علم و هنر حقیقی یعنی انسانیت
مقاله ای خواندم از کسی که داشت بر مبنای نگاه جامعه شناسانه خود علت برخورد بد بعضی از پزشکان با بیماران و نیز معطل نگاه داشتن مردم در صف های طولانی و گاه نمایشی مطب پزشکان را توضیح می داد. سر جمع حرفش این بود که حضرات اطبا به دلیل فاصله با هنر و موسقی و شعر و ادب به این درد مبتلا شده و مردم را آزار می دهند.
یک پزشکی هم جلویش در آمد و جوابیه ای نوشت و فهرستی از اطبایی را منتشر کرد که دستی در عالم هنر داشته و اثری را در این خصوص به نام خود ماندگار ساخته اند.
نکته ای که در این میان مغفول مانده این است: هنردوست بودن و یا حتی هنرمند بودن و علاقه به آثار فرهنگی و ادبی و ... ضامن سلامت نفس انسان و پیراستگی رفتار از حسد و حقد و تکبر و تفرعن نیست.
به راستی آیا هنرمندانی که به این درد بزرگ مبتلا بوده و با مردم از سر کبر و نخوت برخورد می کنند را کم دیده ایم؟
برای انسان بودن، علم و مدرک و هنر، شرط کافی نیست. چه بسیار انسان هایی که به رغم بهره مندی از نعمات الهی، به جای تحقیر دیگران، از سر بزرگ منشی و تواضع رفتار می نمایند. برای انسان بودن، علاوه بر شناخت، باید اراده هم داشت.