در هوای روح الله
سالها پیش بود ابتدای دوره جوانی، خواب دیدم جایی هستم که امام برای استراحت دراز کشیده و شهریار بیژنی هم کنارش است. شهریار آن موقع تازه دانشجوی نخبه دانشگاه امیرکبیر شده بود، بعدها در اسکاتلند درس خواند و در حال حاضر از اساتید موفق و البته اهل دل و متدین دانشگاههای کشور است.
امام لبخند به لب داشت و با آرامش به من نگاه می کرد. شهریار از طرف امام برگشت به من گفت هر وقت دلت گرفت بیا اینجا، خانه خودت است.
در حال و هوای ابتدای جوانی احساس کردم این خواب قرار است نوید شهادت باشد. همان روز هم غسل شهادت کردم، راه افتادم رفتم مرقد امام که البته جز حمله تعدادی مورچه درشت و شاسی بلند در بیابان محدوده حرم که گامهای عارفانه و با طمانینه ام را تبدیل به شتاب و دویدن کرد، اتفاق دیگری برای من رخ نداد!
اما به مرور دفت کردم دیدم واقعا حرم امام و اساسا هر جایی که یاد و نامی از امام و آقا و شهدا و انقلاب است برای ما بسیجی ها حسی آرامش بخش به همراه دارد و قوت قلب می گیریم. و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب.
دیروز عصر مسیر بازگشت به قم به بچه ها پیشنهاد دادم دقایقی هم در حرم امام زیارت و استراحتی کنیم که زود پذیرفتند. امام کم و بیش زائرانی داشت که اغلب مسافران بین راهی بودند. بعضی از این مسافران صرفا برای استراحت توقفی می کردند؛ اما بعضی هم به داخل حرم می رفتند و مرقد امام و فرزند و همسرش را زیارت نموده و فاتحه ای می خواندند. به چهره ها و سر و شکلشان نگاه کردم. اغلب از مردم عادی و به اصطلاح پاپتی جامعه بودند. امام ما امام محرومان و انقلابش انقلاب پابرهنگان و مستضعفان بود. همان چند دقیقه تنفس در هوای متبرک به عطر حضور روح الله خستگی را از جان و تنمان بیرون راند.
رحمت خدا بر امام عزیز
دمت گرم سید خدا