اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۸۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احسن الحال» ثبت شده است

سلام، باران!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ

سرما و باران در راه تهران - ایسنا

 

گفته اند شادی های خود را با دیگران قسمت کنید. حالا که دستهای سخاوت آسمان به روی ما گشوده شده و قطرات رحمت حق به روی مان باریدن گرفته، به یاد دوستان خود باشیم. برای همه مردم دعا کنیم. وقت اجابت است و فرصت قرب و شوق و عشق بازی با خداست. خدا دل ما را شاد کرد، بندگانش ان شاءالله دلش را شاد کنند. خیر ببینی ای خدا! 

کسی شرمنده مردم نشود، کسی مقروض و بدهکار نماند، بیمارها شفا بگیرند، دلهای شکسته تسکین بیابند، مجردها و عزب قلی های وحشی، اهلی شوند، حاجتهای مشروع، روا شود. مردم فلسطین و لبنان را خدا از شرّ دشمنان نجات دهد. خدا ظهور صاحب ما را برساند. الحمدلله بابت باران، بابت لطف حضرت حق، بابت آرامش این موسیقی طرب انگیز عالم خلقت. الحمدلله که خدا هنوز ما را می بیند، بدان امید که ما هم او را ببینیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چقدر تو زیبایی پسر!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۰۳ ق.ظ

ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی

 

از حدود چهل هزار اسیر آزاد شده ایرانی در عراق بیش از نیمی از آنها مفقودالاثر بودند. یعنی نامشان در صلیب سرخ ثبت نشد و خانواده هایشان از زنده بودن آنها خبر قطعی نداشتند. طبعا این اسرا بیشتر در معرض خطر قرار دارند و هر آن دشمنی به خباثت حزب بعث میتواند به راحتی هر بلایی را سرشان در بیارود که سر بعضی ها در آورد. اسرای مفقودالاثر بیشترین تنگناها و فشارهای روحی و جسمی را تحمل کردند اما حتی اسرایی که نامشان در صلیب سرخ ثبت شده و گاهی و با خانواده هایشان نامه نگاری داشتند از سرنوشت خود بی اطلاع بودند. اینکه آیا روزی می رسد که بالاخره آزاد شده و به میهن خویش بازگردند یا نه؟ بارها هم عراقی ها وعده پوچ آزادی و تبادل می دادند تا اینگونه فشار بیشتری را بر اعصاب و روان اسرا تحمیل نمایند.

بسیاری از این اسرا به خصوص در اردوگاههای ده تا بیست و نیز ملحقات اردوگاههای تکریت و زندانهای الرشید و استخبارات، گاه آرزوی نوشیدن آب خنک، استفاده کامل از آفتاب و دیدن آن طرف دیوار را داشتند. یک فضای سبز معمولی برایشان حسرت بود، حمام و سرویس بهداشتی راحت، غذایی که یکبار سیرشان کند، بهداشت و لباس کافی و... یکبار فرمانده یکی از اردوگاهها فرزند خردسالش را با خودش به داخل آورد. اسرا جمع شدند و از اینکه بعد از سالها چشمشان به یک کودک افتاد ذوق زده و خوشحال شدند...

حالا شما می رفتی وسط این اسرا بهشان می گفتی روزی همه تان آزاد می شوید که هیچ، راه کربلا باز می شود که هیچ، صدام سقوط می کند که هیچ، حدود سه دهه بعد اوضاع به گونه ای می شود که می توانید با زن و بچه هایتان بیایید عراق در آرامش و امنیت کامل پیاده روی کنید، عراقی ها از شما پذیرایی کنند. می توانید حتی به بغداد رفته و در خیابانهای آن قدم بزنید و بستنی بخورید و... شاید خیلی هایشان پوزخندی از سر تمسخر و ناامیدی تحویلتان می دادند و شما را افسانه سرایی ماهر خطاب می کردند. مگر این تخیلات در باور کسی می گنجید؟ الله اعلم.

چه کسی می داند آینده چه می شود؟

1- برای همه فروض پیش رو و حوادث پر فراز و نشیب و محتمل آینده باید آماده بود و برنامه داشت.

2- رویاپردازی هم شیرین است. اگرچه نباید به آن دل بست.

3- به خدا باید اعتماد داشت. خدا خدای معجزه هاست.

4- چقدر امید زیباست.

راستی زائران کربلا، یادتان باشد همه شهدا آرزوی زیارت اباعبدالله را داشتند. محمدرضا کتابی در وصیتنامه اش نوشت دوست دارم کربلا که آزاد شد کنار بارگاه آقا چایخانه بزنم و از زائرانش پذیرایی کنم. محمد مصطفی پور روی سینه اش نوشت آنقدر غمت به جان پذیریم حسین تا قبر تو را بغل بگیریم حسین، تیر درست روی همین نقطه فرود آمد. سید حسن علی امامی در آبهای اروند دوربین انداخت و گفت کربلا را می بینم. علی اصغر خنکدار ایستاد و گفت مگر نمی بینید امام حسین آمده است. سید محمد میرزازاده هم لحظات آخر دستش را روی سینه گذاشت گفت آقا تشریف آورده سلام داد و رفت... نامردی نکنید. می روید کربلا یاد این بچه ها باشید. عشاق حقیقی اباعبدالله را فراموش نکنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرستش به مستی است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

photo_2024-08-13_07-13-13_t0lm.jpg

 

اوضاع که اینطور نمی ماند

آن قدر کوچک می شوم اندازه گرد و غبار، پای زائرانت چسبیده و هر روز به طواف می آیم

و

آنقدر بزرگ می شوم زانو زده، دست باز کرده و میدان حرمت را در آغوش می گیرم

جسم و روحم برای توست

زائر عابر و پلاک موقت نمیشوم

منتظر کربلای موعود خویش می مانم؛ جام سرخ عشق و مستی و رقص وصال. می خواهم از آن تو باشم و تو از آن من.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ادرک اخا...

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

شهادت را خودم برای فرزندانم انتخاب کردم - قدس آنلاین

 

عباس علیه السلام حیا میکرد حسین را برادر بخواند او پسر فاطمه بود. جایگاه قدسی داشت. عباس خودش را فدایی امام می دانست. تا لحظه آخر که از عمق جان، برادر را برادر خواند...

راه دفاع از حرم آل الله برای افغانستانی ها هموار بود. مصطفی و مجتبی بختی نگفتند ما با هم برادریم. نامی جعلی برای خودشان تراشیدند. گفتند پسرخاله ایم و تازه از افغانستان به ایران آمده ایم. یک خاله در مشهد داریم و همین. خاله که بود؟ همان مادرشان که در این ماجرا با آنها هم داستان شد. مثل پسرهایش تمرین کرد لهجه افغانستانی یاد بگیرد. قرار شد وقتی برای تحقیق زنگ زدند بگوید خاله آن دو است.

چندباری رفتند تا پای اعزام ولی هر بار به دلیلی لو رفتند و دیپورت شدند. گفتند این طوری نمی شود. باید از مشهد برویم. آخرش می فهمند ایرانی هستیم. بلند شدند آمدند قم، با همان ادعا و داستان قبلی. بالاخره اعزام شدند. به آرزوی دیرینه شان رسیدند. عملیات شد. موقع نبرد نارنجکی میانشان افتاد و هر دو را با هم به شهادت رساند.

چون فرم اعزامشان از قم پر شده بود پیکرهایشان با همان نام مستعار به قم آمد. غریبانه هم تشییع شدند و گرد ضریح بانو چرخیدند. آخرین لحظات یکی از مسئولان اعزام به ذهنش رسید گوشی آنها را چک کند ببیند در ایران فک و فامیلی دارند یا نه. دید یک شماره در مشهد است که زیاد با آن تماس گرفته اند. به همان شماره زنگ زد. مادر گمان کرد باز هم برای تحقیق زنگ زده اند. خیلی عادی با لهجه شبیه افغانی گفت من خاله شان هستم و... طرف هم با خیال راحت خبر را رساند...

مادر مکثی کرد. بغضش را فرو خورد. گفت من مادرشان هستم. اسم واقعی این دو هم مصطفی و مجتبی بختی اهل مشهد است. پسرهایم را بیاورید با آنها کار دارم.

مادر می گفت گاهی که دلم برای این دو تنگ می شد می رفتم اتاق خواب، وسط دو تختی که متعلق به آنها بود دراز می کشیدم تا احساس آرامش کنم.

پیکرها را آوردند مشهد هم طواف دادند. مادر گفت آنها را بیاورید خانه. تابوت ها را آورد داخل اتاق خواب. همه را فرستاد بیرون. با پسرانش تنها شد. رفت وسط دو تا تابوت دراز کشید. نفس عمیق کشید. خواست بی قراری کند. حق مادر بود داغ ناگهانی دو پسر رعنا او را بی تاب کند. یاد حضرت زینب افتاد. هر پیکری که از میدان می آوردند زینب می دوید به استقبالش. جلوتر از همه حرکت می کرد. قدمهایش تسلی خاطر همه بود. جز وقتی که دو پسرش شهید شدند از خیمه بیرون نرفت مبادا که اباعبدالله از روی خواهر شرمنده شده و خجالت بکشد.

مادر از زینب خجالت کشید بی قراری کند.

اما

گفت فقط یک فکر و دغدغه و سوال ذهنم را به خودش مشغول کرده بود. مصطفی و مجتبی از اول اعزام تا میدان نبرد برای اینکه کسی مانعشان نشود خودشان را پسر خاله معرفی کردند. آیا لحظات آخر که داشتند جان می دادند توانستند یکبار دیگر همدیگر را برادر صدا بزنند یا نه؟ بگویند اخا ادرک اخا... این حسرت به دلشان نمانده باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نیشتر منتشر شد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب نیشتر - مطاف عشق

 

نیشتر منتشر شد

رهیافت هایی برای تأمل در سبک زندگی فردی و اجتماعی

تهیه کتاب با تخفیف ویژه از انتشارات مطاف عشق:

https://mataf.ir/product/36959/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قرص "با خدا باش"!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۰۷ ق.ظ

۱۴ ویژگی که باید در سال کهنه جا بگذارید

 

این هم از صبح آخرین روز سال 1402. یکسال دیگر پیر شدیم، امیدوارم به خدا هم نزدیک تر شده باشیم.

این سال برای من یکی از خاطره انگیزترین سالهای عمرم بود. فراز و نشیب های زیادی داشت. چند اتفاق بد برای من رخ داد از مرگ دو تن از بستگان و سه تن از دوستان و چند ضربه روحی از کسانی که انتظارش را نداشتم و ... اما قسمت شیرین ماجرا بسیار بسیار زیبا و پررنگ تر بود. الطاف زیادی از سوی خدا نصیب حقیر شد که تا آخر عمر باید سپاسگزار باشم. خدا را ببینم دست و پایش را حتماً می بوسم. زندگی بدون فراز و نشیب که نمی شود. قرار هم نیست همه امور بر وفق مراد ما جلو برود از قدیم می گفتند گل بی خار نمی شود؛ اما عنایات و نعمات خدا آنقدر بزرگ و وصف ناپذیر است که مشکلات و تلخی ها و ناکامی ها را میتوان نادیده گرفت. دم خدا گرم. امیدوارم بندگانش دلش را شاد کنند.

یادم نمی رود اواخر دهه هشتاد بعضی سالها را با تلخی می گذراندم. دوستان خوبم بخاطر عدالتخواهی در زندان بودند و غم خانواده هایشان کام مرا تلخ می ساخت. امسال از نظر سیاسی هم اتفاقات خوب و عبرت آموزی در مملکت رخ داد. مسئولین به مرور به رشد سیاسی می رسند و خواهند فهمید که نمیشود نصفه و نیمه به شعارها عمل کرد. اگر به جمهورییت و اسلامیت اعتقاد دارید بدانید مردم از شما انتظار دارند به اسلام عمل کنید. عمل به اسلام منافی رواج تبعیض و بی عدالتی و شکاف طبقاتی و رانت و ... است.

یادی هم کنم از مرحوم حسین منصف. در این مدت بارها در وبلاگ از او و خاطرات و خصلتهایش نوشتم. خانمش می گفت روز آخری از صبح تا غروب که جان داد این جمله را به شوخی و جدی سر هر موضوعی تکرار میکرد: "با خدا باش خدا هم با شماست" حتی خانمش هم به او گفت امروز قرص با خدا باش را خورده ای! موکب غدیر را خیلی زودتر از آنچه تصور میشد برپا کرد. مثل همیشه پر از تصاویر شهدا و ائمه. در پاسخ حیرت دوستانش از این سرعت عمل، با دست تصاویر شهدا و ائمه را نشان داد و گفت مگر نمی بینید همه آمدند برای کمک؟ اصرار کرد نماز جماعت موکب را ببرند سر خیابان بخوانند این آخرین لحظات هم تبلیغ دین بشود. گفت نمی دانم به نماز عشاء میرسم یا نه... شکر خدا نماز عشا را خواند و رفت. دوستش می گفت راهپیمایی اربعین دلم پیش حسین بود که امسال چقدر جایش خالی است. یک عراقی سر راهم سبز شد و همکلام شدیم. تا گفتم اهل بابلم سراغ حسین منصف را گرفت! در اردوگاه مدتی با او بود. تا کربلا راه رفتیم و از حسین حرف زدیم و جایش را سبز نگه داشتیم. دوست دیگری که از جانبازان جنگ است می گفت حسین را یکی دو روز بعد تدفین در خواب دیدم. اوضاع و احوالش را سوال کردم گفت از لحظه ای که مرا به قبر وارد کردند دستم در دستان حضرت زینب بود... حسین یک عمر برای شهدا و اهل بیت دوید و زحمت کشید و آبرو گذاشت. با خدا بود و خدا هم تا آخر هوایش را داشت.

خیلی دشمن داشت. خیلی علیهش اقدام به تخریب کردند. اما تشییعش خیلی با شکوه بود و بعد از گذشت نه ماه نام و یادش بیشتر از قبل بر سر زبانهاست. رحمت الله علیه.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مرداب کمتر نباشیم

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۳۲ ب.ظ

مرداب سراوان در گیلان

 

مرداب حرکت نمیکند، یکجا ایستاده است، جریان ندارد؛ اما زیباست، طراوت و شادی می بخشد و جریان می سازد.

از مرداب کمتر نباشیم. بگذاریم اگر کسی گذرش به ما افتاد نفسی راحت بکشد و جانی تازه کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یاد ایامی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۲ ب.ظ

پشت‌نویسی تلخ راننده پراید به یاد مادرش

 

پشت شیشه ماشین نوشته: یاد ایامی که در خانه مادر داشتیم.

دمت گرم که یاداوری کردی. آنهایی که هنوز در خانه مادر دارند، پدر دارند، برادر و خواهر دارند، همسر و فرزند دارند، سلامتی دارند، آبرو دارند، دین دارند، امنیت دارند و...

قدر داشته هایشان را بدانند. یوم الحسره همه ما نزدیک است. از داشته هایمان لذت ببریم و خدا را شکر کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ورای این لبخندهای مصنوعی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۱۶ ب.ظ

بن بست در زندگی زناشویی - پارسی طب

 

می دانید که اسلام دل خوشی از خودکشی ندارد و حتی بعضی فقها بر این باورند که نباید در تشییع جنازه و مراسم فردی که خودکشی کرده شرکت کرد تا منجر به تقویت و اشاعه منکر نشود. انسان در برابر نفس خودش مسئول است. کسی نمی تواند بگوید چون این انگشت مال من است دلم میخواهد قطعش کنم؛ چه برسد به این که خودکشی کند.

اساس اعتقاد به خدا و باور معاد منافی ناامیدی و افسردگی است. ایمان به خدا منجر به تقویت امید و ایجاد نشاط در زندگی میشود. انسان مومن میداند جایی از زندگی دستی از غیب، او را از ورطه یأس و شکست نجات خواهد داد. لاتیأسوا من روح الله، از رحمت خدا ناامید نمیشوند مگر کافران.

باور به خدا و عالم غیب است که ناممکن ها را ممکن میسازد. باور ما می توانیم در گرو همین ایمان به نیرویی فرا مادی است. لااقل در انقلاب اسلامی ما و دوران پرفراز و نشیب دفاع مقدس بارها به اثبات رسید که انسان ها در اوج محدودیت میتوانند با اتکال به قدرت خدا دستاوردهایی شگرف به چنگ آورند. مملکتی که سربازانش حتی از داشتن سیم خاردار محروم بوده و در مصاف با ارتشی مورد حمایت ابرقدرتهای جهان به ستیز رفته و چهارده هزار کیلومتر از خاکش به اشغال بیگانه درآمده بود در سایه ایمان به غیب آبادان را از حصر نجات داد، بستان و فتح المبین و خرمشهر و... تا آنجا که عبور رزمندگاش از اروند و تصرف گلوگاه بندری فاو، حیرت استراتژیستهای مطرح جهان را به دنبال داشت. معروف است به رزمنده ای گفتند تو چطور با آر پی جی معمولی، تانک تی 72 را شکار میکنی، خندید و گفت با خرج یاابالفضل!

اسلام اتفاقا دین زندگی است و معتقد است معنویت نه یک خلسه بیگانه از واقعیت و ماده که پشتوانه سازنده اصلاح امور مادی و پیشرفت معیشتی و نشاط اجتماعی است. حقیقت آن است دنیای پرادعای روشنفکری باید توضیح دهد چگونه با تعارض بین نسخه بی قیدی و ادعای پوچ فرح بخشی و دلخوشی و شادی ناشی از لا ذهبی، با افسردگی و سرخوردگی و خودکشی ننگین کنار می آید؟ ورای لبخندهای موقت و مصنوعی جماعت خودشیفته و خودفریخته لذت طلب، شادی و آرامش حقیقی و جاودان در گرو اتصال به ذات خدا و تبعیت از فرامین او و بی اعتنایی به زخارف دنیا محقق می گردد. آرامش حقیقی زمانی به دست می آید که بدانی دنیا ماندنی نیست اما شرافت و ارزشش به مزرعه ای میماند که هر چه بذر نیکی و والایی در آن بکاری، آخرتی آباد و مسرت بخش خواهی داشت. جالب آنکه توده به بن بست رسیده ناامید همیشه طلبکار و شکست خورده، همواره مدعی ارائه خط و مشی نجات جوامع بشری نیز بوده و شهرت بادآورده خود را فرصتی برای ترویج فرهنگ پوچ گرایی قرار میدهند و البته بیچاره جماعتی ظاهربین که دل در گرو تقلید از این توده چرکین خودمحور و الکی خوش اما افسرده و بی هدف دارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حال احسن

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۵ ب.ظ

زمستان، هر سال می آید و می رود، زمین این را می داند؛ اما باز هم از آمدن بهار سر ذوق می آید و لباس نو بر تن می کند. می داند بهار رفتنی است؛ اما یقین دارد زمستان نیز ماندگار نخواهد بود. اصلاً آن که می داند چیزی در این دنیا ایستا و ماندگار نیست چه دلیلی دارد غمگین باشد، دلش بگیرد یا حتی شادی زائدالوصف داشته باشد؟ اعتدال حقیقی در آرامش است و آرامش جز در گرو اعتماد به خدا نیست.

شادیم از اینکه هستیم ولی آماده ایم برای رفتن. پس دل نمی بندیم. دل نبندیم که زمین نیز به بهار و تابستان و پاییز و زمستان، به سیل و طوفان و ابر و آفتاب و باران، به شب و روز و... دل نبسته است.

دنیا با همه فراز و نشیب هایش در گذر است؛ آن چه می ماند، خداست و هر قطره ای که در دریای آفرینش به ذات حق پیوست و ماندگار شد.

می خواهی جاودانه شوی، خدا شو، خدا شو و خدایی کن، به توحید بپیوند و یگانه شو. همه چیز در گذر است و قابل دل بستن نیست. خوش آن روز که در جرگه نیکان روزگار، در ژرفای اوصاف خدا غوطه ور شویم، مخلص خدا باشیم و به مبدأ وجودش شادانه گره خورده و در ذات او هضم شویم. خدایا تو شاهد باش که آماده سفریم و بال پروازمان به سوی ابدیت بی انتهای هستی تو گشوده است. نوروز ما در خلسه عشق و مستی از نظر تامّ به وجه الله رقم می خورد. روزی که جز خدا را نبینیم جشن تولد روحمان را می گیریم. روز فطرة الله التی فطر الناس علیها رستاخیز احیای جانهای غبار گرفته مان است و وقت پایکوبی وصال با معشوق یگانه. هر صبح و شام که می گذرد به سوی او فراخوانده می شویم و به دیدارش نزدیک تر. روح، هر چه سبکبال تر، پرواز آسان تر. پس، از گردش  فصل ها و چرخش روزگار بیاموزیم که قید و دلبستگی و وابستگی به هر چه غیر خداست، بی معناست. هیچ چیزی در این دنیا ارزش دل بستن و وقفه ندارد. جوهره حرکت خلقت، مسیر محتوم سیر الی الله ست. به غیر او دل نبندیم و صعودی زیبا را تجربه کنیم. بشتابید که وعده دیدار نزدیک است. چه حالی احسن از آن دم که در پیشگاه او حلول کرده و حلّ در وجود بی انتهایش شویم؟ خدایا ما را آنگونه بپذیر که خود می پسندی.

 

تصاویری از نقاشی خدا در طبیعت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخند، نقاشی الحمدلله ست!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۱۳ ق.ظ

وقتی طبیعت به مردم استان بوشهر لبخند می‌زند | خبرگزاری فارس

 

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ...

لبخند بزن لبخند، زیباترین و کامل ترین تشکر از خداست. تابلوی حسن ظن و جلوه حمد خدای بی همتاست.

لبخند بزن شبیه گل شوی در بوستان آفرینش. خدا به خارهایی که در کنارت هست آگاه است اما بی اعتنایی ات به سختی ها و ایستادگی ات در برابر دشواری ها و سربلندی ات در معرکه رنج ها را دوست دارد.

رضایت به معنای ترک تلاش نیست. تا میتوانی برای رشدت مادی باشد یا معنوی بکوش؛ اما به آنچه سهمت شد قانع باش و لبخند بزن.

لبخند بزن و غم ها را از دلت بیرون کن. بگذار این چند صباح زندگی به شکر و رضایت خالق یکتا سپری شود. خدا خودش می داند بر تو چه گذشته، همانطور که خودت می دانی با خدا چه کردی. او بزرگواری اش را بر تو تمام داشته و ضعفهایت را نادیده انگاشته، لبخند بزن که بگویی به سیاق نفخت فیه من روحی از جنس خدایی و ریز و درشت و فراز و نشیب های سخت روزگار را نادیده میگیری. صبغة الله و من احسن من الله صبغه، همرنگ خدا باش که او همواره می خندد. لبخند بزن و منبع امید باش همان طور که خدا هر صبح به تو لبخند می زند و منبع نور و امید است. خورشید، لبخند خداست، باران لبخند خداست، ابر و باد و ماه و ستاره ها و ... گوشه ای از پهنای تبسم خدا هستند.

لبخند بالاترین جلوه شکر خداست. لب های متبسم تو لبخند ابدی هستی را نیز نصیبت می سازد و مسیر سرنوشتت را به سمت مهربانی ها و نیکی ها هموار می سازد. پژواک بلند لبخند خاموشت را در دنیا و آخرت از زمین و آسمان خواهی شنید. خدا کنار ظن توست. بخند تا نعمتت افزون کند و تو را در جایگاه اهل رضا بنشاند. یادت نرود که خدا از هر که از او راضی است، راضی است و این رازی است که در تار و پود فرش و عرش جهان آفرینش بر جویندگان عشق هویداست. شهدا از خدا راضی بودند که می خندیدند تا در قهقهه مستانه و شادی وصولشان عند ربهم یرزقون شدند. شهید بی لبخند و عارف بی تبسم نداریم. با همه دردهایت لبخند بزن و از خدا راضی باش، نفس مطمئن تو رمز ورود به جرگه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی است.... کان سوخته را جان شد و آواز نیامد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مست باران!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۰۶:۴۷ ق.ظ

بارش باران در شرق و جنوب خوزستان ادامه دارد

 

امشب، ساز کیف خدا کوک است. به صدای پنجره ها گوش کن و به آهنگی که از فراز دیوارها و سقف ها شنیده می شود. سر پنجه اعجاز او موسیقی باران می نوازد. یعنی خدا تو را می بیند و لبخند به لب دارد.

سر مستی مبدأ خلقت، طرب روح انگیز عالم ماده و معناست. باران که می بارد یعنی قرار است رقص دلربای آفرینش، نو روزی دیگر را رقم بزند. قرار است غبارها و سیاهی ها زدوده شود. قرار است طبیعت بخندد و شاد باشد و تو هم اگر بر مدار فطرت و طبیعت باشی، شاد و متبسم خواهی شد و شادی و تبسم را به همه هدیه خواهی داد.

ترنم آوای باران، ساز حرکتی دوباره است از مأذنه گیتی. به شکرانه این تغییر باید حرکتی دوباره داشت و تقدیری نو رقم زد و صلاة عشق به جا آورد.  احسن الحال، یعنی لحظه بارش باران، سخاوت ابرها و زایش حیات؛ و جعلنا من الماء کل شیء حی.

وقتی ساز کیف خدا کوک است و قطرات دلربای محبتش را بر چهره ناز هستی روانه می سازد فرصت را باید غنیمت شمرد. دیوانه وار زیر باران نگاهش بایست و دستان نیازت را تا آسمان چشمانش بالا ببر. حالا وقتش است تا تنور لطف و عنایت او داغ است خمیر خام آرزوهایت را به دیواره کرامت جان بخش او بچسبانی و عمری نان سعادت و سربلندی و توفیق و فضیلت را روزی خود سازی و فریاد سرمستی بسرایی و بخوانی: الحمدلله رب العالمین؛ شکر به خاطر هر آنچه که دادی و هست، دیدیم یا ندیدیم؛ فدای تو، خدا!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عینک دودی ات را بردار!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۲۶ ق.ظ

عینک آفتابی دو پل مردانه دودی پر رنگ آرمانی

 

اینکه گفته اند نگه داشتن دوست خوب مهمتر از پیدا کردن دوست خوب است، لزوما منحصر به یک موضوع خاص نیست.

کلاهمان را قاضی کنیم ما باشیم و عقل خودمان باز هم به همین نتیجه می رسیم.

دوست خوب یا هر یک از نعمتهای خداوند مثل همسر، شغل، هنر، پول، موقعیت اجتماعی و... شاید در مرحله دستیابی، سختی هایی داشته باشد؛ اما مهمتر و دشوارتر از آن، مرحله نگاه داری و حفظ آن است.

اگر با کمترین بهانه ای، حساسیت نا به جا، خودخواهی و خود برتر بینی، لجاجت، افسردگی، زیاده خواهی، اسراف و... قدر نعمت را ندانیم و یکهو بزنیم زیر میز، آن نعمت و موقعیت از چنگمان خارج می شود و چه بسا بعدها بیشتر باعث آزار روحی و عذاب وجدانمان گردد. چه اینکه گاه آدمهایی که طعم شیرین نعمتی را چشیده اند و از دستش داده اند بیشتر از کسانی که اصلا به آن نعمت نرسیده اند دچار غم و سرخوردگی می شوند.

راز اجابت نشدن بعضی از دعاهایمان می تواند همین نکته باشد. خدا می داند خیر ما چیست. بنده ای را که خوب می شناسد و خیرش را می خواهد گاه از اجابت دعا دور نگاه می دارد چون می داند او آدم قدرشناسی نیست یا از نظر روحی کسالت و بیماری دارد، خلق و خوی او مانع از ثبات شخصیتش می شود، اگر همسر خوبی هم پیدا کند یا مال و مکنت ویژه ای بیابد با بی تدبیری و... زود از دستش می دهد و ضربه ناشی از فقدان آن موقعیت، بعدها آسیب جدی تر و خطرناکتری برای او رقم خواهد زد.

قبل از آن که حاجتی را از خدا بخواهیم ظرفیت پذیرش آن حاجت را هم از خدا بخواهیم و البته خودمان هم برای ایجاد یا تقویت ظرفیت آن قدم برداریم. حوّل حالنا الی احسن الحال یعنی ممکن است هر کاری را هر وقتی بتوان شروع کرد اما تا نجنبیم و متحول نشویم معلوم نیست آغاز آن کار پایان خوشی داشته باشد.

ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم هم جنبه اجتماعی دارد هم جنبه فردی. دنبال تغییر خود باشیم تا خدا هم تغییر در زندگی مان را امضا کند. آب هم که یکجا بماند می گندد. دنبال حرکت باشیم، خودمان ر اصلاح کنیم و رو به جلو برویم خدا هم راه ها را برایمان هموار می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصلاح خوب است اما برای همسایه!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۱۹ ق.ظ

آرایشگاه مردانه یا پیرایشگاه

 

از طنزهای روزگار یکی اش همین است که انتقاد و نصیحت کسی را نمی پذیریم.

یا اصلا زیر بار نمی رویم و به توجیه و جدل متوسل می شویم.

یا اگر هم کم آوردیم و دستمان از بحث کوتاه شد بهمان بر می خورد و دور آن طرف را خط می کشیم.

بعد با همین رویه، از خدا می خواهیم زندگی مان را اصلاح کند، وضعیتمان را تغییر دهد، احسن الحال را برایمان رقم بزند...

وقتی خودمان تمایلی به اصلاح و تغییر نداریم و مقاومت می کنیم، از خدا چه توقعی داریم؟

ملیح ترش اما این است که  خودمان دیگران را هم نصیحت و نقد می کنیم و انتظار داریم بی کم و کاست و مقاومت و پرخاش و چون و چرا، بپذیرند و تسلیم شوند در مقابل هر آن چه گفتیم...!

جامعه ای که ما بخشی از آن هستیم اصلاح نمی شود وقتی خودمان اصلاح نشویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اول، زندگی حسینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۶:۵۰ ق.ظ

دلمان می خواهد با شهدای کربلا محشور شویم.می گوییم کاش بودیم و حسین علیه السلام را در صحرای کربلا یاری می رساندیم. کاش مرگمان رنگ سرخ شهادت داشته باشد و ما را به قافله کربلا برساند. دعای زیبایی است؛ اما

به ما یاد داده اند این گونه آرزو کنیم: اللهم اجعل محیای محیا محمدٍ و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.

عاشورا فقط قصه شهادت نیست؛ راه زندگی و حیات اهل بیتی را بیان می کند. نهضت حسین علیه السلام نهضت زندگی صحیح و سعادت آفرین است. زندگی به سبک اهل بیت یعنی علم و ایمان و اندیشه و عزت و عمل صالح. قبل از آن که به مرگ شبیه اهل بیت فکرکنیم به زندگی شبیه آنان بیندیشیم. از خدا بخواهیم حیات و مماتمان هر دو با هم به شیوه و سبک و سیاق آل محمد(ص) باشد. اگر زندگی مان رنگ و بوی محمدی گرفت مرگمان نیز عطر عاشورایی خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا به اینترنت اعتیاد دارید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ق.ظ

دکتر علی رضا سفیدچیان، روانپزشک:


اینترنت تاکنون به چه اندازه به زندگی شما ضربه زده است؟
آیا برای خانواده، روابط کاری و درسی تان، مشکلی ایجاد کرده است؟
در این پست، یکی از تست‌های معتبر سنجش اعتیاد اینترنتی که توسط دکتر کیمبرلی یانگ ابداع شده است، معرفی می شود تا میزان اعتیاد به اینترنت را بسنجید.
در این آزمون بیست پرسش وجود دارد که برای هر پرسش پنج جواب در نظر گرفته شده استکه هر کدام از یک تا پنج امتیاز دارند:
1)شامل حال من نمی‌شود
2)به ندرت
3)گاهگاهی
4)اغلب
5)همیشه
در مقابل هر سوال عدد مربوط به جواب خود را نوشته و در پایان تمامی‌اعداد را با هم جمع بزنید.

1)چقدر بیشتر از آنچه قصد دارید در اینترنت می‌مانید؟
2)چقدر به خاطر آنلاین ماندن، اعضای خانواده را نادیده گرفتید؟
3)چقدر اینترنت را به بودن با خانواده، همسر و یا دوستان نزدیکتان ترجیح می‌دهید؟
4)چقدر از طریق اینترنت با کاربران دیگر رابطه ایجاد می‌کنید؟
5)چقدر دیگران از شما به خاطر میزان آنلاین بودن‌تان شاکی هستند؟
6)چقدر به خاطر اینترنت، نمرات، اوضاع تحصیلی و حتی اوضاع کاری و مالی‌تان افت کرده است؟
7)چقدر ایمیل‌هایتان را پیش از کارهای ضروری دیگرتان چک می‌کنید؟
8)چقدر عملکرد کاری، شغلی و بهره‌وری شما به خاطر استفاده از اینترنت آسیب دیده است.
9)وقتی که از شما می‌پرسند که چه کارهایی را به صورت آنلاین انجام می‌دهید، چقدر در موضع تدافعی یا پنهان کاری قرار می‌گیرد؟
10)چقدر افکار آزار دهنده در زندگی را با افکار آرامبخش در اینترنت خنثی می‌کنید؟
11)چقدر فکر می‌کنید وقتی که در اینترنت هستید، توانایی پیش‌بینی همه امور را دارید.
12)چقدر فکر می‌کنید که زندگی بدون اینترنت، چیزی کسالت بار، تهی و بی لذت است؟
13)وقتی آنلاین هستید اگر فردی مزاحم شما شود، چقدر غر می‌زنید، فریاد می‌زنید و یا حتی عصبانی می‌شوید؟
14)چقدر به خاطر دیسکانکت نکردن اینترنت، دچار بی‌خوابی هستید؟
15)چقدر فکر می‌کنید که در حالت آفلاین حواس پرتی دارید و در حالت آنلاین بهتر هستید؟
16)چقدر وقتی آنلاین هستید این جمله را به کار می‌برید: «فقط چند دقیقه مونده، الان میام»
17)چقدر سعی کرده‌اید از میزان آنلاین بودن خود بکاهید و البته موفق هم نشده‌اید؟
18)چقدر سعی دارید، میزان آنلاین بودنتان را از دیگران مخفی سازید؟
19)چقدر میزان آنلاین بودنتان را با بیرون رفتن و گشت و گذار با دوستانتان ترجیح می‌دهید؟
20)چقدر وقتی آفلاین هستید، احساس افسردگی و عصبیت دارید که با آنلاین شدن این احساس از بین می‌رود؟


 پاسخ:


اگر جمع نمراتتان بین(20تا49)بود، اعتیادتان خفیف است و به عنوان یک کاربر معمولی محسوب می‌شوید. 
گرچه دارید کمی ‌در استفاده از اینترنت افراط می‌کنید. اما هنوز به رفتار خود مسلط هستید و جای امیدواری برایتان وجود داشته و می‌توانید میزان اینترنت خون‌تان را کنترل کرده تا افزایش نیابد!

اگر جمع نمراتتان بین(50تا79)بود، دچار اعتیاد متوسط شده‌اید. مواظب باشید که این مقدار استفاده از اینترنت در زندگی شما تاثیر نگذارد.

اگر جمع نمراتتان بین(80تا100)بود، متاسفانه شما بعنوان یک معتاد شدید محسوب شده و  نیاز به درمان جدی و فوری برای ترک اعتیاد به نت دارید!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عقل و سبک زندگی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰ ب.ظ

 

قوّه‌ی عاقله چیست؟ عقل چیست؟ عقل در ادبیّات اسلامی فقط آن دستگاهی نیست که محاسبات مادّی میکند برای ما؛ نه، اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمٰنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان؛ عقل این است. اَلعَقلُ‌ یَهدی‌ وَ یُنجی؛ عقل این است. عقل باید بتواند انسانها را تعالی ببخشد. عقل در یک سطح، آن عاملی است که انسان را به مقام قُرب میرساند، به مقام توحید میرساند؛ در یک سطح پایین‌تر، عقل آن چیزی است که انسان را به سبْک زندگی اسلامی میرساند؛ در یک سطح دیگر هم عقل آن چیزی است که ارتباطات مادّی زندگی دنیا را تنظیم میکند؛ همه‌ی اینها کار عقل است.۱۳۹۷/۰۳/۲۰ 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه سالگرد شهادت کمال کورسل(شهید فرانسوی دفاع مقدس)

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۱۵ ب.ظ

فطرت های انسان ها پاک و زلال است و اگر زنگارهای روی آن زدوده شود، به حکم و قضای آفرینش، سره را از ناسره تشخیص داده و حق را با جان و دل می پذیرند.

کمال کورسل فقط یک نمونه از این فطرت های زلالی است که در مواجهه با نشانه های حق، راه صحیح رشد و کمال را بازیافته و به مقام عند ربهم یرزقون رسیده است.

تاریخ اسلام مملو از وجود شخصیت هایی است که با ملیّت ها و ادیان و مذاهب گوناگون، چشم بصیرتشان پس از رویارویی با منطق شیوا و مسیر فطری اسلام، گشوده شده و به جبهه یاران حقیقت پیوستند.

آنچه در این میان حائز اهمیت است نقش "ابلاغ" و "تبیین" حقایق است که گاه مورد غفلت قرار می گیرد. بمباران رسانه های تبلیغاتی مادیّون گاه چنان هجمه ای از شبهات و انحرافات را رقم می زند که ثمره آن قلب حقایق، وارونه نمایی وقایع و در نتیجه، ایجاد غفلت و گمراهی در مخاطبان است.

امروز اما ابزار رسانه به همان وجه که واسطه شرّ بدخواهان در زدودن معنویت و حقیقت از جوامع است می تواند با همّت و غیرت مؤمنانه دلسوزان دین، در خدمت ابلاغ راستی و تبیین درستی قرار گرفته و چشم گمراهان را به عالم حق بگشاید.

در این راستا ترجمه و انتشار مضامین معنوی و منطق مستدل جبهه حق، وظیفه ای خطیر است که در تبیین مسیر نورانی اسلام برای جوامعی که از نعمت ولایت و هدایت محرومند ضروری به نظر می رسد.

پیام مقام معظم رهبری به جوانان اروپا از آن دست رسالاتی است که ابلاغ آن به سراسر گیتی، سیاهی ظلمت را به انزوا خواهد کشاند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اقتضای طبیعتش این است!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۴۰ ق.ظ

پنج مرداد، سالروز عملیات مرصاد در سال 67 است.

پنج مرداد، سالروز مرگ شاه در سال 59 است.

چهارم مرداد هم سالروز مرگ رضاشاه در سال 23 است.

قطعنامه 598 در 27 تیر 67 از سوی ایران پذیرفته شد؛ اما عملیات مرصاد نه روز بعد از آن ثبت شده است. چرا؟ برای این که بعد از پذیرش قطعنامه سازمان ملل از سوی ایران، دشمنی که ادعای صلح دوستی و تمایل به اتمام جنگ داشت به ناگاه با تمام قوا به کشورمان حمله ور شد. در جنوب تا آسفالت جاده اهواز پیشروی کرد و در غرب تا سی کیلومتری شهر کرمانشاه.

مرصاد عبرتی شد که بدانیم دشمن، قابل اعتماد نیست و به اقتضای ذات خود همواره درصدد دشمنی است.

رضاشاه با حمایت دشمنان این مرز و بوم به قدرت رسید و دلش خوش بود که اجانب پشتیبان او هستند. مدتی بعد او توسط همان ها خلع و تبعید شد و در غربت جان سپرد.

پسرش محمدرضا خیانت و نامردی اجانب در حق پدر را دید و عبرت نگرفت و باز روی حمایت دشمنان ملت حساب باز کرد و ... سال ها بعد در غربت و در به دری در حالی که ایالات متحده به عنوان اصلی ترین پشتیبان او هم دیگر حاضر نبود پناهش دهد در قاهره جان سپرد.

اگر از تاریخ عبرت نگیریم، خودمان عبرت تاریخ خواهیم شد. امروز عرصه ستیز دشمن با ملت ما، جنگ اقتصادی است. اگر روی پای خود نایستیم و یاعلی نگوییم و دلمان را به روابط اقتصادی با اجانب خوش کنیم دیر یا زود به شهادت مکرر تاریخ، زمین خورده و جفا خواهیم دید. آن وقت با این همه درس عبرت که جای هیچ توجیهی برای وابستگی باقی نگذاشته، آیندگان حق خواهند داشت ما را ملامت کنند. یادمان نرود حمایت از تولید ملی و اقتصاد مقاومتی، ضامن استقلال و امنیت میهن مان است. استقلال در اقتصاد، شرط اقتدار یک کشور است.

این که دشمن، دشمنی بورزد عجیب نیست. عجیب این است که ما سهل انگاری ورزیده و به جای اتکا به توانایی های خود به دست یاری او چشم بدوزیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این کتاب را یک شهید نوجوان نوشته است

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۵۱ ق.ظ


"به طور کلی اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده فقهاست، همان طور که پیامبر(ص) مأمور اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود... در جامعه اسلامی باید فقیه عادل و جامع الشرایط در رأس کار و حاکم بر جامعه و رهبر و اداره کننده آن باشد. اگر قدرت و ولایت، از فقیه گرفته شود قوانین الهی تغییر یافته و طاغوت زمام امور را به دست خواهد گرفت...

ولایت مورد بحث ما در اینجا یعنی حکومت و اداره جامعه و اجرای قوانین و احکام اسلامی و این یک امتیاز و برتری نیست، بلکه این وظیفه ای مهم و حساس است."

شهید امیرحسین سیفی در هفده سالگی به شهادت رسید. او در شانزده سالگی کتابی را به رشته تحریر درآورد که دغدغه های یک نوجوان در دهه شصت را ترسیم می نماید. "امامت و ضرورت رهبری" نوشته این شهید نخبه و نوجوان است که سال ها بعد توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی به زیور طبع آراسته شد.

این دانش آموز شهید معتقد بود که نقش رهبری در یک جامعه مانند شاقول و ریسمان بنّایی است که عیاری برای صحت رفتار و حرکت جامعه به شمار می آید. از دیدگاه این شهید بزرگوار، دشمنان اسلام هیچ گاه تاب تشکیل و برقراری حکومت اسلامی را نخواهند داشت و از هر حربه ای برای به انحراف کشیدن و شکست آن بهره خواهند گرفت تا جامعه ای الگو برای سایر آزادی خواهان شکل نگیرد.

ولی فقیه به عنوان جانشین امامان و انبیا وظیفه دارد در کشاکش بحران های مختلف فکری و فرهنگی و سیاسی و ... از حرکت جامعه بر مدار آموزه های دین مراقبت نموده و راه اصلاح و رشد معنوی و مادی جامعه را در پرتو عمل به دستورات دین به همگان نشان دهد.

این کتاب به همراه خاطرات و تصاویری از شهید در 145 صفحه و با قیمت هشت هزار تومان از طریق فضای مجازی نیز جهت مطالعه علاقمندان قابل تهیه است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا