مست باران!
امشب، ساز کیف خدا کوک است. به صدای پنجره ها گوش کن و به آهنگی که از فراز دیوارها و سقف ها شنیده می شود. سر پنجه اعجاز او موسیقی باران می نوازد. یعنی خدا تو را می بیند و لبخند به لب دارد.
سر مستی مبدأ خلقت، طرب روح انگیز عالم ماده و معناست. باران که می بارد یعنی قرار است رقص دلربای آفرینش، نو روزی دیگر را رقم بزند. قرار است غبارها و سیاهی ها زدوده شود. قرار است طبیعت بخندد و شاد باشد و تو هم اگر بر مدار فطرت و طبیعت باشی، شاد و متبسم خواهی شد و شادی و تبسم را به همه هدیه خواهی داد.
ترنم آوای باران، ساز حرکتی دوباره است از مأذنه گیتی. به شکرانه این تغییر باید حرکتی دوباره داشت و تقدیری نو رقم زد و صلاة عشق به جا آورد. احسن الحال، یعنی لحظه بارش باران، سخاوت ابرها و زایش حیات؛ و جعلنا من الماء کل شیء حی.
وقتی ساز کیف خدا کوک است و قطرات دلربای محبتش را بر چهره ناز هستی روانه می سازد فرصت را باید غنیمت شمرد. دیوانه وار زیر باران نگاهش بایست و دستان نیازت را تا آسمان چشمانش بالا ببر. حالا وقتش است تا تنور لطف و عنایت او داغ است خمیر خام آرزوهایت را به دیواره کرامت جان بخش او بچسبانی و عمری نان سعادت و سربلندی و توفیق و فضیلت را روزی خود سازی و فریاد سرمستی بسرایی و بخوانی: الحمدلله رب العالمین؛ شکر به خاطر هر آنچه که دادی و هست، دیدیم یا ندیدیم؛ فدای تو، خدا!
فدای تو خدا
خوشبحال کسی که انقدر در خودش گم نباشد که آبپاشی آسمان هم سرحالش نیاورد