مسئولین دانشگاه نباید سیب زمینی باشند!
- ۰ نظر
- ۲۱ آذر ۹۷ ، ۰۸:۱۹
هر کس از قم و ری و ساوه به محضر امام صادق علیه السلام می رسید، امام می فرمود: سلام مرا به عیسی بن عبدالله برسانید.
گاه می فرمود: عیسی بن عبدالله قمی از ما اهل بیت است. علتش را هم بیان نمود: حیات و ممات او به حیات و ممات ما گره خورده است.1
به زبان دیگر، پوست و گوشت و استخوانش با پوست و گوشت و استخوان اهل بیت علیهم السلام عجین شده بود.
"منّا اهل البیت" بودن فقط مخصوص سلمان نیست. این یک راه و طریقت و استراتژی برای همه دلدادگان اسلام و شیعیان حقیقی است که مسیر کمال و الحاقشان به اهل بیت را نشان می دهد. ما هم می توانیم "منّا اهل البیت" باشیم. می توانیم شبیه اهل بیت بشویم و پا جای پای آنها بگذاریم اگر خلق و خوی و فکر و ذکر و رفتارمان رنگ و بوی اهل بیتی داشته باشد. فراموش نکنیم که ما از زیادی گِل وجود اهل بیت خلق شده ایم!
رابطه با اهل بیت، لزوماً رابطه خَلقی نیست. چه بسا کسی که رابطه نَسَبی با خاندان امامت دارد و مسیر دوزخ را می پیماید. این رابطه خُلقی است که نسبت ما را با خاندان عصمت مشخص می نماید و افتخار منّا اهل البیت بودن را نصیبمان می سازد. مهم تر از شناسنامه ما، رفتار و کردار ماست که نشان می دهد چه نسبتی با اهل بیت داریم.
1- امالی شیخ مفید، ص 154، انتشارات آستان قدس رضوی
یک بار دوست و برادرم، حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی، با پای پیاده و البته تک و تنها بدون علم و کتل راه افتاد طرف تهران که دادش را بستاند. دادگاه ویژه روحانیت او را جلب کرد و ادعا نمود که این پیاده روی خلاف شئون روحانیت است!
این خلاف شئون روحانیت را ما طلبه های اهل داد و دادگاه، زیاد شنیده ایم. عنوانی است شبیه به تشویش اذهان عموم که هر مدلی قابل تأویل و تفسیر و مصداق شناسی است.
عکس یک طلبه را دیدم چسبیده به خانمی نامحرم، گفتم درد دلی کرده باشم. همین
فایلی تصویری فرستاد از صحبت های احمدالحسن، همان مدعی معروف به سید یمانی در تقبیح دموکراسی که این دموکراسی خواهان بودند که سقیفه را تحمیل کرده و حق مولا را خوردند و ایضاَ همین دموکراسی خواهان، سید الشهدا را به شهادت رساندند و فاجعه عاشورا را رقم زدند و ... کنارش هم تصاویر رأی دادن مراجع عظام تقلید را ضمیمه کرد که یعنی ...!
برایش نوشتم: کسی دموکراسی رو به طور مطلق قبول داره؟ میگیم جمهوری اسلامی یعنی چی؟ یعنی دموکراسی تا جایی که با نظر اسلام منافات نداشته باشه، درست مثل بحث اجتهاد. اجتهاد در مقابل نص نداریم. سقیفه مردوده چون در مقابل نص صریح کلام نبی حق، شکل گرفت. ما دموکراسیو مدل غربی و به طور مطلق قبول نداریم. شورای نگهبانو هم برا همین گذاشتیم که کسی با اسلام مشکل داره نتونه بیاد جای ناحق بشینه. اصل برای ما اسلامه و ...
چیزی نگفت.
ته دلم ماند که بگویم سید یمانی قرار بود قیام کند و مشرکان و طاغوتیان و متجاوزان و مستکبران را به چالش کشانده و زمینه ظهور را مهیا کند. آمریکا و اسراییل و وهابیت و داعش و حزب بعث و تکفیری و طالبان و کودکان گرسنه یمن و مردم مظلوم فلسطین و ... را نادیده گرفتید، اما مشکلتان شده است جایگاه مراجع تقلید شیعه و شرکتشان در عرصه انتخابات؟ یعنی با این همه صداقتتان باور کنیم آمده اید که مقابل یزیدیان دوران قیام کرده و دشمنان انسانیت و چپاولگران و غارتگران استثمارگر را به جنگ طلبیده و مستضعفین بی پناه و درد کشیده عالم را یاری برسانید؟
الان حقتان نیست که بگویم: خودتانید!!
کتاب "کف خیابون" را خواندم.
جذاب بود. این که می گویم جذاب بود به این معنی نیست که بی عیب و نقص بود. جایی نویسنده، محاوره و زبان مکتوب را در هم می نوشت. گاهی ادعایی مطرح می کرد و چند صفحه بعد حواسش نبود و نقض می نمود؛ اما به هر حال جذاب بود.
این شد سبک نگارش؛ ولی از نظر محتوا:
این که باید درباره تک تک حوادث ناب انقلاب اسلامی مثل همین فتنه 88 آثار هنری تولید کرد و مظلومیت انقلاب و نیروهای انقلاب را با زبان هنر شرح داد و ماندگار نمود حرفی نیست؛ اما اصرار بر حل معمای عفت و فائزه و ندا و تاجزاده و کهریزک و حواشی قم و بیوت بعضی مراجع و ... و پیچیدن نسخه همه آنها با یک رمان و دفاع از موسسه امام و حلقه پرتو و ... آنهم این طور آشکار و بی پرده و شعاری و با سرعت، اثر را در حد پانوشت برخی جراید زرد و یا ستون ثابت ویژه نامه های جنایی روزنامه ها تنزل می بخشد. برای تبیین اهداف انقلاب و چالش های آن به کار هنری، نگاه هنری، اثر هنری و زبان هنر نیازمندیم، هنر برتر از گوهر آمد پدید، نه ژورنالیسم و ...
از آقا ایمان اکبری عزیزم که این کتاب را یک شبه در قالب طرح فرهنگی "وقف در گردش" به دستم رساند تشکر می کنم. انشاءالله باز هم از این کارها بکند!
فایل صوتی خانم ح د ش، از اساتید دانشگاه آزاد اسلامی! تهران به دستم رسید که تلاش داشت شبهات ذهنی خود را با رویکرد فمنیستی به دانشجویان القا نماید. این خانم استاد رشته ارتباطات که از فحوای کلامش مشخص بود کمترین تحقیقی پیرامون مبانی دین نداشته به زعم خود سعی دارد اشکالاتی را نسبت به اسلام و کتاب خدا مطرح کند و نشان بدهد که دین، نسخه نجات بخش جامعه نیست. متأسفانه سطح اشکالات و شبهات وی آن قدر نازل، پیش پا افتاده و سبک است که یک طلبه نوآموز و یا یک دانشجوی اهل مطالعات دینی نیز به راحتی می تواند پوچ بودن ادعاهای وی را در چند دقیقه به اثبات برساند.
به طور مثال: او معتقد است حدیث شریفی که بهشت را زیر پای مادران عنوان می کند، ناقض شئون بانوان و توهین به زنانی است که مادر نیستند!! در صورتی که اثبات یک امر، نافی امور دیگر نبوده و حصری در ارج نهادن به جایگاه مادران وجود ندارد. البته به یقین عقل انسان نیز حکم می کند در شرایط مساوی، یک مادر به نسبت زنی که نخواسته – نه اینکه نتوانسته- مادر شود لااقل از منظر رنج و زحمتی که بر دوش می کشد، از جایگاه با ارزش تری برخوردار خواهد بود.
استاد مذکور، معتقد است اسلام زن را کنیز می داند و این موضوع را به رسمیت شناخته است!! استناد ایشان به موضوع عبد و امه در مورد اسرای جنگی کفار در صدر اسلام به عنوان میراث دوران جاهلیت است که اسلام به مرور شرایط برچیده شدن آن را مهیا نمود. با این وصف و با این طرز تلقی و نوع استناد به موضوع اسیران جنگی کفار، لابد می توان مدعی شد اسلام جنس مرد را نیز به غلامی و نوکری رسمیت بخشیده است!
در این فایل صوتی، خانم استاد حجاب را مضیقه ای برای زنان برشمرده و آیه الرجال قوامون علی النساء را مخالف اصل تساوی انسانها می پندارد. در حالی که بارها به این شبهات در آثار مختلف مکتوب و شفاهی پاسخ داده شده است و این استاد محترم اگر زحمتی به خود می داد و اندکی مطالعه می کرد، بحث برابری جنسیتی را با تساوی حقوق اشتباه نمی گرفت و می فهمید که اسلام در واقع مسئولیت اداره خانواده را بر گرده مرد نهاده و تکلیف معاش و تأمین خانواده را از دوش بانوان ساقط نموده و ...
بگذریم.
ظاهرا این خانم استاد موارد دیگری در وهن به آموزه های دین و ... را نیز در کارنامه عملکرد خود داشته که در نهایت منجر به صدور حکم تعلیق وی گردید. شنیده شده لابی هایی جهت رفع تعلیق ایشان تشکیل شده و از سوی دیگر دانشجویان متدین نیز هشدارهایی را در خصوص عواقب بازگشت این استاد ناآگاه مطرح نموده اند.
بازگشت این استاد به کرسی تدریس، بیش از آن که اسلامی بودن دانشگاه آزاد را تحت الشعاع قرار بدهد، جایگاه علمی این نهاد آموزشی را مخدوش می سازد. به راستی فرد یا افرادی با چنین نگرش سطحی چگونه قادر به اخذ مجوز تدریس گردیده و قرار است بدون پشتوانه تحقیق و مطالعه و صرفاً بنا بر شبهاتی ناپخته و مغشوش که مشابه آن هر روز در کانال های مجازی مغرض منتشر می شود، چه نقشی را در ارتقای سطح علمی دانشگاه دارا باشند؟
دیروز پانزده آذر سالروز شهادت عقاب تیزپرواز هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران، کابوس دشمنان اسلام و ایران، خلبان شهید احمد کشوری بود. می گویند مادر احمد کشوری با دست خودش پرچم ایران را آورد و با افتخار بر روی مزار فرزند رعنایش پهن کرد.
معتقدم بعضی آدم ها را باید از نزدیک دید و پدیده های انسانی عالم خلقت را به خوبی شناخت و درک کرد. یکی از این آدم ها مادر شهید کشوری بود که در زمان حیاتش تا آخرین نفس در راه اسلام و انقلاب اسلامی گام برداشت و دغدغه جهاد و شهادت داشت.
چند سال پیش توفیق شد با جمعی از دوستان به منزل این شیرزن تاریخ انقلاب در شهر کیاکلا (سیمرغ) بروم. خیلی از مردم نمی دانند این مادر، مادر دو شهید است. غیر از احمد کشوری، فرزند جوان دیگری به نام محمد را نیز در راه اسلام تقدیم کرده است.
از محمد می گفت و هوش و استعداد و ابتکارش در زمان تحصیل و ...
درباره شهادتش اما حرف دیگری داشت که باید در تاریخ ثبت بماند.
می گفت: یکبار نیمه های شب از خواب بیدار شدم. صدایی مرا به خود جلب کرد. آهسته حرکت کردم. دیدم محمد عبایی را که احمد موقع نماز به دوش می انداخت بر تن نموده و مشغول خواندن نماز شب است. حالت های معنوی خاصی داشت. صورتش می درخشید و سوز عجیبی در مناجاتش نهفته بود. به دلم افتاد که او دیگر ماندنی نیست.
بگذارید اینجای خاطره را یک پرانتز باز کنم. این خانم یک مادر است، آن هم مادر داغ دیده شهید. حق او بود که به محمد بگوید تو دیگر به جبهه نرو. ما دینمان را به اسلام و انقلاب ادا کرده ایم، بمان و جای خالی برادر شهیدت را پر کن و ... اگر این حرف ها را می زد هیچ جای شماتت نبود.
اما
گفت: صبح که شد محمد را صدا زدم. گفتم برو عکاسی سر کوچه و عکسی بگیر و چند قطعه بیاور که بعد از شهادتت دنبال تصویر تو نگردیم! در ضمن از تو راضی نیستم که عادی شهید شوی! مثل احمد بجنگ و شهید شو!
بعدها البته چند مادر شهید دیگر را هم دیدم که به عشق خدا و راه خدا از جگرگوشه شان چشم پوشی کرده و پاره تنشان را تا معراج حق بدرقه نمودند. ایران سرافراز مرهون رشادت های پیدا و پنهانی است که جای جای تاریخ آن را به رنگ حماسه و غیرت و ایمان درآورده اند.
نمی گویم برای خدا!
نمی گویم به خاطر دیگران!
لااقل برای خودت و به نفع خودت و در خدمت به خودت اگر از کسی کینه ای به دل داری و بغض کسی روی سینه ات سنگینی می کند، فراموش کن و ببخش تا آرامش را تجربه کنی و زندگی برایت شیرین تر شود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
هر کس کینه را از خود دور کند، قلب و عقلش آسوده مى گردد.
"مَنِ اطَّرَحَ الْحِقْدَ اسْتَراحَ قَلْبُهُ وَ لُبُّهُ"
غررالحکم حدیث 8584
تابناک: مرحوم زرویی نصرآباد، در ستون تذکره المقامات مجله گل آقا،نوشته طنز زیبایی در باره محمدجواد لاریجانی داشت که هنوز هم با این روزهای این چهره سیاسی متناسب است.
متن این طنز را می خوانید:
ذکر «محمدجواد لاریجانی» - حفظهالله-!
آن جامع فضایل، آن حلّال مسائل، آن بدر منیر، آن مشار مشیر، آن خبردهنده از روابط پنهانی، العبد الفانی «محمدجواد لاریجانی»، در علوم قدیم و جدید دستی داشت و از غیب خبر میداد و از اجله غیبگویان بود و هم اوست که مولانا «ولایتی» در باب او فرموده است: «کاش لاریجانی بودمی، اگر ولایتی نبودمی!»نقل است که روزی در حلقه مریدان نشسته بود، ناگاه بر زبانش رفت که: «مردی خواهد آمد از ینگهدنیا و مکتوبی از آن دیار خواهد آورد.» پس هنوز سخن به پایان نبرده بود که گفتند: «قاصدی به همین نشان از آن بلاد بر در ایستاده است!»
روزی یکی از اصحاب، او را گفت: چه گویی در باب «مک فارلین»؟ گفت: «جز این چیزی به یاد ندارم که زمینخورده ماست!»گویند: طیالارض میکرد. روزی وقت نماز پیشین، مریدی در مسجد «بلال» دیده بودش که نماز میکرد. مریدی دیگر گفت: «هم در آن وقت در کمیسیون امنیت ملی دیدمش!» و هم در آن زمان، در بلاد کفر دیده بودندش که میرفت و اگر کسی پرسید که: «این چگونه تواند بود؟» گوییم: «در نماز پیشین، فکر آدمی، هزار جا تواند رفت!»
و همو گفت: «تا رسیدن به اصلالاسرار، هجده هزار و هفتصد و سیوشش پرده است. من تمامی آن پردهها برداشتم، مگر یک پرده که باقی گذاشتم و اگر آن یک را نیز برداشتمی، تمامی اسرار سیاسی به معاینه دیدمی!» گفتند: «پس از چه برنداشتی؟» گفت: خواستمی برداشت ولی استادم، مولانا «ولایتی» - مد طول وزارتهالعالی - گفت: «ای جواد! از آن نترسی که از برایت حرفها درآورند؟» گفتم: «ترسم!» گفت: «پس آن پرده آخر باز مگیر!»آوردهاند که وقتی او را بیماریی پدیدار شد، مگر سید «محمود دعایی» بر بالینش نشسته بود و سخت میگریست. گفت: «گریستن بر چون منی روا نیست که هنوز دستم بر شاخهای از درخت سیاست بند است.» گفت: «بر حال خود میگریم که پس از تو، چه کس مکتوب سیاسی از برایم خواهد نگاشت؟!» گفت: «تا آن عصاره مهربانی، سید «عطاءالله مهاجرانی» هست، هیچ غممدار!»
بیگانهای گفتش: «مکتوب سیاسی چگونه نویسی و خبر از غیب چگونه دهی؟» گفت: «هرگز در تاریکی سنگ انداختهای؟» گفت: «نی!» گفت: «پس بینداز که گفتهاند: سنگ مفت گنجشک مفت! و ما انداختیم و شد!»او را -ادامالله طول مشاورته - کرامات بسیار بود. یکی آن که چون بر «بنز» دولتی بنشستی، بر دست چپ یله دادی و در همان حال، مکتوب مینگاشتی بر دست راست! و به هنگام قیلوله، خواب وزارت دیدی و به بیداری نیز! والله اعلم.
دو شب پیش تلگرام دو تن از دوستانم هک شد که البته بعد از چند ساعت موفق شدند آی پی نفوذی را در قسمت نشست های فعال شناسایی و اخراج کنند.
امروز قبل از ظهر هم این اتفاق برای من افتاد که زود متوجه شدم. دوستان مستندات لازم را به فتا تحویل داده اند.
در گوشی یا آی دی مربوط به خط تماس من مطلب خاصی نیست که بشود با آن مچ مرا گرفت و کاری کرد که مثلا از میدان به در بروم! حتی اگر من اهل کار زیر زمینی باشم آنقدری تجربه و خرد دارم که با شماره ای دیگر و از گوشی دیگر کارهایم را پیش ببرم.
نهایت کاری که هکر می تواند انجام بدهد ارسال محتوای غیراخلاقی و ... از آی دی من است که مثلا با این کار دست به پرونده سازی بزند و البته این روش هم در هیچ محکمه ای قابل استناد نخواهد بود. این اتفاق را به فال نیک می گیرم. زیرا یقین دارم بعضی از بدخواهان و جیره خوارهای باندهای زر و زور از فروردین امسال که بزعم خود دنبال مچ گیری از من بودند دیگر دستشان به جایی بند نیست که سراغ این روش های غیراخلاقی برای پرونده سازی رفته اند.
تا آن جا که من به یاد دارم هر دولتی آمد و رفت یک بار وعده ساخت راه آهن مشهد گرگان را داد ولی عملی نکرد. امیدوارم این بار که این وعده مطرح شده به نتیجه مطلوب ختم شود.
مردم شمال کشور ارادت خاصی به علی بن موسی الرضا علیه السلام دارند چنان که اگر به مشهد بروید امکان ندارد از کوچه و خیابانی عبور کنید و صدای چند زائر را که با لهجه شمالی و به خصوص مازندرانی مشغول صحبت هستند، نشنوید. از این بابت معتقدم ساخت این خط توجیه اقتصادی دارد و علاوه بر اشتغال زایی، خدمتی بزرگ به زوار به حساب می آید. در حال حاضر مسافران ریلی مشهد در مازندران و گلستان مجبور هستند دو سه برابر راه گرگان به مشهد را از شمال تا گرمسار در استان سمنان و از آنجا به مشهد مقدس، طی نمایند که هم هزینه ای اضافه به همراه داشته و هم ملال آور است.
بیش از هفتاد درصد روزنامه های امروز در صفحه نخست خود عکس و خبر درگذشت ابوالفضل زرویی را درج کرده اند. هیچ روزنامه و سایت خبری نیست که امروز خبری در این خصوص منتشر نکرده باشد.
اما تا وقتی که این شاعر طنزپرداز نجیب زنده بود، جایی تصویری از او منتشر نشد و هیچ صفحه نخستی به چاپ عکس او اختصاص نیافت.
جالب است همین اصحاب و ارباب جراید هر از گاه مطلبی می نویسند و از مرده پرستی مسئولان و مردم زبان به گلایه می گشایند. وقتی شخصیت های فرهنگی ارزشمند و صاحب فکر را معرفی نکنیم، شخصیت های مجازی و تهی برجسته می شوند.
خبر حمله تروریستی به یک استاد جانباز دانشگاه و مدافع حرم در دزفول چندان مورد توجه قرار نگرفت. پیشنهاد می کنم این خبر را بخوانید:
نظر احسان کرمی درباره سلبریتی های خودباخته ای که زایمان فرزند در کشورهای دیگر را یک افتخار می دانند هم جالب بود. حتی اگر یک بار آن را در شبکه های مجازی دیده اید به دوباره دیدنش می ارزد:
وحید یامین پور هم یادداشتی درباره اتفاق سیاه شبکه شما نوشته که می توان گفت از زاویه ای جدید به یک واقعیت رنج آور اشاره کرده است:
غار نخجیر که در بین اهالی منطقه به چال نخجیر شهرت دارد یکی از زیباترین شگفتی های طبیعی ایران است که آن طور که باید معرفی نشده است. این غار در شهر دلیجان در شعاع ده کیلومتری شهر نراق قرار دارد که قدمت آن به هفتاد میلیون سال می رسد. سنگ ها و دیواره های آهکی غار، شمایلی زیبا و منحصر به فرد را ترسیم می کند که هر بیننده ای را میخکوب می نماید. بعضی از سنگ ها شباهت خاصی به جانوران دارند. این غار یک غار زنده است و می تواند آسیب های دیواره خود را بعد از مدتی ترمیم نماید.
دیدن این غار زیبا را به هیچ وجه از دست ندهید. مردم شهرهای قم و اراک و کاشان و اصفهان بین یک الی یک ساعت و نیم زمان برای دسترسی به غار نخجیر نیاز دارند.
شهر دلیجان شهری کوچک است که متأسفانه ظواهر آن از ضعف مالی شهرداری این شهر خبر می دهد. تبلیغ این جاذبه زیبای گردشگری می تواند برکات زیادی برای مردم این شهر داشته باشد.
غار نخجیر دوازده کیلومتر طول دارد که فقط هزار و دویست متر آن برای استفاده بازدیدکنندگان به بهره برداری رسیده است. به فاصله شصت متری سطح غار، دریاچه ای در زیر زمین قرار دارد که عمق آن از سی تا هفتاد متر است. متأسفانه هنوز این بخش جذاب نیز مورد سرمایه گذاری قرار نگرفته که نشان از قصور متولیان امر در سازمان فرهنگی و گردشگری دارد.
زمان خروج از غار دنبال جمله ای بودم تا زیبایی این مکان دیدنی را برای مخاطبان وبلاگ توصیف نمایم. پیرمردی اصفهانی در حالی که چند قدم جلوتر از من بود فقط این آیه را زمزمه می کرد: فتبارک الله احسن الخالقین.
نام مادر عبدالمطلب، فاطمه بنت زائدة بن اصم بود.
نام مادر ابوطالب (همسر عبدالمطلب) نیز فاطمه بنت عمران بن عائذ بود.
نام همسر ابوطالب هم فاطمه بنت اسد بود.1
همسر مولا هم که فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.
دختران حسن و حسین هم و ...
یعنی مادر پدر بزرگ، مادر بزرگ، مادر، همسر و نوه های علی علیه السلام، فاطمه نام داشتند.
سنت غلطی است که بعضی ها وقتی تازه عروسی وارد خانواده شان می شود اگر همنام یکی از نزدیکان باشد موقع عقد، درخواست تغییر نام او را نموده و یا بر اساس توافقی داخلی! اسمی جدید برای وی انتخاب می کنند. یا بعضی ها اصرار دارند نام فرزند نو رسیده شان نامی جدید و متفاوت از اسامی فامیل و اقوام باشد. به خصوص اگر این نام، نام مطهر و شیرین اهل بیت علیهم السلام باشد که باید گفت این باور غلط، یک نوع کج سلیقگی محض است. چه اشکال دارد نام مادر شوهر و عروس یا همسران دو برادر، یا خاله و خواهرزاده و ... فاطمه باشد؟
لااقل در خصوص اسم مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها باید توجه ویژه ای نشان داد که خانه اهل بیت هیچ گاه بی فاطمه نبوده است.
البته در تاریخ زندگانی اهل بیت، یک مورد تغییر نام فاطمه را سراغ داریم که آنهم مربوط می شود به مادر ادب، حضرت ام البنین علیهاالسلام. گفته می شود او که فاطمه نام داشت (فاطمه کلابیه) برای آن که کودکان داغ دیده مولا با شنیدن نامش به یاد مادر خود نیفتاده و غم هایشان تازه نشود خواست که او را دیگر به نام فاطمه صدا نزنند و مشهور شد به ام البنین، یعنی مادر پسران.
1- اصول کافی، جلد دوم، صفحه 75
عکس بالا جلسه ای است که چندی پیش در رستوران میزبان بابلسر برگزار شد و اعتراضاتی را در فضای مجازی در پی داشت.
عکس زیر همان افراد هستند در جلسه ای که شب گذشته در دفتر یا منزل یکی از این بزرگواران برگزار شد.
تصویر دوم نشان داد که ائمه محترم جمعه انتقاد پذیر بوده و نسبت به نقد مردم توجه نشان می دهند.
البته تا آن جا که اطلاع دارم لااقل ائمه جمعه بابل شبیه مردم زندگی کرده و اهل مال اندوزی و تبرج نیستند فقط باید در عصر رسانه دقت بیشتری نشان دهند چرا که ثبت و انتشار یک ثانیه از اقدامی شبهه ناک یا مبهم می تواند میلیاردها ثانیه و دقیقه عمر مفید و نیک افراد را با چالش مواجه کند.
آقای رییس جمهور فرمود: اقوام همواره از نظام حمایت کرده اند.
خواستم عرض کنم که نظام هم همواره از اقوام حمایت کرده است. می گویید نه؟ یک نگاه به بستگان روحانی و لاریجانی و ناطق و ... بیندازید. خودتان متوجه می شوید.
اول خواستم درباره این تیتر و عکس روزنامه مطلب بنویسم که آیا واقعاً بهترین فیلم های چهل سال سینمای مقاومت همین سه فیلمی هستند که از سوی داوران انتخاب شدند یا نه؟ و این که سهم فیلم های سینمایی دهه شصتی که گاه نقشی اساسی در انتقال فضای جبهه و جنگ به میان مردم و تهییج افکار عمومی برای اعزام به جبهه ها و دفاع از میهن را داشتند در این بین رعایت شده است یا خیر؟
اما ترجیح می دهم درباره تیتر اصلی روزنامه یک کلام عرض کنم.
خدا به مستأجرها رحم کند. این افزایش نزدیک به دو برابری قیمت مسکن برای آنهایی که رویای خانه دار شدن داشتند شبیه کابوس است. به یقین این گرانی بر افزایش قیمت اجاره مسکن نیز سایه ای سیاه می افکند و فشاری مضاعف را بر دوش مستأجران وارد می آورد.
چون خودم چند سال مستأجری کشیدم آنهم در شرایطی سخت و گاه غیرقابل تحمل، هر روز سر نماز دعا می کنم خدا همه مستأجرها را به طریقی صاحب مسکن کند و از این وضع خانه به دوشی نجات دهد. شما هم دعا کنید.
راستش من نمی دانم علی لاریجانی چه چیزی را در صفحه لپتاپ دیده که چشمش این طور از تعجب درآمده. فقط این را می دانم که پشت سرش نوشته: مقابله با فساد!
پ ن: خیلی وقت بود با علی لاریجانی شوخی نکرده بودم از عزیزان ... خواهشمندم جدی نگیرند!