همه‌ی حقارت، خدای متعال کمک کرده، ما در مواضع صحیحِ خودمان محکم ایستاده‌ایم. تا من زنده هستم، تا من مسئولیت دارم، به حول و قوه‌ی الهی نخواهم گذاشت این حرکت عظیم ملت به سوی آرمانها ذره‌ای منحرف شود. تا مردم عزیزمان اینجور با شور، با شعور، با بصیرت، با عزم راسخ در میدان هستند، لطف الهی شامل است؛ این را بدانید. تا ما توی میدان هستیم، سایه‌ی لطف الهی هست. ماها - من یک جور، شما یک جور، آن دیگری یک جور، چهارمی یک جور - اگر سراغ مسائل شخصی خودمان برویم و اهداف را فراموش کنیم، البته کمک الهی هم کم خواهد شد.
اما امروز ملاحظه میکنید که مردم خوشبختانه در همه جای کشور در صحنه‌اند، در عرصه‌اند؛ مسئولین همین جور، قوای سه گانه بکلیتها همین جور. قوای سه گانه - هم قوه‌ی مقننه، هم قوه‌ی مجریه، هم قوه‌ی قضائیه - واقعاً وارد میدانند؛ من دارم از نزدیک مشاهده میکنم، می‌بینم؛ دارند تلاش میکنند، دارند کار میکنند، دارند مجاهدت میکنند، عرقشان در می‌آید. کارها کارهای سنگینی است؛ کارهای کوچکی نیست.2

1.      ۱۳۹۲/۱۰/۱۹ بیانات در دیدار مردم قم

2.      ۱۳۹۰/۰۲/۰۳ بیانات در دیدار مردم استان فارس

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حفظ نظام از اوجب واجبات است، یعنی چه؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۹ ب.ظ

فارغ از مفهوم فقهی عبارت "حفظ نظام از اوجب واجبات است" که مشعر بر ضرورت صیانت از نظام اجتماعی در جوامع دینی بوده و هر عاملی که ثبات نظام دینی را به خطر بیندازد بر نمی تاید؛ باید به این حقیقت نیز واقف بود که گاه، حفظ نظام موجود در تعارض با نظام دلخواه اسلام می باشد. از این رو در مفهوم سیاسی این عبارت باید دقت و تامل بیشتری را نشان داد.

 این سخن که حفظ نظام از اوجب واجبات است، به یقین سخنی ناب و گوهربار است که تکلیف همه علاقمندان به انقلاب و نظام اسلامی را مشخص می کند؛ اما باید مراقب برخی کج فهمی ها هم بود.

معنای درست این عبارت آن است که یک نیروی علاقمند به اسلام و انقلاب اسلامی باید رسیدگی به امور انقلاب و جانبازی و فداکاری در این راه را بر همه امور دیگر خود رجحان بدهد. کسی که دنبال امور اقتصادی و منفعتی خود راه افتاده و از سر تفنن و رفع تکلیف، گاهی کاری هم در راه انقلاب انجام می دهد از آن چه به عنوان تکلیف در برابر صیانت از نظام برعهده دارد، غفلت ورزیده است.

معنی نادرست و مغالطه آلودی که گاه مورد سوءاستفاده بعضی از کانون های قدرت و ثروت قرار می گیرد آن است که به بهانه اوجب واجبات دانستن حفظ نظام، از خطاهای پیدا و پنهان بعضی اصحاب قدرت و وابستگانشان چشم پوشی نماییم تا مثلاً مبادا گزندی به نظام وارد شود! نتیجه حاکمیت این نگرش، انحراف و تهی شدن نظام از همه آن چیزهایی است که مبنای شکل گیری آن قرار گرفته بود.

در نگاه دوم، در واقع این "میز" است که به جای نظام اصالت یافته است.

منشأ بعضی ناعدالتی ها را باید در اشاعه این تعبیر غلط دانست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سر کار نروید!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

من دارم نظر خودم را می گویم. این روزها روی اتهاماتی که متوجه برادر رئیس جمهور شده، سر و صداها بلند است و خیلی ها باور کرده اند که عن قریب با دخالت قوه قضائیه شاهد احضار و بازداشت حسین فریدون خواهیم بود.

بنا بر تجربه شخصی معتقدم این باور، هیچ ارزش و اعتباری ندارد. امکان ندارد قوه قضائیه به چنین کاری دست بزند. راستش را بخواهید معتقدم قوه قضائیه شهامت برخورد جدی با دانه درشت ها را ندارد. نکته بعد این که خیلی از تصمیم ها و اتفاقات لزوماً در مقابل چشم مردم یا رسانه ها رقم نمی خورد. من به لابی های پشت پرده سال هاست که بی اعتمادم.

بیخود به خودتان امید ندهید که بعد دچار سرخوردگی شوید. اگر قرار بود دستگاه قضا ... بگذریم. حوصله دردسر ندارم. صبر کنید خودتان متوجه می شوید. فقط یادتان نرود دو جناح راست و چپ کشور اشتراکی عجیب در مبانی سیاسی و اعتقادی دارند که هیچ گاه منجر به تقابل جدی بین طرفین نخواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جمهوری اسلامی و اعجاز ناتمام!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ ب.ظ

معجزه جمهوری اسلامی فقط این نیست که خطراتی چون جنگ جهانی تحمیلی، انواع کودتا، ترور، فتنه، درگیری های داخلی، شورش های جدایی طلبانه، نفوذ و جاسوسی، انواع محاصره های اقتصادی و سیاسی و ... رو به سلامت پشت سر گذاشته و اتفاقی براش نیفتاده. یکی از معجزات کشور ما اینه که تا به حال ده ها نفر ادعا کردن تو زندان هاش دست به اعتصاب غذا زدن و عن قریب مهمون ملک الموت میشن؛ اما تو تمام این سال ها برا هیچ کدومشون هیچ اتفاقی نیفتاده!

رسانه های بیگانه اگه این طوری به ماجرا نگاه کنن دیگه این قدر خودشونو به آب و آتیش نمیزنن و واسه حامیانشون دل نمی سوزونن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا