طوفان سخاوت در حصر نگاه ها!!
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۸ ق.ظ
غزلی زیبا از دوست خوبم حجت الاسلام سید امیر سخاوتیان:
روشن شود آن روزم، تا جنگ بر افروزم
گر کشته شوم آنجا، سرداده پیروزم
فخر است در آن صحرا، سرداری بی سرها
آتش زده دیرم، از شوق تو می سوزم
در بند غل و زنجیر، این پای نگون بخت است
در حصر نگاهها من چشمم به تو می دوزم
در خط نوشتن ها، این کودک پر نیرنگ
در رقص سیاهی رنگ، قد قامت مهموزم
این همزه قد رعنا، در گلشن پر معنا
صد بیت سرود و گفت: خوش خنده بیاموزم
روزی شود این کودک، پروانۀ آن حضرت
با قلب بسی کوچک، سرگشته پیروزم
طوفان سخاوت شد، هر چند که حیرت شد
سرشار ز غیرت شد، پروانۀ دلسوزم.
- ۹۵/۰۵/۳۱