کف خیابون!
کتاب "کف خیابون" را خواندم.
جذاب بود. این که می گویم جذاب بود به این معنی نیست که بی عیب و نقص بود. جایی نویسنده، محاوره و زبان مکتوب را در هم می نوشت. گاهی ادعایی مطرح می کرد و چند صفحه بعد حواسش نبود و نقض می نمود؛ اما به هر حال جذاب بود.
این شد سبک نگارش؛ ولی از نظر محتوا:
این که باید درباره تک تک حوادث ناب انقلاب اسلامی مثل همین فتنه 88 آثار هنری تولید کرد و مظلومیت انقلاب و نیروهای انقلاب را با زبان هنر شرح داد و ماندگار نمود حرفی نیست؛ اما اصرار بر حل معمای عفت و فائزه و ندا و تاجزاده و کهریزک و حواشی قم و بیوت بعضی مراجع و ... و پیچیدن نسخه همه آنها با یک رمان و دفاع از موسسه امام و حلقه پرتو و ... آنهم این طور آشکار و بی پرده و شعاری و با سرعت، اثر را در حد پانوشت برخی جراید زرد و یا ستون ثابت ویژه نامه های جنایی روزنامه ها تنزل می بخشد. برای تبیین اهداف انقلاب و چالش های آن به کار هنری، نگاه هنری، اثر هنری و زبان هنر نیازمندیم، هنر برتر از گوهر آمد پدید، نه ژورنالیسم و ...
از آقا ایمان اکبری عزیزم که این کتاب را یک شبه در قالب طرح فرهنگی "وقف در گردش" به دستم رساند تشکر می کنم. انشاءالله باز هم از این کارها بکند!