عکس و خاطره
سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۸ ق.ظ
درست یک ماه قبل از شهادت علی خلیلی با طلبه سیرجانی رفتیم تهران عیادت. به سختی نفس می کشید تغذیه و دفعش از راه شیلنگ هایی بود که مثل سیم به شمکش وصل کرده بودن. گفتن دو سه دقیقه بیشتر بهش نزدیک نشین. پرسیدم: دو ساله داری زجر می کشی، اگه برگردی به همون روز، بازم حاضری بری از ناموس مردم دفاع کنی و چاقو بخوری؟ گفت: من برای خدا این کارو کردم و ذره ای پشیمون نیستم. برگردم به اون روز بازم نهی از منکر می کنم.